ذاکر، غافل
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً
وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً
وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً
لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً
وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً
فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً
قرآن كريم سوره مباركه كهف (18)، آيات 42-32
تلاوت آيه
و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو « باغ » را با درختان خرما پوشانديم، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم. هر يك از اين دو باغ محصول خود را « به موقع » مىداد و از « صاحبش » چيزى دريغ نمىورزيد، و ميان آن دو « باغ » نهرى روان كرده بوديم. و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش - در حالى كه با او گفت و گو مىكرد- گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم.» و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود، داخل باغ شد « و » گفت: «گمان نمىكنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد.» و گمان نمىكنم كه رستاخيز برپا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهيم يافت. رفيقش - در حالى كه با او گفت گو مىكرد- به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را « به صورت » مردى درآورد، كافرشدى؟» امّا من « مىگويم: » اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىسازم. و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاءاللّه، نيرويى جز به « قدرت » خدا نيست. اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مىبينى، اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد، و بر آن « باغ تو » آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد؛ يا آب آن « در زمين » فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى. « تا به او رسيد آنچه را بايد برسد » و « آفت آسمانى » ميوههايش را فروگرفت. پس براى « از كف دادن » آنچه در آن « باغ » هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مىزد در حالى كه داربستهاى آن فرو ريخته بود. و « به حسرت » مىگفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمىساختم.»
قرآن كريم سوره مباركه كهف (18)، آيات 42-32
ترجمه صوتي آيه به نثر
حباب:
سمبل
تكبر و غرور كه مثل حباب پوچ و توخالى است.
شخص با چشمان
كور:
اشاره به
كسانى كه آنچه را كه از زندگى دنيا به آنان ارزانى شده از خود مي دانند و خدا را
نمي بينند و فراموش كردهاند و كوردلى، آنان را از حقيقت دور كرده است.
درختان
خشكيده:
اشاره به
از بين رفتن سرمايه و زراعت دنيوى متكبران و غافلان از خداوند مي باشد.
فضاى تيره:
اشاره به
ظلماتى كه متكبران و غافلان از حضرت حق را فراگرفته است.
درخت سبز
رنگ:
اشاره به
پرثمر و پربركت بودن زراعت آنانى كه آسمان دلشان آبى و پاك است و بر اين باورند كه
نيرويى جز به تأييد خدا نيست.
شرح صوتي نقاشي
درخت بزرگتر كه آتش ميگيرد:
اشاره به محصول
زيادي كه به واسطهي شرك و خدا فراموشي و تكبر آتش گرفته و نابود ميشود.
درخت كوچكتر كه باقي ميماند:
اشاره به محصول
اندكي كه به واسطهي ايمان و توكل بر خدا پربركت ميشود.
نمايش فيلم ( 33k - 56k - 128k )
مشبه: انساني مشرك، متكبر و غافل از قيامت- انساني موحد، متواضع و معتقد به روز جزا.
مشبه به: فردي ثروتمند و متمول كه صاحب باغي است و با رفيق...- فردي زاهد و موحد كه با رفيق....
وجه شبه و توضيح: در اين آيات نتيجه غفلت و فراموشي از ياد خدا و بندگي او، كه در كردار و گفتار فردي ثروتمند و متكبر مشاهده مي شود و همچنين ياد خدا و اعتقاد به قيامت كه در گفتار و اعمال فردي متواضع (دوست همان فرد ثروتمند) ديده مي شود، در قالب داستاني زيبا و مختصر به تصوير كشيده شده است.
اين آيات حقيقت مالكيت آدمي را نسبت به اندوخته زندگي خود از مال و اولاد و منصب گرفته تا ساير زخارف سريعالزوال دنيوي بيان مي كند. اين زينتهي دنيوي انسان را از ياد پروردگارش غافل مي كند و انسان به خود مي قبولاند كه به راستي مالك همه آنهاست اما در نهايت متوجه مي شود كه اينها همه رويايي بيش نيست و تنها يك حادثه كوچك، طومار همه را در هم مي پيچد و تنها خاطرهي از آنها باقي مي ماند.
شرح صوتي مثل