مـگـر كـسانى كه پيش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت كنند كه مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانيد خداوند غفور و رحيم است
الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان اللّه غفور رحيم سـپـس بـراى اين كه راه بازگشت را حتى به روى اين گونه جانيان خطرناك نبندد, مـى گـويـد: «مـگـر كـسانى كه پيش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت كنند كه مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانيد خداوند غفور و رحيم است »(الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان اللّه غفور رحيم ).الـبـتـه تـوبـه آنـها, تنها تاثير در ساقط شدن حق اللّه و مجازات محارب دارد و اماحق الناس بدون رضايت صاحب حق , ساقط نخواهد شد ـدقت كنيد.
اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! تقوا و پرهيزكارى پيشه كنيد وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نماييد دستور به جهاد درراه خدا مى دهد در مسيررستگارى قرار گيريد
يا ايـها الذين آمـنوا اتقوا اللّه وابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون حقيقت توسل !.
در اين آيه روى سخن به افراد با ايمان است و به آنها سه دستور براى رستگارشدن داده شده .نـخست مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! تقوا و پرهيزكارى پيشه كنيد» (يا ايـها الذين آمـنوا اتقوا اللّه ) سپس دستور مى دهد كه : «وسيله اى براى تقرب به خدا انتخاب نماييد» (وابتغوا اليه الوسيلة ) و سرانجام «دستور به جهاد درراه خدا مى دهد» (وجاهدوا فى سبيله ) و نتيجه همه آنها اين است كه «در مسيررستگارى قرار گيريد» (لعلكم تفلحون ).«وسـيـله » در آيه فوق معنى بسيار وسيعى دارد و هر كار و هر چيزى را كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار مى شود شامل مى گردد كه مهمترين آنها را على (ع ) در «نهج البلاغه » اين چنين بر مى شمرد«بهترين چيزى كه به وسيله آن مى توان به خدا نزديك شد ايمان به خدا وپيامبر او و جهاد در راه خـداسـت كـه قـلـه كوهسار اسلام است , و همچنين جمله اخلاص (لااله الا اللّه ) كه همان فطرت تـوحـيـد اسـت , و بـرپاداشتن نماز كه آيين اسلام است , و زكوة كه فريضه واجبه است , و روزه ماه رمـضـان كـه سـپرى است در برابر گناه و كيفرهاى الهى , و حج و عمره كه فقر و پريشانى را دور مـى كـنند و گناهان رامى شويد, و صله رحم كه ثروت را زياد و عمر را طولانى مى كند, انفاقهاى پـنـهـانـى كـه جـبـران گناهان مى نمايد و انفاق آشكار كه مرگهاى ناگوار و بد را دور مى سازد وكارهاى نيك كه انسان را از سقوط نجات مى دهد».و نـيـز شـفـاعـت پـيـامـبـران و امامان و بندگان صالح خدا كه طبق صريح قرآن باعث تقرب به پروردگار مى گردد, در مفهوم وسيع توسل داخل است . لازم بـه تـذكـر اسـت كـه هـرگز منظور از «توسل » اين نيست چيزى را از شخص پيامبر يا امام مستقلا تقاضا كنند, بلكه منظور اين است با اعمال صالح يا پيروى ازپيامبر و امام , يا شفاعت آنان و يا سوگند دادن خداوند به مقام و مكتب آنها (كه خوديكنوع احترام و اهتمام به موقعيت آنها و يك نـوع عـبـادت است ) از خداوند چيزى رابخواهند و اين معنى , نه بوى شرك مى دهد و نه بر خلاف آيات ديگر قرآن است ونه از عموم آيه فوق بيرون مى باشد ـدقت كنيد.
