• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

خداوند شكافنده صبح است شب را مايه آرامش قرار داد وخورشيدو ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانااست و هم دانا فالق الا صباح وجعل الليل سكنا والشمس والقمر حسبانا ذلك تقدير العزيز العليم در ايـن آيه به سه نعمت از نعمتهاى جوى و آسمانى اشاره شده است نخست مى گويد: «خداوند شكافنده صبح است » (فالق الا صباح ).قرآن در اينجا روى مساله طلوع صبح تكيه مى كند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مى دانيم اين پديده آسمانى نتيجه وجود جو زمين (يعنى قشرضخيم هوا كه دور تا دور اين كره را پـوشانيده ) مى باشد, اگر اطراف كره زمين همانندكره ماه جوى وجود نداشت نه بين الطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغازشب و شفق , اما وجود جو زمين و فاصله اى كه در ميان تاريكى شـب , و روشـنـايى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد, انسان را تدريجا براى پذيرا شدن هريك از اين دو پديده متضاد آماده مى سازد, و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور, به صورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مى گردد.ولى براى اين كه تصور نشود شكافتن صبح دليل اين است كه تاريكى وظلمت شب , چيز نامطلوب و يـا مـجـازات و سـلـب نعمت است بلافاصله مى فرمايد:خداوند «شب را مايه آرامش قرار داد» (وجعل الليل سكنا).ايـن مـوضـوع مـسلم است كه انسان در برابر نور و روشنايى تمايل به تلاش وكوشش دارد, جريان خـون مـتوجه سطح بدن مى شود, و تمام سلولها آماده فعاليت مى گردند, و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرام بخش نيست . ولـى هـر قـدر مـحـيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرام بخش تر است , زيرادر تاريكى , خون مـتوجه درون بدن مى گردد و بطوركلى سلولها در يك آرامى واستراحت فرو مى روند, به همين دلـيـل در جـهـان طـبيعت نه تنها حيوانات , بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرو مـى روند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مى كنند, به عكس دنياى مـاشـيـنـى كـه شـب را تـا بعد از نيمه بيدار مى مانند, و روز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب درخواب فرو مى روند, و نشاط و سلامت خود را از دست مى دهند.سـپـس اشـاره بـه سـومين نعمت ونشانه عظمت خودكرده ,مى گويد: «وخورشيدو ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد» (والشمس والقمر حسبانا).اين موضوع بسيار جالب توجه است كه ميليونها سال كره زمين به دورخورشيد, و ماه به دور زمين گـردش مـى كـنـد, و ايـن گـردش بـه قـدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نـمى شود, و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند.و لذا در پايان آيه مى گويد: «اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانااست و هم دانا» (ذلك تقدير العزيز العليم ).

او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا, درشبهاى ظلمانى , بيابيد نشانه ها و دلايل خود را براى افرادى كه اهل فكرو فهم و انديشه اند روشن ساختيم وهو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البروالبحر قد فصلنا الا يات لقوم يعلمون در تعقيب آيه قبل كه اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود,در اينجا به يكى ديگر از نعمتهاى پروردگار اشاره كرده و مى گويد: «او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا, درشبهاى ظلمانى , بيابيد» (وهو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البروالبحر).و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: «نشانه ها و دلايل خود را براى افرادى كه اهل فكرو فهم و انديشه اند روشن ساختيم » (قد فصلنا الا يات لقوم يعلمون ).انـسـان هـزاران سـال اسـت كـه با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است , لذا براى جهت يابى در سفرهاى دريايى و خشكى بهترين وسيله او, همين ستارگان بودند.مـخصوصا در اقيانوسهاى وسيع كه هيچ نشانه اى براى پيدا كردن راه مقصددر دست نيست و در آن زمـان دسـتـگـاه قـطـب نما نيز اختراع نشده بود وسيله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نـداشـت , هـمـانـهـا بودند كه ميليونها بشر را از گمراهى وغرقاب نجات مى دادند و به سر منزل مقصود مىرسانيدند.

اوكسى است كه شما را از يك انسان آفريد جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع ما نشانه هاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراى فهم و دركند بينديشند وهو الذى انشاكم من نفس واحدة فمستقر ومستودع قد فصلنا الا يات لقوم يفقهون در ايـن آيـه نيز دلايل توحيد و خداشناسى تعقيب شده است ,زيرا قرآن براى اين هدف گـاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سير مى دهد,و گاهى او را به سير در درون وجود خـويـش دعـوت مى نمايد, نخست مى گويد: «اوكسى است كه شما را از يك انسان آفريد» (وهو الذى انشاكم من نفس واحدة ).يـعـنـى , شـمـا بـا ايـن هـمه چهره هاى گوناگون , ذوقها و افكار متفاوت , و تنوع وسيع درتمام جـنـبـه هـاى وجـودى , هـمه از يك فرد آفريده شده ايد, و اين نهايت عظمت خالق و آفريدگار را مى رساند كه چگونه از يك مبد اين همه چهره هاى متفاوت آفريده است ؟.سپس مى فرمايد: «جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع »(فمستقر ومستودع ).«مستقر» به معنى ناپايدار مى آيد, و «مستودع » به معنى ناپايدار.احتمال دارد دو تعبير فوق , اشاره به اجزاى اوليه تشكيل دهنده نطفه انسان بوده باشد, زيرا چنانكه مـى دانيم نطفه انسان از دو جز يكى «اوول » (نطفه ماده ) وديگرى «اسپرم » (نطفه نر) تشكيل شـده اسـت , نـطفه ماده در رحم تقريبا ثابت ومستقر است , ولى نطفه هاى نر به صورت جانداران متحرك به سوى او با سرعت حركت مى كنند و نخستين فرد «اسپرم » كه به «اوول » مى رسد با او مى آميزد و بقيه راعقب مى راند و تخمه اولى انسان را تشكيل مى دهد.در پـايـان آيـه بار ديگر مى گويد: «ما نشانه هاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراى فهم و دركند بينديشند» (قد فصلنا الا يات لقوم يفقهون ).

او كسى است كه از آسمان آبى (براى شما)فرستاد به واسطه آن روييدنيها رااز همه نوع از زمين خارج ساختيم مابه وسيله آن ساقه هاى سبز گياهان ونباتات را از زمين خارج ساختيم هـمـچـنـين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سربسته اى بيرون فرستاديم كه پس از شكافته شـدن رشته هاى باريك و زيبايى كه دانه هاى خرما را بر دوش خودحمل مى كنند و از سنگينى به طـرف پايين متمايل مى شوند خارج مى گردد همچنين باغهايى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم هم با يكديگر شباهت دارند و هم ندارند نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مى نشيند و همچنين نگاهى به چگونگى رسيدن ميوه ها كنيد كه در ايـنها نشانه هاى روشنى است از قدرت وحكمت خدا براى افرادى كه اهل ايمان هستند وهو الذى انزل من السم ما فاخرجنا به نبات كل شى فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراكبا ومن النخل من طلعها قنوان دانية وجنات من اعناب والزيتون والرمان مشتبها وغير متشابه انظروا الى ثمره اذا اثمر وينعه ان فى ذلكم لا يات لقوم يؤمنون اين آيه , آخرين آيه اى است كه در اين سلسله بحثها ما را به شگفتيهاى جهان آفرينش , و شناسايى خداوند از طريق آن دعوت مى كند.در آغـاز به يكى از مهمترين و اساسى ترين نعمتهاى پروردگار كه مى توان آن راريشه و مادر ساير نـعـمـتـهـا دانست اشاره مى كند و آن پيدايش و رشد و نمو گياهان ودرختان در پرتو آن است , و مى گويد: «او كسى است كه از آسمان آبى (براى شما)فرستاد» (وهو الذى انزل من السم ما).اين كه مى گويد از طرف آسمان به خاطر آن است كه تمام منابع آب روى زمين ; اعم از چشمه ها و نـهـرهـا و قـنـاتها و چاههاى عميق به آب باران منتهى مى گرددلذا كمبود باران در همه آنها اثر مى گذارد و اگر خشكسالى ادامه يابد همگى خشك مى شوند.سـپـس بـه اثـر بارز نزول باران اشاره كرده , مى گويد: «به واسطه آن روييدنيها رااز همه نوع از زمين خارج ساختيم » (فاخرجنا به نبات كل شى ).جـالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب , غذاى مورد نياز همه جانداران را تامين كرده است و جـالبتر اين كه نه تنها گياهان صحرا و خشكيها از بركت آب باران پرورش مى يابند, بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج آب درياهامى رويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفـتـاب و دانـه هـاى بـاران رشـدمـى كنند, سپس به شرح اين جمله پرداخته و موارد مهمى را از گياهان و درختان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابند خاطرنشان مى سازد.نخست مى گويد: «مابه وسيله آن ساقه هاى سبز گياهان ونباتات را از زمين خارج ساختيم » و از دانـه كـوچـك و خشك ساقه اى با طراوت و سرسبز كه لطافت وزيبايى آن چشم را خيره مى كند آفريديم » (فاخرجنا منه خضرا).«و از آن سـاقـه سبز, دانه هاى روى هم چيده شده , (همانند خوشه گندم وذرت ) بيرون آورديم (نخرج منه حبا متراكبا).«هـمـچـنـين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سربسته اى بيرون فرستاديم كه پس از شكافته شـدن رشته هاى باريك و زيبايى كه دانه هاى خرما را بر دوش خودحمل مى كنند و از سنگينى به طـرف پايين متمايل مى شوند خارج مى گردد» (ومن النخل من طلعها قنوان دانية ) «همچنين باغهايى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم » (وجنات من اعناب والزيتون والرمان ).سـپس اشاره به يكى ديگر از شاهكارهاى آفرينش در اين درختان كرده مى فرمايد: «هم با يكديگر شباهت دارند و هم ندارند» (مشتبها وغير متشابه ).دو درخـت زيـتـون و انار از نظر شكل ظاهرى و ساختمان شاخه ها و برگهاشباهت زيادى به هم دارند, در حالى كه از نظرميوه و طعم و خاصيت آن بسيار با هم متفاوتند.يـكى داراى ماده چربى مؤثر و نيرومند, و ديگرى داراى ماده اسيدى و يا قندى است , كه با يكديگر كـاملا متفاوتند, به علاوه اين دو درخت گاهى درست در يك زمين پرورش مى يابند و از يك آب مشروب مى شوند; يعنى , هم با يكديگر تفاوت زياد دارند و هم شباهت . سـپـس از ميان تمام اعضاى پيكر درخت بحث را روى ميوه برده مى گويد:«نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مى نشيند و همچنين نگاهى به چگونگى رسيدن ميوه ها كنيد كه در ايـنها نشانه هاى روشنى است از قدرت وحكمت خدا براى افرادى كه اهل ايمان هستند» (انظروا الى ثمره اذا اثمر وينعه ان فى ذلكم لا يات لقوم يؤمنون ). بـا تـوجه به آنچه امروز در گياه شناسى از چگونگى پيدايش ميوه ها و رسيدن آنها مى خوانيم نكته ايـن اهـميت خاص كه قرآن براى ميوه قائل شده است روشن مى شود, زيرا پيدايش ميوه ها درست همانند تولد فرزند در جهان حيوانات است ,نطفه هاى نر با وسايل مخصوصى (وزش باد يا حشرات و مـانند آنها) از كيسه هاى مخصوص جدا مى شوند, و روى قسمت مادگى گياه قرار مى گيرند, پـس از انـجـام عـمـل لـقـاح و تـركيب شدن با يكديگر, نخستين تخم و بذر تشكيل مى گردد, و دراطرافش انواع مواد غذايى همانند گوشتى آن را دربر مى گيرند.ايـن مـواد غـذايـى از نـظر ساختمان بسيار متنوع و همچنين از نظر طعم وخواص غذايى و طبى فـوق الـعاده متفاوتند, گاهى يك ميوه (مانند انار و انگور)داراى صدها دانه است كه هر دانه اى از آنها خود جنين و بذر درختى محسوب مى شود و ساختمانى بسيار پيچيده و تو در تو دارد.اين از يك سو, از سوى ديگر مراحل مختلفى را كه يك ميوه از هنگامى كه نارس است تا موقعى كه كـامـلا رسـيـده مى شود, مى پيمايد, بسيار قابل ملاحظه است ; زيرا لابراتوارهاى درونى ميوه دائما مشغول كارند, و مرتبا تركيب شيميايى آن را تغيير مى دهند, تا هنگامى كه به آخرين مرحله برسد و وضع ساختمان شيميايى آن تثبيت گردد.هريك از اين مراحل خود نشانه اى از عظمت و قدرت آفريننده است . ولـى بـايـد تـوجـه داشت كه به تعبير قرآن تنها افراد با ايمان يعنى افراد حق بين وجستجوگران حقيقت , اين مسائل را مى بينند و گرنه با چشم عناد و لجاج و يا بابى اعتنايى و سهل انگارى ممكن نيست هيچ يك از اين حقايق را ببينيم .

آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند با اين كه خداوند آنها را(يعنى جن را) آفريده است آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى اومى گويند وجعلواللّه شركا الجن وخلقهم وخرقوا له بنين وبنات بغير علم سبحانه وتعالى عما يصفون

خالق همه اشيا اوست !.

در اين آيه و آيات بعد به گوشه اى از عقايد نادرست و خرافات مشركان وصاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است . نخست مى گويد: «آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند» (وجعلواللّه شركا الجن ).سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مى گويد: «با اين كه خداوند آنها را(يعنى جن را) آفريده است » (وخلقهم ).يـعـنى , چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد, زيرا شركت نشانه سنخيت و هم افق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهدبود.خرافه ديگر اين كه «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وخرقوا له بنين وبنات بغير علم ).و در حـقـيـقـت بـهترين دليل باطل بودن اين گونه عقايد خرافى همان است كه از جمله «بغير علم » استفاده مى شود, يعنى هيچ گونه دليل و نشانه اى براى اين موهومات در دست نداشتند.امـا اين كه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند, قرآن نام دو طايفه را درآيات ديگر برده است يكى مسيحيان كه عقيده داشتند عيسى پسر خداست و ديگريهود كه عزيز را فرزند او مى دانستند ولـى از آيـه 30 سـوره تـوبـه , استفاده مى شود كه اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسيحيان و يهود نبوده , بلكه درميان مذاهب خرافى پيشين نيز وجود داشته است . اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا, خود قرآن در سوره زخرف ,آيه 19 مى فرمايد: «آنها (مشركان ) فرشتگان را كه بندگان خدا هستند, دختران اوقرار دادند».ولى در پايان اين آيه قلم سرخ بر تمام اين مطالب خرافى و پندارهاى موهوم وبى اساس كشيده و با جمله رسا و بيداركننده اى همه اين اباطيل را نفى مى كند ومى گويد: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى اومى گويند» (سبحانه وتعالى عما يصفون ).

خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد كرد چگونه ممكن است او فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى ندارد همه چيز را آفريد و او به هر چيزى داناست بديع السموات والا رض انى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة وخلق كل شى وهو بكل شى عليم در اين آيه به پاسخ اين عقايد خرافى پرداخته نخست مى گويد:«خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد كرد» (بديع السموات والا رض ).«بـديـع » بـه معنى وجود آورنده چيزى بدون سابقه است يعنى , خداوندآسمان و زمين را بدون هيچ ماده و يا طرح و نقشه قبلى ايجاد كرده است . بـه علاوه «چگونه ممكن است او فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى ندارد» (انى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة ).اصولا چه نيازى به همسر دارد, وانگهى چه كسى ممكن است همسر اوباشد با اين كه همه مخلوق او هستند.بـار ديـگر مقام خالقيت او را نسبت به همه چيز و همه كس و احاطه علمى اورا نسبت به تمام آنها تـاكـيد كرده , مى گويد: «همه چيز را آفريد و او به هر چيزى داناست » (وخلق كل شى وهو بكل شى عليم ).

خداوند و پروردگار شماچنين كسى است (و چون هيچ كس داراى چنين صفات نيست ) هيچ كس غير او نيزشايسته عبوديت نخواهد بود, پروردگار اوست و آفريدگار هم اوسـت (بـنـابـرايـن معبود هم تنها او مى تواند باشد) پس او را بپرستيد حافظ و نگهبان ومدبر همه چيز اوست ذلكم اللّه ربكم لااله الا هوخالق كل شى فاعبدوه وهو على كل شى وكيل در اين آيه پس از ذكر خالقيت ,نسبت به همه چيز و ابداع وايجاد آسمانها و زمين و منزه بـودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند واحاطه علمى او به هر كار و هر چيز, چنين نـتـيـجـه مى گيرد: «خداوند و پروردگار شماچنين كسى است (و چون هيچ كس داراى چنين صفات نيست ) هيچ كس غير او نيزشايسته عبوديت نخواهد بود, پروردگار اوست و آفريدگار هم اوسـت (بـنـابـرايـن معبود هم تنها او مى تواند باشد) پس او را بپرستيد» (ذلكم اللّه ربكم لااله الا هوخالق كل شى فاعبدوه ).و در پـايـان آيـه بـراى ايـن كـه هرگونه اميدى را به غير خدا قطع كند و ريشه هرگونه شرك و بطوركلى تكيه به غير خدا را بسوزاند, مى گويد: «حافظ و نگهبان ومدبر همه چيز اوست » (وهو على كل شى وكيل ).

چشمها او را نمى بينند,اما او همه چشمها را ادراك مى كند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزه كاريها و آگاه از همه چيز است لا تدركه الا بصار وهو يدرك الا بصار وهو اللطيف الخبيردر آيـه بـراى اثـبات حاكميت و نگاهبانى او نسبت به همه چيز وهمچنين براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مى گويد: «چشمها او را نمى بينند,اما او همه چشمها را ادراك مى كند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزه كاريها و آگاه از همه چيز است » مصالح بندگان را مـى داند و از نيازهاى آنها با خبراست و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مى كند (لا تدركه الا بصار وهو يدرك الا بصار وهو اللطيف الخبير).در حقيقت كسى كه مى خواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چيز باشد بايداين صفات را دارا باشد.

چشمها, خدا را نمى بيند!.

دلايل عقلى گواهى مى دهد كه خداوند هرگز با چشم ديده نخواهد شد, زيراچشم تنها اجسام يا صـحيحتر بعضى از كيفيات آنها را مى بيند و چيزى كه جسم نيست و كيفيت جسم هم نمى باشد, هـرگـز بـا چـشـم مشاهده نخواهد شد و به تعبيرديگر, اگر چيزى با چشم ديده شود, حتما بايد داراى مـكان و جهت و ماده باشد, درحالى كه او برتر از همه اينهاست , او وجودى است نامحدود و به همين دليل بالاتراز جهان ماده است , زيرا در جهان ماده همه چيز محدود است .