• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4146روز قبل
اخبار
جام جم آنلاین: پیر و جوان كنار هم هستند، زن‌ها و مردها، حتی نوجوان‌ها. از میان زن‌ها یكی چادر به سر دارد، یكی روسری را تا روی پیشانی كشیده است و آن دیگری اصلا بی‌حجاب آمده.

از میان مردها یكی شلوار لوله تفنگی و كت پوشیده است با عینك قاب مشكی و پیراهنی یقه خرگوشی، یكی پیراهن سپید یقه بسته با شلواری ساده و آن دیگری ملبس است به‌پوشش روحانیت.

همه دست در دست هم داده‌اند، همه با هم شعار می‌دهند، همه با هم دست و پای زخمی‌ها را می‌گیرند، بلندشان می‌كنند و می‌دوند طرف پناهگاه‌ها و بعد كف دست‌ها را از خون برادر یا خواهرشان گلگون می‌كنند و آن را روی گونه‌ها و پیشانی می‌مالند و مات و غم گرفته از ته دل فریاد می‌زنند «بگو مرگ بر شاه.... بگو مرگ بر شاه.... بگو مرگ بر شاه.....»

این روزها فیلم‌های مستند زمان انقلاب زیاد از تلویزیون پخش می‌شود، شعارهای آن دوران باز طنین‌انداز شده است، حتی مناظره‌هایی در رادیو و تلویزیون برگزار می‌شود كه در آنها خیلی از ناگفته‌های آن سال‌ها صریح و بی‌پرده گفته می‌شود و....

همه اینها را كه كنار هم می‌گذاریم، همه این حرف‌ها و صحنه‌ها و لحظه‌های ثبت در تاریخ را كه مثل تكه‌های پازل كنار هم می‌چینیم، می‌فهمیم یك نتیجه كلی هست كه نمی‌شود از آن چشم پوشید، نتیجه‌ای كه می‌گوید: ما آن روزها چقدر با هم برادر بودیم.

ما در آن روزها برادرانه رفتار می‌كردیم و واژه‌هایی مانند همخون، همنوع و هموطن برای ما یكی شده بود. ما همه، كنار هم، برای هدفی مشترك می‌جنگیدیم و نه از قحطی و گرسنگی می‌ترسیدیم، نه از مرگ، نه از شكنجه، نه از دستگیری و....

پس از پیروزی انقلاب اسلامی یكی از توصیه‌هایی كه مبارزان كهنه‌كار آن روزها و دولتمردان این روزها، بارها آن را تكرار كردند و می‌كنند، این است كه همچنان انقلابی بمانیم و شور انقلابی‌مان را حفظ كنیم و نگذاریم گذر سال‌ها، اهداف انقلاب را از یادمان ببرد.

این شیوه را اگر رعایت كنیم، آن‌وقت خیلی وقت‌ها سختی‌ها یا ناخوشی‌های روزگار ناامیدمان نمی‌كند، سرد نمی‌شویم، خسته نمی‌شویم و راه را همچنان ادامه می‌دهیم؛‌ راهی كه برایش بهایی سنگین پرداخته‌ایم. پس، ‌بیا برادر بمانیم، برادر.

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:28
اخبار
جام جم آنلاین: امام راحل، به عنوان یكی از بزرگ‌ترین رهبران جهان اسلام، یكی از اختلافات بین شیعه و سنی؛ یعنی اختلاف بر سر روز میلاد پیام‌آور اسلام را دستمایه انسجام مسلمین قرار داد و آن را هفته وحدت نامید. امسال این یادگار امام با یادگار دیگر او؛ یعنی دهه فجر مقارن شد.
گرایش امام به وحدت و بیداری مسلمین، موضوعی است كه امروز نیاز به سخن گفتن از آن بیش از همیشه احساس می‌شود. مقاله‌ای كه هم‌اكنون می‌خوانید، به قلم آیت‌الله تسخیری، دبیركل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، به بهانه هفته وحدت و نیز دهه فجر، نگاشته شده و از سوی این مجمع در اختیار روزنامه «جام‌جم» قرار گرفته است.

اسلام عقیده‌ای است كه دیدگاه انسان نسبت به هستی، زندگی و تاریخ و حال و آینده بشریت را مشخص می‌سازد و مفاهیمی از آن زاده می‌شود كه شالوده عملی گسترده‌ای را تشكیل می‌دهد. بر پایه این عقیده و مفاهیم حیاتی آن، عواطف و احساسات بشری سمت و سویی می‌یابند كه با سمت و سوی برگرفته از حضور در چارچوبی دیگر، تفاوت جدی دارد.

پس از این زمینه‌سازی، بنای اجتماعی اسلامی و برنامه‌ریزی‌های اسلام برای تمامی جنبه‌های زندگی انسانی مطرح می‌شود و در این حالت، مسلمان واقعا آگاه، برخوردار از عناصر زیر می‌گردد:

یك: درك كاملا عمیق حقیقت اسلامی

دو: ایمان منطقی به این حقیقت

سه: نفوذ ایمان به عواطف و شكل‌دهی به آن متناسب با بنیادها و شالوده‌ها

چهار: انتقال آگاهانه به عرصه‌های عملی، شخصی و عمومی

عنصر نخست هم شامل فهم حقیقت شالوده و بنای نظری اسلام می‌شود و هم چارچوب عملی‌ ـ اجرایی آن را در بر می‌گیرد و به عبارت دیگر، اسلام كاربردی و آموزه‌های اسلامی را در بر می‌گیرد. آموزه‌هایی كه هدف از آنها چگونگی پرداختن به عرصه‌های مباح یا آنچنان كه یكی از اندیشمندان بزرگ از آن یاد كرده منطقه آزاد است كه اسلام آن را به حاكم اسلامی واگذار كرده كه خود در پرتوی آموزه‌ها و با توجه به مصالح عالیه اسلام و شرایط عینی موجود، به پر كردن آن بپردازد. كسی كه مستقیم وحی را دریافت می‌كند والاترین مرتبه این درك را دارد و مرتبه بعد، متعلق به مواردی است كه با اجتهاد اصیل و صحیح به دست آمده باشد.

درخصوص عنصر ایمان نیز همین مراتب مطرح است كه شامل ایمان به هستی و منطق حیات و اهداف والا و چند و چون راه رسیدن به این اهداف می‌گردد.

در سطح عواطف و احساسات نیز همین رتبه‌بندی را شاهدیم.

و سرانجام به عنصر عمل می‌رسیم كه به طور طبیعی، پس از تحرك عاطفی مطرح می‌گردد، زیرا اراده انسانی تا حد بسیاری محصول شوق و تمنای شدید است.

واقعیت آن است كه نبود عمل، خود قرینه‌ای طبیعی بر عدم كارایی شالوده‌های [ایمانی] است. پس از مشخص شدن نشانه‌های آگاهی و خیزش می‌توانیم تحقق آنها را در هر زمان و هر جامعه‌ای با ملاحظه تبدیل آن به پدیده‌ای اجتماعی و فراتر رفتن از محدوده یك جمع كوچك تشخیص دهیم. اگر این بیداری بخش بزرگی از جامعه را در برگرفت و اكثریت توده‌های مسلمان با آن همدلی و همراهی نشان دادند، می‌توان نتیجه گرفت آن جامعه در حالت بیداری اسلامی است.

دوران بی‌خبری

امت اسلامی ما دوره‌های تاریخی درازی را به غفلت و بی‌خبری و گمراهی دردآوری سپری كرده است.

درك و فهم درست اسلامی جز در سطح فردی و آن هم در گستره‌های بسیار محدودی مطرح نبود و در این صورت، طبیعی بود آموزه‌های جانبخش اسلام، عرصه طبیعی و موثر خود در بنای جان‌ها و جامعه را نمی‌یافت.

و بخشی‌نگری در این میان اثرات شوم خود را بر گسستگی شخصیت مسلمان از هر نظر بر جای می‌گذاشت. حال آن كه اسلام از او خواسته نگاه یگانه‌ای به همه چیز داشته باشد، ولی او گرفتار گسیختگی شخصیتی شد و میان پایبندی به قوانین آسمانی و همراهی با واقعیت‌های فاسد پیرامون خود و دلبستگی‌های متعدد و خدایگانی با عناوین تاریخ و تمدن، نژادپرستی، ملی‌گرایی، میهن‌پرستی و رنگ و پرچم، سردرگم، همه مفاهیمی هستند كه ذهن آدمی آنها را جنبه اطلاق می‌بخشد و آنها را تبدیل به قید و بندهایی بر حركت رو به جلوی تمدنی‌اش می‌سازد و هم و غم آدمی را همین مسائل شخصی و محدوده تنگ‌نگرشی‌های فردی می‌كند و چه كم ‌هستند آنها كه به صلاح و مصلحت همه امت می‌اندیشند و در فضای مسائل عمده آن زندگی می‌كنند. ولی آلودگی‌های كفر و انحراف‌های مادی و اخلاقی، عرصه جامعه را تنگ كرده و كمتر كسی یافت می‌شود در برابر این انحراف‌ها و آلودگی‌ها بایستد.

طبیعی است در چنین حالتی، زمینه و انگیزه‌ای برای هرگونه اشغال و از جمله اشغال نظامی [از سوی بیگانگان] وجود داشته باشد.

اوضاع ما در واقع نیز چنین بود ولی اندك اندك، بیداری اسلامی مطرح شد و به آنچه امروزه مشاهده می‌كنیم، رسید.

نشانه‌های بیداری

امروزه نشانه‌های بیداری اسلامی در موارد فراوانی تجلی یافته كه در پی پرداختن به آنها نیستیم، ولی اشاره‌ای به نمودهای آن خالی از لطف نیست:

ـ گرایش شاخص بخش‌های مختلف جامعه بویژه نسل جوان به پیاده كردن اسلام بر تمامی امور زندگی اجتماعی و فردی

ـ این درك آگاهانه نسبت به نقش قدرت‌های استكبار جهانی در برنامه‌ریزی برای مسخ شخصیت اسلامی

ـ درك امكانات سترگ امت اسلامی

ـ احساس همبستگی و همدلی و هم‌پیوندی میان افراد این امت

ـ گرایش پرشكوه به وحدت اسلامی و تقریب میان مذاهب و به فراموشی سپردن درگیری‌های فرعی

ـ برنامه‌ریزی‌های پیگیر برای بازیابی عظمت و شكوه اسلامی و تاسیس دولت واحد اسلامی در سراسر سرزمین اسلام

ـ احساسات انقلابی فزاینده

ـ گرایش همگانی در تعمیم اخلاق اسلامی به كل جامعه و نفی نمودهای طاغوت و عصیان

همه این نشانه‌ها و نمودها، سردمداران و سركردگان كفر و مزدوران آنان را چنان به وحشت افكنده كه مطمئن گردیدند از آنچه می‌ترسیدند بر سرشان آمده و دوباره گفته معروف گلادستون [نخست‌وزیر وقت انگلستان] درباره قرآن را و این‌كه بزرگ‌ترین عنصر دفاعی مسلمانان به شمار می‌رود و نیز سخنان ژنرال دوگل را كه در دهه 40 قرن بیستم آنان را از این «غول خوابیده‌ای» كه موهای سرش را در آب‌های مدیترانه و پاهایش را در آب‌های اقیانوس آرام شستشو می‌دهد، [خاورمیانه] بر حذر داشته بود و نیز گفته‌های ژنرال غلوپ پاشا را كه گفته بود «تاریخچه مساله خاورمیانه به قرن هفتم میلادی بازمی‌گردد» به خاطر آوردند و هشدارها را پیش خود تكرار كردند. وزیر خارجه آمریكا، جهانیان را نسبت به بیداری اسلامی هشدار می‌دهد و وزیرخارجه اسرائیل این هشدار را تكرار می‌كند و هر دو ابرقدرت متخاصم در شرق و غرب، برای رویارویی با حركت اسلامی، دست به دست یكدیگر می‌دهند.

عوامل بیداری اسلامی

عناصری كه باعث شد امت شایسته این لطف الهی گردد، از این قرارند:

یكم: تلاش پیگیر و خستگی‌ناپذیر علما و اندیشمندانی كه درد این امت را احساس كردند و به برنامه‌ریزی و ترسیم درمان آن نشستند.

شایسته یادآوری است كه اندیشمندان، تنها زمانی موفق به آزادسازی این نیروها گشتند كه پیش از همه خود را از تعلقات مادی رها كردند و تمامی هستی خود را وقف این هدف ساختند و از قید و بند وابستگی به سردمدارانی كه در دوران خواب و بی‌خبری، قید و بندهای ستمگرانه‌ای را بر ایشان تحمیل كرده بودند، رهایی بخشیدند و علمی‌گرایی و انقلابی‌گرایی اسلامی را یكجا در خود فراهم آوردند.

دوم: نقش برجسته و بسیار قابل توجه جنبش‌های اسلامی در گسترش آگاهی و شور انقلابی میان این امت تاثیر این جنبش در مناطق مختلف یكسان نبود، همچنان كه سطح آگاهی و شور انقلابی جنبش‌های مختلف نیز با یكدیگر تفاوت داشت ولی همگی آنها، شور و شوق توده‌ها را به اجرای احكام اسلامی برانگیخت و احساس نسبتا گسترده‌ای در لزوم مقاومت در برابر نمودهای طاغوت و بازگشت به اسلام ایجاد كرد.

سوم: واكنش‌هایی كه در پی یورش ناكام غرب علیه جهان اسلام مطرح شد. به‌رغم برنامه‌ریزی‌های دقیقی كه برای این یورش صورت گرفته و سعی شده بود همه جنبه‌های حیاتی را در بر گیرد حتی به‌رغم پیروزی‌های ظاهری كه استكبار جهانی تصور تحقق آن را داشت و بر این گمان بود كه اندیشه امت و ایمان آن به اسلام و عواطف و احساسات انقلابی و شخصیت آن و در نتیجه ثروت‌های مادی آن را به یغما برده است. غرب گمان می‌داشت این امت مرده یا در شرف مرگ است.  به‌رغم همه اینها، این یورش نتایج معكوسی در بر داشت.

تاثیر این یورش غرب به سود بیداری اسلامی به 2 شیوه زیر صورت گرفت:

نخست آن كه خود و تمدن و اخلاق خود را به فرزندان این امت شناساند و با ناكامی و شكست و ناكارآمدی دیدگاه‌ها و نظاماتی كه در زندگی اجتماعی برای خود در نظر گرفته بود و بیگانگی آنها با فطرت آدمی و احساسات و اندیشه فرد مسلمان را به اثبات رساند و این حقیقتی بود كه استعمار پیش از دیگران به آن پی برد و از همین رو اقدام به رفع و رجوع و سرهم‌بندی اندیشه‌های خود كرد و آنها را جامه‌ای پان عربیستی، شرقی و حتی اسلامی پوشاند و به این ترتیب، بر رسوایی و فضاحتش بیش از پیش افزود.

و دیگری این‌كه مومنان و دلسوزان به آینده این امت را به اتخاذ مواضع رویارویی و برنامه‌ریزی پیگیر برای این خیزش پرشكوه برانگیخت.

در پی این ناكامی‌ها، هرگونه شیوه‌های پلید عادی‌سازی از سوی استعمار، سودی در پی نداشت؛ ماسك‌های اسلامی و ظواهر فریبكارانه‌ای كه دفاع از اسلام را مطرح می‌كرد، ولی در واقع به تحریف اسلام در اذهان امت می‌پرداخت و آن را از محتوای انقلابی و دگرگون‌ساز خود تهی می‌ساخت و شعائر آن را به یك سری حركت‌های تكراری و بیهوده تبدیل می‌كرد و برنامه‌های آن را تنها به صورت قید و بندهایی بر زندگی فردی و فاصله گرفتن از زندگی اجتماعی تلقی می‌كرد، نفعی برای آن نداشت.

چهارم: حوادث بزرگ در جهان اسلام و پیشاپیش آنها پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی ایران به رهبری فرد عادل، زاهد و شجاعی چون امام خمینی كه سرتاسر جهان اسلام را به لرزه درآورد و رویایی را تحقق بخشید كه تحقق آن از سوی ملتی با دستانی خالی كه چیزی جز ایمان در چنته نداشت، كاملا بعید به نظر می‌رسید‌. این انقلاب پرشكوه، دستاوردها و آثار مبارك بسیار فراوانی در شكل‌دهی، رشد و گسترش بیداری اسلامی بر جای گذاشت.

این دستاوردها و پیامدها، همه عرصه‌های زندگی را دربرگرفت و به امت اسلامی و جهان، درس‌های بسیار خوبی داد و به ملت‌های مسلمان موارد زیر را مورد تاكید قرار داد.

ـ توان آنها را كه با بزرگ‌ترین قدرت‌ها درگیر شوند و آنها را شكست دهند.

ـ ضرورت رهبری حكیمانه و پیروی همه امت از این رهبری

ـ لزوم رهایی علما از یوغ سلطه حكومت‌ها برای رهبری ملت‌های خود

ـ این‌كه چگونه نیروی غیبی در خدمت مومنان و ارعاب طاغوت‌ها درمی‌آید

ـ و چند و چون معجزه‌هایی كه نقش فعال ملت مسلمان در عرصه‌های سیاسی و تشریعی می‌تواند تحقق بخشد.

ـ و این‌كه چگونه اصل رهبری فقیه عادل و نظام شورایی طی پروسه‌ای دارای اثرات پرشكوه با همدیگر می‌آمیزند.

ـ و چگونه همه توطئه‌های استعماری به سود اسلام تمام می‌شود.

ـ و این‌كه اسلام می‌تواند در تئوری و در عمل، همه جنبه‌های زندگی را در بر گیرد.

ـ و چگونه می‌توان فضای جامعه را از انحراف‌های اخلاقی و اجتماعی پاكسازی كرد و رژیم‌های مدّعی اسلام و جیره‌خوار استكبار را رسوا ساخت.

ـ لزوم فداكاری برای اسلام و درس‌های پرمعنای شهادت و شهادت‌طلبی

ـ و رویارویی با ابرقدرت‌های كافر و مالیدن پوزه آنها به خاك مذلّت

انقلاب اسلامی توانست همه روش‌های ملی‌گرایی و قومی‌گرایی تنگ‌نظرانه و كمونیسم الحادی و لیبرالیسم غیرمتعهد و نیز همه برنامه‌های فریبكارانه غرب را شكست دهد و ناكام گذارد. همچنان كه انقلاب اسلامی طی گام‌های بسیار پرشكوهی مسلمانان را علیه دشمن كافر به وحدت فراخواند و سیاست اقتصادی مستقلی بر پایه تحقق خودكفایی در پیش گرفت و موفق شد به‌رغم انواع محاصره‌ها و شرایط دشواری كه استعمار و مزدوران بر آن تحمیل كردند روی پای خود بایستد و همه برنامه‌های درسی و آموزشی خود را دگرگون سازد و به آنها جنبه خالص اسلامی ببخشد و همه رسانه‌های گروهی را از هرگونه انحراف و تحمیقی پاكسازی كند و شالوده رسانه اسلامی پاكی را پی‌ریزی نماید و نظام تربیتی اسلامی در همه جنبه‌های زندگی را در پیش گیرد و موفق شود همه تناقضات حاد موجود میان گروه‌ها و اقشار مختلف اسلامی را برطرف سازد و در راستای بهبود اوضاع طبقه محروم عمل كند و مانع اسراف و زیاده‌روی و البته در چارچوب حدود اسلامی گردد.

تداوم بیداری اسلامی

یكم: صیانت از آن

تنها در دوره‌های بیداری است كه تحولات بزرگ تحقق می‌پذیرند و رهبر بزرگ و بی‌همتا كسی است كه بتواند آگاهی‌های پرشور و انقلابی را در مسیر مساله اساسی بزرگ ملت خود، زنده و پایدار نگاه دارد، زیرا فروكش كردن شور و شوق این انقلاب و حماسه، بدون تردید به منزله مرگ این حركت است. بیداری و شور انقلابی آگاهانه از موانع موجود بر سر راه خود وسیله‌ای برای پیروزی و پلی برای نیل به هدف‌های بعدی خود استفاده می‌كند و همه توطئه‌های خصمانه را به ضربه‌های متقابلی مبدل می‌سازد كه هم به پاكسازی‌اش می‌انجامد و هم علف‌‌های هرز و زیانمند را از پیرامونش دور می‌سازد.

در این میان، حقیقت مهمی را نباید از نظر دور داشت و آن این‌كه ‌ای‌ بسا بتوان ایمان را در لحظات بیداری و به سادگی تمام به دست آورد، ولی پایداری و استقامت بر آن و عمل به مقتضای این ایمان و مقاومت در برابر ضربه‌ها و موانع داخلی و خارجی، كار بسیار دشوار و شاقی است؛ چه‌بسا همین دشواری، راز و رمز این سخن پیامبر اكرم(ص) است كه فرمود: «سوره هود مرا پیر كرد.» چون آیه استقامت در همین سوره قرار دارد: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ» (سوره هود ـ 112)‌

از اینجاست كه همه رهبران آگاه و هر مسلمانی باید به درگاه خدا دست به دعا بر دارند كه او را راهبر پرهیزكارانش قرار دهد، پیش و بیش از هر چیز به پاسداری از این بیداری و گسترش آن و افزون‌تر ساختن شور انقلابی‌اش بیندیشند و در راستای صیانت و مراقبت از آن عمل كنند كه در غیر این صورت، خیانت بزرگ و بی‌توجهی ننگ‌آوری را مرتكب شده‌اند؛ آنها باید با تمام توان خود چرخ‌های نهضت فكری و عملی را پیش برانند و پیش از آن نیز خود و اندیشه‌های خود را از سلطه طاغوت‌ها و بردگی بیگانگان برهانند، زیرا رهایی خویشتن شرط اساسی روند رهایی و آزادسازی اجتماعی است.

این رهبران هرگز نباید از تشدید و افزایش شور و شوق انقلابی غفلت كنند، زیرا هرگونه غفلت و كوتاهی مطمئنا برابر با شكست است.

دوم: بیداری و افراط‌گرایی

ممكن است روند بیداری یا جنبش انقلابی با عوارضی همراه گردد.

از میان عوارض و آفات بیداری، افراطی‌گری در ارزیابی جهاد و نفی هرگونه گفت‌وگوی سازنده یا تن دادن به رفتاری ویژه به بهانه درگیری با امر جهاد و حتی از آن مهم‌تر بذل همه توجه‌ها به متون جهادی و بی‌توجهی به متون دیگر است، حال آن كه همه این متون، تشكیل‌دهنده مجموعه هماهنگ، همسو و مركبی است كه تنها در صورت تركیب با یكدیگر، آثار و پیامدهای سازنده خود را به جای خواهند گذارد.

از دیگر عوارض آن در بعد اجتهادی، افراط در روند تجدد و نفی اصول و شالوده‌هایی است كه بزرگان ما در گذشته پی‌ریزی كرده بودند به گونه‌ای كه تصور شود باید به بهانه بیداری نوین اسلامی، از آن گسیخت.

حال آن كه اگر رهبری بیداری كاملا آگاه باشد و همجوشی انسانی و هم‌جانبگی اسلامی را به عنوان یك هدف اسلامی در همه عرصه‌ها در نظر گیرد، هرگز دچار انحراف و افراط‌گرایی نمی‌شود.

گو این‌كه نباید مساله مهمی را از نظر دور بداریم و آن این‌كه بسیاری از برچسب‌های افراط‌گرایی كه بیداری اسلامی و رهبران آن را نشانه گرفته بیانگر توطئه چینی‌های مفسده‌آمیزی برای چیره شدن بر آن یا تسلیم شدنش در برابر درك و فهمی ایستا یا به تمایل و خواست حاكمی فاسد است و این‌گونه خواست‌ها بیمارگونه‌ای است كه برخی گرفتار آن می‌شوند.

آیت‌الله محمدعلی تسخیری

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:27
اخبار
جام جم آنلاین: رئیس مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه برخی ایام‌الله خیلی مهم‌تر از همه ایام است گفت: در عصر انقلاب ما، یوم‌الله عظیم و اعظم، روز 22 بهمن است.

آیت‌الله مهدوی‌کنی در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار واحد مرکزی خبر؛ درباره ضرورت حضور گسترده مردم در راهپیمایی امسال با توجه به شرایط بین‌المللی و جهان اسلام به ویژه بیداری اسلامی اظهار داشت: خداوند متعال در قرآن کریم به حضرت موسی (ع) می فرماید همیشه به مؤمنان ایام الله را تذکر بده.

وی گفت: روزهایی که از آن خداست و در آن روزها انقلاب‌های الهی واقع شده است نباید فراموش شود تا حدی که خود خداوند دستور می‌دهد این روزها را همیشه به یاد بیاورید.

رئیس مجلس خبرگان با بیان اینکه ایام‌الله یک روز نیست و ممکن است در سال چند ایام‌الله داشته باشیم افزود: این دهه فجر است که روز ورود امام خمینی(ره) به کشور در آن واقع شده است و به تعبیر خود امام راحل، با وقوع این انقلاب، انفجار نور رخ داد.

آیت الله مهدوی کنی با تأکید بر اینکه بزرگداشت ایام‌الله به ویژه یوم‌الله 22 بهمن را از سران جمهوری اسلامی و مسئولان و مدیران گرفته تا مردم، نباید هیچ وقت فراموش کنیم گفت: مهم حضور مردم است؛ اگر مردم حضور پیدا کنند نشان می‌دهند که به انقلاب و امامشان وفادارند.

وی افزود: همواره در تاریخ انقلاب چنین بوده است که هر وقت مردم وفاداری و حضورشان را نشان داده‌اند دشمنان عقب‌نشینی کرده‌اند.

رئیس مجلس خبرگان با بیان اینکه در تمام کشورها، مردم هستند که می‌توانند نظام خود را حفظ کنند گفت: به خصوص در کشور ما که کشوری اسلامی است، حضور مردم کاملا نشان از علاقه و اعتقاد آنها به نظام دارد.

آیت الله مهدوی کنی تصریح کرد: آنچه انقلاب را در تمام این نوسانات و فراز و نشیب‌های 33 ساله حفظ کرده، حضور مردم بوده است.

وی گفت: امیدواریم که همه مردم مثل سال‌های گذشته و بلکه بهتر از آن سال‌ها در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنند چرا که دشمنان ما را محاصره کرده‌اند و با تهدیداتی که می‌کنند می‌خواهند مردم را از انقلاب جدا کنند تا مردم به سختی و ناراحتی بیفتند و بگویند ما را دیگر بس است.

آیت الله مهدوی کنی خطاب به ملت ایران اظهار داشت: شما مردم همیشه حاضر بوده‌اید و حالا باز هم حاضر خواهید بود و ان‌شاءالله ما هم با شما خواهیم آمد و مرگ بر امریکا خواهیم گفت.

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:27
اخبار
جام جم آنلاین: رییس جمهور امروز در جمع خبرنگاران تصریح كرد: 22بهمن جشن انسانیت و متعلق به آینده و تاریخ بشریت است.

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، دكتر محمود احمدی‌نژاد با گرامیداشت فرا رسیدن 22 بهمن گفت: انقلاب اسلامی متعلق به شخص و گروهی خاص نبوده و به آحاد مردم تعلق دارد و مردم نیز تاكنون به زیبایی از آن حمایت كرده‌اند.

رییس جمهور در پاسخ به اینكه چه پیامی برای حضور گسترده مردم در مراسم 22 بهمن دارید؟ اظهار داشت: ملت بزرگ ایران همواره در 32 سال گذشته به خوبی با حضور آگاهانه و پرشكوه خود از آرمان‌های انقلاب اسلامی به خوبی حمایت و صیانت كردند؛ بنابراین فقط همه‌ی سیاسیون و گروه‌های سیاسی را دعوت می‌كنم تا در این روز خجسته به اقیانوس مردم پیوسته و روح و جان خود را پالایش كنند.

 وی افزود: از سیاسیون و گروه‌های سیاسی دعوت می‌كنم تا به دریای مردم پیوسته و روح و جان خود را پالایش كنند و مشاهده كنند كه زلال جاری یك ملت چگونه در پیچ و خم تاریخ توانسته به ‌رغم دشمنی‌ها و فتنه پراكنی‌ها و بدخواهی‌ها راه خود را به درستی شناخته و اراده خود را بر اراده‌های مستكبرین و بدخواهان تحمیل كرده و عظمت خود را به اثبات رسانده است.

رییس جمهور خاطرنشان كرد: ملت رشید ایران به خوبی می‌داند كه چه باید انجام دهد و بنده افتخار می‌كنم كه در 22 بهمن مانند قطره‌ای در اقیانوس ملت غوطه‌ور شده و از عظمت و ایمان ملت ایران برای ادامه راه انرژی كسب خواهم كرد.

وی تصریح كرد: 22 بهمن نه تنها سرآغاز دوره و حیات جدیدی برای ملت ایران بلكه برای جامعه بشری است، تا به افق‌های بلند و متعالی نگاه كنند كه می‌خواهد زمینه‌ساز تحقق وعده انبیاء الهی باشد.

دكتر احمدی‌نژاد اظهار داشت: 22 بهمن جوشش حقیقت انسان از عمق تاریخ و جوشش اراده‌ها و انگیزه‌ها و عشق ملتی است كه به دنبال دسترسی به قله‌های كرامت انسانی است و در واقع فریادی به نمایندگی از همه انسانها و ملت‌ها برای بیان مهجوریت انسان و ارزش‌های انسانی و اراده‌ای برای بازگشت به ارزش‌ها و زیبایی‌هایی است كه خدا برای انسان قرار داده است.

رییس جمهور تصریح كرد: 22 بهمن جشن انسانیت است و تنها متعلق به ملت ایران نیست و به آینده و تاریخ تعلق دارد.

وی تاكید كرد: پیروزی انقلاب اسلامی و 22 بهمن توسط مردم در ایران اسلامی برپا شد و این پیروزی عظیم متعلق به ملت و برای ملت و در خدمت ملت است.

رییس جمهور خاطرنشان كرد: دهه فجر انقلاب اسلامی در واقع یك گام به جلو و رسیدن به سكویی بالاتر برای انقلاب اسلامی به شمار می‌رود و روشن است كه دهه فجر امسال نیز گام بلندی به جلو خواهد بود و ملت ایران همان‌گونه كه در 32 سال گذشته نشان دادند كه خودشان از آرمان‌های انقلاب، حمایت و صیانت كرده و آن را در مسیر آرمان‌های انقلاب پیش برده‌اند؛ امسال نیز در این راه گام برخواهند داشت.

دكتر احمدی‌نژاد با بیان اینكه تقارن دهه فجر با ایام میلاد پیامبر اسلام(ص) و امام صادق(ع) تقارن مباركی است، اظهار داشت: دهه فجر و حركت ملت ایران در ادامه و برآمده از بعثت پیامبر گرامی اسلام بوده و هدف ملت ایران بازگشت به راه انبیاء الهی، اسلام،‌ پیامبر و اهل بیت(ع) و بازگشت به راه توحید، عدالت، محبت و كرامت انسانی است و این مطالبه تاریخی ملت ایران بوده است.

 

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:27
اخبار
جام جم آنلاین: پرسپولیس بعد از پیروزی شیرین در شهرآورد، خیلی زود در مقابل یك تیم متوسط و تازه به خود آمده در جهت فرار از سقوط، در آزادی 3ـ2 باخت تا كام هوادارانش را تلخ كند.

فجر سپاسی كه در این فصل، یك پنجم پرسپولیس نیز هزینه نكرده است، با تیم جوان و دونده خود در آزادی یقه سرخ‌ها را بدجوری گرفت تا مصطفی دنیزلی كه تصور می‌كرد بعد از برد دربی و شوك‌های مثبت ناشی از آن، تیمش در جهت كاستن فاصله با تیم‌های صدرجدولی خیز برداشته است، حسابی دستگیرش شود كه با این تیم و این بازیكنان نباید چندان به حضوری خوب و قدرتمند در این فصل دل ببندد.

هر چند كه تیم فعلی پرسپولیس محصول اندیشه‌های حمید استیلی است و بازیكنان با افكار او جذب شده‌اند، اما حقیقتا جای ایراد است كه این مربی جوان چگونه تیمی را بسته است كه در دفاع طبل توخالی است و با هر حمله‌ای به خود می‌لرزد.

هشت باخت، 9 مساوی و خوردن 34 گل، پرسپولیس را در این فصل در زمره ضعیف‌ترین تیم سرخ این سال‌ها با داشتن بدترین خط دفاعی قرار می‌دهد و یقینا استیلی نمی‌تواند از این بابت شانه خالی كرده و توپ را به زمین مدیرعامل وقت و نامهربانی هواداران بیندازد.

هر چند كه مصطفی دنیزلی قول داده بود ضعف‌های پرسپولیس را در عرض پنج هفته پوشش دهد، اما وقتی پرسپولیس از درون دروازه نیز خیالش راحت نیست و دروازه‌بانانش به هیچ توپی نه نمی‌گویند، نمی‌توان انتظار داشت كه افكار تهاجمی دنیزلی،‌ مددرسان تیم سرخ باشد.

در حقیقت ضعف دفاعی پرسپولیس، تمام زحمات تیم را بر باد می‌دهد تا دنیزلی برای حل این ضعف آشكار، دستش در پوست گردو باشد.

در غیاب محمد نصرتی محروم كه حضورش در این شرایط می‌توانست برای سرخ‌ها نعمتی باشد، دنیزلی هنوز از حربه یك خط عقب كشیدن مازیار زارع جواب لازم را نگرفته است و این هافبك دونده و شوتزن هنوز نخواسته است با توجه به نیاز مفرط تیمش، ‌بازی در خط دفاعی را با جان و دل خریدار باشد.

اشتباهات خط دفاع به قدری است كه جدا از برنامه‌های تاكتیكی حریفان، خود مدافعان پرسپولیس نیز با جای‌گیری‌های نامناسب و دفع ناقص توپ‌ها، برای مهاجمان حریف فرصت‌سازی می‌كنند تا در این شرایط، سرخ‌ها لرزان، حریفان را ملاقات كنند.

به هر حال احیای پرسپولیس در لیگ امسال ممکن نیست، تنها امیدواریم این ضعف دامن سرخ‌ها را در لیگ قهرمانان آسیا نگیرد.

حجت‌الله اكبرآبادی - دبیر گروه ورزش


پنج شنبه 20/11/1390 - 11:25
اهل بیت
در اینجا برخى از بشارتهاى کتاب مقدس در مورد پیامبر اسلام و شریعت او را مى‏آوریم. البته همانگونه که در آینده اثبات خواهدشد، متأسفانه کتب پیشین از تحریف و دستبرد - چه لفظى و چه معنوى - مصون نمانده است.بسیارى از مضامین این کتب بر راه یافتن تحریف و دخل و تصرف در آنها دلالت دارد. طبیعى است که انگیزه این دخل و تصرف در آیاتى که مربوط به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و بشارت آمدن او و حقانیت شریعت او است به مراتب بیشتر از آیات دیگر است. قرآن کریم نیز در آیات متعدد آنها را به تحریف و کتمان و مشتبه نمودن حقایق و نشانه‏ها - از روى علم و عمد- متّهم کرده است. اما در عین حال مى‏توان مواردى را در این کتب یافت که دلالت بر آمدن پیامبر اسلام و حقانیت او دارد. ما در اینجا تنها برخى از این موارد را مى‏آوریم:

بشارت اول:
 

«روزى سران قوم یهود از شهر اورشلیم، چند تن از کاهنان را نزد یحیى فرستادند تا بدانند آیا او ادعا مى‏کند که مسیح است یا نه؟ یحیى روشن و بى‏پرده اظهار داشت: «نه، من مسیح نیستم» پرسیدند: خوب پس که هستید؟ آیا الیاس پیغمبرید؟ جواب داد: نه! پرسیدند آیا شما آن پیغمبرى نیستید که ما چشم به راهش هستیم؟ باز هم جواب داد نه. گفتند: پس شما به ما بگوئید که هستید؟ تا بتوانیم براى سران قوم که ما را به اینجا فرستاده‏اند جوابى ببریم. یحیى گفت: چنانکه اشعیاى نبى پیشگویى کرده من صداى نداکننده‏اى هستم که در بیان فریاد مى‏زند: اى مردم خود را براى آمدن خداوند آماده سازید. پس افرادى که از طرف فرقه فریسى‏ها آمده بودند، از او پرسیدند: اگر شما نه مسیح هستید، نه الیاس و نه آن پیغمبر، پس چه حق دارید مردم را غسل تعمید دهید...»1
همانگونه که از این آیات به خوبى پیداست یهود بر اساس کتب و گفته‏هاى پیامبران خویش در انتظار پیامبر موعود و معهود بودند و لذا براى آمدن آن انتظار مى‏کشیدند و روزشمارى مى‏کردند. همانگونه که از این آیات برمى‏آید آن نبى موعود که در انتظارش بودند نه الیاس بود و نه مسیح، زیرا پس از اینکه حضرت یحیى، الیاس و مسیح بودن خود را انکار کرد، مجددا پرسیدند آیا تو آن پیامبرى نیستى که ما چشم‏براه اوئیم؟
از اینجا روشن مى‏شود این قول که اهل کتاب منتظر پیامبرى جز الیاس و مسیح نبودند، قول باطلى است زیرا به خوبى از عبارات مذکور برمى‏آید که آنها منتظر پیامبر موعودى غیر از الیاس و مسیح بودند، چنانکه بطلان این قول که حضرت موسى و یا حضرت عیسى آخرین پیامبر بوده است نیز روشن مى‏شود.
ضمنا باید دانست منظور از «الیاس» همان یحیى پیامبر است چنانکه انجیل به صراحت بر آن گواهى مى‏دهد:
«.... اگر بتوانید حقیقت را قبول کنید، باید بگویم که یحیى همان الیاس نبى است که کتاب آسمانى مى‏گوید مى‏بایست بیابد.»2
«شاگردان عیسى [از او] پرسیدند: چرا روحانیون یهود با صراحت مى‏گویند که قبل از ظهور مسیح، الیاس نبى باید دوباره ظهور کند؟
عیسى جواب داد: حق با آنهاست و الیاس باید بیاید و کارها را روبراه کند. درواقع او آمده است ولى کسى او را نشناخت.... آنگاه شاگردان عیسى نفهیمدند که عیسى درباره یحیى تعمیددهنده سخن مى‏گوید.»3
عجیب این است که از عبارات انجیل یوحنّا برمى‏آید که خود یحیى نمى‏دانست که او الیاس نبى است لذا در پاسخ یهودیان که پرسیدند که تو الیاس هستى، گفت: نه!

