روش دفع انگل: 3 روز فقط چایی و بیسکویت میخوری، روز 4 فقط چایی میخوری در این موقع کرم میاد بیرون و میپرسه پس بیسکویت کو؟ میگیریش
مرد اولی : امان از دست این زنها ، زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت مرد دومی : خوش به حالت ، زن من تمام دارائیمو برداشت و نرفت !
از غضنفر میپرسن: خوش ترین دوران زندگیت کی بوده
میگه: اون هشت سالی که کلاس دوم بودم!
عزیزم با اجازه روغن ماشینتو عوض کردم به جاش خون جیگرمو ریختم, تا هروقت استارت میزنی به عشقت بسوزم
A.SH
555 سه تا پنج داره ، آکواریوم توی خونه خرچنگ داره ، جرجبوش الاغ با همه جنگ داره ،مغازه سر کوچمون رنگ داره ،
تصورات سالهای پیش از کامپیوتر:
من تصور میکنم که در بازار جهانی فقط پنج کامپیوتر وجود داشته باشد.
هیچ دلیلی وجود ندارد که کسی بخواهد در خانهاش کامپیوتر داشته باشد.
کامپیوترهای آینده از 5/1 تن سبکتر خواهند بود!
**********
زمانی کامپیوترتان از رده خارج میشود که:
1- هر جملهای را با «این مثل آن روزها نیست» شروع کنید.
2- بیش از دو هفته از تاریخ آن گذشته باشد.
3- نرمافزار جدیدی به بازار آمده باشد.
4- بوی سوختگی شدید شده باشد.
**********
آن بخش از کامپیوتر را که میتوان با چکش شکست، سخت افزار نامیده و آن قسمت که فقط میتوان به آن دشنام داد را نرم افزار مینامیم.
**********
شما زیادی با کامپیوتر کار کردهاید اگر:
هیچ صورتی حسابی را پرداخت نکنید، به این علت که صورت حساب به وسیله نامه الکترونیکی ارسال نشده است.
هنگام خواندن کتاب دنبال دگمه صفحه بعد بگردید.
روی کلید برق دو بار ضربه بزنید (دبل کلیک) تا آن را روشن کنید.
هر ده دقیقه یک بار سعی کنید روزنامه را ذخیره کنید، مبادا مطالبش از بین برود.
**********
همسر یک معتاد به کامپیوتر از او گله میکرد که: «تو هیچ وقت مرا جایی نمیبری. تمام مدت داری با کامپیوترت کار میکنی. حتی جشن عروسیمان را هم به یاد نداری. شرط میبندم که تاریخ عروسیمان را هم فراموش کردهای. «او جواب داد:» معلوم است که فراموش نکردهام. درست همان روزی بود که من کامپیوتر 266 پنتیوم 2 خودم را خریدم.»
**********
کامپیوترها کارهای زیادی را آسان کردهاند، اما اکثراً کارهایی را آسان کردهاند، که نیازی به آنها نبود.
بیشترین کاربرد کامپیوتر، تدارک کار زیاد برای منشی دفتر است.
**********
نخستوزیری یک رژه نظامی ترتیب داد. خطوطی از تانکها که سرو صدای زیادی میکردند، توپخانهها، چتربازان، کوماندوها و پیاده نظام که همگی به شدت مسلح بودند، دیده میشد. پیشاپیش اینها، مردانی در لباس معمولی دیده میشدند که بینظم راه میرفتند. یک سیاستمدار خارجی پرسید:
«آقای نخستوزیر، اینها مأمورین مخفی شما هستند؟» او جواب داد: «نه، اینها متخصصین کامپیوتر ما هستند، که قدرت تخریبشان از تمام چیزهایی که پشت سرشان است، بیشتر است».
**********
زمانی دنیا فقط به دو دسته تقسیم میشد، افرادی که از کامپیوتر استفاده میکردند و افرادی که استفاده نمیکردند. دنیای جدید به دو دسته تقسیم میشود. افرادی که درمانده به کامپیوتر خرابشان نگاه میکنند و افرادی که منتظر هستند کامپیوترشان خراب شود.
**********
«کامپیوتر خراب شده است.» اگر دنیای امروز ما به یک مرثیه نیاز داشته باشد، چیزی بهتر از این جمله وجود دارد؟
**********
قوانین کامپیوتری:
زمانی که یک برنامه کاملا اشکال زدایی شده باشد، زمانی است که آن برنامه از رده خارج شده است.
