مراقب باشید چیزهایی که دوست دارید
به دست آورید
وگرنه مجبور خواهید شد
چیزهایی را که بدست آورده اید دوست بدارید
نور به چه درد ما می خورد
وقتی تاریکی نیست ..؟نخوانده ماندنم ز چیست
گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه دلها را
علف کین پوشانده ست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست .
اونی که اسمش توی قلب من نوشته
واسه هر کی خاطره است ، مثله فرشته
اونی که بهار عشق و با خودش داشت
مثله پاییز اومده با برگا رفته
دیگه رفته دیگه رفته دیگه رفته
دیگه رفته که رفته اصلا رفته که رفته که رفته
بیاییم زنده ها رو دریابیم
واسه رفته هام فاتحه
من تعصب دارم
وطن پرستم
توی ذهنم
از ایران یک بهشت تصور دارم
می بینی هیچکس چی میگه
توهم تعصب داشته باش
نه که اینو می نویسم بخواهم به دولت یا چیز دیگری گیر بدم اونا مثلشون با این فرق میکنه
اینا به خود ما مردم ربط داره اصلا حرف دولت نیست
من تو با.خانم..با.توم رامی..آقا.با.توم یا..خانوم...وبا توم اور خانوم با تو خشک باتوم سهی
یک زمانی بود یک ویروسی یا منو هک کردن بودن شاید یک فایل توی کامپیوترم ایجاد میشد
یک اگر همه پاکش میکردم بازم میامد و یک سری حرف ها توش بود
انها باماند در تنهای من برای من
ولی نوشته ای داشت که من رو به خود جالب میکرد
فینگلیشی نوشته بود
میگفت توی کشوری که همه به فکر راحتی خود باشند هیچکس راحت نیست
اما توی کشور ی که همه به فکر راحتی هم هستنند همه راحت و در رفاه زندگی میکنند
من شخصا چون به فکر رفاه بیقه هستم خودمم در رفا زندگی میکنم
بدون نگرانی بدون دالواپسی دلم گرم گرمه خیالمم راحت
پس شما هم اول فکر رفاه دیگری باشید تا کسی دیگر فکر رفاه شما
به هرچه خوبی و پاکی قسم توی دنیا یک میشیم به هرچی که میگی قسم میشه این کار رو کرد خیلی راحت
حالا تو بگو هیچگس تب داره
اره اینا از روی تب
ولی تو رو خدا تو باور کن من تب دارم اینا هم باوروشون میکنی
نمی دانم شاید بخواهم بنویسم با این وقت و این کامپیوتر خسته تر از من
تبیان باید چندین گیگا بایت فضا در اختیار هیچکس خوب وبد و زشت بزاره
من گاهی خیلی خوب گاهی خیلی بد
خدانکنه زمان ز...؟ دم دست باشید
بچه های سرو چشمتون درد اوردم
مشگلات من مشگلات همست شخصی نیستنند
مشگل تو دوست عزیزم هم هست فقط خودتون کنار نکشید لطفا بیاید وسط گود تا درست بشه
بابا دست یک نفر بگیری بسه اگر می دونی
همین
به همنوع خودتون خدمت کنید
که ارج که داره
گویند حد نداره
یادت نره
حرفهای هیچکست و
فکر کنم تب دیگه اومده پایین حالا بهتر چشمهایم رو ببدم و به چیز دیگر بی اندیشم
بچه اگر شماهم مثل من فکرمیکنی یک نظر بزارید که مافقم یا مخالفم همین کاربزرگی دارم باهتون
من این حرف و زدم یک سیلی خوردم شما تجربه نکنید
خوب من چیکار کنم دلم میگه منم می نویسشم میشه
دل نوشته هیچکس
آیا میان آن همه اتفاق
من از سر اتفاق زنده ام
؟
؟
افاق آگر دیده ام
خوبان بسیار دیده ام
اما تو چیز دیگری
افاق آگر دیده ام
خوبان بسیار دیده ام
اما تو چیز دیگری
می شود اینجا
گوشه ی همین گلیم کهنه بنیشنم
مسافرم
تازه از راه رسیده ام
پیشانی شکسته ام نشان می دهد
خسته ام نای ندارم
در راه مانده ام
من راه خونه خویش را گم کرده ام
کمک کنید
حقیقت و پیدا کنم
عجیب است . عجیب است
بعد از این همه سال تازه من گم شده ام
عجیباستعجیباستعجیباست.....................؟؟؟؟
تقدیم به کسانی که مادرشان در کنارشان نیست
هنوز تو قصه های من
رنگ و ریا جا نداره
دروغ نمیگن آدما
دشمنی معنا نداره
هنوز توی قصه های من
هیچ کسی تنها نمیشه
کسی به جرم عاشقی
گریه سراپا نمی شه
هنوز توی قصه های من
دستی که دونه می پاشه
آلوده ی دام نمیشه
هنوز توی دنیای من
هر ادمی یه عالمه
گلویم مانده از فریاد فریاد فریاد فریاد ....
