• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • وقت آن شيرين قلندر خوش كه در اطوار سير
  • ذكر تسبيح ملك در حلقه زنار داشت
واژه نامه
  • اطوار : جمع طور به معني وضع و حال
  • تسبيح : سبحـــان الله گــفـــتن ، دانه هاي به رشـــته كشيده شده كه هنگـام ذكر و دعا به دسـت گـيرند
  • حلقه : دايـــره ، انجمـــن و مجلس ، مجلـس دوستـــانه كه گرد يكديگر بنشــينند
  • زنار : رشتـه اي كه مسيحيان و زردشتيان به دور كمر مي بستــند و در اشعار فارسي نماد كفر و بي ديني است
  • قلندر : در لغت به معني درويـش لاابالي است ، هر يك از اعضـاي فرقه قلندريه كه نام فرقه اي از صوفيان افراطي است
  • وقت : كيــفــيت و حــال ، هنگــام
English Translation :
Happy, the time of that gentle Kalandar (Shaikh San'an) who, in the paths of wandering,
First Mesra Translation:
Mention of the rosary of the King (God), in the girdle of the Zunnar-- held.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- وقت آن درويش خوش صفت خوش باشد كه در حالات مختلف سير و سلوك به رسم ملائك خدا را نيايش مي كرد، اما با حلقه زنار،شيرين قلندر: شيخ صنعان در بيت پيشين است : درويشي كه صفات دلپذير و شيريني داشته و ترك زهد گفته و زنار بسته است ،اطوار: جمع طور به معني وضع و حال و اطوار سير يعني حالات گوناگوني كه در خلال سير عارفانه دست مي دهد،تسبيح : سبحان الله گفتن و ذكر و دعاي پروردگار كردن ; نيز به معني دانه هاي به رشته كشيده است كه به هنگام دعا در دست دارند; در بيت اين هر دو معني را از آن خواست ،تسبيح ملك : مراد نيايش ملائك آسمان است خداي تعالي را، كه در آيات مختلف قرآن بدان اشاره شده است از جمله در آيه 31 از سوره رعد31 وَ يُسَبَح ُ الرَعدُ بِحَمدِه ِ وَ المَلائِكَه ُ مِن خِيفَتِه ِ،،، (رعد و جميع فرشتگان همه از بيم قهر خدا به تسبيح و ستايش او مشغولند،،،) در اين بيت حلقه زنار را با رشته تسبيح مقايسه كرده ، مي گويد شيخ صنعان در مراحل سير و سلوك عاشقانه ـ كه مايه رسوائي او گرديد ـ مانند ملائك به حمد و ثناي خدا مشغول بود، با اين تفاوت كه به جاي آنكه با رشته تسبيح ذكر و نيايش كند، با حلقه زنار نيايش مي كرد،و مقصود اينكه از طريق هر اعتقادي مي توان عبوديت خود را اظهار كرد،اشاره بيت خصوصاً به آن قسمت از داستان شيخ صنعان است كه گفت سبحه بيفكندم تا زنار برگيرم ، آري تا سبحه (سبحه ترويز) در دست است ، زنار (زنار صفا) بر ميان نتوان بست ، **