در ايـنـكـه منظور از «فمافوقها» (پشه يا بالاتر از آن ) چيست ؟ مفسران دوگونه تفسير كرده اند: گـروهـى گـفـته اند «بالاتر از آن در كوچكى » است , زيرا مقام , مقام بيان كوچكى مثال است , و بـرترى نيز از اين نظر مى باشد, اين درست به آن مى ماند كه گاه به كسى بگوئيم تو چرا براى يك تـومـان اينهمه زحمت مى كشى شرم نمى كنى ؟او مى گويد شرمى ندارد من براى بالاتر از آن هم زحـمـت مى كشم حتى براى يك ريال ! بعضى ديگر گفته اند: مراد «بالاتر از نظر بزرگى » است , يـعـنـى خـداونـد هـم مثالهاى كوچك را مطرح مى كند و هم مثالهاى بزرگ را ـ ولى تفسير اول مـنـاسـبـتـربـنـظـر مـى رسـد ـ سـپـس در دنـبال اين سخن مى فرمايد:
«اما كسانى كه ايمان آورده اندمى دانند كه آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان » (فاما الذين آمنوافيعلمون انـه الحق من ربهم ) آنها در پرتو ايمان و تقوا از لجاجت و عناد و كينه توزى با حق دورند «ولى آنها كه كـافرند مى گويند: خدا چه منظورى از اين مثال داشته كه مايه تفرقه و اختلاف شده , گروهى را بـه وسـيله آن هدايت كرده , و گروهى راگمراه »؟! (و اما الذين كفروا فيقولون ماذآ اراداللّه بهذا مثلا يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا).
ولـى خـداوند به آنها پاسخ مى گويد كه «تنها فاسقان و گنهكارانى را كه دشمن حقند به وسيله آن گمراه مى سازد» (و ما يضل به الا الفاسقين ) منظور از «فاسقين »كسانى هستند كه از راه و رسـم عبوديت و بندگى پا بيرون نهاده اند زيرا «فسق » از نظرلغت به معنى خارج شدن هسته از درون خـرمـا اسـت سـپس در اين معنى توسعه داده شده و به كسانى كه از جاده بندگى خداوند بيرون مى روند اطلاق شده است .
هدايت و اضلال الهى
هـدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلطنيست , بلكه به شهادت آيات مـتـعددى از خود قرآن «هدايت » به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال » به معنى از بين بردن زمينه هاى مساعد است , بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.
فـاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم ساختند مى شكنند آنها پيوندهائى را كه خدادستور داده برقرار سـازنـد قـطـع مى كنند آنها همان زيانكارانند
الذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه و يقطعون م امراللّه به ان يوصل و يفسدون فى الا رض اولئك هم الخاسرون زيانكاران واقعى !.
از آنـجـا كـه در آيه قبل , سخن از اضلال فاسقان بود در اين آيه با ذكر سه صفت فاسقان را معرفى مـى كـنـد: 1ـ «فـاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم ساختند مى شكنند» «
الذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه ) انسانها درواقع پيمانهاى مختلفى با خدا بسته اند, پيمان تـوحـيـد و خـداشـنـاسى , پيمان عدم تبعيت از شيطان و هواى نفس , فاسقان همه اين پيمانها را شكسته , واز خواسته هاى دل و شيطان پيروى مى كنند.
اين پيمان كجا و چگونه بسته شد؟.
در واقـع خـداوند هر موهبتى به انسان ارزانى مى دارد, همراه آن عملا پيمانى با زبان آفرينش از او مـى گيرد, به او چشم مى دهد, يعنى با اين چشم حقايق را ببين ,گوش مى دهد يعنى صداى حق را بـشـنو و به اين ترتيب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهره نگيرد و يا از نيروهاى خداداد در مسير خطا استفاده كند, پيمان خدا را شكسته است آرى فاسقان , همه يا قسمتى از اين پيمانهاى فطرى الهى رازيرپا مى گذارند.2ـ سپس به دومين نشانه آنها اشاره كرده مى گويد: «آنها پيوندهائى را كه خدادستور داده برقرار سـازنـد قـطـع مى كنند» (و يقطعون م امراللّه به ان يوصل ) اين پيوندها شامل پيوند خويشاوندى , پيوند دوستى , پيوندهاى اجتماعى , پيوند وارتباط با رهبران الهى و پيوند و رابطه با خداست .
3ـ نـشـانه ديگر فاسقان , فساد در روى زمين است مى فرمايد: «آنها فساد درزمين مى كنند» (و يفسدون فى الا رض ) و در پايان آيه مى گويد: «آنها همان زيانكارانند» (اولئك هم الخاسرون ) چه زيـانـى از ايـن بـرتـر كـه انـسان همه سرمايه هاى مادى و معنوى خود را در طريق فنا و نيستى و بدبختى و سيه روزى خود به كاربرد؟!.
اهميت صله رحم در اسلام
گـرچـه آيـه فـوق از احـترام به همه پيوندهاى الهى سخن مى گفت , ولى پيوندخويشاوندى يك مصداق روشن آن است اسلام نسبت به صله رحم و كمك وحمايت و محبت نسبت به خويشاوندان اهميت فوق العاده اى قائل شده است وقطع رحم و بريدن رابطه از خويشاوندان و بستگان را شديدا نـهى كرده است
, زشتى و گناه قطع رحم به حدى است كه امام سجاد(ع ) به فرزند خود نصيحت مـى كـنـد كـه از مـصـاحبت با پنج طايفه بپرهيزد, يكى از آن پنج گروه كسانى هستند كه قطع رحـم كـرده انـد: «بـپـرهـيـز از معاشرت با كسى كه قطع رحم كرده كه قرآن او را ملعون و دور ازرحمت خدا شمرده است ».
چگونه خدا را انـكـار مـى كـنـيد در حالى كه اجسام بى روحى بوديد و او شمارا زنده كرد و لباس حيات بر تنتان پوشانيد سپس خداوند شما را مى ميراند سپس بار ديگر شما را زنده مى كند سپس به سوى او بازگشت مى كنيد
كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون نعمت اسرار آميز حيات !.
قـرآن دلائلـى را كـه در گذشته (ايه 21 و 22 همين سوره ) در زمينه شناخت خدا ذكر كرده بود تـكميل مى كند و در اينجا براى اثبات وجود خدا از نقطه اى شروع كرده كه براى احدى جاى انكار بـاقـى نـمـى گذارد و آن مساله پيچيده حيات و زندگى است نخست مى گويد: «چگونه خدا را انـكـار مـى كـنـيد در حالى كه اجسام بى روحى بوديد و او شمارا زنده كرد و لباس حيات بر تنتان پوشانيد» (كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ).
قرآن به همه ما يادآورى مى كند كه قبل از اين شما مانند سنگها و چوبها وموجودات بى جان مرده بـوديـد, و نـسـيـم حـيـات اصلا در كوى شما نوزيده بود ولى اكنون داراى نعمت حيات و هستى مـى بـاشـيـد, اعـضـا و دستگاههاى مختلف ,حواس و ادراك به شما داده شده , و اين مساله آنقدر اسرارآميز است كه افكارميليونها دانشمند و كوششهايشان تاكنون از درك آن عاجز مانده !.
آيـا هـيـچ كـس مـى تـواند چنين امر فوق العاده دقيق و ظريف را كه نيازمند به يك علم و قدرت فـوق الـعـاده اسـت بـه طـبيعت بى شعور كه خود فاقد حيات بوده است نسبت دهد! اينجاست كه مـى گوئيم پديده حيات در جهان طبيعت بزرگترين سنداثبات وجود خدا است , پس از يادآورى ايـن نـعـمت , دليل آشكار ديگرى را يادآورمى شود و آن مساله «مرگ » است مى گويد: «سپس خداوند شما را مى ميراند» (ثم يميتكم ).
آرى آفريننده حيات همان آفريننده مرگ است , چنانكه در آيه 2 سوره ملك مى خوانيم : «او خدائى است كه حيات و مرگ را آفريده كه شما را در ميدان حسن عمل بيازمايد».
قـرآن پـس از ذكـر ايـن دو دليل روشن بر وجود خدا به ذكر مساله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته , مى گويد: «سپس بار ديگر شما را زنده مى كند» (ثم يحييكم ) البته اين زندگى پس از مرگ به هيچ وجه جاى تعجب نيست , و با توجه به دليل اول يعنى اعطاى حيات به موجود بى جان , پـذيـرفتن اعطاى حيات پس ازمتلاشى شدن بدن , نه تنها كار مشكلى نيست بلكه از نخستين بار آسـانـتـر اسـت
(هـرچـند آسان و مشكل براى وجودى كه قدرتش بى انتهاست مفهومى ندارد!) و درپايان آيه مى گويد: «سپس به سوى او بازگشت مى كنيد» (ثم اليه ترجعون ) مقصود ازرجوع بـه سوى پروردگار بازگشت به سوى نعمتهاى خداوند مى باشد, يعنى درقيامت و روز رستاخيز به نعمتهاى خداوند بازگشت مى كنيد.
او خدائى است كه آنچه روى زمين است براى شما آفريده سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صـورت هـفت آسمان مرتب نمود, و او به هرچيز آگاه است
هوالذى خلق لكم ما فى الا رض جميعا ثم استوى الى السما فسويهن سبع سموات وهو بكل شى عليم پس از ذكر نعمت حيات و اشاره به مساله مبد و معاد, به يكى ديگر ازنعمتهاى گسترده خـداونـد اشـاره كـرده مـى گويد: «او خدائى است كه آنچه روى زمين است براى شما آفريده » (
هوالذى خلق لكم ما فى الا رض جميعا).و بـه ايـن ترتيب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مى كند, آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناوراست و از تمامى آنها ارزشمندتر.تـنـها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مى شود بلكه در قرآن آيات فراوانى مى يابيم كه انسان را هدف نهائى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مى كند
«4».بـار ديـگـر بـه دلائل تـوحـيد بازگشته مى گويد: «سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صـورت هـفت آسمان مرتب نمود, و او به هرچيز آگاه است » (
ثم استوى الى السما فسويهن سبع سموات وهو بكل شى عليم ).جمله «استوى » از ماده «استوا» در لغت به معنى تسلط و احاطه كامل وقدرت بر خلقت و تدبير است .
آسمانهاى هفت گانه
در اينكه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست ؟ آنچه صحيحتر به نظرمى رسد, اين است كه مقصود هـمان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است وازآيات قرآن چنين استفاده مى شود كه تمام كرات و ثـوابـت و سـياراتى را كه ما مى بينيم همه جز آسمان اول است , و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسـتـرس ديـد مـا وابـزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسـمـان تـشكيل مى دهند شاهد اين سخن اينكه , قرآن مى گويد: «ما آسمان پائين را باچراغهاى ستارگان زينت داديم » (فصلت :12).
امـا ايـنكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد, به اين دليل است كه علوم ناقص بشر به هر نسبت كه پيش مى رود از عجائب آفرينش تازه هائى را به دست مى آورد.
بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد عـرض كـردنـد: آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كندو خونها بريزد در حـالـى كـه مـا تـو را عـبـادت مى كنيم تسبيح و حمدت بجا مى آوريم و تو را ازآنچه شايسته ذات پاكت نيست پاك مى شمريم فرمود: من چيزهائى مى دانم كه شما نمى دانيد
و اذقـال ربك للملائكة انى جاعل فى الا رض خليفة قالوآ اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدما ونحن نسبح بحمدك و نقدس لك قـال انى اعلم مالاتعلمون انسان نماينده خدا در زمين !.
در آيـات گـذشته خوانديم كه خدا همه مواهب زمين را براى انسان آفريده است و در اين سلسله آيات كه از آيه30 شروع و به آيه 39 پايان مى يابد سه مطلب اساسى مطرح شده است
1ـ خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان درزمين .
2ـ دستور خضوع و تعظيم فرشتگان در برابر نخستين انسان .
3ـ تـشـريـح وضـع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى كه منجر به خروج او ازبهشت گرديد و سپس توبه آدم , و زندگى او و فرزندانش در زمين .اين آيه از نخستين مرحله سخن مى گويد, خواست خداوند چنين بود كه درروى زمين موجودى بـيـافـريـنـد كـه نماينده او باشد, صفاتش پرتوى از صفات پروردگار, و مقام و شخصيتش برتر از فرشتگان .لـذا نـخست مى گويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد» (
و اذقـال ربك للملائكة انى جاعل فى الا رض خليفة ).
«خـليفه » به معنى جانشين است , ـ همانگونه كه بسيارى از محققان پذيرفته اندـ منظور خلافت الـهـى و نـمايندگى خدا در زمين است , زيرا سؤالى كه بعداز اين فرشتگان مى كنند و مى گويند نـسـل آدم ممكن است مبد فساد و خونريزى شود و ما تسبيح و تقديس تومى كنيم متناسب همين معنى است , چرا كه نمايندگى خدا در زمين با اين كارها سازگار نيست .
بـه هـرحـال خدا مى خواست موجودى بيافريند كه گل سرسبد عالم هستى باشد و شايسته , مقام خلافت الهى و نماينده «اللّه » در زمين گردد.سپس در اين آيه اضافه مى كند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درك حقيقت و نه به عنوان اعتراض «عـرض كـردنـد: آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد كندو خونها بريزد»؟! (قالوآ اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدما).«در حـالـى كـه مـا تـو را عـبـادت مى كنيم تسبيح و حمدت بجا مى آوريم و تو را ازآنچه شايسته ذات پاكت نيست پاك مى شمريم » (ونحن نسبح بحمدك و نقدس لك ).ولى خداوند در اينجا پاسخ سربسته به آنها داد كه توضيحش در مراحل بعدآشكار گرديد «فرمود: من چيزهائى مى دانم كه شما نمى دانيد»! (قـال انى اعلم مالاتعلمون ).
آنها فكر مى كردند اگر هدف عبوديت و بندگى است كه ما مصداق كامل آن هستيم , همواره غرق در عـبـادتـيـم و از هـمه كس سزاوارتر به خلافت ! بى خبر از اين كه عبادت آنها با توجه به اين كه شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى اين انسان كه امـيـال و شـهـوات او را احـاطه كرده و شيطان از هرسو او را وسوسه مى كند تفاوت فراوانى دارد, اطاعت و فرمانبردارى اين موجود طوفان زده كجا, و عبادت آن ساحل نشينان آرام و سبكبار كجا؟! .
آنها چه مى دانستند كه از نسل اين آدم پيامبرانى همچون محمدو ابراهيم ونوح و موسى و عيسى و امـامـانـى هـمـچون ائمه اهل بيت (ع ) و بندگان صالح وشهيدان جانباز و مردان و زنانى كه همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهندقدم به عرصه وجود خواهند گذاشت , افرادى كه گاه فقط يك ساعت تفكر آنها برابربا سالها عبادت فرشتگان است !.
به آدم همه اسما(حقايق و اسرار عالم هستى ) را تعليم داد سـپـس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مى گوئيد اسما اشيا وموجوداتى را كه مشاهده مى كنيد و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهيد
و علم آدم الا سما كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال انـبئونى باسما هؤلا ان كنتم صادقين فرشتگان در بوته آزمايش !.
آدم بـه لـطـف پـروردگار داراى استعداد فوق العاده اى براى درك حقايق هستى بود خداوند اين استعداد او را به فعليت رسانيد و به گفته قرآن «به آدم همه اسما(حقايق و اسرار عالم هستى ) را تعليم داد» (
و علم آدم الا سما كلها).البته اين آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرينش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى , افتخار بزرگى براى آدم بود.در حـديـثـى داريـم كـه از امام صادق (ع ) پيرامون اين آيه سؤال كردند, فرمود:«منظور زمينها, كوهها, دره ها و بستر رودخانه ها (و خلاصه تمامى موجودات )مى باشد, سپس امام (ع ) به فرشى كه زير پايش گسترده بود نظرى افكند فرمود: حتى اين فرش هم از امورى بوده كه خدا به آدم تعليم داد»!.هـمچنين استعداد نام گذارى اشيا را به او ارزانى داشت تا بتواند اشيا رانام گذارى كند ودر مورد احتياج با ذكر نام آنها را بخواند واين خود نعمتى است بزرگ !.«سـپـس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مى گوئيد اسما اشيا وموجوداتى را كه مشاهده مى كنيد و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهيد» (
ثم عرضهم على الملائكة فقال انـبئونى باسما هؤلا ان كنتم صادقين ).
گـفـتند: خداوندا! منزهى تو, جز آنچه به ما تعليم داده اى چيزى نمى دانيم تو خود عالم و حكيمى
قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم ولى فرشتگان كه داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر اين آزمايش فرو ماندند لذا در پـاسـخ «گـفـتند: خداوندا! منزهى تو, جز آنچه به ما تعليم داده اى چيزى نمى دانيم »! (
قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا).«تو خود عالم و حكيمى » (
انك انت العليم الحكيم ).
خـداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسما واسرار اين موجودات با خبركن هـنـگـامـى كـه آدم آنها را از اين اسما آگاه ساخت خداوند فرمود: به شمانگفتم كه من از غيب آسمانها و زمين آگاهم , و آنچه را كه شما آشكار يا پنهان مى كنيد مى دانم
قال يا آدم انـبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات والا رض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون در ايـنجا نوبت به آدم رسيد كه در حضور فرشتگان اسماموجودات و اسرار آنها را شرح دهـد «خـداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسما واسرار اين موجودات با خبركن »! (
قال يا آدم انـبئهم باسمائهم ).«هـنـگـامـى كـه آدم آنها را از اين اسما آگاه ساخت خداوند فرمود: به شمانگفتم كه من از غيب آسمانها و زمين آگاهم , و آنچه را كه شما آشكار يا پنهان مى كنيد مى دانم » (
فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات والا رض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون ).در ايـنـجـا فـرشتگان در برابر معلومات وسيع و دانش فراوان اين انسان سرتسليم فرود آوردند, و برآنها آشكار شد كه لايق خلافت زمين تنها او است !.
بخاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده و خضوع كنيد آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد و بخاطر همين استكبار و نافرمانى از كافران شد
و اذقـلنا للملائكة اسجدوالا دم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين آدم در بهشت
ـ قـرآن در تـعـقـيـب بحثهاى گذشته پيرامون مقام وعظمت انسان به فصل ديگرى از اين بحث پـرداخـته , نخست چنين مى گويد: «بخاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده و خضوع كنيد» (
و اذقـلنا للملائكة اسجدوالا دم ) «آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد» (
فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر).آرى او استكبار كرد «و بخاطر همين استكبار و نافرمانى از كافران شد» (
و كان من الكافرين ).بـه راستى كسى كه لايق مقام خلافت الهى و نمايندگى او در زمين است شايسته هرنوع احترامى است ما در برابر انسانى كه چند فرمول علمى را مى داندچه اندازه كرنش مى كنيم پس چگونه است حال نخستين انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى !.
چرا ابليس مخالفت كرد؟.
مـى دانـيـم «شـيـطـان » اسـم جنس است شامل نخستين شيطان و همه شيطانهامى شود ولى «ابليس » اسم خاص است و اشاره به همان شيطانى است كه اغواگرآدم شد, او طبق صريح آيات قـرآن از جـنس فرشتگان نبود, بلكه در صف آنها قرارداشت او از طايفه جن بود كه مخلوق مادى اسـت انـگـيـزه او در اين مخالفت كبر وغرور و تعصب خاصى بود كه بر فكر او چيره شد, او چنين مـى پنداشت كه از آدم برتر است «5» و علت كفر او نيز همين بود كه فرمان حكيمانه پرورگار را نادرست شمرد.
نـه تـنـها عملا عصيان كرد از نظر اعتقاد نيز معترض بود, و به اين ترتيب خودبينى و خودخواهى , مـحصول يك عمر ايمان و عبادت او را بر باد داد, و آتش به خرمن هستى او افكند, و كبر و غرور از اين آثار بسيار دارد!.2ـ.آيا سجده براى خدا بود يا آدم ؟.شك نيست كه «سجده » به معنى «پرستش » براى خداست , ومعنى توحيدعبادت همين است كه غـيـر از خـداراپـرسـتـش نـكنيم بنابراين جاى ترديد نخواهد بودكه فرشتگان براى آدم «سجده پـرستش » نكردند, بلكه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرينش چنين موجود شگرفى , و يا اينكه سـجـده بـراى آدم كـردنـد امـا سجده به معنى «خضوع » نه پرستش در حديثى از امام «على بن مـوسـى الـرضا»(ع )مى خوانيم : «سجده فرشتگان پرستش خداوند ازيك سو, و اكرام و احترام آدم ازسوى ديگر بود, چرا كه ما در صلب آدم بوديم »!.
به آدم گفتيم تو و همسرت در بـهشت ساكن شويد و هرچه مى خواهيد از نعمتهاى آن گوارابخوريد ولـى بـه اين درخت مخصوص نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد
و قلنا يا آدم اسكن انـت وزوجك الجـنة و كلا منها رغدا حيث شئتما ولاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين بـه هـرحـال بـعـد از اين ماجرا و ماجراى آزمايش فرشتگان به آدم دستورداده شد او و هـمـسـرش در بـهشت سكنى گزيند, چنانكه قرآن مى گويد: «به آدم گفتيم تو و همسرت در بـهشت ساكن شويد و هرچه مى خواهيد از نعمتهاى آن گوارابخوريد»! (و قلنا يا آدم اسكن انـت وزوجك الجـنة و كلا منها رغدا حيث شئتما).«ولـى بـه اين درخت مخصوص نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد»(ولاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين ).از آيـات قـرآن استفاده مى شود كه آدم براى زندگى در روى زمين , همين زمين معمولى آفريده شـده بود, ولى در آغاز خداوند او را ساكن بهشت كه يكى از باغهاى سرسبز پرنعمت اين جهان بود ساخت .
شـايـد عـلت اين جريان آن بوده كه آدم با زندگى كردن روى زمين هيچ گونه آشنائى نداشت , و تـحـمـل زحـمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشكل بود, و ازچگونگى كردار و رفتار در زمين بايد اطـلاعـات بـيشترى پيدا كند او در اين محيطمى بايست تا حدى پخته شود و بداند زندگى روى زمـيـن تـوام بـا برنامه ها و تكاليف ومسئوليتها است كه انجام صحيح آنها باعث سعادت و تكامل و بقاى نعمت است , وسرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى , آرى اين خود يك سلسله تعليمات لازم بودكه مى بايست فرا گيرد, و با داشتن اين آمادگى به روى زمين قدم بگذارد.
سرانجام شيطان آن دو را به لغزش واداشـت و از آنـچـه در آن بودند(بهشت ) بيرون كرد مابه آنها دستور داديم كه به زمين فرود آئيد درحالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود و بـراى شـمـا تـا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است
فازلهماالشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه وقلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو ولكم فى الا رض مستقر و متاع الى حين در ايـنـجا «آدم » خود را در برابر فرمان الهى در باره خوددارى ازدرخت ممنوع ديد, ولـى شيطان اغواگر كه سوگند ياد كرده بود كه دست از گمراه كردن آدم و فرزندانش برندارد بـه وسـوسـه گـرى مـشـغـول شد, چنانكه قرآن مى گويد:«سرانجام شيطان آن دو را به لغزش واداشـت و از آنـچـه در آن بودند(بهشت ) بيرون كرد» (فازلهماالشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه ).آرى از بهشتى كه كانون آرامش و آسايش و دور از درد و رنج بود بر اثر فريب شيطان اخراج شدند.و چـنـانـكـه قـرآن مى گويد: «مابه آنها دستور داديم كه به زمين فرود آئيد درحالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» آدم و حوا از يكسو و شيطان از سوى ديگر(وقلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو) منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است نه مكانى يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پائين آمد.
«و بـراى شـمـا تـا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است »(ولكم فى الا رض مستقر و متاع الى حين ).اينجا بود كه آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده و از محيط آرام وپرنعمت بهشت بخاطر تـسـلـيـم شـدن در برابر وسوسه هاى شيطان بيرون رانده شده ,درست است كه آدم پيامبر بود و مـعـصـوم از گـنـاه ولى , هرگاه ترك اولى از پيامبرسرزند خداوند نسبت به او سخت مى گيرد, هـمـانند گناهى كه از افراد عادى سر بزندو اين جريمه سنگينى بود كه آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت .1.
بهشت آدم كدام بهشت بود؟.
در پـاسـخ ايـن پـرسش بايد توجه داشت كه بهشت موعود نيكان و پاكان نبودبلكه يكى از باغهاى پرنعمت و روح افزاى يكى از مناطق سرسبز زمين بوده است .زيـرا: بـهـشـت مـوعود قيامت , نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى ازقرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده , و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و دوم اين كه ابليس آلوده و بى ايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود.سـوم اين كه در رواياتى كه از طرق اهل بيت (ع ) به ما رسيده اين موضوع صريحا آمده است يكى از راويـان حـديـث مى گويد از امام صادق (ع ) راجع به بهشت آدم پرسيدم امام (ع ) در جواب فرمود: «باغى از باغهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه برآن مى تابيد, و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمى شد».