کسی از لایه غبار های شب آلود می اید
و شب این روز روشن میشود
و سفر را می اندازد
و نان را قسمت میکند
پول را قسمت میکند
بدبختی و خوشبختی را نیز قسمت می کند
همه با هم یکی میشن
پولدار دیندار. فقیر خوشبخت همه
کوچک و بزرگ ..؟
نمره مریض خانه رو قسمت میکنه
هر چه هست تو نیست را قسمت میکند
بین خالق خدا قسمت میکنه
هر کی سهمی
اندازه ای از دین و معرفت خداپرستی
مادیعات به اینا نمی رسه
باید در تقسیم معرفت دین هر چیز نیکوست
دوان دوان بریم
به هم سهمی میرسد
سهم ما را هم می دهد
من در خواب دیده ام ........
دستی که زخم میزند . ناپیداست
اما زخم
عریان تر از طلوع آینه در روز است
شاید تن به تیغ دوست شپردن
راهی به سوی توست ......
دوستی دیگر .دستی دیگر و....زخمی دیگر ............
هر چه از دوست رسد نیکوست
حالا زخم باش یا محبت یا هر چیزی
که باش .................
اما نیست قطرهای از باران دل تو
در این غربت تنهائی کویر
اینو هر روز به این دل بهونه گیر میگم
روزی تو خواهی آمد
از سوی مهربانی
امازمن نبینی
دیگر به جا نشانی
بهر بودن عشق و امید
یا نداشتن دلی از امید
امیدی و آروزی منی
پس با من بمان
تا
به امیدت زنده و با امدنت شادمان گردم
یک نفر میاد که من منتظر دیدنش ام
یک نفر میاد که من تشنه ی بوییدنشم
خالی سفره مونو پر از شقایق میکنه
واسه موجای سیاه
دست ها رو قایق میکنه
مث یک معجزه اسمش توی کتاب اومده
همیشه غایب من
همیشه غایب من
دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
...................................................................................................
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
تقدیم به غرق گناه
از پنجه ی تقدیر من کی رهایم
در موقعی که ماه به خواب می رود
منتظرم تا آسمان از نور خورشید روشن شود
دلم باز می گیرد
چشم هائیم مگیرد
که امروز هم ندانم چه کنم در این دو دنیای مردم
خدایا
این وصال بی هجران را به سر بیار
که از وصال او
من دیوانه ام دیوانه شیدایم
بگذارید . بگذرید
ببینید و دل مبندید
چشم بی اندازید و دل مبازید
که دیر یا زود
باید گذاشت و گذشت
من ز روزگارم ندارم روز خوشی
شاید این باشد تقدیر دل خون من
ای خدا یا
ای بزرگوار
تو چنین نباش با بنده خویش ؟
رضایم
ولی این نیست
رسم روزگار من و ما
شاید فردا روشن باشد
شاید فردا امیدی باشد
برای اینده تاریکم
برای ..............؟؟؟؟
لااقل امروز باش
که امیدی به فردا ندارم
فردای بی تو روزیست بی معنی و مفهوم
روزی سردو سخت
که باید در غم نبودنت حسرت خورد
و
با تمام سختیها به غروب به غروبی که بی تو رنگی نداره
اندیشید و نگاه کرد
کاشکه روز ها عمر با اسم و دست تو رقم بخوره
آروز بر جوانان ار نیست
یا مهدی
منو در صف اول یارانت قرار ده
تو که گناهی نداشتی
تو رو که جای من نمیکشند
تو خودت بگو
چرا در اتش من باید بسوزی
من گناهکارم تو چطوری
تو که .......
