طلاق (منظور طلاقى است كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است در هر يك از اين دو بار بايد همسر خود را بطور شايسته نگاهدارى كند و آشتى نـمـايـد, يـا بـا نـيـكى او را رها سازد و براى هميشه از او جداشودبراى شما حلال نيست كه چيزى را از آنچه به آنهاداده ايد پس بگيريددو هـمـسـر از ايـن بـترسند كه با ادامه زندگى زناشويى حدود الهى را بر پا ندارند
اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند, گناهى بر آن دو نيست كه زن فـديـه (عـوضـى ) بـپـردازداينها حدود و مـرزهاى الهى است از آن تجاوز نكنيد و آنها كه از آن تجاوز مى كنندستمگرانند
الطلاق مرتانفامساك بمعروف او تسريح باحسان ولا يحل لكم ان تاخذوا مما آتيتموهن شيئاالا ان يخافا الا يقيمـا حدوداللّه فان خفتم الا يقيـماحدوداللّه فلا جناح عليهما فيماافتدت به تلك حدوداللّه فلا تعتدوها ومن يتعد حدوداللّه فاولئك هم الظالمون شان نزول : زنى خدمت يكى از همسران پيامبر(ص ) رسيد و ازشوهرش شكايت كرد كه او پـيـوسـتـه وى را طـلاق مـى دهد و سپس رجوع مى كند تا به اين وسيله به زيان و ضرر افتد و در جـاهليت چنين بود كه مرد حق داشت همسرش را هزار بار طلاق بدهد و رجوع كند و حدى بر آن نـبود, هنگامى كه اين شكايت به محضر پيغمبراكرم (ص ) رسيد, آيه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.تـفـسـير: در آيه قبل به اينجا رسيديم كه قانون «عده » و «رجوع » براى اصلاح وضع خانواده و جـلـوگـيـرى از جـدايى و تفرقه است , ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهليت , از آن سؤاستفاده مى كردند, و براى اين كه همسر خود راتحت فشار قرار دهند پى درپى او را طلاق داده و رجـوع مى كردند اين آيه نازل شد واز اين عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگيرى كرد, مى فرمايد: «طلاق (منظور طلاقى است كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است » (الطلاق مرتان ).البته بايد در جلسات متعدد واقع شود و در يك مجلس انجام نمى شود.سـپس مى افزايد: «در هر يك از اين دو بار بايد همسر خود را بطور شايسته نگاهدارى كند و آشتى نـمـايـد, يـا بـا نـيـكى او را رها سازد و براى هميشه از او جداشود» (فامساك بمعروف او تسريح باحسان ).بـنـابراين طلاق سوم , رجوع و بازگشتى ندارد, و هنگامى كه دو نوبت كشمكش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت , بايد كار را يكسره كرد.منظور از جدا شدن با احسان و نيكى اين است كه حقوق آن زن را بپردازد وبعد از جدايى پشت سر او سخنان نامناسب نگويد, و مردم را نسبت به او بدبين نسازد, و امكان ازدواج را از او نگيرد بنابراين جـدايـى نـيـز بـايد توام با احسان گردد ولذا در ادامه آيه مى فرمايد: «براى شما حلال نيست كه چيزى را از آنچه به آنهاداده ايد پس بگيريد» (ولا يحل لكم ان تاخذوا مما آتيتموهن شيئا).بنابراين , شوهر نمى تواند هنگام جدايى چيزى را كه به عنوان مهر به زن داده است بازپس گيرد.در ادامـه آيـه بـه مـساله طلاق خلع اشاره كرده مى گويد: تنها در يك فرض بازپس گرفتن مهر مـانـعـى ندارد و آن در صورتى است كه زن تمايل به ادامه زندگى زناشويى نداشته باشد, و «دو هـمـسـر از ايـن بـترسند كه با ادامه زندگى زناشويى حدود الهى را بر پا ندارند» (الا ان يخافا الا يقيمـا حدوداللّه ).سـپـس مـى افزايد: «اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند, گناهى بر آن دو نيست كه زن فـديـه (عـوضـى ) بـپـردازد» و طـلاق بـگـيـرد (فان خفتم الا يقيـماحدوداللّه فلا جناح عليهما فيماافتدت به ).در حـقيقت در اينجا سرچشمه جدايى , زن است , و او بايد غرامت اين كار رابپردازد و به مردى كه مايل است , با او زندگى كند اجازه دهد با همان مهر, همسرديگرى انتخاب كند.و در پـايـان آيـه بـه تـمـام احكامى كه در اين آيه بيان شده اشاره كرده مى فرمايد:«اينها حدود و مـرزهاى الهى است از آن تجاوز نكنيد و آنها كه از آن تجاوز مى كنندستمگرانند» (تلك حدوداللّه فلا تعتدوها ومن يتعد حدوداللّه فاولئك هم الظالمون ).
اگر (بـعـد از دو طلاق و رجوع , بار ديگر) او را طلاق داد, زن براو بعد از آن حلال نخواهد شد مگر اين كـه همسر ديگرى (به ازدواج دائمى )انتخاب كند (و با او آميزش جنسى نمايد در اين صورت اگر هـمسر دوم ) او را طلاق داد, گناهى ندارد كه آن دو بازگشت كنند, (و آن زن با همسر اولش بار ديـگـر ازدواج نـمـايـد) مشروط بر اين كه اميد داشته باشد كه حدود الهى را محترم مى شمرنداينها حدود الهى است كه براى افرادى كه آگاهندبيان مى كند
فـان طـلـقها فلا تحل له من بعد حتى تنكح زوجا غيره فان طلقها فلا جناح عليهما ان يتراجعا ان ظنا ان يقيـما حدوداللّه وتلك حدوداللّه يبينها لقوم يعلمون شان نزول : در حديثى آمده است كه زنى خدمت پيغمبراكرم (ص )رسيد و عرض كرد: من هـمـسـر پسر عمويم بودم او سه بار مرا طلاق داد, پس از او بامردى ازدواج كردم , اتفاقا او هم مرا طـلاق داد, آيا مى توانم به شوهر اولم بازگردم ؟حضرت فرمود: نه , تنها در صورتى مى توانى كه با همسر دوم آميزش جنسى كرده باشى , در اين هنگام آيه نازل شد.تـفسير: اين آيه در حقيقت حكم تبصره اى دارد كه به حكم سابق ملحق مى شود مى فرمايد: «اگر (بـعـد از دو طلاق و رجوع , بار ديگر) او را طلاق داد, زن براو بعد از آن حلال نخواهد شد مگر اين كـه همسر ديگرى (به ازدواج دائمى )انتخاب كند (و با او آميزش جنسى نمايد در اين صورت اگر هـمسر دوم ) او را طلاق داد, گناهى ندارد كه آن دو بازگشت كنند, (و آن زن با همسر اولش بار ديـگـر ازدواج نـمـايـد) مشروط بر اين كه اميد داشته باشد كه حدود الهى را محترم مى شمرند» (فـان طـلـقها فلا تحل له من بعد حتى تنكح زوجا غيره فان طلقها فلا جناح عليهما ان يتراجعا ان ظنا ان يقيـما حدوداللّه ).و در پـايـان تـاكـيـد مـى كند «اينها حدود الهى است كه براى افرادى كه آگاهندبيان مى كند» (وتلك حدوداللّه يبينها لقوم يعلمون ).
هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخـريـن روزهـاى عده رسيدند (باز مى توانيد با آنها آشتى كنيد) يا به طرز پسنديده اى آنها را نگاه داريد, و يا به طرز پسنديده اى رها سازيدهرگز بخاطر ضرر زدن وتعدى كردن آنها را نگه نداريدچرا كه هر كس چنين كند به خويشتن ظلم و ستم كردهآيات خدا را به استهزانگيريد]نعمت خدا را بر خود به يادآوريد و آنچه از كتاب آسمانى و دانش بر شما نازل كرده و شـما را با آن پند مى دهدو تـقـواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خداوند به هر چيزى داناست
واذا طلقتم النسا فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروفولا تمسكوهن ضرارا لتعتدواومن يفعل ذلك فقدظلم نفسه ولا تتخذوا آيات اللّه هزواواذكروا نعمت اللّه عليكم وما انزل عليكم من الكتاب والحكمة يعظكم بهواتقوااللّه واعلموا ان اللّه بكل شى عليم باز هم محدوديتهاى ديگر طلاق !.
بـه دنبال آيات گذشته اين آيه نيز اشاره به محدوديتهاى ديگرى در امر طلاق مى كند تا از ناديده گـرفـتـن حـقـوق زن جلوگيرى كند در آغاز مى گويد: «هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخـريـن روزهـاى عده رسيدند (باز مى توانيد با آنها آشتى كنيد) يا به طرز پسنديده اى آنها را نگاه داريد, و يا به طرز پسنديده اى رها سازيد»(واذا طلقتم النسا فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف ).يا صميمانه تصميم به ادامه زندگى زناشويى بگيريد و يا اگر زمينه را مساعدنمى بينيد با نيكى از هم جدا شويد.سـپس به مفهوم مقابل آن اشاره كرده مى فرمايد: «هرگز بخاطر ضرر زدن وتعدى كردن آنها را نگه نداريد» (ولا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا).ايـن جـمـلـه تفسير كلمه «معروف » است , زيرا در جاهليت گاه بازگشت به زناشويى را وسيله انـتـقـامـجـويـى قـرار مى دادند, لذا با لحن قاطعى مى گويد: «هرگزنبايد چنين فكرى در سر بپرورانيد».«چرا كه هر كس چنين كند به خويشتن ظلم و ستم كرده » (ومن يفعل ذلك فقدظلم نفسه ).سـپـس به همگان هشدار مى دهد و مى فرمايد: «آيات خدا را به استهزانگيريد» (ولا تتخذوا آيات اللّه هزوا).بنابراين نبايد با چشم پوشى از روح احكام الهى و چسبيدن به ظواهر خشك و قالبهاى بى روح , آيات الـهـى را بازيچه و ملعبه خود قرار داد كه گناه اين كارشديدتر, و مجازاتش دردناكتر است سپس مـى افزايد: «نعمت خدا را بر خود به يادآوريد و آنچه از كتاب آسمانى و دانش بر شما نازل كرده و شـما را با آن پند مى دهد»(واذكروا نعمت اللّه عليكم وما انزل عليكم من الكتاب والحكمة يعظكم به ).«و تـقـواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خداوند به هر چيزى داناست » (واتقوااللّه واعلموا ان اللّه بكل شى عليم ).جمله فوق , هشدار مى دهد كه در مورد حقوق زنان , از موقعيت خودسؤاستفاده نكنند و بدانند كه خداوند حتى از نيات آنها آگاه است .
هـنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند, مانع آنها نـشـويـدكه با همسران (سابق ) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرزپسنديده اى حـاصل شوداين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مى گيرنداين براى پاكى و نمو (خانواده هاى شما)مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مى داند و شما نمى دانيد
واذا طلقتم النس فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن باللّه واليوم الا خرذلكم ازكى لكم واطهر واللّه يعلم وانتم لا تعلمون شان نزول : يكى از ياران پيامبر(ص ) به نام «معقل بن يسار»خواهرى به نام جملا داشت كـه از همسرش طلاق گرفته بود, بعد از پايان عده مايل بود بار ديگر به عقد همسرش درآيد, ولى برادرش از اين كار مانع شد, آيه نازل شد واو را از مخالفت با چنين ازدواجى نهى كرد.تفسير
شكستن يكى ديگر از زنجيرهاى اسارت ـ.
در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.از جـمله در انتخاب همسر به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمى شد, حتى اگر زن با اجـازه ولـى , ازدواج مـى كرد سپس از همسرش جدا مى شدباز پيوستن او به همسر اول بستگى به اراده مـردان فـامـيل داشت و بسيار مى شد بااين كه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مى شدند, قرآن صريحا اين روش را محكوم كـرده مـى گـويـد:«هـنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند, مانع آنها نـشـويـدكه با همسران (سابق ) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرزپسنديده اى حـاصل شود» (واذا طلقتم النس فبلغن اجلهن فلا تعضلوهن ان ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف ).سـپـس در ادامـه آيه , بار ديگر هشدار مى دهد و مى فرمايد: «اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مى گيرند»(ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن باللّه واليوم الا خر).و بـاز براى تاكيد بيشتر مى گويد: «اين براى پاكى و نمو (خانواده هاى شما)مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مى داند و شما نمى دانيد» (ذلكم ازكى لكم واطهر واللّه يعلم وانتم لا تعلمون ).ايـن بخش از آيه , در واقع مى گويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مى توانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبد و معاد را داشته باشند, و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند.
مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهنداين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى راكامل كندوبر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است , خوراك و پوشاك مادران را بطور شايسته بپردازديچ كس موظف نيست بيش از مقدارتوانايى خود را انجام دهدنه مادر (بخاطراختلاف با پدر) حق دارد بـه كـودك ضـرر زند, و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)وبر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهدوبر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهداگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سـال يـا بيست ويك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيستاگر (با عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خـود بـگيريد, گناهى بر شما نيست ,هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد
تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيدخدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست
والوالدات يرضعن اولا دهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعةوعلى المولود له رزقهن وكسوتهن بالمعروف لا تكلف نفس الا وسعهالا تضار والدة بولدها ولا مولود له بولده وعلى الوارث مثل ذلكفان ارادا فصالا عن تراض منهماوتشاور فلا جناح عليهماوان اردتم ان تسترضعوااولا دكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروفواتقوااللّه واعلموا ان اللّه بما تعملون بصير هفت دستور در باره شير دادن نوزادان !.
اين آيه كه در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى است ,به سراغ يك مساله مهم يعنى مساله «رضاع » (شيردادن ) رفته و جزئيات آن را بازگومى كند
.1 نـخـست مى گويد: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند»(والوالدات يرضعن اولا دهن حولين كاملين ).بـنابراين , هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است اماحق شير دادن در دو سـال شـيرخوارگى به مادر داده شده و او است كه مى تواند دراين مدت از فرزند خود نگاهدارى كـنـد و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است و اين يك حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم رعايت عواطف مادر
.2ـ سـپـس مى افزايد: «اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى راكامل كند» (لمن اراد ان يتم الرضاعة ).يـعـنـى مـدت شـيـر دادن طـفـل لازم نيست , همواره دوسال باشد, دو سال براى كسى است كه مـى خـواهد شير دادن را كامل كند, ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند
.3ـ هـزيـنـه زنـدگـى مادر ازنظر غذا ولباس دردوران شير دادن بر عهده پدرنوزاداست تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا درادامه آيه مى فرمايد:«وبر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است , خوراك و پوشاك مادران را بطور شايسته بپردازد» (وعلى المولود له رزقهن وكسوتهن بالمعروف ).در ايـنـجـا تـعبير به «المولود له » (كسى كه فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبير به «اب » (پـدر) قـابـل تـوجه است , گويى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور, بسيج كند, يـعـنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده مردگذاشته شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل اوست , نه يك فرد بيگانه . تـوصـيف به «معروف » (بطور شايسته ) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر, بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظربگيرند, نه سختگيرى كنند و نه اسراف . و بـراى تـوضـيـح بـيشتر مى فرمايد: «هيچ كس موظف نيست بيش از مقدارتوانايى خود را انجام دهد» (لا تكلف نفس الا وسعها)
.4ـ سـپـس بـه بـيان حكم مهم ديگرى پرداخته , مى فرمايد: «نه مادر (بخاطراختلاف با پدر) حق دارد بـه كـودك ضـرر زند, و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر»)(لا تضار والدة بولدها ولا مولود له بولده ).يـعنى هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را مال المصالحه اختلاف خويش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد, ضربه وارد كنند.5ـ سـپـس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد مى فرمايد: «وبر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد» (وعلى الوارث مثل ذلك ).يعنى : آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند.6ـ در ادامـه آيـه , سـخن از مساله بازداشتن كودك از شير به ميان آمده اختيار آن را به پدر و مادر واگـذاشته , هر چند در جمله هاى سابق , زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او, و توافق بايكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شـير بازدارند, مى فرمايد: «اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سـال يـا بيست ويك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست » (فان ارادا فصالا عن تراض منهماوتشاور فلا جناح عليهما).7ـ گـاه مـى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مـى كند و يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد, در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامـه آيـه مـى فرمايد: «اگر (با عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خـود بـگيريد, گناهى بر شما نيست ,هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد» (وان اردتم ان تسترضعوااولا دكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ).بـنـابـرايـن , انـتخاب دايه به جاى مادر, بى مانع است مشروط بر اين كه اين امرسبب از بين رفتن حقوق مادر, نسبت به گذشته نشود.و در پـايـان آيـه به همگان هشدار مى دهد كه «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيدخدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست » (واتقوااللّه واعلموا ان اللّه بما تعملون بصير).مـبـادا كـشـمـكـش مـيان مرد و زن , روح انتقامجويى را در آنها زنده كند وسرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازد, همه بايد بدانند خدا دقيقامراقب آنها است .
كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى از خود باقى گذارند, آنها بايد چـهـار مـاه و ده روز انـتـظـار بكشند و هنگامى كه مدتشان سرآمد, گناهى بر شما نيست كه هر چـه مـى خـواهـند در باره خودشان بطور شايسته انجام دهندخـداونـد از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است
والـذيـن يـتـوفون منكم ويذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهروعشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيـما فعلن فى انفسهن بالمعروف واللّه بما تعملون خبير خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد!.
يـكـى از مـسـائل و مـشـكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است ازطرفى رعايت حريم زنـدگانى زناشويى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مى دادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مـورد او مـرتـكـب مى شدند به عنوان نمونه ! بعضى از قبايل پس از مرگ شوهر, زن را آتش زده و يـابـعـضـى او را با مرد دفن مى كردند, برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گـوشـه نـشـين مى كردند و در پاره اى از قبايل زنها موظف بودند مدتى كنار قبرشوهر زير خيمه سـيـاه و چـركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هرگونه آرايش وزيور و حتى شستشو به سر بـرده و بـديـن وضـع شب و روز خود را بگذرانند اين آيه برتمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد ازنگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كـنند, مى فرمايد:«كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى از خود باقى گذارند, آنها بايد چـهـار مـاه و ده روز انـتـظـار بكشند و هنگامى كه مدتشان سرآمد, گناهى بر شما نيست كه هر چـه مـى خـواهـند در باره خودشان بطور شايسته انجام دهند» و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند (والـذيـن يـتـوفون منكم ويذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهروعشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيـما فعلن فى انفسهن بالمعروف ).و ازآنـجـا كه گاه اوليا و بستگان زن , دخالتهاى بى مورد در كار او مى كنند ويامنافع خويش را در ازدواج آيـنـده زن در نـظـر مـى گيرند, در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد: «خـداونـد از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است » وهركس را به جزاى اعمال نيك و بد خود مى رساند (واللّه بما تعملون خبير).