- خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم
- كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
-
واژه نامه
- پرگار :
وسيله اي براي كشيـــدن دايره كه دو شـــاخه دارد، شاخـــه ثــابت كه نقطه مركـز دايره را رسم مـــي كند و شـــاخه متحرك كه محيط دايـــره را مي سازد
- كلك :
( به كسر ك ) نـِــي ، قـلم نِـــي
- نقش :
تصوير، اثـــر، آلت بادي كوچكي بوده كه صداي پـــرنده را تـــــقـليد مي كرده ، مثــل تيــپـچه در شـــكار بـــلدرچــــــين
English Translation :
Arise! (from carelessness) so that on the reed of that painter (God), we may scatter our soul;
First Mesra Translation:
For, all this wonderful picture, in the revolution of his compass, he-- held.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- برخيز تا جان خود را بر قلم آن نقاشي نثار كنيم ; كه در گردش پرگارخوداين همه نقش ونگار شگفت آور داشت ،نقاش : صورتگر، رسام و در بيت به معني طرح و رسم كننده نقش ها است كه در كار خود نياز به پرگار دارد،عجب : تازه ، تحسين آميز،چون نقاش به بركت قلم خود نقشهاي بديع بوجود مي آورد، آفريدگار جهان را كه نقوش بديع خلقت را به وجود آورده ، به نقاش تشبيه كرده ، مي گويد برخيز تا جان خود را نثار او كنيم ، كه اين همه شگفتي آفريده است ـ در طرحي كه براي جهان هستي ريخته اين همه نقشهاي تحسين آميز وجود داشته است ، **