وقتی شیفتگان تلاش اینگونه صحنه زندگی را ترک می کنند
..<><> <><><><>..
پول به عقل خدمت میکنه و بر احمقان حکومت
..........................................................................................................................
پنهان کردن دانش بهتر از آشکار کردن نادانی است
.........................................................................................................................
تمرین زیاد بهترین استاد
........................................................................................................................
جهان کتابی است بسیار عالی ولی برای کسی که خواندن بداند
...........................................................................................................................
وجدان صدای خداست
...........................................................................................................................
صبر بالاترین هنر است
........................................................................................................................
یک آدم بزرک عیب آدم کوچک رو نمیبینه
..........................................................................................................................
صرفه جوی خود منبع درامد بزرگی است
.......................................................................................................................
کار عبادت است
..........................................................................................................................
در جای که ترس نیست رحم هم نیست
.................................................................................................................................
خانه خود را نزدیک قصر ارباب نساز
.........................................................................................................................................
سه چیز ناخوانده وارده زندگی می شوند
عشق .پیری .مرگ
....................................................................................................................................
زنگ آهن را از بین می برد و غصه قلب را
...............................................................................................................................
سیری امروز گرسنگی فرداست
.......................................................................................................................
زیستن یعنی تلاش کردن
................................................................................................................
درشت ترین گردوها همیشه تو خالیند
......................................................................................................
کلمات تیز نیستن اما می توانند دل را بشکافند
............................................................................................
خلق و نیک .بال و پر انسان است
..................................................................................
می خواستم آروزئیم را برای تو بگویم
ولی چه کنم
تو خود آروزی منی
................................
با مهری که از مهر تو به دل خویشتن مهر ورزیدم
مهر های دل خویش فراموش کردم
که شاید بامهرهایت بنوانم دل مهربانت را به دست بیاورم
...................
دلم گرفت
قلبم شکست
چشمم بست وبه خواب رفت
راهم به بن بست رسیده است
از این همه در به دری روزگار خویش
اینا چون روز مهدی موعود بخاطر ان بالا مرد
امیدوارم همگی لیاقت اینو داشته باشیم که باشیم همین
خدا تو.............
امشب خون وغم و غصه همه به دل کوچک من ریخته خدا کنه که خلاصه بشم از این همه درد
در حالی که به سقف نیمه تاریک خانه نگاه می کردم کمکم از فشار خستگی روحی و ذهنی خویش چشم هایم را بستم تا راحتر و یا بهتر . واضح تر بگم میخواستم به اعماق خویش سفر کنم تا غرق
در افکار خویش شوم
تا چشمهائیم را بستم