بشارت دوم:
 

«او [خدا] از میان شما از برادرانتان پیامبرى مانند من بر شما خواهد فرستاد و شما باید به او گوش دهید و از او اطاعت کنید.... [خداوند فرمود ]من از میان آنها پیامبرى مانند تو از میان برادرانشان خواهم فرستاد. به او خواهم گفت که چه بگوید و او سخنگوى من نزد مردم خواهدبود....»4
این آیات بشارت حضرت موسى به قوم یهود به آمدن پیامبر دیگر مانند خود را مطرح مى‏کند و خداوند هم وعده مى‏دهد که پیامبرى مانند موسى را براى اینان بفرست پیامبرى که از میان برادران آنها برگزیده خواهد شد، و کلام خدارا بازگو خواهد کرد.
قاعدتا این پیامبر غیر از پیامبر اسلام نخواهد بودو به نظر مى‏رسد که این پیامبر همان پیامبر موعودى است که طبق آنچه در بشارت اول آمده است - یهودیان بر اساس بشارات پیامبرانشان انتظار او را مى‏کشیدند. هر چند گمان یهودیان بر این است که منظور از این پیامبر موعود در کلام حضرت موسى، همان یوشع است و گمان مسیحیان بر این است که او همان حضرت عیسى است.
شاهد بر ادعاى ما این است که اولاً در این بشارت عبارت «مثل من» (از زبان حضرت موسى) و «مثل تو» (از جانب خدا) آمده است. و میان حضرت موسى و حضرت یوشع مماثلت نیست زیرا حضرت موسى صاحب شریعت از پیامبران اولوالعزم بوده و حال آنکه یوشع چنین نبود. او از تابعان و پیروان حضرت موسى بوده است چنانکه میان حضرت موسى و حضرت عیسى نیز مماثلت نیست زیرا شریعت حضرت موسى مشتمل بر احکام و حدود و تعزیرات و محرمات فراوان بوده است درحالیکه شریعت حضرت عیسى تقریبا از احکام عملى و حدود و قوانین خالى است (به دلالت انجیل موجود) از این گذشته حضرت عیسى به زعم مسیحیان پسر خدا و موجود آسمانى است که قربانى گناهکاران شده است و در نهایت به صلیب کشیده شد و حال آنکه هیچ یک از این ویژگى‏ها را حضرت موسى نداشته است علاوه بر اینکه حضرت موسى رئیس و مطاع در میان بنى‏اسرائیل بود و حال آنکه حضرت عیسى به این منصب نرسیده بود حضرت موسى به توحید دعوت کرده بود و حضرت عیسى به تثلیث (به زعم مسیحیان).
ثانیا: بر گواهى تورات موجود در میان بنى‏اسرائیل پیامبرى مثل حضرت موسى مبعوث نشده است که خداوند با او رودررو سخن بگوید.5
ثالثا: حضرت یوشع در زمان حضرت موسى بوده است و صاحب کتاب نبوده است و حال آنکه عبارت فوق دلالت بر این دارد که پیامبر موعود بعدا خواهد آمد و سخن و کلام خدا را به مردم عرضه خواهد کرد.
رابعا: از عبارت مذکور برمى‏آید که پیامبر موعود از نسل و طایفه برادران بنى‏اسرائیل است که با بنى‏اسرائیل علاقه صلبى و بطنى ندارد زیرا یقینا اسباط دوازده‏گانه بنى‏اسرائیل در نزد حضرت موسى بودند و اگر مقصود حضرت موسى این بود که آن پیامبر موعود از اینها باشد مى‏بایست بگوید: «از شما» نه اینکه بگوید «از میان برادران شما» و مى‏دانیم یوشع و حضرت عیسى از طایفه بنى‏اسرائیل بودند بنابراین این دو نفر آن پیامبر موعود نیستند و جالب این است که تورات حضرت اسماعیل را برادر بنى‏اسرائیل نامیده است.
«فرشته خداوند [به هاجر] فرمود... اینک تو حامله هستى و پسرى خواهى زائید نام او را اسماعیل بگذار، چون خداوند آه و ناله تو را شنیده است پسر تو وحشى خواهد بود و با برادران خود سرناسازگارى خواهد داشت.»6
و در جایى فرزندان حضرت اسماعیل را برادران فرزندان غیراسماعیل (یعنى اسحاق) معرفى مى‏کند:
«... اعقاب و فرزندان اسماعیل در منطقه‏اى بین حویله و شور که در مرز شرقى مصر و سر راه آشور واقع بود ساکن شدند، آنها دائما با برادران خود در جنگ بودند.»7
قران کریم نیز مى‏فرماید: «انّا ارسلنا علیکم رسولاً شاهدا علیکم کما ارسلنا الى فرعون رسولاً» (مزمل / 15) یعنى به درستى که ما به سوى شما (اهل مکه) پیغمبرى - یعنى حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم - که گواه و ناظر بر شماست فرستادیم همچنانکه به سوى فرعون پیامبرى (یعنى حضرت موسى) را فرستادیم.
در این آیه حضرت پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در رسالت به حضرت موسى تشبیه شده است.
حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از برادران بنى‏اسرائیل است نه از طایفه آنها (بر خلاف حضرت یوشع و عیسى) زیرا که او از فرزندان حضرت اسماعیل است و اسماعیل برادر اسحاق است و بنى‏اسرائیل از نسل حضرت اسحاقند. و حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم امّى بود و خداوند کلام خود را در دهان او قرار داد (چنانکه در تورات آمده است) و معجزه او را کلام خود قرار داد بلکه در شأن او فرمود: «ما ینطق عن الهوى، ان هو الّا و حى یوحى» (نجم / 4-3)

بشارت سوم:
 

در زبور حضرت داوود علیه‏السلام آمده است:
«اى خدا احکام خود را به پادشاه و عدالت خویش را به پسر پادشاه عنایت کن. تا او قوم تو را به عدالت داورى خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف، آنگاه در سراسر سرزمین ما سلامتى و عدالت برقرار خواهد شد. مساکین قوم را دادرسى خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را زبون خواهد ساخت از تو خواهند ترسید مادامى که آفتاب باقى است مادامى که ماه است تا جمیع طبقات او مثل باران بر علفزار چیده شده فرو خواهد آمد و مثل بارشهایى که زمین را سیراب مى‏کند. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتى خواهد بود تا وقتى که ماه باقى باشد. دامنه قلمرو او از دریا تا دریا و از نهر (رود فرات) تا دورترین نقطه جهان خواهد بود. پادشاهان جزایر مدیترانه و سرزمین ترشیش و نیز اهالى شبا و سبا سایر هدایا خواهند آورد. جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و تمام امتها او را بندگى و خدمتگزارى خواهند نمود وقتى شخص فقیر و درمانده از او کمک بخواهد او را خواهد رهانید بر افراد ضعیف و نیازمند رحم خواهد کرد و ضعیفان را نجات خواهد داد. آنها را از ظلم و ستم خواهد رهانید زیرا جان آنها بر اى او باارزش است او زنده و پایدار خواهد ماند و مردم طلاى شود شبا به او هدیه دهند قوم او پیوسته براى او دعا کنند و او را متبارک خوانند.
سرزمین او پر از غله شود و کوهستانها مانند کوه‏هاى لبنان حاصلخیر گردد. شهرهایى همچون مزرعه‏هاى پرعلف، سرشار از جمعیت شود. نام او تا ابدالآباد باقى خواهد ماند و تا خورشید باقى است آوازه او پایدار بماند. متبارک باد خداى اسرائیل! تنها او قادر است کارهاى بزرگ و شگفت‏انگیز انجام دهد. متبارک باد نام مجید او تا ابدالآباد! تمام دنیا از شکوه و جلال او پر شود. آمین! آمین!8
در میان علماى اهل کتاب اختلافى نیست که حضرت داوود در این مزمور از شخصیت بزرگى خبر مى‏دهد که خواهد آمد. لکن در تعیین آن شخص اختلاف دارند. جماعت یهود مى‏گویند منظور از پادشاه خود حضرت داوود و منظور از پادشاه‏زاده حضرت سلیمان علیه‏السلام است و جماعت نصارى گویند. این مزمور در شأن حضرت عیسى است. ولى به نظر مى‏رسد هر دو نظریه باطل مى‏باشد.
اما بطلان نظریه یهود به این دلیل است که اولاً حضرت داوود صاحب شریعت و احکام نبوده است تا از خدا بخواهد که احکام خود را به اعطا کند ثانیا بعید است که حضرت داوود در مقام دعا که مقام خشوع و تذلّل در برابر پروردگار است خدا را پادشاه قلمداد کند. خصوصا با توجه به آنچه که در کتاب مقدس از خشوع و خضوع و بندگى و تذلّل او سخن به میان آمده است. ثالثا به اعتقاد اهل کتاب و شهادت کتاب مقدس دائره ملک و فرمانروایى حضرت سلیمان نسبت به قلمرو حکومت پدرش داوود گسترش پیدا نکرد، بلکه حکومت او تنها بر بنى‏اسرائیل بود و یقینا آن توصیفى که در مزمور آمده است، در مورد او صدق نمى‏کند. در کتاب مقدس آمده است: «سلیمان مدت چهل سال در اورشلیم بر تمام اسرائیل سلطنت کرد وقتى مرد او را در شهر پدرش داوود دفن کردند»9
جالب این است که همین سخن در مورد حضرت داوود نیز آمده است:
«ایامى که داوود بر اسرائیل سلطنت مى‏نمود چهل سال بود هفت سال در حبرون سلطنت کرد و در اورشلیم سى‏و سه سال سلطنت نمود.»10
رابعا در عهد حضرت سلیمان ظلم و شرک بکلى شکسته و نابود نشد. بلکه حتى بنابر اعتقاد اهل کتاب و تصریح کتاب مقدس خود آن حضرت در آخر عمر مرتدّ شده و بت‏پرست گشته است و معبدهایى براى بتها بنا کرد و زنان و همسرانش در خانه او بت را پرستش مى‏نمودند.
در کتاب مقدس چنین آمده است:
«سلیمان پادشاه به غیر از دختر فرعون، دل به زنان دیگر نیز بست. او بر خلاف دستورات خداوند زنانى را از سرزمین قومهاى بت‏پرست مانند، موآب، عمون، اَدوم، صیدون و حیت را به همسرى گرفت. خداوند قوم خود را سخت برحذر داشت و فرموده بود که با این اقوام وصلت نکنند تا مبادا آن قوم اسرائیل را به بت‏پرستى بکشانند. سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز براى خود گرفت. این زنها به تدریج سلیمان را از خدا دور کردند، به طورى که او وقتى به سن پیرى رسید بجاى اینکه مانند پدرش داوود با تمام دل و جان خود از خداوند، خدایش پیروى کند، به پرستش بتها روى مى‏آورد. سلیمان عشتاروت، الهه و معبود صیدونیها و ملکو، بت نفرت‏انگیز عمونیها را پرستش مى‏کرد. او به خداوند گناه ورزید و مانند پدر خود داوود، از خداوند پیروى کامل نکرد.
حتى روى کوهى که در شرق اورشلیم است، دو بتخانه براى کَموش بت نفرت‏انگیز موآب و مولک بت نفرت‏انگیز عمون ساخت. سلیمان براى هر یک از زنان اجنبى نیز بتخانه‏اى ساخت تا آنها براى بتهاى خود بخور بسوزانند و قربانى کنند، هرچند خداوند، خداى اسرائیل دو بار بر سلیمان ظاهر شد و او را از پرستش بتها منع کرده بود ولى او از امر خداوند سرپیچى کرد و از او برگشت پس خداوند بر سلیمان خشمگین شد و فرمود: «چون عهد خود را شکستى و از دستورات من سرپیچى نمودى، من نیز سلطنت را از تو مى‏گیرم و آن را به یکى از زیردستانت واگذار مى‏کنم ولى به خاطر پدرت داوود این کار را در زمان سلطنت تو انجام نمى‏دهم بلکه در زمان سلطنت پسرت. با این حال به خاطر خدمتگزارم داوود و به خاطر شهر برگزیده‏ام، اورشلیم اجازه مى‏دهم پسرت فقط بر یکى از دوازده قبیله اسرائیل سلطنت کند. پس خداوند حداد را که از شاهزادگان ادومى بود به ضدسلیمان برانگیخت... یکى دیگر از دشمنان سلیمان که خدا او را ضد سلیمان برانگیخت رَزون نام داشت.... شورش دیگرى نیز بر ضد سلیمان به وقوع پیوست. رهبرى این شورش را یکى از افراد سلیمان بنام یربعام برعهده داشت...»11
عجیب این است که در کتاب مقدس آمده است سلیمان براى ساختن کاخ خود چوبهاى سرو و صنوبر و طلاهاى فراوان استفاده کرد و در ازاء این اشیاء که از حیرام دریافت کرده بود، بیست شهر از شهرهاى بزرگ را به او پیشکش نمود و ساختن کاخ او سالها طول کشید. و براى کارهاى خویش بازماندگانى از اقوام کنعانى را به بیگارى مى‏گرفت اما از بنى‏اسرائیل کسى را به بیگارى نمى‏گرفت.12
خوانندگان عزیز! آیا مى‏توان با این احوال و اوصاف از سلیمان و شیوه سلطنت او و نیز مقدار و محدوده سلطنت او، وى را همان فرد مورد نظر حضرت داوود در دعا و مناجات دانست؟!
اما بطلان نظریه نصارى به این دلیل است که اولاً حضرت عیسى علیه‏السلام نه پدر داشت و نه پسر بنابراین با عبارات مزبور کتاب مقدس نمى‏خواند ثانیا به نظر نصارى، عیسى علیه‏السلام حتى یک روز هم داراى سلطنت نبود، بلکه تحت تسلط جماعت یهود قرار گرفت و مورد استهزاء و اهانت آنها واقع شد و در نهایت به دار آویخته شد. ثالثا طبق گواهى کتاب مقدس و نصارى حضرت عیسى خود صاحب احکام نبود او تابع احکام تورات بود بنابراین، این جمله که «خدا یا احکام خود را به پاشاه بده» در حق او صادق نیست.
«گمان مبرید که آمده‏ام تا تورات موسى و نوشته‏هاى سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده‏ام تا آنها را تکمیل و به انجام برسانم. به راستى به شما مى‏گویم که از میان احکام تورات، هر آنچه که باید عمل شود، یقینا همه یک به یک عمل خواهند شد پس اگر کسى از کوچکترین حکم آن سرپیچى کند... او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود.»13
اخیرا در برخى از ترجمه‏هاى کتاب مقدس - که از طرف مسیحیان ترجمه شده است - در مزمور داوود نه نامى از پسر به میان آمده است و نه نامى از احکام، زیرا اینگونه آمده است:
«اى خدا از عدالت و انصاف خود به پادشاه و خاندان او عنایت کن...»
ولى حقیقت این است در این صورت نیز، آیات مزبور به نفع آنها نخواهد بود زیرا در این صورت نیز جملات مزبور بر عیسى صادق نخواهد بود. زیرا او پادشاه نبود و یک روز هم حکومت نکرد علاوه بر اینکه باید پرسید منظور از خاندان عیسى کیست؟ عیسى نه پدر داشته است و نه پسر و نه برادر و خواهر! تنها مادر داشته است. یقینا تعبیر بالا در مورد او صادق نیست.
ظاهرا مراد از پادشاه حضرت محمدبن عبدالله پیامبر اسلام است که در مدینه حکومت و دولت تشکیل داد و صاحب احکام و شریعت و عدالت بود و مراد از فرزند پادشاه که جهان را پر از عدل و داد مى‏کند و مردم در عهد حکومت او در رفاه و امنیت و آسایش و عدالت بسر مى‏برند، حضرت بقیه‏الله امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف مى‏باشد.

بشارت چهارم:
 

«در حالى که این سرود را براى پادشاه مى‏سرایم... تو از همه فرزندان آدم زیباترى، بلاغت به لبهاى تو ریخته است و از لبانت نعمت و فیض مى‏چکد. خداوند تو را تا ابد متبارک ساخته است. اى پادشاه مقتدر، شمشیر جلال و جبروتت را بر کمرت ببند و شکوهمندانه بر اسب خویش سوار شو تا از حقیقت و عدالت و حلم و تواضع دفاع کنى! قدرتت پیروزى بزرگ را نصیب تو مى‏گرداند. تیرهاى تو نیز به قلب دشمنانت فرو مى‏روند و قومها در برابر تو سقوط مى‏کنند. خداوند تخت فرمانروایى تو را جاودان کرده است. تو با عدل و انصاف سلطنت مى‏کنى، عدالت را دوست دارى و از شرارت بیزارى. بنابراین خدایت تو را برگزیده و تو را بیش از هر کس دیگر شاد گردانیده است. تمام لباسهایت را از مُر و عود و سلیخه (معطّر) آمیخته است... اى پادشاه تو صاحب پسران بسیارى خواهى شد و آنها نیز مانند اجدادت تاج شاهى را بر سر خواهند نهاد و تو ایشان را در سراسر جهان به حکمرانى خواهى گماشت. نام تو را در تمام نسلها شهرت خواهم داد و همه مردم تا ابد سپاسگزار تو خواهند بود.» (مزامیر و مزمور، 45).
منطبق نبودن اوصاف مزبور بر حضرت عیسى علیه‏السلام بسیار واضح است زیرا او حتى یک روز پادشاهى نکرد و عدالت را در جامعه حاکم ننمود. و صاحب پسران بسیار هم نبود. و با دشمنان هم نجنگید و اقوام و اممى را هم ساقط نکرد.... اوصاف مزبور در مورد حضرت سلیمان نیز صادق نیست زیرا در مورد او حسن جمال و بلاغت در سخن و جاودانى و جهانى بودن سلطنت و ... نقل شده است. بلکه همانگونه که قبلاً اشاره کردیم به گواهى کتاب مقدس، قلمرو سلطنت او تنها اورشلیم بوده است.
به نظر مى‏رسد که اگر بخواهیم اوصاف مزبور را بر شخصى منطبق نمائیم بهترین مصداق براى آن، حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد. زیرا او داراى جمال و کمال و فصاحت و بلاغت در بیان و صاحب نفوذ و سلطنت و عدالت و حلم و تواضع بوده است. دوست داشتن عطر وبوى خوش در مورد او معروف و مشهور است. او صاحب پسران فراوان (البته با واسطه) بوده است و در شأن او سوره کوثر نازل شده است.
البته برخى از تعبیرات وارده در عبارت مزبور به راحتى بر پیامبر اکرم نیز صادق نیست مگر توجیهى صورت گیرد. ولى در عین حال و در مجموع روشن‏ترین مصداق براى مجموع آن، صفات، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است. یعنى در میان همه شخصیتهاى الهى و آسمانى که پس از حضرت داوود آمدند، شخصیتى که مجموعه آن صفات و عناوین در حق او مصداق روشنترى پیدا مى‏کند، پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است.

بشارت پنجم:
 

