- بيا كه با تو بگويم غم ملالت دل
- چرا كه بي تو ندارم مجال گفت و شنيد
-
واژه نامه
- تو :
از ضماير سمبليك حافظ است كه گاه فقط با يك معشوق زنده و زيـبا از نوع انسان ، وگاه با خداي عرفاني ــ اصل وحدت وجود ــ قـابل انطباق است ، و گاه مستعار بديع و گسترده اي است كه هردو مفهوم را در بر مي گيرد
- تو :
از ضماير سمبليك حافظ است كه گاه فقط با يك معشوق زنده و زيـبا از نوع انسان ، وگاه با خداي عرفاني ــ اصل وحدت وجود ــ قـابل انطباق است ، و گاه مستعار بديع و گسترده اي است كه هردو مفهوم را در بر مي گيرد
- دل :
سرچشـــمه جريـــان خون در بــدن است
- مجال :
محل جولان ، امكان حركت
English Translation :
Come; so that, to thee, I may utter the grief and the distress of my heart:
First Mesra Translation:
For, without thee, power of speaking, or of hearing, I have none.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- بشتاب تا اندوه دلتنگي را با تو در ميان نهم ، چه جدا از تو با كسي مرا فرصت و حال سخن گفتن نيست ،**