برنامهها به اندازه تمام حافظه کامپیوترتان حجیم خواهند شد.
همیشه یک اشکال باقی خواهد ماند.
کامپیوترها همیشه یک روز قبل از این که از سیستم بک آپ تهیه کنید، خراب میشوند.
زمانی که بالاخره حافظه بیشتری بخرید، فضای کافی روی دیسک نخواهید داشت.
1- شور و شوق زیاد
2- دست پاچگی شدید
3- ناتوانی شدید
4- به دنبال مقصر گشتن
5- مجازات بیگناه
6- سود افراد بینفع
***********
-کامپیوترها به دو دسته تقسیم میشوند:
- نمونه اولیه و از رده خارج شده.
***********
- چه زمانی یک کامپیوتر منسوخ میشود؟
- فردای روزی که یاد گرفتید چه طور از آن استفاده کنید.
***********
- امروز روزت را در اداره چگونه گذراندی؟
- افتضاح، کامپیوتر خراب شده بود و ما مجبور بودیم فکر کنیم.
***********
تعاریف:
فشردهسازی: کم کردن حجم فایلی که باید آن را دور بیندازید.
کنفرانس کامپیوتری: مجموعهای از متخصصان کامپیوتر که جمع شدهاند و درباره باهوش بودن خودشان لاف میزدند.
برنامه عیبیاب: برنامهای که به شما چیزی میگوید که خودتان میدانید. «فایل خراب شده است.»
نامه الکترونیکی: روشی برای دریافت پیغامی نامفهوم از جانب کسی که نمیشناسید، درباره مطلبی که به آن اهمیت نمیدهید.
هارد دیسک: وسیلهای که به شما امکان میدهد فایلهای به درد نخور را نگه دارید.
چند رسانهای: جستجویی بیمورد برای کاری نشدنی.
برنامه آزمایشی: قسمتی از یک برنامه که مردم را متقاعد میکند از کسانی که به آنها اعتماد ندارند، با پولی که ندارند، چیزی را بخرند که به آن نیازی ندارند.
میزبان: برنامهای که به بقیه این امکان را میدهد که به کامپیوتر شما نفوذ کنند.
گارانتی: مدت زمانی که در آن کامپیوتر شما خراب نمیشود.
***********
کامپیوترهای برتر
در قدیم مهم این بود که بتوانید یک بز کوهی را بگیرید و با یک تیر در پیشانی او را بکشید. اما به مرور زمان این مهارت بیارزش شده است. امروزه مهم این است که بتوانید کارت شبکه نصب کنید، بدون اینکه مجبور باشید با قسمت پشتیبانی تماس بگیرید و ناتوانی خودتان را نزد او اعتراف کنید.
***********
راهنمای نحوه شماره گذاری ویرایش های یک نرم افزار
نسخه 1: شرکت مجبور شده این نسخه را ارائه دهد، چون برنامهنویسها از ادامه کار خسته شده و بازاریابها هم زیر فشار مشتریها داشتند سکته میزدند.
نسخه 1. 1: ایرادهای اساسی نسخه قبل که مانع از اجرای برنامه میشد، مرتفع گشتهاند.
نسخه 2. 1: در اثر رفع اشکالات و ایرادهایی که در نسخه 101 صورت گرفته بود، ایرادهای جدیدی به نرم افزار اضافه شده بود که در این نسخه همگی شناسایی و رفع شدهاند.
نسخه 2: بالاخره شرکت تولید کننده نرم افزار، موفق شد محصولی را که از اول برنامه ریزی کرده بود، تولید کند و به بازار ارائه دهد. البته این محصول با خواستهها و نیازهای اولیه مشتری هنوز فاصله دارد.
نسخه 1. 2: از آنجائیکه نسخه 2 نسبت به نسخه قبلی تغییرات زیادی داشته، عیوب زیادی هم به برنامه اضافه شده بود که در این نسخه همگی رفع شدند. در ضمن با توجه به تجارب قبلی، برنامه کاملاً تست شده و هر گونه ایراد کشف شده رفع شده است.
نسخه 2. 2: شرکت سازنده یکی دو تا از خطاها را که در نسخه پیشین از قلم انداخته بود را رفع کرد. این یکی دو خطا عملکرد کل نرم افزار را مختل میکرد!
نسخه 3. 2: یکی از عیوبی که از نسخه یک در نرم افزار وجود داشته کشف و رفع شد. این عیب بطرز مرموزی تاکنون خود را پنهان ساخته بود!
نسخه 3: بالاخره محصولی که مشتری از اول انتظارش را داشت تولید و وارد بازار شد.
نسخه 1. 3: باز هم بخاطر تغییرات عمده در نرم افزار، ایرادهایی بوجود آمده بودند که همگی رفع شدند.
نسخه 4: امکانات جدیدی به برنامه اضافه شده ولی بدلیل سنگینتر و کندتر شدن اجرای نرم افزار، مشتریها باید هم مقدار حافظه رم خود را زیادتر کنند و هم cpu را ارتقاء دهند.
منبع: کتاب شوخیهای کامپیوتری و نشریه رایانه خبر
گه: خمیر دندون پونه چشما رو نمی سوزونه
ای خدا Hard دلم Format مکن****Filed من را خالی از برکت مکن
Option غم را خدایا On مکن****File اشکم را خدایا Run مکن
Delete کن شاخه های غصه را****سردی و افسردگی هر سه را
Jumper شادی بیا تا Set کنیم****سیستم اندوه را Reset کنیم
نام تو Password درهای بهشت****آدرس Email سایت سرنوشت
ای خدا روز ازل Cad داشتی****Mouse بود اما مگر Pad داشتی
که چنین طرح 3D می زدی****طرح خود بر روی CD می زدی
تا نیفتد Bug در اندیشه مان****تا که ویروسی نگردد ریشه مان
ای خدا بر ما ایمن فرست****بهر دلهای پر آتش Fan فرست
ای خدا حرف دلم با کی زنم****Help می خواهم که F1 می زنم
اینکه بردی دلم ام را اشتباهی پس بده
جز فراموشی ندارم من گناهی پس بده
روسیه گردم بدون دل من در زندگی
از برای من نخواهی روسیاهی پس بده
روز و شب چشمم براه عشقت می باشد بیا
گر تو هم داری چو من چشمی براهی پس بده
صد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط خستگی
تا نرفته بر سرم دیگر کلاهی پس بده
گیر ما دیگر نیاید دل پس این جزوه را
مستقیما گر نمیخواهی براهی پس بده
جان تو مشروط می گردم به جان مادرت
لازمش داری نگه دار از نخواهی پس بده
دل از من می بری من مرکز پخشم مگر
ای به قربانت شود جانم الهی پس بده
گر تو هم مانند من بی دلی باشد بیا
مال تو این دل اما گاه گاهی پس بده
چند ماهی مال تو اما دو روزی نزد من
من نمی گویم که آن را چند ماهی پس بده
از دعای هر شب و آه سحر اندیشه کن
تا نرفته بر فلک از سینه آهی پس بده
من نمی دانم چرا این دل را کش رفته ای
.................. گر نخواهی پس بده
آب مایه حیات است. لطفا در مصرف برق صرفه جویی کنید
اداره گاز .....
توی زندگی انتخاب دو چیز خیلی سخته: 1- همسر 2- هندوانه In the life choose of 2 is so difficult: 1. Consort 2. Melon
شاید زمانی که هنوز پای فردوسی پور، مزدک و یوسفی به صدا و سیما باز نشده بود جواد خیابانی برای خود در جام جم برو بیایی داشت. گزارشگری که هنوز صدای او و به خصوص گزارش فوق العاده او در دیدار ایران و استرالیا در خاطر همه فوتبال دوستان هست، شاید دیگر سالهای پایانی گزارشگری فوتبال را سپری می کند.
برای کسانی که کمتر مسابقه ی پخش زنده ای را از دست می دهند شاید بسیاری از جملات اختصاصی جواد خیابانی آشناست و جذابیتهای خاص خود را دارد. شاید شما هم جملاتی داشته باشید که بخواهید به خاطر خود خیابانی و سایر خوانندگان بیاورید. منتظریم:
1- رونالدو محبوب نیست - مشهوره - یعنی همه میشناسنش !
2- اشتباه کنه کارشون تمومه,حالا ببینیم اشتباه میکنه یا نه
3.طرفدارای مکزیک راه زیادی رو از مکزیک تا آفریقا اومدن,البته اگه از مکزیک اومده باشن
4.یک ساعت,60 دقیقه از بازی گذشته
5.همه چیز به بازی آخر میچسبه
6.داور در سوت خودش میزنه
7.بذارید به صراحت بگم که دو دقیقه وقت به پایان مسابقه باقی مونده !
8.شاید نزدیک ترین کشور به قطب جنوب , آفریقای جنوبی باشه
9.زاکو نی که زا به معنای افریقا و ک و نی به معنایه عدد 10 است
10.تشنش شده داره اب میخوره . نوش جان
11.باران هم به شدت میوزه
12.بازی شیلی و اسپانیا بسیار جذاب خواهد شد مخصوصا اینکه بازیکنای هر دو تیم هم زبان و همجنس و (بعد از یه مکث طولانی) و هم زبان هستن
13. وقتی یه بازیکن هوندوراس تنه میزنه , انگار یه درخت تنه میزنه
14. تعویض های دلبوسکه خارج از عرفه .
15.اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، 5 دقیقه پیشم زده
16.نود ثانیه از الان بشمارید تا مسابقه تموم شه
17.با شماره 2013 تماس بگیرید و پیامک بدید
18.دقیقه 15 بازی هستیم .... اگر تبریزی ها این بازی رو واگذار کنند چیزی از ارزش های این تیم کم نمیشه
19.بله ! این گل هم تقدیم به شهدای 8 سال دفاع مقدس
20.بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند
21.داور هند پنالتی رو دیده و میگه نه !
22.کاسیاس از توپی که داره بازی میشه انتقاد کرده بود
23.به قول خودمون یه پا دو پا انجام داد توپ رو کشید رو پای ضربه زنندش
24.کاسیاس هرگز به قد و قواره ی آرکوندا نمیرسه
25.سرخیو راموس به ناواس اُه اُه بد زدنش
26.هنوز هم مزه مزه میکنن تا توپو بزنن
27.اسپانیایی ها V وسط رو B میخونن مثل والنسیا که بالنسیا خونده میشه
28.بازیکنای اسپانیا در بازی با سوئیس از توپ هم سریعتر می دویدن
29.تورس میفرسته روی دروازه ... کسی نیست که استفاده کنه... جای خود تورس اونجا خالی بود
30.دومنک بازیگر آماتور وحرفه ای تئاتر
31.جالبه بدونید که این دو تیم اولین بازی جام جهانی در اولین جام جهانی رو انجام دادن.... .... ... .... البته نه این دو تیم.بازیکناشون فرق داشتن
32.از نظر ران هم در نظر بگیریم.ران بازیکنان هندوراس خیلی بزرگتره
33.خوب الان دو تیم باید هر کدوم 5 تا پنالتی بزنن.باید بگم که هر تیمی که پنالتی ها رو ببره یعنی اینکه بازی رو برده و هر تیمی هم که ببازه یعنی اینکه بازی رو باخته
34.مسی حرکت میکنه .. مسی ضربه میزنه .. مــــسی .. ولی مسی گل نمیزنه !!!
35.مسی مسی گل میزنه ... توز توز گل میزنه!
36.یه اشتباه .. اشتباه مرگ بار .. بله .. مرگ مکزیک نزدیک میشه در این مسابقه
37.حالا دیگه مکزیک نمیتونه کمر راست کنه
38.حرکت توپ رو ببینید : قشنگ در آغوش دروازبان قرار میگیره
39.یه گل مسی داد به توز .. و حالا توز باید دنبال این باشه که یه گل بده به مسی
40.هلند تنها رقیب جدیش برزیله البته اسلــــــواکــــی هم تیم نــــــــاجــــدی نیســـــــــت
41.مــارادونـــا فعــلا ســــــگرمــه هاش تو همه تا ببینیم در جریان بازی چه خواهند کرد
42.بعد از شوت سرکش Teves , مارادونا مثل یه تماشاگر مثل یه طرفدار مثل یه فوتبالیست خوشحال میشه
43.توپ رو با بادکنک اشتباه گرفته
44.فشار که روی دروازه ی تیم آرژانتین بیاد این تیم وا میده
45.سبک بازی او جون میده برای بازی در تیم آرژانتین
46.یه دریبلی میزنه که تو گل کوچیک هم نمیشه از این دریبل ها زد
47.توپ به وسط زمین میره
48.واقعا عجیبه که در تهران ما الان هوا گرمه،ولی در افریقا الان هوا سرده
49.کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فر نداره!بخصوص با محمد حسن
50.پنج حلقه المپیک نمادی از رنگ پرچم همه ی کشورهای دنیاست
51.پرتغال 1 بازی 1 امتیاز،ساحل عاج 1 بازی 1 امتیاز،کره شمالی 0 بازی 0 امتیاز،برزیل 0 بازی 0 امتیاز
52.صد هزار نفری که در استادیوم نشسته اند،نشان دهنده ی امنیتی است که در کشور وجود دارد
53.باقری استپ سینه رو اومد ولی نتونست ادامه بده
54.اتسو با کریمی صحبت میکنه،چیکار میخوان بکنن اونجا؟دارن نقشه اش رو میریزن اونجا
55.باز شاهدیم که صندلی های بی گناه ورزشگاه به زمین پرت میشه
56.افرین علیرضا محمد،افرین.واقعا یکبار دیگه با صراحت میگم،افرین علیرضا محمد
57.یک سانتر بی هدف ... و گل
58.از 4 دقیقه وقت تلف شده یک دقیقه تلف شد
59.شما از روی قطر 2 بازیکن میتونید بفهمید کدوم قوی تره
60.سبک بازی پاراگوئه جوریه که دوست داره بازیو به ضربات پنالتی یا نهایتا وقت اضافه بکشونه
61.ساندویچی از بازیکن در اونجا به وجود میاد
62.حالا بعد از این مسابقه کشتی اسپانیا از 4/1 عبور میکنه و وارد نیمه نهایی میشه
63.حالا توپ رو سانتر میکنه...در واقع پرتاب میکنه
64.فعلا با مداد اسم هلند رو در فینال بنویسید
65.اوه , عجب برگردونی زد تو صورتش حالا چمن و عرق هر چی بود هم میاد تو صورتش
66.امان از دست این دیرک دروازه یه موقع به نفع تیمه یه موقع به ضرر تیم
67.حالا این موج ,اسمش موجه مکزیکیه که تو ورزشگاه الان زده میشه
68. بزن خلعتبری .. بزن
فرق نیمرو درست کردن آقایان و خانم ها!!
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟
۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!
شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم
شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)
شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم
شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد
شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم
شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند
شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش
شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه
شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو
شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان
شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه... بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد
شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه
شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!
شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم
شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)
شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم
شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد
شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم
شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند
شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش
شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه
شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو
شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان
شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه... بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد
شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه
شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!
1) در سال 52 جمعه داريم و ميدانيد كه جمعه ها فقط براي استراحت است به اين ترتيب 313 روز باقي ميماند. 2) حداقل 50 روز مربوط به تعطيلات تابستاني است كه به دليل گرماي هوا مطالعه ي دقيق براي يك فرد نرمال مشكل است.بنابراين 263 روز ديگر باقي ميماند. 3) در هر روز 8 ساعت خواب براي بدن لازم است كه جمعا'' 122 روز ميشود. بنابراين 141 روز باقي ميماند. 4) اما سلامتي جسم و روح روزانه 1 ساعت تفريح را مي طلبد كه جمعا'' 15 روز ميشود. پس 126 در روز باقي ميماند. 5) طبيعتا'' 2 ساعت در روز براي خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز مي شود. پس 96 روز باقي ميماند. 6) 1 ساعت در روز براي گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفني لازم است. چرا كه انسان موجودي اجتماعي است.اين خود 15 روز است. پس 81 روز باقي ميماند. 7) روزهاي امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص ميدهند. پس 46 روز باقي ميماند. 8) تعطيلات نوروز و اعياد مختلف دست كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقي ميماند. 9) در سال شما 10 روز را به بازي مي گذرانيد. پس 6 روز باقي ميماند. 10) در سال حداقل 3 روز به بيماري طي ميشود و 3 روز ديگر باقي است. 11) سينما رفتن و ساير امور شخصي هم 2 روز را در بر ميگيرند. پس 1 روز باقي ميماند. 12) 1روز باقي مانده همان روز تولد شماست. چگونه ميتوان در آن روز درس خواند؟!! نتيجه ي اخلاقي: پس يك دانشجوي نرمال نميتواند درس بخواند
بعد١ماه:عزيزم
بعد٢ماه:خانمم
بعد٣ماه: همسرم
بعد١سال:منزل
بعد٢سال: هيتلر
بعد٣سال:عزرائيل
بعد٤سال: unknown !