• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • ساقي چو شاه نوش كند باده صبوح
  • گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش
واژه نامه
  • باده : مي ، شراب
  • ساقي : در لغت كسي است كه آب يا باده دهد و در اصطلاح تصوف كـــنايه است از حق تعالي كه باده عشـــق و محبت خود به عاشقان خود دهد و ايشان را محو و فاني گرداند
  • صبوح : پگـــاه ، صبـــــــــح زود، شـــــراب صبحگــــــاهي
  • نوش : فـــــعل امــــر از مصدر نوشــــيدن ، اصـــطلاح باده خواران است كه به مثــــــابه نوعي ادب به حريف باده مي گويــــند
English Translation :
Saki! when the Khwaja drinketh the wine of the morning cup,
First Mesra Translation:
Tell (him) " To Hafiz, night alive keeping, the cup of gold-- give."
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- ساقي ، وقتي صبحگاهان شاه شراب مي نوشد، بگو كه جام زرين آن را به حافظ ِ شب زنده دار ببخشد،حافظ شب را به درس و دعا مشغول و بيدار بوده و استحقاق اين را دارد كه صبح جام ِ ط لاي شراب را به عنوان پاداش دريافت كند،خط اب و عتاب شاعر در اين غزل به صوفي و بي مهري او در سراسر غزل ها به صوفيان حاصل انحراف سلسله هاي صوفيه از اصول تصوّف بوده است ، چنين است كه با وجود احترامي كه به اصل نظ ريه تصوف دارد، از اينكه فرقه هاي صوفيه در عمل به تظ اهر ميان خلق و تملق گوئي سلاط ين كشيده شده اند، خاط ري رنجور دارد و به هر مناسبت تازيانه ملامت را بر پيكر آنان مي نوازد، شـرح اسـتاد فـروزانفـر مي تواند به خوبي نمودار چگونگي انحراف صوفيان از اصول تصوّف و بيان كننده علل بدبيني متفكران و روشنفكران جامعه به ايشان باشد، مي نويسند: تصوّف ، در آغاز كار، روش كساني بود كه مسجد و مدرسه ، آتش ط لبشان را فرو نمي نشاند و سيرابشان نمي كرد و بيرون از رسوم متداول در صفوف نماز و حلقه هاي تدريس ، راهي بـه سـوي حقيقت مي جســـتند، گروهي بودند كه خوشي هاي اين جهاني از رياست و حكومت و نشستن بر مسند قضا و فصل دعاوي و منبر و وِساده تدريس و داشتن مال فراوان و زنان زيباروي ، دام تزوير بر سر راهشان نمي گسترد; همّتي بلند داشتند چنانكه سر بكونين فرو نمي آوردند و تنها مط لوب و مقصود آنها شناخت خدا و كشف اسرار آفرينش بود، عامه از آنها مي رميدند و دنياداران از ديدارشان كرانه مي گرفتند، آنها از هيچ آفريده ط مع بازجست و تفقّد نداشتند و هيچ كس بدانها پشيزي نمي بخشيد، ولي همين كه اين ط ريقت رواج يافت و مردم از علماي ظ اهر سر خوردند، توانگران بدين سبب و علل ديگر كه زاده اجتماع آن روزگار بود، و اكنون از ذكر آنها تن مي زنيم ، به تصوّف و صوفيان روي آوردند و خانقاه هاي بسيار در هر شهري پي افكندند و به سبب نفرت از علماي ظ اهر و جور حكّام ، دست در دامان صوفيان زدند ونذوروفتوح دردامانشان ريختند و بعضي از صوفيان را تباه كردند،درنتيجه ،جاه ط لبان ومال دوستان خرقه درويشي در تن افكندند و به حيلت و فريبكاري بر مسند ارشاد نشستند، از آغاز قرن چهارم اين دگرگوني در تصوّف راه يافت و به تدريج بالا گرفت و در قرن ششم و هفتم سخت نيرومند شد، **