• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • آن كس كه به دست جام دارد
  • سلطاني جم مدام دارد
واژه نامه
  • جم : مخفف جمشيد،از پادشـاهان سلسله پيشداديان در داستانهاي ملي ايران است كه كشف شراب و سـاختن جام و بسياري از وسائل زندگي را به او نسبت مي دهند، در بعضي اشعار حافظ مقصود سليمان است
  • مدام : هميشه
English Translation :
That one (the Murshid) who, in his hand the cup (of divine knowledge)-- hath.
First Mesra Translation:
Ever the sovereignty of Jamshid-- hath.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- آن كسي كه جام به دست دارد; براي هميشه مقام سلطنت جمشيد را داراست ،جـــام : جام شراب است ، و مناسبت آن با جم يا جمشيد در مصراع دوم اينكه كشف شراب را به جمشيد نسبت داده اند، چنين است كه ميان جام با جم هميشه نوعي ملازمه تصور شده است چنانكه بعضي جام جم يا آئينه جهان نماي جمشيد را نيز به همين جام باده تعبير كرده اند،در هر حال درباره چگونگي كشف شراب به وسيله جمشيد افسانه هاي گوناگوني نقل كرده اند كه به علت توجه خاص حافظ به جمشيد و جام و كنايات و اشارات مكرر او، اين افسانه شيرين را كه در جوامع الحكايات عوفي آمده نقل مي كنيم : گويند كه شراب در عهد او پديد آمد و آن را شاه دارو مي خواندند، به سبب ظهور شراب آن بود كه انگور ـ كه لطيف ترين فواكه است ـ به سبب تغيير هوا و هجوم لشكر زمستان باطل مي شد، و در ايام شتا و فصل بهار از وي تمتع ميسر نمي شد، پس خواست تا آب گيرد، تا مگر از آب او همه وقت انتفاع تواند گرفت ، آنرا در آوندي كردند و جمشيد هر روز بيامدي حال آن مشاهده كردي ; اول به قوت خود بجوشيد و تَرك بينداخت ، و بعد از آن ساكن شد، و هر روز جمشيد آنرا مي چشيدي و عيار آنرا بر محك مذاق عرضه كردي ، و چون از جوش باز ايستاد تلخ شد، و حلاوت آن نماند، جمشيد گمان برد كه مگر زهر قاتل شد به سبب تلخي و تغيير مزاج ، پس آنرا سر ببستند و بگذاشتند بر ظن آنك زهري جان گدازست ، و جمشيد را كنيزكي بود كه خورشيد دايگي جمال او كرده بود و ماه راتبه از كمال او گرفته ، وقتي مرين كنيزك را علت شقيقه حادث شد و از درد بي طاقت شد و به مرگ راضي گشت ، با خود گفت صواب آنست كه از آن زهر تناول كنم تا به يك بار خلاص يابم ، پس قدحي برداشت و از آن قدري بخورد و اهتزازي در وي پديد آمد، و درد سر كمتر شد، به خانه آمد طيب النفس گشته و خواب بر وي غلبه كرد، بعد از آنكه چند روز گذشته بود كه خواب به زيارت برگ چشم او نيامده بود، يك شبانروز بخفت و چون بيدار شد از آن زحمت خلاص يافته بود، و آن حال با جمشيد تقرير كردند و جمشيد از آن بخورد و لذتي يافت و در بيشتر علل و امراض آن را بكار مي بردند و سبب شفا مي شد، پس آنرا شاه دارو نام كردند، و درباره افسانه كاشتن درخت مو نيز رجوع كنيد به كتاب راحة الصدور، فصل ٌ في الشراب ، حكايت آوردن لك لك دانه هاي انگور را به خدمت كيقباد،مقصود بيت اينكه هر كسي كه جام شراب به دست دارد جلال و عظمتي مانند جمشيد دارد، هم چنانكه جمشيد اسرار غيب را در جام مي ديد و اين جام مايه شكوه سلطنت او گرديده بود، جان نيز كه كنايه از مستي و بي خودي است ، سبب سلطنت و بي نيازي دائمي مي گردد،و به تعبير عرفاني سكر كه سبب رهائي از تعلقات مادي است سالك را به سلطنت معنوي مي رساند، **