• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • آب حيوانش ز منقار بلاغت مي چكد
  • زاغ كلك من بنام ايزد چه عالي مشرب است
واژه نامه
  • كلك : ( به كسر ك ) نـِــي ، قـلم نِـــي
  • مشرب : آبشخور
  • منقار : نوك پــرنده
English Translation :
The water of life trickleth from the beak (pen) of my eloquence.
First Mesra Translation:
In God's name! what a lofty drinker the black crow of my pen-- is!
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- از منقار زاغ قلم من آب زندگي مي چكد; ماشاءالله كه چه آبشخور والائي دارد،بناميزد: به نام ايزد، ماشاءالله ، به نام خدا، در مقام تحسين براي دور نگهداشتن از چشم زخم ،در تصور شاعر، قلمش به مناسبت سياهي ، زاغ ، و نوك آن منقار زاغ ، و مركبي كه از آن تراوش مي كند ، آب حيات است كه همان نوشته يا سخن جان بخش اوست ، مي گويد اين قلم من ، كه چشم بد از او به دور، مثل زاغي است كه آب زندگي از منقارش مي چكد، پس به راستي چه منش والائي دارد،مقصود اينكه سخنان من مثل آب زندگي حيات بخش است زيرا از جايگاه فكر بلندي تراوش مي كند،ميان منقار، زاغ و آب حيات در بيت ظاهراً نوعي رابطه معني وجود دارد، و آن اشاره به داستان اسكندر و آب حيات است ، در قصه هاي ايراني آمده است كه وقتي اسكندر به ياري خضر به آب حيات رسيد، مشكي از آن برداشت و با خود آورد، بين راه خستگي بر او غلبه كرد، مشك را به درختي آويخت و غلام سياه خود را مأمور نگهباني از آن كرد و خود به خواب رفت ، از قضا غلام هم بر اثر خستگي به خواب رفت و زاغي كه از آن حوالي مي گذشت چشمش به مشك آب افتاد، با منقار خود آن را سوراخ كرد و از آن نوشيد، چنين است كه عمر كلاغ بسيار طولاني شد و اسكندر از آب حيات بي نصيب ماند،روايت ديگر اينكه خضر به آب حيات مي رسد، و به سفارش اسكندر، مشكي هم براي او پر مي كند كه بياورد; ولي در ميان راه زاغي مشك را با منقار سوراخ مي كند و از آن مي نوشد كه البته اين روايت معقول تر است ولي ضبط آن جائي به دست نيامد، با اينكه اين قصه به گونه هاي مختلف روايت شده در كتاب اسكندرنامه نيامده است ، **