افـرادى كـه كـافرشدند اگر تمام آنچه روى زمين است وهمانند آن راداشته باشند تا براى نجات ازمجازات روزقيامت بدهند ازآنهاپذيرفته نخواهد شد وعذاب دردناكى خواهند داشت
ان الذين كفروا لو ان لهم ما فى الا رض جميعاومثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيمة ما تقبل منهم ولهم عذاب اليم در تـعـقـيب آيه قبل كه به مؤمنان دستور تقوا و جهاد و تهيه وسيله مى داد,در اين آيه بـه عـنـوان بـيـان عـلـت دسـتـور سـابق به سرنوشت افراد بى ايمان وآلوده اشاره كرده , مى فرمايد: «افـرادى كـه كـافرشدند اگر تمام آنچه روى زمين است وهمانند آن راداشته باشند تا براى نجات ازمجازات روزقيامت بدهند ازآنهاپذيرفته نخواهد شد وعذاب دردناكى خواهند داشت » (ان الذين كفروا لو ان لهم ما فى الا رض جميعاومثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيمة ما تقبل منهم ولهم عذاب اليم ).تنها در پرتو ايمان و تقوا و جهاد و عمل مى توان رهايى يافت .
آنها پيوسته مى خواهند از آتش دوزخ خـارج شوند ولى توانايى بر آن را ندارند و كيفر آنها ثابت وبرقرار خواهد بود
يريدون ان يخرجوا من النار وماهم بخارجين منها ولهم عذاب مقيم سپس به دوام اين كيفر اشاره كرده , مى گويد: «آنها پيوسته مى خواهند از آتش دوزخ خـارج شوند ولى توانايى بر آن را ندارند و كيفر آنها ثابت وبرقرار خواهد بود» (يريدون ان يخرجوا من النار وماهم بخارجين منها ولهم عذاب مقيم ).
دست مرد و زن سارق را قطع كنند اين كيفرى است در برابر اعمالى كه انجام داده اند ومجازاتى است از طرف خداوند خداوند توانا (قدرتمند) و حكيم است
والسارق والسارقة فاقطعوا ايديهما جزآ بما كسبا نكالا من اللّه واللّه عزيز حكيم مجازات دزدان !.
در چـند آيه قبل احكام «محارب » بيان شد, در اين آيه , به همين تناسب حكم دزد يعنى كسى كه بطور پنهانى و مخفيانه اموال مردم را مى برد بيان گرديده است ,نخست مى فرمايد: «دست مرد و زن سارق را قطع كنند» (والسارق والسارقة فاقطعوا ايديهما).از روايـات اهـل بـيـت (ع ) اسـتفاده مى شود كه تنها چهار انگشت از دست راست بريده مى شود, نه بيشتر, اگرچه فقهاى اهل تسنن بيش از آن گفته اند!.در ايـنجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى كه در آيه حد زناكار, زن زانيه بر مرد زانى مـقـدم ذكـر شـده اسـت , اين تفاوت شايد به خاطر آن باشد كه درمورد دزدى عامل اصلى بيشتر مردانند و در مورد ارتكاب زنا عامل و محرك مهمترزنان بى بندو بار!.سـپـس مـى گويد: «اين كيفرى است در برابر اعمالى كه انجام داده اند ومجازاتى است از طرف خداوند» (جزآ بما كسبا نكالا من اللّه ).و در پـايـان آيـه بـراى رفـع ايـن توهم كه مجازات مزبور عادلانه نيست مى فرمايد: «خداوند توانا (قدرتمند) و حكيم است » (واللّه عزيز حكيم ).بنابراين دليلى ندارد كه از كسى انتقام بگيرد و كسى را بى حساب مجازات كند.
كسى كه بعد از اين ستم توبه كند و در مقام اصلاح و جبران برآيد خداوند او را خواهدبخشيد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است
فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فان اللّه يتوب عليه ان اللّه غفور رحيمدر اين آيه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرمايد: «كسى كه بعد از اين ستم توبه كند و در مقام اصلاح و جبران برآيد خداوند او را خواهدبخشيد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است » (فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فان اللّه يتوب عليه ان اللّه غفور رحيم ).آيـا بـوسـيـلـه توبه تنها گناه او بخشوده مى شود و يا اين كه حد سرقت (بريدن دست ) نيز ساقط خواهد شد؟.معروف در ميان فقهاى ما اين است كه : اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه كند حد سـرقت نيز از او برداشته مى شود, ولى هنگامى كه از طريق دوشاهد عادل , جرم او ثابت شد با توبه حد از بين نمى رود.
آيـا نـمـى دانـى كـه خـداونـد مالك آسمان و زمين است (و هرگونه صلاح بداند در آنها تصرف مـى كـنـد) هـر كس را كه شايسته مجازات بداند, مجازات وهر كس را كه شايسته بخشش ببيند, مى بخشد و او بر هر چيز تواناست
الم تعلم ان اللّه له ملك السموات والا رض يعذب من يش ويغفر لمن يش واللّه على كل شى قديربـه دنبال حكم توبه سارقان روى سخن را به پيامبر بزرگ اسلام (ص )كرده , مى فرمايد: «آيـا نـمـى دانـى كـه خـداونـد مالك آسمان و زمين است (و هرگونه صلاح بداند در آنها تصرف مـى كـنـد) هـر كس را كه شايسته مجازات بداند, مجازات وهر كس را كه شايسته بخشش ببيند, مى بخشد و او بر هر چيز تواناست » (الم تعلم ان اللّه له ملك السموات والا رض يعذب من يش ويغفر لمن يش واللّه على كل شى قدير).
آنها كه با زبـان , مـدعى ايمانند و قلب آنها هرگز ايمان نياورده و در كفر بريكديگر سبقت مى جويند هرگز نـبـايـد مـايه اندوه تو شوند همچنين كسانى كه از يهود نيز اين مسير را مى پيمايندنبايد مايه اندوه تو شوند آنها زياد به سخنان تو گوش مى دهند) اما اين گوش دادن براى درك و اطاعت نيست , بلكه براى اين است ) كه دستاويزى براى تكذيب و افترا بر تو پيدا كنند آنها به دروغهاى پيشوايان خود فراوان گوش مى دهند ولى حاضر به پذيرش سخن حق نيستند در عين حال جاسوسهاى ديگران كه نزد تو نيامده اند نيز مى باشند سخنان خدا را تحريف مى كنند (خواه تحريف لفظى و يا تحريف معنوى هر حكمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خودتشخيص دهند) آن را توجيه و تفسير و يا بكلى رد مى كنند بزرگان آنها به آنان دستور داده اند كه اگر محمد حكمى موافق خواست ما گفت ,بپذيريد و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى كنيد و كسى كه خدا اراده مجازات و رسوايى او را كرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نيستى آنها كسانى هستند كه خدا نمى خواهد قلب آنها را شستشو دهد آنها هم در اين دنيا رسوا و خوار خواهند شد و هم در آخرت كيفر عظيمى خواهند داشت
لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم ومن الذين هادوا سماعون للكذب سماعون لقوم آخرين لم ياتوك يحرفون الكلم من بعدمواضعه يقولون ان اوتيتم هذافخذوه وان لم تؤتوه فاحذروا ومن يرداللّه فتنته فلن تملك له من اللّه شيئا اولئك الذين لم يرداللّه ان يطهر قلوبهم لهم فى الدنيا خزى ولهم فى الا خرة عذاب عظيم شان نزول :
از امام باقر(ع ) نقل شده كه : يكى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود, با زن شـوهـردارى كه او هم از خانواده هاى سرشناس خيبرمحسوب مى شد عمل منافى عفت انجام داد, يـهـوديـان از اجـراى حـكـم تورات (سنگساركردن ) در مورد آنها ناراحت بودند, اين بودكه به هم مسلكان خود درمدينه پيغام فرستاندند كه حكم اين حادثه را از پيامبراسلام (ص ) بپرسند (تا اگر دراسـلام حـكـم سبكترى بود آن را انتخاب كنند و در غير اين صورت آن را نيز به دست فراموشى بسپارند و شايد از اين طريق مى خواستند توجه پيامبراسلام (ص ) را نيز به خود جلب كنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمايند).در اين موقع حكم سنگباران كردن كسانى كه مرتكب زناى محصنه مى شودنازل گرديد, ولى آنها از پذيرفتن اين حكم شانه خالى كردند !.پـيـامبر(ص ) اضافه كرد: اين همان حكمى است كه در تورات شما نيز آمده , آيا موافقيدكه يكى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل كرد بپذيريد گفتند:آرى . پيامبر(ص ) گفت : ابن صوريا كه در فدك زندگى مى كند چگونه عالمى است ؟.گـفتند: او از همه يهود به تورات آشناتر است , به دنبال او فرستادند و هنگامى كه نزد پيامبر(ص ) آمد به او فرمود: آيا حكم سنگباران كردن در چنين موردى درتورات بر شما نازل شده است يا نه ؟.او در پاسخ گفت : آرى ! چنين حكمى در تورات آمده است . پيامبر(ص ) گفت : چرا از اجراى اين حكم سرپيچى مى كنيد؟.او در جـواب گـفـت : حـقـيـقـت ايـن است كه ما در گذشته اين حد را در باره افرادعادى اجرا مـى كـرديـم , ولـى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نموديم , اين بود كه گناه مزبور در طبقات مرفه جامعه ما رواج يافت به همين جهت ما قانونى سبكتر از قانون سنگسار كردن تصويب نموديم . در اين هنگام پيامبر(ص ) دستور داد كه آن مرد و زن را در مقابل مسجدسنگسار كنند.و فرمود: خدايا من نخستين كسى هستم كه حكم تو را زنده نمودم بعد از آن كه يهود آن را از بين بردند.در اين هنگام آيه نازل شد و جريان مزبور را بطور فشرده بيان كرد.
داورى ميان دوست و دشمن ـ.
از ايـن آيه و چند آيه بعد از آن استفاده مى شود كه قضات اسلام حق دارند باشرايط خاصى در باره جرايم و جنايات غيرمسلمانان نيز قضاوت كنند.آيه مورد بحث با خطاب (يا ايها الرسول ) «اى فرستاده !» آغاز شده , گويابه خاطر اهميت موضوع مى خواهد حس مسؤوليت را در پيامبر(ص ) بيشتر تحريك كند و اراده او را تقويت نمايد.سـپس به دلدارى پيامبر(ص ) به عنوان مقدمه اى براى حكم بعد پرداخته ومى فرمايد: «آنها كه با زبـان , مـدعى ايمانند و قلب آنها هرگز ايمان نياورده و در كفر بريكديگر سبقت مى جويند هرگز نـبـايـد مـايه اندوه تو شوند» زيرا اين وضع تازگى ندارد(لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم ).بـعـد از ذكـر كار شكنيهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و يهود پرداخته و مـى گـويـد: «همچنين كسانى كه از يهود نيز اين مسير را مى پيمايندنبايد مايه اندوه تو شوند» (ومن الذين هادوا).بعد اشاره به پاره اى از اعمال نفاق آلود كرده , مى گويد: «آنها زياد به سخنان تو گوش مى دهند) اما اين گوش دادن براى درك و اطاعت نيست , بلكه براى اين است ) كه دستاويزى براى تكذيب و افترا بر تو پيدا كنند» (سماعون للكذب ).ايـن جـمله تفسير ديگرى نيز دارد, «آنها به دروغهاى پيشوايان خود فراوان گوش مى دهند ولى حاضر به پذيرش سخن حق نيستند».صـفـت ديـگر آنها اين است كه نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضرمى شوند, بلكه «در عين حال جاسوسهاى ديگران كه نزد تو نيامده اند نيز مى باشند»(سماعون لقوم آخرين لم ياتوك ).يـكـى ديـگـر از صفات آنها اين است كه «سخنان خدا را تحريف مى كنند (خواه تحريف لفظى و يا تحريف معنوى هر حكمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خودتشخيص دهند) آن را توجيه و تفسير و يا بكلى رد مى كنند» (يحرفون الكلم من بعدمواضعه ).عـجـب تر اين كه آنها پيش از آن كه نزد تو بيايند تصميم خود را گرفته اند,«بزرگان آنها به آنان دستور داده اند كه اگر محمد حكمى موافق خواست ما گفت ,بپذيريد و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى كنيد» (يقولون ان اوتيتم هذافخذوه وان لم تؤتوه فاحذروا).اينها در گمراهى فرو رفته اند و به اين ترتيب اميدى به هدايت آنها نيست , و خدامى خواهد به اين وسـيله آنها را مجازات كرده و رسوا كند «و كسى كه خدا اراده مجازات و رسوايى او را كرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نيستى » (ومن يرداللّه فتنته فلن تملك له من اللّه شيئا).آنـهـا بـه قـدرى آلوده اند كه قابل شستشو نمى باشند به همين دليل «آنها كسانى هستند كه خدا نمى خواهد قلب آنها را شستشو دهد» (اولئك الذين لم يرداللّه ان يطهر قلوبهم ).در پايان آيه مى فرمايد: «آنها هم در اين دنيا رسوا و خوار خواهند شد و هم در آخرت كيفر عظيمى خواهند داشت » (لهم فى الدنيا خزى ولهم فى الا خرة عذاب عظيم ).
آنها گوش شنوا براى شنيدن سخنان تو و تكذيب آن دارند آنـهـا زيـاد امـوال حرام و ناحق و رشوه مى خورند هرگاه اين گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه كردند مـى تـوانـى در ميان آنها داورى به احكام اسلام كنى و مى توانى ازآنها روى گردانى اگر صلاح بود كه از آنها روى بگردانى هيچ زيانى نـمـى تـوانند به تو برسانند و اگر خواستى در ميان آنها داورى كـنـى حـتما بايد اصول عدالت را رعايت نمايى ,زيرا خداوند افراد دادگر و عدالت پيشه را دوست دارد
سماعون للكذب اكالون للسحت فان جؤك فاحكم بينهم او اعرض عنهم وان تعرض عنهم فلن يضروك شيئا وان حكمت فاحكم بينهم بالقسط ان اللّه يحب المقسطين در ايـن آيه بار ديگر قرآن تاكيد مى كند كه «آنها گوش شنوا براى شنيدن سخنان تو و تكذيب آن دارند» و يا گوش شنوايى براى شنيدن دروغهاى بزرگانشان دارند (سماعون للكذب ) . اين جمله به عنوان تاكيد و اثبات اين صفت زشت براى آنها تكرار شده است . عـلاوه بـر ايـن «آنـهـا زيـاد امـوال حرام و ناحق و رشوه مى خورند» (اكالون للسحت ) سپس به پـيـامـبـر(ص ) اخـتـيار مى دهد كه «هرگاه اين گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه كردند مـى تـوانـى در ميان آنها داورى به احكام اسلام كنى و مى توانى ازآنها روى گردانى » (فان جؤك فاحكم بينهم او اعرض عنهم ).و براى تقويت روح پيغمبر(ص ) اضافه مى كند: «اگر صلاح بود كه از آنها روى بگردانى هيچ زيانى نـمـى تـوانند به تو برسانند» (وان تعرض عنهم فلن يضروك شيئا)«و اگر خواستى در ميان آنها داورى كـنـى حـتما بايد اصول عدالت را رعايت نمايى ,زيرا خداوند افراد دادگر و عدالت پيشه را دوست دارد» (وان حكمت فاحكم بينهم بالقسط ان اللّه يحب المقسطين ).
چگونه اينها تو رابه داورى مى طلبند در حالى كه تورات نزد آنهاست و حكم خدا در آن آمده است وبه آن ايمان دارند بعد از انتخاب تو براى داورى , حكم تو را كه موافق حكم تورات است چون بر خلاف ميل آنهاست نمى پذيرند وگرنه با احكام خدا چنين بازى نمى كردند
وكيف يحكمونك وعندهم التورية فيها حكم اللّه ثم يتولون من بعد ذلك وم اولئك بالمؤمنين اين آيه بحث در باره يهود را در مورد داورى خواستن از پيامبر(ص )كه در آيه قبل آمده بود تعقيب مى كند و از روى تعجب مى گويد: «چگونه اينها تو رابه داورى مى طلبند در حالى كه تورات نزد آنهاست و حكم خدا در آن آمده است وبه آن ايمان دارند» ! (وكيف يحكمونك وعندهم التورية فيها حكم اللّه ).بـايد دانست كه حكم مزبور يعنى (حكم سنگسار كردن زن و مردى كه زناى محصنه كرده اند) در تورات كنونى در فصل بيست و دوم از سفر تثنيه آمده است . عجب اين كه «بعد از انتخاب تو براى داورى , حكم تو را كه موافق حكم تورات است چون بر خلاف ميل آنهاست نمى پذيرند» (ثم يتولون من بعد ذلك ).«حقيقت اين است كه آنها اصولا ايمان ندارند» وگرنه با احكام خدا چنين بازى نمى كردند» (وم اولئك بالمؤمنين ).