ريشه و اساس همه نيكيها.
در تفسير آيات تغيير قبله گذشت كه مخالفين اسلام از يك سو و تازه مسلمانان از سوى ديگر چه سر و صدايى پيرامون تغيير قبله به راه انداختند.ايـن آيـه روى سـخن را به اين گروهها كرده , مى گويد: «نيكى تنها اين نيست كه به هنگام نماز
صورت خود را به سوى شرق و غرب كنيد و تمام وقت خود را صرف اين مساله نماييد» (ليس البر
ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ).
قرآن سپس به بيان مهمترين اصول نيكيها در ناحيه ايمان و اخلاق و عمل ضمن بيان شش عنوان
پرداخته چنين مى گويد: «بلكه نيكى (نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز آخر و فرشتگان و
كـتـابـهـاى آسـمانى و پيامبران ايمان آورده اند» (ولكن البر من آمن باللّه واليوم الا خر والملائكة
والكتاب والنبيين ).پـس از ايـمان به مساله انفاق و ايثار و بخششهاى مالى اشاره مى كند, ومى گويد:
«مال خود را با
تمام علاقه اى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان ومستمندان و واماندگان در راه , و سائلان
و بـردگـان مـى دهـنـد» (وآتـى المال على حبه ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل
والسئلين وفى الرقاب ) بدون شك گذشتن از مال و ثروت براى همه كس كار آسانى نيست چرا كه
حـب آن تـقـريـبا درهمه دلها است , و تعبير على حبه نيز اشاره به همين حقيقت است كه آنها در
برابراين خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مى كنند.سـو مـيـن اصـل از اصـول نـيـكـيـها را بر پا داشتن نماز مى شمرد و مى گويد: «آنهانماز را بر پا
مى دارند»
(واقام الصلوة ).چـهـارمـيـن بـرنـامه آنها را اداى زكات و حقوق واجب مالى ذكر كرده , مى گويد:«آنها زكات را
مى پردازند» (وآتى الزكوة ).بسيارند افرادى كه در پاره اى از موارد حاضرند به مستمندان كمك كنند امادر اداى حقوق واجب
سـهل انگار مى باشند, و به عكس گروهى غير از اداى حقوق واجب به هيچ گونه كمك ديگرى تن
در نمى دهند, آيه فوق نيكوكار را كسى مى داندكه در هر دو ميدان انجام وظيفه كند.پنجمين ويژگى آنها را وفاى به عهد مى شمرد, و مى گويد: «كسانى هستند كه به عهد خويش به
هنگامى كه پيمان مى بندند وفا مى كنند» (والموفون بعهدهم اذاعاهدوا).چـرا كـه سرمايه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است , لذا درروايات اسلامى چنين
مـى خـوانـيـم كـه مـسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند, خواه طرف مقابل ,
مسلمان باشد يا كافر, نيكوكار باشد يا بدكار, و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد, اداى امانت و احترام
به پدر و مادر.و بـالاخره ششمين و آخرين برنامه اين گروه نيكوكار را چنين شرح مى دهد:«كسانى هستند كه
در هـنگام محروميت و فقر, و به هنگام بيمارى و درد, و همچنين در موقع جنگ با دشمن , صبر و
اسـتـقـامـت بـه خرج مى دهند, و در برابر اين حوادث زانو نمى زنند» (والصابرين فى الباس والضرآ
وحين الباس ).
و در پـايـان آيه به عنوان جمع بندى و تاكيد بر شش صفت عالى گذشته مى گويد: «آنها كسانى
هستند كه راست مى گويند و آنان پرهيزكارانند» (اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتـقون ).راسـتـگـويـى آنـهـا از ايـنجا روشن مى شود كه اعمال و رفتارشان از هر نظر بااعتقاد و ايمانشان
هـمـاهـنگ است , و تقوا و پرهيزكاريشان از اينجا معلوم مى شود كه آنها هم وظيفه خود را در برابر
«اللّه » و هـم در بـرابـر نيازمندان و محرومان و كل جامعه انسانى و هم در برابر خويشتن خويش
انجام مى دهند.جـالب اين كه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامه هاى عملى
است .
اى كـسـانى كه ايمان آورده ايدحكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده
است
آزاد در برابر آزاد, برده در برابر برده , و زن در برابرزن
اگر كسى از ناحيه برادردينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص
بـا رضـايت طرفين تبديل به خونبهاگردد) بايد از روش پسنديده اى پيروى كند (و براى پرداخت
ديه طرف را در فشارنگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند
اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان , و كسى كه بعد از آن از
حـد خـود تـجـاوز كـند عذاب دردناكى در انتظار اواست
ي ايـها الذين آمنواكتب عليكم القصاص فى القتلى
الـحر بالـحر والعبد بالعبد
والا نـثى بالا نـثى
فمن عفى له من اخيه شى
فاتباع بالمعروف وادآ اليه باحسان
ذلك تخفيف من ربكم ورحمة فمن
اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم
شان نزول : عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنهاكشته مى شد تصميم
مـى گرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند, و اين فكر تا آنجا پيش رفته بودكه حاضر
بـودنـد بخاطر كشته شدن يك فرد تمام طايفه قاتل را نابود كنند اين آيه نازل شد و حكم عادلانه
قصاص را بيان كرد.ايـن حكم اسلامى , در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه آن زمان وجود داشت بعضى
قـصـاص را لازم مى دانستند و بعضى تنها ديه را لازم مى شمردند, اسلام قصاص را در صورت عدم
رضايت اولياى مقتول , و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.تفسير
قصاص مايه حيات شماست !.
از ايـن آيـه به بعد يك سلسله از احكام اسلامى مطرح مى شود نخست ازمساله حفظ احترام خونها آغـاز مـى كـند, و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مى كشد, مؤمنان را مخاطب قرار داده چنين
مـى گـويـد: «اى كـسـانى كه ايمان آورده ايدحكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده
است » (ي ايـها الذين آمنواكتب عليكم القصاص فى القتلى ).انـتـخـاب واژه «قـصاص » نشان مى دهد كه اوليا مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام
دهند كه او مرتكب شده . ولـى به اين مقدار قناعت نكرده , در دنباله آيه مساله مساوات را با صراحت بيشتر مطرح مى كند و
مـى گويد: «آزاد در برابر آزاد, برده در برابر برده , و زن در برابرزن » (الـحر بالـحر والعبد بالعبد
والا نـثى بالا نـثى ).
البته اين مساله دليل بر برترى خون مرد نسبت به زن نيست و توضيح آن خواهد آمد.سپس براى اين كه روشن شود كه مساله قصاص حقى براى اولياى مقتول است و هرگز يك حكم
الـزامـى نـيـست , و اگر مايل باشند مى توانند قاتل را ببخشند وخونبها بگيرند, يا اصلا خونبها هم
نگيرند, اضافه مى كند: «اگر كسى از ناحيه برادردينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص
بـا رضـايت طرفين تبديل به خونبهاگردد) بايد از روش پسنديده اى پيروى كند (و براى پرداخت
ديه طرف را در فشارنگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند» (فمن عفى له من اخيه شى
فاتباع بالمعروف وادآ اليه باحسان ).در پايان آيه براى تاكيد و توجه دادن به اين امر كه تجاوز از حد از ناحيه هركس بوده باشد مجازات
شديد دارد مى گويد: «اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان , و كسى كه بعد از آن از
حـد خـود تـجـاوز كـند عذاب دردناكى در انتظار اواست » (ذلك تخفيف من ربكم ورحمة فمن
اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم ).ايـن دسـتـور عـادلانـه «قـصـاص » و «عـفو» از يكسو روش فاسد عصر جاهليت راكه همچون
دژخيمان عصر فضا, گاه در برابر يك نفر صدها نفر را به خاك و خون مى كشيدند محكوم مى كند.و از سـوى ديـگـر راه عـفـو را به روى مردم نمى بندد, و از سوى سوم مى گويدبعد از برنامه عفو
وگـرفـتـن خـونـبها هيچ يك ازطرفين حق تعدى ندارند, برخلاف اقوام جاهلى كه اولياى مقتول
گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مى كشتند!.امـا جنايتكارانى كه به جنايت خود افتخار مى كنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام
برادرند و نه مستحق عفو و گذشت !.
اى خردمندان ! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است ,
باشد كه تقوا پيشه كنيد
ولكم فى القصاص حيوة ي اولى الا لباب لعلكم تتقون
اين آيه با يك عبارت كوتاه و بسيار پرمعنى پاسخ بسيارى ازسؤالات را در زمينه مساله
قصاص بازگو مى كند و مى گويد: «اى خردمندان ! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است ,
باشد كه تقوا پيشه كنيد» (ولكم فى القصاص حيوة ي اولى الا لباب لعلكم تتقون ).ايـن آيـه آن چـنـان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته , و به
خـوبى نشان مى دهد كه قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقامجويى ندارد از يكسو ضامن حيات
جـامـعـه اسـت , زيـرا اگـر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت
مـى كردند جان مردم بى گناه به خطر مى افتاد همان گونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به
كلى لغوشده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است . و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است , چرا كه او را از فكر آدمكشى تاحدزيادى باز مى دارد و كنترل
مى كند.
آيا خون مرد رنگينتر است ؟.
مـمـكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد«مرد» بخاطر قتل «زن » مـورد قـصـاص قرار گيرد, مگر خون مرد از خون زن رنگينتراست ؟ در پاسخ بايد گفت :
مـفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود, بلكه اولياى زن مقتول مى توانند مرد
جنايتكار را به قصاص برسانند به شرطآن كه نصف مبلغ ديه را بپردازند.تـوضـيـح اين كه : مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل
مى شوند, بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن «مرد» و «زن » از نظراقتصادى و جنبه هاى مالى بر
كسى پوشيده نيست , لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ ديه در مورد قصاص مرد, رعايت حقوق
هـمـه افـراد را كـرده و از ايـن خـلااقـتـصـادى و ضربه نابخشودنى , كه به يك خانواده مى خورد
جـلـوگـيـرى نـموده است اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه به بهانه لفظ «تساوى » حقوق افراد
ديگرى مانندفرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
بر
شـمـا نـوشـتـه شـده هنگامى كه مرگ يكى از شمافرا رسد اگر چيز خوبى (مالى ) از خود بجاى
گـذارده وصـيـت بـطور شايسته براى پدرو مادر و نزديكان كند
اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران
كتب عليكم اذا حضر احدكم
الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين والا قربين بالمعروف
حقا على الـمـتقين
وصيتهاى شايسته !.
در آيات گذشته سخن از مسائل جانى و قصاص در ميان بود, در اين آيه و دوآيه بعد به قسمتى از احـكـام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مى پردازد و به عنوان يك حكم الزامى مى گويد: «بر
شـمـا نـوشـتـه شـده هنگامى كه مرگ يكى از شمافرا رسد اگر چيز خوبى (مالى ) از خود بجاى
گـذارده وصـيـت بـطور شايسته براى پدرو مادر و نزديكان كند» (كتب عليكم اذا حضر احدكم
الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين والا قربين بالمعروف ).و در پايان آيه اضافه مى كند «اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران » (حقا على الـمـتقين ).جالب اين كه در اينجا به جاى كلمه «مال » كلمه «خير» گفته شده است . اين تعبير نشان مى دهد كه اسلام ثروت و سرمايه اى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در
مسير سود و منفعت اجتماع بكار گرفته شود خير و بركت مى داند و بر افكار نادرست آنها كه ذات
ثروت را چيز بدى مى دانند خط بطلان مى كشد.ضـمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است , زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود
به يادگار مى گذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است .
كسى كه وصيت را بعد
از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند
خداوند شنوا و
دانا است
فمن بدله بعد ما سمعه
فانما اثمه على الذين يبدلونه
ان اللّه سميع عليم
هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد, از هر نظرمحترم و مقدس است , و
هـرگونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است , لذا اين آيه مى گويد: «كسى كه وصيت را بعد
از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند» (فمن بدله بعد ما سمعه
فانما اثمه على الذين يبدلونه ).و اگـر گـمان كنند كه خداوند از توطئه هايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند«خداوند شنوا و
دانا است » (ان اللّه سميع عليم ).آيـه فـوق اشـاره بـه اين حقيقت است كه خلافكاريهاى «وصى » (كسى كه عهده دار انجام وصايا
اسـت ) هـرگـز اجـر و پاداش وصيت كننده را از بين نمى برد, او به اجر خود رسيده , تنها گناه بر
گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يااصل وصيت داده است .
هرگاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد ـخواه اين انحراف ناآگاهانه
بـاشد يا عمدى و آگاهانه ـ و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت
نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است
فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم
عليه ان اللّه غفور رحيم
تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هرگونه تغيير و تبديل در وصيتها به
هـر صـورت و بـه هـر مـقـدار باشد گناه است , اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد, در اين آيه
مـى گويد: «هرگاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد ـخواه اين انحراف ناآگاهانه
بـاشد يا عمدى و آگاهانه ـ و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت
نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است » (فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم
عليه ان اللّه غفور رحيم ).
1.
فلسفه وصيت
از قـانـون ارث تـنها يك عده از بستگان آن هم روى حساب معينى بهره مندمى شوند در حالى كه شـايـد عـده ديگرى از فاميل , و احيانا بعضى از دوستان وآشنايان نزديك , نياز مبرمى به كمكهاى
مالى داشته باشند.و نـيـز در مـورد بـعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست , لذا دركنار قانون ارث
قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از
مرگ ) خويش تصميم بگيرند.از ايـنـهـا گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد, اما در زمان حياتش به دلايلى
مـوفـق نـشده , منطق عقل ايجاب مى كند براى انجام اين كارهاى خير لااقل براى بعد از مرگش
محروم نماند مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد.در روايـات اسـلامـى تـاكـيـدهـاى فـراوانـى در زمينه وصيت شده از جمله , درحديثى از پيامبر
اسلام (ص ) مى خوانيم : «كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ اومرگ جاهليت است ».2ـ.
عدالت در وصيت
در روايـات اسلامى تاكيدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصيت ديده مى شود كـه از مـجموع آن استفاده مى شودهمان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن
مـذمـوم و از گـناهان كبيره است در حديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم كه فرمود: «كسى كه در
وصـيـتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خداداده
بـاشـد و كـسـى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او برگرفته خواهد
شد».
اى
كـسـانى كه ايمان آورده ايد, روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امتهايى كه قبل از شما
بودند, نوشته شده بود
شايد پرهيزكار شويد
يا ايـها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم
لعلكم تتقون
تفسير
روزه سرچشمه تقواـ.
بـه دنـبال چند حكم مهم اسلامى در اينجا به بيان يكى ديگر از اين احكام كه از مهمترين عبادات مـحـسوب مى شود مى پردازد و آن روزه است , و با همان لحن تاكيدآميز گذشته مى گويد: «اى
كـسـانى كه ايمان آورده ايد, روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امتهايى كه قبل از شما
بودند, نوشته شده بود» (يا ايـها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم ).و بـلافـاصـلـه فلسفه اين عبادت انسان ساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه اما بسيار پرمحتوا
چنين بيان مى كند: «شايد پرهيزكار شويد» (لعلكم تتقون ).
چند روز معدودى رابايد روزه بداريد
كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنهامشقت داشته باشد
از ايـن حكم معافند و بايد روزهاى ديگر را بجاى آن روزه بگيرند
كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان وپيرزنان و بيماران مزمن كه
بـهـبـودى بـراى آنـهـا نـيست ) لازم نيست مطلقا روزه بگيرند,بلكه بايد بجاى آن كفاره بدهند,
مسكينى را اطعام كنند
و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است
روزه گرفتن براى شمابهتر است اگر
بدانيد
اياما
معدودات
فمن كان منكم مريضا او على
سفر فعدة من ايام اخر
وعلى الذين يطيقونه فدية طعام مسكين
فمن تطوع خيرا
فهو خير له
وان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون
در ايـن آيـه بـراى اين كه باز از سنگينى روزه كاسته شود چنددستور ديگر را در اين
زمـيـنـه بـيـان مـى فـرمـايـد, نخست مى گويد: «چند روز معدودى رابايد روزه بداريد» (اياما
معدودات ).ديگر اين كه : «كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنهامشقت داشته باشد
از ايـن حكم معافند و بايد روزهاى ديگر را بجاى آن روزه بگيرند» (فمن كان منكم مريضا او على
سفر فعدة من ايام اخر).سوم : «كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان وپيرزنان و بيماران مزمن كه
بـهـبـودى بـراى آنـهـا نـيست ) لازم نيست مطلقا روزه بگيرند,بلكه بايد بجاى آن كفاره بدهند,
مسكينى را اطعام كنند» (وعلى الذين يطيقونه فدية طعام مسكين ).«و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است »(فمن تطوع خيرا
فهو خير له ).و بـالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مى كند كه : «روزه گرفتن براى شمابهتر است اگر
بدانيد» (وان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون ).و اين جمله تاكيد ديگرى بر فلسفه روزه است .
آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است
همان ماهى كه قرآن در آن نازل شد
هـمـان قرآنى كه مايه هدايت مردم , و داراى نشانه هاى هدايت , و معيارهاى سنجش حق و باطل
است
كسانى كه در
ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند, اما آنها كه بيماريا مسافرند روزهاى ديگر را بجاى آن
روزه مى گيرند
خداوند راحتى شما را
مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد
هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد
تا خدا را بخاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد, و شايد شكر نعمتهاى او را بگذاريد
شهر رمضان
الذى انـزل فيه القرآن
هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان
فمن شهد منكم الشهر فليصمه ومن كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر
يريداللّه بكم اليسر ولا يريدبكم العسر
ولتكملوا العدة
ولتكبروا اللّه على ما هديكم ولعلكم تشكرون
ايـن آيـه زمـان روزه و قـسـمـتـى از احكام و فلسفه هاى آن را شرح مى دهد, نخست
مى گويد: «آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است » (شهر رمضان ).«همان ماهى كه قرآن در آن نازل شد» (الذى انـزل فيه القرآن ).«هـمـان قرآنى كه مايه هدايت مردم , و داراى نشانه هاى هدايت , و معيارهاى سنجش حق و باطل
است » (هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان ).سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تاكيد بازگو كرده ,مى گويد: «كسانى كه در
ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند, اما آنها كه بيماريا مسافرند روزهاى ديگر را بجاى آن
روزه مى گيرند» (فمن شهد منكم الشهر فليصمه ومن كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر)
. در قـسـمـت آخـر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته , مى گويد:«خداوند راحتى شما را
مى خواهد و زحمت شما را نمى خواهد» (يريداللّه بكم اليسر ولا يريدبكم العسر).سپس اضافه مى كند: «هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد»(ولتكملوا العدة ). و در آخـرين جمله مى فرمايد: «تا خدا را بخاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد, و شايد شكر نعمتهاى او را بگذاريد» (ولتكبروا اللّه على ما هديكم ولعلكم تشكرون ).