دنیا . زندگیم .جوانیم .شادیم .غمم .عشقم. خودم .فکرم وجودم
صورتم که خط های به رویش افتاده
به مو هائیم که داره سفید میشه سفید همچون برف که دارم میروم بسوی قبر
در جلوی چشمم شروع به رژه رفتن می کنند ایا اینها همه خیال واهی اند
نه .نه عزیزم اینا تمام غم . قصه . درد .سختی .بدبختی . بیچارگی .پستی .نیستی . سستی
که نمزاره یه لحظه ارام بیگیرم .دارم دیوانه میشم آخ این زندگی تو بگو من چه دارم آخه
چی تو وجودت هست هنرم چیست به چه چیز علاقه دارم .حتی بعضی موقها فکر می کنم مبینم به تو هم علاقه ای ندارم
اخ چرا من باید اینجوری باشم می دونی چی رو میگم همین همین که نمی دانم لااقل مثل مردم عادی زندگی کنم باید همش به فکر اون این باشم
آخ این زندگی تو بگو چرا من باید نفهمم که چرا زنده ایم برای چه می دویم آخ تا کی باید عین این سگ های ولگرد به دنبال یک لقمه گوشت فرسنگ ها بدویم آخرش چی میشه مخواهی بدونی هیچی اخرش
باید با خون دل بخوریم اخ این زندگی تو بگو چرا من باید این فکرهارو بکنم تو مگی من دیوانه ام اره دیگه دیوانه ام که به فکر بدبخت بیچارها هستم می دانم تو مگی بی خیال بابا ولی من اینجوریم
و بر امثال من اینها بزرگترین دردند
هر چه به مغزم فکرم چشم فشار می اورم چیز تازه ای بینم یا بدونم یا فکر کنم نمشه همش درد. غصه سختی سردی
اره شاید من دل نازکم که اگر ببینم بچه ای اون چیزی که میخواد نتون بدست بیارهمن که مثل بعضیها کور نیستم که فقط فکر خودم باشم
آخ شما چه دل خوشی دارید که زنداه اید
بگید شاید عالی باشه منم استفاده کنم چرا نمگید بگید دیگه فکر کنم دلیل نداری مثل من و ما شما
همه سرسری زنده اید . اره می دونم زندگی همین اینه
همه اش به فکر پول مال سال ماه نان اب خوردن خوابیدن مثل سگ..زندگی کردن خوک صفت بودن
لاشخور بدنیا آمدن موش از دنیا رفتن
بابا جون من مدونم که برای شما اهمیتی ندارم بیاد جون عزیزتون به اون خدا. بابا جون هرکی که دوست دارید اینجوری نباشید
بیایید همه مثل هم باشیم .اگر آدمید .اگر هنوز انسانیت وجود داره بیاید اگر فکر مکنی حدافل به زندگی آرام روان شاد آزاد خوش بدونه غم که نمیشه ولی اینجوری باشید
بیایئد دست به دست هم دهیم و فقرو بدبختی ظلمت وتاریکی و اعتیاد رهای پیدا کنیم .
فقط بیاید باهم باشیم عقل دل دین قول شرف مردانگی عصمت و پاکی دست هایمان باید با همه باشه
سرتان را درد اوردم بخوام بنویسم اوه خیلی توی این مخ گچی بی خیال میشم ولی ما همه انسانیم یادتان نرود
حداقل دو روز زندگی رو با هم باشیم
چشمهائیم را باز کردم دیدم که خورشید داره روشنی خود را به اسمان میدهد احساس کردم کمی سبک شده ام
نکته : چندین مورد اسامی حیوانات بکار رفته فقط برای برگشت عدهای نوشتم که هیچ وقت به کسی کمک نمی کنند از نظر همه چیز من چاکرخواه هر چی ادام با معرفت بزگوارم اینا برای ادم بدهاست تا توی این دینا بیدار شود وگرنه خدا کریم. خدای اونا بزرگ ولی این دینا بهتر حال راحت باشو ببینن تو از کدام عدهای خوب یا بد به کارهای خود بی اندیش
برای تو می گویم
غم عشق های سوخته در دل تو مال من بود
که خاطرات من ز خاطراتت جمع بود
و خاطرهای تو خاطرهای من بود.
که دل دادن به تو
سخن دل راز دل
گفتن بود
و
دل سپردن به تو
فکر کردن غلط در اندیشه خود بود
و
فریاد بلند تو را خواستن
در هیاهیوی زمانه کم بود
.......................................................................................................................
پا
پا به عرصه عشق نهادم
در دریائی بی کران عشق
همچون ذرهای کوچک
به دنبال بزرگتر از خودم لیاقتم
باز سرگردانم
که این سردرگمی من
همچون پرندگان بدونه آشیانه
که در غریبی من
سهم تنهائیم را داراست
که به ضجه های مکرر همچنان پایبند و استوار
مرا می آزارد
تا به انتظار
حقیقت افسانه شاد باش
همچون من بر امید زنده بودن
......................................................................................................................................
باز آ ای
باز شدهای رهائی
زنجیر تنهائی من
او سوز عشق بود
او درد .رنج . غم بود
در این خرابه ناک گرانمیایه گنج بود
گنجی که ناشناخته به زیر خاک رفت
رنجی که داشت به خاک رفت
عالم
در این دو عالم ما یک حالیم
که دران بیکار بیماریم
به هر سو که رویم
محتاجیم
به نامردان دور از خدا