- عقل ديوانه شد آن سلسله مشكين كو
- دل ز ما گوشه گرفت ابروي دلدار كجاست
-
واژه نامه
- دل :
سرچشـــمه جريـــان خون در بــدن است
- سلسله :
زنجير، زنجير زلف يار
- عقل :
مقصود عقل عملـي است كه حاصل تجربه حـواس آدمي در برخورد با زندگاني است ، اين عقـل در نـــظرحافـظ از پـرواز به ماوراء الطــبـيعـــه نـــاتوان است
- مشكين :
مانند مشك سياه و خوشبو
English Translation :
Reason hath become distraught: that musky (dark) tress, where?
First Mesra Translation:
(Apart) from us, the heart hath taken the corner (of retirement): the eye-brow of the heart-possessor- is where?
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- عقل ديوانه شد، آن زنجير سياه زلف كو، دل از ما كناره كرد، ابروي دلدار كجاست ،مي گويد عقل نتوانست در حل مسائل خلقت راه به جائي ببرد و از شگفتي به حال جنون در آمد; پس بايد با زلف معشوق زنجير شود يعني اسير عشق شود و به راه عشق برود،اما مصراع دوم را دو گونه مي توان معني كرد، يكي اينكه دل ديگر ذوق و شوقي به كار حسن ندارد، از ما دوري مي كند، پس ابروي معشوق كجاست تا با جاذبه خود آن را به راه آورد، و معني ديگر اينكه گوشه ، مراد گوشه چشم باشد; دل ما در گوشه چشم معشوق گرفتار شده و ابروي معشوق كجاست تا دل خود را در كنار آن پيدا كنم ، **