• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست
  • آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست
واژه نامه
  • جان : مايه حيات و زندگي
English Translation :
Love's path is a path whereof the shore-- is none:
First Mesra Translation:
And there, unless they surrender their soul, remedy-- is none.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- درياي عشق دريائي است كه ساحلي ندارد; و در آن دريا جز آنكه هلاك شوند علاجي نيست ،بي شك عشقي كه در اين بيت از آن ياد شده ، با نشانه هائي كه از آن به دست مي دهد، عشق عرفاني است ، اين عشق با عشق زميني و جسماني چنان در حافظ با هم مخلوط شده كه تنها به راهنمائي معني و مفهوم مي توان آن دو را از هم تشخيص داد، اما عشق به تعبير عرفا جاذبه اي است كه آفريدگار در دل انسان نهاده تا در ميان افكار و اوهام گوناگوني كه براي راه بردن به سرچشمه آفرينش در اين جهان بي پايان او را احاطه كرده راهنماي او باشد،عرفا تعريفهاي گوناگوني براي آن داده اند كه كمتر تعريف روشن و جامعي از ميان آنها مي توان يافت ، شايد اصل رمزگرائي در عرفان سبب به وجود آمدن اين نوشته هاي تاريك و پرپيچ و خم و اصطلاحات عرفاني گرديده است ، خوشبختانه اديبان معاصر با توجه به اين نكته ها سعي دارند ميراث فرهنگي را با زباني روشن بيان كنند، از آن جمله است تعريفاتي كه آقاي دكتر مرتضوي از اصطلاحات تصوف و عرفان مي دهد، تعريف و توصيف ايشان را از عشق به اختصار نقل مي كنيم : همه جا حركت است ، حركتي پايان ناپذير، حركتي به ظاهر بي مقصد، حركتي دوارانگيزوسرسام آور، به آن رودخانه خروشان بنگريد كه كف بر لب آورده ـ مي غرد و نعره زنان و جوشان و خروشان سنگ و كوه را نرم مي سازد و به جلو مي شتابد،،، اين حركتها و جوش و خروشها همه از عشق است ، عشقي كه به جمال الهي است ، عشقي كه مقصود نهائي از ايجاد عالم و آدم است ،،، هزارها سال ، صدهزارها سال ، هزارهزارها كائنات به پرستش معبود ازلي مشغول بود، زمين و آسمانها با همه موجودات خود هم آهنگ در موسيقي پرستش خداوند و عشق ورزي به جمال او شركت داشتند، نواي بلبل و آهنگ ملايم گذر نسيم از زمين با صداي تسبيح فرشتگان از آسمان درمي آميخت و موسيقي دلپذير عشق و محبت را تكميل مي كرد،،، اينجا بود كه معشوق ازلي موجود عزيزي را در راه پرستش و عشق خود بر همه كائنات و افلاك و فرشتگان برتري بخشيد و عشق الهي و جلوه حسن لايزالي خداوندي مهبطي نيكوتر از دل او نيافت و آنرا منزل خود قرار داد، اين موجود عزيز كه به اين افتخار نائل آمد انسان بود، اين بود حاصل عقيده عرفا درباره آفرينش ،مي گويد درياي عشق آنچنان وسعت بي پايان دارد كه ساحلي براي آن متصور نيست و هر كه وارد اين دريا شود بايد دست از جان بشويد زيرا اميد رسيدن به ساحل ندارد،نزديك است به مضمون اين بيت سعدي :درياي عشق را به حقيقت كنار نيست ور هست پيش اهل حقيقت كنار اوست **