چهارشنبه 28 آذر 1403 - 14 جمادي الثاني 1446 - 18 دسامبر 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
قصيده قبلي
فهرست قصايد
قصيده بعدي
سپيده دم كه صبا بوي لطف جان گيرد
چمن ز لطف هوا نكته بر جنان گيرد
هوا ز نكهت گل در چمن تتق بندد
افق ز عكس شفق زنگ گلستان گيرد
نواي چنگ بدان سان زند صلاي صبوح
كه پير صومعه راه در مغان گيرد
نكال شب كه كند در قدح سياهي مشك
در او شرار چراغ سحرگهان گيرد
شه سپهر چو زرين سپر كشد در روي
به تيغ صبح و عمود افق جهان گيرد
به رغم زال سيه شاهباز زرين بال
در اين مقرنس زنگاري آشيان گيرد
به بزمگاه چمن رو كه خوش تماشايي ست
چو لاله كاسه نسرين و ارغوان گيرد
چو شهسوار فلك بنگرد به جام صبوح
كه چون به شعشعه مهر خاوران گيرد
محيط شمس كشد سوي خويش در خوشاب
كه تا به قبضه شمشير زرفشان گيرد
صبا نگر كه دمادم چو رند شاهد باز
گهي لب گل و گه زلف ضيمران گيرد
ز اتحاد هيولا و اختلاف صور
خرد ز هر گل نو نقش صد بتان گيرد
من اندر آن كه دم كيست اين مبارك دم
كه وقت صبح در اين تيره خاكدان گيرد
چه حالت است كه گل در سحر نمايد روي
چه آتش است كه در مرغ صبح خوان گيرد
چه پرتو است كه نور چراغ صبح دهد
چه شعله است كه در شمع آسمان گيرد
چرا به صد غم و حسرت سپهر دايره شكل
مرا چو نقطه پرگار در ميان گيرد
ضمير دل نگشايم به كس مرا آن به
كه روزگار غيورست و ناگهان گيرد
چو شمع هر كه به افشاي راز شد مشغول
بسش زمانه چو مقراض در زبان گيرد
كجاست ساقي مه روي من كه از سر مهر
چو چشم مست خودش ساغر گران گيرد
پيامي آورد از يار و در پيش جامي
به شادي رخ آن يار مهربان گيرد
نواي مجلس ما را چو بر كشد مطرب
گهي عراق زند گاهي اصفهان گيرد
فرشته به حقيقت سروش عالم غيب
كه روضه كرمش نكته بر جنان گيرد
سكندري كه مقيم حريم او چون خضر
ز فيض خاك درش عمر جاودان گيرد
جمال چهره اسلام شيخ ابواسحق
كه ملك در قدمش زيب بوستان گيرد
گهي كه بر فلك سروري عروج كند
نخست پايه خود فرق فرقدان گيرد
چراغ ديده محمود آنكه دشمن را
ز برق تيغ وي آتش به دودمان گيرد
به اوج ماه رسد موج خون چو تيغ كشد
به تير چرخ برد حمله چون كمان گيرد
عروس خاوري از شرم راي انور او
به جاي خود بود ار راه قيروان گيرد
ايا عظيم وقاري كه هر كه بنده توست
ز رفع قدر كمربند توامان گيرد
رسد ز چرخ عطارد هزار تهنيتت
چو فكرتت صفت امر كن فكان گيرد
مدام در پي طعن است بر حسود و عدوت
سماك رامح از آن روز و شب سنان گيرد
فلك چو جلوه كنان بنگرد سمند تو را
كمينه پايگهش اوج كهكشان گيرد
ملالتي كه كشيدي سعادتي دهدت
كه مشتري نسق كار خود از آن گيرد
از امتحان تو ايام را غرض آن است
كه از صفاي رياضت دلت نشان گيرد
وگرنه پايه عزت از آن بلندتر است
كه روزگار بر او حرف امتحان گيرد
مذاق جانش ز تلخي غم شود ايمن
كسي كه شكر شكر تو در دهان گيرد
ز عمر برخورد آن كس كه در جميع صفات
نخست بنگرد آنگه طريق آن گيرد
چو جاي جنگ نبيند به جام يازد دست
چو وقت كار بود تيغ جان ستان گيرد
ز لطف غيب به سختي رخ از اميد متاب
كه مغز نغز مقام اندر استخوان گيرد
شكر كمال حلاوت پس از رياضت يافت
نخست در شكن تنگ از آن مكان گيرد
چه غم بود به همه حال كوه ثابت را
كه موج هاي چنان قلزم گران گيرد
اگر چه خصم تو گستاخ مي رود حالي
تو شاد باش كه گستاخي اش چنان گيرد
كه هر چه در حق اين خاندان دولت كرد
جزاش در زن و فرزند و خان و مان گيرد
زمان عمر تو پاينده باد كاين نعمت
عطيه اي ست كه در كار انس و جان گيرد
آخرين مطالب
ادبیات
غم نیست که قاسم سلیمانی رفت؛ ما را...
به فروردین ما فرخندگی بخش
آیا جانِتان جور است؟
توانایی ادبیات در نقد وضعیت جامعه
سامانی: «آفرت» رمان دهه 40 و50...
تأثیر غرب در موفقیت نویسندههای روس در...
راضی مشو که بیخبران، خندهام کنند...
برگزیدگان نخستین جایزه ملی جمالزاده
وقتی نگاه نویسنده جذاب نیست
قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی