• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

بگو: به عقيده شما بالاترين شهادت , شهادت كيست بگو:خداوند بزرگ گواه ميان من و شما است اين قرآن بر من وحى شده است اين قرآن به اين جهت بر من نازل شده است كه شـمـا و تـمـام كـسانى را كه سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گـوش آنها مى رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناك اين مخالفت توجه دهم آيابه راستى شما گـواهـى مـى دهيد كه خدايان ديگرى با خداست با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنين گواهى نمى دهم , بگو: اوست خداوند يگانه و مـن از آنچه شما براى او شريك قرار داده ايدبيزارم قل اى شى اكبر شهادة قل اللّه شهيد بينى وبينكم واوحى الى هذا القرآن لا نذركم به ومن بلغ ائنكم لتشهدون ان مع اللّه آلهة اخرى قل لا اشهد, قل انما هو اله واحد واننى برئ مما تشركون

بالاترين شاهد!.

عـده اى از مـشـركـان مكه نزد پيامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پيامبرى هستى كه احدى را با تو مـوافـق نـمـى بينيم حتى از يهود و نصارى در باره تو تحقيق كرديم آنهانيز گواهى و شهادتى به حـقـانـيـت تو بر اساس محتويات تورات و انجيل ندادند,لااقل كسى را به ما نشان ده كه گواه بر رسالت تو باشد.در مـقـابـل ايـن مـخالفان لجوج كه چشم بر هم نهاده , و اين همه نشانه هاى حقانيت دعوت او را نـاديـده گـرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مى كردند خداوند به پيامبر دستور مى دهد «بگو: به عقيده شما بالاترين شهادت , شهادت كيست » ؟(قل اى شى اكبر شهادة ).غير از اين است كه بالاترين شهادت , شهادت پروردگار است ؟ «بگو:خداوند بزرگ گواه ميان من و شما است » (قل اللّه شهيد بينى وبينكم ).و بهترين دليل آن اين است كه : «اين قرآن بر من وحى شده است » (واوحى الى هذا القرآن ).قـرآنـى كه ممكن نيست ساخته فكر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محيط و مكان بوده باشد قرآنى كه محتواى انواع شواهد اعجاز مى باشد.سـپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مى گويد: «اين قرآن به اين جهت بر من نازل شده است كه شـمـا و تـمـام كـسانى را كه سخنان من در طول تاريخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گـوش آنها مى رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناك اين مخالفت توجه دهم » (لا نذركم به ومن بلغ ).سـپـس به دنبال اين سخن به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه از آنها سؤال كند «آيابه راستى شما گـواهـى مـى دهيد كه خدايان ديگرى با خداست » ؟ (ائنكم لتشهدون ان مع اللّه آلهة اخرى ) بعد مى گويد: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنين گواهى نمى دهم , بگو: اوست خداوند يگانه و مـن از آنچه شما براى او شريك قرار داده ايدبيزارم » (قل لا اشهد, قل انما هو اله واحد واننى برئ مما تشركون ).

آنهايى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل كرديم به خوبى پيامبر را مى شناسند همان گونه كه فرزندان خودرا مى شناسند تنها كسانى به اين پيامبر (با اين همه نـشـانـه هاى روشن ) ايمان نمى آورند كه در بازار تجارت زندگى همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجود خود را باخته اند الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنهم الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون در ايـن آيـه بـه آنها كه مدعى بودند اهل كتاب هيچ گونه گواهى درباره پيامبر اسلام نمى دهند صريحا پاسخ مى دهد و مى گويد: «آنهايى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل كرديم به خوبى پيامبر را مى شناسند همان گونه كه فرزندان خودرا مى شناسند» ! (الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنهم ).و در پـايـان آيـه بـه عنوان يك نتيجه نهايى اعلام مى دارد: «تنها كسانى به اين پيامبر (با اين همه نـشـانـه هاى روشن ) ايمان نمى آورند كه در بازار تجارت زندگى همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجود خود را باخته اند» (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون ).

چه كـسـى ستمكارتر از مشركانى است كه بر خدا دروغ بسته وشريك براى او قرار داده و يا آيات او را تكذيب نموده اند مـسلما هيچ ستمگرى روى سعادت ورستگارى نخواهد ديد ومن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا او كذب بياته انه لايفلـح الظالمون

بزرگترين ظلم !.

در تـعقيب برنامه كوبيدن همه جانبه «شرك و بت پرستى » در اين آيه باصراحت مى گويد: «چه كـسـى ستمكارتر از مشركانى است كه بر خدا دروغ بسته وشريك براى او قرار داده و يا آيات او را تكذيب نموده اند» (ومن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا او كذب بياته ).در حـقـيـقـت جمله اول اشاره به انكار توحيد است , و جمله دوم اشاره به انكار نبوت , و به راستى ظـلـمـى از ايـن بـالاتـر نـمـى شـود كه انسان جماد, بى ارزش و ياانسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد كه بر سراسر جهان هستى حكومت مى كند.«مـسلما هيچ ستمگرى روى سعادت ورستگارى نخواهد ديد» (انه لايفلـح الظالمون ) مخصوصا چنين ستمگرانى كه ستم آنها همه جانبه است .

آن روز كه همه اينها را يكجا مبعوث مى كنيم به مشركان مى گوييم معبودهاى ساختگى شما كه آنها را شريك خدا مى پنداشتيد كجا هستند ويوم نحشرهم جميعا ثـم نـقـول لـلـذيـن اشـركـوا ايـن شركؤكم الذين كنتم تزعمون در اين آيه پيرامون سرنوشت مشركان در رستاخيز بحث مى شود, تا روشن گردد آنها با اتـكـا به مخلوقات ضعيفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در اين جهان فراهم ساختند و نه در جـهـان ديـگـر, مى گويد: «آن روز كه همه اينها را يكجا مبعوث مى كنيم به مشركان مى گوييم معبودهاى ساختگى شما كه آنها را شريك خدا مى پنداشتيد كجا هستند» ؟ (ويوم نحشرهم جميعا ثـم نـقـول لـلـذيـن اشـركـوا ايـن شركؤكم الذين كنتم تزعمون ) چرا به يارى شما نمى شتابند ؟ چراهيچ گونه اثرى از قدرت نمايى آنها در اين عرصه وحشتناك ديده نمى شود؟.

سپس پاسخى در برابر اين سؤال نـدارنـد جـز ايـن كـه سـوگـند ياد كنند, مى گويند به خداوندى كه پروردگار ماست قسم , ما هـيـچ گـاه مشرك نبوديم ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا واللّه ربنا ما كنا مشركين آنها در بهت و حيرت و وحشت عجيبى فرو مى روند «سپس پاسخى در برابر اين سؤال نـدارنـد جـز ايـن كـه سـوگـند ياد كنند, مى گويند به خداوندى كه پروردگار ماست قسم , ما هـيـچ گـاه مشرك نبوديم » به گمان اين كه در آنجا نيزمى توان حقايق را انكار كرد (ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا واللّه ربنا ما كنا مشركين ).

درسـت تـوجه كن ببين اينها كارشان به كجا مى رسد كه بكلى از روش ومسلك خويش بيزارى جـسـتـه و آن را انـكـار مى كنند و حتى به خودشان نيز دروغ مى گويند و تـمـام تـكـيـه گـاهـهايى كه براى خودانتخاب كرده بودند و آنها را شريك خدا مـى پـنـداشـتـنـد هـمه را از دست مى دهند ودستشان به جايى نمى رسد انظر كيف كذبوا على انـفـسـهـم وضل عنهم ما كانوا يفترون در ايـن آيـه بـراى اين كه مردم از سرنوشت رسواى اين افراد عبرت گيرندمى گويد: «درسـت تـوجه كن ببين اينها كارشان به كجا مى رسد كه بكلى از روش ومسلك خويش بيزارى جـسـتـه و آن را انـكـار مى كنند و حتى به خودشان نيز دروغ مى گويند» (انظر كيف كذبوا على انـفـسـهـم ) «و تـمـام تـكـيـه گـاهـهايى كه براى خودانتخاب كرده بودند و آنها را شريك خدا مـى پـنـداشـتـنـد هـمه را از دست مى دهند ودستشان به جايى نمى رسد» (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).

بعضى از آنان به سوى تو گـوش مـى دهـند ولى بر دلهاى آنها پرده هايى افكنده ايم تا آن را درك نكنند و در گوشهاى آنها سـنـگـيـنـى ايجادكرده ايم تا آن را نشنوند اگر تمام آيات و نشانه هاى خدا را ببينند باز ايمان نمى آورند هنگامى كه به نزد تو بيايند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى وخرده گيرى ندارند اينها چيزى جز افسانه ها و داستانهاى ساختگى پيشينيان نيست ومنهم من يستمع اليك وجعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقرا وان يرواكل آية لا يؤمنوا بها حتى اذا جؤك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطير الا ولين

نفوذناپذيران !.

در اين آيه اشاره به وضع روانى بعضى از مشركان شده كه در برابر شنيدن حقايق كمترين انعطاف از خـود نشان نمى دهند ـسهل است ـ به دشمنى با آن نيزبرمى خيزند و با وصله هاى تهمت , خود و ديـگران را از آن دور نگاه مى دارند, قرآن در باره اينها چنين مى گويد: «بعضى از آنان به سوى تو گـوش مـى دهـند ولى بر دلهاى آنها پرده هايى افكنده ايم تا آن را درك نكنند و در گوشهاى آنها سـنـگـيـنـى ايجادكرده ايم تا آن را نشنوند» ! (ومنهم من يستمع اليك وجعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقرا).الـبـتـه اگـر اين گونه مسائل به خدا نسبت داده مى شود در حقيقت اشاره به قانون «عليت » و خـاصـيـت «عمل » است , يعنى استمرار در كجروى و اصرار درلجاجت اثرش اين است كه روح و روان آدمى را به شكل خود در مى آورد.تـجـربـه ايـن حـقـيقت را ثابت كرده است كه افراد بدكار و گناهكار در آغاز از كارخود احساس ناراحتى مى كنند, اما تدريجا به آن خو گرفته و شايد روزى فرا رسد كه اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند; لذا مى گويد كار اينها به جايى رسيده است كه «اگر تمام آيات و نشانه هاى خدا را ببينند باز ايمان نمى آورند» (وان يرواكل آية لا يؤمنوا بها).و از اين بالاتر «هنگامى كه به نزد تو بيايند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى وخرده گيرى ندارند» (حتى اذا جؤك يجادلونك ).بـه جـاى اين كه گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حداقل به صورت يك جستجوگر, به احـتمال يافتن حقيقتى پيرامون آن بينديشند, با روح و فكر منفى در برابر تو ظاهر مى شوند آنها با شنيدن سخنان تو كه از سرچشمه وحى تراوش كرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل بـه ضـربـه تـهـمت شده , مى گويند:«اينها چيزى جز افسانه ها و داستانهاى ساختگى پيشينيان نيست » ! (يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطير الا ولين ).

آنها را از نزديك شدن به پيامبر نهى مى كنند و خودشان نيز از او فاصله مى گيرند تلاش و فعاليت آنها به شكست خودشان منتهى خواهد شد و جزخود را هلاك نمى كنند, ولى قدرت بر درك اين حقيقت ندارند وهم ينهون عنه ويـنـون عنه وان يهلكون الا انفسهم وما يشعرون در ايـن آيـه مـى گـويـد آنها به اين مقدار نيز قناعت نمى كنند و علاوه بر اين كه خود گمراهند پيوسته تلاش مى كنند افراد حق طلب رابا سمپاشيهاى گوناگون از پيمودن اين مسير باز دارند, لذا «آنها را از نزديك شدن به پيامبر نهى مى كنند» (وهم ينهون عنه ).«و خودشان نيز از او فاصله مى گيرند» (ويـنـون عنه ).بى خبر از اين كه هركس با حق در افتد تيشه بر ريشه خود زده و سرانجام طبق سنت آفرينش , حق با جاذبه اى كه دارد پيروز خواهد شد.بنابراين «تلاش و فعاليت آنها به شكست خودشان منتهى خواهد شد و جزخود را هلاك نمى كنند, ولى قدرت بر درك اين حقيقت ندارند» (وان يهلكون الا انفسهم وما يشعرون ).

اگر حال آنها را به هنگامى كه در روز رستاخيز در برابر آتش دوزخ قرار گـرفـتـه اند ببينى تصديق خواهى كرد كه به چه عاقبت دردناكى گرفتارشده اند فرياد بر مى كشند اى كاش براى نجات از اين سـرنـوشـت شوم , و جبران كارهاى زشت گذشته بار ديگر به دنيا بازمى گشتيم , و در آنجا آيات پـروردگار خود را تكذيب نمى كرديم و در صف مؤمنان قرار مى گرفتيم ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد ولا نكذب بيات ربنا ونكون من المؤمنين

بيدارى زودگذر و بى اثر!.

در دو آيه گذشته به قسمتى از اعمال لجولجانه مشركان اشاره شد, در اين آيه و آيه بعد صحنه اى از نتايج اعمال آنها مجسم گرديده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پيش دارند و بيدار شوند يا لااقل وضع آنها عبرتى براى ديگران گردد!.نـخـسـت مـى گـويد: «اگر حال آنها را به هنگامى كه در روز رستاخيز در برابر آتش دوزخ قرار گـرفـتـه اند ببينى تصديق خواهى كرد كه به چه عاقبت دردناكى گرفتارشده اند» (ولو ترى اذ وقفوا على النار).آنـهـا در آن حـالـت چـنـان مـنـقلب مى شوند كه «فرياد بر مى كشند اى كاش براى نجات از اين سـرنـوشـت شوم , و جبران كارهاى زشت گذشته بار ديگر به دنيا بازمى گشتيم , و در آنجا آيات پـروردگار خود را تكذيب نمى كرديم و در صف مؤمنان قرار مى گرفتيم » (فقالوا يا ليتنا نرد ولا نكذب بيات ربنا ونكون من المؤمنين ).

آنچه را از عقايد و نيات و اعمال شوم خويش مخفى مى داشتند همه براى آنها آشكار گرديده اگر به فرض محال بار ديگر به اين جهان برگردند به سـراغ هـمـان كارهايى مى روند كه از آن نهى شده بودند آنها در آرزو و ادعاى خويش صادق نيستند و دروغ مى گويند بل بدالهم ماكانوا يخفون من قبل ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه وانهم لكاذبون در اين آيه اضافه مى كند كه اين آرزوى دروغينى بيش نيست , بلكه به خاطر آن است كه در آن جهان «آنچه را از عقايد و نيات و اعمال شوم خويش مخفى مى داشتند همه براى آنها آشكار گرديده » و موقتا بيدار شده اند (بل بدالهم ماكانوا يخفون من قبل ).ولـى ايـن بـيدارى , بيدارى پايدار و پابرجا نيست , و به خاطر شرايط و اوضاع خاص و روبرو شدن با مـجـازاتهاى عينى پديد آمده است , و لذا «اگر به فرض محال بار ديگر به اين جهان برگردند به سـراغ هـمـان كارهايى مى روند كه از آن نهى شده بودند» (ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه ) بنابراين «آنها در آرزو و ادعاى خويش صادق نيستند و دروغ مى گويند» (وانهم لكاذبون ).

خواهند داد, بلكه اساسا رسـتـاخيز و قيامت را هم انكار خواهند كرد, وبا نهايت تعجب خواهند گفت : زندگى تنها همين زنـدگـى دنـيـاست و ما هرگزبرانگيخته نخواهيم شد وقلوا ان هى الا حياتنا الدنيا وما نحن بمبعوثين ايـن آيـه دنـباله سخنان مشركان لجوج وسرسخت است كه به هنگام مشاهده صحنه هاى رسـتاخيز, آرزو مى كنند بار ديگر به دنيا باز گردند و جبران كنند,ولى قرآن مى گويد اگر اينها بـاز گـردنـد نه تنها به فكر جبران نخواهند بود و به كارهاى خود ادامه «خواهند داد, بلكه اساسا رسـتـاخيز و قيامت را هم انكار خواهند كرد, وبا نهايت تعجب خواهند گفت : زندگى تنها همين زنـدگـى دنـيـاست و ما هرگزبرانگيخته نخواهيم شد» ! (وقلوا ان هى الا حياتنا الدنيا وما نحن بمبعوثين ).

اگر آنها را مشاهده كنى در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده اند و به آنها گفته مى شود, آيا اين حـق نـيست آنها در پاسخ خواهند گفت : آرى , سوگند به پروردگارما, اين حق است به آنها گفته مى شود پس بچشيد مجازات را به خاطر اين كه آن راانكار مى كرديد و كفر مى ورزيديد ولو ترى اذوقفوا على ربهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلى وربنا قال فذقوا العذاب بما كنتم تكفرون در ايـن آيه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخيز اشاره كرده ,مى گويد: «اگر آنها را مشاهده كنى در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستاده اند و به آنها گفته مى شود, آيا اين حـق نـيست » ؟ (ولو ترى اذوقفوا على ربهم قال اليس هذا بالحق ) «آنها در پاسخ خواهند گفت : آرى , سوگند به پروردگارما, اين حق است » ! (قالوا بلى وربنا).بـار ديـگـر «به آنها گفته مى شود پس بچشيد مجازات را به خاطر اين كه آن راانكار مى كرديد و كفر مى ورزيديد» ! (قال فذقوا العذاب بما كنتم تكفرون ).مـسـلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» اين نيست كه خداوند مكانى داشته باشد, بلكه به مـعـنى ايستادن در برابر صحنه هاى مجازات اوست ـهمانطوركه بعضى از مفسران گفته اندـ و يا كـنـايـه از حـضور در دادگاه الهى است , همانطور كه انسان به هنگام نماز مى گويد من در برابر خداوند ايستاده ام .

آنها كه ملاقات پروردگار را انكار كردند مسلما گرفتار زيان شدند ناگهان رسـتـاخيز بر پا شود, و آنها در برابر اين صحنه هاى وحشتناك قرار گيرند و نتايج اعمال خود را با چـشم خود ببينند, در اين موقع فرياد آنها بلندمى شود: اى واى بر ما چقدر كوتاهى در باره چنين روزى كرديم آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند چه بد بارى بر دوش مى كشند قدخسر الذين كذبوا بلقاللّه حتى اذا جتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها وهم يحملون اوزارهم على ظهورهم الا س مايزرون در ايـن آيـه اشاره به خسران و زيان منكران معاد و رستاخيز كرده مى فرمايد: «آنها كه ملاقات پروردگار را انكار كردند مسلما گرفتار زيان شدند» (قدخسر الذين كذبوا بلقاللّه ).مـنـظـور از «مـلاقـات پروردگار» يا ملاقات معنوى و ايمان شهودى است ,(شهود باطنى ) و يا ملاقات صحنه هاى رستاخيز و پاداش و جزاى او.سـپـس مـى گويد: اين انكار براى هميشه ادامه نخواهد يافت , و تا زمانى خواهد بود كه «ناگهان رسـتـاخيز بر پا شود, و آنها در برابر اين صحنه هاى وحشتناك قرار گيرند و نتايج اعمال خود را با چـشم خود ببينند, در اين موقع فرياد آنها بلندمى شود: اى واى بر ما چقدر كوتاهى در باره چنين روزى كرديم » (حتى اذا جتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها).مـنـظور از «ساعة » روز قيامت است و «بغتة » به معنى اين است كه بطورناگهانى و جهش آسا كه هيچ كس جز خدا وقت آن را نمى داند واقع مى شود.سـپـس قـرآن مـى گـويد: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وهم يحملون اوزارهم على ظهورهم ).و در پايان آيه مى فرمايد: «چه بد بارى بر دوش مى كشند» (الا س مايزرون ).

زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمى كنيد وما الحيوة الدنياالا لعب ولهو وللدار الا خرة خير للذين يتقون افلا تعقلون در ايـن آيـه بـراى بيان موقعيت زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت چنين مى گويد: «زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست » (وما الحيوة الدنياالا لعب ولهو).تـشـبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميهامعمولا كارهاى توخالى و بى اساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند. بـسـيـار ديده مى شود كه كودكان دورهم مى نشينند و بازى را شروع مى كنند, يكى را«امير» و ديـگرى را «وزير», و يكى را «دزد» و ديگرى را «قافله »; اما ساعتى نمى گذردكه نه خبرى از امـيـر اسـت و نـه وزيـر, و نه دزد و نه قافله , و يا در نمايشنامه هايى كه به منظور سرگرمى انجام مـى شـود صـحـنـه هـايى از جنگ يا عشق يا عداوت مجسم مى گردد اما پس از ساعتى خبرى از هيچ كدام نيست . سپس زندگانى سراى ديگر را با آن مقايسه كرده مى فرمايد: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمى كنيد» (وللدار الا خرة خير للذين يتقون افلا تعقلون ).زيـرا حياتى است جاويدان وفناناپذير درجهانى وسيعتر وسطح بسيار بالاتر,در عالمى كه سر و كار آن با حقيقت است نه مجاز, و با واقعيت است نه خيال .

ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را محزون و اندوهگين مى كند ولـى بـدان كه آنها تو را تكذيب نمى كنند و در حقيقت آيات ما را انكارمى كنند و بنابراين طرف آنها در حقيقت ما هستيم نه تو قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون فانهم لا يكذبونك ولكن الظالمين بايات اللّه يجحدون

همواره در راه مصلحان مشكلات بوده !.

شـك نـيـسـت كـه پـيـامبر(ص ) در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فكرى كه بامشركان لجوج و سـرسـخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تاثير سخن درروح آنان و گاهى از نسبتهاى نـاروايى كه به او مى دادند غمگين و اندوهناك مى شد,خداوند بارها در قرآن مجيد پيامبرش را در ايـن مواقع دلدارى مى داد, تا با دلگرمى واستقامت بيشتر, برنامه خويش را تعقيب كند, دراين آيه نـيـز مـى فـرمـايد: «ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را محزون و اندوهگين مى كند» (قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون ).«ولـى بـدان كه آنها تو را تكذيب نمى كنند و در حقيقت آيات ما را انكارمى كنند و بنابراين طرف آنها در حقيقت ما هستيم نه تو» (فانهم لا يكذبونك ولكن الظالمين بايات اللّه يجحدون ).و نـظـيـر ايـن سخن در گفتگوهاى رايج ميان ما نيز ديده مى شود كه گاهى شخص «برتر» به هـنـگـام نـاراحـت شدن نماينده اش به او مى گويد: غمگين مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشكلى ايجاد شود براى من است نه براى تو, و به اين وسيله مايه تسلى خاطر او را فراهم مى سازد.

رسولان پيش از تو نيز تكذيب شدند اما آنها در برابر تكذيبها و آزارها استقامت ورزيدند تا نصرت و يارى ما به سراغشان آمد و سرانجام پيروز شدند و اين يك سنت الهى است كه هيچ چيزنمى تواند آن را دگرگون كند و اخبارى كه از پيامبران پيشين به تو رسيده اسـت كـه چـگـونـه در بـرابر مخالفتها و شدايد استقامت كردند و پيروز شدند گواه روشنى براى تواست ولقد كذبت رسل من قـبلك فصبروا على ما كذبوا واوذوا حتى اتيهم نصرنا ولا مبدل لكلمات اللّه ولقد جئك من نباى المرسلين در ايـن آيه , براى تكميل اين دلدارى , به وضع انبياى پيشين اشاره كرده مى گويد: اين مـوضـوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پيش از تو نيز تكذيب شدند» (ولقد كذبت رسل من قـبلك ) «اما آنها در برابر تكذيبها و آزارها استقامت ورزيدند تا نصرت و يارى ما به سراغشان آمد و سرانجام پيروز شدند» (فصبروا على ما كذبوا واوذوا حتى اتيهم نصرنا) «و اين يك سنت الهى است كه هيچ چيزنمى تواند آن را دگرگون كند» (ولا مبدل لكلمات اللّه ).بـنابراين , توهم در برابر تكذيبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج وسرسخت روح صبر و استقامت را از دسـت مده , و بدان طبق همين سنت ,امدادهاى الهى و الطاف بى كران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد, و سرانجام بر تمام آنها پيروز خواهى شد «و اخبارى كه از پيامبران پيشين به تو رسيده اسـت كـه چـگـونـه در بـرابر مخالفتها و شدايد استقامت كردند و پيروز شدند گواه روشنى براى تواست » (ولقد جئك من نباى المرسلين ).در حـقـيقت آيه فوق به يك اصل كلى اشاره مى كند و آن اين كه هميشه رهبران صالح اجتماع كه بـراى هـدايت توده هاى مردم به وسيله ارائه مكتب و طرحهاى سازنده با افكار منحط و خرافات و سـنـن غـلط جامعه به پا مى خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو كه با پر و بال گرفتن مكتب جديد, منافعشان به خطر مى افتاد, روبرو مى شدند اما شك نيست كه شرط اساسى اين پيروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است .

اگر اعـراض و روگردانى زياد آنها بر تو سخت و سنگين است چنانچه بتوانى اعماق زمين را بشكافى و در آن نـقـبـى بزنى و جستجو كنى و يانردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نيز جستجو كـنـى و آيـه و نشانه ديگرى براى آنها بياورى چنين كن اگر خدا بخواهد مى تواند همه آنها را بر هدايت مجتمع كند اينها را براى اين گفتيم كه تو از جاهلان نباشى وان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت ان تبتغى نفقا فى الا رض او سلما فى السم فتاتيهم باية ولو شاللّه لجمعهم على الهدى فلا تكونن من الجاهلين

مردگان زنده نما!.

اين آيه و آيه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پيامبر است كه در آيات قبل گذشت .از آنـجـا كـه فـكـر و روح پيامبر(ص ) از گمراهى و لجاجت مشركان زياد ناراحت وپريشان بود, و عـلاقـه داشـت بـا هر وسيله اى كه شده آنها را به صف مؤمنان بكشاند,خداوند مى فرمايد: «اگر اعـراض و روگردانى زياد آنها بر تو سخت و سنگين است چنانچه بتوانى اعماق زمين را بشكافى و در آن نـقـبـى بزنى و جستجو كنى و يانردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نيز جستجو كـنـى و آيـه و نشانه ديگرى براى آنها بياورى چنين كن » ولى بدان آنان به قدرى لجوجند كه باز ايـمان نخواهند آورد (وان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت ان تبتغى نفقا فى الا رض او سلما فى السم فتاتيهم باية ).خـداوند با اين جمله به پيامبر خود مى فهماند كه هيچ گونه نقصى در تعليمات ودعوت و تلاش و كـوشـش تـو نـيـسـت , بـلـكـه نقص از ناحيه آنها است , آنها تصميم گرفته اند حق را نپذيرند لذا هيچ گونه كوششى اثر نمى بخشد, نگران مباش !.ولـى بـراى ايـن كـه كـسى توهم نكند كه خداوند قادرنيست آنها را وادار به تسليم كند, بلافاصله مـى فـرمايد: «اگر خدا بخواهد مى تواند همه آنها را بر هدايت مجتمع كند» يعنى وادار به تسليم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ايمان كند(ولو شاللّه لجمعهم على الهدى ).ولـى روشـن اسـت كـه ايـن چنين ايمان اجبارى بيهوده است , آفرينش بشر براى تكامل بر اساس اخـتيار و آزادى اراده مى باشد, تنها در صورت آزادى اراده است كه ارزش «مؤمن » از «كافر» و «نيكان » از«بدان » شناخته مى شود.سپس مى گويد: «اينها را براى اين گفتيم كه تو از جاهلان نباشى » (فلا تكونن من الجاهلين ).يـعنى : بيتابى مكن و صبر و استقامت را از دست مده و بيش از اندازه خود رابه خاطر كفر و شرك آنها ناراحت مكن و بدان راه همين است كه تو مى پيمايى . شك نيست كه پيامبراز اين حقايق با خبر بود, اما خداوند اينها را به عنوان يادآورى و دلدارى براى پيامبرش بازگو مى كند.