در آیات متعدد در انجیل از زبان حضرت یحیى و عیسى به مردم وعده داده مى‏شود که توبه کنید و به جانب خدا روى آورید که ملکوت خدا نزدیک است. اینک برخى از این موارد را مى‏آوریم:
«وقتى ایشان هنوز در ناصره زندگى مى‏کردند، یحیى که به «تعمید دهنده» معروف بود، در بیابان یهودیه رسالت خود را آغاز کرد، او مردم را موعظه کرده و مى‏گفت: از گناهان خود توبه کنید، زیرا ملکوت خدا بزودى خواهد رسید.»14
«... عیسى از آن روز به بعد، به اعلام پیغام خدا پرداخت و مى‏گفت: از گناهان خود توبه کنید و نزد خدا بازگشت کنید، زیرا ملکوت خدا نزدیک شده است.»15
«عیسى در سراسر جلیل مى‏گشت و در عبادتگاه یهودیان تعلیم مى‏داد و به هر جا مى‏رسید مژده ملکوت خدا را اعلام مى‏کرد.» 16
«پس اینگونه دعا کنید: اى پدر آسمانى! نام مقدس تو گرامى باد، ملکوت تو برقرار گردد (یا بیاید).
«آنگاه عیسى دوازده شاگرد خود را نزد خود فرا خواند و به ایشان قدرت داد تا ارواح ناپاک را بیرون کنند.... این است نامهاى دوازده شاگرد: شمعون (معروف به پطرس)، اندریاس (برادر پطرس)، یعقوب (پسر زبدى)، یوحنّا (برادر یعقوب)، فیلیپ، برتولما، توما، متّى، یعقوب (پسر حلفى)، تدى، شمعون (عضو حزب فدائیان) و یهودا اسخریوطى (که در آخر به عیسى خیانت کرد).
عیسى ایشان را به مأموریت فرستاده چنین گفت: «نزد غیریهودیان و سامریان نروید، بلکه فقط نزد قوم اسرائیل بروید و به ایشان خبر دهید که خداوند ملکوت خود را برقرار مى‏سازد....»17
«روزى عیسى دوازده شاگرد خود را فراخواند و به ایشان قدرت و اقتدار داد... آنگاه ایشان را فرستاد تا فرا رسیدن ملکوت خدا را به مردم اعلام نمایند....»18
«آنگاه عیساى خداوند هفتاد نفر دیگر را تعیین کرد و ایشان را دو به دو به شهرها و نقاطى که خود عازم آن بود فرستاد و به آنها فرمود:
«مردم بیشمارى آماده شنیدن کلام خدا هستند... اگر اهالى شهر، شما را پذیرا شوند هرچه پیش بگذارند بخورید... و به ایشان بگوئید ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.»19
از این عبارات و عبارات دیگر مشابه، استفاده مى‏شود که حضرت عیسى و یحیى و حواریون او و نیز هفتاد شاگرد او، همگى مبشّر آمدن ملکوت آسمانها بودند و مهمترین رسالت خود را رساندن همین وعده و بشارت به مردم مى‏دانستند جالب این است که عیسى و شاگردان او با همان الفاظ این بشارت را دادند که حضرت یحیى با آن الفاظ این بشارت را داده بود. بنابراین معلوم مى‏شود که همانگونه که این ملکوت در عهد حضرت یحیى ظاهر نشده بود در عهد حضرت عیسى و حواریون نیز ظاهر نشده بود و همه آنها منتظر و مبشّر آمدن آن بوده‏اند از اینجا معلوم مى‏شود که منظور از آمدن ملکوت آسمانها نه خود حضرت عیسى است و نه شریعت او. وگرنه جاى داشت به مردم خبر ظاهر شدن آن را مى‏دادند نه بشارت وعده آمدن آن را در آینده. به نظر مى‏رسد منظور از آمدن ملکوت آسمانها، همان آمدن شریعت حضرت خاتم‏الانبیاء که طریقه نجات و راه وصول به ملکوت آسمانهاست مى‏باشد و یا شاید منظور از آمدن ملکوت آسمانها، نزول برکات ملکوت آسمانها که مهمترین آن نزول قرآن و شریعت محمدى است باشد.
در جایى حضرت عیسى به کاهنان اعظم و سران مذهبى فرمود: «... منظورم این است که برکات ملکوت خود را از شما گرفته، به قومى خواهد داد که از محصول آن، سهم خداوند را به اوبدهند...»20
البته مسیحیان معتقدند که منظور از آمدن ملکوت آسمانها جهانگیر شدن شریعت حضرت مسیح بعد از نزول او از آسمان در آینده است.
این تفسیر، علاوه بر اینکه نشان میدهد که تفسیرى که ما براى ملکوت آسمانها نمودیم، چندان دور از واقع نیست زیرا ما نیز ملکوت را به معناى شریعت الهى گرفتیم، با عبارت مذکور از انجیل چندان سازگار نیست زیرا تعبیر به آمدن و نزدیک شدن ملکوت آسمانها در مورد فراگیر شدن و رواج یافتن مسیحیت تعبیر مناسبى نیست به عبارت دیگر بکار بردن واژه آمدن و نزدیک شدن ملکوت آسمانها در مورد اصل نزول و فرا رسیدن یک شریعت و کتاب آسمانى (که همان شریعت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و قرآن مجید است) مناسب‏تر است از بکار بردن آن در مورد رواج و شیوع یک شریعت (که همان شریعت عیسوى است). از این گذشته حضرت عیسى در آخرین عبارتى که از او نقل کردیم، پیش‏بینى کرده است که خداوند برکات ملکوت خود را به قوم دیگرى خواهد داد که بهتر حق خدا را بجا مى‏آورند.
علاوه بر همه اینها حضرت عیسى در جایى ملکوت را اینگونه مثال زده است:
«بار دیگر مثلى براى ایشان زده، گفت ملکوت آسمانها مانند دانه ریز خردلى است که شخصى گرفته و در مزرعه خویش بکشت و هر چند از سایر دانه‏ها کوچکتر است ولى چون نموّ کند از تمام بوته‏هاى دیگر بزرگتر شده و به اندازه یک درخت مى‏شود به طورى که پرنده‏ها مى‏آیند در لابلاى شاخه‏هایش لانه مى‏کنند.»21
بنابراین نزول ملکوت آسمانها و فرا رسیدن آن به معناى نزول چیزى است از آسمان که به تدریج رشد و نموّ پیدا مى‏کند و فراگیر مى‏شود و این غیر از این است که آمدن ملکوت آسمانها را به معناى رواج و فراگیرى چیزى بدانیم.
روى این حساب حضرت عیسى به شریعتى در آینده نزدیک وعده مى‏دهد که به تدریج چنان رشد و نمو پیدا کند که همگان را متعجب سازد. آیا این تمثیل انجیل یادآور همان تمثیلى نیست که قرآن در مورد محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و پیروان او از زبان انجیل نقل مى‏کند که اینگونه فرمود:
«... مثلهم فى الانجیل کزرع اخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزّرع لیغیظ بهم الکفّار.» (فتح/29)
یعنى «تمثیل و توصیف آنان [محمد و همراهان او مؤمنان به او] در انجیل، همانند زراعتى است که جوانه‏هاى خود را از زمین خارج ساخته، سپس به تقویت و تحکیم آن پرداخته تا محکم شده و بر پایه خود ایستاده است و به قدرى رشد و نموّ پیدا کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد. این براى آن است که کافران را به خشم آورد.»

بشارت ششم:
 

حضرت عیسى یکى از تمثیلهایى که براى ملکوت خدا زده است این است:
«و اینک به این حکایت گوش کنید: مالکى تاکستانى غرس نمود، دور تا دور آن را دیوار کشید، حوضى براى له کردن انگور ساخت، و یک برج هم براى دیدبانى احداث کرد و باغ را به چند باغبان داد و خود عازم سفر شد. و چون موسم انگورچینى شد، مالک چند نفر را فرستاد تا سهم خود را از باغبان تحویل بگیرد. ولى باغبانان به ایشان حمله کردند و یکى را گرفتند و زدند. یکى را کشتند و دیگرى را سنگباران کردند. مالک عده‏اى دیگر بیشتر از قبل فرستاد تا سهم خود را بگیرد، ولى باغبانان با این گروه نیز همان کردند. بالاخره مالک پسر خود را فرستاد با این تصور که آنان احترام او را نگاه خواهند داشت. ولى وقتى باغبانان چشمشان به پسر مالک افتاد، به یکدیگر گفتند: وارث باغ آمده بیائید او را بکشیم و خودمان صاحب و مالک باغ شویم، پس او را از باغ بیرون کشیدند و کشتند. حال وقتى به نظر شما مالک باغ برگردد، با باغبانها چه خواهد کرد؟ گفتند: البته از آن بدکاران انتقام سختى خواهد گرفت و باغ را به باغبانهایى اجاره خواهد داد تا میوه‏هایش را در موسم چیدن به او تسلیم کنند. آنگاه عیسى از ایشان پرسید آیا شما هیچگاه این آیه را در کتاب آسمانى نخوانده‏اید که: همان سنگى را که معمارها دور انداختند همان سر زاویه (یا سنگ اصلى ساختمان) شد این کار از جانب خداوند است و در نظر ما عجیب است منظورم این است که ملکوت خود را از شما گرفته و به امّتى خواهد داد که میوه‏هایش را به او تسلیم کنند و سهم او را بدهند. اگر کسى روى این سنگ بیفتد تکه تکه خواهد شد و اگر این سنگ بر روى کسى بیفتد او را له خواهد کرد.
چون کاهنان اعظم و سران مذهبى متوجه شدند که عیسى درباره آنان سخن مى‏گوید و منظورشان از باغبانان در این حکایت، خود آنهاست تصمیم گرفتند او را بکشند، اما از مردم مى‏ترسیدند زیرا همه عیسى را پیغمبر مى‏دانستند.»22
با تأمل در مجموع این تمثیل و حکایت روشن مى‏شود که منظور از مالک و صاحب باغ خدا است و منظور از باغ، دین و شریعت الهى است، و منظور از دیوار دور تا دور آن و نیز حوض و دیده‏بانى، مجموعه احکام و حدود و عبادات و معارف و اخلاقیات است، و منظور از دهقانان، یهود یا بنى‏اسرائیل است [چنانکه رؤساى کهنه و سران مذهبى دریافته بودند ]منظور از غلامان و افراد فرستاده شده جهت دریافت سهم خداوند، همان پیامبران الهى هستند که برخى از آنها را آزار دادند و برخى را کشتند و برخى را سنگباران کردند و فرستادن پسر، کنایه از آمدن حضرت عیسى است [که به زعم مسیحیان فرزند خداست ]و جماعت یهود او را نیز کشتند (البته به زعم مسیحیان) و آن سنگى که معماران آن را کنار نهادند و در آخر در سر زاویه از آن استفاده کردند همان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است که براى تکمیل کار انبیاء رسالت او ضرورت داشت. چنانکه سنگى که هر کس بر آن افتد و یا سنگى روى او افتد شکسته و خرد خواهد شد همان پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و امت دیگرى که مأموریت از جانب مالک باغ جهت باغبانى و دادن سهام خداوند پیدا مى‏کنند همان امت پیامبر خاتم هستند.
اینکه برخى از علماى مسیحى ادعا کرده‏اند که منظور از آن سنگ حضرت مسیح است نمى‏تواند مورد قبول قرار گیرد زیرا اولاً حضرت مسیح از بنى‏اسرائیل و فرزندان حضرت اسحاق و یعقوب است بنابراین از همان طایفه‏اى است که همه پیامبران بنى‏اسرائیل از آن طایفه بودند، جا ندارد در مورد چنین پیامبرى گفته شود که سنگى بود که معماران آن را کنار نهاده و دور انداخته بودند و سرانجام آن را استفاده کردند. این سخن در مورد حضرت اسماعیل و اولاد او بهتر صادق است زیرا قوم یهود وبنى‏اسرائیل اولاد اسماعیل را تحقیر مى‏کردند و بهایى براى آنها قائل نبودند، طبیعى است که براى قوم بنى‏اسرائیل، خاتم‏الانبیاء قرار گرفتن یکى از اولاد اسماعیل براى آنان مورد شگفتى و غیرقابل انتظار بوده و جالب این است که در زبور داوود نیز همین تعبیر و همین اظهار شگفتى وجود دارد:
«همان سنگى که معماران نپسندیدند و دور انداختند، اینک مهمترین سنگ ساختمان شده است. این کار خداست، چه کار شگفت‏انگیزى! امروز روز پیروزى خداوند است، باید جشن گرفت و شادى کرد! خداوندا! تمنّا مى‏کنیم ما را نجات دهى و کامیاب سازى! برکت باد بر آن کس که به نام خداوند مى‏آید. ما از خانه خداوند تو را برکت مى‏دهیم. خداوند همان خدایى است که ما را منور ساخته است. شاخه‏ها را بدست گیرید و جشن را آغاز کنید و به سوى قربانگاه خدا پیش بروید...»23
حال سوال این است که با توجه به اینکه حضرت عیسى از نسل حضرت داوود است و با عنایت به اینکه به زعم مسیحیان حضرت داوود، حضرت عیسى را به عنوان فرزند خدا و فرستاده بزرگ او در آینده سخت تجلیل و تکریم کرد، آیا جا دارد که حضرت داوود در مورد چنین شخصى به سنگ دور نهاده تعبیر کند و از بکارگیرى آن در آخر کار شگفتى کند؟!
ثانیا: این تعبیر «هر کس بر آن سنگ افتد شکسته شود و هر کس که این بر او افتد لِه و خرد شود» در مورد حضرت عیسى صادق نیست زیرا او پیامبر محبّت و رحمت بود نه پیامبر خشونت و انتقام [البته به زعم مسیحیان ] در انجیل یوحنّا از قول حضرت مسیح اینگونه آمده است:
«... من مثل نورى آمده‏ام نا در این دنیاى تاریک بدرخشم، تا تمام کسانى که به من ایمان مى‏آورند، در تاریکى سرگردان نشوند. اگر کسى صداى مرا بشنود و اطاعت نکند، من از او بازخواست نخواهم کرد، زیرا من نه براى بازخواست بلکه براى نجات جهان آمده‏ام ... 24
صدق این وصف بر حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به قدرى آشکار است که محتاج به بیان نیست. آن حضرت هم پیامبر رحمت بود و هم پیامبر خشونت و غضب. او پیامبر جهاد با کفار و منافقان بوده است. قرآن کریم در حق او و پیروان او مى‏فرماید: «اشدّاء على الکفّار رحماء بینکم» (فتح/ 29). و یا مى‏فرماید: «یا ایهاالنّبى جاهدالکفّار و المنافقین واغلظ علیهم» (توبه / 73).
حضرت محمد در طول زمان رسالت خود جنگهاى متعددى داشته است بر خلاف حضرت مسیح علیه‏السلام .
ثالثا: در ضمن حکایت و تمثیل عیسى در انجیل در داستان باغبان باغ انگور، ابتدا آمدن فرزند مالک باغ و کشته شدن او مطرح گردید و سپس بکارگیرى سنگ دورانداخته شده اشاره شده است. با توجه به اینکه منظور از پسر مالک باغ، حضرت مسیح است، دیگر معنى ندارد مقصود از سنگ بکاررفته شده همو باشد.
رابعا: روایتى از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در مورد شأن و جایگاه خودش نقل شده است که دقیقا با عبارت مزبور در انجیل تطابق دارد، حتى به جرأت مى‏توان مدعى شد که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در بیان این جملات نسبت به عبارات انجیل خالى از نظر نبوده‏اند:
«مثلى و مثل الانبیاء کمثل قصر احسن بنیانه و ترک منه موضع لبنة فطاف به النّظار یتعجّبون من حسن بنیانه الّا موضع تلک اللبثه ختم البنیان بى و ختم بى الرّسل» یعنى مثل من و مثل پیغمبران مثل قصر خوش‏بنیانى است که همه جاى آن به نیکو بنیان نهاده شد جز موضع یک خشت که خالى مى‏ماند، تماشاگران که به دور آن قصر مى‏گردند از زیبایى ساختار آن به جز جاى خالى آن خشت اظهار شگفتى مى‏نمایند. من همان خشت آخرین هستم که با من ساختار آن قصر به اتمام رسید و با من سلسله نبوت پایان یافت.

بشارت هفتم:
 

در چند جاى انجیل یوحنّا به صراحت حضرت عیسى از آمدن فارقلیطا پس از خود خبر مى‏دهد و مى‏گوید: تا من نروم او نخواهد آمد.»:
«اگر مرا دوست دارید وصایاى مرا نگه دارید و من از پدرم درخواست خواهم کرد تا فارقلیطاى دیگرى را به سوى شما بفرستد تا همیشه با شما باشد. این فارقلیطا همان روح پاک خداست که شما را با تمام حقایق آشنا خواهد کرد. مردم دنیا به او دسترسى ندارند چون نه در جستجوى او هستند و نه او را مى‏شناسند. ولى شما در جستجوى او هستید و او را مى‏شناسید چون او همیشه با شماست و در شما خواهد بود.»25
«این چیزها را که اکنون با شما هستم به شما مى‏گویم؛ ولى وقتى خداى پدر، فارقلیطاى روح حق را که داعى الى الحق و وعظ‏کننده است را به جاى من فرستاد، همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد. و نیز هر آنچه که من به شما گفته‏ام به یادتان خواهد آورد.»26
«من همه چیز را از پیش به شما گفته‏ام تا وقتى واقع مى‏شود به من ایمان آورید.»27
«لکن چون فارقلیطا آمد که او را از جانب پدر نزد شما مى‏فرستم روح حقى که از طرف پدر مى‏آید بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شاهد هستید زیرا که از ابتدا با من بوده‏اید.»28
«ولى اکنون نزد کسى مى‏روم که مرا فرستاد. اما گویى هیچ یک از شما علاقه ندارد که بداند منظور من از این رفتن و آمدن چیست؟ حتى تعجب هم نمى‏کنید. در عوض غمگین و محزونید. ولى در حقیقت رفتن من به نفع شماست، چون اگر نروم آن فارقلیطا نزد شما نخواهد آمد. ولى اگر بروم او خواهد آمد و من خودم او را نزد شما خواهم فرستاد.... بسیار چیزهاى دیگر دارم که به شما بگویم لکن الآن طاقت و تحمل آن را ندارید [ولى افسوس که حالا نمى‏توانید بفهمید] ولى وقتى روح راستى و پاک خدا بیاید، تمام حقیقت را براى شما آشکار خواهد ساخت، زیرا از خود سخن نمى‏گوید بلکه به آنچه که شنیده است سخن مى‏گوید و از امور آینده به شما خبر مى‏دهد. او مرا تمجید خواهد کرد [جلال و بزرگى مرا به شما نشان خواهد داد] و با این کار باعث عزت و احترام من خواهد شد. تمام جلال و بزرگى پدر خدا از من است وقتى که گفتم جلال و بزرگى مرا به شما نشان مى‏دهد منظورم همین بود. به زودى خواهم رفت و دیگر مرا نخواهید دید ولى بعد از مدت کوتاهى باز مى‏گردم و دوباره مرا خواهید دید.»29
نکته اصلى این است که «فارقلیطا» کیست؟ و حضرت عیسى از این اسم چه کسى را اراده کرده است؟ مترجمین مسیحى مى‏گویند منظور از فارقلیطا روح‏القدس است که یکى از اقانیم ثلاثه است. حضرت عیسى به شاگردان و حواریون بشارت آمدن روح‏القدس را بعد از رفتن خود داده است. و اتفاقا طبق پیش‏بینى و وعده حضرت عیسى، بعد از چندى روح‏القدس بر حضرت عیسى نازل شد. در کتاب اعمال رسولان نوشته لوقا درباره نزول روح‏القدس چنین آمده است:
«هفت هفته پس از مرگ و زنده شدن حضرت مسیح، روز «پنطیکاست» فرا رسید. به این روز «عید پنجاهم» مى‏گفتند یعنى پنجاه روز بعد از عید «پسح». در این روز یهودیان، نوبر غلّه خود را به خانه خدا مى‏آوردند. آن روز وقتى ایمان‏داران دور هم جمع شده بودند، ناگهان صدایى شبیه صداى وزش باد در هوا پیچید و خانه را پر کرد سپس چیزى شبیه زبانه‏هاى آتش بر سرشان شعله‏ور شد. آنگاه همه از روح‏القدس پر شدند و براى اولین بار شروع به سخن گفتن به زبانهایى مى‏کردند که به آنها آشنایى نداشتند. زیرا روح پاک خدا این قدرت را نشان داد....»30
پس از این واقعه پطرس (یکى از حواریون) در خطاب به مردم سخنانى ایراد مى‏کند، از جمله مى‏گوید:
«هر یک از شما باید از گناهانتان دست کشیده، به سوى خدا بازگردید و به نام عیسى غسل تعمید بگیرید تا خدا گناهانتان را ببخشد. آنگاه خدا به شما نیز این هدیه، یعنى روح‏القدس را اعطا خواهد کرد. زیرا مسیح به شما که از سوى خداوند، خداى ما دعوت شده‏اید، و نیز به فرزندان شما و همچنین به کسانى که در سرزمینهاى دور هستند، وعده داده که روح‏القدس را اعطا مى‏فرماید.»31
ولى به نظر مى‏رسد که منظور حضرت مسیح از جملات پیشین در مورد آمدن فارقلیطا بعد از او، روح‏القدس نیست، و آنچه که در هفت هفته پس از مرگ و زنده شدن مسیح در روز «پنطیکاست» از نزول روح‏القدس براى حواریون اتفاق افتاد(به فرض صحت این ادعا) همان چیزى نبود که مورد وعده حضرت مسیح (آمدن فارقلیطا) بود، زیرا:
اولاً: در یکى از تعبیرات انجیل یوحنّا آمده بود «من از پدرم درخواست خواهم کرد تا فارقلیطاى دیگرى را به سوى شما بفرستد»، اگر مقصود از فارقلیطا «روح‏القدس» باشد تعبیر به «فارقلیطاى دیگر» توجیه درستى ندارد زیرا روح‏القدس که بر حواریون پس از رفتن حضرت عیسى نازل شده بود، همان روح‏القدسى بود که بر حضرت عیسى در زمان حیاتش نازل شده بود، نه روح‏القدس دیگر. اساسا روح‏القدس بیش از یکى نیست.
ثانیا: حضرت عیسى در یکى از بشارتهاى خود اینگونه فرمود:
«در حقیقت رفتن من به نفع شماست زیرا اگر نروم آن فارقلیطا نزد شما نخواهد آمد ولى اگر بروم او خواهد آمد» سؤال این است که آیا وجود حضرت عیسى مانع نزول روح‏القدس بوده است که گفته شود تا من نروم او نخواهد آمد. چه رابطه‏اى است میان رفتن حضرت عیسى و نزول روح‏القدس؟ خصوصا با توجه به اینکه مى‏دانیم به اعتراف مسیحیان و گواهى کتاب مقدس، روح‏القدس در زمان حضرت عیسى و قبل از او در زمان پیامبران سابق نیز نازل شده است بلکه همواره با حضرت عیسى بوده است. اینک برخى از موارد نزول روح‏القدس:
الف) واقعه تولد حضرت عیسى مسیح به این شرح است:
«مریم، مادر عیسى که در عقد یوسف بود، قبل از ازدواج با او بوسیله روح‏القدس آبستن شد.»32
ب) در قضیه غسل حضرت عیسى به دست حضرت یحیى این چنین آمده است:
«پس از تعمید، درهمان لحظه که عیسى از آب بیرون آمد، آسمان باز شد و یحیى روح خدا را دید که به شکل کبوترى پائین آمد و بر عیسى قرار گرفت. آنگاه ندایى از آسمان در رسید که «این فرزند عزیز من است که از او خشنودم» آنگاه روح خدا، عیسى را به بیابان برد تا در آنجا شیطان او را وسوسه و آزمایش کند.»33
ج) در قضیه بشارت خداوند به زکریّا و زنش جهت به دنیا آمدن فرزندشان یحیى، خطاب به زکریا مى‏گوید:
«... این پسر باعث شادى شما خواهد شد و بسیارى نیز از تولدش شادى خواهند نمود. زیر او یکى از مردان بزرگ خواهد شد. او هرگز نباید شراب و مشروبات مستى‏آور بنوشد، چون حتى پیش از تولد، از روح‏القدس پر خواهد بود...»34
د) «... آنگاه پدر او [یعنى یحیى] زکریا از روح‏القدس پر شد....»35
ه) «در آن زمان مردى در اورشلیم زندگى مى‏کرد به نام شمعون، او شخصى صالح و خداترس و پر از روح‏القدس بود و ظهور مسیح را انتظار مى‏کشید، روح‏القدس نیز بر او آشکار ساخته بود که تا مسیح موعود را نبیند، چشم از جهان فرو نخواهد بست. آن روز روح‏القدس او را هدایت کرد که به خانه خدا برود...»36
و) «... همه از خود مى‏پرسیدند که آیا یحیى همان مسیح است یا نه؟ یحیى در این باره به مردم گفت: من شما را با آب تعمید مى‏دهم اما به زودى شخصى خواهد آمد که شما را با روح‏القدس و آتش تعمید خواهد داد...»37
ز) «عیسى از روح‏القدس پر شده بود، با هدایت همان روح از رود اردون به بیابانهاى یهودیه رفت...»38
ثالثا: آنچه که در بشارتهاى آمدن فارقلیطا در انجیل یوحنّا ذکر شده است با آنچه در جریان نزول روح‏القدس بر حواریون در هفت هفته بعد از مرگ و زنده شدن حضرت مسیح اتفاق افتاده است تطابق روشنى ندارد زیرا آنچه که در جریان نزول روح‏القدس بر حواریون مطرح شده است این اندازه است:
«ناگهان صدایى شبیه صداى وزش باد در هوا پیچید و خانه را پر کرد، سپس چیزى شبیه زبانه‏هاى آتش بر سرشان شعله‏ور شد، آنگاه همه از روح‏القدس پر شدند و براى اولین بار شروع به سخن گفتن به زبانهایى کردند که با آنها آشنایى نداشتند.» در حالى که در بشارت آمدن فارقلیطا امور زیر مطرح شده است:
«او شما را با تمام حقایق آشنا خواهد کرد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و نیز هر آنچه که من به شما گفته‏ام به یادتان خواهد آورد. او بر من شهادت خواهد داد و او تمام حقیقت را براى شما آشکار خواهد ساخت زیرا که از خود سخن نمى‏گوید، بلکه بر آنچه شنیده است سخن مى‏گوید و او از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا تمجید خواهد کرد و با این کار باعث عزت و احترام من خواهد شد و ...»
بنابراین روشن مى‏شود که منظور از آمدن فارقلیطا در کلام حضرت عیسى علیه‏السلام همان نزول روح‏القدس در چند هفته بعد نیست.
رابعا: مى‏دانیم که روح‏القدس نازل درچند هفته بعد نه در جمیع حواریون و نه در محضر دیگران بر حقانیت حضرت عیسى شهادت نداد و حال آنکه در پیش‏بینى و بشارت حضرت عیسى اینگونه است: «او بر من شهادت خواهد داد» چنانکه حضرت عیسى را تمجید نکرد تا باعث عزت و احترام او شود با اینکه در پیش‏بینى حضرت عیسى آمده بود: «او مرا تمجید خواهد کرد و با این کار باعث عزت و احترام من خواهد شد.»
اگر گفته شود که منظور از شهادت و تمجید حضرت عیسى به وسیله روح‏القدس شهادت و تمجید باواسطه و از طریق حواریون مى‏باشد، گفته مى‏شود که ظاهر بشارت حضرت مسیح غیر از این است. زیرا در این بشارت چنین آمده است: «لکن چون فارقلیطا آمد.... از طرف پدر بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شاهد هستید زیرا از ابتدا با من بوده‏اید.» ظاهر این سخن این است که شهادت حواریون غیر از شهادت فارقلیطا است.
خامسا: در بشارت حضرت عیسى آمده است: «بسیار چیزهاى دیگر دارم که به شما بگویم لکن الان طاقت و تحمل آن را ندارید ولى وقتى روح راستى و پاک خدا بیاید، تمام حقیقت را براى شما آشکار خواهد ساخت.... و از امور آینده خبر خواهد داد.»
و یا آمده است: «فارقلیطا... همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و نیز هر آنچه من به شما گفته‏ام به یادتان خواهد آورد.»
از این عبارت به وضوح به دست مى‏آید که فارقلیطا نه تنها گفته‏ها و سیره‏هاى حضرت عیسى را به یاد آنها خواهد آورد بلکه همه معارف و حقایق و احکام و اخلاق را به آنها خواهد آموخت. همین معنا نشان مى‏دهد که منظور از فارقلیطا روح‏القدس نیست زیرا روح‏القدس به اعتراف نصارى، چیز جدیدى به حواریون نیاموخت و چیزى بیش از تعلیمات حضرت عیسى به آنها یادآورى نکرد به همین خاطر حواریون چه در انجیلهاى خود و چه در تبلیغات و سخنان خود چیزى بیش از گفته‏ها و سنتهاى حضرت عیسى را به مردم نیاموختند.
حواریون و شاگردان حضرت عیسى نه تنها چیزى بیشتر از آموزه‏ها و مواعظ و تعلیمات حضرت عیسى به مردم نیاموختند، بلکه بسیارى از آموزه‏هاى او را حذف و اسقاط نمودند. حضرت مسیح شریعت و احکام حضرت موسى را در تورات تأئید کرده و به رسمیت شناخته است در جایى فرموده است:
«گمان مبرید که من آمده‏ام تا نوشته‏هاى تورات و سایر انبیاء را منسوخ کنم، من آمده‏ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. براستى به شما مى‏گویم که از میان احکام تورات هر آنچه که باید عملى شود، یقینا همه یک به یک عملى خواهد شد. پس اگر کسى از کوچکترین حکم آن سرپیچى کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود. اما هر که حکم خدا را اطاعت کند و دیگران را نیز تشویق به اطاعت نماید در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود.»39
حال ببینید که برخى از مبلغان طراز اول مسیحیت که مهمترین نقش را در ترویج مسیحیت در جهان بازى کرده‏اند و گفته‏ها و نامه‏هاى آنها به عنوان جزئى از کتاب مقدس بشمار آمده نقطه مقابل دستور حضرت مسیح چه مى‏گویند:
«..بگذارید یک سؤال از شما بکنم: آیا روح‏القدس را از راه اجراى احکام شریعت یافتید، یا از راه شنیدن و ایمان آوردن به مژده انجیل؟ چرا فکرتان را به کار نمى‏اندازید؟ شما که با احکام مذهبى نتوانستید از نظر روحانى مقبول خدا گردید، چطور تصور مى‏کنید که اکنون از همان راه مى‏توانید مسیحیان روحانى‏ترى باشید؟.... باز مى‏خواهم از شما بپرسم که خدا به چه دلیل روح‏القدس را به شما اعطا مى‏کند و در میان شما معجزات انجام مى‏دهد؟ آیا در اثر این است که شما شریعت را حفظ مى‏کنید؟ یقینا نه! علت این است که شما قلبا به مسیح ایمان آورده‏اید.»40
«کسانى که مى‏خواهند به وسیله اجراى دستورهاى شریعت نجات یابند زیر لعنت خدا قرار دارند، زیرا در تورات چنین آمده است: «ملعون باد کسى که حتى یکى از دستورات شریعت را بشکند.» در نتیجه روشن است که هیچ کس نمى‏تواند از راه حفظ شریعت و قوانین مذهبى، مورد قبول خدا واقع شود... روش «شریعت» با روش «ایمان» تفاوت دارد. مطابق روش شریعت انسانى نجات مى‏یابد که تمام احکام شریعت را بدون هیچ نقصى انجام دهد اما مسیح، لعنتى را که در اثر گناهان ما بوجود آمده بود بر خود گرفت و ما از هلاکتى که این روش «شریعت» پدید آورده بود، رهایى داد، روشى که انجامش غیرممکن بود. بلى، مسیح لعنت ما را بر خود گرفت. زیرا در تورات آمده است: «ملعون است هر که بدار آویخته شود (عیسى مسیح نیز به دار صلیب آویخته شد).... اکنون همه ما مسیحیان مى‏توانیم روح‏القدس موعود را از راه همین ایمان بدست آوریم.41
«پیش از آمدن مسیح، همه ما در زندان موقت احکام و قوانین مذهبى به سر مى‏بردیم، و تنها امید ما این بود که نجات‏دهنده ما عیسى مسیح بیاید و ما را رهایى دهد. اجازه دهید این مطلب را طور دیگرى شرح دهم: احکام الهى همچون لله‏اى است که ما را مراقبت مى‏کرد تا زمانى که مسیح بیاید و ما را از راه ایمان مقبول خدا سازد. اما اکنون که مسیح آمده است نیازى به لله یعنى احکام و شریعت نداریم. زیرا همگى ما در اثر ایمان به حضرت عیسى مسیح فرزندان خدا مى‏باشیم. و همه ما که تعمید گرفته‏ایم جزئى از وجود مسیح شده‏ایم و مسیح را پوشیده‏ایم دیگر فرق نمى‏کند که یهودى باشیم یا غیریهودى.... در نتیجه، تمام وعده‏هایى که خدا بر ابراهیم داده به ما نیز تعلق مى‏گیرد.42
«اکنون که مسیح شما را آزاد کرده است بکوشید آزاد بمانید و بار دیگر اسیر قید و بند شریعت نشوید... اگر تصور مى‏کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبى مى‏توانید مقبول خدا گردید، در آن صورت مسیح دیگر نمى‏تواند شما را رستگاز سازد. باز تکرار مى‏کنم هر که بخواهد با ختنه شدن خدا را خشنود سازد، مجبور است بقیه احکام شریعت را نیز یک به یک حفظ کند وگرنه محکوم به هلاکت ابدى است. اگر بخواهید با حفظ دستورهاى مذهبى قبول خدا شوید، مسیح براى شما هیچ فایده‏اى نخواهد داشت و از فیض و لطف الهى محروم خواهید ماند....»43
آیا این است تأئید گفته‏هاى حضرت مسیح، با نزول روح‏القدس بر حواریون و شاگردان و مبلغان رسمى مسیحیت؟! از یک طرف حضرت مسیح همگان را به التزام به تک تک احکام شریعت حضرت موسى و عدم سرپیچى از تک تک آن احکام دعوت مى‏کند، از طرف دیگر پُولُس به صراحت اعلام مى‏دارد که دوره شریعت و التزام به احکام و قوانین پایان یافت و پایبندى به آن، به معناى افتادن در دام اسارت و بردگى است، تنها راه نجات، ایمان است نه عمل به شریعت.
سادسا تاریخ نشان مى‏دهد که برخى از علماى مسیحى قبل از بعثت پیامبر اکرم ادعا کرده‏اند که همان فارقلیطاى موعود حضرت مسیح است مثل منتنس مسیحى که در قرن دوم میلادى (در سال 177 میلادى) در آسیاى صغیر مدعى رسالت خدایى و فارقلیطا بودن را کرده است و به دلیل اینکه فرد متقى و زاهدى بود جمع کثیرى ادعاى او را پذیرفتند و از او متابعت نمودند.44
از این نقل تاریخى معلوم مى‏شود که در قرون اول میلادى، از فارقلیطا، روح‏القدس نمى‏فهمیدند بلکه آن را اسم شخصى مى‏دانستند که در آینده خواهد آمد که به همین خاطر منتظر آمدن او بودند.
«توضیحى در مورد کلمه فارقلیطا»
مى‏دانیم که زبان مادرى حضرت عیسى عبرى بوده است نه یونانى، نه سریانى، و نه عربى؛ و در میان عبرانیان نشو و نما پیدا کرده است و سر و کارش با آنها بوده است. بنابراین سخنان و مواعظ و بشارتهاى او به همین زبان بوده است. (چنانکه نصارى نیز به همین امر اعتراف دارند). جز اینکه مسیحیان مدعى‏اند مدتى پس از صعود حضرت عیسى به آسمان، روح‏القدس حقایق و معانى را به قلوب حواریون عیسى القا نمود و آنها را مخیّر کرد که هرکس در میان هر قومى که به سر مى‏برد به زبان همان قوم انجیل خود را بنویسید. لذا «متّى» به زبان خود یعنى عبرى انجیل خود را نوشت و سایرین به زبان یونانى انجیل خود را نوشتند. با توجه به اینکه بشارتهاى مزبور در مورد آمدن فارقلیطا بعد از رفتن حضرت عیسى در انجیل یوحنّا آمده بود، قهرا باید یوحنّا کلمه اصلى معادل فارقلیطا را به زبان یونانى نوشته باشد. به عبارت واضحتر، حضرت عیسى که چنین بشارتى داده است مطمئنا واژه عبرى این کلمه را بکار برده است و یوحنّا آن را به زبان یونانى ترجمه کرده است. سپس مترجمین آن واژه یونانى را در هنگام ترجمه به زبان عربى، فارقلیطا ترجمه نموده‏اند.
حال سؤال و ابهام اصلى این است که فارقلیطا ترجمه کدام واژه یونانى است؟ آیا در انجیل اصلى، یوحنّا که به زبان یونانى نوشته شده بود کلمه «پریقلیطوس» (به معناى بسیار ستوده و یا مورد ستایش = احمد و محمد) بوده است یا کلمه «پاراقلیطوس» (به معناى تسلى‏بخش، پشتیبان، وکیل).
اگر فارقلیطا از کلمه «پریقلیطوس» گرفته شده باشد به خوبى بر مدعاى مسلمانان یعنى بشارت به آمدن پیامبر اسلام دلالت دارد و به گفته قرآن هم منطبق خواهد بود. قرآن کریم از قول حضرت عیسى اینگونه مى‏فرماید: «اذ قال عیسى بن مریم یا بنى‏اسرائیل انى رسول‏الله الیکم مصدّقا لما بین یدّى من التّورات و مبشّرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد فلما جائهم بالبیّنات قالوا هذا سحر مبین» (صف / 5).
«یعنى به یاد آورید هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: اى بنى‏اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیق‏کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده یعنى تورات مى‏باشم و بشارت‏دهنده به رسولى که بعد از من مى‏آید و نام او احمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است. هنگامى که او [احمد] با معجزات و دلایلى روشن به سراغ آنان آمد گفتند این سحرى [یا ساحرى] است آشکار.»
همانگونه که در مباحث پیشین بیان کردیم، قرائن و شواهدى در عبارات مذکور در انجیل یوحنا وجود دارد که نشان مى‏دهد منظور حضرت عیسى نزول روح‏القدس نبوده است.
از این گذشته به فرض که در نسخه اصلى یونانى انجیل، کلمه «پاراقلیطوس» بوده است نه «پریقلیطوس» باز دلالت روشنى بر روح‏القدس ندارد، زیرا همانگونه که گفتیم معناى اصلى این کلمه تسلى‏بخش، پشتیبان و کیل است نه روح‏القدس. به نظر مى‏رسد صدق این اوصاف در حق پیامبر اسلام بیش از صدق آن در مورد روح‏القدس است. قرآن کریم پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم «مبشّر»، «بشیر»، «شاهد»، «رحمه‏للعالمین»، «ولىّ»، «رئوف» و «رحیم» نامیده است.
از این گذشته همانگونه که گفتیم قرائن و شواهدى در عبارت انجیل وجود دارد که با روح‏القدس سازگار نیست و به عکس با پیامبر اسلام تناسب روشنى دارد زیرا پیامبر اسلام بوده است که بر حضرت عیسى شهادت داده و نبوت و رسالت او را تصدیق نموده است. و او و مادرش را به درستى به مردم معرفى کردو از آنها تجلیل و تمجید نموده پیامبر اسلام بوده است که همه چیز را با دین کامل خود به بشریت آموخته است. او است که از جانب خود سخن نمى‏گوید هر چه مى‏گوید از جانب خدا است. «ما ینطق عن الهوى ان هو الّا وحى یوحى». (سوره نجم / 3-4).
پاسخ به برخى از شبهات
مدعاى اصلى ما در مطالب مزبور این بوده است که صدق «فارقلیطا» در مورد پیامبر اسلام واضحتر از صدق آن در مورد روح‏القدس است. در این رابطه اشکالاتى از سوى علماى مسیحى مطرح شده است که به پاسخ آنها مى‏پردازیم:
شبهه اول: در یکى از عبارات مزبور انجیل اینگونه آمده است: «....این فارقلیطا همان روح پاک خداست....» بنابراین فارقلیطا در این عبارت به روح‏القدس تفسیر شده است.
پاسخ: این سخن ادعایى بیش نیست زیرا چه دلیلى وجود دارد که منظور از «روح پاک خدا» یا «روح راستى خدا» به معناى روح‏القدس که یکى از اقانیم ثلاثه است مى‏باشد؟ این تعبیر مى‏تواند درمورد پیامبر اکرم اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و بلکه هر پیامبرى صادق باشد.
خصوصا با توجه به اینکه مواردى در کتاب مقدس «روح حق» یا «روح خدا» در مورد غیر روح‏القدس نیز بکار رفته است.
به عنوان نمونه: «سرانجام اى قوم من! خواهید دانست که من خداوند هستم. روح خود را در شما قرار مى‏دهم و شما بار دیگر احیاء شده و به وطن خود بازمى‏گردید.» (کتاب حزقیال، باب 37، آیه 13-14).
در اینجا روح خدا با توجه به جملات پیشین آن یقینا به معناى روح‏القدس نیست. درجملات پیشین سخن از دمیده شدن روح در بدن انسان و زنده شدن او پس از مرگ است مثلاً آمده است: «در شما روح مى‏دمم تا زنده شوید.» و یا «روح داخل بدنها شد و آنها زنده شدند و ایستادند.»
شبهه دوم: در عبارات انجیل طرف خطاب، حواریون و شاگردان حضرت عیسى هستند بنابراین معنى ندارد که مقصود از «فارقلیطا» پیامبر اسلام باشد زیرا بعثت او قرنها بعد از حواریون اتفاق افتاد.
پاسخ: منشأ این شبهه این است که مراد از خطاب، باید حاضرین در وقت خطاب باشد، و حال آنکه دلیلى بر آن نیست. در کتاب مقدس مواردى آمده است که مراد از خطاب حاضرین در وقت خطاب نبودند. به عنوان نمونه در مورد برخورد حضرت عیسى با کاهنان یهود که قصد کشتن او را داشتند چنین آمده است:
«کاهنان اعظم و درواقع تمام اعضاى شوراى عالى یهود جمع شده بودند و به دنبال شاهدانى مى‏گشتند که به دروغ به عیسى تهمت بزنند تا بتوانند به مرگ محکومش کنند... آنگاه کاهن به او گفت: به خداى زنده از تو مى‏خواهم که جواب بدهى، آیا تو مسیح فرزند خدا هستى یا نه؟ عیسى جواب داد بلى هستم و یک روز مرا خواهید دید که در دست راست خدا نشسته‏ام و برابرهاى آسمان به زمین بازمى‏گردم....»45
مى‏دانیم که هنوز که هنوز است حضرت مسیح از آسمان به زمین نزول نکرد. در حالى که قرنهاست که کاهنان یهود مردند و نابود شدند.
حضرت عیسى خطاب به شاگردانش مى‏گوید: «.... من مى‏روم تا نزد خدا جا را براى شما آماده کنم. وقتى همه چیز آماده شد بازخواهم گشت و شما را خواهم برد، تا جایى که من هستم شما نیز باشید.»46
شبهه سوم: در وصف «فارقلیطا» اینگونه آمده است:
«مردم دنیا به او دسترسى ندارند چون نه در جستجوى او هستند و نه او را مى‏شناسند ولى شما در جستجوى او هستید و او را مى‏شناسید.» این وصف هم در مورد پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم صادق نیست زیرا مردم او را دیدند و شناختند.
پاسخ: به نظر مى‏رسد که منظور این است که شماها که علائم و اوصاف او را از من شنیدید و به صدق قول من باور دارید در جستجوى او هستید و به راحتى او را مى‏شناسید. اما مردمى که این علائم را از من نشنیدند و یا به گفته‏هاى من ایمان ندارند به راحتى نمى‏توانند او را بشناسند و بپذیرند. (مگر اینکه شما - علماى مسیح - او را به مردم معرفى کنید)، یا منظور از شناختن در اینجا شناختن کامل است چنانکه مسیح در مورد خودش چنین عباراتى را به کار برده است:
«بدو گفتند پدر تو کجاست؟ عیسى جواب داد که نه مرا مى‏شناسید و نه پدر مرا. هرگاه مرا مى‏شناختید هر آینه پدر مرا نیز مى‏شناختید.»47
«فیلیپ گفت آقا! خداى پدر را به ما نشان دهید که همین براى ما کافى است. عیسى جواب داد: آیا بعد از مدتى که با شما بوده‏ام هنوز هم نمى‏دانید که من کیستم؟ هر که مرا ببیند خداى پدر را دیده است.»48
«فقط پدر آسمان است که پسرش را مى‏شناسد و همین‏طور پدر آسمانى را فقط پسرش مى‏شناسد.»49

بشارت هشتم:
 

خداوند مى‏فرماید: «این است خدمتگزار من که او را تقویت مى‏کنم. این است برگزیده من که از او خشنودم. او را از روحم پر خواهم ساخت تا عدالت و انصاف را براى اقوام جهان، به ارمغان آورد. او آرام است و در کوچه‏ها فریاد نخواهد کرد و کسى صدایش را نخواهد شنید و نى خرد شده را نخواهد شکست و شعله ضعیف را خاموش نخواهد کرد. عدل و انصاف واقعى را به اجرا درخواهدآورد. دلسرد و نومید نخواهد شد و عدالت را بر زمین استوار خواهد ساخت. مردم سرزمین‏هاى دوردست منتظرند تعالیم او را بشنوند. خداوند، خدایى که آسمانها را آفرید و گسترانید و زمین و هرآنچه که در آن است را بوجود آورد و نفس و حیات به تمام مردم جهان بخشید، به خدمتگزار خود چنین مى‏گوید: «من که خدا هستم تو را خوانده‏ام و به تو قدرت داده‏ام تا عدالت را برقرار سازى. توسط تو با تمام اقوام جهان عهد مى‏بندم و به وسیله تو به مردم دنیا نور مى‏بخشم. تو چشمان کوران راباز خواهى کرد و آنان را که در زندانهاى تاریک اسیرند آزاد خواهى ساخت... اى جزیره‏هاى دوردست و اى کسانى که در آنها زندگى مى‏کنید، در وصف خداوند سرودى تازه بخوانید. اى دریا و اى همه کسانى که در آنها سفر مى‏کنید، در وصف خداوند سرودى تازه بخوانید. اى دریاها و اى همه کسانى که در آنها سفر مى‏کنید، او را پرستش نمائید. صحرا و شهرهایش خدا را ستایش کنند. اهالى «قیدار» او را بپرستند و ساکنان «سالع» از قله کوه‏ها فریاد شادى سردهند. کسانى که در سرزمینهاى دوردست زندگى مى‏کنند، جلال خداوند را بیان کنند و او را ستایش نمایند. خداوند همچون جنگاورى توانا به میدان جنگ خواهد آمد و فریاد برآورده، دشمنان خود را شکست خواهد داد. مدت مدیدى است که او سکوت کرده است و جلوى خشم خود را گرفته است. اما دیگر ساکت نخواهد ماند... او قوم کورباطن خود را به راهى که پیش‏تر آن را ندیده بودند هدایت خواهد کرد. تاریکى را پیش روى ایشان روشن خواهد ساخت و راه آنهارا صاف و هموار خواهد کرد. آنگاه کسانى که به بتها اعتماد مى‏کنند و آنها را خدا مى‏نامند مأیوس و رسوا خواهند شد...
خداوند قوانین عالى خود را به قوم خویش (بنى‏اسرائیل) عطا فرمود تا ایشان آن را محترم بدارند و توسط آن عدالت او را در جهان نشان دهند. اما قوم او از عهده انجام این کار برنمى‏آیند.... بلى آنها راه‏هاى خدا را دنبال نکردند و از قوانین او اطاعت ننمودند. براى همین بود که خداوند این‏چنین بر قوم خود خشمگین شد و بلاى جنگ را دامنگیر ایشان ساخت...»50
شخصى که در این عبارت منظور نظر قرار گرفته است داراى اوصافى است که برخى از آنها به قرار زیر است:
الف) خدمتگزارى است که خداوند او را تقویت مى‏کند.
ب) برگزیده خدا و مورد خشنودى اوست.
ج) خداوند او را براى عدل و انصاف در سراسر جهان یارى خواهد کرد.
د) آرام، متین، خوشرفتار و مدافع مظلوم است.
ه) رسالت او نجات و هدایت همه جهانیان است.
و) اهل جنگ و جهاد و مبارزه است.
ز) بر دشمنان خود پیروز مى‏شود.
ح) با بت‏پرستان مبارزه مى‏کند و آنها را رسوا خواهد ساخت.
ط) شریعت و تعلیمات او براى همه جهانیان است....
به نظر مى‏رسد که این اوصاف جز بر پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و فرزند او حضرت مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف بر فرد دیگرى قابل انطباق نیست. عدم انطباق این اوصاف بر حضرت مسیح آشکار است زیرا او نه اهل جنگ و جهاد بوده است و نه دشمنان خود را مغلوب ساخته است و نه با بت‏پرستان مبارزه کرده و آنها را رسوا کرده است و نه توانسته عدل و انصاف را در زمین حاکم سازد و از این گذشته از طایفه بنى‏اسرائیل است.

پی‌نوشت‌ها:
 

1 - انجیل یوحنا، باب اول، آیات 19-26.
2 - انجیل، متّى، باب 11، آیه 14.
3 - انجیل متى، باب 17، آیه 10-13.
4 - تورات - سفر تثنیه، باب 18، آیه 15و18.
5 - تورات، سفر تثنیه، باب 34، آیه 10.
6 - تورات - سبب پیدایش، باب 16، آیه 9-12.
7 - تورات - سفر پیدایش، باب 25، آیه 18.
8 - کتاب مزامیر، مزمور 72.
9 - اول پادشاهان، باب 11، آیه 42.
10 - اول پادشاهان، باب 2، آیه 11.
11 - اول پادشاهان، باب 11.
12 - اول پادشاهان، باب 9، آیات 10-24.
13 - انجیل، متّى، باب 5، آیه 17-19.
14 - انجیل، متّى، باب 3، آیه 1-2.
15 - همان، باب 4، آیه 17.
16 - همان، آیه 21.
17 - همان، باب 10، آیه 8-1.
18 - انجیل لوقا، باب 9، آیه 2-1.
19 - همان، باب 10، آیه 1-9.
20 - انجیل، متّى، باب 21، آیه 43.
21 - انجیل، متّى، باب 13، آیه 31-32.
22 - انجیل متّى، باب 21، آیه 45-33.
23 - (مزامیر، مزمور 118، آیه 22-27).
24 - انجیل، یوحنّا، باب 12، آیه 46-47.
25 - انجیل یوحنّا، باب 14، آیه 15-17.
26 - همان، آیه 25-26.
27 - همان، آیه 29.
28 - انجیل یوحنّا، باب 15، آیه 27-26.
29 - انجیل یوحنّا، باب 16، آیات 5-16.
30 - اعمال رسولان، باب 2، آیات 1-4.
31 - همان، آیه 38-39.
32 - انجیل متّى، باب 1، آیه 18.
33 - انجیل متّى، باب 13، آیه 16-17 و باب 4، آیه 1.
34 - انجیل لوقا، باب 1، آیه 14-15.
35 - همان، آیه 67.
36 - همان، باب 2، آیه 27-25.
37 - انجیل لوقا، باب 3، آیه 15-16.
38 - همان، باب 4، آیه 1.
39 - انجیل متّى، باب 5، آیه 17-19.
40 - نامه پُولُس به مسیحیان غلاطیه، باب 3، آیه 2-5.
41 - همان، آیه 10-14.
42 - همان، آیه 23-29.
43 - همان، باب 5، آیه 1-4.
44 - انیس‏الاعلام فى نصره‏الاسلام، ج 2، ص 179 به نقل از باب سوم کتاب تاریخ ولیم میور.
45 - انجیل متّى، باب 26، آیه 59-64.
46 - انجیل یوحنّا، باب 14، آیه 1.
47 - انجیل یوحنّا، باب 8، آیه 19.
48 - همان، باب 14، آیه 8-9.
49 - انجیل متّى، باب 11، آیه 27.
50 - کتاب اشعیا، باب 42.
 

منبع:خبرگزاری فارس
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:25
تاریخ

867م:یعقوب لیث مبارز خستگی ناپذیر راه تجدید استقلال و یکپارچگی ایران، حاکمیت ملّی ایرانیان و قهرمان میهن كار آزادكردن هرات، بامیان، بلخ، كابل، غزنه و بُست از سلطه عرب (تازیان) را نهم فوریه سال867 مصادف با 20 بهمن تكمیل كرد. یعقوب در طول یازده سال بعد نیشابور، گرگان، كرمان، فارس و خوزستان را هم از چنگ عرب خارج ساخت و و درجریان پیشروی به سوی بغداد در ناحیه دیرالعاقول (کنار دجله) با سپاه اعزامی حکومت عباسیان رو به رو شد و به نبرد پرداخت. یعقوب پیشنهاد سازش خلیفه را رد کرد. وی درخوزستان خودرا برای لشکرکشی دیگری به سوی بغداد آماده می کرد که براثر بیماری قولنج درگذشت و در همانجا مدفون شده است.


1291ش:دولت وقت تهران در بهمن سال 1291 هجری خورشیدی (فوریه 1913) به فاصله یك هفته امتیاز ایجاد راه آهن آذربایجان و استخراج معادن طرفین آن را به روسیه و عینا چنین امتیازی را درخوزستان به علاوه اسكله ها و باراندازهای خرمشهر به انگلستان واگذار كرد كه آغاز جنگ جهانی اول در سال بعد، استفاده از هر دو امتیاز را دچار مشكل ساخت و در سال 1917 دولت تزاری روسیه از میان رفت و همه امتیازهای اكتسابی آن دولت ابطال شد. مورخان بکاررفتن عبارت "استخراج معادن طرفین خطوط راه آهن" را بدون تعیین طول و عرض محدوده، غفلت و یا خیانت مقامات مربوط وقت ذکر کرده و نوشته اند که این امتیازها که به دلیل تغییر وضعیت جهان عملی نشد نه تنها مغایر منافع ملی بلکه خارج از وظایف یک و یا چند مقام دولتی بود.

 

1828م:منطقه نخجوان كه طبق قرارداد ترك مخاصمه ایران و روسیه در سال 1828 موسوم به «تركمن چای» از ایران جدا شده است نهم فوریه سال 1924 از سوی دولت مسكو به صورت یك منطقه خود مختار اعلام شد. در قدیم، نخجوان «نكزوانا» و «نكزوان Naxuan» تلفظ می شد و از زمان تاسیس كشور ایران به دست كوروش بزرگ تا 1828 گوشه ای از خاك اصلی ایران بود. قرارداد ننگین ترکمن چای هم بمانند قرارداد گلستان با پادرمیانی انگلستان به سران ناآگاه و حرمسرادار مغول تبار وقت تهران قبولانده شده بود. در سال 1991 و در پی فروپاشی شوروی که برجای امپراتوری روسیه نشسته بود، بسیار از میهندوستان ایرانی انتظار داشتند که دولت ایران ولو به صورت سمبولیک دو قرارداد مورد بحث را لغو و کان لم کن اعلام دارد زیرا که طرف دوم قرارداد، دیگر وجود نداشت.

 

1332ش:فعالیت های مربوط به نفت ایران در سراسر بهمن 1332( ژانویه و فوریه 1954 و چهار - پنج ماه پس از براندازی 28 امرداد) به اوج خود رسیده بود. دولت وقت (معروف به دولت كودتا) یك خارجی را به عنوان كارشناس و مشاور نفتی خود استخدام كرده بود تا مردم باور كنند كه در معاملات با كنسر سیوم مغبون! نخواهند شد.

نمایندگان و كارشناسان کمپانی های نفتی بلوک غرب - تشكیل دهنده كنسرسیوم نفت ایران! در طول بهمن ماه میان تهران و مناطق نفتی جنوب در رفت و آمد بودند.

ایرانیان كه تجربه دوران حكومت دكتر مصدق و وجود نشریات و احزاب مستقل و فعالیت های سیاسی آزاد آنان را نسبت به گذشته روشنتر و به مسائل وطن حساس كرده بود به گزارشهای منتشره در رسانه های تهران اعتماد نداشتند و شبها اخبار را از بخش فارسی رادیوهای دهلی و مسكو می شنیدند. كودتاگران پس از برانداختن حكومت دكتر مصدق، سلاخی گسترده ای در نشریات به راه انداخته بودند و نشریات باقیمانده تهران به افراد مورد اعتماد دولت وقت (خودی ها) تعلق داشتند. قضیه "خودی" و "ناخودی - بی خودی" مسئله قدیمی ایران بوده است و تا کنار گذارده نشود تحولی به چشم نخواهد خورد.

به سبب حكومت نظامی در تهران، اصفهان و شهر های بزرگ دیگر و منع اجتماع غیر مجاز بیش از سه نفر، شبی نبود كه ماموران به چند خانه كه همسایگان و دوستان برای گوش كردن به اخبار رادیو دهلی جمع می شدند حمله ور نشوند و آنان را دستگیر و رادیو را ضبط نكنند. بخش فارسی رادیو دهلی در آن زمان وسیعا و به صورت بی طرفانه اخبار مربوط به ایران را پخش می كرد و « نهرو » زیر بار فشار سانسور آن نمی رفت. بسیاری از رهبران سیاسی وقت هند علنا گفته بودند که ژنرال زاهدی نماینده ایرانیان نیست که از جانب آنان سخن بگوید و از ما بخواهد که مطالب رادیو دهلی را محدود کنیم. تا زمانی که ایرانیان بخواهند و به این رادیو گوش کنند این رسانه به همین صورت به کار خود ادامه خواهد داد.

 

1333ش:در این روز در سال 1333(فوریه 1955) كار خانه سازی در اراضی نارمك واقع در شرق تهران كه به اقساط و به متری چهل ریال (چهار تومان = 40 قران) به كارمندان دولت و معلمان تهران فروخته شده بود از سوی بانك ساختمانی (بانک مسکن امروز) متعلق به دولت آغاز گردید و در مدتی كمتر از 3 سال، هزار خانه دو و سه اطاقه ویلایی در این اراضی ساخته شد و به اقساط در اختیار صاحبان همان اراضی قرار گرفت. این خانه ها به سبك خانه سازی در آمریكا فاقد دیوار (حصار) بود. انتقال (فروش) این اراضی و ساختمانها تا سالها ممنوع بود. به علاوه، تا ده سال سند قطعی به صاحب زمین داده نشده بود.

در آن زمان نارمك یك شهرك مدرن در حاشیه تهران بود که شهردار آن را هم بانك ساختمانی تعیین می کرد.

 

1974م:نهم فوریه 1974 (20 بهمن 1352) دولت مسکو که از اپریل 1972 با عراق پیمان دوستی همه جانبه داشت ضمن انتقاد از دولت وقت ایران اعلام داشت که از شکوائیه عراق علیه ایران در شورای امنیت دفاع خواهد کرد و اگر بغداد تقاضاکند ناوگان به خلیج فارس خواهدفرستاد. روز پیش از آن (هشتم فوریه) بغداد علیه تهران به شورای امنیت سازمان ملل شكایت برده و مدعی شده بود كه نه تنها ایران واسطه انتقال پول، اسلحه و كمكهای دیگر آمریكا به كُردهای عراقی برای ادامه جنگ با دولت عراق شده است بلكه نیروهای مسلح ایران به حمایت از كُردها و همچنین در نقاط مرزی دیگر وارد خاك عراق شده، جمعا بیش از 30 نظامی عراقی را كشته و زیانهای مالی وارد ساخته اند. در شکوائیه آمده بود که در یك مورد تانکهای ایران تا عمق پنج كیلومتری وارد خاك عراق شده و تخریب ایجاد کرده بودند.

در پی حمایت مسکو از متحد خود ـ عراق، شورای امنیت كار رسیدگی به شکایت را آغاز کرد.

کتاب خاطرات هنری كیسینجر ـ مقام وقت دولت آمریكا که دو دهه بعد انتشار یافت نشان داد که اعتراض ها و شکایت دولت عراق از دولت وقت ایران بی مورد نبود. طبق خاطرات کیسینجر، دولت پهلوی دوم كمكهای آمریكابه كردهای عراقی را كه با دولت این كشور در حال جنگ بودند منتقل می کرد، رابط دو طرف بود و بعدا به مصطفی بارزانی اجازه داده بود كه در ایران [شهرستان کرج] سكونت و از اینجا مبارزه و ضدیّت با حكومت بغداد را رهبری كند.

 

1881م:فئودور دوستویفسكی (تلفظ انگلیسی: داستایفسکی) نویسنده روس (طبق تقویم میلادی گریگوری) نهم فوریه 1881 در 59 سالگی درگذشت. وی 11 نوامبر 1821 در مسکو به دنیا آمده بود و پدرش یك پزشك بود كه كشته شد. فئودور قلم و مهارت خود را در شرح و توصیف رنج انسانها بكار برد. 32 تالیف او که به زبانهای مختلف ترجمه شده اند با اینکه در حال و هوای قرن نوزدهم و توصیف دردها و طرز تفکر و روانشناسی روسهای آن زمان نگاشته شده اند نفوذ شگرف در روحیه ملل قرن بیستم داشته اند. او در نوشته هایش با مهارت تمام نقش ناآرامی های سیاسی ـ اجتماعی را در تغییرات روانی و روانشناسی انسان ترسیم کرده است که براین پایه از نیمه قرن بیستم تاکنون در روزنامه ها ستون و صفحات «کاتکست» دایر شده است. فئودور مهندسی خوانده بود ولی خدمت به انسان را در «نوشتن» تشخیص داد. نوشته های او عمدتا داستان هستند. او درعین حال روزنامه نگار و مقاله نویس بود.

فئودور دوستویفسكی با داشتن پدری ثروتمند دارای افكار سوسیالیستی توام با صوفیسم بود و به محافل «مدینه فاضله سازان» رفت و آمد داشت که تزار وقت آنان را دشمن خود می پنداشت و محافلشان را کانون توطئه می خواند. انتشار داستان «مردم فقیر» در سال 1846 بر دشمنی تزار نسبت به فئودور افزود و از آن پس زیر نظر قرارگرفت و در سال 1848 دستگیر و به اعدام محکوم شد ولی مجازات او به زندان تبدیل شد و در پی ماندن 4 سال در محبس اورا تبعید كردند. محصول این دوران كتاب «خانه مردگان» بود. دیدار دوستوفسكی از آلمان، انگلستان، فرانسه و ایتالیا جهان بینی اورا گسترش داد. او لندن آن زمان را پایتخت كاپیتالیسم جهان نامید.

مهمترین داستانهای دوستویفسكی عبارتند از: مضاعف، کتک خورده و تحقیرشده، یادداشتهایی از زیر زمین، جنایت و مجازات، شبهای سفید، قمارباز، ابله، دزد روراست، موجر، قهرمان کوچولو، تمساح، ماجرای منحوس و برادران كارامازوف. خاطرات دوستویفسكی ازجمله تالیفات اوست که وسیعا مورد بررسی و اظهار نظر پژوهشگران قرن 20 قرارگرفته و این نتیجه حاصل شده است كه زندان و مجازات سخت، تفكرات اندیشمندان را تیزتر و آنان را مقاوم می كند. به علاوه، هدف از زندان متنبّه ساختن و اصلاح فرد است كه در مورد اصحاب فكر مصداق ندارد. باتوجه به همین نظریه بوده است که بسیاری از دولت ها مخالفان فکری (منتقدان) خودرا به جای زندان منزوی می كنند و ضمن بازگذاردن راه مصالحه تنها رفت و آمدشان را محدود می سازند.

