ÒäÏíäÇãå امام عسگري (ع)
1.
حضرت
امام حسن عسکری (ع )
2.
صورت
و سيرت امام حسن عسکری (ع )
3.
دوران
امامت
4.
شهادت
امام حسن عسکری (ع )
5.
ماجرای جانشين
بر حق امام عسکري
حضرت امام حسن عسکری (ع )
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در
مدينه چشم به جهان گشود . مادر
والا گهرش سوسن يا سليل زنی لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت
مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد . اين زن
پرهيزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در
سامرا از
دنيا رحلت کرد .
کنيه آن حضرت ابامحمد بود .
صورت و سيرت امام حسن عسکری (ع )
امام يازدهم صورتی گندمگون و
بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سياه
کمانی ، چشمانی درشت و پيشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار
سفيد
بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بيانی شيرين و جذاب و
شخصيتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بي نظير برای قرآن مجيد بود . راه
مستقيم
عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه برای اصحاب بزرگوارش -
در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد .
دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29ساله
امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسيم
مي گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدينه گذشت .
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت .
دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد .
دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود .
خلفايی که به تقليد هارون در نشان دادن نيروی خود بلندپروازيهايی داشتند .
امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان
گذرانيد . زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته
بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتری دهد ، اما
آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام
بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراييده بودند . وقتی از اين
غلامان
جويای حال امام شدند ، مي گفتند اين زندانی روزها روزه دار است و شبها تا
بامداد
به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمي گويد .
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت
عسکری ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند
خود
مي نشانيد . پيوسته مي گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت نديده ام ، وی
زاهدترين و داناترين مردم روزگار است .
پسر عبيدالله خاقان مي گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم
مي پرسيدم . مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم . مي ديدم همه مردم به
بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند .
با آنکه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمي فرمود ، دستگاه
خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را
زندانی و
ممنوع از معاشرت داشت .
" از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) يکی نيز اين بود که از طرف
خلافت وقت ، اموال و اوقات شيعه ، به دست کسانی سپرده مي شد که دشمن آل
محمد
(ص ) و جريانهای شيعی بودند ، تا بدين گونه بنيه مالی نهضت تقويت
نشود .
چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف
و
صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را
داشت " .
" نيز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان
نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعيل
نوبختی
در بغداد مي زيستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت
حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با
سخت ترين نوع درگيری واداشته بود . اين جناح نيز طبق ايمان به حق و
دعوت به
اصول عدالت کلی ، اين همه سختی را تحمل مي کرد ، و لحظه ای از حراست
( و
نگهبانی ) موضع غفلت نمي کرد " .
اينکه گفتيم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی
دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان
بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دينی
خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که
دوران
غيبت حضرت مهدی (ع ) نزديک بود ، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند ، و
جهت سياسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران
مرزهای مذهبی بودند
بخواهند ، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد . باری ، امام حسن
عسکری (ع ) بيش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و رياست
روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل
فقهی و جهت
دادن به حرکت انقلابی شيعيانی که از راههای دور برای کسب فيض به محضر
امام
(ع ) مي رسيدند بر جای گذاشت .
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات
کلامی جنبش علمی خاصی را تجديد کرد ، و فرهنگ شيعی - که تا آن زمان
شناخته
شده بود - در رشته های ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان
بزرگی چون
يعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت
تعليمات آن
امام ، گرديد .
در قدرت علمی امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت
مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همين يعقوب بن اسحاق
کندی فيلسوف
بزرگ عرب که دانشمند معروف ايرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ،
در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود
سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد .
شهادت امام حسن عسکری (ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه
هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند .
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد
روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا -
يعنی
حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر
را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه
کرد .
يکی از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان
را
که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و
طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او
آگاه
شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ،
و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا
را - که عموما اطبای مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از
خدمت آن
حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از
علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را
برای
آن مي کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود
و نزد
مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم
خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260
ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود .
بعد
از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن
حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ...
تا دو سال
تفحص احوال او مي کردند ... .
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد
از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ،
شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب
به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت
ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به
بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسيار مي کردند ،
و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند .
به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسی
(ع ) تکرار مي شد . حتی قابله هايی را گماشته بودند که در اين کار
مهم پی جويی
کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از
گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموريت
الهی خود را انجام دهد .
باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی مي دانند که معتمد عباسی در غذا به
آن حضرت خورانيد و بعد ، از کردار زشت خود پشيمان شد . بناچار
اطبای مسيحی و
يهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به
ويژه
در مأموريتهايی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در
ميان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از اين دلسوزيهای ظاهری هدف ديگری
داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود .
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری
(ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گريه برخاست .
مردم
آماده سوگواری و تشييع جنازه آن حضرت شدند .
ماجرای جانشين بر حق امام عسکري
ابوالاديان مي گويد : من خدمت
حضرت امام حسن عسکری (ع ) مي کردم . نامه هاي
آن حضرت را به شهرها مي بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند
نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده
روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گريه و شيون از خانه من
خواهی شنيد ، و در
آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود .
ابوالاديان به امام عرض مي کند : ای سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناک روی
دهد ، امامت با کيست ؟
فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند .
ابوالاديان مي گويد : دوباره پرسيدم علامت ديگری به من بفرما .
امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد .
ابوالاديان مي گويد : باز هم علامت ديگری بگو تا بدانم .
امام مي گويد : هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست .
ابوالاديان مي گويد : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگری
بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در
خانه
امام رسيدم صدای شيون و گريه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ،
جعفر
کذاب برادر امام حسن عسکری را ديدم که نشسته ، و شيعيان به او تسليت
مي دهند
و به امامت او تهنيت مي گويند . من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم
و تعزيت و تهنيت گفتم . اما او جوابی نداد و هيچ سؤالی نکرد .
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و
جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز
ايستاد ، طفلی گندمگون و پيچيده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بيرون
آمد
و ردای جعفر را کشيد و گفت : ای عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم .
رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ايستاد . سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز
گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی عليه السلام دفن کرد .
سپس رو به
من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن . من جواب نامه
را
به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اين کودک که بود ، جعفر
گفت : به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام .
در اين موقع ، عده ای از شيعيان از شهر قم رسيدند ، چون از وفات امام
(ع )
با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر
رفتند و
از او پرسيدند : بگو که نامه هايی که داريم از چه جماعتی است و مالها چه
مقدار
است ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند ! در آن حال
خادمی از
جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت :
ای مردم قم با شما نامه هايی است از فلان و فلان و هميانی ( کيسه
ای ) که در
آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا .
شيعيانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان
است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن .
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت :
برويد و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد .
رفتند
و از کودک اثری نيافتند . ناچار " صيقل " کنيز حضرت امام عسکری (ع ) را
گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است . ولی هرچه
بيشتر
جستند کمتر يافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز
در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد . درود خدای بزرگ بر
او باد .