- دل چو پرگار به هر سو دوراني مي كرد
- واندر آن دايره سرگشته پابرجا بود
-
واژه نامه
- پرگار :
وسيله اي براي كشيـــدن دايره كه دو شـــاخه دارد، شاخـــه ثــابت كه نقطه مركـز دايره را رسم مـــي كند و شـــاخه متحرك كه محيط دايـــره را مي سازد
- دل :
سرچشـــمه جريـــان خون در بــدن است
- سرگشته :
سرگردان ، حيران ، آواره
English Translation :
In every direction (in the tavern), like the compass, my heart made a great revolution;
First Mesra Translation:
And, standing in that circle, bewildered-- was.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- دل مانند پرگار به هر طرف مي گرديد; و در حالي كه در يك سو پاي بند بود و سوي ديگر سرگردان بود،سرگشته پابرجا: را به معني آورده يكي آنكه در سرگرداني خود ثابت و استوار بود و ديگر آنكه هم سرگردان بود و هم ثابت و استوار كه در اين معني اخير دل را به پرگاري تشبيه كرده كه يك شاخه آن ثابت و شاخه ديگري متحرك است : شاخه متحرك سرگشته و شاخه ثابت پا برجاست ،حاصل معني اينكه در عين اينكه دل عارف براي رسيدن به محبوب به نقطه مركز دايره متوجه بود با شاخه ديگر خود از تشتت و سرگرداني در دايره خلقت در امان نبود،و اگر سرگشته پا بر جا را به معني سرگشته ثابت و دائمي بگيريم ، معني اينكه دل مثل شاخه متحرك پرگار دائماً سرگردان بود، **