 

Dostoevsky

 

1441م:علیشیر نوایی شاعر معروف قرن پانزدهم نهم فوریه سال 1441 به دنیا آمد. علیشیر (نظام الدین میرعلیشیر نوایی) به زبان فارسی و تركی جغتایی (نزدیك به ازبكی) شعر سروده است. وی سالها در شهر هرات می زیست و مورد توجه سلطان حسین میرزای تیموری بود. معروفترین دیوان علیشیر، «خمسه» عنوان دارد كه آن را به سبك نظامی گنجوی سروده است. ملل منطقه فرارود علیشیررا شاعر ملی خود می دانند. وی بسال 1501 در 60 سالگی درگذشت.

 

علیشیر نوایی


1977م:سرگئی ایلیوشین Sergey Vladimirovich Ilyushin طراح معروف هواپیما نهم فوریه 1977 در 83 سالگی درگذشت. وی طراح جنگنده و بمب افکن های ایلیوشین و هواپیماهای مسافربر و باری ایلیوشین 18 و ایلیوشین 62 است. شکاری ایل ـ 2 و بمب های های ایل ـ 4 ساخت سرگئی ایلیوشین در طول جنگ جهانی دوم از عوامل پیروزی شوروی بر آلمان بودند. وی عضو آکادمی علوم شوروی و دارنده عنوان قهرمان کار سوسیالیستی و ستاره سرخ بود.

 

1874م:نهم فوریه سالروز درگذشت «ژول میشله Jules Michelet» مورخ فرانسوی است كه در سال 1874 در 75 سالگی فوت شد. او كه در 1798 به دنیا آمده بود فرزند یك چاپخانه دار پاریسی بود كه آرزو داشت پسرش كار مهم انجام دهد.

كار بزرگ میشله نگارش «تاریخ فرانسه» در چندین جلد است که هفت جلد آن مربوط به انقلاب فرانسه است. میشله برای این كار سی سال وقت صرف كرد. در این كتاب، وی جزئیات تحولاتی را كه به ساخت ملت فرانسه منجر شد به رشته تحریر كشیده و كیفیت و روحیه فرانسویان را از دیدگاهی میهندوستانه منعكس ساخته است. تالیف دیگر میشله «انقلاب ژوئیه» عنوان دارد که در لابلای آن خصلت و ماهیت انواع بپاخیزی ها را شرح داده است. میشله در كتاب «مقدمه ای بر تاریخ» نوشته است كه در نگارش تاریخ، به رقم زدن اسناد خشك و پشت سر هم قرار دادن آنها نباید اكتفا شود، بلكه مورخ ضمن ارائه حقایق، باید آنها را تحلیل كند تا كتابهای تاریخ، مشابه هم نباشند و هرتالیف نسبت به دیگری كاری نوین و تازه باشد و مكمّل یكدیگر. وی از این كه كتاب های تاریخ كه باید به مردم و دولتمردان درس بدهند و تجربه گذشتگان را بیاموزند رونوشت (المثناء) یكدیگر شده اند ابراز تاسف و ناخرسندی كرده است. مورخ باید برود و ببیند كه یك مقام چه كرده است، نه این كه چه كسی و از چه فامیلی بوده است. آنچه كه مهم است خدمات این فرد و میزان وفاداریش به ملت و میهن، و محافطت از حقوق مردم و تامین غرور، رفاه و آسایش آنان است. بزرگترین توصیه میشله به تاریخنگاران این بوده است كه هنگام آغاز به تحقیق و نوشتن، فریب شهرت یك مقام را نخورند، زیرا شهرت ممكن است به خاطر «خدمت» نباشد. او گفته است كه در قدیم مقاماتی بودند كه به مردم ظلم، ولی به شعراء و نویسندگان خوبی و کمک مالی می كردند و اینان بودند كه آنان را مشهور ساخته اند؛ نه خدماتشان. میشله اطلاق عنوان «سیاستمدار = پالیتیشن» به افراد را ردّ می کند و می گوید که تلاش این افراد عمدتا برای دستیابی به قدرت و نفوذ و بهره برداری از آن است.

مفسران افکار میشله نوشته اند كه بزعم این مورخ و اندیشمند بزرگ، انتظار و توقع از یك مقام عمومی خدمت كردن خالصانه و بیطرفانه به جامعه است و فرق نمی كند كه این مقام انتخابی موقّت یا درازمدت باشد. این مفسران میشله را یک ناسیونالیست فرانسوی وانمود کرده اند که تاریخ را با برداشت خود از هر رویداد درهم آمیخته و نوشته است. به باور مفسران افکار میشله، این قدرت جویان هستند که هر اعتراض معمولی مردم را رنگ سیاسی می دهند و دامن می زنند تا شهرت بیشتری یابند، برسر زبانها افتند و احیانا به قدرت برسند و «شهرت وسیع» برخی را بیش از «مقام بالا» اقناع و راضی می سازد.

میشله به كسانی كه می خواهند روزی یك چهره ملی و نامدار شوند اندرز داده است كه از جوانی مراقبت كنند كه نقطه ضعف نداشته باشند كه با یك اتهام و شایعه كوچك هم می شود تاریخ یك فرد را خراب كرد.

این تاریخ نگار می گوید: خدمت بزرگ یك فرد (هركس) به همنوعان این است كه اواخر عمر بنشیند و اشتباههایی را كه در طول زندگی مرتكب شده است بنویسد و یا به همگان بگوید، تا اشتباه كردن از جامعه رخت بربندد. مجموعه اشتباهات مردم، یك جامعه را خراب و مسئله دار می كند. قدرشناسی عامل مهمی در یك جامعه است كه اعضای آن را به انجام كارهای خوب و مهم كه پیشرفت جامعه به آنها بستگی دارد ترغیب و دلگرم می كند. مورخ باید نخست تحقیق كند كه در دوره مورد نظر، وضعیت قدردانی از افراد و همچنین روال تشویق و تنبیه چگونه و تا چه حد بوده است. اگر تشویق و حمایت در كار نباشد، هیچگونه پیشرفتی حاصل نخواهد شد. «تاریخ» همه اش شرح كارهای سلاطین و شاهزادگان (سران كشورها و مدیران جامعه) نباید باشد كه می دانیم بیش از نیمی از آن كارها دروغ است و یا این كه به آن صورت نبوده است و سبیل نخستین نویسنده (مبلّغ) را كه رقم زننده دست اول و منبع استناد دیگران بوده قبلا چرب كرده بودند.

 

Jules Michelet


1848م:انقلاب مردم شهر رم که درچارچوب انقلابات سال 1848 اروپا صورت گرفته بود نهم فوریه 1849 با فرار پاپ (پی نهم) از مقرّ خود به نتیجه رسید و جمهوری روم به همان صورت دو هزار سال پیش و یک هیات رئیسه سه نفری احیاء شد. انقلاب شهر رم را سختگیری و خشونت های وزیر دادگستری پاپ وقت (به نام پلگرینو رسی) باعث شده بود که به قتل او انجامید. انقلاب از پانزدهم نوامبر 1848 آغاز شده بود. پس از فرار پاپ وقت با لباس مبدّل و پناه بردن به یک دژ نظامی، رهبران انقلاب و شهردار رم انتخابات عمومی برگزارکردند و مجمع ملی تشکیل دادند و این مجمع ضمن تدوین یک قانون اساسی، یک هیات سه نفری مرکب از یک فیلسوف (مازینی)، یک حقوقدان (آرملینی) و یک سیاستمدار مذهبی وابسته به پاپ (به نام سافی) را برای ریاست برجمهوری انتخاب کرد، آزادی مذهب و بیان عقیده داد و مجازات اعدام را لغو کرد. مجمع ملی رم پاپ را تنها به عنوان رئیس کل کلیساهای کاتولیک و روحانی شماره یک دنیای مسیحیت پذیرفت. پاپ ها از ده قرن پیش از آن عملا حکومت می کردند. پاپ که همچنان در دژ نظامی بود تشکیل و نیز مصوّبات مجمع ملّی را رد کرد و با ارسال نامه از سران کشورهای کاتولیک خواست که نیرو بفرستند و به جمهوریت رم پایان دهند که تنها فرانسه و اسپانیا درخواست پاپ را اجابت کردند؛ فرانسه 9 هزار و اسپانیا 4 هزار نظامی با چند کشتی توپدار فرستادند. عوام الناس که مدافعان جمهوریت بودند مسلح شدند و دست به دفاع زدند که مقاومت آنان چهارماه بیشتر طول نکشید و با عقب نشینی از رم و افتادن شهر به دست نظامیان فرانسه، عملا عمر جمهوری رومی قرن نوزدهم پایان یافت البته پاپ هم دیگر نتوانست حکومت کند و نیروهای وحدت ایتالیا که گروهی دیگر (جدا از انقلابیون شهر رم) بودند و در شمال این کشور پای گرفته بودند با راندن فرانسویان از شهر رم وحدت ایتالیا را در 1861 تامین کردند و قلمرو پاپ ها منحصر به واتیکان شد.

 

1912م:سرگذشت «اوا براون Eva Braun» زنی كه تنها چند ساعت همسر قانونی هیتلر بود در كنار او وارد تاریخ شده است. «اوا» ششم فوریه سال 1912 در مونیخ به دنیا آمد و كار پدرش «تدریس» بود. وی 13 سال مِترس هیتلر بود. هیتلر 29 اپریل اورا زوجه قانونی خود كرد و روز بعد هر دو خودكشی كردند و اجساد آنان را در كنار هم آتش زدند تا به دست سربازان شوروی نیافتند.

اوا براون منشی عكاسخانه ای در مونیخ بود كه هیتلر از دیرزمان مشتری آن بود و در آنجا باهم آشنا شده بودند. وی بعدا كار چاپ عكسها را بر عهده گرفت و چون روی عكسهای هیتلر بیش از اندازه دقت می كرد مورد توجه او قرار گرفت.

در سال 1932 هنگامی كه «اوا» 20 ساله بود، هیتلر از وی خواست كه باهم زندگی كنند و «اوا» با وجود مخالفت پدرش دعوت هیتلر را كه هنوز یك مقام حزب ناسیونال سوسیالیست كارگران آلمان (نازی) بود پذیرفت و از آن پس تا آخرین لحظه عمر با هم بودند. هیتلر «اوا» را در امور دولتی و سیاست مداخله نمی داد و به ندرت اورا در مراسم با خود می بُرد.

علاقه هیتلر به «اوا» وقتی بیشتر شد كه پس از نجات هیتلر از یك توطئه ژنرالها، «اوا» در نامه ای كه به او نوشت با جملاتی زیبا وفاداری همیشگی خودرا اعلام داشت. هیتلر مایل به بردن «اوا» با خود به پناهگاه زیرزمینی نبود كه «اوا» گفت كه مایل است با او بمیرد.

سی ام آوریل سال 1945 كه پناهگاه هیتلر از نزدیك زیر آتش ارتش سرخ بود هیتلر پیش از آن كه با شلیك گلوله خودكشی كند به «اوا» داروی كشنده داد تا خودرا بكشد و وصیت كرد كه پس از مردن، اجساد آنها را با بنزین آتش بزنند. با وجود این، سربازان شوروی بقایای اجساد نیمسوخته را به دست آوردند. «اوا» تنها 33 سال عمر كرد.

 

Eva Braun

 

1984م:نهم فوریه سال 1984 یوری آندروپوف پس از 15 ماه حكومت بر شوروی در 70 سالگی از بیماری كلیوی مزمن درگذشت و پنج روز بعد چرننكو 72 ساله جای اورا گرفت. بیماری برژنف در سالهای آخر عمر و افراط در مصرف الکل امور اتحاد جماهیر شوروی را که زیر ضربات بی امان تبلیغاتی و دسته بندی های بلوک غرب قرارداشت مختل کرده بود که بیماری کلیوی اندروپوف نیز مانع از اصلاح نسبی اوضاع بدست او شد و چرننكو هم كه حكومتش كوتاه بود به علت ضعف جسمانی موفق به بازگرداندن امور به مسیر اصلی خود ـ سوسیالیسم نشد.

آندروپوف قبلا 15 سال و بیش از هرمقام دیگر مسئول امور امنیتی شوروی بود. وی در جلسات سران حزب حاکم از مخالفان کوتاه آمدن خروشچف درجریان بحران موشکی کوبا در اکتبر 1962 بود و هروضعیت پس از آن درجهان را نتیجه تصمیم خروشچف به سازش با جان اف. کندی بر سر بحران موشکی آن سال می دانست. وی عقیده داشت که آمریکاییان مطلقا نمی خواهند که در یک جنگ اتمی جزغاله شوند و لذا، در آخرین لحظه کوتاه می آیند. اندروپوف و سوسلوف [تئویسین حزب حاکم] از اندیشه یک درگیری اتمی میان شرق و غرب حمایت می کردند زیراکه گذشت زمان را به زیان بلوک شرق می دیدند. ایندو بارها در جلسات سران حزب گفته بودند که ابزار شوروی در جنگ سرد [ژورنالیسم شوروی] دربرابر غرب هیچ است و ما بازنده این جنگ خواهیم بود. آندروپوف که شاهد شورش مجارستان در دهه 1950 بود و تجربه بپاخیزی دهه 1960 در چک اسلواکی را داشت، در دهه 1970 ایجاد یک جامعه مشترک المنافع مرکب از کشورهای عضو پیمان ورشو را درجلسات کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مطرح کرده بود و بارها با تاکید گفته بود که جماهیریه شوروی هم باید به صورت فدراسیونی مشابه ایالات متحده آمریکا درآید تا جمهوری های عضو که «دست ساخت» هستند ادعای استقلال نکنند. طبق طرح او، شوروی [امپراتوری پیشین روسیه] باید به صورت یک فدراسیون درمی آمد و با کشورهای عضو پیمان ورشو و نیز یوگوسلاوی و افغانستان یک کنفدراسیون (نوعی جامعه مشترک المنافع) تشکیل می داد و کشورهایی را که با مسکو قرارداد دوستی بسته بودند ـ صرف نظر از نظام حکومتی آنها ازجمله عراق، سوریه، لیبی و کوبا دعوت به عضویت وابسته به این کنفدراسیون می کرد با تاکید بر دفاع مشترک، قانون اساسی شوروی بازنگری می شد و ارتش به جای «شورای عالی = هیات رئیسه» پاسدار قانون اساسی می شد. به تفسیر مورّخان، اگر طرح اندروپوف عملی شده بود مسیر تاریخ و وضعیت جهان به صورتی دیگر بود.

اندروپوف در طول حكومت کوتاه خود یك بار شدیدترین اخطاررا در مورد مداخله در اوضاع افغانستان به آمریكا داد كه در پی آن احتمال می رفت به پاكستان كه مركز آموزش نظامی مخالفان حكومت كمونیستی افغانستان شده بود حمله موشكی كند.

اندروبوف در طول زمامداری [باتوجه به پیرشدن گارد قدیم و تجربه اش از بستری بودن طولانی برژنف] تلاش کرد چند مقام جوانتر حزبی را ارتقاء مقام دهد و یکی از این حزبی های جوانتر میخائیل گورباچف بود و همین ها بعدا فریب رونالد ریگان و مارگارت تاچر و مشاورانشان را خوردند و باعث فروپاشی بلوک شرق و شوروی شدند. پدر آندروپوف یک کوزاک و مادرش یک روس آلمانی تبار بود.

 

Yuri Andropov

 

2003م:خبر گزاری بلومبرگ آمریكا هشتم فوریه 2003 گزارش کرد كه هفته پیش از آن مجلس نمایندگان ایالت مشترك المنافع ویرجینیا با اكثریت 68 رای در برابر27 رای مخالف طرحی را تصویب كرده بود كه در مدارس دولتی این ایالت از ابتدایی تا عالی، پرچم ویتنام جنوبی را ــ سرزمینی كه در آوریل 1975 (28 سال پیش از مصوبه مجلس ویرجینیا) با ماهیت مستقل از میان رفت و دیگر به این نام ، كشوری در جهان وجود ندارد ــ به نشانه ملت ویتنام مورد استفاده قرار دهند! كه این تصمیم با اعتراض شدید دولت هانوی و انتقاد رسانه ها رو به رو شده بود و سوژه کاریکاتوریست ها و طنزنگاران قرارگرفته بود. این طرح كه حامی اصلی و مطرح كننده آن رابرت هال نماینده شهرستان «فرفكس» همسایه دیوار به دیوار شهر واشنگتن پایتخت دولت فدرال آمریكا بود 31 ژانویه تصویب و به سنای ایالت ارسال شده بود.

دولت ویتنام كه با امریكا مناسبات سیاسی دارد ضمن اعتراض به این اقدام گفته بود كه این امر به مناسبات در حال گسترش دو كشور آسیب وارد خواهد ساخت. وزیرامور خارجه ویتنام نیز این اقدام را مغایر عرف بین المللی و حتی قانون اساسی آمریكا دانسته بود.

آمریكا و كمونیستهای ویتنام در دهه 1960 و سه سال از دهه 1970 با یكدیگر در حال جنگ بودند.

انگیزه این اقدام بظاهر عجیب مجلس نمایندگان ویرجینیا (و طبق طنزها، احمقانه و خلاف منطق) اعلام نشده است . در امریكا ایالتهای پنجاهگانه هركدام همانند یك كشور استقلال كامل داخلی، و قوانین از آن خود دارند.

 

رابرت هال


1361: پاپ از سران كشور های مسیحی خواست كه متفقا مانع تسلط تركان عثمانی بر قسطنطیه ( استانبول ) شوند.

1640: سلطان مراد چهارم امپراتور عثمانی كه برای جنگ با ایران وارد بغداد شده بود در این شهر در گذشت . حكومت او بر عثمانی هفت سال طول كشیده بود.

1932: خطوط هوایی شوروی ــ آئروفلوت ــ آغاز بكار كرد.

1934: اتحادیه بالكان بدون مشاركت بلغارستان و آلبانی تشكیل شد و به همین دلیل نتوانست كاری از پیش ببرد.

1972: شیخ نشین راس الخیمه به اتحادیه امارات عربی خلیج فارس پیوست.

منبع:iranianshistoryonthisday.com

پنج شنبه 20/11/1390 - 1:31
طنز و سرگرمی

ماه تولد

فال روزانه - چهارشنبه 20 بهمن 1389

قوچ

فال روز متولدین فروردین: شما امروز تقریبا برای انجام دان هر کاری آمادگی دارید، اما بعد از دادن جواب مثبت به شک می‌افتید! شاید دلیل شک شما این باشد که نسبت به سختی‌ها و مشکلات کارتان اطلاعات خیلی زیادی دارید. یا شاید موقعیتهای قبلی به یادتان آمده که شما بدون فکر و انگیزه تصمیم می‌گرفتید و بعد به دردسر افتاده و اوضاع را خراب تر می‌کردید! داشتن کمی‌خویشتن داری برای داشتن روزی خوب و آرام کفایت می‌کند!.

گاو

فال روز متولدین اردیبهشت: شما احساس می‌کنید که لازم است برای موضوع مهم و حساسی که در خانه پیش آمده وقت بگذارید و بهش توجه کنید. شاید در محل کار انقدر کار و برنامه داشته اید که تا حال نتوانسته اید برای خانواده تان به اندازه کافی و به نحو موثری وقت بگذارید. مطئمن شوید که قبل از اینکه افراد خاص زندگی تان فکر کنند که عشق آنها اصلا برایتان اهمیتی ندارد, شما توجه و عشق خود را بهشان نشان داده‌‌اید. پس همین امروز از کسانی که دوستشان دارید قدردانی کنید

فال روزانه
دوقلوها

فال روز متولدین خرداد: شما عاشق این هستید که یک روز کامل را با بی خیالی و خوشگذرانی بگذرانید! اما همه چیز آنطوری که شما انتظار دارید پیش نمی‌رود! زیاده خواهی که باعث شکست و ناامیدی تان می‌شود کار خیلی راحتی است. ایده‌ها و آرزوهای جاه طلبانه به دلیل مغایرت داشتن با حقیقت تلخ و واقعی قابل مدیریت کردن نیستند. پس بهتر است قبل از اینکه مشکلات و سختی‌های نامطلوب سد راهتان شده و در نیمه راه متوفقان کنند، خودتان دست از جاه طلبی بردارید.

