اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد !آنها كه آيين شما را به باد استهزا و يا به بازى مـى گـيـرنـد, چه آنها كه از اهل كتابند وچه آنها كه از مشركان و منافقانند, هيچ يك از آنان را به عـنـوان دوسـت انـتـخاب نكنيد از خدا بترسيد, اگر ايمان داريد
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا ولعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم والكفار اوليواتقوا اللّه ان كنتم مؤمنين شـان نـزول : در مـورد نـزول اين آيه , مفسران نقل كرده اند كه : دو نفر ازمشركان به نام «رفـاعـه » و «سـويـد» اظـهـار اسـلام كردند و سپس جز دار و دسته منافقان شدند, بعضى از مسلمانان با اين دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى كردند, آيه نازل شد و به آنها اخطار كرد كه از اين عمل بپرهيزيد.تـفـسير: در اين آيه بار ديگر خداوند به مؤمنان دستور مى دهد كه از انتخاب منافقان و دشمنان به عـنـوان دوست بپرهيزيد, منتها براى تحريك عواطف آنها وتوجه دادن به فلسفه اين حكم , چنين مـى فـرمـايـد: «اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد !آنها كه آيين شما را به باد استهزا و يا به بازى مـى گـيـرنـد, چه آنها كه از اهل كتابند وچه آنها كه از مشركان و منافقانند, هيچ يك از آنان را به عـنـوان دوسـت انـتـخاب نكنيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا ولعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم والكفار اولي).و در پـايـان آيـه اين موضع را تاكيد مى كند كه طرح دوستى با آنان , با تقوا وايمان سازگار نيست ; بنابراين «از خدا بترسيد, اگر ايمان داريد» (واتقوا اللّه ان كنتم مؤمنين ).
هنگامى كه (اذان مى گوييد ومسلمانان را) به سوى نماز دعوت مى كنيد, آن را به باد استهزا و بازى مى گيرند اين به خاطر آن است كه آنهاجمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند
واذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لايعقلون شـان نـزول : در مورد نزول اين آيه كه دنباله آيه قبل است نقل شده كه : جمعى از يهود و بـعـضـى از نصارى صداى مؤذن را كه مى شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخره و استهزا مى كردند, قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اين گونه افراد برحذر داشت . تفسير: در اين آيه در تعقيب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل كتاب كـه احـكـام اسلام را به باد استهزا مى گرفتند, اشاره به يكى ازاعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده , مى گويد: «هنگامى كه (اذان مى گوييد ومسلمانان را) به سوى نماز دعوت مى كنيد, آن را به باد استهزا و بازى مى گيرند»(واذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا).قـابـل ذكـر ايـن كـه هـمـانطور كه درروايات اهل بيت (ع ) وارد شده است اذان ازطريق وحى به پيامبر(ص ) تعليم داده شد.سـپـس عـلـت عـمـل آنـهـا را چنين بيان مى كند: «اين به خاطر آن است كه آنهاجمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند» (ذلك بانهم قوم لايعقلون ).
بگو: چه كار خـلافـى از ما سر زده كه شما از ما عيب مى گيريد و انتقاد مى كنيد؟ جزاين كه ما به خداى يگانه ايـمان آورده ايم و در برابر آنچه بر ما و بر انبيا پيشين نازل شده تسليم هستيم اگر شما تـوحـيـد خـالـص و تسليم در برابر تمام كتب آسمانى را بر ما ايرادمى گيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده ايد
قل يا اهل الكتاب هل تنقمون من الا ان آمنا باللّه وم انزل الينا وم انزل من قبل وان اكثركم فاسقون شـان نـزول : در مورد نزول اين آيه و آيه بعد از ابن عباس نقل شده كه :جمعى از يهود نزد پيامبر(ص ) آمدند و درخواست كردند عقايد خود را براى آنهاشرح دهد, پيامبر(ص ) فرمود: من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم و آنچه برابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و همه پيامبران الهى نازل شده حق مى دانم , و در ميان آنها جدايى نمى افكنم , آنها گفتند: ما عيسى رانـمـى شـنـاسـيم و به پيامبرى نمى پذيريم , سپس افزودند: ما هيچ آيينى بدتر از آيين شما سراغ نداريم ! اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير: در اين آيه , خداوند به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه از اهل كتاب سؤال كن و«بگو: چه كار خـلافـى از ما سر زده كه شما از ما عيب مى گيريد و انتقاد مى كنيد؟ جزاين كه ما به خداى يگانه ايـمان آورده ايم و در برابر آنچه بر ما و بر انبيا پيشين نازل شده تسليم هستيم » (قل يا اهل الكتاب هل تنقمون من الا ان آمنا باللّه وم انزل الينا وم انزل من قبل ).و در پـايـان آيـه جمله اى مى بينيم كه در حقيقت بيان علت جمله قبل است ,مى گويد: اگر شما تـوحـيـد خـالـص و تسليم در برابر تمام كتب آسمانى را بر ما ايرادمى گيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده ايد» چون خودشما آلوده و منحرفيد اگر كسانى پاك و بر جاده حق باشند در نظر شما عيب است (وان اكثركم فاسقون ).
به آنها بگو: آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان درپيشگاه خداازاين بدتراست آنها كه بر اثر اعمالشان موردلعن و غضب پـروردگـار واقـع شـدند و آنان را به صورت «ميمون » و «خوك » مسخ كرد,و آنها كه پرستش طاغوت و بت نمودند, مسلما اين چنين افراد, موقعيتشان در اين دنيا و محل و جايگاهشان در روز قـيـامـت بدتر خواهد بود, و از راه راست و جاده مستقيم گمراهترند
قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عنداللّه من لعنه اللّه وغضب عليه وجعل منهم القردة والخنازير وعبدالطاغوت اولئك شر مكانا واضل عن سوا السبيل در ايـن آيه عقايد تحريف شده و اعمال نادرست اهل كتاب وكيفرهايى كه دامنگير آنها گـرديده است با وضع مؤمنان راستين و مسلمان , مقايسه گرديده , تا معلوم شود كداميك از اين دو دسته درخور انتقاد و سرزنش هستند و اين يك پاسخ منطقى است كه براى متوجه ساختن افراد لـجوج ومتعصب به كار مى رود,در اين مقايسه چنين مى گويد: اى پيامبر ! به آنها بگو: آيا ايمان به خـداى يـگـانـه وكـتـب آسـمـانـى داشـتـن درخـور سـرزنـش وايـراد اسـت , يـااعـمال نارواى كـسـانـى كـه گرفتارآن همه مجازات الهى شدند «به آنها بگو: آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان درپيشگاه خداازاين بدتراست » (قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عنداللّه ).سـپـس بـه تـشـريح اين مطلب پرداخته و مى گويد: «آنها كه بر اثر اعمالشان موردلعن و غضب پـروردگـار واقـع شـدند و آنان را به صورت «ميمون » و «خوك » مسخ كرد,و آنها كه پرستش طاغوت و بت نمودند, مسلما اين چنين افراد, موقعيتشان در اين دنيا و محل و جايگاهشان در روز قـيـامـت بدتر خواهد بود, و از راه راست و جاده مستقيم گمراهترند» (من لعنه اللّه وغضب عليه وجعل منهم القردة والخنازير وعبدالطاغوت اولئك شر مكانا واضل عن سوا السبيل ).
هنگامى كه نزدشما مى آيند مى گويند ايمان آورديـم در حـالـى كـه بـا قـلبى مملو از كفر داخل مى شوندو به همان حال نيز از نزد شما بيرون مى روند و منطق و استدلال و سخنان شما درقلب آنها كمترين اثرى نمى بخشد با تمام اين پرده پوشيها, خداوند ازآنچه آنها كتمان مى كنند, آگاه و باخبر است
واذا جؤكم قلوا آمنا وقد دخلوا بالكفر وهم قد خرجوا به واللّه اعلم بما كانوا يكتمون در اين آيه ـبراى تكميل بحث در باره منافقان اهل كتاب ـ پرده ازروى نفاق درونى آنها بـرداشـتـه و بـه مـسلمانان چنين اعلام مى كند: «هنگامى كه نزدشما مى آيند مى گويند ايمان آورديـم در حـالـى كـه بـا قـلبى مملو از كفر داخل مى شوندو به همان حال نيز از نزد شما بيرون مى روند و منطق و استدلال و سخنان شما درقلب آنها كمترين اثرى نمى بخشد» (واذا جؤكم قلوا آمنا وقد دخلوا بالكفر وهم قد خرجوا به ).و در پـايـان آيـه بـه آنـهـا اخطار مى كند كه «با تمام اين پرده پوشيها, خداوند ازآنچه آنها كتمان مى كنند, آگاه و باخبر است » (واللّه اعلم بما كانوا يكتمون ).
بـسـيـارى از آنـهـا را مى بينى كه در مسير گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند چه عمل زشت وننگينى آنها انجام مى دهند
وترى كثيرا منهم يسارعون فى الا ثم والعدوان واكلهم السحت لبئس ما كانوا يعملون در ايـن آيـه نشانه هاى ديگرى از نفاق آنها را بازگو مى كند, از جمله اين كه مى گويد: «بـسـيـارى از آنـهـا را مى بينى كه در مسير گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند» (وترى كثيرا منهم يسارعون فى الا ثم والعدوان واكلهم السحت ).يعنى , آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام برمى دارند كه گويا به سوى اهداف افتخارآميزى پيش مى روند, و بدون هيچ گونه شرم و حيا, سعى مى كنند از يكديگرپيشى گيرند.و درپـايـان آيـه بـراى تـاكـيـد زشـتى اعمال آنها مى گويد: «چه عمل زشت وننگينى آنها انجام مى دهند» و بر آن مداومت دارند (لبئس ما كانوا يعملون ).
چرا دانشمندان مسيحى و علماى يهود, آنها را از سخنان گـناه آلود و خوردن اموال نامشروع بازنمى دارند چه زشت است كارى كه آنها انجام مى دهند
لولا ينهيهم الربانيون والا حبار عن قولهم الا ثم واكلهم السحت لبئس ما كانوايصنعون سـپـس در ايـن آيـه , حمله را متوجه دانشمندان آنها كرده كه باسكوت خود آنان را به گـناه , تشويق مى نمودند و مى گويد: «چرا دانشمندان مسيحى و علماى يهود, آنها را از سخنان گـناه آلود و خوردن اموال نامشروع بازنمى دارند» (لولا ينهيهم الربانيون والا حبار عن قولهم الا ثم واكلهم السحت ).يعنى , دانشمندان براى اصلاح يك اجتماع فاسد, نخست بايد افكار واعتقادات نادرست آنها را تغيير دهـنـد, و بـه ايـن تـرتـيـب آيـه , راه اصلاح جامعه فاسد راكه بايد از انقلاب فكرى شروع شود به دانشمندان نشان مى دهد.و در پـايـان آيـه , قـرآن بـه همان شكل كه گناهكاران اصلى را مذمت نمود,دانشمندان ساكت و تـرك كـنـنـده امر به معروف و نهى از منكر را مورد مذمت قرارداده , مى گويد: «چه زشت است كارى كه آنها انجام مى دهند» (لبئس ما كانوايصنعون ).و به اين ترتيب روشن مى شود كه سرنوشت كسانى كه وظيفه بزرگ امر به معروف ونهى از منكر را تـرك مى كنند ـبخصوص اگر از دانشمندان و علما باشندـ سرنوشت همان گناهكاران است و در حقيقت شريك جرم آنها محسوب مى شوند.از ابـن عـباس مفسر معروف نقل شده كه مى گفت : اين آيه شديدترين آيه اى است كه دانشمندان وظيفه نشناس و ساكت را توبيخ و مذمت مى كند.بـديـهى است اين حكم اختصاصى به علماى خاموش و ساكت يهود ونصارى ندارد, و تمام رهبران فكرى و دانشمندانى كه به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد, خاموش مى نشينند در بر مى گيرد, زيراحكم خدا, در باره همگان يكسان است !.در حـديـثـى از امـيـر مؤمنان على (ع ) مى خوانيم : كه در خطبه اى فرمود: «اقوام گذشته به اين جـهـت هلاك و نابود گشتند كه مرتكب گناهان مى شدند ودانشمندانشان سكوت مى كردند, و نـهـى از مـنـكر نمى نمودند, در اين هنگام بلاها وكيفرهاى الهى بر آنها فرود مى آمد, پس شما اى مردم ! امر به معروف كنيد و نهى ازمنكر نماييد, تا به سرنوشت آنها دچار نشويد».
يهود گفتند: دست خدا به زنجير بسته شده دست آنها در زنجير باد, و به خاطر اين سخن ناروا از رحمت خدا بدورگردند هر دو دست خدا گشاده است ,و هرگونه بخواهد و به هركس بخواهد مى بخشد حتى اين آيات كه پرده از روى گفتار و عقايد آنان برمى دارد به جاى اين كه اثر مـثـبـت در آنـها بگذارد و از راه غلط باز گرداند, بسيارى از آنها را روى دنده لجاجت مى افكند و طغيان و كفر آنها بيشتر مى شود و در ميان آنها عدوات و دشمنى تا روز قيامت افكنديم هر زمان آتشى براى جنگ افروختند, خداوند آن را خاموش ساخت وشما را از آن حفظ كرد آنها براى پاشيدن بذر فساد در روى زمين تلاش و كوشش پى گير و مداومى دارند در حالى كه خداوند مفسدان را دوست نمى دارد
وقالت اليهود يداللّه مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يش وليزيدن كثيرا منهم م انزل اليك من ربك طغيانا وكفرا والقينا بينهم العداوة والبغض الى يوم القيمة كلم او قدوا نارا للحرب اطفاها اللّه ويسعون فى الا رض فسادا واللّه لايحب المفسديندر اين آيه يكى از مصداقهاى روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آلوديهود كه در آيه قبل بطوركلى به آن اشاره شد, آمده است . توضيح اين كه : تاريخ نشان مى دهد كه يهود زمانى در اوج قدرت مى زيستند, و بر قسمت مهمى از دنياى آباد آن زمان حكومت داشتند, كه زمان داوود و سليمان بن داوود را به عنوان نمونه مى توان يادآور شد, و در اعصار بعد نيز,قدرت آنها با نوسانهايى ادامه داشت , ولى با ظهور اسلام , مخصوصا در مـحـيـطحـجـاز, سـتـاره قـدرت آنـها افول كرده , مبارزه پيامبر(ص ) با يهود «بنى النضير» و«بنى قريظه » و «يهودخيبر» موجب نهايت تضعيف آنها گرديد; در اين موقع بعضى ازآنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پيشين از روى استهزا گفتند: دست خدا به زنجير بسته شده و به ما بخششى نمى كند!.و از آنـجـا كـه بـقـيـه نـيـز بـه گفتار او راضى بودند, قرآن اين سخن را به همه آنهانسبت داده , مى گويد: «يهود گفتند: دست خدا به زنجير بسته شده » ! (وقالت اليهود يداللّه مغلولة ). خـداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نكوهش و مذمت از اين عقيده ناروامى گويد: «دست آنها در زنجير باد, و به خاطر اين سخن ناروا از رحمت خدا بدورگردند» (غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا) . سپس براى ابطال اين عقيده ناروا مى گويد: «هر دو دست خدا گشاده است ,و هرگونه بخواهد و به هركس بخواهد مى بخشد» (بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يش).نه اجبارى در كار او هست , نه محكوم جبر عوامل طبيعى و جبر تاريخ مى باشد, بلكه اراده او بالاتر از هر چيز و نافذ در همه چيز است . بـعد مى گويد: «حتى اين آيات كه پرده از روى گفتار و عقايد آنان برمى دارد به جاى اين كه اثر مـثـبـت در آنـها بگذارد و از راه غلط باز گرداند, بسيارى از آنها را روى دنده لجاجت مى افكند و طغيان و كفر آنها بيشتر مى شود» (وليزيدن كثيرا منهم م انزل اليك من ربك طغيانا وكفرا).اما در مقابل اين گفته ها و اعتقادات ناروا و لجاجت و يكدندگى در طريق طغيان و كفر, خداوند مـجازات سنگينى در اين جهان براى آنها قائل شده ,مى فرمايد: «و در ميان آنها عدوات و دشمنى تا روز قيامت افكنديم » (والقينا بينهم العداوة والبغض الى يوم القيمة ).و در قـسـمت اخير آيه اشاره به كوششها و تلاشهاى يهود براى برافروختن آتش جنگها و لطف خدا در مـورد رهايى مسلمانان از اين آتشهاى نابودكنند كرده ,مى فرمايد: «هر زمان آتشى براى جنگ افروختند, خداوند آن را خاموش ساخت وشما را از آن حفظ كرد» (كلم او قدوا نارا للحرب اطفاها اللّه ).و اين در حقيقت يكى از نكات اعجازآميز زندگى پيامبر(ص ) است . قـرآن اضـافـه مـى كـنـد: «آنها براى پاشيدن بذر فساد در روى زمين تلاش و كوشش پى گير و مداومى دارند» (ويسعون فى الا رض فسادا).در حالى كه خداوند مفسدان را دوست نمى دارد» (واللّه لايحب المفسدين ).
اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزكارى پيشه كنند, گناهان گذشته آنها را مى پوشانيم و از آن صرفنظر مى كنيم بلكه در باغهاى بهشت كه كانون انواع نعمتها است آنها را وارد مى كنيم
ولو ان اهل الكتاب آمنوا واتقوالكفرنا عنهم سيئاتهم ولا دخلناهم جنات النعيم بـه دنبال انتقادات گذشته از برنامه و روش اهل كتاب , در اين آيه وآيه بعد آنچنان كه اصـول تربيتى اقتضا مى كند, قرآن براى بازگرداندن منحرفان اهل كتاب به راه راست , و تقدير از اقـلـيـتـى كـه بـا اعمال خلاف آنها همگام نبود, نخست چنين مى گويد: «اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزكارى پيشه كنند, گناهان گذشته آنها را مى پوشانيم و از آن صرفنظر مى كنيم » (ولو ان اهل الكتاب آمنوا واتقوالكفرنا عنهم سيئاتهم ) نه تنها گناهان آنها را مى بخشيم «بلكه در باغهاى بهشت كه كانون انواع نعمتها است آنها را وارد مى كنيم » (ولا دخلناهم جنات النعيم ).اين در زمينه نعمتهاى معنوى و اخروى است .
اگـر آنها تورات و انجيل را برپا دارند (و آن را به عنوان يك دستورالعمل زندگى در برابر چشم خـود قـرار دهـند) و بطوركلى به همه آنچه از طرف پروردگارشان بر آنها نازل شده اعم از كتب آسـمـانى پيشين و قرآن بدون هيچ گونه تبعيض و تعصب عمل كنند, از آسمان و زمين , نعمتهاى الـهـى آنها را فراخواهدگرفت با اين كه بسيارى از آنها بدكارند ولـى جـمـعـيـتـى معتدل و ميانه رو در ميان آنها وجود دارد
ولو انهم اقاموا التورية والا نجيل وم انزل اليهم من ربهم لا كلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة وكثير منهم س ما يعملون سـپس به اثر عميق ايمان و تقوا حتى در زندگى مادى انسانها,اشاره كرده مى گويد: «اگـر آنها تورات و انجيل را برپا دارند (و آن را به عنوان يك دستورالعمل زندگى در برابر چشم خـود قـرار دهـند) و بطوركلى به همه آنچه از طرف پروردگارشان بر آنها نازل شده اعم از كتب آسـمـانى پيشين و قرآن بدون هيچ گونه تبعيض و تعصب عمل كنند, از آسمان و زمين , نعمتهاى الـهـى آنها را فراخواهدگرفت » (ولو انهم اقاموا التورية والا نجيل وم انزل اليهم من ربهم لا كلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم ). شك نيست كه منظور از برپاداشتن تورات و انجيل , آن قسمت از تورات وانجيل واقعى است كه در آن زمان در دست آنها بود.در حـقيقت آيه فوق يكبار ديگر, اين اصل اساسى را مورد تاكيد قرار مى دهدكه پيروى از تعليمات آسـمانى انبيا تنها براى سر وسامان دادن به زندگى پس ازمرگ نيست , بلكه بازتاب گسترده اى در سـرتـاسـر زنـدگـى مـادى انسانها نيز دارد,جمعيتها را قوى , و صفوف را فشرده , و نيروها را متراكم , و نعمتها را پربركت , وامكانات را وسيع , و زندگى را مرفه , و امن و امان مى سازد.نـظرى به ثروتهاى عظيم مادى و نيروهاى فراوان انسانى كه امروز در دنياى بشريت بر اثر انحراف از اين تعليمات نابود مى گردد, دليل زنده اين حقيقت است . امـروز مـغـزهـاى مـتـفـكرى كه براى تكميل و توسعه و توليد سلاحهاى مرگبار وكشمكشهاى اسـتـعـمارى كار مى كند, قسمت مهمى از نيروهاى ارزنده انسانى راتشكيل مى دهد, و چقدر نوع بشر, به اين نوع سرمايه ها و اين مغزهايى كه بيهوده ازبين مى رود, براى رفع نيازمنديهايش محتاج اسـت , و چـقدر چهره دنيا زيبا وخواستنى و جالب بود اگر همه اينها در راه آبادى به كار گرفته مى شدند!.در پايان آيه , اشاره به اقليت صالح اين جمعيت كرده , مى گويد: «با اين كه بسيارى از آنها بدكارند ولـى جـمـعـيـتـى معتدل و ميانه رو در ميان آنها وجود دارد» كه حسابشان با حساب ديگران در پيشگاه خدا و در نظر خلق خدا جداست (منهم امة مقتصدة وكثير منهم س ما يعملون ).نظير اين تعبير در باره اقليت صالح اهل كتاب , در آيه 159 سوره اعراف و آيه75 آل عمران نيز ديده مى شود.
اى پيامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم ) برسان اگر از اين كار خوددارى كنى (كه هرگز خوددارى نمى كرد) رسالت خدا را تبليغ نكرده اى از مردم در اداى اين رسالت وحشتى نداشته باش خداوند كافران لجوج را هدايت نمى كند
يـ ايـهـا الـرسـول بلغ م انزل اليك من ربك وان لم تفعل فمابلغت رسالته واللّه يعصمك من الناس ان اللّه لا يهدى القوم الكافرين انتخاب جانشين نقطه پايان رسالت !.
در ايـن آيه روى سخن , فقط به پيامبر است , و تنها وظيفه او را بيان مى كند, باخطاب «اى پيامبر !» (يـ ايـهـا الـرسـول ) شـروع شـده و بـا صـراحت و تاكيد دستورمى دهد, كه «آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم ) برسان »(بلغ م انزل اليك من ربك ).سـپـس بـراى تـاكـيد بيشتر به او اخطار مى كند كه : «اگر از اين كار خوددارى كنى (كه هرگز خوددارى نمى كرد) رسالت خدا را تبليغ نكرده اى » ! (وان لم تفعل فمابلغت رسالته ).سپس به پيامبر(ص ) كه گويا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته ,دلدارى و تامين مى دهد و بـه او مـى گـويد: از مردم در اداى اين رسالت وحشتى نداشته باش » زيرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت » (واللّه يعصمك من الناس ).و در پايان آيه به عنوان يك تهديد و مجازات , به آنهايى كه اين رسالت مخصوص راانكار كنند و در بـرابـر آن از روى لجاجت كفر بورزند, مى گويد: «خداوند كافران لجوج را هدايت نمى كند» (ان اللّه لا يهدى القوم الكافرين ).راسـتـى چه مساله مهمى در اين آخرين ماههاى عمر پيامبر(ص ) مطرح بوده كه در آيه فوق عدم تبليغ آن مساوى با عدم تبليغ رسالت شمرده شده است . در كـتـابـهـاى مـختلف دانشمندان شيعه و اهل تسنن روايات زيادى ديده مى شود كه با صراحت مـى گويد آيه فوق در باره تعيين جانشين براى پيامبر(ص ) وسرنوشت آينده اسلام و مسلمين در غديرخم نازل شده است .
خلاصه جريان غديرـ.
در آخرين سال عمر پيامبر مراسم حجة الوداع , با شكوه هر چه تمامتر درحضور پيامبر(ص ) به پايان رسيد.نـه تـنـها مردم مدينه در اين سفر پيامبر(ص ) را همراهى مى كردند بلكه ,مسلمانان نقاط مختلف جزيره عربستان نيز براى كسب يك افتخار تاريخى بزرگ به همراه پيامبر(ص ) بودند.آفـتـاب حجاز آتش بر كوهها و دره ها مى پاشيد, اما شيرينى اين سفر روحانى بى نظير, همه چيز را آسـان مـى كـرد, ظـهر نزديك شده بود, كم كم سرزمين جحفه وسپس بيابانهاى خشك و سوزان «غديرخم » از دور نمايان مى شد.روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود, و درست هشت روز از عيد قربان مى گذشت , ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(ص ) به همراهان داده شد.مـؤذن پـيـامـبر(ص ) با صداى اللّه اكبر مردم را به نماز ظهر دعوت كرد, مردم بسرعت آماده نماز مـى شدند, اما هوا بقدرى داغ بود كه بعضى مجبور بودند,قسمتى از عباى خود را به زير پا و طرف ديگر آن را به روى سر بيفكنند.خطبه پيامبر(ص ) به پايان رسيد, عرق از سر و روى پيامبر(ص ) و على (ع ) و مردم فرو مى ريخت , و هنوز صفوف جمعيت از هم متفرق نشده بود كه امين وحى خدانازل شد و اين آيه را بر پيامبر(ص ) خواند: اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى «امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شـما تمام كردم , پيامبر(ص )فرمود: اللّه اكبر, اللّه اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة ورضى الرب بـرسالتى والولاية لعلي من بعدى : «خداوند بزرگ است , خداوند بزرگ است همان خدايى كه آيين خـود را كـامـل و نعمت خود را بر ما تمام كرد, و از نبوت و رسالت من وولايت على (ع ) پس از من راضى و خشنود گشت ».در اين هنگام شور و غوغايى در ميان مردم افتاد و به على (ع ) اين موقعيت راتبريك مى گفتند و از افراد سرشناسى كه به او تبريك گفتند, ابوبكر و عمر بودند, كه اين جمله را در حضور جمعيت بر زبـان جارى ساختند: بخ بخ لك يا بن ابى طالب اصبحت وامسيت مولاى ومولا كل مؤمن ومؤمنة : «آفـريـن بـر تـو باد, آفرين بر تو باد,اى فرزند ابوطالب ! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى ».اين بود خلاصه اى از حديث معروف غدير كه در كتب دانشمندان اهل تسنن و شيعه آمده است .نماز ظهر تمام شد, مسلمانان تصميم داشتند فورا به خيمه هاى كوچكى كه باخود حمل مى كردند پـنـاهنده شوند, ولى پيامبر(ص ) به آنها اطلاع داد كه همه بايدبراى شنيدن يك پيام تازه الهى كه در ضـمـن خطبه مفصلى بيان مى شد خود را آماده كنند كسانى كه از پيامبر(ص ) فاصله داشتند قيافه ملكوتى او را در لابلاى جمعيت نمى توانستند مشاهده كنند.لـذا مـنـبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر(ص ) بر فراز آن قرار گرفت ونخست حمد و سـپاس پروردگار بجا آورد و خود را به خدا سپرد, سپس مردم رامخاطب ساخت و چنين فرمود: «مـن بـه هـمـيـن زودى دعـوت خدا را اجابت كرده , ازميان شما مى روم , من مسؤولم , شما هم مسؤوليد, شما در باره من چگونه شهادت مى دهيد»؟.مـردم صـدا بـلـنـد كردند و گفتند: نشهد انك قد بلغت ونصحت وجهدت فجزاك اللّه خيرا: «ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى و شرطخيرخواهى را انجام دادى و آخرين تلاش و كوشش را در راه هدايت ما نمودى ,خداوند تو را جزاى خير دهد».سـپـس فرمود: «آيا شما گواهى به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيت روزرستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز نمى دهيد»؟!.همه گفتند: «آرى ! گواهى مى دهيم » فرمود: خداوندا ! گواه باش » !.بـار ديـگـر فـرمـود: اى مردم ! آيا صداى مرا مى شنويد؟ گفتند: آرى , و بدنبال آن , سكوت سراسر بيابان را فراگرفت و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شدپيامبر(ص ) فرمود: اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟.يكى از ميان جمعيت صدا زد, كدام دو چيز گرانمايه يا رسول اللّه ؟!.پـيـامبر(ص ) بلافاصله گفت : اول ثقل اكبر, كتاب خداست كه يك سوى آن به دست پروردگار و سـوى ديگرش در دست شماست , دست از دامن آن برنداريد تاگمراه نشويد, و اما دومين يادگار گـرانـقـدر مـن خـانـدان مـنـند و خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جـدانشوند, تا در بهشت به من بپيوندند, از اين دوپيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد.نـاگهان مردم ديدند پيامبر(ص ) به اطراف خود نگاه كرد گويا كسى را جستجو مى كند وهمين كه چشمش به على (ع ) افتاد, خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد, آنچنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم او را ديدند و شناختند كه او همان افسر شكست ناپذير اسلام على (ع ) است , در اينجا صداى پيامبر(ص ) رساتر و بلندترشد و فرمود: ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم : «چه كسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است ؟ !».گـفتند: خدا و پيامبر(ص ) داناترند, پيامبر(ص ) گفت : خدا, مولى و رهبر من است , و من مولى و رهـبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم ) سپس فرمود: فـمـن كنت مولاه فعلى مولاه : «هر كس من مولا ورهبر او هستم على مولا و رهبر اوست » و اين سخن را سه بار و به گفته بعضى ازراويان حديث , چهار بار تكرار كرد.و بدنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه واحب من احـبـه وابـغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله وادر الحق معه حيث دار: «خداوندا ! دوستان او را دوست بدار و دشمنان اورا دشمن بدار, محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد, و مـبغوض بدار آن كس كه او را مبغوض دارد, يارانش را يارى كن , و آنها را كه ترك ياريش كنند, از يارى خويش محروم ساز, و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مكن ».سـپـس فـرمود: الا فليبلغ الشاهد الغائب : «آگاه باشيد, همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غايبان برسانند».