• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
  • سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
  • وآنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد
واژه نامه
  • جم : مخفف جمشيد،از پادشـاهان سلسله پيشداديان در داستانهاي ملي ايران است كه كشف شراب و سـاختن جام و بسياري از وسائل زندگي را به او نسبت مي دهند، در بعضي اشعار حافظ مقصود سليمان است
  • دل : سرچشـــمه جريـــان خون در بــدن است
  • طلب : در لفت به معني خواسـتن است و در اصطـلاح صوفيه از مراحل نخستين سير الي الله اســت ، سالك ابــتدا بايد حس طلب را در وجــود خود بيدار كند و آنگاه آداب آن را فــرا گيرد
English Translation :
Search for the cup of Jamshid (divine knowledge) from me (Zahid and Abid), years my heart-- made.
First Mesra Translation:
And for what it (the cup) possessed, from a stranger, entreaty-- made.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- سالها بود كه دل از ما جام جم طلب مي كرد; آن چه را كه خود داشت از بيگانه مي طلبيد،از آنجا كه غزل سراسر زمينه عرفاني دارد مناسب است كه ابتدا راجع به مصطلحات عرفاني آن توضيح كوتاهي بدهيم :دل به تعبير عرفا آئينه اي است كه انوار حق در آن تجلي مي كند، ولي دلي كه مراحل سير و سلوك را طي كرده ، صفا و صيقل يافته و به درجه كمال رسيده باشد، نه هر دلي ، پس فرض اين است كه استعداد و شايستگي جام جم شدن بالقوه در دل آدمي وجود دارد; ولي تحقق يافتن آن موكول به تزكيه نفس و تمرين و رياضت است ،جام جم يا جام جهان نما: كنايه از دل است ، در مراحل والاي معرفت ، دل پاك و روشن و مهذب عارف است كه جلوه گاه جمال حقيقت و متجلاي معشوق ازلي و آئينه تمام نماي كليه رازهاي ناگشودني و مبهم آفرينش به شمار مي رود و در تفسير آن بر اين سه بيت سنائي چيزي نمي توان افزود،قصه جام جم بسي شنوي اندر آن بيش و كم بسي شنويبه يقين دان كه جام جم دل توست مستقر سرور و غم دل توستچون تمنا كني جهان ديدن جمله اشياء در آن توان ديدنما: در بيت خود شاعر و مراد آدمي ، شعور انساني ، در برابر دل يا روح است ، و مجموعاً همان است كه نفس ناطقه ناميده مي شود، و به عقيده عرفا شايستگي رسيدن به مقامات عرفاني را ندارد،پس حاصل معني بيت اينكه : دل من سالها در مراحل نخستين سير و سلوك بود، در راه طلب گام برمي داشت و از من طلب جام جم شدن يعني بينش حقيقت مي كرد; در حاليكه اين خاصيت بالقوه در خود او نهفته بود، پس آنچه را كه خود داشت ، از ما كه وجودي بيگانه بوديم ، درخواست مي كرد،**