بهانه هاى بى اساس ـ.
شايد پس از ماجراى تغيير قبله بود كه جمعى از مسلمانان و مشركان بر اثروسوسه يهود, تقاضاهاى بى مورد و نابجايى از پيامبراسلام (ص ) كردند.خـداونـد بزرگ آنها را از چنين پرسشهايى نهى كرده مى فرمايد: «آيا شمامى خواهيد از پيامبرتان
همان تقاضاهاى نامعقول را بكنيد كه پيش از اين از موسى كردند» و با اين بهانه جوييها شانه از زير
بار ايمان خالى كنيد (ام تريدون ان تسئلوارسولكم كما سئل موسى من قبل ).و از آنجا كه اين كار, يك نوع مبادله «ايمان » با «كفر» است , در پايان آيه اضافه مى كند: «كسى
كـه كـفـر را به جاى ايمان بپذيرد, از راه مستقيم گمراه شده است »(ومن يتبدل الكفر بالا يمان
فقد ضل سوآ السبيل ).در واقـع قرآن مى خواهد به مردم هشدار دهد كه اگر شما دنبال چنين تقاضاهاى نامعقول برويد,
بر سرتان همان خواهد آمد كه بر سر قوم موسى آمد.اشـتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنين تقاضاى معجزه براى
پى بردن به حقانيت دعوت پيامبر(ص ) جلوگيرى نمى كند چراكه راه درك و فهم و ايمان همينها
است .
بسيارى از اهل كتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و
ايـمـان بـه كـفـر بـاز گردانند با اين كه حق براى آنها كاملا آشكار شده است
شما آنها را
عـفـو كـنـيـد و گـذشت نماييد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چراكه خداوند بر هر چيزى توانا
است
ود كثير من اهل
الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انـفسهم من بعد ما تبين لهم الحق
فاعفوا واصفحوا حتى ياتى اللّه بامره ان اللّه على كل شى قدير
حسودان لجوج !.
بسيارى از اهل كتاب مخصوصا يهود بودند كه تنها به اين قناعت نمى كردندكه خود آيين اسلام را نـپـذيرند بلكه اصرار داشتند كه مؤمنان نيز از ايمانشان بازگردند, قرآن به انگيزه آنان در اين امر
اشـاره كرده مى گويد: «بسيارى از اهل كتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و
ايـمـان بـه كـفـر بـاز گردانند با اين كه حق براى آنها كاملا آشكار شده است » (ود كثير من اهل
الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انـفسهم من بعد ما تبين لهم الحق ).در اينجا قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه در برابر اين تلاشهاى انحرافى وويرانگر «شما آنها را
عـفـو كـنـيـد و گـذشت نماييد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چراكه خداوند بر هر چيزى توانا
است » (فاعفوا واصفحوا حتى ياتى اللّه بامره ان اللّه على كل شى قدير).
نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد
آنچه از نيكيها از پيش مى فرستيد آنها را نزد خدا (در سراى
ديگر) خواهيد يافت
خـداونـد به تمام اعمال شما بصير است
واقيموا الصـلوة وآتوا الزكوة
وما تقدموا لا نفسكم من خير تجدوه عنداللّه
ان اللّه بما تعملون بصير
اين آيه دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مى دهد يكى در موردنماز كه رابطه محكمى
مـيان انسان و خدا ايجاد مى كند و ديگرى در مورد زكات كه رمز همبستگى هاى اجتماعى است و
اين هر دو براى پيروزى بر دشمن لازم است ,مى گويد: «نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد» و
با اين دو وسيله روح و جسم خودرا نيرومند سازيد (واقيموا الصـلوة وآتوا الزكوة ).سـپـس اضـافه مى كند: تصور نكنيد كارهاى نيكى را كه انجام مى دهيد واموالى را كه در راه خدا
انـفـاق مـى كـنيد از بين مى رود, نه «آنچه از نيكيها از پيش مى فرستيد آنها را نزد خدا (در سراى
ديگر) خواهيد يافت » (وما تقدموا لا نفسكم من خير تجدوه عنداللّه ).«خـداونـد به تمام اعمال شما بصير است » (ان اللّه بما تعملون بصير) او بطوردقيق مى داند كدام
عمل را به خاطر او انجام داده ايد و كدام يك را براى غير او.
آنها گفتند:هيچ كس جز يهود و نصارى داخل
بهشت نخواهد شد
اين تنها آرزويى است كه دارند
به آنها بگو هر ادعايى دليلى مى خواهد چنانچه
در اين ادعا صادق هستيد دليل خود را بياوريد
وقالوا لن يدخل الجـنـة الا من كان هودا او نصارى
تلك امانيهم
قل هاتوابرهانكم ان كنتم صادقين
انحصارطلبان بهشت !.
قرآن در اين آيه اشاره به يكى ديگر از ادعاهاى پوچ و نابجاى گروهى ازيهوديان و مسيحيان كرده و سـپـس پـاسـخ دنـدان شكن به آنها مى گويد: «آنها گفتند:هيچ كس جز يهود و نصارى داخل
بهشت نخواهد شد» (وقالوا لن يدخل الجـنـة الا من كان هودا او نصارى ).در پـاسـخ ابتدا مى فرمايد: «اين تنها آرزويى است كه دارند» و هرگز به اين آرزونخواهند رسيد
(تلك امانيهم ).بعد روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده مى گويد: «به آنها بگو هر ادعايى دليلى مى خواهد چنانچه
در اين ادعا صادق هستيد دليل خود را بياوريد» (قل هاتوابرهانكم ان كنتم صادقين ).
آرى ! كسى كه در برابر خداوند تسليم گردد و
نيكوكار باشد پاداش اونزدپروردگارش ثابت است
چنين
كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مى شوند
بلى من اسلم وجهه للّه وهو محسن فله اجره
عند ربه
ولاخوف عليهم ولاهم يحزنون
پس ازاثبات اين واقعيت كه آنها هيچ دليلى براين مدعى ندارند وادعاى انحصارى بودن
بهشت , تنها خواب و خيالى است كه در سر مى پرورانند,معيار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به
صـورت يـك قـانـون كـلى بيان كرده ,مى گويد: آرى ! كسى كه در برابر خداوند تسليم گردد و
نيكوكار باشد پاداش اونزدپروردگارش ثابت است » (بلى من اسلم وجهه للّه وهو محسن فله اجره
عند ربه ).چـنـيـن كسانى نيكوكارى وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ كرده است ,و بنابراين «چنين
كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مى شوند» (ولاخوف عليهم ولاهم يحزنون ).نـفـى خوف و غم از پيروان خط توحيد, دليلش روشن است , چرا كه آنها تنهااز خدا مى ترسند, و از
هيچ چيز ديگر وحشت ندارند, ولى مشركان خرافى از همه چيز ترس دارند, از گفته هاى اين و آن ,
از فال بد زدن , از سنتهاى خرافى و از بسيارچيزهاى ديگر.
يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند, ومسيحيان نيز گفتند:
يـهـوديـان هـيـچ مـوقعيتى ندارند و بر باطلند
آنها اين سخنان را مى گويند در حالى كه كتاب آسمانى را مى خوانند
مشركان نادان نيز همان چيزى را مى گفتند كه اينهامى گويند
خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت
وقالت اليهودليست النصارى على شى وقالت
النصارى ليست اليهود على شى
وهـم يـتـلـون الـكتاب
كذلك قال الذين لايعلمون مثل قولهم
فاللّه
يحكم بينهم يوم القيمة فيـما كانوا فيه يختلفون
شـان نـزول : جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كرده اند:هنگامى كه گروهى از
مـسـيـحـيـان «نجران » خدمت رسولخدا(ص ) آمدند, عده اى ازعلماى يهود نيز در آنجا حضور
يـافتند, بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر(ص )نزاع و مشاجره در گرفت , «رافع بن حرمله »
(يـكـى از يـهـوديان ) رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت : آيين شما پايه و اساسى ندارد و نبوت
عـيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد, مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن
يهودى تكرار نمود و گفت : آيين يهود پايه و اساسى ندارد, در اين هنگام آيه نازل شد و هردو دسته
را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.تفسير
تضادهاى ناشى از انحصارطلبى ـ.
در آيـات گـذشته گوشه اى از ادعاهاى بى دليل جمعى از يهود و نصارى راديديم آيه مورد بحث نشان مى دهد كه وقتى پاى ادعاى بى دليل به ميان آيدنتيجه اش انحصارطلبى و سپس تضاد است . مـى گـويد: «يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند, ومسيحيان نيز گفتند:
يـهـوديـان هـيـچ مـوقعيتى ندارند و بر باطلند»
! (وقالت اليهودليست النصارى على شى وقالت
النصارى ليست اليهود على شى ).سـپـس اضافه مى كند: «آنها اين سخنان را مى گويند در حالى كه كتاب آسمانى را مى خوانند»!
(وهـم يـتـلـون الـكتاب ) يعنى با در دست داشتن كتابهاى الهى كه مى تواند راهگشاى آنها در اين
مـسـائل بـاشد اين گونه سخنان كه سرچشمه اى جزتعصب و عناد و لجاجت ندارد بسيار عجيب
است . سپس قرآن اضافه مى كند:
«مشركان نادان نيز همان چيزى را مى گفتند كه اينهامى گويند» با
اين كه اينها اهل كتابند و آنها بت پرست (كذلك قال الذين لايعلمون مثل قولهم ).در پـايـان آيه آمده است «خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت ) (فاللّه
يحكم بينهم يوم القيمة فيـما كانوا فيه يختلفون ).آنـجـاست كه حقايق روشنتر مى شود و اسناد و مدارك هر چيز آشكار است ,كسى نمى تواند حق را
منكر شود.آيـه 114ـ شـان نـزول : شان نزولهايى براى اين آيه نقل شده , از جمله : درروايتى از امام صادق (ع )
مـى خوانيم كه اين آيه در مورد قريش نازل گرديد, در آن هنگام كه پيامبر(ص ) را از ورود به شهر
مكه و مسجدالحرام جلوگيرى مى كردند.تفسير
چه كسى ستمكارتر است از آنها كه از بردن نام خدا در مساجدالهى جلوگيرى مى كنند و سعى
در ويرانى آنها دارند
شايسته نيست آنها جز با ترس و وحشت وارد اين اماكن شوند
بـراى آنها در دنيا رسوايى است و در آخرت عذاب عظيم
ومن اظلم ممن منع مساجداللّه ان يذكر فيها اسمه وسعى فى خرابها
اولئك ما كان لهم ان يدخلوه الا خئفين
لهم فى الدنيا خزى ولهم فى الا خرة
عذاب عظيم
ستمكارترين مردم ـ.
بـررسـى شـان نـزولـهـاى آيـه نشان مى دهد كه روى سخن در آيه با سه گروه ,يهود و نصارى و مشركان است . قـرآن در بـرابـر ايـن سه گروه و تمام كسانى كه در راهى مشابه آنها گام برمى دارند مى گويد:
«چه كسى ستمكارتر است از آنها كه از بردن نام خدا در مساجدالهى جلوگيرى مى كنند و سعى
در ويرانى آنها دارند»! (ومن اظلم ممن منع مساجداللّه ان يذكر فيها اسمه وسعى فى خرابها).
سپس در ذيل اين آيه مى گويد: «شايسته نيست آنها جز با ترس و وحشت وارد اين اماكن شوند»
(اولئك ما كان لهم ان يدخلوه الا خئفين ).يـعنى مسلمانان و موحدان جهان بايد آنچنان محكم بايستند كه دست اين ستمگران از اين اماكن
مقدس كوتاه گردد.و در پـايان آيه مجازات دنيا و آخرت اين ستمكاران را با تعبير تكان دهنده اى بيان كرده , مى گويد:
«بـراى آنها در دنيا رسوايى است و در آخرت عذاب عظيم » (لهم فى الدنيا خزى ولهم فى الا خرة
عذاب عظيم ).در حـقـيـقت هر عملى كه نتيجه آن تخريب مساجد و از رونق افتادن آن باشدنيز مشمول همين
حكم است .
مشرق ومغرب از آن خداست , و به هر طرف رو كنيد
خدا آنجاست
خداوند نامحدود و بى نياز و دانا است
وللّه المشرق والمغرب فاينـما تولوا فثم وجه اللّه
ان اللّه واسع عليم
شـان نـزول : ابـن عـباس مى گويد: اين آيه مربوط به تغيير قبله است ,هنگامى كه قبله
مـسـلـمـانـان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت يهود در مقام انكاربرآمدند و به مسلمانان ايراد
كـردند كه مگر مى شود قبله را تغيير داد؟ آيه نازل شد وبه آنها پاسخ داد كه شرق و غرب جهان از
آن خدا است . تفسير
به هر سو رو كنيد خدا آنجاست !.
در آيه قبل سخن از ستمگرانى بود كه مانع از مساجد الهى مى شدند, و درتخريب آن مى كوشيدند اين آيه دنباله همين سخن است , مى گويد: «مشرق ومغرب از آن خداست , و به هر طرف رو كنيد
خدا آنجاست » (وللّه المشرق والمغرب فاينـما تولوا فثم وجه اللّه ).مـنـظور از مشرق و مغرب در آيه فوق اشاره به دو سمت خاص نيست بلكه اين تعبير كنايه از تمام
جهات است . چـنـيـن نيست كه اگر شما را از رفتن به مساجد و پايگاههاى توحيد مانع شوند,راه بندگى خدا
بـسـتـه شـود, مـگـر جـايـى هست كه از خدا خالى باشد, اصولا خدامكان ندارد و لذا در پايان آيه
مى فرمايد: «خداوند نامحدود و بى نياز و دانا است »(ان اللّه واسع عليم ).
آنها گفتند: خداوند
فـرزندى براى خود انتخاب كرده است , پاك و منزه است او از اين نسبتهاى ناروا
براى او است آنچه در آسمانها وزمين است
و همگان در برابر او خاضعند
وقالوا اتخذاللّه
ولدا سبحانه
بل له ما فى السموات والا
رض
كل له قانتون
خرافات يهود و نصارى و مشركان !.
ايـن عقيده خرافى كه خداوند داراى فرزندى است هم مورد قبول مسيحيان است , هم گروهى از يـهـود, و هم مشركان آيه شريفه براى كوبيدن اين خرافه چنين مى گويد: «آنها گفتند: خداوند
فـرزندى براى خود انتخاب كرده است , پاك و منزه است او از اين نسبتهاى ناروا» (وقالوا اتخذاللّه
ولدا سبحانه ).خـدا چـه نـيـازى دارد كه فرزندى براى خود برگزيند؟ آيا نيازمند است ؟احتياج به كمك دارد؟
احتياج به بقا نسل دارد؟ «براى او است آنچه در آسمانها وزمين است » (بل له ما فى السموات والا
رض ).«و همگان در برابر او خاضعند» (كل له قانتون ).
ايجادكننده همه آسمانها و
زمين اوست
هرگاه فرمان وجود چيزى را صادركند به او مى گويد:
موجود باش , و آن فورا موجود مى شود
بديع السموات والا رض
واذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون
او نـه تـنها مالك همه موجودات عالم هستى است , بلكه «ايجادكننده همه آسمانها و
زمين اوست » (بديع السموات والا رض ).و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتياج به وجود ماده , همه آنها را ابداع فرموده است . او چه نيازى به فرزند دارد در حالى كه : «هرگاه فرمان وجود چيزى را صادركند به او مى گويد:
موجود باش , و آن فورا موجود مى شود»! (واذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون ).اين جمله از حاكميت خداوند در امر خلقت سخن مى گويد.
دلايل نفى فرزند.
اين سخن كه خداوند فرزندى دارد بدون شك زاييده افكار ناتوان انسانهايى است كه خدا را در همه چيز با وجود محدود خودشان مقايسه مى كردند.انـسان به دلايل مختلفى نياز به وجود فرزند دارد: از يكسو عمرش محدوداست و براى ادامه نسل
تولد فرزند لازم است . از سوى ديگر قدرت او محدود است , و مخصوصا به هنگام پيرى و ناتوانى نياز به معاونى دارد كه به
او در كارهايش كمك كند.ازسـوى سـوم جـنـبه هاى عاطفى , وروحيه انس طلبى , ايجاب مى كند كه انسان مونسى درمحيط
زندگى خود داشته باشدكه آن هم به وسيله فرزندان تامين مى گردد.بـديهى است هيچ يك از اين امور در مورد خداوندى كه آفريننده عالم هستى و قادر بر همه چيز و
ازلى و ابدى است مفهوم ندارد.به علاوه داشتن فرزند لازمه اش جسم بودن است كه خدا از آن نيز منزه مى باشد.
افراد بى اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ و
چرا آيه و نشانه اى بر خود ما نازل نمى شود
پيشينيان آنهانيز همين گونه
سـخنان داشتند, دلها و افكارشان مشابه است , ولى ما آيات و نشانه هارا (به مقدار كافى ) براى آنها
كـه حـقـيـقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم
وقال الذين لايعلمون لو لا يكلمنا اللّه او تاتين آية
كذلك قال الذين من قبلهم مثل قولهم
تشابهت قلوبهم قدبينا الا يات لقوم يوقنون
بهانه ديگر: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟!.
بـه تـنـاسـب بهانه جوييهاى يهود, در اين آيه سخن از گروه ديگرى ازبهانه جويان است كه ظاهرا همان مشركان عرب بودند, مى گويد: «افراد بى اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ و
چرا آيه و نشانه اى بر خود ما نازل نمى شود»؟ (وقال الذين لايعلمون لو لا يكلمنا اللّه او تاتين آية ).قـرآن در پـاسـخ اين ادعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مى گويد: «پيشينيان آنهانيز همين گونه
سـخنان داشتند, دلها و افكارشان مشابه است , ولى ما آيات و نشانه هارا (به مقدار كافى ) براى آنها
كـه حـقـيـقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم »(كذلك قال الذين من قبلهم مثل قولهم
تشابهت قلوبهم قدبينا الا يات لقوم يوقنون ).اگـر بـه راسـتـى منظور آنها درك حقيقت و واقعيت است , همين آيات را كه برپيامبراسلام (ص )
نـازل كـرديـم نـشـانـه روشـنى بر صدق گفتار او است , چه لزومى داردكه بر هر يك يك از افراد
مـسـتقيما و مستقلا آياتى نازل شود؟ و چه معنى دارد كه من اصرار كنم بايد خدا مستقيما با خود
من سخن بگويد؟!.
(ماتو را به حق براى بشارت و انذار
(مردم جهان ) فرستاديم
امـا اگـر گـروهى از آنها بعد از انجام اين رسالت ايمان نياوردند تو مسؤول گمراهى دوزخيان
نيستى
انا ارسلناك بالحق بشيراونذيرا
ولاتسئل عن اصحاب الجحيم
در ايـن آيـه روى سـخـن را به پيامبر كرده و وظيفه او را در برابردرخواست معجزات
اقـتـراحـى و بهانه جوييهاى ديگر مشخص مى كند مى گويد: «ماتو را به حق براى بشارت و انذار
(مردم جهان ) فرستاديم » (انا ارسلناك بالحق بشيراونذيرا).تو وظيفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بيان كنى , معجزات را به آنهانشان دهى و حقايق را
بـا مـنـطق تبيين نمايى , و اين دعوت بايد توام با تشويق نيكوكاران , و بيم دادن بدكاران , باشد اين
وظيفه تو است . «امـا اگـر گـروهى از آنها بعد از انجام اين رسالت ايمان نياوردند تو مسؤول گمراهى دوزخيان
نيستى » (ولاتسئل عن اصحاب الجحيم ).
آنها هرگز از تو راضى نخواهند شدمگر اين كه بطور كامل تسليم خواسته هاى
آنـهـا و پـيرو آيينشان شوى
به آنها بگويى كه هدايت , تنها هدايت الهى است
اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آن كه در پرتو
وحـى الهى حقايق براى تو روشن شده , هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود
ولن ترضى عنك اليهود ولاالنصارى حتى تتبـع ملتهم
قل ان هدى اللّه هو الهدى
ولئن اتبعت اهوئهم بعد الذى جئك من العلم مالك من اللّه من ولي ولا نصير
شـان نـزول : از ابـن عباس نقل شده كه : يهود مدينه و نصاراى نجران انتظار داشتند كه
پـيـامـبـراسـلام (ص ) همواره در قبله با آنها موافقت كند, هنگامى كه خداوند قبله مسلمانان را از
بيت المقدس به سوى كعبه گردانيد آنها از پيامبر(ص )مايوس شدند (و شايد در اين ميان بعضى از
طوايف مسلمانان ايراد مى كردند كه نبايد كارى كرد كه باعث رنجش يهود و نصارى گردد).آيـه نـازل شـد و بـه پـيـامـبـر اعلام كرد كه اين گروه از يهود ونصارى نه با هماهنگى در قبله ونه
باچيزديگرازتوراضى نخواهند شد, جزاين كه آيين آنهارادربست بپذيرى . تفسير
جلب رضايت اين گروه ممكن نيست ـ.
از آنـجـا كـه در آيـه قبل سلب مسؤوليت از پيامبر(ص ) در برابر گمراهان لجوج مى كند, قرآن در ادامـه هـمـيـن بحث به پيامبراسلام (ص ) مى گويد: اصرار بر جلب رضايت يهود و نصارى نداشته
بـاش , چه اين كه «آنها هرگز از تو راضى نخواهند شدمگر اين كه بطور كامل تسليم خواسته هاى
آنـهـا و پـيرو آيينشان شوى » (ولن ترضى عنك اليهود ولاالنصارى حتى تتبـع ملتهم ) تو وظيفه
دارى «به آنها بگويى كه هدايت , تنها هدايت الهى است » (قل ان هدى اللّه هو الهدى ).هدايتى كه آميخته با خرافات و افكار منحط افراد نادان نشده است . سـپـس اضافه مى كند:
«اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آن كه در پرتو
وحـى الهى حقايق براى تو روشن شده , هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود»
(ولئن اتبعت اهوئهم بعد الذى جئك من العلم مالك من اللّه من ولي ولا نصير).
كـسانى كه كتاب آسمانى را به آنهاداديم و از روى دقت آن را تلاوت كرده و حق تلاوتش را (كه
تـفـكـر و انـديـشـه و سـپس عمل است ) ادا كردند به پيامبراسلام (ص ) ايمان مى آورند
و آنها كه نسبت به آن كافر شدند به خودشان
ظلم كردند, همان زيانكارانند
الـذين
آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به
ومن يكفر به فاولئك هم الخاسرون
شـان نـزول : بـعـضـى از مـفـسران معتقدند كه اين آيه در باره افرادى كه با «جعفربن
ابـيـطـالـب » از حـبشه آمدند و از كسانى بودند كه در آنجا به او پيوستند نازل شد, آنها چهل نفر
بودند, سى و دو نفر اهل حبشه , و هشت نفر از راهبان شام كه «بحيرا» راهب معروف نيز جز آنان
بود.بـعـضـى ديـگـر مـعتقدند كه آيه در باره افرادى از يهود همانند «عبداللّه بن سلام »و «سعيدبن
عمرو» و «تمام بن يهودا» و امثال آنها نازل شده كه اسلام را پذيرفتند و به راستى مؤمن شدند.تـفسير: از آنجا كه جمعى از حق طلبان يهود و نصارى , دعوت پيامبراسلام (ص ) را لبيك گفتند و
ايـن آيـين را پذيرا شدند, قرآن پس از مذمت گروه سابق از اينها به نيكى ياد مى كند و مى گويد:
«كـسانى كه كتاب آسمانى را به آنهاداديم و از روى دقت آن را تلاوت كرده و حق تلاوتش را (كه
تـفـكـر و انـديـشـه و سـپس عمل است ) ادا كردند به پيامبراسلام (ص ) ايمان مى آورند» (الـذين
آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به ) «و آنها كه نسبت به آن كافر شدند به خودشان
ظلم كردند, همان زيانكارانند» (ومن يكفر به فاولئك هم الخاسرون ).1ـ.
جلب رضايت دشمن , حسابى دارد.
درست است كه انسان بايد با نيروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت كند, ولى اين در مـقـابل افراد انعطاف پذير است , اما كسانى كه هرگز تسليم حرف حق نيستند, نبايد در فكر جلب
رضايت آنها بود, اينجا است كه اگر ايمان نياوردند بايد گفت : به جهنم ! و بيهوده نبايد وقت صرف
آنها كرد.2ـ.
حق تلاوت چيست ؟.
ايـن تـعـبـيـر پـرمعنايى است در حديثى از امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: «مـنـظـور ايـن است كه آيات آن را با دقت بخوانند و حقايق آن رادرك كنند و به احكام آن عمل
بـنمايند, به وعده هاى آن اميدوار, و از وعيدهاى آن ترسان باشند, از داستانهاى آن عبرت گيرند,
به اوامرش گردن نهند و نواهى آن رابپذيرند, به خدا سوگند منظور حفظ كردن آيات و خواندن
حـروف و تلاوت سوره هاو يادگرفتن اعشار و اخماس «16» آن نيست ـ آنها حروف قرآن را حفظ
كردند اماحدود آن را ضايع ساختند, منظور تنها اين است كه در آيات قرآن بينديشند و به احكامش
عمل كنند, چنانكه خداوند مى فرمايد: اين كتابى است پر بركت كه ما برتو نازل كرديم تا در آياتش
تدبر كنند».
اى بنى اسرائيل
بـه خـاطـر بـيـاوريـد نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشتم و نيز به خاطربياوريد كه من شما را بر
جـهـانـيـان (بر تمام مردمى كه در آن زمان زندگى مى كردند)برترى بخشيدم
يا بنى اسرائيل
اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم وانى فضلتكم على العالمين
بـار ديـگـر خـداونـد روى سخن را به بنى اسرائيل كرده مى فرمايد:«اى بنى اسرائيل
بـه خـاطـر بـيـاوريـد نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشتم و نيز به خاطربياوريد كه من شما را بر
جـهـانـيـان (بر تمام مردمى كه در آن زمان زندگى مى كردند)برترى بخشيدم » (يا بنى اسرائيل
اذكروا نعمتى التى انـعمت عليكم وانى فضلتكم على العالمين ).
از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمى كند
و چيزى به عنوان غرامت و يا فديه كه بلاگردان آنها باشد پذيرفته نمى شود
و هيچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد
هيچ كس در آنجا يارى نمى شود
واتقوا يوما لاتجزى نفس
عـن نـفس شيئا
ولا يقبل منها عدل
ولاتنفعها شفاعة
ولاهم ينصرون
ولى از آنجا كه هيچ نعمتى بدون مسؤوليت نخواهد بود, بلكه خداوند در برابر بخشيدن
هـر مـوهـبـتـى تـكـلـيف و تعهدى بر دوش انسان مى گذارد دراين آيه به آنها هشدار مى دهد و
مـى گـويد: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمى كند» (واتقوا يوما لاتجزى نفس
عـن نـفس شيئا) «و چيزى به عنوان غرامت و يا فديه كه بلاگردان آنها باشد پذيرفته نمى شود»
(ولا يقبل منها عدل ).«و هيچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد» (ولاتنفعها شفاعة ).و اگـر فـكـر مـى كـنـيد كسى در آنجا ـجز خداـ مى تواند انسان را كمك كند اشتباه است چرا كه
«هيچ كس در آنجا يارى نمى شود» (ولاهم ينصرون ).