ÒäÏíäÇãå امام باقر (ع)
1.
حضرت
امام محمد باقر ( ع )
2.
شهادت
امام باقر ( ع ) .
3.
زنان
و فرزندان حضرت امام محمد باقر ( ع )
نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ،
بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب
ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز
گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع )
است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )
و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) مي رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام
زين
العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه
اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سيد
الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک مي شد .
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام
زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه
ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر
صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امويان و بر سر کار آمدن عباسيان و پيدا
شدن
مشاجرات سياسی و ظهور سرداران و مدعيانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم
خراسانی
و ديگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در اين دوره پيش
مي آيد ، و عده ای از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه
خلافت
پيدا مي شوند . قاضيها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان
پديد
مي آيند و فقه و قضاء و عقايد و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت
خلافت شرح و تفسير مي نمايد ، و تعليمات قرآنی - به ويژه مسأله امامت و
ولايت
را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسياری از حق طلبان را
به
حقانيت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و
دين به دنيا فروشان برگرفته بود ، به انحراف مي کشاندند و احاديث نبوی را
در
بوته فراموشی قرار مي دادند . برخی نيز احاديثی به نفع دستگاه حاکم جعل
کرده و
يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مي
نمودند .
اينها عواملی بود بسيار خطرناک که بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر
آنها
بايستند . بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع )
از موقعيت مساعد روزگار سياسی ، برای نشر تعليمات اصيل اسلامی و معارف حقه
بهره جستند ، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامی را پايه ريزی نمودند .
زيرا اين
امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقی تعليمات پيامبر
( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و مي بايست به تربيت شاگردانی عالم
و عامل و يارانی شايسته و فداکار دست يازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع
و تدوين و تدريس کنند . به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و
دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربيتی امام
باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته مي شد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع
)
متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود و
اين صدقات را بر بنی هاشم و مساکين و نيازمندان تقسيم مي کرد ، و اداره
آنها
را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب
به آداب اسلامی بود . سيرت و صورتش ستوده بود . پيوسته لباس تميز و نو
مي پوشيد . در کمال وقار و شکوه حرکت مي فرمود . از آن حضرت مي پرسيدند :
جدت
لباس کهنه و کم ارزش مي پوشيد ، تو چرا لباس فاخر بر تن مي کنی ؟ پاسخ مي
داد :
مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهيدستان زياد
بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افکار ، نمي توانم
تعظيم شعائر دين کنم .
امام پنجم ( ع ) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
با همه اصحاب مصافحه مي کرد و ديگران را نيز بدين کار تشويق مي فرمود . در
ضمن
سخنانش مي فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بين مي برد و
گناهان دو
طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - مي ريزد . امام باقر ( ع ) در صدقات
و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگيری از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين و
عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينی ، کمال مواظبت را داشت .
مي خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده کند و مکارم
اخلاقی را به مردم تعليم نمايد .
در روزهای گرم برای رسيدگی به مزارع و نخلستانها بيرون مي رفت ، و با
کارگران و کشاورزان بيل مي زد و زمين را برای کشت آماده مي ساخت .
آنچه از
محصول کشاورزی - که با عرق جبين و کد يمين - به دست مي آورد در راه خدا
انفاق
مي فرمود .
بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) مي رفت ، پس
از گزاردن فريضه ، مردم گرداگردش جمع مي شدند و از انوار دانش و فضيلت او
بهره مند مي گشتند .
مدت بيست سال معاويه در شام و کارگزارانش در مرزهای ديگر اسلامی در
واژگون جلوه دادن حقايق اسلامی - با زور و زر و تزوير و اجير کردن عالمان
خود
فروخته - کوشش بسيار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام
محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بي سابقه آل
ابوسفيان ، که
مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقايد مردم به
ويژه
در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شايسته امام معصوم است ، سعی بليغ کردند
و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند تا کار نشر
فقه و احکام اسلام به جايی رسيد که فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام
جعفر صادق
( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پايه گذاری نمود ، و احاديث و
تعليمات
اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع
)
با زبان دعا و مناجات و يادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از
منکر
و امام باقر ( ع ) با تشکيل حلقه های درس ، زمينه اين امر مهم را فراهم
نمود و
مسائل لازم دينی را برای مردم روشن فرمود .
رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينی وحی الهی
وظايفی را که فرزندان و اهل بيت گرامي اش در آينده انجام خواهند داد و نقشی
را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثی
که از آن حضرت روايت شده ، تعيين فرموده است . چنان که در اين حديث آمده
است :
روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريک شده
بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد . صدای کودکی را شنيد ، پرسيد
کيستی ؟
گفت من محمد بن علی بن الحسينم ، جابر گفت : نزديک بيا ، سپس دست او را
گرفت و بوسيد و عرض کرد :
روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شايد زنده بمانی و محمد
بن علی بن الحسين که يکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او
برسان
و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دين را نشر بده . امام پنجم هم به
امر جدش قيام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينی و تعليم حقايق
قرآنی و احاديث نبوی ( ص ) پرداخت .
اين جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستين سال بعد از شهادت
حضرت امام حسين ( ع ) به همراهی عطيه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با
تقوا و از مفسران بود ، در اربعين حسينی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در
حالی
که عطيه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت
آن سرور شهيدان را انجام داد . باری ، امام باقر عليه السلام منبع انوار
حکمت
و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت و
کلمات قصار و اندرزهايی همراه است ، که به ويژه در 19سال امامت برای ارشاد
مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است . بنا به
رواياتی که نقل شده است ، در هيچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و
خاشعتر از
محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند .
در زمان اميرالمؤمنين علی ( ع ) گوئيا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز -
چنان که بايد - بر مردم روشن نبود ، گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حيات
مادی بيرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشيده بودند ، و در
کنار دريای
بيکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان
گوهری را
نمي دانستند . بي جهت نبود که مولای متقيان بارها مي فرمود : سلونی قبل از
تفقدونی
پيش از آنکه من را از دست بدهيد از من بپرسيد . و بارها مي گفت : من به
راههای آسمان از راههای زمين آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر
وجود
علی را بداند ؟ اما به تدريج ، به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم
کم کم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامی را درک مي کردند ، و مانند تشنه لبی
که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال
گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمی امام ( ع )
شدند ،
و به قول يکی از مورخان : " مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشکر کشی
متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه
قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود
حماسه آفرينان - فراهم نبود ، از اين رو ، نشر معارف اسلام و فعاليت
علمی را
و هم مبارزه عقيدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از اين طريق مناسب
تر
مي ديد ، و چون حقوق اسلام هنوز يک دوره کامل و مفصل تدريس نشده بود ، به
فعاليتهای ثمر بخش علمی در اين زمينه پرداخت . اما بدين خاطر که نفس شخصيت
امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ،
مورد
اذيت و ايذاء دستگاه قرار مي گرفت . در عين حال امام هيچگاه از اهميت
تکليفی
شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه ديگری نيز آن را دامن مي
زد : و آن
راه ، تجليل و تأييد برادر شورشي اش زيد بن علی بن الحسين بود .
رواياتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش -
مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصيل
اسلامی
و جهان بينی خاص قرآن ، و تنظيم مبانی فقهی و تربيت شاگردانی " مانند امام
شافعی " و تدوين مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زيد " را نيز تأييد
مي کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) مي فرمود : خداوندا پشت
من
را به زيد محکم کن .
و نيز نقل شده است که روزی زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام
( ع ) زيد بن علی را ديد ، اين آيه را تلاوت کرد :
" يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين بالقسط شهداء لله " . يعنی : " ای
مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشيد و گواهان ، خدای را " .
آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلک ، ای زيد ، به خدا سوگند
تو نمونه عمل به اين آيه ای .
مي دانيم که زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثير تعليمات ائمه
( ع ) برای اقامه عدل و دين قيام کرد . سرانجام عليه هشام به عبدالملک
اموی ،
در سال ( 120يا 122) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه
جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زيد را سالها بر دار
کردند
و سپس سوزانيدند . و چنانکه تاريخ مي نويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه
ای
نينجاميد و قيامهای ديگری نيز که در اين دوره به وجود آمد ، از جهت
ظاهری به
نتايجی نرسيد ، ولی اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرک و بيداری
و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شيعه را در
جوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده
است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست
نيازيدند ، که زمينه را مساعد نمي ديدند ، ولی در هر فرصت و موقعيت
به تصحيح
نظر جامعه درباره حکومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که
نوعی
ديگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در اين دوره ، حکومت اموی رو به زوال
بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود ، از اين رو بهترين فرصت برای نشر
افکار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حکومت ، پيش آمده
بود و در حقيقت مبارزه سياسی به شکل پايه ريزی و تدوين اصول مکتب -
که امری
بسيار ضروری بود - پيش آمد .
اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پيش مي آمد
و احساس مي کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمي گيرد و خط
صحيح
را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و
بالاخره
" حکومت الله " است تعليم مي دهد ، تکان مي خوردند و دست به ايذاء و آزار و
شکنجه امام ( ع ) مي زدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ...
برای شناخت اين امر ، به بيان اين واقعه که در تاريخ ياد شده است
مي پردازيم :
" در يکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خليفه اموی ، به حج مي آيد ،
جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نيز به حج
مي رفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی مي کند
و در آن
سخنرانی تأکيد بر سر مسأله پيشوايی و امامت و اينکه پيشوايان بر حق و خليفه
های
خدا در زمين ايشانند نه ديگران ، و اينکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پيروی
از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران . اين سخنان که در بحبوحه
قدرت هشام گفته مي شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنينی بزرگ مي يابد و
به
گوش هشام مي رسد. هشام در مکه جرأت نمي کند و به مصلحت خود نمي بيند
که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق مي رسد ، مأمور به مدينه
مي فرستد و از فرماندار مدينه مي خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به
دمشق
روانه کرد ، و چنين مي شود .
حضرت صادق ( ع ) مي فرمايد : چون وارد دمشق شديم ، روز چهارم ما را به
مجلس خود طلبيد . هنگامی که به مجلس او درآمديم ، هشام بر تخت پادشاهی خويش
نشسته و لشکر و سپاهيان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در
برابر خود نگاه داشته بود . نيز دستور داده بود تا آماج خانه ای (
جاهايی که در
آن نشانه برای تيراندازی مي گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و
بزرگان
اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازی بودند . هنگامی که وارد حياط قصر
او شديم ،
پدرم در پيش مي رفت و من از عقب او مي رفتم ، چون نزديک رسيديم ، به پدرم
گفته : " شما هم همراه اينان تير بيندازيد " پدرم گفت : " من پير شده ام .
اکنون اين کار از من ساخته نيست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم
ياد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامی داشت ،
تو
را معاف نمي دارم " . آنگاه به يکی از بزرگان بنی اميه امر کرد که
تير و کمان
خود را به او ( يعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شرکت کند .
پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و يک تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت
بکشيد و بر ميان نشانه زد . سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تا
آنکه نه تير پياپی افکند . هشام از ديدن اين چگونگی خشمگين گشت و گفت :
" نيک تير انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترين عرب و عجمی در تيراندازی . چرا
مي گفتی من بر اين کار قادر نيستم ؟ ... بگو : اين تيراندازی را چه کسی به
تو
ياد داده است " . پدرم فرمود : " مي دانی که در ميان اهل مدينه ، اين فن
شايع
است . من در جوانی چندی تمرين اين کار کرده ام " .
سپس امام صادق ( ع ) اشاره مي فرمايد که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک
گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت
اسلامی
با امام باقر ( ع ) سخن مي گويد . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و
چگونگی
اداره اجتماع اسلامی و اينکه رهبر يک اجتماع اسلامی بايد چگونه باشد ، سخن
مي گويد . اينها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -
بيش از پيش ناراحت مي کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به
زندان افکند . و چون به او خبر مي دهند که زندانيان دمشق مريد و معتقد به
امام
( ع ) شده اند ، امام را رها مي کند و به شتاب روانه مدينه مي نمايد . و
پيکی
سريع ، پيش از حرکت امام از دمشق ، مي فرستد تا در آباديها و شهرهای سر راه
همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبليغ کنند تا بدين گونه
،
مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با
اين
وصف امام ( ع ) در اين سفر ، از تماس با مردم - حتی مسيحيان - و روشن کردن
آنان غفلت نمي ورزد .
جالب توجه و قابل دقت و يادگيری است که امام محمد باقر ( ع ) وصيت
مي کند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری از مال او را وقف
کند ، تا
پس از مرگش ، تا ده سال در ايام حج و در منی محل اجتماع حاجيها
برای سنگ
انداختن به شيطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای او محفل عزا
اقامه کنند .
توجه به موضوع و تعيين مکان ، اهميت بسيار دارد . به گفته صاحب الغدير
زنده ياد علامه امينی - اين وصيت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در
آن
مکان مقدس با پيشوای حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد ، و
از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد ، و اين نهايت حرص بر هدايت مردم
است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .
شهادت امام باقر ( ع )
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال
و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگی کرد و در تمام اين مدت به انجام دادن
وظايف خطير امامت ، نشر و تبليغ فرهنگ اسلامی ، تعليم شاگردان ،
رهبری
اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه کردن
دستگاه غاصب حکومت به خط صحيح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت
رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين
است ، پرداخت و لحظه ای از اين وظيفه غفلت نفرمود .
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدينه به وسيله
هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع -
کنار
پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته
اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق
( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود .
ابراهيم و عبيدالله که از ام حکيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر
بزرگوارشان
وفات کردند . علی و زينب و ام سلمه که از ام ولد بودند .