فال روزانه
خرچنگ

فال روز متولدین تیر: شما راحت تر هستید که برای نشان دادن عشقتان به جای دادن هدیه‌های گران قیمت و ایما و اشاره، با مهربانی و توجه کردن به فرد مورد نظرتان این کار را بکنید. اما امروز کمی‌ متفاوت تر عمل کرده و در مهربانی و عشق ورزیدن زیاده روی می‌کنید. شما به قدری طرف مقابلتان را دست پاچه و کلافه می‌کنید که آرزو می‌کند شما انقدر پر شور و حرارت نباشید!! الان اصلا لزومی ‌ندارد انقدر در نشان دادن احساساتتان زیاده روی کنید؛ اگر طبیعی رفتار کنید مطمئنا بهترین نتیجه را خواهید دید.

فال روزانه
شیر

فال روز متولدین مرداد: امروز از وسوسه‌ها دوری کنید که روز ناراحت کننده ای نداشته باشید! برای اینکه اگر زیادی ریسک پذیر باشید ممکن است فقط شخصی که خیلی دوستش دارید را از خودتان برنجانید. این مشکلی واقعی است که از میزان فعالیتهایتان می‌کاهد، برای اینکه ظاهرا همه چیزها برای شما مهم تر از این مشکل هستند و به نظر می‌رسد که شدت احساسی شما از رفتار‌های افراطی حمایت می‌کند. بااین حال وقتی به اواسط هفته نزدیک تر می‌شویم, شما آرزو می‌کنید که ای کاش همه رازهایتان را فاش نکرده بودید! فراموش نکنید که لازم نیست همه رویاها و خیالات خود را با دیگران در میان بگذارید.

فال روزانه

فال روز متولدین شهریور: شما خودتان به این درک رسیده اید و فهمیده اید که از موضوع و مسئله ای مربوط به گذشته زندگی تان فرار می‌کنید. اما مشکل این است که عقل و منطق نمی‌تواند جایگزین عمل شود. از نظر تئوری شما می‌دانید که چه می‌خواهید. اما در عمل هنوز درگیر این هستید که بفهمید در رابطه تان با دیگران چه جور آدمی‌ هستید و در نتیجه خودتان را محدود کرده اید. شجاع باشید و تمام امکاناتی که قبلا بهش فکر نمی‌کردید را مجسم کنید. باور داشته باشید که هر چیزی می‌تواند اتفاق بیفتد، پس همانگونه خواهد شد!

فال روزانه

ترازو

فال روز متولدین مهر: امروز هدیه ای که می‌توانید به دوستانتان بدهید این است که بهشان نشان بدهید چگونه می‌توانید با همدیگر ساعتهای به یاد ماندنی ای داشته باشید! اما برای رسیدن به این خوشی بهترین راه این نیست که در موردش صحبت کنید. از این مثال پیروی کنید؛ با انجام دادن کارهایی که حس خوبی بهتان می‌دهد و لذت بردن از کار کردن توانایی‌های خود را نشان دهید. اگر تسلیم شده و عقب نشینی کنید, آن وقت میدان را به حریف واگذار کرده اید و نشان می‌دهید که از توانایی کمتری برخوردارید. فرصتها را بقاپید؛ افراد دیگر نیز از شما تبعیت خواهند کرد

فال روزانه
عقرب

فال روز متولدین آبان: امروز به شدت نیاز دارید که تنها باشید، اما تا موقعی که وظایفتان را به طور کامل انجام نداده اید، شاید نتوانید در خلوت خودتان تنها باشید. البته شما بیشتر از اینکه به فکر خودتان باشید، به فکر عمل کردن به قولهایتان و کمک کردن به دیگران هستید. خیلی عجیب است! شما دوست دارید یکدفعه جهش داشته باشید، کارهای لازم را انجام دهید و بعد یکدفعه عقب نشینی کنید! خوشبختانه شما می‌توانید دو روش متفاوت را تجربه کنید، پس از کارتان عقب نشینی نکنید!

فال روزانه

کماندار

فال روز متولدین آذر: اگرچه شما فهمیده اید که تبعیت کردن از قانون لازم است، اما هنوز هم در ذهتان دوست دارید کارهایی انجام دهید که با قانون مغایرت دارند! حالا شما نمی‌توانید جلوی چنین تمایلات هیجان انگیزی را بگیرید. شما انقدر هیجان زده شده اید که نمی‌دانید چه کاری درست است و چه کاری غلط!! پس همین الان دست به کار شده و خطر کردن را بپذیرید، افکار فیلسوفانه خود را برای بعد بگذارید.

فال روزانه
بز

فال روز متولدین دی: امروز شما می‌خواهید همه اطرافیانتان بفهمند كه شما چقدر هوشیار بوده و حواستان جمع است، شما حسابی خودتان را به زحمت انداخته و هر کاری می‌کنید تا آنها عمل شما را ببینند. سهیم کردن افرادی که بهتان نزدیکند در روند و پیشرفت کاریتان نشاط آور و روح افزا می‌باشد، اما اگر در مورد کارهایی که انجام می‌دهید ناممطئن باشید، به تدریج کارهایتان پیچیده تر می‌شود. نگران عکس العمل افراد دیگر نسبت به رفتار متناقض خود نباشید. فقط به حس خود اطمینان کنید و بدانید که شما را به مسیر درستی هدایت می‌کند.

فال روزانه
آبگیر

فال روز متولدین بهمن: شما امروز زیاد صبور نیستید! چرا که افراد دیگری هستند که نیازمند توجه و مراقبت بیشتری بوده و در اولویت قرار دارند. شما از وقتی که فهمیده اید که تنها فرد در میدان بازی نیستید، نمی‌فهمید که چرا برخی از مردم موقعیت خود را بیش از اندازه بزرگ می‌کنند! باهمه این احوال الان بهتر است که به خاطر داشتن صلح و آرامش با افراد دیگر مخالفت نکنید.

فال روزانه

دوماهی که خلاف جهت هم شنا میکنند

فال روز متولدین اسفند: شما امروز خیلی کار دارید، اما دیگران از مسئولیتهایتان اطلاعی ندارند و نمی‌دانند باید وظایفتان را انجام دهید. کار کردن زیاد هیچ اشکالی ندارد، اما اجازه ندهید نیاز شما برای جلب توجه و دیده شدن مانع از سازندگی تان بشود! متعادل بودن همیشه ایده خوبی است. اگر شما تا موقعی که کاملا کارهایتان را تمام نکرده اید سکوت اختیار نکرده و حرف بزنید، مورد توجه واقع شدن و بازخوردهای مثبت بهتان کمک می‌کند.

فال روزانه

 

پنج شنبه 20/11/1390 - 1:24
موسيقي
جام جم آنلاین: گروه «رستاک» به سرپرستی سیامک سپهری در آخرین روز از بیست و هفتمین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر با دو اجرا در سالن برج میلاد به روی صحنه خواهد رفت.

به گزارش ستاد خبری بیست و هفتمین جشنواره بین المللی موسیقی فجر، سیامک سپهری سرپرست گروه رستاک، درباره قطعات اجرای این گروه گفت: در این اجرا علاوه بر قطعاتی که در آلبوم «همه اقوام من» منتشر شده، دو قطعه جدید و شنیده‌ نشده نیز اجرا خواهد شد، که در آینده‌ای نزدیک به بازار موسیقی عرضه خواهد شد.

سپهری در ادامه درباره سازبندی قطعات توضیح داد: بسته به نوع قطعاتی که از اقوام مختلف اجرا خواهیم کرد، سازها نیز تغییر پیدا خواهند کرد. به عنوان مثال در قطعه بلوچی از سازهای کوبه‌ای استفاده خواهیم کرد که تاکنون کمتر روی صحنه دیده شده‌اند. یا در قطعه مازندرانی ساز بادی «لَله‌وا» را به کار خواهیم برد که برای عمده مخاطبان آشنا نیست.

سرپرست گروه «رستاک» ادامه داد: در اجرای جشنواره دو نوازنده جدید به گروه اضافه خواهند شد که با این دو نفر تعداد نوازندگان به 15 نفر می‌رسد.

سیامک سپهری(سرپرست گروه- نوازنده تار)، فرزاد مرادی(خواننده- نوازنده سه تار، دهل، قوپوز)، بهـزاد مرادی(خواننده- نوازنده دف، دهل)، پیران مهاجری(عود)، یاور احمدی‌فر (دف، دایره، دهل)، محمد مظهری(کمانچه)، اکبر اسمعیلی‌پور (تار)، سارا نادری(دوتار، ناقاره، تنبک، رباب)، نگار اعـزازی(دف، دایره)، کاوه سروریان(نی، سرنا، نی‌لبک، بالابان)، نیما نیک‌طبع (دف، دایره، دمام)، دانوش اسدپور (سنتور)، امید مصطفوی(تنبک، تامبورین)، حسنا پارسا(کمانچه)، سپهر سعادتی(کنترباس) اعضای گروه رستاک را تشکیل می‌دهند.

«رستاک» در تابستان سال ۱۳۷۶ فعالیت خود را در قالب یک گروه موسیقی تجربی آغاز کرد. این گروه با الهام از عناصر شنیداری موسیقی بومی ایران و با رویکرد به گونه‌ای از موسیقی با قابلیت برقراری ارتباط با سایر فرهنگ‌ها، به تحقیق و برگزاری جلساتی با حضور هنرمندان و استادان حوزه‌های متفاوت موسیقی پرداخت.

گروه موسیقی رستاک 29 بهمن ماه در دو سانس 15/18 و 45/21 در برج میلاد به اجرای برنامه می پردازد.

بداهه نوازی «جلال ذوالفنون» در جشنواره موسیقی فجر

«جلال ذوالفنون» با گروه اوستا در بخش جنبی جشنواره موسیقی فجر به روی صحنه می رود و در یک بخش به صورت مستقل به بداهه نوازی می پردازد.

آرش اوستا سرپرست گروه اوستا اظهار داشت: بداهه نوازی جلال ذوالفنون در جشنواره بیست و هفتم موسیقی فجراجرا می شود،

این کنسرت در دو بخش تدارک دیده شده است که بخش نخست به بداهه نوازی استاد ذوالفنون اختصاص دارد و در بخش دوم نیز گروه اوستا قطعاتی را در آواز بیات ترک، دستگاه شور و نوا را بر اساس اشعاری از عطار، حافظ، مولانا و سعدی است.

وی در ادامه افزود: ترکیب سازها در این کنسرت کمانچه، قیچک باس، عود، تمبک و سه تار است .

سرپرست گروه موسیقی اوستا با اشاره به اینکه امسال برای هفتمین سال در جشنواره موسیقی فجر شرکت می کند، خاطرنشان کرد: هدف از برگزاری این کنسرت به صحنه کشاندن بخشی از اندیشه و ایده های مکتب ذوالفنون است.

وی ادامه داد: با توجه به سوبسیدی که مسئولان برگزاری برای جشنواره موسیقی فجر قائل می شوند و با توجه به قیمت مناسب بلیت،  این ایام بهترین فرصت برای کنسرت رفتن است.

اوستا تصریح کرد:با توجه به مشکلات فراوانی که بر سرراه برگزاری موسیقی است ؛ برای بسیاری از گروههای نوپا حضور در جشنواره سکویی برای پیشرفت و معرفی شدن به دنیای حرفه ای است.

گروه موسیقی اوستا با همراهی جلال ذوالفنون 26 بهمن ماه ساعت 21 در بخش جنبی جشنواره بیست و هفتم در تالار وحدت به روی صحنه می رود.

آریان و بنیامین در برج میلاد به روی صحنه می روند

گروه آریان و بنیامین در بخش پاپ بیست و هفتمین جشنواره بین المللی موسیقی فجر 28 بهمن ماه در برج میلاد به روی صحنه می روند.

محسن رجب پور مدیر برنامه های آریان و بنیامین در خصوص اجرای این دو گروه در جشنواره امسال گفت: در کنسرت گروه آریان گلچینی از آلبوم گل آفتابگردون، و اما عشق، تا بی نهایت و بی‌تو باتو اجرا می شود.

وی افزود: همچنین بعضی از قطعات معروف این کنسرت را به صورت میکس در آورده ایم تا هم بتواند برای مردم خاطرات را تداعی کند و هم تنوعی برای مخاطبان داشته باشد.

رجب پور در ادامه صحبت های خود خاطرنشان کرد:در این اجرا از قطعاتی که تاکنون مجوز نشر دارند استفاده کنیم و با وجود اینکه آلبوم جدید آریان هم در راه است، اما به دلیل نداشتن مجوز قطعه از آن را اجرا نخواهیم کرد.

وی تصریح کرد:گروه آریان امسال برای سومین بار در جشنواره موسیقی فجر شرکت کرده و با نوازندگانی چون سیامک خواهانی (ویولن)، شراره فرنژاد ( گیتار، همخوان)، برزو بدیهی (پرکاشن)، نینف امیرخاص ( کیبورد)،علیرضا طباطبایی ( درام)، سحر کاشمری( همخوان)،ساناز کاشمری ( همخوان)، علی پهلوان (آواز، گیتار) و پیام صالحی ( آواز، گیتار) حضور دارند.

رجب پور در ادامه با اشاره به اجرای بینامین در جشنواره بیست و هفتم موسیقی فجر گفت: بسیار تلاش کردیم که برای این کنسرت یکسری قطعات جدید آماده کنیم، اما این قطعات جدید آلبوم این خواننده هنوز مجوز نگرفته است.

وی خاطرنشان کرد: یکی از تفاوت های کنسرت بنیامین در جشنواره موسیقی فجر با سایر اجراها به گونه ای است که نگاهی به آثار این خواننده از ابتدا تا کنون داشته باشیم، بر این اساس بنیامین در این اجرا با یک نگرش جدید قطعات شناخته شده رو به صورت میکس اجرا می کند.

گروه آریان 28 بهمن ماه ساعت 15/18 و بنیامین در همین روز ساعت 45/21 در برج میلاد به روی صحنه می رود.

نوازنده آلمانی به همراه 8 گروه ایرانی به شیراز می رود

نوازنده آلمانی به همراه 8 گروه ایرانی در بیست‌ و هفتمین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر در شهر شیراز به روی صحنه می‌رود.

9 گروه موسیقی در بیست‌ و هفتمین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر در شهر شیراز روی صحنه می‌رود.

8 گروه ایرانی و یک نوازنده از آلمان (اشتفان میکوس) در این دوره از جشنواره در شهرستان شیراز روی صحنه می‌روند. این اجراها روز چهارشنبه 26 بهمن آغاز می‌شوند و روز پنجشنبه چهارم اسفند ماه به پایان می‌رسند.

در اجراهای شهر شیراز به ترتیب گروه موسیقی قشقایی «چنلی» به سرپرستی امین آقایی، گروه کر پاسارگاد به سرپرستی حامد فقیهی، گروه لیان بوشهر به سرپرستی محسن شریفیان، ارکستر سازهای بادی تهران به سرپرستی سینا ذکایی، مازیار فلاحی (خواننده پاپ)، اشتفان میکوس از آلمان، گروه موسیقی نواحی «رستاک» به سرپرستی سیامک سپهری، ارکستر زهی «چنگ» به سرپرستی کاوه کشاورز و کوارتت پژوهشی «هنگام» به سرپرستی روزبه تابنده به روی صحنه خواهند رفت.

تمامی اجراها ساعت 19 در مجموعه فرهنگی- هنری حافظ برگزار می‌شود. دو اجرای مازیار فلاحی و گروه رستاک نیز در دو نوبت (ساعت 18 و 19) برگزار خواهند شد.

نیما مسیحا با ارکستر سمفونیک صدا و سیما به جشنواره فجر می آید

ارکستر سمفونیک صدا و سیما به رهبری محمد بیگلری‌پور در بخش جنبی بیست و هفتمین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر با حضور نیما مسیحا به روی صحنه می‌رود.

ارکسترسمفونیک صدا و سیما در این دوره از جشنواره در دو بخش به صحنه می‌رود و اجرای خود را  با نواختن قطعه «ستایش یزدان» از ساخته‌های زنده یاد سنجری آغاز خواهد کرد.

این ارکستر در ادامه بخش‌های دوم، چهارم،ششم و هشتم از سمفونی «بصیرت» از ساخته‌های مشترک  شهرام توکلی و علی اکبر قربانی را می‌نوازد. اجرای قطعه «بوی بهار» از ساخته‌های حسین ریاحی با اجرای گروه کر و تک‌خوانی جاوید عسگری آخرین قطعه از بخش نخست این کنسرت است.

در بخش دوم از این برنامه قطعه «تک‌نوازی کمانچه» از ساخته‌های جابر اطاعتی را با تک‌نوازی این هنرمند اجرا می‌کند و در ادامه شش قسمت سوییت سمفونی خورشید از ساخته‌های محمدرضا چراغعلی را با همراهی گروه کر و تک‌خوانی نیما مسیحا نواخته خواهد شد.

ارکستر سمفونیک صدا و سیما 27 بهمن‌ماه ساعت 18:30 در تالار وحدت به صحنه می‌رود.(فارس)

پنج شنبه 20/11/1390 - 1:22
اخبار
جام جم آنلاین: ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم پیشکسوت کشورمان پس از پشت سر گذشتن یک دوره بیماری ظهر امروز در سن 85 سالگی دار فانی را وداع گفت.

سیروان یونسی دختر زنده‌یاد ابراهیم یونسی در گفتگو با مهر با تایید خبر درگذشت پدرش گفت: پدرم ظهر امروز چهارشنبه 19 بهمن ماه بعد از یک دوره بیماری، از دنیا رفت و ما را تنها گذاشت.

وی ادامه داد: پیکر ایشان فردا به بهشت زهرا برده می‌شود و از آنجا برای خاکسپاری به سمت بانه زادگاه پدرم خواهیم رفت تا او را در زادگاهش به خاک بسپاریم.

ابراهیم یونسی از نویسندگان و مترجمان شاخص کشورمان بود که بیش از ده‌‌ها عنوان کتاب نوشته و ترجمه کرده بود و بسیاری از آثار مطرح ادبیات جهان و آثار پژوهشی با ترجمه وی در ایران شناخته ‌شده‌اند. وی همچنین برخی از نویسندگان غربی را برای نخستین‌بار به ایرانیان معرفی کرد.

ابراهیم یونسی، نویسنده و مترجم پیشکسوت، متولد سال 1305 در شهر بانه است. وی بیش از 10 کتاب تالیفی و 60 ترجمه را در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است.

فعالیت‌های سیاسی او پیش از انقلاب، منجر شد که رژیم پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد، یونسی را زندانی و محکوم به اعدام کند. او سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.

یونسی بعد از انقلاب اسلامی، اولین استاندار کردستان بود. از میان آثار تالیفی این نویسنده و مترجم می‌توان آثاری را چون «هنر داستان نویسی» رمان «مادرم دوباره گریست»، «گورستان غریبان»، «شکفتن باغ» و «اندوه شب بی‌پایان» برشمرد و از میان انبوه ترجمه‌های این مترجم می‌توان به این آثار اشاره کرد: «آرزوهای بزرگ»، «اسپارتاکوس»، «تاریخ ادبیات روسیه»، «جنبه‌های رمان»، «داستان دو شهر»، «دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده»، «سه رفیق» و «تاریخ اجتماعی هنر».

«زمستان بی‌بهار» هم كتابی است كه در سال 1382 به قلم او منتشر شد. این كتاب شامل خاطرات یونسی از كودكی تا آزادی از زندان است. در كتاب «یكی از ما» نیز امیر حاجی‌صادقی در قالب گفت‌وگو به بیان زندگی و دیدگاه‌های یونسی پرداخته است.

یونسی که ماه‌های اخیر را در بستری بیماری به سر می‌برد و دو سال اخیر از بیماری آلزایمر رنج می‌برد.

پنج شنبه 20/11/1390 - 1:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته