• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4148روز قبل
اهل بیت
در هفدهم ربیع الاول ، فرشتگان عرش، در انتظارند تا سرزمین مدینه از درخشش ششمین آفتاب امامت، منور شود. در خانه امام محمد باقر علیه‏السلام ، چشمه چشم‏های منتظر می‏جوشد تا از دیدن رخسار کودکی یوسف‏جمال، زلال شود.عاقبت، انتظار به پایان می‏رسد. ششمین حجت خدا چشم برجهان می‏گشاید.
برای رسیدن به حضرت دوست. حدیث زیبایش هنوز در صحیفه روزگار می‏درخشد که فرمود: «ما برگزیدگان خدا، راه روشن به سوی خدا و صراط مستقیم هستیم». آری، خاندان نبوت، چراغ‏های هدایت انسان‏هایی هستند که به دنبال سرزمین نور و روشنایی‏اند.

*******
صبح صادق

زینب مسرور
اندیشه در حیرت است از کسی که بهتر از او را، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی راه نیافته...؛ او، آیینه ذات پروردگار بود و می‏دانست هر آنچه را در آسمان‏ها و زمین و بهشت و دوزخ بود؛ از گذشته تا آینده. او هر آنچه داشت، از خدا داشت و «قرآن» که «بیان کننده همه چیز است».
دولت‏هایی پوشالی در نبرد بودند و جدال؛ یکی با کژ اندیشه‏هایی محال و دیگری در حال زوال و... «حال» بهترین مجال برای آن‏که «شیعگی» جان بگیرد و اسلام، سامان. او بیشتر از همگان، هر چیز را برایمان باز گفت و خویش آن سان بود، که می‏نمود. و «شیعه» منسوب به اوست؛ آیا ما پیروانی صادق هستیم؟
فرزند آسمانی مدینة الرسول، با سی و چهار سال احیاگری و اهتمام، شیعه را یک‏سره «جعفری» کرد. عطر خوش عرفان، کلام، فقه، عقاید و... از جانش می‏تراوید و در جای جای جهان می‏پیچید؛ آن‏گونه که هزاران شاگرد را در مکتبش پرورانید.

*******
امام جعفر صادق، از آسمان آمد

رزیتا نعمتی
آن روز، در خانه اُمِّ فروه، آسمان به زمین پیوند خورد.
قابله، سراسیمه بیرون دوید و مژده میلادش را داد.
راز ماندگاری نوزاد امام باقر علیه‏السلام ، حکمت الهی سینه‏اش بود که او را به جایگاهی رساند که تنها در مسجد کوفه، 900 تن از شاگردان آن امام می‏زیستند و کاروان‏ها، آوازه علم حضرت را به شهرها می‏بردند. صبح صادق آمد تا جریان امامت را به روشنایی پیوند زند:
امام جعفر صادق از آسمان آمد
به جسم خسته عالم دوباره جان آمد

*******
وقف علم و معرفت

حجت ششم! عصر تو، عصر جنبش غالیان و جنبش خوارج بود. ولی تو همواره خود را با درایت کنار کشیدی و نیم قرن از عمر شریف خود را وقف علم و معرفت کردی؛ مدتی در مدینه و سپس در عراق.
آن روز که خلافت منصور عباسی را پیش‏گویی کردی، حتی دشمن نیز اقرار به این کرد که تو را باید «صادق» لقب نهاد.

*******
پایه‏گذار مکتب سبز جعفری

تو ـ استاد نسل معاصر خود بودی. سیاست و ملک را به خواستاران آن واگذاشتی و میوه‏های محضر علم تو، یکی یکی رسیدند؛ مالک، ابوحنیفه، جابربن حیان و هزاران هزار دیگر. تنها با دست‏های تو بود که عرفان در اسلام ریشه دواند و مکتب مردم‏سالاری و تعادل اندیشه، شکل گرفت. شیعیان را به گرد شمع وجود خود جمع کردی و آن روز بود که تدبیر تو در رفتار، تسلط تو را بر همه امور نشان می‏داد؛ روش معتدلی که از راه کشف و کرامت به تو رسیده بود.

*******
مدهوش صبح «صادق»یم

فاطره ذبیح‏زاده
سپیده صبح صادق، دمیده از سمت اشراق مدینه! لعل لب فرشتگان، مترنم از نوای خوش بشارت است؛ بشارت آمدن کودکی از تبار صالحان و هادیان!
فرشتگان، سر از حجره‏های آسمان برآورده‏اند تا رد روشن شهاب جعفر صادق علیه‏السلام را تا کهکشان دامان پاک و پرستاره «ام فروه»، بدرقه کنند. دشتی از اقاقیا و داوودی، تا پای خانه پرنور باقرالعلوم صف کشیده‏اند و چشم دوخته‏اند بر جمال بی‏مثال گل تازه دمیده‏اش.
شور و شوق، به سماع آمده است در دیدگان خیس شیعیان علی. امشب، نور سینایی صادق، بر قلب طور مدینه تابیده است و عاشقان ولایت، مدهوش جلوه پرفروغ و ربانی اویند.

*******
مقدمش گلباران!

هفده ربیع، بهاری‏ترین فصل اهل زمین است. در نیلوفرانه قدوم ختم رسل، برای روشنی دیدگان جد عزیزش، نور در دیدگان منتظر آینه‏ها پراکنده‏اند؛نور عالم‏گیر صادق آل احمد را!
مولای عطوفی آمده است که در تاریکی شبانه کوچه‏های مدینه، به رسم علی علیه‏السلام ، انبان نان فقیران بنی‏ساعده را بر دوش می‏گرفت. زبانش از ذکر خدا لبریز بود و بیش‏تر روزهایش به روزه سپری شد. پینه دستانش، آشنای دیرینه بستان‏های مدینه بود.
آری! صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ؛ آمده است؛ صابر راه حق و رئیس مذهب عشق، آمده است. قدومش گلباران!

*******
علم اولین و آخرین

«صبر»ش چنان بود، که در مصیبت‏ها همگان را به شگفتی وامی‏داشت. «عفو»ش آن سان که برای آمرزش دشنام‏دهندگان خویش، به نماز برمی‏خاست و هدایتشان را در دعا از خداوند می‏خواست.
«سخاوت»های پنهانی‏اش، شبان تارِ مدینه را روشن و دل‏های تهی‏دستان را بسی خشنود می‏ساخت.
«عبادت»ش، چندان عاشقانه بود، که پیوسته او را در ذکر و روزه و نماز، به درگاه آن یگانه بی‏نیاز می‏دیدند و علمش چنان بود که در مکتب او، چهار هزار شاگرد، از مخالف و موافق، بهره می‏برد.

*******
از صدف «قال الصادق»

حجت ششم! مسجد مدینه، آذین شده است برای طلوع انوار آسمانی فقه تو.
ستون‏هایش، گوش سپرده‏اند، شیوایی کلام فاضلانه‏ات را.
وجب به وجب زمین مدینه، عطر ملکوت گرفته است.
ملائک، بال گسترده‏اند بر خاک راه تو تا پابوس احیاگر آیین محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باشند.
فقه، می‏جوشد از لحظه‏های پرنور و صادقانه‏ات. «قال الصادق»های تو، ستاره پاشیده است بر تارک چند صدسال اجتهاد و فقاهت. مکتب توحیدی‏ات، در لحظه لحظه «شیعه بودن» شناور است.
یک عمر، درّ گران‏بهای احکام خدا، از صدف «قال الصادق» تو تراویده است. از هشام‏ها و مفضل‏ها، تا شیخ مفیدها و بحرالعلوم‏ها، از خوشه خوش‏رنگ و بهشتی کلام تو روییده‏اند.
مولا جان! شیعه اگر زنده است، شیعه اگر پویاترین مکتب دنیاست، شیعه اگر اوج گرفته بر آسمان بالندگی، همه به یمن تلألوی علم لدنی توست.

*******
در مکتب جعفری‏ات

مصطفی پورنجاتی
امروز، روز میلاد مشق دانایی است؛ روز تحریر حکمت و شکفتن معرفت.
صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ! از سرزمین درس و مکتب جعفری‏ات، از آن منبر و مسجد و محراب، پژواک درس‏های تو هنوز به گوش می‏رسد.
کتاب‏های حدیث، مفتخرند که تبارشان به کلام تو ختم می‏شود و طعم دانایی، با تکرار ترکیب‏هایی از کلام توست که در کام جان‏ها نقش می‏بندد.
آهنگ اندیشه‏های بیگانه، از دورها تا دل اسلام‏آوردگان شهر سفر می‏کرد و بر ذهن‏ها و زبان‏ها می‏نشست. در آرامش آب‏ها، موج‏ها و طغیان‏هایی برمی‏کشید و بی‏تاب می‏کرد، فرقه‏ها و نحله‏های رنگارنگ را.
غوغا و اضطراب برپا شده بود؛ معرکه‏ای از رأی‏ها و نظرها.
تو، پرستار لطافت قلب‏ها، دست بخشایش را بازگشودی و به انتظار پرسش‏ها و ابهام‏ها پایان دادی.
عطش و حیرت، زیر باران دانایی که از تو می‏بارید، سیراب و آرام می‏شد.

*******
آیینه صداقت

سید علی اصغر موسوی
هفدهمین روز از بهارانه ربیع است!؛ بهاری در بهار مدینه شکوفا شد و آسمان، تمام توجهش به زمین است.
کوچه‏های محله «بنی‏هاشم»، عطر گل‏های «محمدی» می‏دهد و این مناسبت زیبا با نام و یاد پیامبر عشق و آیینه جمال دلارای الهی، محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، متبرک است.
گویی آسمان، در برابر زمین به تواضع ایستاده است و پرده از روی اسرار خود برداشته؛ ناشناخته‏هایش آشکار و انوارش فراگیر شده است.
چیست این شادمانه آسمان و زمین؟
چیست این شور پنهان در هیجان کاینات؟
کیست این که می‏آید از کانون مهر؟
کیست این که می‏ریزد به دامان بهاران، شور عشق؟
.... «آب زنید راه را»، می‏آید از کانون عشق، نوری که آفاق را به «تصدیق نامش» فرا خواهد خواند.
می‏آید از سمت آسمان، آیینه‏ای که پرتو انوار الهی را در سراسر زمین خواهد گسترد.
می‏آید «پیام آوری» که پیک علوم آسمان و زمین، به «صداقت» کلامش سوگند خواهند خورد و نامش در ذهن کاینات فراگیر خواهد شد.
شکوهمندی که گیرایی کلامش، نغمه‏های آسمانی را به سکوت وا خواهد داشت!
قرآن به تفسیر علوی‏اش خواهد بالید و تشنگان حقیقت، آستان نشین درگاهِ کبریایی اش خواهند شد.
«کیمیای» کلامش را «جابر بن حیان»؛ صداقتِ «فقه»اش را ابو بصیر و روایت حدیثش را «زرارة بن اعین» و ... تکثیر کرد.
می‏آید از سمت بهاری‏ترین فصل هستی، تا در دامان عصمت «خاتونی»، به بزرگی و عزّت برسد در علم و عصمت، در عفت و تقوا، در ایمان و شرافت، در ذات و نسب!
بانویی که «صادق»ترین «آیینه صداقت» را برابرنگاه آسمان خواهد گرفت تا افلاکیان پی به عظمت «آل اللّه» ببرند!
آیینه‏ای که بازتاب نور الهی در زمین است و از پرتو شعشعه ذاتش چراغ «ششمین شاخه طوبا» روشن شده است!
می‏آید، «امامی» که بر قلّه سترگ دانش خواهد ایستاد و جاهلان عصر را صلا خواهد داد.
می‏آید، «امامی» که در عصر استبداد و جهل، کشتیبان تنها سفینه حقیقت «تشیّع علوی علیه‏السلام » خواهد شد تا در گردابِ «دین شویی» امویان و عبّاسیان، سرگردان نماند!
می‏آید «امامی» که عظمت «فقه جعفری»اش، راه گشای، تمام بن بست‏های فکری خواهد شد و به پرچم سبز تبارش، اعتباری پایان‏ناپذیر، خواهد بخشید.
می‏آید تا با «ید بیضای» دانش، پیروان نور را، به سرمنزل مقصود، راهنما باشد.
حضور حضرتش، فرصتی زیبا و قسمتی زیباتر از تقدیرات الهی در سرنوشت ماست؛ مقدمش گلباران و نام عزیزش، قرین صلواتمان باد؛ اللهم صل علی جعفر بن محمدٍ الصادق علیه‏السلام

*******
منطق آفتاب

امیر مرزبان
به اولین فصل سبز سال سوگند! این که آمده، خود فروردین است.
این کودک نو رسیده که منظور همه دقیقه‏های امروز است؛ راستگو همچون پدر... شریف همچون مادر، لطیف همچون تمام خاندان بهاری اش.
خانه پنجمین امام، امروز برای کودکی آذین بسته که آمده تا ستاره ششم آسمان ایمان باشد.
یا صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ! تو خلاصه همه صداهای منبسط شده تاریخی؛ معلم همه عشق، آموزگار شعر و شور و شروه.
آقا سلام! توی کلاس سبز تو جایی برای پاهای ناتوان من هست؛ جایی برای خستگی شانه‏های جاهل، تا بنشینم و در زُلال چشم‏های تو زُل بزنم؟
آقا! محبت تو یعنی شاخه پُر بار شیعه.
شیعه، صدای نفس‏های تو را توی هر کتاب می‏شنود.
هر چه دارد، از منطق آفتابی تو دارد.
«به رغم مدعیانی که منع عشق» می‏کنندمان، هنوز هم جمال تو حجّت است؛ موجه‏ترین حجت ما.
ای حجت خدا. برایم صلوات، معنای تازه دارد.
تو آمدی تا بفهمند این پیراهن پوسیده بر تن خلفای جور، اسلام نیست.
آمدی تا راه سُرخ ستاره را ادامه بدهی... دلم برای کودکی امشب پر می‏زند که علم، گوشه نشین مکتب اوست، خضر، سالک راهش و عیسی طفل نوآموز کرامتش.
خدایا! من به صداقت این لحظه‏ها، به روح نورانی صادق الائمه، به علم آسمانی‏اش نیازمندم.
خدایا! جاهلم به آن چه که تو مقدر آسمان‏ها و زمین کرده‏ای. جاهلم به همه علوم.
خدایا! مرا به حلقه شاگردان او برسان. مرا به زلال دانش جعفری مهمان کن.
خدایا! دلتنگ قدم زدن در همان حوالی که او رد می‏شود هستم؛ همان جا که درس نور می‏داد، به همان اطاق که آمد تا درس مهر بدهد.
خدایا! دست‏هایم بهانه دارند. دست‏های بهترین آموزگار را بر سرم بکش؛ راستگوترین آموزگار.

*******
شانه به شانه بهار

معصومه داوود آبادی
«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد، بمانند مردن جاهلیت مرده است».
سلام بر تو ای خزانه دانش خداوند، ای ششمین ستون معرفت، ای آن که خون زلال فضیلت و علم، در رگ‏های تو جریان دارد! صداقت، وامدار چشمان آینه گون توست و مذهب همیشه سبز شیعه، در پناه دست‏های مدبّرت به گُل نشسته است.
سلام بر تو که هفدمین روز ربیع، با گام‏های نورانی‏ات آغاز می‏شود و خاک مدینه را تپش‏های مقدس قلبت به شکفتن می‏خواند.
راست کرداران، آئین تو را به عاریت گرفته و راست گفتاران، هجای لب‏هایت را به سرمشق نشسته‏اند.
تو صادق آل محمدی. آن گونه بزرگی که خجستگی ولادتت، با میلاد بزرگْ پیامبر خداوند مقارن شده است. هنوز صدای رسای تدریست، گوش فرزندان تاریخ را می‏نوازد و شاگردانت، برجسته‏ترین چهره‏ها در گستره علوم فقهی و طبیعی به شمار می‏روند. تو آن رود بزرگی که تا جهان باقی است، مذهب سر فراز تشیع، از شعبه‏های پاکش سیراب خواهد شد.
ای بزرگ! امروز که می‏آیی، پنجره‏ها ستاره آویز میلاد آسمانی ات، لبخند می‏زنند. پرندگان بر دروازه‏های روشن مدینه، آمدنت را ترانه می‏خوانندو دریاچه‏های آبی عرفان، مژده رسیدنت را در گوش یکدیگر نجوا می‏کنند.
شانه به شانه بهار، در آغوش شکوفه‏های صدق و راستی از راه می‏رسی و شیعیان عشق، ورود خجسته‏ات را دف‏زنان به استقبال می‏آیند.
تو می‏آیی و قدم‏های جستجوگرت، جغرافیای دانش و آگاهی را درمی‏نوردد.
می‏آیی؛ بال‏های بلند معرفتت را بر این آسمان خالی می‏گسترانی و این گونه جهان، محصل همیشه مکتبت خواهد شد.

*******
صبح صادق

نسرین رامادان
پرتو رنگارنگ خورشید، اندک اندک بر فراز آسمان مدینه تابیدن می‏گرفت تا زمین، نظاره گر طلوع دوباره مهر باشد.
مدینه، بی صبرانه چشم به راه سپیده صبح بود.
... و ناگهان، نبض زمان تندتر از همیشه به تپیدن افتاده، شعله‏های سرکش و ابدی آتش، بیش از پیش، بر دوزخ جسم و جان ابلیس و خودش نشست و از پس ابرهای رحمت آفتابی برآمد.
زلال اشک، چونان شبنم سحرگاهی بر چشمان خسته مادر نشست مولودی از بطن عشق و طهارت زاده شد تا متن دین را بگستراند
و او صادق آل محمد بود و بنیانگذار نهضتی بزرگ؛ او چشمه سار فضل و دانش‏اش محلّ فیض چهار هزار درخت طوبی بود و آبشار عظیم عطوفتش، بنیان کن هر چه سنگِ خاراست.
او گستراننده نور پدر بود در تاریکنای جهای و روشنای دیده و دل باقرالعلوم علیه‏السلام ، شکافنده دانش‏ها.
اینک، فرشتگان، دسته دسته می‏آیند و به تماشای ابنُ المکّرمه می‏نشینند.
اینک، زمزمه تسبیح و تهلیل، از چار سوی مدینه، به گوش می‏رسد اینک، شمیم و عطر گل محمدی، سر تا سر زمین را پر کرده است و مشام جان‏های خسته شیعیان را می‏نوازد.
اینک، هزار هزار قافله دل، به دیدار آن امام می‏آید تا طلوع هشتمین ستاره عصمت از آسمان ولایت را جَشن بگیرد و مرهم عشق، بر زخم کهنه شیعه بگذارد.

*******
خورشید مدینه دانش

جواد محدثی
ای صادق آل پیامبر!
با بیانی بلیغ و کلامی فصیح، زبان رسای اسلام بودی.
با سخنانی حکیمانه، منطقی استوار و علمی سرشار، برگزیده روزگار بودی و بنده شایسته پروردگار!
تجسّم صبر و اخلاص بودی؛ چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، نام‏آور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.
چهره فروزان اهل بیت بودی، و وارث علوم رسالت.
از سلاله پیامبران بودی؛ عطر و بوی پیامبر را می‏دادی و مهابت و شکوه او را داشتی!
ای خورشید مدینه دانش! کدام معلمی را می‏توان نام برد که به اندازه تو، تربیت یافته مکتب عترت داشته باشد؟
کدام حوزه است که شاگردیِ تو، بر سر درِ آن نقش نبسته است؟
کدام فقیه است که خوشه‏چین خرمن حدیث تو نیست؟

*******
ششمین شاخه طوبی

سیدعلی اصغر موسوی
بشارت باد تو را، ای پاک‏ترین شهر خدا!
بشارت باد تو را، ای خانه سرشار از مهر!
بشارت باد تو را، ای روز آکنده از طراوت!
بشارت باد تمام لحظه‏های سبزِ سبزت را!
حیرتی زد جوش، زان نقش قدم، در طبع خاک تا نظر وا کرد، بر فرق‏اش گلستان ریختند
نام او بردند، اسمای قدم، آمد به حرف از لب او، دم زدند، آیات قرآن ریختند
آسمان، طرحی نو درانداخته و انتظار مردی را می‏کشید که نبوغ علوی‏اش، چراغ مصطفوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را روشن نگهدارد.
تمام آسمان، همچون حریر رها در باد، با بال فرشتگان می‏رقصید و چراغ‏های بلورین عرش، آکنده از صداقت سبز بود.
خورشید و ماه، این پیشکاران آستان امامت، با خیل ستارگان، به پرتوافشانی خویش مباهات می‏کردند!
هفدهمین شکوفه «ربیع»، در حال باز شدن بود، شکوفه‏ای که نام مبارک «هشتمین معصوم»، حضرت جعفربن محمدصادق علیه‏السلام را به «ششمین» شاخه طوبی می‏آویخت و عرشیان را با نغمه «اَلسَّلامُ عَلیْک یا صادِقَ ال محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم » آشنا می‏کرد! این‏بار، نوبت مدینه بود، تا خاطرات مکّه را یاد آورد.
مولودی پا به عالم ناسوت گذاشت، که آگاه‏ترین مردم به رموز عالم لاهوت بود. برگزیده‏ای که علمش، فراتر از تمام علوم و اعجازش، فراتر از زمان و مکان بود!
اسلام، رهین اخلاق و صداقتش و تشیّع، مدیون «فقه» و علوم اوست.
بلوغ علمیِ شاگردان حضرت صادق علیه‏السلام در تمامی علوم، الهی و طبیعی، علمی و عملی و نظری و استنباطی، نشانه بی‏کرانگی اوست، نشانه عظمت عرشی اوست که رضای حضرت حق«جل جلاله» را در هدایت خلق دیده بود!

*******
مولا جان!

ای پیر لحظه‏های حقیقت فروز دل
رندان دهر، تشنه دُردی ز ساغرت
عشق و خرد که آینه‏داران هستی‏اند!
گردیده‏اند، محو تماشای منبرت
فقه و اصول و فلسفه، جز نقطه‏ای نبود
گر می‏گشود حوصله، اوراق دفترت
جاری‏ترین زلال ازل تا ابد تویی
نامیده کردگار جهان، چون که جعفرت علیه‏السلام

*******
صبح صادق
ابراهیم قبله‏آرباطان

در حوالی صبح، قطره‏های لطیف باران، صورت خاک گرفته مدینه را شست و با آهنگی منظّم و رقصی موزون، دست‏های التماس زمین را نوازش کرد.
بارانی که با وزش ملایم نسیم همراه بود، طراوتی به کوچه‏های مدینه بخشید.
آسمان مدینه، زیباترین لباس خود را بر تن کرده بود و انعکاس آبی آسمان، در چشم هر عابری، امام محمد باقر علیه‏السلام را به اعماق دریای بی‏کران اعجاز و کرامت خداوند بُرد. ناگهان، لب‏هایش به هم خورد: «اَلْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمینَ».
قدسیان، فوج فوج، بر خانه امام محمد باقر علیه‏السلام فرود آمدند؛ با طبق طبق احسان و برکت که برای خاکیان، از افلاک به ارمغان آورده بودند.
انتظار به پایان رسید و جهان، به جمال ششمین ستاره امامت روشن شد. صدای صلوات و شادی، تمام خانه را پر کرد و با بوی یاس و یاسمن در هم آمیخت. تا کودک پلک گشود و در آغوش گرم امامت جای گرفت، بوی سیب، تا ملکوت پیچید و آسمان، از قدومش متبرّک شد.
آمد، تا همه دنیا، با آمدنش صبحی راستین را به تماشا بنشیند و تمام مکتب‏های تشنه هان، از علوم غیبی‏اش سیراب شوند.
آمد، تا از واژه واژه کلام آسمانی‏اش، تمام مذاهب رونق بگیرند.
خوشحالی از دیدگان ملائک می‏بارد. زمین یکپارچه غرق شادی است. روز میلاد صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است.

*******
آبشار

مهدى زارعى
گل كرد ردپاى كسى كه به یمن او
با یك گل شكفته زمستان، بهار شد
مردى رسید با سبد نور از بهشت
نورى كه شهد و شربت و سیب و انار شد
پس برتن كویر و در انبوه تشنگان
شهدى چكاند و خاك كویر آبشار شد
از سیب و از انار به هر جاهلى خوراند
علمش شكفت و عالم دهر و دیار شد
بر سستى فلاسفه و هر چه كه حكیم
دستى كشید و سستیشان استوار شد
در انجما جبر كه نورى دمید، جبر
ذره ذره ذوب شد و اختیار شد
در دشت علم، هرچه غزال رمنده بود
با تیر آسمانى فكرش شكار شد.
مردى كه چشمش آینه كائنات بود
چشمى كه هر كه دید، دلش بى‏قرار شد
اما چه حیف! دوره آیینه هم گذشت
چرخید چرخ و نوبت گرد و غبار شد
از دست روزگار به یك باره آینه
افتاد و وقت واقعه احتضار شد

*******
پیامبر رحمت و امام صادق

میلاد پیامبر رحمت و امام صادق
انتظار آمد به سر اى بیقراران تهنیت
شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنیت
جلوه گر گردیده حق اى حق شعاران تهنیت
ساقى از ره مى‏رسد جمع خماران تهنیت
پرمشام جان شد از عطر نكوى تُفْلِحوُا
میگساران باده نوشید از سبوى تُفْلِحوُا
شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع
ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع
عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع
عید میلاد دو دلدار نكو دارد ربیع
موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده
مصطفى با حضرت صادق به دنیا آمده
بشنو از بال ملائك نغمه توحید را
در افق بنگر بروز واژه امید را
حق طلب، از سینه ات بیرون نما تردید را
اخذ كن از رهبران زنده دل تأیید را
با ولایت شو عجین و بر سر میثاق باش
یا على برگو، به وصل یار خود مشتاق باش
دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد
یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد
نخل حق در سرزمین مشركین روئیده شد
لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد
گلشن جان را ز عطر این دو گل خوشبو ببین
رو نما سوى حجاز و جلوه یا هو ببین
عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگرید
این دو نور عالم آراى خدا را بنگرید
باده نوشان مِى قالوابلى را بنگرید
وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگرید
صد سلام و صد درود این دو گل دلخواه را
سر دهید اى عاشقان آواى صلى اللَّه را
سینه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد
دیده حق روشن و چشمان باطل كور شد
بركلیم ذى المعارج قلب عالم طورشد
بت پرستى در جهان منكوب شد مقهور شد
آتش آتشكده بى شعله و خاموش شد
طاق كسرى ریخت، ذكر یا اَحَد منقوش شد
آسمان عاشقى شد پر ستاره زین دو گل
عشقبازى با تداوم شد هماره زین دو گل
بر دل عشاق صادق شد اشاره زین دو گل
دیده دل شد گشوده بر نظاره زین دو گل
بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مكه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مكتب توحید باشد در حیات از این دو مه
روشن آفاق تمام كائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات ازاین دو مه
مِى فروشان مِى یكتا پرستى را ببین
جرعه‏اى یا هو بزن دنیاى مستى را ببین
پرتوِ نور نبوت با امامت دیدنى ست
غنچه اخلاص از باغ ولایت چیدنى ست
وارد حصن ولایت هر كه شد در ایمنى ست
رمز عترت دوستى، بیزارى از نفسِ دَنى ست
نفس بگذار و ولاى آل یاسین را گزین
شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آیین راگزین
مستى دل از مِى لولاك آل احمد است
هستى ما بسته بر خاك نعال احمد است
چشم ما در سیر آفاق جمال احمد است
مركز پرگار خلقت كنج خال احمد است
دست ما در بر سراى آل احمد مى‏زند
قلب ما در هر طپش با یا محمد مى‏زند
كیستم من؟ ذره‏اى در آستان اهل بیت
آشناى دستهاى مهربان اهل بیت
شكر حق باشد دلم محتاج نان اهل بیت
گاه دستم گاه پایم گه زبان اهل بیت
من اُویسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم
بنده آشفته كوى اباالزهراستم
من اباالزهرایى‏ام نسل و تبار احمدم
گنبدالخضرایى‏ام شمع مزار احمدم
شیعه‏اى فارغ ز خویش و بیقرار احمدم
آرزو دارم كند حق همجوار احمدم
بنگرید این از منیّت خسته گمراه را
عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را
حمْیَرىِ دوره خویشم گداى صادقم
با همه نقصم اسیر و مبتلاى صادقم
معصیتكارم ولى عبد سراى صادقم
خوب یا بد آرزومند دعاى صادقم
كاستى‏هاى مرا درمان كند خاك بقیع
كاش بودم ذره‏اى در بین خاشاك بقیع
كاش منهم یك پرستو در مدینه مى‏شدم
زائر كوى نبى بى قرینه مى‏شدم
كاش منهم كشته یك زخم سینه مى‏شدم
مرهمى بر درد بانوى حزینه مى‏شدم
كاشكى از جام زهرایى مرا شهدى رسد
دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد

*******
دو صبح صادق

در هفدهم ربیع جلّ الخالق
كز مشفق دین دمد دو صبح صادق
هم جشن ولادت رسول مدنی
هم عید ولادت امام صادق (علیه السلام)

*******
طلوع آفتاب و ماه

امشب كه صفا با دل و جان همراه است
هنگام طلوع آفتاب و ماه است
هم جشن ولادت امام صادق
هم عید محمدبن عبدالله است

*******
میلاد امام جعفر صادق (علیه السلام)

تا پرتو نور صادق آمد
جانی به تن خلایق آمد
به به كه ز مشرق حقیقت
خورشید همه مشارق آمد
در هفدهم ربیع الاول
آن سرور پاك لایق آمد
از دامن پاك امّ فروه
آن درّ یم حقایق آمد
این گوهر باقر العلومی
كانون رجاء واثق آمد
تا چهر ، به از مهش عیان شد
احسن ز میان خالق آمد
دریای فضائل و محاسن
عالم به جمالش عاشق آمد
بیمار دلان دگر ننالند
زیرا كه طبیب حاذق آمد
در پهنه عالم صداقت
الحق كه امام صادق آمد
شاگر درش ز كسب دانش
استاد به هر دقایق آمد
گر یكدل و یك زبان بود یار
حرفش به هدی مطابق آمد
از فیض وجود اوست بر خلق
رزق از در حیّ رازق آمد
از فیض در محبت دوست
این شعر ز طبع «ناطق» آمد
در مذهب رسمی تشیع
گیرند ز علم او تمتع

*******
انوار صبح صادق

دكتر قاسم رسا
چون از افق برآید انوار صبح صادق
در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق
شد موسم بهاران پرلاله كوهساران
بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق
بلبل كه در غم گل مى كرد بى قرارى
شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق
یك سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین
یك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق
ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ
باد از شكوفه افكند بر روى آب قایق
بر آستان معشوق تسلیم شو كه آن جا
صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق
زد بلبل سحرخیز فریاد شورانگیز
كاى مست خواب غفلت و اى بنده منافق
شد وقت آن كه خوانند حمد و ثناى معبود
شد گاه آن كه نالند در پیشگاه خالق
از بوستان احمد بگذر كه بلبل آن جا
بر شاخ گل سراید وصف جمال صادق(علیه السلام)
نور جمال صادق چون از افق برآمد
شد صبح عالم آراش بر شام تیره فایق
از شرق و غرب بگذشت نور فضایل او
چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق
تن پیكر فضایل، جان گوهر معانى
دل منبع عنایات رخ مطلع شوارق
همچون صدف ز دریا دُرهاى حكمت اندوخت
چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق
بر پایه كمالش محكم اساس توحید
از پرتو جمالش روشن دل خلایق
خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امكان
گنجینه كمالات، سرچشمه حقایق
هادى شوند یكسر گر لحظه اى بتابد
نور هدایت او بر جسم هاى عایق
بر لوح سینه اوست آیات حق هویدا
وه! وه! عجب سوادى است با اصل خود مطابق
افكار تابناكش روشن تر از كواكب
اندیشه هاى پاكش خرّم تر از حدایق
آیین جعفرى را بگزین كه دردمندان
درمان خویش جویند از این طبیب حاذق
شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت
بنماى رخ كه خلقى است بر دیدن تو شایق
در عرصه قیامت دست از تو برنداریم
كاندر شفاعت توست ما را رجاى واثق

*******
واپسین وصیت

همو بود، که در واپسین لحظه‏های حیاتش، خویشان خویش را فراخواند و در وداع آخر که همه چشم‏ها و گوش‏ها متوجه او بود، برترین سفارش را برای ما فرمود:
«شفاعت ما، هرگز به کسی که نماز را سبک شمارد، نمی‏رسد».
و ما، منسوب به اوییم. وی آن‏سان بود که می‏گفت. آیا ما نیز این‏گونه هستیم که می‏گوییم؟!

*******
پیام‏های کوتاه

* میلاد پایه‏گذار دانشگاه بزرگ جعفری، پایه‏گذار مکتب شیعه دوازده امامی، امام جعفر صادق علیه‏السلام ، مبارک باد!
* میلاد گل بوستان نبوی، وام‏دار شیعه علوی، امام جعفر صادق علیه‏السلام مبارک باد!
* طلوع آفتاب علم لدنی، امام صادق علیه‏السلام بر پهنای قرن‏ها فقاهت و اجتهاد، مبارک باد!
* صادق آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمده است و صابر راه حق و رئیس مذهب عشق؛ قدومش گلباران!
* امروز، در دشت دل‏ها، بوی دانایی دمیده است. تولد مکتب صادق علیه‏السلام و مذهب جعفری مبارک باد.
*خجسته سالروز طلوع خورشید هدایت، تبلور دُرّ دریای عصمت، تلألؤ نگین انگشتری امامت، شکوفایی گل بوستان احمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، ولادت صادق آل محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر تمام دوستداران معرفت و حقیقت مبارک باد.
منابع:
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره48
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره72
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره95
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره107
www.hawzah.net
www.shiati.ir
www. emam_sadegh.jahanpayam.net

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:55
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام رسول جعفریان و مهدی پیشوایی




عصر امام صادق - علیه السلام - عصر برخورد اندیشه‏ها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل كتاب و نیز دانشمند یونان، شبهات و اشكالات گوناگونی پدید آمده بود.
در آن زمان فرقه هایی همچون: معتزله، جبریه، مرجئه، غلات[1] ، زنادقه[2] ، مشبهه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و امثال اینها پدید آمده بودند كه هر كدام عقاید خود را ترویج می‏كردند.
از این گذشته در زمینه هر یك از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پدید می‏آمد، مثلا در علم قرائت قران، تفسیر، حدیث، فقه، و علم كلام [3]بحثها و مناقشات داغی در می‏گرفت و هر كس به نحوی نظر می‏داد و از عقیده‏ای طرفداری می‏كرد.

امام صادق - علیه السلام - و انحراف غلو

امام صادق - علیه السلام - همانند پدرشان، بشدت در برابر انحراف غلو ایستادگی كردند. باید گفت در طی سالها تلاش، از زمان امام علی - علیه السلام - تا امام باقر - علیه السلام - محبوبیتی برای اهل بیت - علیهم السلام - پدید آمد و نفوذ تشیع در عراق و برخی از نقاط دیگر، تعمیق یافته بود. اینك غالیان می‌كوشیدند تا با رخنه در درون شیعه، آن را از داخل متلاشی كرده و چهره خارجی آن را خراب كنند.
جریان غالی از جهاتی خطرناك بود، زیرا نه تنها از درون سبب ایجاد آشفتگی در عقاید شیعه شده و آن را منزوی می‌كرد، بلكه شیعه را در نظر دیگران انسانهای بی قیدو بند نسبت به فروعات دینی نشان داده و بدبینی همگانی را نسبت به شیعیان به وجود می‌آورد.[4]اكنون با نگاهی ساده به كتابهای فرق، این حقیقت آشكار است كه گرچه از لحاظ تقسیم‌بندی فرقه‌ای تشیع غالی را جدا یاد می‌كنند، اما اغلب نه تنها ارباب فرق و مذاهب بلكه عموم رجالیین اهل سنت تفاوت چندان روشنی بین دسته‌های شیعه نگذاشته و مردم را از پذیرفتن احادیث آنان پرهیز می‌دهند. حداقل یكی از دلایل این بدبینی رسوخ اندیشه‌های غالی در میان شیعیان بوده كه با همه تلاش امامان شیعه و بعدا علمای اصولی شیعه، آثار آن كمابیش برجای مانده است. نمونه آن رسوخ روایاتی است كه در باب تحریف قرآن در برخی از كتابهای حدیثی شیعه موجود بوده و اصل آن از غلات می‌باشد.[5]
به هر روی، قیام علمی امام برای تهذیب شیعه و حركت در جهت نفی غلو و دور كردن شیعیان از جریان غلو، از مهمترین اقدامات امام صادق - علیه السلام - برای حفظ فرهنگ اصیل اسلامی است كه امامان مبلغ آن بودند. در اینجا مروری بر اقدامات امام در جهت طرد و نفی غالیان، رد دیدگاههای آنها و نیز تكفیر این گروه خواهیم داشت. از جمله اقدامات امام، دور كردن شیعیان اصیل از غالیان منحرف بود. بدیهی است وجود ارتباط میان شیعه و غالیان با جاذبه‌های احتمالی موجود در غلات، می‌توانست كسانی از شیعیان را به سوی غلو بكشاند، به ویژه كه غالیان به دروغ خود را مرتبط با امامان - علیهم السلام - معرفی كرده و در برابر تكذیب امامان، اظهار می‌كردند كه این تكذیب صرفا از روی تقیه است. این امر در فریب شیعیان ساده دل مؤثر بود.
در روایتی مسند از قول امام صادق - علیه السلام - آمده كه حضرت با اشاره به اصحاب ابوالخطاب و دیگر غالیان، به «مفضل» فرمودند: یا مفضل! لا تقاعدوهم و لاتؤاكلوهم و لاتشاربوهم و لاتصافحوهم، [6] ای مفضل! با غلات نشست و برخاست نكنید، با آنان هم غذا نباشید و همراهشان چیزی ننوشید و با آنان مصافحه نكنید.
در روایتی دیگر امام بار دیگر همین مسأله را تأكید كرده فرمودند: و أما أبوالخطاب محمد أبی زینب الأجدع، ملعون و أصحابه ملعونون، فلا تجالس أهل مقالتهم فإنی منهم بریء و آبائی - علیهم السلام - منهم براء،[7] ابوالخطاب و اصحابش ملعونند، با معتقدین به مرام او همنشین نشوید، من و پدرانم از او بیزاریم.
امام به ویژه نسبت به جوانان شیعه حساسیت زیادتری داشته و می‌فرمودند: احذرو علی شبابكم الغلاه لا یفسدوهم، الغلاه شر خلق الله، یصغرون عظمه الله و یدعون الربوبیه لعباد الله،[8] درباره جوانان خویش از این كه غلاه آنان را فاسد كنند بترسید. غلاه بدترین دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را كوچك كرده و برای بندگان خداوند ادعای ربوبیت می‌كنند.
توصیه به عدم همنشینی، تنها با غلات نبود بلكه امام صادق - علیه السلام - شیعیان را از نشست و برخاست با هر اهل بدعتی، بر حذر می‌داشت: واحذر مجالسه أهل البدع فإنها تنبت فی القلب كفراً و ضلالاً مبیناً؛[9] از همنشینی با اهل بدعت پرهیز كن؛ زیرا باعث رشد و نمو كفر و گمراهی آشكار در قلب می‌شود.
امام برای طرد غلات از جامعه شیعه، عقاید آنان را مورد انكار قرار داده و با میزان قرار دادن «كتاب الله» برای سنجش نقلها و گفته‌های خود، از شیعیان می‌خواست ادعاهای نادرست غلات را نپذیرند.
بنا به نقل شهرستانی، سدیر صیرفی نزد امام - علیه السلام - آمد و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیان شما درباره شما اختلاف كرده‌اند، بعضی اظهار می‌كنند كه در گوش شما سخن گفته می‌شود؛ بعضی گویند به شما وحی می‌شود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام می‌شود؛ بعضی گویند در خواب می‌بینید؛ بعضی گویند به كتب آباء خویش فتوا می‌دهید. كدام یك را باید اخذ نمود؟
امام فرمودند: لا تأخذ بشیء مما یقولون، نحن حجه الله و أمناءه علی خلقه، حلالنا من كتاب الله و حرامنا منه؛[10] آنچه را كه گفته شده رها كن، ما حجت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از كتاب خداوند است.
این روایت نشان می‌دهد كه به سبب القاءات نادرست غالیان، این تصور برای برخی پیش آمده كه آیا به راستی ائمه - علیهم السلام - دین جدیدی آورده و وحی تازه‌ای به آنان می‌شود یا مسأله به گونه دیگری است؟ امام با تأكید بر این كه آنان هر چه دارند همان مطالب كتاب الله است از شیعیان می‌خواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری كنند.
در روایت دیگری نیز كه شهرستانی آورده، فیض بن مختار نزد امام صادق - علیه السلام - آمده، می‌گوید: فدایت شوم! این چه اختلافی است كه میان شیعیان شما به وجود آمده. من گاه در جمع آنان در كوفه حاضر شده و نزدیك است كه به تردید افتم. به مفضل رجوع كرده و آنچه را كه سبب آرامش من است نزد او می‌یابم امام فرمودند: أجل! إن الناس اغروا بالكذب علینا حتی كأن الله فرضه علیهم لایرید منهم غیره، و إنی لأحدث أحدهم الحدیث، فلا یخرج منّی حتّی یتأؤله علی غیر تأویله؛[11]
ببین! مردم فریفته دروغ بستن بر ما شده‌اند، گویا خداوند این را بر آنان فرض كرده و جز این از آنان نمی‌خواهد. من حدیث برای یكی از آنان می‌گویم، اما او از پیش من نمی‌رود جز آن كه آن را بر تأویلی بر خلاف تأویل واقعی معنا می‌كند.
در روایت دیگری كه «سهمی» در كتاب خود آورده نقل شده است كه عیسی الحجرانی گفت: نزد جعفر بن محمدالصادق - علیه السلام - آمده، پرسیدم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم؟ امام فرمودند: بگو. گفتم:
فإن طائفه منهم عبدوك و اتّخذوك إلها من دون الله و طائفه أخری والوا لك النبوه و... دسته‌ای از اینان تو را عبادت می‌كنند و تو را الهی جز الله می‌دانند؛ دسته‌ای دیگر تو را در حد نبوت بالا می‌برند...
امام آنقدر گریه كرد كه محاسنش از قطرات اشك پر شد، آنگاه فرمودند:
إن أمكننی الله من هولاء فلم أسفك دمائهم سفّك الله دم ولدی علی یدی؛[12] اگر خداوند مرا بر آنان مسلط كرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد.
این امكان هست كه راویان این قبیل اخبار، به ویژه آنها كه بر مذاق مذهب سنت بوده‌اند، مطالبی از خود بر آنها افزوده باشند؛ اما به هر روی نشان می‌دهد كه نفوذ غلات وجهه امامان - علیهم السلام - را در جامعه اسلامی آسیب پذیر كرده و برای شمار زیادی این قبیل پرسشها مطرح شده است.
اعتقاد به مهدویت امام باقر - علیه السلام - از جمله اعتقاد برخی از غالیان بود كه از سوی امام صادق - علیه السلام - مورد انكار قرار گرفت.[13] اعتقاد به نبوت برخی از امامان معصوم - علیهم السلام - در میان غلاه وجود داشت. امام صادق - علیه السلام - در برابر آن می‌فرمودند:
من قال: إنّا أنبیاء فعلیه لعنه الله و من شك فی ذلك فعلیه لعنه الله؛[14]
كسی كه بگوید ما نبی هستیم، لعنت خدا بر او باد كسی كه در این امر تردید كند بر او هم لعنت خدا باد.
برخی از غالیان لفظ «اله» را با «امام» یكی گرفته در تأویل آیه: «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» اظهار می‌كردند كه مقصود ازاله زمین، همان امام است. این سخنان بود كه سبب شد تا امام صادق - علیه السلام - آنها را بدتر از مجوس و یهود و نصارا و مشركین بخواند.[15]
لبه تیز برخورد امام با غالیان عقایدی بود كه ضمن آنها، كوشش می‌شد تا جنبه‌ای از «الوهیت» به امامان نسبت داده شود. آن حضرت می‌فرمودند:
لعن الله من قال فینا ما لا نقوله فی أنفسنا و لعن الله من أزالنا عن العبودیه لله، الذی خلقنا و ألیه مآبنا و معادنا و بیده نواصینا؛[16] لعنت خداوند بر كسی كه چیزی در حق ما بگوید كه ما خود نگفته‌ایم، لعنت خداوند بر كسی كه ما را از عبودیت برای خدایی كه ما را خلق كرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرت اوست، جدا سازد.
در روایت دیگری آمده كه حضرت فرمودند:
لعن الله المفوضه،[17] فأنهم صغروا عصیان الله و كفروا به و أشركوا و ضلوا و أضلوا فرارا من إقامه الفرائض و أداء الحقوق.[18]
خداوند مفوضه را لعنت كند. آنها عصیان پروردگار را كوچك كردند، به خدا كافر شدند و شرك ورزیدند و گمراه شدند و گمراه كردند، تا از اجرای احكام الهی و ادای حقوق فرار كنند.
تكفیر افراد بر اساس انكار امور بدیهی و ضروری اسلام، مورد قبول فقهای اسلام بوده است. این امر، به شرط آن كه در مجرای طبیعی خود بكار گرفته شود، می‌تواند با بخشی از انحرافات مقابله كند. امام كوشید تا با تكفیر غلات آنان را از جامعه مسلمین طرد كرده و حوزه فكری شیعه را از آلودگی‌های آنان به طور كامل رهایی بخشد.
یكی از اقدامات تأویل گرایانه غالیان، نمادین كردن مفاهیم دینی بود، به طوری كه آن مفاهیم از معانی اصلی خویش جدا شده و در حول و حوش یك معنای دیگری اصالت خویش را از دست می‌داد. امام صادق - علیه السلام - ضمن نامه‌ای به ابوالخطاب كه از جمله رؤسای غلاه بود، نوشتند:
بلغنی أنك تزعم أن الزنا رجل و أن الخمر رجل و أن الصلاه رجل و أن الصیام رجلٌ و أن الفواحش رجل و لیس هو كما تقول، انا اصل الحق، و فروع الحق طاعه الله، و عدونا أصل الشر و فروعهم الفواحش.[19]
شنیده‌ام كه گفته‌ای زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، مردانی به این نامها هستند. این گونه نیست كه تو می‌گویی، ما اصل حق بوده و فروع حق طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر، و فروع آنها همان فواحش و زشتیهاست.
در روایت دیگری امام فرمودند:
... علی أبی الخطاب لعنه الله و الملائكه و الناس أجمعین فأشهد أنه كافر فاسق مشرك؛[20] لعنت خدا و ملائكه و تمامی مردم بر ابوالخطاب باد. من شهادت می‌دهم كه او كافر، فاسق و مشرك است.
در جای دیگری امام به غلاه فرمودند:
توبوا ألی الله فإنّكم فساق كفار مشركون؛[21] به درگاه باری تعالی توبه كنید شما فاسق، كافر و مشرك هستید.
تكفیر صریح امام نسبت به خوارج، راه را بر هر گونه ادعای دروغینی كه غلات داشتند و اظهار می‌كردند كه امام صادق - علیه السلام - تنها با تقیه با آنان رفتار می‌كند، می‌بست. چنین برخوردی، آن هم با این صراحت، سبب می‌شد تا شیعیان مراوده خویش را به كلی با غلات قطع كنند.
از جمله زمینه‌هایی كه سبب نشر افكار غالیان شد، این بود كه پیروان خود را به سوی رهایی از بند «عمل به فروعات فقهی» و احیانا «محرمات شرعی» دعوت می‌كردند. آنها از قول امام صادق - علیه السلام - نقل می‌كردند كه: «هر كس امام را شناخت هر كاری كه بخواهد می‌تواند انجام دهد». امام در پاسخ به این شبهه فرمودند:
إنّما قلتُ: إذا عرفْتَ فاعًمل ما شئت من قلیل الخیر و كثیره، فأنه یقبل منك؛[22]
من گفتم: وقتی (امام را) شناختی، آنچه از اعمال نیك، كم و زیاد، می‌خواهی انجام بده. این معرفت است كه سبب قبولی اعمال تو می‌شود.
منظور امام، بیان اصل مهمی بود كه شیعیان به آن معتقد بودند و آن این كه احكام تابع امر ولایت است و اگر ولایت نباشد انجام آن اعمال نیز بدون ولایت ثمری ندارد. غالیان این عقیده را بر غیر معنای اصلی آن تأویل كرده بودند. بی عملی غالیان سبب شده بود تا شیعیان در شناخت آنان همین رعایت احكام فقهی را ملاك قرار داده و فرد غالی را از غیر آن تشخیص دهند.[23] تأكید امامان - علیهم السلام - بر عمل به احكام شرعی در روایات، به نوعی تكذیب غالیان است. تعبیرهایی نظیر «انما شیعتنا من أطاع الله» و یا «لاتنال و لایتنا الّا بالورع»[24] از این قبیل است.
تأثیر حماقت را نیز در پیدایش غلات نباید نادیده گرفت. [25]این در حالی است كه دنیا طلبی و جذب مرید برای كسانی از غلات كه مدعی نیابت از ائمه بودند و آنان را به مقام الوهیت می‌رسانند تا خود را نبی آنان معرفی كنند، تأثیر مهمی در پیدایش غلات داشته است. امام صادق - علیه السلام - می‌فرمودند:
إن الناس اولعوا الكذب علینا... و إنی أُحدُّث أحدهم بحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تأویله و ذلك أنّهم لا یطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عندالله و إنما یطلبون الدنیا؛[26]
مردم ولع در دروغ بستن بر ما دارند... من برای یكی از آنها حدیث نقل می‌كنم و او از نزد من بیرون نرفته آن را بر غیر معنای اصلی آن تأویل می‌كند. آنها در طلب حدیث و دوستی ما، طالب چیزی كه نزد خداوند است نیستند، بلكه در پی دنیا طلبی خویش‌اند.
امام برای آن كه شیعیان بتوانند قدرت نقد احادیث متعارض را، كه بسیاری از آنها ساخته غالیان بود، پیدا كنند، قرآن را به عنوان ملاك معین كردند. از جمله فرمودند:
لا تقبلوا علینا حدیثا الا ما وافق القرآن والسنه أو تجدون معه شاهداً من أحادیثنا المتقدمه؛ فإن المغیره بن سعید لعنهْ الله دس فی كتب أبی‌ أحادیث لم یحدث بها أبی؛ فاتّقوا الله و لاتقبلوا علینا ما خالف قول ربنا تعالی و سنّه نبینا (ص) فإنا اذا حدثنا قلنا: قال الله عزّوجلّ وقال رسول الله.[27]
آنچه را كه از ما روایت می‌كنند جز آن كه موافق قول خدا و رسول بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید. مغیره بن سعید كه خداوند او را لعنت كند، در كتب پدرم احادیثی را وارد كرد كه هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را كه از ما نقل كرده ومخالف قول خدا و پیامبر ماست نپذیرید. ما وقتی حدیثی نقل می كنیم می‌گوییم: خداوند یا رسول او فرموده است. در مواردی دیگری نیز از این حركت زشت غلات كه در روایت فوق آمده، یاد شده و مقصود از كتابها كه در روایت بالا آمده روشن شده است. امام صادق - علیه السلام - می‌فرماید: مغیره كتابهایی كه اصحاب امام باقر - علیه السلام - می‌نوشتند، به بهانه خواندن، آنها رابه خانه خویش می‌برده..
ویدس فیها الكفر والزندقه ویسندها إلی أبی، ثم یدفعها إلی أصحابه؛
او احادیثی در كفر و زندقه: به این كتابها وارد می‌كرد و به پدرم نسبت می‌داد و آن كتابها را به اصحاب باز میگرداند. امام می‌فرمودند:
فَكلَّما كان فی كتب أصحاب أبی من الغلو فذاك ما دُسه مغیره بن سعید فی كُتُبهم؛[28] آنچه از غلو در كتابهای اصحاب پدرم هست، مطالبی است كه مغیره وارد آن كتابها كرده است.
با این حركت صحیح امام صادق - علیه السلام -، شیعیان اصیل از غلو رهایی یافتند. اما متاسفانه اثرات نامطلوب آن در جلوگیری از رشد بیشتر شیعه باقی ماند. ابوحنیفه به خاطر وجود غلو، به اصحابش گفته بود كه حدیث غدیر را نقل نكنند.[29] گرچه این كار بسیار ناپسندی در عالم نقل حدیث است، اما نشان می‌دهد كه جریان غلو چه ضرری حتی بر نقل صحیح‌ترین روایات فضائل امیرالمؤمنین - علیه السلام - داشته است.

امام صادق - علیه السلام - و مبانی فقهی اهل سنت

مكتب فقهی تشیع از جهاتی با بینش فقهی اهل سنت تفاوت دارد. دوره‌ای كه امام باقر و صادق - علیهما السلام - در آن زندگی می‌كردند، فقه در حال گسترش بوده و احتجاجات گوناگون درباره تطبیق احكام كلی بر موارد جدید انجام می‌گرفته است. امام صادق - علیه السلام - نیز بر این اعتقاد بود كه آثار رسول خدا (ص) به طور كامل تنها در اختیار اهل بیت رسالت می‌باشد، زیرا وقتی كه دیگران آن را ضایع كردند، آنها كلیه آن آثار را به طور كامل و دست نخورده در اختیار داشتند. راوی می‌گوید به امام عرض كردم:
اصلحك الله، اتی رسول الله (ص) الناس بما یكتفون فی عهده؟ قال: نعم و ما یحتاجون الیه الی یوم القیامه. فقلت: فضاع من ذلك شیء؟ فقال: لا هو عند أهله.[30]
ای فرزند رسول خدا! آیا رسول خدا در زمان خودش آنچه را كه لازم بود به مردم ابلاغ كردند؟ فرمودند: آری هر آنچه را كه تا روز قیامت به آن نیاز داشتند ابلاغ فرمود. عرض كردم: آیا چیزی از میان رفته؟ فرمودند: نه، پیش اهل بیت آن حضرت باقی است..

پی نوشت ها:

[1] . حیدر، اسد، الامام صادق و المذاهب الاربعه، ط 2، بیروت، دارالكتاب العربى، 1390 ه.ق، ج 2، ص 113-126.
[2] . زنادقه منكران خدا و ادیان بودند و با علوم و زبانهاى زنده آن روز نیز ناآشنا نبودند.
[3] . مقصود از علم كلام، علم اصول عقاید است. این علم از علوم بسیار رایج و پرطرفدار آن زمان بود و متكلمین بزرگ آن عصر در زمینه‏هاى مختلف عقیدتى بحث و گفتگو مى‏كردند.
[4] . به طوری كه از یكی از خوارج، شیعه را متهم كرده بود كه آنها گمان كرده‌اند به جهت دوستی اهل بیت مستغنی از انجام اعمال صالح بوده و از عذاب، به خاطر اعمال بدشان، نجات می‌یابند نك: الاغانی، ج 20، ص 107، به نقل از العقیده و الشریعه فی الاسلام، ص 203.
[5] . نك: اكذوبه تحریف القرآن بین الشیعه و السنه، ص 66.
[6] . رجال كشی، حدیث 525؛ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 315.
[7] . الغیبه ص 177؛ مستدرك الوسایل ج 12، ص 315.
[8] . الامالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 264.
[9] . مستدرك الوسائل ج 12 ص 315 از مصباح الشریعه، ص 389.
[10] . نك: ، مجله تراثنا، شماره 12، صص 17ـ 18، مقاله «اهل البیت فی رأی صاحب الملل و النحل».
[11] . مفاتیح الاسرار، برگ 26، به نقل از مجله تراثنا، شماره 12، ص 18.
[12] . تاریخ جرجان، صص 322، 323.
[13] . رجال كشی، ص 300.
[14] . همان، ص 301.
[15] . همان، ص 300.
[16] . همان، ص 302.
[17] . كسانی كه یك مرتبه از غلات پایین‌ترند.
[18] . علل الشرائع، ج 1، صص 127؛ بحارالانوار، ج 44، ص 270.
[19] . همان، ص 219.
[20] . همان، ص 297.
[21] . همان، ص 297.
[22] . الكافی، ج 4، ص 464.
[23] . رجال كشی، ص 530.
[24] . مناقب الامام امیرالمؤمنین (محمدبن سلیمان كوفی) ج 2، ص 286.
[25] . همان، ص 295.
[26] . همان، ص 136.
[27] . همان، ص 224.
[28] . همان، ص 225.
[29] . الامالی، شیخ مفید، ص 27.
[30] . وسائل الشیعه، ج 18، ص 23.

منابع:
حیات فكری و سیاسی امامان شیعه (علیه السلام)، حجت الاسلام رسول جعفریان
سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:54
اهل بیت
نویسنده: محمدخردمند



در دوران مبارزه با رژیم ستم شاهى و در زمانى كه رهبرى جامعه; مهمترین مسإله نهضت اسلامى بود ; رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیت الله العظمی خامنه اى( دامت بركاته ) چند سخنرانى درباره تحلیل زندگانى امام ششم (علیه السلام) ایراد كرد كه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ; تحت عنوان ( پیشواى صادق(علیه السلام) ) توسط انتشارات سید جمال و با همكارى واحد ایدئولوژى روزنامه جمهورى اسلامى تنظیم و منتشر گردید.
تاریخ دقیق انجام سخنرانى معلوم نیست ولیكن بین سالهاى 45 ـ 50 شمسى بوده است.
كتاب ( پیشواى صادق(علیه السلام) ) دربین سالهاى 58 تا 60 شمسى منتشر شده است. درهر حال; محتواى كتاب هرچند مختصر است ـ 111 صفحه ـ اما یكى ازبهترین تحلیل هاى سیاسى درباره عملكرد امام صادق(علیه السلام) شمرده مى شود. مباحث این اثر و زین; با رعایت امانت و براساس ترتیب و نظم كتاب به طور خلاصه عبارت از چند نكته ذیل است:
1- دو قضاوت درباره امام صادق(علیه السلام) دربین مردم وجود دارد كه هردو محل تإمل است.
قضاوت اول حمایت آمیز است:
آن امام بزرگ; فرصتى طلایى براى تعلیم و تربیت به دست آورد و چنان غرق در نشر علم و دین شد كه نتوانست به فریضه امر به معروف و نهى از منكر عمل كند و ناچار شد در مقابل حكام ظلم و جور به مدح و ستایش و تملق بپردازد!
قضاوت دوم اعتراض آمیز است:
او در زمانى كه ظلم و جنایت از در و دیوار مى بارید, ره عافیت در پیش گرفت واز رسالت انسانى یك رهبر غفلت ورزید و به درس و بحث دل خوش كرد! در حالى كه شیعیانش گرفتار تعقیب و زندان و شكنجه و تبعید و قتل و غارت بودند!
2- هیچ یك از آن دو قضاوت; پایه و مایه استوار و صحیحى ندارد. هردو قضاوت براساس چند روایت مجعول شكل گرفته است كه دقت در محتواى آن ؛ ساختگى بودن آن را آشكار مى سازد, زیرا ساحت رفیع امامت بسى پاك تر و والاتر ازآن است كه آلوده به تملق و ستایش بى جا؛ آن هم نسبت به طاغوت ها و ستمگران گردد. علاوه برآن كه برخى از این روایات, اساسا سند ندارد.
3- در برخى از روایات مذكور كه سندى براى آن ذكر شده ، راوى شخصى است به نام ربیع حاجب. ربیع كیست ؟ ربیع آجودان مخصوص منصور خلیفه عباسى ـ و به تعبیر آن روز حاجب اوـ بود. او نزدیك ترین و مورد اعتمادترین شخص در دستگاه منصور
بود و در سال 153 هجرى به مقام وزارت نیز رسید و تا آخر زندگى منصور (سال 158 هجرى) در پست وزارت باقى ماند. شگفت آور است كه عاقلى; سخن نزدیك ترین یار خلیفه را درباره ذلت و تضرع دشمن خلیفه, بى هیچ تحقیق و جستجویى بپذیرد!
4- قضاوت دوم (قضاوت اعتراض آمیز) سخنى است شبیه داورىهاى شرق شناسان كه غالبا آلوده به غرض یا برخاسته از جهل وبى خبرى است ومبتنى بربینش مادى والحادى مانند قضاوت خاورشناس یهودى; فیلیپ حتى درباره صلح امام حسن(علیه السلام) و قضاوت خاورشناس ماركسیست; پطروشفسكى بعثت رسول اكرم(صلّی الله علیه وآله) .
5- نظریه وداورى صحیح درباره امام صادق(علیه السلام) وسایر امامان علیهم السلام , قضاوت سومى است كه با تحقیق درمنابع و مآخذ و دقت در آن به دست مىآید و آن این است: امامان شیعه ، همانند خود پیامبر(صلّی الله علیه وآله) هدفى جز این نداشتند كه نظام عادلانه اسلامى را با همان ویژگى ها و اهدافى كه قرآن روشن كرده ایجاد كنند و یا استمرار بخشند. زیرا امامت ; تداوم نبوت است. براین اساس, برنامه عمومى امامان علیهم السلام دو بخش اساسى و انفكاك ناپذیر داشت:
الف) تبیین ایدئولوژى اسلام.
ب) تأمین قدرت اجرایى و اجتماعى.
6- امامت از نظر تاریخى چهار دوره را پیمود:
الف) سكوت.
ب ) قدرت.
ج ) شهادت.
د ) جهادى دیگر.
دوره اول از رحلت رسول اكرم(صلّی الله علیه وآله) شروع شد و با آغاز حكومت امیرالمومنین(علیه السلام) پایان یافت.
دوره دوم; دوره حكومت امام على(علیه السلام) و امام مجتبى(علیه السلام) است. دوره سوم عبارت از بیست سال میانه صلح امام حسن(علیه السلام) ( سال 41 هجرى) و شهادت امام حسین(علیه السلام) ( سال 61 هجرى) است. دوره چهارم ; بعد از شهادت سیدالشهداء(علیه السلام) تا دو قرن بعد و آغاز غیبت است.
7- امام امیرالمومنین على(علیه السلام) در دوره اول كه بیست وپنج سال به طول انجامید, براى حفظ اسلام و جلوگیرى از اختلاف دست به قیام مسلحانه نزد و در برابر غاصبان حكومت سكوت كرد و بلكه از روى كمال علاقه و دلسوزى نسبت به اسلام و جامعه اسلامى ؛ آنان را یارى كرد و در مسأل سیاسى ، نظامى و غیره راهنمایى نمود ؛ چنانچه این مطلب از نهج البلاغه و كتب تاریخ استفاده مى شود.
8- در دوره دوم; هرچند بسیار كوتاه بود. ـ حدود پنج سال ـ اما یك حكومت صد در صد اسلامى ارأه و حاكم گردید و عدالت استقرار یافت و ارزشهاى جاهلى رخت بربست.
9- در دوره سوم, تلاش براى بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر(صلّی الله علیه وآله) در فرصت مناسب, شروع شد وشیعه; عملا به كار نیمه مخفى اهتمام ورزید.
10- دوره چهارم; ادامه دوره سوم و با همان روش و البته به صورت برنامه دراز مدت بود. این دوره, هرچند پیروزىها و سكست هایى درمراحل مختلف داشت اما در زمینه كار ایدئولوژیك، به پیروزى قطعى رسید. براى آشنایى با زندگى امام صادق(علیه السلام) باید این دوره را بیشتر بررسى كنیم.
11- در دوره چهارم ; امامان شیعه علیهم السلام تلاشى مستمر داشتند تا با فعالیت ایدئولوژیك و مبارزه با تحریف , زمینه احیاى حكومت اسلامى و حضور قرآن و سنت را در جامعه فراهم آورند و این انقلابى بزرگ و اساسى بود, شبیه انقلابى كه رسول الله(صلّی الله علیه وآله)
در جامعه جاهلى پدید آورد و شاید از آن هم مشكل تر; زیرا تجدید یك انقلاب, گاه از ایجاد آن دشوارتر است.
12- در آغاز دوره چهارم, وضعیت شیعه بنابر روایت امام صادق(علیه السلام) چنین بود:
(ارتد الناس بعدالحسین(علیه السلام) الا ثلثه ابوخالد الكابلى و یحیى بن ام الطویل و جبیربن معطم ثم ان الناس لحقوا وكثروا و كان یحیى بن ام الطویل یدخل مسجد رسول الله(صلّی الله علیه وآله) و یقول: كفرنابكم و بدا بیننا و بینكم العداوه و البغضإ.) پس ازشهادت امام حسین(علیه السلام) همه منحرف شدند جزسه نفر: ابوخالد كابلى, یحیى بن ام طویل وجبیربن معطم. بعدها دیگران محلق شدند وشیعیان زیاد گردیدند. یحیى بن ام طویل به مسجد پیامبر(صلّی الله علیه وآله) در مدینه وارد مى شد وخطاب به مردم مى گفت: ما به شما كافریم و میان ما و شما خصومت و كینه است.
13- امام سجاد(علیه السلام) نمى توانست به صراحت خود را مستحق خلافت وحكومت اعلام كند. زیرا درآن صورت, خلیفه مقتدرى چون عبدالملك بن مروان آن حضرت را پیش از آنكه موفق به انجام رسالتش شود به شهادت مى رساند وتشكیلات نوپاى شیعه ویران مى گردید.
14- البته درموارد نادرى امام سجاد(علیه السلام) موضع حقیقى خود را در برابر حاكمان جور آشكار ساخت. اما آنچنان كه خود را رویاروى آنان قرار دهد, بلكه تنها براى ثبت درتاریخ; مانند نامه اى كه امام(علیه السلام) براى یكى از رجال دینى وابسته به حكومت بنى امیه به نام محمدبن شهاب زهرى نوشته اند. نامه روشنگر امام زین العابدین(علیه السلام)در تحف العقول ذكر شده است.
15- امام سجاد(علیه السلام) مى فرمود: درهمه حجاز, دوستداران و علاقمندان ما به بیست نفر نمى رسد. هرچند آن حضرت فعالیتى آرام و مخفى داشت اما گاه گاه خود و یارانش مورد آزار و اذیت حكومت وقت قرار مى گرفتند و خود آن بزرگوار حداقل یك مرتبه با وضعى تإثرانگیز و بسته به غل و زنجیر تحت نظر مإموران بسیاراز مدینه به شام برده شد و بارها مورد تعرض و شكنجه قرار گرفت و سرانجام در سال 95 هجرى به وسیله ولیدبن عبدالملك خلیفه اموى به شهادت رسید.
16- امام باقر(علیه السلام) در مراسم حج به حاجیان اشاره كرد و به یار رازدارش , فضیل بن یسار گفت: در جاهلیت نیز بدین گونه مى گردیدند! فرمان آن است كه به سوى ما كوچ كنند و پیوستگى و دوستى خود را به ما بگویند و یارى خویش را برما عرضه كنند. قرآن از قول ابراهیم(علیه السلام) مى گوید:
(بارالها!) دلهایى از مردم را مشتاق ایشان كن!
17- یكى از یاران نزدیك امام باقر(علیه السلام)به نام جابر جعفى به دستور آن حضرت, كوفى بودن خود را كتمان مى كند و وانمود مى كند كه از مردم مدینه است و نیز به فرمان آن بزرگوار, خود را به دیوانگى زد و حاكم كوفه كه این وضع را مشاهده كرد گفت: خدا را شكر كه از قتل او معافم ساخت!
18- امام باقر(علیه السلام)در برابر حاكم اموى (هشام بن عبدالملك) خطاب به مردم كرد و فرمود:
(ایهاالناس! این تذهبون؟ و این یرادبكم؟ بناهدى الله اولكم و بنا یختم آخركم , فان كان لكم ملك معجل فان لنا ملكا موجل و لیس بعد ملكنا ا ملك, لانا اهل العاقبه یقول الله عزوجل و العاقبه للمتقین) به كجا مى روید؟ اى مردم! و چه سرانجامى براى شما درنظر گرفته اند؟ به وسیله ما بود كه خدا گذشتگان شما را هدایت كرد و به واسطه ما است كه خدا مهر پایان بر كار شما مى زند.اگر شما را دولتى مستعجل است, ما را دولتى پاینده خواهد بود وپس از دولت ما كسى را دولتى نخواهد بود. چون ما اهل عاقبتیم كه خدا فرمود عاقبت براى اهل تقواست.
19- ابوحمزه ثمالى گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم كه مى گفت: خدا براى این امر ( تشكیل حكومت علوى) سال 70 را معین كرده بود. چون حسین(علیه السلام) كشته شد خدا بر خاكیان خشم گرفت. پس آن را تا سال 140 به تإخیر افكند... ما این موعد را براى شما (شیعیان) گفتیم و شما آن را افشا كردید. پس خدا دیگر موعدى را معین نكرد. ابوحمزه این سخن را براى امام صادق (علیه السلام) بیان كرد. آن حضرت فرمود: آرى, این چنین بود.
20- امام باقر(علیه السلام) به فرزندش امام صادق (علیه السلام) دستور داد كه بعد از شهادت ; بخشى از دارأى آن حضرت حضرت (800 درهم) را در مدت ده سال, صرف عزادارى و گریستن برایشان در صحراى منى و در موسم حج بنماید.
21- خطوط اصلى زندگى امام صادق(علیه السلام) چنین است:
1- تبلیغ و تبیین مسإله امامت شیعى.
2- بیان و تبلیغ احكام دین و تفسیر قرآن به روش اهل بیت علیهم السلام .
3- ایجاد تشكیلات سیاسى ـ ایدئولوژیك به صورت مخفى.
4- هدایت پنهانى جنبش هاى نظامى علویان.
5- فعالیت سیاسى به صورت بیان توصیه ها, گفتارها ونگارش نامه ها و ذكر شعرهایى خاص.
22- آمیختگى سه مفهوم (رهبرى سیاسى) و (آموزش دینى) و (تهذیب روحى) در امامت; ناشى از آن است كه اسلام در اصل; این سه جنبه را از یكدیگر تفكیك نكرده و به عنوان برنامه اى چند بعدى بر انسان عرضه كرده است و به این جهت شیعه عقیده دارد كه امام باید از جانب خدا تعیین شود.
23- كمیت; شاعر نامدار و بسیار هنرمند و یكى از معروف ترین چهره هاى شیعى و شهید گرایشهاى تند علوى; در یكى از چندین قصیده معروف خود درتوصیف أمه اهل بیت علیهم السلام ,آنان را سیاستمدارانى مى داند كه برخلاف حاكمان مسلط زمان سرپرستى و زمامدارى انسانها را با چوپانى گوسفندان و چارپایان, یكسان نمى سازند.
24- سخن اصلى امام صادق(علیه السلام) مانند دیگرامامان شیعه, عبارت ازامامت بود وبراىاثبات این واقعیت تاریخى, قاطعترین مدرك, روایات فراوانى است كه در آن; امام صادق(علیه السلام) ادعاى امامت را به روشنى و صراحت بیان كرده است.
25- مردى ازاهل كوفه به خراسان رفت ومردم را به ولایت جعفربن محمد(علیه السلام)دعوت كرد. جمعى پاسخ مثبت گفتند واطاعت كردند و گروهى سرباز زدند و منكر شدند و فرقه اى احتیاط كردند و دست نگه داشتند ... یكى از احتیاط كنندگان به مدینه و ملاقات امام صادق(علیه السلام) رفت. آن حضرت با لحنى اعتراض آمیز فرمود: اگر تو اهل ورع واحتیاط بودى چرا در فلان مكان كه فلان عمل هوس بازانه و شهوانى را انجام مى دادى احتیاط نكردى؟!
26- فقه جعفرى در برابر فقه رسمى آن روزگار, فقط یك اختلاف عقیده ساده نبود, بلكه دو مفهوم انتقادآمیز نیز داشت:
نخست آنكه اثبات مى كرد دستگاه حكومت از آگاهى دینى بى بهره است و نمى تواند امور فكرى مردم را اداره كند و دیگر آنكه نشان مى داد تحریف هاى بسیارى در فقه رسمى براى جلب نظر حكام جور نفوذ كرده است و نیز امام صادق(علیه السلام) با تفسیر قرآن به روشى غیر از روش عالمان دربارى, عملا به معاوضه با حكومت برخاست و تمام تشكیلات مذهبى و فقاهت رسمى را تخطئه كرد.
27- وجود تعابیرى چون (باب), (وكیل), (صاحب سر), (مستودع سر) در روایات امام صادق(علیه السلام) و نیز در تاریخ, نشان مى دهد كه آن حضرت تشكیلاتى سیاسى , ایدئولوژیك را به صورت پنهانى هدایت مى كرد. مثلا محمد بن سنان ( باب) امام صادق (علیه السلام) و زراره و برید و محمدبن مسلم و ابوبصیر, (مستودع سر) آن حضرت و معلى بن خنیس, وكیل آن بزرگوار بود.
منبع: www.imam-sadiq.net
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:54
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام رسول جعفریان و مهدی پیشوایی




برخلاف تصور عمومی، حركت امام صادق (علیه السلام) تنها در زمینه‏های علمی (با تمام وسعت و گستردگی آن) خلاصه نمی‏شد، بلكه امام فعالیت سیاسی نیز داشت، ولی این بُعد حركت امام، بر بسیاری از گویندگان و نویسندگان پوشیده مانده است. در اینجا برای اینكه بی پایگی این تصور «كه امام صادق (علیه السلام) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سیاست مداخله نمی‏كرد و هیچ گونه ابتكار عمل سیاسی‏ای نداشت، بلكه در جهت سیاست خلفای وقت حركت می‏كرد» روشن گردد، نمونه‏ای از فعالیتهای سیاسی امام را ذیلا می‏آوریم:

- اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏

امام به منظور تبلیغ جریان اصیل امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می‏فرستاد. از آن جمله، شخصی به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت كرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت كردند و گروهی سرباز زدند و منكر شدند، و دسته‏ای به عنوان احتیاط و پرهیز (از فتنه!) دست نگهداشتند.
آنگاه به نمایندگی از طرف هر گروه، یك نفر به دیدار امام صادق (علیه السلام) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با كنیز یكی از همسفران، كار زشتی انجام داد (و كسی از آن آگاهی نیافت).هنگامی كه این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص آغاز سخن كرد و گفت: شخصی از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت كرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت كردند، و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگهداشتند.
امام فرمود: تو از كدام دسته هستی؟
گفت: من از دسته احتیاط كار هستم.
امام فرمود: تو كه اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نكردی و آن عمل خیانت‏آمیز را انجام دادی؟!
چنانكه ملاحظه می‏شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی كه امام در مدینه اقامت داشته است، و این، وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می‏دهد.

- امام صادق (علیه السلام)؛ رویارویی عباسیان

چنانكه دیدیم، بنی عباس در آغاز كشمكش با بنی امیه، شعار خود را طرفداری از خاندان پیامبر (بنی هاشم) و تحقق قسط و عدل قرار دادند. در واقع، از آن‏جا كه مظلومیت خاندان پیامبر در زمان حكومت امویان دلهای مسلمانان را جریحه دار ساخته بود، و از طرف دیگر امویان بنام خلافت اسلامی از هیچ ظلم و ستمی فروگذاری نمی‏كردند، بنی عباس با استفاده از تنفر شدید مردم از بنی امیه و به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند در ابتدای امر پشتیبانی مردم را جلب كنند.
ولی نه تنها وعده‏های آنان در مورد رفع مظلومیت از خاندان پیامبر و اجرای عدالت عملی نشد، بلكه طولی نكشید كه برنامه‏های ضد اسلامی بنی امیه، این بار با شدت و وسعتی بیشتر اجرا گردید، به طوری كه مردم، باز گشت حكومت اموی را آرزو نمودند! از آنجا كه حكومت سفاح، نخستین خلیفه عباسی، كوتاه مدت بود و در زمان وی هنوز پایه‏های حكومت عباسیان محكم نشده بود، در دوران خلافت او فشار كمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر نیز زیاد در تنگنا نبودند، اما با روی كار آمدن منصور دوانیقی، فشارها شدت یافت. از آن‏جا كه منصور مدت نسبتاً طولانی، یعنی حدود بیست و یك سال، با امام صادق (علیه السلام) معاصر بود، لذا بی مناسبت نیست كه قدری پیرامون فشارها و جنایتهای او در این مدت طولانی به بحث و بررسی پردازیم:

- امام صادق (علیه السلام) و رخدادهای سیاسی

الف: قیام زید

در دوران حیات امام صادق - علیه السلام - حوادث سیاسی مهمی رخ داد كه از جمله آنها جنبش علویان (قیام زید بن علی در سال 122 و قیام محمدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم در سالهای 145 و 146 هجری) و جنبش عباسیان بود كه به دنبال آن حكومت اموی سقوط كرده و عباسیان روی كار آمدند. جدایی عباسیان و علویان نیز كه زمینه‌های آن قبل از به حكومت رسیدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است كه در زمان آن حضرت به وقوع پیوست.
در اینجا نمی‌توان مسائل سیاسی و دینی مهمی را كه از اوائل قرن اول هجری به دست علویان و عباسیان (مجموعا بنی هاشم) به وجود آمده به طور مفصل و كامل مطرح كرد، اما كوشش خواهیم كرد آن مقدار از مسائل مزبور را كه به نوعی ارتباط با امام صادق - علیه السلام - دارد توضیح دهیم.
محبوبیتی كه علویان ـ به ویژه فاطمیان ـ در میان دوستاران اهل بیت داشتند، آل عباس نداشتند. این وضعیت دلائل متعددی داشت كه برخوردهای شخص پیامبر با آنان از مهمترین آنها بود. افزون بر این، مسأله امامت امیر مؤمنان و فرزندانش كه حداقل برای شیعیان، مسأله بسیار با اهمیتی بود، میزان این محبوبیت را بالا می‌برد. فاطمیان تنها بقایای نسل رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - بودند كه این امر نیز می‌توانست ارزش و موقعیت ویژه‌ای به آنها بدهد.
پس از شهادت امام حسین - علیه السلام -، محمدبن حنفیه بود كه برای مدتی، از موقعیت اجتماعی ـ سیاسی قابل توجهی برخوردار بود، اما شخصیت علمی و اخلاقی امام سجاد - علیه السلام - كم‌كم جای خود را در جامعه باز كرد و به صورت تنها شخصیت مورد توجه در میان اهل بیت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - درآمد. او تنها پسر از فرزندان حسین بن علی - علیه السلام - بود كه از حادثه هولناك كربلا جان سالم بدر برد و با بقای خود مانع از آن شد كه سلسله نسل فاطمه دختر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - از طریق امام حسین - علیه السلام - در تاریخ از میان برود.
عبدالله بن عباس از شخصیت‌های علمی معروف صدر اسلام بود كه مصاحبت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - را درك كرد و یكی از بزرگترین و موثق‌ترین محدثان عصر خود به شمار می‌آمد. تا زمانی كه زنده بود (سال 68) اختلافی میان علویان و بنی عباس وجود نداشت، اما پس از او به تدریج اختلاف آغاز شد. گو این كه نه تنها او كه هیچ یك از عباسیان در كربلا حاضر نشدند. در اوائل قرن دوم، عباسیان به فكر استقلال از علویان افتاده و در خفا مردم را به سوی خود دعوت می‌كردند؛ اما امید چندانی به پیروزی خود نداشتند. علت این امر هم آن بود كه از نظر مردم، آل علی تنها بازماندگان نسل پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به شمار می‌آمدند. مظلومیت این خانواده به خصوص پس از حادثه جانگداز كربلا، حیثیت اجتماعی آنان را میان مردم به طور شگفتی بالا برده بود.
حركتی كه زیدبن علی بن الحسین - علیه السلام - آغاز كرد، تأكیدی بر اهمیت علویان در میان مردم عراق بود. زیدبن علی، برادر امام باقر - علیه السلام - بود و با توجه به اهمیت زیادی كه امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم گیری برای زید و حركت انقلابی او به وجود نیامد، گرچه در شمار محدثان بود و به سبب علوی بودنش مورد توجه فراوان مردم عراق قرار داشت.
امام باقر - علیه السلام - در سال 114 یا 117 رحلت فرمود و پس از آن امام صادق - علیه السلام - به عنوان ششمین امام از امامان شیعه - علیه السلام -، نظرها را به سوی خود جلب كرد. اواخر دهه دوم قرن دوم، زید پس از پشت سر گذاشتن یك سلسله اختلافات و مشاجرات لفظی با هشام بن عبدالملك، تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاكم گرفت و در صفر (سال 122) در كوفه دست به یك حركت انقلابی زده و پس از دو روز درگیری نظامی به شهادت رسید. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد، مسأله برخورد امام صادق - علیه السلام - با خروج زید و با فرقه‌ای به نام زیدیه ـ كه پس از شهادت زید موجودیت خود را در عراق آغاز كرده بود ـ می‌باشد.
در برخی از روایات شیعه آمده است كه زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و صادق - علیه السلام - بوده است، چنانكه از او نقل شده كه می‌گفت: جعفر امامنا فی الحلال و الحرام.[1] جعفر، امام ما در حلال و حرام است.
و در روایتی از امام صادق - علیه السلام - درباره زید چنین آمده است:
رحمه الله، اما أنَّه كان مؤمناً و كان عالما و كان صدوقاً، اما أنّه لو ظفر لوفی، اما أنَّه لو ملك یعرف كیف یُضَعْها.[2]
خدا او را رحمت كند، مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گویی بود، كه اگر پیروز می‌شد وفا می‌كرد و اگر زمام امور را به دست می‌گرفت، می‌دانست آن را به دست چه كسی بسپارد.
در این زمینه، روایات زیادی نقل شده، چنانكه روایات دیگری هم، كه با مضمون این روایات تعارض دارد، نقل شده است. ممكن است زید امامت علمی امام صادق - علیه السلام - را پذیرفته باشد اما امامت سیاسی آن حضرت را نپذیرفته و درباره قیام، بدون اذن صریح آن حضرت دست به این اقدام زده باشد. به هر روی، در این حركت شورشی را علیه امویان ـ كه از نظر وی سمبل جاهلیت بودند ـ رهبری كرد كه نزدیك به هشتاد سال میان خانواده او و آنها بر سر خلافت اسلامی جنگ و جدالهایی در جریان بود. در روایاتی چند از امام صادق - علیه السلام - خبر شهادت زید در محله كناسه كوفه از قبل خبر داده شده است.[3]
در نقل دیگری آن حضرت در برابر كسانی از شیعیان كه از زید تبری می‌جستند، او را تأیید فرموده است.[4] هر دو قسم این روایات در مصادر اهل سنت نقل شده است اما سر جمع رضایت امام را از اصل قیام نشان نمی‌دهد؛ به ویژه كه در كافی و برخی دیگر از جوامع حدیثی شیعه، انتقادهایی علیه قیام زید صورت گرفته است. با این همه، مسلم است كه حضرت به قیام زید، به عنوان «قیامی بر ضد ستمگری» می‌نگریستند، چنانكه شخصیت اخلاقی زید را نیز تأیید می‌فرمودند و حاضر نبودند كسی به ایشان جسارت كند. در نقلی آمده است كه حكیم بن عیاش كلبی كه عثمانی مذهب بود در شعری گفت:
صَلَبًنا لكم زیدا علی جِذْع نخلهٍ و لم أرُ مهدیَا علی الجِذْع یُصْلب
و قِستُم بِعْثمان علیَا سفاهه‏ً و عثمانْ خیر‏‎ٌ من علی و أطیب
ما زید را بر شاخه‌های نخل به دار آویختیم و مهدی‌ای دیده نشده كه به شاخ نخل به دار آویخته شود. شما از روی سفاهت علی را با عثمان مقایسه كردید در حالی كه عثمان بهتر و پاك‌تر از علی است.
زمانی كه این شعر به امام صادق - علیه السلام - رسید، حضرت در حالی كه دستانشان لرزان بود به آسمان بلند كردند و فرمودند: اللهم إن كان عندك كاذباً فَسلَّط علیه كلبك. خداوندا! اگر دروغگوست، سگ خود را بر او مسلط فرما.
گفته شده كه بنی امیه او را برای كاری به كوفه فرستادند كه در راه شیری او را كشت. وقتی خبر به امام صادق - علیه السلام - رسید، آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: الحمدْلله الذی أَنْجُزَنا ما وعدنا.[5]
در نقل دیگری آمده كه حضرت از ابوولاد كاهلی درباره زید سؤال كردند. او گفت: او را در حالی كه مصلوب بود دیدم. كسانی او را شماتت می‌كردند و افرادی ستایشش می‌نمودند. حضرت فرمود: ستایش كنندگان با او در بهشتند و شماتت كنندگان شریك خون او.[6]
پس از قیام زید و به خصوص به دنبال روی كار آمدن بنی عباس، بنی الحسن از بنی الحسین جدا شدند و به بهانه زید و فرزندش یحیی، روی كار آوردن یكی از بنی الحسن به نام محمد بن عبدالله بن الحسین بن حسن بن علی - علیه السلام - را وجهه همت خود قرار دادند. اینها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز به دور خویش جمع كردند كه عنوان زیدیه بر آنان اطلاق گردید. همانگونه كه پس از این خواهیم دید در میان جعفری‌ها و زیدی‌ها اختلافات شدید و مبارزات داغی آغاز شد كه در جریان آن، زیدیها، امام صادق - علیه السلام - را آماج ایراد اتهاماتی قرار دادند. در حدیثی آمده است: زیدیان امام صادق را متهم می‌كردند كه ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام این اتهام را از خود رد كرده، فرمود:
ولكنّی أكْره أن أدع علمی الی جهلهم.[7] ولی من نمی‌خواهم علم خود را در كنار جهل آنان بگذارم.

ب: امام صادق - علیه السلام - و دعوت ابوسلمه

سیاست نخست امام صادق - علیه السلام - یك سیاست فرهنگی و در جهت پرورش اصحابی بود كه از نظر فقهی و روایی از بنیان گذاران تشیع جعفری به شمار آمده‌اند. تلاشهای سیاسی امام در برابر قدرت حاكمه در آن وضعیت، در محدوده نارضایی از حكومت موجود، عدم مشروعیت آن و ادعای امامت و رهبری اسلام در خانواده رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - بود. از نظر امام صادق - علیه السلام - تعرض نظامی علیه حاكمیت، بدون فراهم آوردن مقدمات لازم ـ كه مهمترینش كار فرهنگی بود ـ جز شكست و نابودی نتیجه دیگر نداشت. برای این كار به راه انداختن یك جریان شیعی فراگیر با اعتقاد به امامت، لازم بود تا بر اساس آن قیامی علیه حاكمیت آغاز و حصول به پیروزی از آن ممكن باشد وگرنه یك اقدام ساده و شتابزده نه تنها دوام نمی‌آورد بلكه فرصت طلبان از آن بهره‌برداری می‌كردند.
چنانكه در جریان حركتی كه زیدبن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان به آن دست زدند، بنی عباس بیشترین بهره را برده و در عمل، خود را به عنوان مصداق شعار «الرضا من آل محمد» تبلیغ كردند. همراه با این تلاشها آن عده از طالبیان كه بنا به نقل برخی، به طرفداری از جانشینی ابوهاشم بن محمد بن حنفیه فعال بودند به قتل رساندند.
نتیجه كار بعدها معلوم شد؛ زیرا فقه جعفری، بنیانگذار تشیع نیرومندی گشت كه روز به روز اوج بیشتری گرفت، اما زیدیه و خوارج كه منحصراً در خط سیاست كار می‌كردند، طولی نكشید كه دچار محدودیت فرهنگی شده و كم‌كم موضع نسبتا نیرومند خود را از دست دادند و رو به افول گذاشتند. در نتیجه بنی عباس به پیروزی سیاسی ـ نظامی رسیده و زمام امور كشور پهناور اسلامی را به دست گرفتند. این در حالی بود كه كاندیدای بنی هاشم، یك نفر از فرزندان امام حسن - علیه السلام - به نام محمد بن عبدالله بود كه پس از این از وی سخن خواهیم گفت. در اینجا ازرابطه امام صادق - علیه السلام - با قیام بنی عباس بحث می‌كنیم:
كار اصلی دعوت بنی عباس به دست دو نفر ـ ابو سلمه خلال كه به عنوان وزیر آل محمد شهرت داشت [8] و ابومسلم خراسانی ـ انجام شد. چنانكه در جای خود روشن شده، در ابتدا شعار اصلی نهضت دعوت به «الرضا من آل محمد» بود. آنچه كه مردم از این شعار در می‌یافتند این بود كه قرار است شخصی از خاندان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - كه طبعا جز علویان كسی نمی‌توانست باشد، باید به خلافت برسد. ولی ضعف سیاسی علویان و تلاش بی وقفه بنی عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغییر داد. در عین حال تا آخرین روزها، در عراق كلید كار در دست ابوسلمه خلال بود كه در كوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آنكه به محض سقوط امویان از مردم برای سفاح بیعت گرفت. اما چندی بعد به اتهام دعوت برای علویان و اینكه تلاش می‌كرده علویان را جایگزین عباسیان نماید، كشته شد. ماجرا از این قرار بود كه ابوسلمه نامه‌ای به امام صادق - علیه السلام - و دو نفر دیگر از علویان نوشت و ابراز تمایل كرد تا در صورت قبول آنها، برای ایشان بیعت بگیرد. امام صادق - علیه السلام - آگاه بود كه چنین دعوتی پایه‌ای ندارد. حتی اگر پایه‌ای هم می‌داشت، امام وضعیت را برای رهبری یك امام شیعه مناسب نمی‌دید.
از نظر امام صادق - علیه السلام - دعوت ابوسلمه نمی‌توانست جدی تلقی شود. از این رو در پاسخ نامه او، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شیعه شخص دیگری است.»[9] در نقلهای دیگری آمده است كه ابومسلم نیز در این باره نامه‌ای به امام صادق - علیه السلام - نوشته بود كه امام در پاسخ او مرقوم داشت:
ما أنت من رجالی و لا الزَّمان زمانی.[10] نه تو از داعیان من هستی و نه زمان، زمان من است.
در هر صورت، عكس‌العمل امام در برابر این حركت، احتیاط و عدم موافقت با مفاد دعوت بود. چنانكه اتخاذ همین مواضع را با عبدالله بن حسن درباره فرزندش محمد ـ نفس زكیه ـ نیز توصیه فرمود. وفاداری ابوسلمه به بنی عباس و تثبیت امامت در خاندان آنها، نشان از جدی نبودن دعوت او است.
حتی اگر فرض شود كه او در دعوت خود مصمم بوده ولی به كرسی نشاندن چنین امری با وجود اشخاصی چون ابومسلم و عباسیان عملی نبوده و پذیرفتن آن، افتادن در ورطه نابودی بود. شاید قتل ابوسلمه و ابومسلم به دست عباسیان، بهترین شاهد بر این امر باشد.

ج: برخورد با منصور

بخش اخیر زندگی امام صادق - علیه السلام - مصادف بود با دوران حكومت منصور. امام صادق - علیه السلام - در میان بنی هاشم به عنوان یك شخصیت معنوی منحصر به فرد مطرح بود. [11]او در زمان منصور از شهرت علمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعی بود كه منصور با توجه به كینه شدیدی كه نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی‌داد. امام صادق - علیه السلام - نیز همانند پدرانش اعتقاد خود را دایر بر این كه امامت حق منحصر به فرد او بوده و دیگران آن را غصب كرده‌اند، پنهان نمی‌داشت و برخورد بعضی از اصحاب او در موضوع مفترض الطاعه بودن آن حضرت، نشانگر اعتقاد راسخ شیعه به این امر است.
امام صادق - علیه السلام - در حدیثی می‌فرماید:
بْنِی الاسلام علی الخمس، علی الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم والولایه، قال زراره: فقلت: أی شیء من ذلك أفضل؟ فقال: الولایه أفضل لأنها مفتاحْهْنُّ والوالی هو الدلیل علیهن.[12]
اسلام روی پنج اصل استوار است، نماز، زكات، حج، روزه و ولایت. زراره می‌گوید: پرسیدم: كدام یك از اینها از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ فرمود: ولایت، زیرا ولایت كلید اصول دیگر است و والی است كه مردم را به این مطالب هدایت می‌كند.
در این روایت، ولایت به عنوان اصلی مطرح شده كه اجرای دیگر اصول، در گرو وجود آن است. این روش برای منصور بسیار خطرناك بود. به این جهت مترصد فرصتی بود تا به بهانه‌ای امام را به شهادت برساند. ابن عنبه می‌نویسد: منصور بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفت ولی خدا او را حفظ كرد.[13]
فعالیت‌های امام به طور عمده در پنهانی انجام می‌گرفت و آن حضرت مكرر اصحاب خود را به كتمان و حفظ اسرار اهل بیت- علیه السلام - دستور می‌داد، چنانكه روایات زیادی در این زمینه از آن حضرت نقل شده است.[14] به این جهت، چگونگی كار امام در تاریخ، به طور دقیق گزارش نشده است، اما همانگونه كه پیش از این گفتیم، رهبری شیعه به طور مسلم دارای برنامه‌ها و فعالیت‌های پنهانی در جهت انسجام امامی مذهبان بوده، چیزی كه در دوره‌های بعد آثارش هویدا گشت.
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور ـ جز در موارد سرباز می‌زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می‌گرفت.[15]چنانكه روزی به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟ امام در جواب فرمود:
لیس لنا ما نخافك من أجله و لا عندك من أمر الآخره مانرجوك له ولا أنت فی نعمه فنهنّیك و لا تراها نقمه فنعزّیك بها، فما نصنع عندك؟[16]
ما كاری نكرده‌ایم كه به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست كه به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست كه آن را به تو تبریك بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی كه تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چكار داریم؟
بدینگونه بود كه امام نارضایی خود را نسبت به حكومت او ابراز می‌داشت، چنانكه با توصیه‌های سیاسی به افراد مانند: «ایاك و مجالسه الملوك»[17]، «بر تو باد كه از همنشینی پادشاهان دوری كنی» یاران خود را نیز از همنشینی سلاطین بر حذر می‌داشت. و نیز می‌فرمود: «كفاره عمل السلطان الإحسانْ إلی الاخوان».[18] كفاره همكاری با سلطان، نیكی به برادران است.
آن حضرت عالمانی را كه به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از این كار بیم داده و می‌فرمود: الفقهاء أ‎ُمناء الرّْسل فاذا رأیتم الفقهاء قد ركبوا الی سلاطین فاتّهموهم.[19]
فقیهان امنای پیامبرانند، اگر فقیهی را ببینید كه پیش سلاطین رفت و آمد دارد، او را متهم كنید.
روزی منصور از آن حضرت پرسید:
یا أبا عبدالله! لِمُ خَلَقُ الله تعالی الذُّباب؟ فقال: لیذِلَّ به الجبابره.[20]
ای ابا عبدالله! خدا پشه را برای چه آفریده است؟ فرمود: برای این كه دماغ زورگویان را به خاك بمالد.
در نقل دیگری آمده است كه منصور به امام گفت:
نحن و أنتم فی رسول الله سواء، فقال: لو خطب الیكم رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - قد تزو‏ّج منكم لجاز له و لایجوز أن یتزو‏ّج منّا، فهذا دلیل علی أنّا منه و هو منّا.
نسبت ما و شما به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - برابر است. حضرت فرمود: اگر از دختران شما خواستگاری كند مجاز است اما از ما نمی‌تواند. این دلیل آن است كه ما از او هستیم و او از ما.[21]
روایاتی كه تحت عنوان: «لا تحاكموا الی الطاغوت»، «طغیانگران را به داوری انتخاب نكنید» از امام صادق - علیه السلام - نقل شده، نشانه طرز برخورد وی با قدرت حاكم است. آن حضرت در جواب سؤالی در این زمینه فرمود:
... من تحاكم الیهم ـ السّْلطان و القضّاه ـ فی حق او باطل، فانَّما تحاكم الی الطاغوت...[22]
هر كس داوری در امور خود اعم؛ از حق یا باطل را به آنان ـ حاكم یا قضات منصوب وی ـ واگذار كند، او طغیانگری را به داوری پذیرفته است.
كسانی چنین تصور كرده‌اند كه امام لزوما باید در صدد تحریك مردم برای قیام بر ضد حاكمیت بر می‌آمد. باید گفت این باور و عقیده زیدیان بود كه در عین داشتن قیامهای سخت بر ضد حكومت عباسی، دارای پشتوانه فقهی و فرهنگی محكم و ریشه نبودند. چنین امری در تاریخ شیعه بوده كه مذهب امامیه بیشتر در پی تحكیم بنیادهای فكری خود بوده و شاید همین امر موجب شده تا از همان زمان، نام مذهب شیعه از نام امام صادق - علیه السلام - كه در این جهت از سایر امامان ممتاز بودند، به عنوان مذهب جعفری شناخته شود.[23]
در حقیقت، امامت آن حضرت از این زاویه باید مورد بحث واقع شود، امامتی كه در نهایت از سیاست فرهنگی به معنای مصطلح آن می‌رسد. از اینجا است كه می‌توان به اشتباه فاحشی كه شهرستانی مرتكب آن شده، پی برد. او در مقام وصف برخورد اجتماعی امام می‌نویسد:
ما تعر‏ّض للامامه قطُّ ولا نازع أحُداً فی الخلافه قطّ.[24]
هرگز به فكر امامت نیافتاده و با كسی بر سر خلافت به مبارزه نپرداخت. در اصل، امام هویت جامعه شیعه را حفظ كرد و در برابر حاكمیت، امامت خود را بر این جامعه استقرار بخشید و این خود عین سیاست و مبارزه بر ضد حكومت است. در اینجا به عنوان یك شاهد، روایتی را نقل می‌كنیم: حسن بن صالح بن حی و یارانش نزد امام صادق - علیه السلام - آمدند. حسن خطاب به آن حضرت گفت:
یابن رسول الله ما تقول فی قول الله تعالی: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولِی الأمًر منكم»؟ قال: العلماء، فسألوه عن العلماء فقال: الائمه منّا أهل البیت.
ای فرزند رسول خدا! نظر شما درباره آیه «از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت كنید چیست؟ حضرت فرمود: مقصود علما است. آنها مقصود از علما را پرسیدند، حضرت فرمود: مقصود امامان از ما اهل بیت است.[25]

د: برخورد امام با نفس زكیه

اختلاف میان فرزندان امام حسن و امام حسین - علیه السلام - از آنجا پدید آمد كه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد [26] معرفی كرد. پس از آن بود كه این اختلاف شدت گرفت و البته عباسیان نیز در طول زمان، در تشدید این اختلاف فعالیت می‌كردند. بعد از قیام و شهادت زید، بنی هاشم، از علوی و عباسی ـ به جز امام صادق و چند نفر دیگرـ بر بیعت محمدبن عبدالله گردن نهادند. با اطلاعاتی كه از حركت پشت پرده عباسیان داریم، باید شركت آنها در این جنبش موقت را برای استفاده از آن دانست.
توان گفت هم كه در آن زمان هنوز امید آن كه به قدرت مستقلی برسند نداشتند و به همین مقدار كه در جنبش نفس زكیه به نوایی برسند، راضی بودند. جریان بیعت علویان و عباسیان با نفس زكیه را، ابوالفرج اصفهانی به تفصیل نقل كرده است. بنا به نقل او، از عباسیان داود بن علی، ابراهیم امام، صالح بن علی، منصور و سفاح در این بیعت حاضر بودند. زمانی كه در آن محفل از امام صادق - علیه السلام - سخن به میان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زكیه گفت: لا نرید جعفراً لئلاّ یفسد علیكم أمركم؛ حضور جعفر در اینجا لزومی ندارد؛ زیرا او كار شما را خراب می‌كند. زمانی هم كه امام مخالفت خود را با قیام آنها اعلام كرد، عبدالله بن حسن این عمل او را حمل بر حسادت كرد.[27] بیعت مزبور به جایی نرسید و عباسیان به قدرت رسیدند. بعدها، نفس زكیه فعالیت خود را آغاز كرد و در سال 145 در مدینه شورید اما اندكی بعد به دست نیروهای منصور به قتل رسید. برادرش ابراهیم هم در سال 146 در بصره شورید كه او نیز كشته شد.در جریان شورش نفس زكیه در مدینه، امام صادق - علیه السلام - از مدینه خارج شده و به منطقه فُر‎‏ْع در راه مدینه به مكه رفتند و پس از پایان ماجرا به مدینه بازگشتند.[28] پیش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنه انگیزی عبدالله بن حسن و فرزندانش گله كرد. حضرت اختلاف میان خود و آنها را به وی یادآور شد و با اشاره به آیه دوازده سوره حشر (لئن اخرجوا لایخرجون معهم...) اشاره كردند كه این حركتی مورد حمایت عامه مردم نیست.[29]
بسیاری از وابستگان به بنی الحسن هم در زندان منصور در گذشتند كه فهرست نام آنها را ابوالفرج آورده است. این قیامها و شكستها، سرآغاز قیامهای بعدی بود كه به طور عمده با شكست مواجه شد. نخستین قیام پیروز در شرق اسلامی، در طبرستان رخ داد كه منجر به تأسیس دولت زیدی در این دیار شد. در این باره به تفصیل در «تاریخ تشیع در ایران» سخن گفته‌ایم.
این مسأله گذشت و طولی نكشید كه هر دو برادر ـ محمد بن عبدالله بن حسن در مدینه و ابراهیم در بصره ـ قیام كرده و پس از درگیری نظامی كوتاهی با نیروهای عباسی كشته شدند. این شكست سرآغاز شكستهای دیگری برای زیدیها بود كه در عراق و ایران دست به شورش نظامی زدند، گرچه یكی از این قیامها ـ قیام حسن بن زید ـ در طبرستان به پیروزی نسبی نائل آمد و برای مدتی ـ نزدیك به نیم قرن (نیمه دوم قرن سوم) دوام آورد.

پی نوشت ها:

[1] . همان، ص 361، 356؛ رجال النجاشی، ص 130؛ كفایه الاثر، ص 327، و نك: سیره و قیام زیدبن علی، حسین كریمان، ص 49 به بعد.
[2] . همان، ص 385.
[3] . عیون اخبار الرضا، ج 1، باب 25؛ امالی صدوق، مجلس 10، ص 40؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 468؛ سیره و قیام زیدبن علی، ص 168.
[4] . خطط مقریزی، ج 4، ص 307؛ نامه دانشوران، ج 5، ص 92؛ فوات الوفیات، ج 1؛ ص 210.
[5] . نثر الدر، ج 1، صص 352، 353.
[6] . نثر الدر، ج 1، ص 353.
[7] . تهذیب، ج 2، ص 43؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 32.
[8] . الوزراء و الكتاب، ص 84؛ او و ابومسلم هر دو از موالی به حساب می‌آمدند.
[9] . مروج الذهب، ج 3، ص 269؛ الوراء و الكتاب، ص 86.
[10] . نك: حیاه الامام الرضا _ علیه السلام _، ص 49.
[11] . شذرات الذهب، ج 1، ص 220؛ جهاد الشیعه، ص 104.
[12] . وسائل الشیعه، ج 1، صص 8ـ 7.
[13] . عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 195.
[14] . مستدرك الوسائل، ج 12، صص 203ـ 291.
[15] . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 307.
[16] . كشف الغمه، ج 2، صص 209- 208؛ الامام الصادق _ علیه السلام _، ص 141.
[17] . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 310.
[18] . نثر الدر، ج 1. ص 354.
[19] . كشف الغمه، ج 2، ص 184؛ تهذی الكمال، ج 5، ص 88؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 262.
[20] . همان، ج 2، ص 158؛ تهذیب الكمال، ج 5. صص 92، 93.
[21] . محاضراتالادباء، ج 1، ص 344.
[22] . الكافی، ج 7، ص 41؛ تهذیب. ج 6، ص 218، وسائل الشیعه، ج 18، ص 453.
[23]. رجال كشی، ص 255.
[24] . الملل و النحل، ج 1. ص 147.
[25] . شرح الاخبار، ج 3، صص 299ـ 300.
[26] . مقاتل الطالبیین، ص 141.
[27] . مقاتل الطالبیین، صص 41ـ 40؛ سیره و قیام زید بن علی، ص 75 به نقل از الارشاد، صص 277ـ 276؛ العام الوری (ترجمه)، صص 384ـ 383؛ الامام الصادق _ علیه السلام _، ص 56 به نقل از الاحتجاج؛ كشف الغمه، ج 2، ص 173ـ 172؛ و نك: تاریخ طبری، ج 7، ص 302، ط عزالدین.
[28] . كشف الغمه، ج 2، ص 162.
[29] . نثرالدر، ج 1، ص 355.

منابع:
حجت الاسلام رسول جعفریان- حیات فكری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)
سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص377

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:53
اهل بیت
نویسنده:محمد جواد مروجی طبسی




 

اهتمام و سفارش به تلاوت قرآن
 

امام صادق علیه السلام علاوه بر سیره عملی خود كه به تلاوت قرآن مجید در شبانه روز اهمیت می داد، به دیگران نیز سفارش می كرد كه از این كتاب آسمانی غفلت نورزند. امام با بیان عظمت قرآن، دیگران را در شب و روز و پیش از خواب و همچنین در فرصت های پیش آمده، به تلاوت كتاب خدا دعوت می كرد. موارد زیر نشانگر این تشویق هاست.

1. روزی پنجاه آیه قرآن بخوانید
 

حریز از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: « القرآن عهد الله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده و أن یقرأ منه فی كل یوم خمسین آیه؛ قرآن برنامه ای است الهی پس بسیار شایسته است كه هر فرد مسلمان در عهد نامه الهی اش به دقت نظر افكند و هر روز دست كم پنجاه آیه را با تدبیر تلاوت كند» . (1)

2. درجات بهشت به تعداد آیات قرآن
 

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: «علیكم بتلاوه القرآن فان درجات الجنه علی عدد آیات القرآن، فاذا كان یوم القیامه قیل لقاری القرآن اقرأ و ارقأ فكلما قرأ آیه یرقی درجه؛ بر شما باد به تلاوت قرآن! زیرا كه درجات بهشت با عدد آیات مساوی است. روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود كه: بخوان و بالا برو. و او هر آیه كه می خواند، یك درجه بالاتر می رود». (2)

3. پیش از خواب قرآن بخوانید
 

امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود: «ما یمنع التاجر منكم المشغول فی سوقه اذا رجع الی منزله ان لا ینام حتی یقرأ سوره من القرآن فتكتب له مكان كل آیه یقروها عشر حسنات و یمحی عنه عشر سیئات؛ چه مانعی دارد كه یك تاجر در بازار كه سرگرم داد و ستد است، وقتی به خانه آمد، پیش از آن كه بخوابد، سوره ای از قرآن بخواند تا به هر آیه ده حسنه به او بدهند و ده گناه از او محو شود». (3)

4. در دل شب، قرآن بخوانید
 

آن حضرت فرمود: «در روز قیامت فردی را برای حساب صدا می كنند، پس قرآن در پیش روی او قرار می گیرد و می گوید: خدایا! من قرآنم و این بنده تو در راه تلاوت من خود را به رنج و تعب انداخت و در دل های شب مرا تلاوت كرد و قلبش را روشن و اشكش جاری شد. پروردگارا! او را از من خشنود كن؛ همچنان كه من از او خشنودم».
خداوند عزیز جبار می فرماید: «بنده من! دست راستت را بیاور. آنگاه آن را از رضوان و دست چپ او را از رحمت پر می كند و سپس به او می فرماید: این بهشت ماست، بخوان و بالا برو! پس او آیه می خواند و یك درجه ترفیع می شود» . (4)

5. صد آیه در نماز شب بخوانید
 

اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود:«من قرأ مائه آیه یصلی بها فی لیله كتب الله عزوجل له بها قنوت لیله. و من قرأ مائتی آیه فی غیر صلاه كتب الله له فی اللوح قنطاراً من الحسنات و القنطار الف و مائتا اوقیه و الاوقیه اعظم من جبل احد؛ تلاوت صد آیه از قرآن در نماز شب،‌ با قنوت یك شب مساوی است و كسی كه دویست آیه در غیر نماز بخواند، یك قنطار حسنه برایش نوشته می شود و قنطار 1200 اوقیه است و هر اوقیه ای از كوه احد بزرگ تر است». (5)

6. در شب های جمعه، قرآن بخوانید
 

زید شحام گوید: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در شب جمعه ای در بین راه به من فرمود:
«اقرأ فانها لیله الجمعه قرآناً. فقرات:( اِنَّ یَومَ الْفَصْلِ میقانُهُم اجْمَعینَ یَوَ لا یُعْنی مَوْلَی عَنْ مَوْلَی شَیْئاً و لا هُمْ یُنْصَرونَ اِلّا مَنْ رَحِمَ الله) (6) فقال ابو عبدالله: نحن و الله الذی یرحم الله و نحن و الله الذی استثنی الله و لكنّا نغنی عنهم؛ قرآن بخوان كه امشب شب جمعه است. پس این آیه را خواندم: روز جدایی- حق از باطل - وعده گاه همه آنهاست؛ روزی كه هیچ دوستی كمترین كمكی به دوستش نمی كند و از هیچ سو یاری نمی شوند. مگر افرادی را كه خداوند یاری كند. امام فرمود: به خدا سوگند! این مائیم كه خداوند به مارحم می كند و ما را پروردگار استثنا كرده است، ولكن ما به دوستانمان سود خواهیم رساند». (7)

7. جوانان قرآن بخوانند
 

امام صادق علیه السلام می فرماید:
«من قرأ القرآن و هو شابّ مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه و جعله الله مع السفره الكرام البرره و كان القرآن حجیزاً عنه یوم القیامه یقول: یا رب انّ كلّ عامل قد اصاب اجر عمله غیر عاملی فبلّغ به اكرم عطایاك.
فیكسوه الله حلتین من حل الجنه و یوضع علی راسه تاج الكرامه ثم یقال له: هل ارضیناك فیه؟ فیقول القرآن : یا رب قد كنت ارغب له فیما هو أفضل من هذا. فیعطی الامان بیمینه و الخلد بیساره ثم یدخل الجنه فیقال له: اقرأ و اصعد درجه. ثم یقال له: هل بلّغنا به و ارضیناك؟ فیقول: نعم؛ هر جوان مؤمنی كه قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می گردد و باسفرای گرامی خدا همنشین خواهد بود و همانا قرآن حائلی بین او [و بین تیرگی ها] در روز قیامت خواهد بود.
قرآن به محضر پروردگار می گوید: خدایا! هر كارگری اجر و مزد كار خویش را دریافته، جز این جوان؛ پس بهترین عطایای خود را به او برسان. خداوند دو لباس از لباس های بهشتی به او می پوشاند و بر سرش تاج كرامت را می گذارد. سپس به قرآن خطاب می شود كه: آیا تو را درباره او راضی كردیم؟ قرآن كریم در پاسخ می گوید: خدایا! دوست می داشتم كه بهتر از این كرامت ها را به او می دادی. پس در دست راست آن جوان، امان نامه و در دست چپش زندگی ابدی در بهشت می دهند. سپس وارد بهشت می گردد و به او گفته می شود: قرآن بخوان و یك درجه بالا برو. آن گاه به قرآن گفته می شود: آیا عطایا و كرامت های خود را به او رساندیم. آیا تو را راضی كردیم؟ قرآن در پاسخ می گوید: آری». (8)

8. پرتو افشانی خانه قرآنی
 

بسیاری از خانه های مسلمانان به دلیل برخی مسائل در آنها، ویژگی خاصی دارند؛ از جمله خانه ای كه در آن قرآن تلاوت شود، نوری می درخشد كه آسمان نیز از درخشش نورانی می شود. امام صادق علیه السلام فرمود: «الدار اذا تُلی فیها كتاب الله لها نور ساطع فی السماء و تعرف من بین الدور؛ (9) هنگامی كه در خانه ای قرآن خوانده شود، برای آن، نور درخشانی خواهد بود كه در آسمان بدرخشد و در بین خانه ها شناخته شود».
و فرمود: «ان البیت اذا كان فیه المرء المسلم یتلو القرآن یتراءه اهل السماء كما یتراءی اهل الدنیا الكوكب الدّریّ فی السماء؛ اگر در خانه ای كه مسلمانی در آن هست، قرآن خوانده شود، در آسمان ها چنان برای اهل آسمان جلوه كند كه ستارگان درخشان و پرفروغ آسمان برای اهل زمین جلوه می كنند». (10)

رعایت آداب در تلاوت قرآن
 

امام صادق علیه السلام به رعایت آداب قرائت نیز اهتمام داشت كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1. رعایت اخلاص در تلاوت
 

امام صادق علیه السلام فرمود: «خوانندگان قرآن، سه دسته هستند: عده ای برای نزدیك شدن به سلاطین و زورمندان و برای سلطه یافتن بر مردم قرآن می خوانند، كه این دسته از اهل آتش اند. دسته دوم حروف قرآن را حفظ و حدود آن را ضایع كرده اند، این دسته نیز اهل آتش اند. دسته سوم قرآن می خوانند تا زیر پوشش آن قرار گیرند، به محكم و به متشابه آن اعتقاد دارند، فرایض قرآن را به جای می آورند و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام می شمارند و در مقام عمل، تسلیم قوانین قرآن اند. این دسته همان كسانی هستند كه دست رحمت الهی آنان را از هر لغزشی نجات می دهد و آنان اهل بهشت اند و درباره هر كه بخواهند، حق شفاعت دارند». (11)

2. برای خودنمایی نباشد
 

همچنین فرمود: «پارهای از مردم قرآن را تلاوت می كنند كه گفته می شود: چه خوب می خواند! و برخی برای تأمین معاش قرآن می خوانند. در این دو دسته خیری نیست.
ولی بعضی از مردم قرآن می خوانند كه از راهنمایی های آن بهره مند شوند و در نماز و در هر حال، شب و روز از آیات الهام بخش قرآن بهره معنوی و فكری بردارند». (12)

3. برای منافع مادی و دنیوی نباشد
 

و نیز فرمود: «كسی كه بر سلطان جائری وارد شود و برای رسیدن به پول و ثروت و آرزوهای مادی و دنیوی قرآن بخواند، چنین كسی مورد لعن خداوند خواهد بود و به هر حرفی، ده لعنت و شنونده نیز به هر حرفی یك لعنت خواهد شد». (13)

4. قرآن از رو خوانده شود
 

امام صادق علیه السلام می فرماید: «كسی كه قرآن را از روی آن تلاوت كند، نور دیدگانش زیاد می گردد و بار گناه پدر و مادرش سبك می شود؛ هر چند كه هر دو كافر باشند». (14)
همچنین فرمود: «خواندن قرآن از روی آن، موجب تخفیف عذاب از پدر و مادر می شود؛ گر چه كافر باشند». (15)

5. پیش از تلاوت، استعاذه شود
 

از امام صادق علیه السلام درباره استعاذه پیش از خواندن قرآن پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «نعم فتوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بله، از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر». (16)

6. قرآن را با خضوع و خشوع بخوانید
 

امام فرمود: «ان القرآن نزل بالحزن فاقرأه بالحزن؛ قرآن كریم با حزن نازل شد، پس شما نیز آن را با حزن و خشوع بخوان». (17)
و فرمود: «كسی كه قرآن بخواند، ولی قلبش خاضع نشود و احساس حزن در خود نكند، امر بزرگی را كوچك شمرده و زیان كرده است. پس تلاوت كننده قرآن به سه چیز نیاز دارد: 1. قلب خاشع، 2. فكری فارغ، 3. موضعی آرام؛ زیرا قلب كه خاشع شد، افكار شیطانی فرار می كند. و دل كه فارغ گشت، به تمام وجود متوجه قرآن می شود و موجبات تفرقه فكر رخت بر می بندد و از نورانیت كلام خدا و آثار آن محروم نخواهد شد. و هر گاه جای آرام وخلوتی انتخاب كند، با رعایت آن دو اصل پیشین، همانا روح و جان او با كلام خدا انس می گیرد و شیرینی حرف زدن با خدا را لمس می كند. همچنین الطاف پنهان الهی را احساس می کند؛ در نتیجه، حالت انس با قرآن را بر هر حالت دیگر ترجیح می دهد و بهترین وقت خود را در همین لحظه می بیند.
پس به دقت بنگر كه منشور الهی را چگونه می خوانی و در برابر اوامر و نواهی آن چه موضعی داری و در قبال حدود آن چگونه خواهی بود؛ زیرا قرآن، كتابی است كه باطل در ساحت مقدس آن راه ندارد و از جانب خداوند حكیم است. پس به دقت تلاوت كن و در هر وعد و وعیدی توقف كن و در مثال ها و مواعظ آن تفكر كن. مواظبت كن كه به موازات صحت قرائت، در اقامه حدود آن كوشا باشی». (18)
آن حضرت در همین زمینه از پیامبر مطلبی نقل فرموده كه ذكر آن خالی از فایده نیست:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله با جمعی از جوانان ملاقات كرد و فرمود: می خواهم آیاتی از قرآن را برای شما بخوانم. هر كه تحت تأثیر قرار گرفت و اشك ریخت، من بهشت را برایش ضمانت می كنم. و سپس آخر سوره زمر را تلاوت كرد. همه اشك ریختند، مگر یك جوان كه گفت: یا رسول الله! من تباكی كردم، ولی اشكم جاری نشد. حضرت فرمود: من مجدداً می خوانم. هر كه اشك ریخت، اهل بهشت خواهد بود. و سپس آیات را دوباره خواند و این بار همه در اثر انعطاف پذیری اشك ریختند و همه شایستگی بهشت پیدا كردند». (19)

7. در آیات و مواعظ آن اندیشه كنید
 

در چهار روایت دیگر، امام صادق علیه السلام بر تفكر و تأمل در هر آیه ای كه می خواند - به ویژه آیات بهشت و جهنم - امر فرموده تا تلاوت كننده، تجلی خدای را در قرآن به چشم دل ببیند. امام صادق علیه السلام در مقام دعا می فرمود:
«پرودگارا! عهدنامه خود را منتشر ساختی . پس نگاه مرا در آن عبادت قرار ده و قرائتم را تفكر و تفكرم را موجب عبرت. خدایا! قرائتم را قرائت بدون تفكر قرار مده و نظرم را در قرآن توأم با غفلت مگردان». (20)
و فرمود: «لقد تجلّی الله لخلقه فی كلامه و لكنهم لا یبصرون؛ خداوند در سخنان خود در قرآن برای بندگانش تجلی كرده است، ولی بسیاری از مردم این تجلی را نمی بینند». (21)
و نیز فرمود: «قرآن، مشعل فروزان هدایت و چراغ راه در تاریكی هاست. پس باید دیده خود را باز كنیم و برای كسب نور، چشم بصیرت را بگشاییم؛ زیرا تفكر، حیات قلب هر انسان آگاهی است». (22)
ودرتفسیر آیه مبارکه (یتلونه حق تلاوته) فرمود: « الوقوف عند ذکر الجنه و النار؛ حق تلاوت قرآن؛ توقف وتفکر درهر آیه ای است که بهشت وجهنم را مطرح می کند».(22)

8. سكوت به هنگام شنیدن آیات قرآن
 

كتاب آسمانی و قرآن مجید آن قدر والا و ارزشمند است كه بندگان خدا حتی به هنگام شنیدن آیات نیز باید سرا پا گوش باشند و سكوت كنند. در این زمینه، هم خود قرآن مجید فرموده: «اگر قرآن خوانده شد، به آن آیات گوش دهید و سكوت كنید» و هم معصومان علیهم السلام از جمله امام صادق علیه السلام فرموده: «یجب الانصات للقرآن فی الصلاه و غیرها و اذا قرأ عندك القرآن وجب علیك الانصات واستماع؛ واجب است كه به هنگام تلاوت قرآن چه د رنماز و چه در غیر نماز، سكوت كنی و هر گاه در حضور تو قرآن خوانده شد، واجب است بر تو كه سكوت كامل را رعایت كنی». (24)

9. با شتاب خوانده نشود
 

دستور دیگر امام صادق علیه السلام آن است كه سعی شود به هنگام قرائت قرآن، به سرعت و با شتاب آن را نخوانیم و در تفسیر آیه مباركه (و رتل القرآن ترتیلا) فرمود: «هو أن تتمكث فیه و تحسّن فیه صوتك؛ با تأمل و تأنی بخوانی و در برخورد با هر آیه، درنگ كنی و آن را با صوت نیكو بخوانی». (25)
و فرمود: «قرآن با شتاب زدگی خوانده نمی شود، بلكه كلمه كلمه و بادقت خوانده می شود. پس به هر آیه ای كه درباره بهشت می رسیم، باید مقداری توقف كنیم و از خدا آن را بخواهیم و همچنین آیه ای كه از جهنم سخن می گوید، باید به خدا پناه ببریم». (26)
امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام در معنای (و رتل القرآن ترتیلا) نقل كرده است كه فرمود: «قرآن، بیانگر همه معارف است. در هنگام تلاوت، هدف شما تمام كردن سوره نباشد، بلكه با تأنی بخوانید تا قلب هایتان به نرمی و انعطاف گراید». (27)

10. با صدای بلند و نیكو بخوانید
 

به امام صادق علیه السلام عرض كردند: شخصی معتقد است كه دعا وقتی اثر دارد و كارساز است كه به صدای بلند خوانده شود. امام فرمود:
«ایرادی ندارد؛ زیرا علی بن حسین علیه السلام بهترین صوت را در تلاوت قرآن داشت و بسیار بلند می خواند كه تمام اهل خانه می شنیدند. و امام باقر علیه السلام نیز از همه مردم صوتش در تلاوت قرآن بهتر بود و شب ها كه بر می خواست و قرآن می خواند، بلند می خواند، حتی رهگذران و مخصوصاً سقّاها می ایستادند و گوش می دادند». (28)

سیره قرآنی امام صادق علیه السلام(2)
 

نویسنده:محمد جواد مروجی طبسی

اهتمام و سفارش به تلاوت قرآن
 

امام صادق علیه السلام علاوه بر سیره عملی خود كه به تلاوت قرآن مجید در شبانه روز اهمیت می داد، به دیگران نیز سفارش می كرد كه از این كتاب آسمانی غفلت نورزند. امام با بیان عظمت قرآن، دیگران را در شب و روز و پیش از خواب و همچنین در فرصت های پیش آمده، به تلاوت كتاب خدا دعوت می كرد. موارد زیر نشانگر این تشویق هاست.

1. روزی پنجاه آیه قرآن بخوانید
 

حریز از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: « القرآن عهد الله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده و أن یقرأ منه فی كل یوم خمسین آیه؛ قرآن برنامه ای است الهی پس بسیار شایسته است كه هر فرد مسلمان در عهد نامه الهی اش به دقت نظر افكند و هر روز دست كم پنجاه آیه را با تدبیر تلاوت كند» . (1)

2. درجات بهشت به تعداد آیات قرآن
 

مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: «علیكم بتلاوه القرآن فان درجات الجنه علی عدد آیات القرآن، فاذا كان یوم القیامه قیل لقاری القرآن اقرأ و ارقأ فكلما قرأ آیه یرقی درجه؛ بر شما باد به تلاوت قرآن! زیرا كه درجات بهشت با عدد آیات مساوی است. روز قیامت به قاری قرآن گفته می شود كه: بخوان و بالا برو. و او هر آیه كه می خواند، یك درجه بالاتر می رود». (2)

3. پیش از خواب قرآن بخوانید
 

امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود: «ما یمنع التاجر منكم المشغول فی سوقه اذا رجع الی منزله ان لا ینام حتی یقرأ سوره من القرآن فتكتب له مكان كل آیه یقروها عشر حسنات و یمحی عنه عشر سیئات؛ چه مانعی دارد كه یك تاجر در بازار كه سرگرم داد و ستد است، وقتی به خانه آمد، پیش از آن كه بخوابد، سوره ای از قرآن بخواند تا به هر آیه ده حسنه به او بدهند و ده گناه از او محو شود». (3)

4. در دل شب، قرآن بخوانید
 

آن حضرت فرمود: «در روز قیامت فردی را برای حساب صدا می كنند، پس قرآن در پیش روی او قرار می گیرد و می گوید: خدایا! من قرآنم و این بنده تو در راه تلاوت من خود را به رنج و تعب انداخت و در دل های شب مرا تلاوت كرد و قلبش را روشن و اشكش جاری شد. پروردگارا! او را از من خشنود كن؛ همچنان كه من از او خشنودم».
خداوند عزیز جبار می فرماید: «بنده من! دست راستت را بیاور. آنگاه آن را از رضوان و دست چپ او را از رحمت پر می كند و سپس به او می فرماید: این بهشت ماست، بخوان و بالا برو! پس او آیه می خواند و یك درجه ترفیع می شود» . (4)

5. صد آیه در نماز شب بخوانید
 

اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود:«من قرأ مائه آیه یصلی بها فی لیله كتب الله عزوجل له بها قنوت لیله. و من قرأ مائتی آیه فی غیر صلاه كتب الله له فی اللوح قنطاراً من الحسنات و القنطار الف و مائتا اوقیه و الاوقیه اعظم من جبل احد؛ تلاوت صد آیه از قرآن در نماز شب،‌ با قنوت یك شب مساوی است و كسی كه دویست آیه در غیر نماز بخواند، یك قنطار حسنه برایش نوشته می شود و قنطار 1200 اوقیه است و هر اوقیه ای از كوه احد بزرگ تر است». (5)

6. در شب های جمعه، قرآن بخوانید
 

زید شحام گوید: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در شب جمعه ای در بین راه به من فرمود:
«اقرأ فانها لیله الجمعه قرآناً. فقرات:( اِنَّ یَومَ الْفَصْلِ میقانُهُم اجْمَعینَ یَوَ لا یُعْنی مَوْلَی عَنْ مَوْلَی شَیْئاً و لا هُمْ یُنْصَرونَ اِلّا مَنْ رَحِمَ الله) (6) فقال ابو عبدالله: نحن و الله الذی یرحم الله و نحن و الله الذی استثنی الله و لكنّا نغنی عنهم؛ قرآن بخوان كه امشب شب جمعه است. پس این آیه را خواندم: روز جدایی- حق از باطل - وعده گاه همه آنهاست؛ روزی كه هیچ دوستی كمترین كمكی به دوستش نمی كند و از هیچ سو یاری نمی شوند. مگر افرادی را كه خداوند یاری كند. امام فرمود: به خدا سوگند! این مائیم كه خداوند به مارحم می كند و ما را پروردگار استثنا كرده است، ولكن ما به دوستانمان سود خواهیم رساند». (7)

7. جوانان قرآن بخوانند
 

امام صادق علیه السلام می فرماید:
«من قرأ القرآن و هو شابّ مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه و جعله الله مع السفره الكرام البرره و كان القرآن حجیزاً عنه یوم القیامه یقول: یا رب انّ كلّ عامل قد اصاب اجر عمله غیر عاملی فبلّغ به اكرم عطایاك.
فیكسوه الله حلتین من حل الجنه و یوضع علی راسه تاج الكرامه ثم یقال له: هل ارضیناك فیه؟ فیقول القرآن : یا رب قد كنت ارغب له فیما هو أفضل من هذا. فیعطی الامان بیمینه و الخلد بیساره ثم یدخل الجنه فیقال له: اقرأ و اصعد درجه. ثم یقال له: هل بلّغنا به و ارضیناك؟ فیقول: نعم؛ هر جوان مؤمنی كه قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می گردد و باسفرای گرامی خدا همنشین خواهد بود و همانا قرآن حائلی بین او [و بین تیرگی ها] در روز قیامت خواهد بود.
قرآن به محضر پروردگار می گوید: خدایا! هر كارگری اجر و مزد كار خویش را دریافته، جز این جوان؛ پس بهترین عطایای خود را به او برسان. خداوند دو لباس از لباس های بهشتی به او می پوشاند و بر سرش تاج كرامت را می گذارد. سپس به قرآن خطاب می شود كه: آیا تو را درباره او راضی كردیم؟ قرآن كریم در پاسخ می گوید: خدایا! دوست می داشتم كه بهتر از این كرامت ها را به او می دادی. پس در دست راست آن جوان، امان نامه و در دست چپش زندگی ابدی در بهشت می دهند. سپس وارد بهشت می گردد و به او گفته می شود: قرآن بخوان و یك درجه بالا برو. آن گاه به قرآن گفته می شود: آیا عطایا و كرامت های خود را به او رساندیم. آیا تو را راضی كردیم؟ قرآن در پاسخ می گوید: آری». (8)

8. پرتو افشانی خانه قرآنی
 

بسیاری از خانه های مسلمانان به دلیل برخی مسائل در آنها، ویژگی خاصی دارند؛ از جمله خانه ای كه در آن قرآن تلاوت شود، نوری می درخشد كه آسمان نیز از درخشش نورانی می شود. امام صادق علیه السلام فرمود: «الدار اذا تُلی فیها كتاب الله لها نور ساطع فی السماء و تعرف من بین الدور؛ (9) هنگامی كه در خانه ای قرآن خوانده شود، برای آن، نور درخشانی خواهد بود كه در آسمان بدرخشد و در بین خانه ها شناخته شود».
و فرمود: «ان البیت اذا كان فیه المرء المسلم یتلو القرآن یتراءه اهل السماء كما یتراءی اهل الدنیا الكوكب الدّریّ فی السماء؛ اگر در خانه ای كه مسلمانی در آن هست، قرآن خوانده شود، در آسمان ها چنان برای اهل آسمان جلوه كند كه ستارگان درخشان و پرفروغ آسمان برای اهل زمین جلوه می كنند». (10)

رعایت آداب در تلاوت قرآن
 

امام صادق علیه السلام به رعایت آداب قرائت نیز اهتمام داشت كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1. رعایت اخلاص در تلاوت
 

امام صادق علیه السلام فرمود: «خوانندگان قرآن، سه دسته هستند: عده ای برای نزدیك شدن به سلاطین و زورمندان و برای سلطه یافتن بر مردم قرآن می خوانند، كه این دسته از اهل آتش اند. دسته دوم حروف قرآن را حفظ و حدود آن را ضایع كرده اند، این دسته نیز اهل آتش اند. دسته سوم قرآن می خوانند تا زیر پوشش آن قرار گیرند، به محكم و به متشابه آن اعتقاد دارند، فرایض قرآن را به جای می آورند و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام می شمارند و در مقام عمل، تسلیم قوانین قرآن اند. این دسته همان كسانی هستند كه دست رحمت الهی آنان را از هر لغزشی نجات می دهد و آنان اهل بهشت اند و درباره هر كه بخواهند، حق شفاعت دارند». (11)

2. برای خودنمایی نباشد
 

همچنین فرمود: «پارهای از مردم قرآن را تلاوت می كنند كه گفته می شود: چه خوب می خواند! و برخی برای تأمین معاش قرآن می خوانند. در این دو دسته خیری نیست.
ولی بعضی از مردم قرآن می خوانند كه از راهنمایی های آن بهره مند شوند و در نماز و در هر حال، شب و روز از آیات الهام بخش قرآن بهره معنوی و فكری بردارند». (12)

3. برای منافع مادی و دنیوی نباشد
 

و نیز فرمود: «كسی كه بر سلطان جائری وارد شود و برای رسیدن به پول و ثروت و آرزوهای مادی و دنیوی قرآن بخواند، چنین كسی مورد لعن خداوند خواهد بود و به هر حرفی، ده لعنت و شنونده نیز به هر حرفی یك لعنت خواهد شد». (13)

4. قرآن از رو خوانده شود
 

امام صادق علیه السلام می فرماید: «كسی كه قرآن را از روی آن تلاوت كند، نور دیدگانش زیاد می گردد و بار گناه پدر و مادرش سبك می شود؛ هر چند كه هر دو كافر باشند». (14)
همچنین فرمود: «خواندن قرآن از روی آن، موجب تخفیف عذاب از پدر و مادر می شود؛ گر چه كافر باشند». (15)

5. پیش از تلاوت، استعاذه شود
 

از امام صادق علیه السلام درباره استعاذه پیش از خواندن قرآن پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «نعم فتوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بله، از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر». (16)

6. قرآن را با خضوع و خشوع بخوانید
 

امام فرمود: «ان القرآن نزل بالحزن فاقرأه بالحزن؛ قرآن كریم با حزن نازل شد، پس شما نیز آن را با حزن و خشوع بخوان». (17)
و فرمود: «كسی كه قرآن بخواند، ولی قلبش خاضع نشود و احساس حزن در خود نكند، امر بزرگی را كوچك شمرده و زیان كرده است. پس تلاوت كننده قرآن به سه چیز نیاز دارد: 1. قلب خاشع، 2. فكری فارغ، 3. موضعی آرام؛ زیرا قلب كه خاشع شد، افكار شیطانی فرار می كند. و دل كه فارغ گشت، به تمام وجود متوجه قرآن می شود و موجبات تفرقه فكر رخت بر می بندد و از نورانیت كلام خدا و آثار آن محروم نخواهد شد. و هر گاه جای آرام وخلوتی انتخاب كند، با رعایت آن دو اصل پیشین، همانا روح و جان او با كلام خدا انس می گیرد و شیرینی حرف زدن با خدا را لمس می كند. همچنین الطاف پنهان الهی را احساس می کند؛ در نتیجه، حالت انس با قرآن را بر هر حالت دیگر ترجیح می دهد و بهترین وقت خود را در همین لحظه می بیند.
پس به دقت بنگر كه منشور الهی را چگونه می خوانی و در برابر اوامر و نواهی آن چه موضعی داری و در قبال حدود آن چگونه خواهی بود؛ زیرا قرآن، كتابی است كه باطل در ساحت مقدس آن راه ندارد و از جانب خداوند حكیم است. پس به دقت تلاوت كن و در هر وعد و وعیدی توقف كن و در مثال ها و مواعظ آن تفكر كن. مواظبت كن كه به موازات صحت قرائت، در اقامه حدود آن كوشا باشی». (18)
آن حضرت در همین زمینه از پیامبر مطلبی نقل فرموده كه ذكر آن خالی از فایده نیست:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله با جمعی از جوانان ملاقات كرد و فرمود: می خواهم آیاتی از قرآن را برای شما بخوانم. هر كه تحت تأثیر قرار گرفت و اشك ریخت، من بهشت را برایش ضمانت می كنم. و سپس آخر سوره زمر را تلاوت كرد. همه اشك ریختند، مگر یك جوان كه گفت: یا رسول الله! من تباكی كردم، ولی اشكم جاری نشد. حضرت فرمود: من مجدداً می خوانم. هر كه اشك ریخت، اهل بهشت خواهد بود. و سپس آیات را دوباره خواند و این بار همه در اثر انعطاف پذیری اشك ریختند و همه شایستگی بهشت پیدا كردند». (19)

7. در آیات و مواعظ آن اندیشه كنید
 

در چهار روایت دیگر، امام صادق علیه السلام بر تفكر و تأمل در هر آیه ای كه می خواند - به ویژه آیات بهشت و جهنم - امر فرموده تا تلاوت كننده، تجلی خدای را در قرآن به چشم دل ببیند. امام صادق علیه السلام در مقام دعا می فرمود:
«پرودگارا! عهدنامه خود را منتشر ساختی . پس نگاه مرا در آن عبادت قرار ده و قرائتم را تفكر و تفكرم را موجب عبرت. خدایا! قرائتم را قرائت بدون تفكر قرار مده و نظرم را در قرآن توأم با غفلت مگردان». (20)
و فرمود: «لقد تجلّی الله لخلقه فی كلامه و لكنهم لا یبصرون؛ خداوند در سخنان خود در قرآن برای بندگانش تجلی كرده است، ولی بسیاری از مردم این تجلی را نمی بینند». (21)
و نیز فرمود: «قرآن، مشعل فروزان هدایت و چراغ راه در تاریكی هاست. پس باید دیده خود را باز كنیم و برای كسب نور، چشم بصیرت را بگشاییم؛ زیرا تفكر، حیات قلب هر انسان آگاهی است». (22)
ودرتفسیر آیه مبارکه (یتلونه حق تلاوته) فرمود: « الوقوف عند ذکر الجنه و النار؛ حق تلاوت قرآن؛ توقف وتفکر درهر آیه ای است که بهشت وجهنم را مطرح می کند».(22)

8. سكوت به هنگام شنیدن آیات قرآن
 

كتاب آسمانی و قرآن مجید آن قدر والا و ارزشمند است كه بندگان خدا حتی به هنگام شنیدن آیات نیز باید سرا پا گوش باشند و سكوت كنند. در این زمینه، هم خود قرآن مجید فرموده: «اگر قرآن خوانده شد، به آن آیات گوش دهید و سكوت كنید» و هم معصومان علیهم السلام از جمله امام صادق علیه السلام فرموده: «یجب الانصات للقرآن فی الصلاه و غیرها و اذا قرأ عندك القرآن وجب علیك الانصات واستماع؛ واجب است كه به هنگام تلاوت قرآن چه د رنماز و چه در غیر نماز، سكوت كنی و هر گاه در حضور تو قرآن خوانده شد، واجب است بر تو كه سكوت كامل را رعایت كنی». (24)

9. با شتاب خوانده نشود
 

دستور دیگر امام صادق علیه السلام آن است كه سعی شود به هنگام قرائت قرآن، به سرعت و با شتاب آن را نخوانیم و در تفسیر آیه مباركه (و رتل القرآن ترتیلا) فرمود: «هو أن تتمكث فیه و تحسّن فیه صوتك؛ با تأمل و تأنی بخوانی و در برخورد با هر آیه، درنگ كنی و آن را با صوت نیكو بخوانی». (25)
و فرمود: «قرآن با شتاب زدگی خوانده نمی شود، بلكه كلمه كلمه و بادقت خوانده می شود. پس به هر آیه ای كه درباره بهشت می رسیم، باید مقداری توقف كنیم و از خدا آن را بخواهیم و همچنین آیه ای كه از جهنم سخن می گوید، باید به خدا پناه ببریم». (26)
امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام در معنای (و رتل القرآن ترتیلا) نقل كرده است كه فرمود: «قرآن، بیانگر همه معارف است. در هنگام تلاوت، هدف شما تمام كردن سوره نباشد، بلكه با تأنی بخوانید تا قلب هایتان به نرمی و انعطاف گراید». (27)

10. با صدای بلند و نیكو بخوانید
 

به امام صادق علیه السلام عرض كردند: شخصی معتقد است كه دعا وقتی اثر دارد و كارساز است كه به صدای بلند خوانده شود. امام فرمود:
«ایرادی ندارد؛ زیرا علی بن حسین علیه السلام بهترین صوت را در تلاوت قرآن داشت و بسیار بلند می خواند كه تمام اهل خانه می شنیدند. و امام باقر علیه السلام نیز از همه مردم صوتش در تلاوت قرآن بهتر بود و شب ها كه بر می خواست و قرآن می خواند، بلند می خواند، حتی رهگذران و مخصوصاً سقّاها می ایستادند و گوش می دادند». (28)

پی نوشت ها :
 

1. كافی، ج2، ص446.
2. وسائل الشیعه، ج2، ص842.
3. كافی، ج2، ص447.
4. همان، ص449.
5. همان، ص445.
6. دخان/40.
7. بحارالانوار، ج47، ص55.
8. كافی، ج1، ص441.
9. رجال كشی.
10. كافی، ج2، ص446.
11. خصال، صدوق، ج1، ص70.
12. عقاب الاعمال، ص44.
13. مستدرك الوسائل، ج1، ص291.
14. كافی، ج2، ص449.
15. همان، ص440.
16. وسائل الشیعه، ج2، ص848.
17. كافی، ج1، ص449.
18. همان، ص83.
19. قرآن در احادیث اسلامی، ص59.
20. مصباح الانوار، ص141.
21. قرآن در احادیث اسلامی، ص63.
22. كافی، ج2، ص438.
23. مستدرك الوسائل، ج1، ص288.
24. مجمع البیان، ج1، ص453.
25. همان، ج10، ص288.
26. كافی، ج1، ص452.
27. سرائر، ابن ادریس، ص476.
28. كافی، ج1، ص449.
منبع: فرهنگ کوثر81
1. كافی، ج2، ص446.
2. وسائل الشیعه، ج2، ص842.
3. كافی، ج2، ص447.
4. همان، ص449.
5. همان، ص445.
6. دخان/40.
7. بحارالانوار، ج47، ص55.
8. كافی، ج1، ص441.
9. رجال كشی.
10. كافی، ج2، ص446.
11. خصال، صدوق، ج1، ص70.
12. عقاب الاعمال، ص44.
13. مستدرك الوسائل، ج1، ص291.
14. كافی، ج2، ص449.
15. همان، ص440.
16. وسائل الشیعه، ج2، ص848.
17. كافی، ج1، ص449.
18. همان، ص83.
19. قرآن در احادیث اسلامی، ص59.
20. مصباح الانوار، ص141.
21. قرآن در احادیث اسلامی، ص63.
22. كافی، ج2، ص438.
23. مستدرك الوسائل، ج1، ص288.
24. مجمع البیان، ج1، ص453.
25. همان، ج10، ص288.
26. كافی، ج1، ص452.
27. سرائر، ابن ادریس، ص476.
28. كافی، ج1، ص449.
 

منبع:فرهنگ کوثر81

 

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:52
اهل بیت
نویسنده : فرزین نجفی پور




 
نام پیشوای ششم «جعفر»، كنیه‏اش «ابو عبدالله»، لقبش«صادق»، پدر ارجمندش امام باقر (علیه السلام) و مادرش « ام فروه» می ‏باشد.

میلاد امام
 

مشهور میان مورخان و محدثان آن است كه امام صادق (علیه السلام) در هفده ربیع‏الاول سال 80 و یا 83 قمری چشم به جهان گشوده است .محمد بن سعید روایت كرده كه امام به هنگام وفات، هفتاد و یك ساله بوده است .ملاحظه می شود كه این روایت با هیچكدام از دو احتمال 80 و 83 سازگار نیست؛ زیرا مورخان اتفاق نظر دارند كه امام صادق (علیه السلام) در سنه 148 قمری وفات یافته است . بنابراین تاریخ تولد آن حضرت سه سال و یا سه سال و اندی پیش از سنه 80 باید باشد، و بدین ترتیب روایات وارده در میلاد امام را می ‏توان به سه گروه تقسیم كرد كه قول میانه همان 80 سال است و شاید آن نزدیك به صحت باشد.

خلفای معاصر حضرت
 

امام صادق (علیه السلام) در سال 114 به امامت رسید. دوران امامت او مصادف بود با اواخر حكومت امویان كه در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حكومت عباسیان كه از این تاریخ آغاز گردید.امام صادق (علیه السلام) از میان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:
1- هشام بن عبدالملك (105-125ه ق). 2- ولید بن یزید بن عبدالملك (125-126). 3- یزید بن ولید بن عبدالملك(126).4-ابراهیم بن ولید بن عبدالملك (70روز از سال 126).5- مروان بن محمد مشهور به مروان حمار(126-132). و از میان خلفای عباسی نیز معاصر بود با:
1- عبداللّه بن محمد مشهور به سفاح (132-137).2- ابو جعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158).
عظمت علمی امام صادق (ع) :
در باب عظمت علمی امام صادق (علیه السلام) شواهد فراوانی وجود دارد و این معنا مورد قبول دانشمندان تشیع و تسنن است. فقها و دانشمندان بزرگ در برابر عظمت علمی آن حضرت سر تعظیم فرود می ‏آوردند و برتری علمی او را می ‏ستودند.«ابو حنیفه»، پیشوای مشهور فرقه حنفی ، می ‏گفت:
من دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده‏ام(1) نیز می ‏گفت:
زمانی كه «منصور» (دوانیقی ) «جعفر بن محمد» را احضار كرده بود، مرا خواست و گفت:
مردم شیفته جعفر بن محمد شده‏اند، برای محكوم ساختن او یك سری مسائل مشكل را در نظر بگیر. من چهل مسئله مشكل آماده كردم. روزی منصور كه در «حیره» بود، مرا احضار كرد. وقتی وارد مجلس وی شدم دیدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته است وقتی چشمم به او افتاد آنچنان تحت تأثیر ابهت و عظمت او قرار گرفتم كه چنین حالی از دیدن منصور به من دست نداد. سلام كردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به وی كرد و گفت:
این ابو حنیفه است. او پاسخ داد:
بلی می ‏شناسمش. سپس منصور رو به من كرده گفت:
ای ابو حنیفه! مسائل خود را با ابو عبدالله (جعفر بن محمد) در میان بگذار. در این هنگام شروع به طرح مسائل كردم. هر مسئله‏ای می ‏پرسیدم، پاسخ می ‏داد:
عقیده شما در این باره چنین و عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است. در برخی از مسائل با نظر ما موافق، و در برخی دیگر با اهل مدینه موافق و گاهی ، با هر دو مخالف بود. بدین ترتیب چهل مسئله را مطرح كردم و همه را پاسخ گفت:
ابو حنیفه به اینجا كه رسید با اشاره به امام صادق (علیه السلام) گفت:
دانشمندترین مردم، آگاهترین آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است(2)«مالك»، پیشوای فرقه مالكی می ‏گفت:
مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می ‏كردم، او را همواره در یكی از سه حالت دیدم:
یا نماز می ‏خواند یا روزه بود و یا قرآن تلاوت می ‏كرد، و هرگز او را ندیدم كه بدون وضو حدیث نقل كند(3)در علم و عبادت و پرهیزگاری ، برتر از جعفر بن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نكرده است(4).شیخ (مفید) می ‏نویسد:
به قدری علوم از آن حضرت نقل شده كه زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است و از هیچ یك از افراد خاندان او، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است(5)« ابن حجر هیتمی » می ‏نویسد:
به قدری علوم از او نقل شده كه زبانزد مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و بزرگترین پیشوایان (فقه و حدیث) مانند:
یحیی بن سعید، ابن جریح، مالك، سفیان ثوری ، سفیان بن عیینه، ابو حنیفه، شعبه و ایوب سجستانی از او نقل روایت كرده‏اند(6)«ابو بحر جاحظ»، یكی از دانشمندان مشهور قرن سوم، می ‏گوید:
جعفر بن محمد كسی است كه علم و دانش او جهان را پر كرده است و گفته می ‏شود كه ابوحنیفه و همچنین سفیان ثوری از شاگردان اوست، و شاگردی این دو تن در اثبات عظمت علمی او كافی است. (7)«سید امیر علی » با اشاره به فرقه‏های مذهبی و مكاتب فلسفی در دوران خلافت بنی ‏امیه می ‏نویسد:
فتاوا و آرای دینی تنها نزد سادات و شخصیتهای فاطمی رنگ فلسفی به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگیخته بود و بحثها و گفتگوهای فلسفی در همه اجتماعات رواج یافته بود. شایسته ذكر است كه رهبری این حركت فكری را حوزه علمی ‏ای كه در مدینه شكوفا شده بود، به عهده داشت. این حوزه را نبیره علی بن ابی طالب بنام امام جعفر كه «صادق» لقب داشت، تاسیس كرده بود. او پژوهشگری فعال و متفكری بزرگ بود، و با علوم آن عصر بخوبی آشنایی داشت و نخستین كسی بود كه مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تاسیس كرد. در مجالس درس او، تنها، كسانی كه بعدها مذاهب فقهی را تاسیس كردند، شركت نمی ‏كردند، بلكه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر می ‏شدند. «حسن بصری »، موسس مكتب فلسفی «بصره» و «واصل بن عطأ» موسس مذهب معتزله، از شاگردان او بودند كه از زلال چشمه دانش او سیراب می ‏شدند.(8)«ابن خلكان»، مورخ مشهور، می ‏نویسد:
او یكی از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه، و از بزرگان خاندان پیامبر است كه به علت راستی و درستی گفتار، وی را صادق می ‏خواندند. فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است كه نیاز به توضیح داشته باشد. ابوموسی جابر بن حیان طرطوسی شاگرد او بود. جابر كتابی شامل هزار ورق تالیف كرد كه تعلیمات جعفر صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود.(9)
اوضاع سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی عصر امام :
در میان امامان، عصر امام صادق (علیه السلام) منحصر به فرد بوده و شرائط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یك از امامان وجود نداشته است، زیرا آن دوره از نظر سیاسی ، دوره ضعف و تزلزل حكومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی در حال كشمكش و مبارزه با یكدیگر بودند. از زمان هشام بن عبدالملك تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید، و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 به پیروزی رسید.از آن‏جا كه بنی امیه در این مدت گرفتار مشكلات سیاسی فراوان بودند، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را (مثل زمان امام سجاد) نداشتند.عباسیان نیز چون پیش از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می ‏كردند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود. از اینرو این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (علیه السلام) و شیعیان، و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می ‏رفت.

شرائط خاص فرهنگی
 

از نظر فكری و فرهنگی نیز عصر امام صادق (علیه السلام) عصر جنبش فكری و فرهنگی بود. در آن زمان شور و شوق علمی بی سابقه‏ای در جامعه اسلامی به وجود آمده بود و علوم مختلفی اعم از علوم اسلامی همچون:
علم قرائت قرآن ، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم كلام، یا علوم بشری مانند:
طب ، فلسفه ، نجوم ، ریاضیات و پدید آمده بود، به طوری كه هر كس یك متاع فكری داشت به بازار علم و دانش عرضه می ‏كرد. بنابراین تشنگی علمی عجیبی به وجود آمده بود كه لازم بود امام به آن پاسخ گوید. عواملی را كه موجب پیدایش این جنبش علمی شده بود می ‏توان بدین نحو خلاصه كرد:
1- آزادی و حریب فكر و عقیده در اسلام. البته عباسیان نیز در این آزادی فكری بی تاثیر نبود؛ اما ریشه این آزادی در تعلیمات اسلام بود، به طوری كه اگر هم عباسیان می ‏خواستند از آن جلوگیری كنند، نمی ‏توانستند. 2- محیط آن روز اسلامی یك محیط كاملاً مذهبی بود و مردم تحت تاثیر انگیزه‏های مذهبی بودند. تشویقهای پیامبر اسلام به كسب علم، و تشویقها و دعوتهای قرآن به علم و تعلیم و تفكر و تعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و شوق بود.3- اقوام و مللی كه اسلام را پذیرفته بودند نوعاً دارای سابقه فكری و علمی بودند و بعضاً همچون نژاد ایرانی (كه از همه سابقه‏ای درخشانتر داشت)و مصری و سوری ،از مردمان مراكز تمدن آن روز به شمار می ‏رفتند.این افراد به منظور درك عمیق تعلیمات اسلامی ،به تحقیق و جستسجو و تبادل نظر می ‏پرداختند.4- تسامح دینی یا همزیستی مسالمت‏آمیز با غیر مسلمانان مخصوصاً همزیستی با اهل‏كتاب.مسلمانان،اهل را تحمل می ‏كردند و این را برخلاف اصول دینی خود نمی ‏دانستند. در آن زمان اهل كتاب، مردمی دانشمند و مطلع بودند. مسلمانان با آنان برخورد علمی داشتند و این خود بحث و بررسی و مناظره را به دنبال داشت (10)

برخورد فرق و مذاهب
 

عصر امام صادق (علیه السلام) عصر برخورد اندیشه‏ها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل كتاب و نیز دانشمند یونان، شبهات و اشكالات گوناگونی پدید آمده بود. در آن زمان فرقه هایی همچون:
معتزله، جبریه، مرجئه، غلات،(11) زنادقه، (12) مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و امثال اینها پدید آمده بودند كه هر كدام عقاید خود را ترویج می ‏كردند.از این گذشته در زمینه هر یك از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف نظر پدید می ‏آمد، مثلا در علم قرائت قران، تفسیر، حدیث، فقه، و علم كلام (13)بحثها و مناقشات داغی در می ‏گرفت و هر كس به نحوی نظر می ‏داد و از عقیده‏ای طرفداری می ‏كرد.
دانشگاه بزرگ جعفری :
امام صادق (ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینه اجتماعی ، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر (ع) را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود اورد و در رشته‏های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‏ای همچون:
هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و تربیت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته‏اند .(14)هر یك از این شاگردان شخصیتهای بزرگ علمی و چهره‏های درخشانی بودند كه خدمات بزرگی انجام دادند. گروهی از آنان دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سی و یك جلد كتاب (15)نوشته و «جابر بن حیان» نیز بیش از دویست جلد(16)در زمینه علوم گوناگون بخصوص رشته‏های عقلی و طبیعی و شیمی (كه آن روز كیمیا نامیده می ‏شد) تصنیف كرده بود كه به همین خاطر، به عنوان پدر علم شیمی مشهور شده است. كتابهای جابر بن حیان به زبانهای گوناگون اروپایی در قرون وسطی ترجمه گردید و نویسندگا تاریخ علوم همگی از او به عظمت یاد می ‏كنند.
رساله توحید مفضل :
چنانكه اشاره شد امام صادق (علیه السلام) در علوم طبیعی بحثهایی نمود و رازهای نهفته‏ای را باز كرد كه برای دانشمندان امروز نیز مایه اعجاب است.گواه روشن این امر (گذشته از آموزش جابر) توحید مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفی » نوشت و بنام كتاب «توحید مفضل» شهرت یافت. مفضل خود در مقدمه رساله می ‏گوید:
روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم و در عظمت پیامبر و آن‏چه خداوند از شرف و فضیلت و به آن حضرت عطا كرده می ‏اندیشیدم. در این فكر بودم كه ناگاه «ابن ابی العوجأ»، كه یكی از زندایقان آن زمان بود، وارد شد و در جایی كه من سخن او را می ‏شنیدم نشست. پس از آن یكی از دوستانش نیز رسید و نزدیك او نشست. این دو، مطالبی درباره پیامبر اسلام بیان داشتند... آنگاه ابن ابی العوجأ گفت:
نام محمد را، كه عقل من در آن حیران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلی كه محمد آورده است سخن بگو. در این هنگام سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رساندند كه جهان را خالق و مدبری نیست، بلكه همه چیز خود بخود از طبیعت پدید آمده است و پیوسته چنین بوده و چنین خواهد بود.مفضل می ‏گوید:
چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری كنم و گفتم:
ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگار را كه تو را به نیكوترین تركیب آفریده، و از حالات گوناگون گذارنده و به این حد رسانده است، انكار كردی ! اگر در خود اندیشه كنی و به درك خود رجوع نمایی ، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهی یافت و خواهی دید كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است. ابن ابی العوجأ گفت:
«ای مرد، اگر تو از متكلمانی ( كسانی كه از مباحث اعتقادی آگاهی داشتند و در بحث و جدل ورزیده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگویم، اگر ما را محكوم ساختی ما از تو پیروی می ‏كنیم ؛ و اگر از آنان نیستی سخن گفتن با تو سودی ندارد؛ و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی ، او خود با ما چنین سخن نمی ‏گوید و این گونه با ما مناظره نمی ‏كند. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی بارها شنیده ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است، او آرام و بردبار و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی ‏شود، سخنان و دلائل ما را می ‏شنود تا آنكه هر چه در دل داریم بر زبان می ‏آوریم، گمان می ‏كنیم بر او پیروز شده‏ایم، آنگاه با كمترین سخن دلائل ما را باطل می ‏سازد و با كوتاهترین كلام،حجت را بر ما تمام می ‏كند چنانكه نمی ‏توانیم پاسخ دهیم، اینك اگر تو از پیروان او هستی ، چنانكه شایسته اوست، با ما سخن بگو». من اندوهناك از مسجد بیرون آمدم و در حالی كه در باب ابتلای اسلام و مسلمانان به كفر این ملحدان و شبهات آنان در انكار آفریدگار فكر می ‏كردم، به حضور سرورم امام صادق (علیه السلام) رسیدم. امام چون مرا افسرده و اندوهیگین یافت، پرسید:
تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهریان را به عرض امام رساندم، امام فرمود:
« برای تو از حكمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهار پایان و گیاهان و درختان میوه دار و بی میوه و گیاهان خوردنی و غیر خوردنی بیان خواهم كرد، چنانكه عبرت گیرندگان از آن عبرت گیرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حیرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بیا...». به دنبال این بیان امام، مفضل چهار روز پیاپی به محضر امام رسید. امام بیاناتی پیرامون آفرینش انسان از آغاز خلقت و نیروهای ظاهری و باطنی و صفات فطری وی و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرینش انواع حیوانات و نیز آفرینش آسمان و زمین و... و فلسفه آفات و مباحث دیگر ایراد فرمود و مفضل نوشت. (17) رساله توحید مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسی و برخی دیگر از دانشمندان معاصر به فارسی ترجمه شده است.
وسعت دانشگاه امام صادق (علیه السلام) :
امام صادق (علیه السلام) با تمام جریانهای فكری و عقیدتی آن روز برخورد كرد و موضع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته برتری بینش اسلام را ثابت نمود. شاگردان دانشگاه امام صادق (علیه السلام) منحصر به شیعیان نبود، بلكه از پیروان سنت و جماعت نیز از مكتب آن حضرت برخوردار می ‏شدند. پیشوایان مشهور اهل سنت ، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام بوده‏اند. در راس این پیشوایان، « ابوحنیفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او این دو سال را پایه علوم و دانش خود معرفی می ‏كند و می ‏گوید:
«لولا السنتان لهلك نعمان»:
اگر آن دو سال نبود، «نعمان»:
« نعمان» هلاك می ‏شد.(18) شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اینها و نیز از قبائل گوناگون مانند:
بنی اسد، مخارق، طی ، سلیم ، غطفان ، ازد ، خزاعه ، خثعم ، مخزوم ، بنی ضبه ، قریش بویژه بنی حارث بن عبدالمطلب و بنی الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت می ‏پیوستند.(19) در وسعت دانشگاه امام همین قدر بس كه «حسن بن علی بن زیاد وشأ» كه از شاگردان امام رضا (علیه السلام) و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق (علیه السلام) زندگی می ‏كرده)، می ‏گفت:
در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده كردم كه همگی از جعفر بن محمد حدیث نقل می ‏كردند.(20)به گفته «ابن حجر عسقلانی» فقها و محدثانی همچون شعبه ، سفیان ثوری ، سفیان بن عیینه ، مالك ، ابن جریح ، ابوحنیفه ، پسروی موسی ، و هیب بن خالد ، قطان ، ابوعاصم ، و گروه انبوه دیگر ، از آن حضرت حدیث نقل كرده‏اند. (21)«یافعی » می ‏نویسد:
او سخنان نفیسی در علم توحید و رشته‏های دیگر دارد. شاگرد او «جابرین حیان» ، كتابی شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تألیف كرد. (22) امام صادق (علیه السلام) هر یك از شاگردان خود را در رشته‏ای كه با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم می ‏نمود و در نتیجه، هر كدام از آنها در یك یا دو رشته از علوم مانند:
حدیث، تفسیر، علم كلام، و امثال اینها تخصص پیدا می ‏كردند.گاهی امام، دانشمندانی را كه برای بحث و مناظره مراجعه می ‏كردند، راهنمایی می ‏كرد تا با یكی از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند.«هشام بن سالم» می ‏گوید:
روزی با گروهی از یاران امام صادق (علیه السلام) در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یك نفر مرد شامی اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود:
بنشین. آنگاه پرسید:
چه می ‏خواهی ؟
مرد شامی گفت:
شنیده‏ام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ می ‏گویید، آمده‏ام با شما بحث و مناظره بكنم! امام فرمود:
- در چه موضوعی ؟
شامی گفت:
- درباره كیفیت قرائت قرآن. امام رو به «حمران» كرده فرمود:
- حمران جواب این شخص با تو است! مرد شامی :
- من می ‏خواهم با شما بحث كنم، نه با حمران! - اگر حمران را محكوم كردی ، مرا محكوم كرده‏ای ! مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد. هر چه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلی از حمران شنید، به طوری كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود:
- (حمران را) چگونه دیدی ؟
- راستی حمران خیلی زبر دست است، هر چه پرسیدم به نحو شایسته‏ای پاسخ داد!شامی گفت:
می ‏خواهم درباره لغت و ادبیات عرب با شما بحث كنم.امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود:
با او مناظره كن. ابان نیز راه هر گونه گریز را به روی او بست و وی را محكوم ساخت.شامی گفت:
می ‏خواهم درباره فقه با شما مناظره كنم! امام به «زراره» فرمود:
با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!شامی گفت:
می ‏خواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به « مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولی نكشید كه شامی از مومن طاق نیز شكست خورد! به همین ترتیب وقتی كه شامی درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانایی انسان بر انجام یا ترك خیر و شر)، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وی به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامی را محكوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجان‏انگیز، از خوشحالی خنده‏ای شیرین بر لبان امام نقش بست. (23)
مناظرات امام صادق (علیه السلام) :
چنانكه قبلا گفتیم، عصر امام صادق (علیه السلام) عصر برخورد اندیشه‏ها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامی با فلسفه‏ها و عقاید و آرای فلاسفه و دانشمندان یونان، شبهات و اشكالات گوناگونی پدید آمده بود، از اینرو امام صادق (علیه السلام) جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظرات متعدد و پرهیجانی با سران و پیروان این فرقه‏ها و مسلكها داشت و طی آن‏ها با استدلالهای متین و منطق استوار، پوچی عقاید آنان و برتری مكتب اسلام را ثابت می ‏كرد.از میان مناظرات گوناگون امام، به عنوان نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنیفه»، پیشوای فرقه حنفی ، از نظر خوانندگان محترم می ‏گذرانیم:
روزی ابوحنیفه برای ملاقات با امام صادق (علیه السلام) به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد.ابوحنیفه می ‏گوید:
دم در، مقداری توقف كردم تا اینكه عده‏ای از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم باآنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم گفتم:
شایسته است كه شما نماینده‏ای به كوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد (صلی الله علیه واله) نهی كنید، بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر ناسزا می ‏گویند. امام فرمود:
- مردم از من نمی ‏پذیرند.- چگونه ممكن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی كه شما فرزند پیامبر خدا هستید؟
- تو خود یكی از همانهایی هستی كه گوش به حرف من نمی ‏دهی . مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدی ،و بدون اینكه بگویم ننشستی ،و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی ؟
آنگاه فرمود:
- شنیده‏ام كه تو بر اساس قیاس (24)فتوا می ‏دهی ؟
- آری .- وای بر تو! اولین كسی كه بر این اساس نظر داد شیطان بود؛ وقتی كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت:
«من سجده نمی ‏كنم، زیرا كه مرا از آتش آفریدی و او را از خاك و آتش گرامیتر از خاك است».(سپس امام برای اثبات بطلان «قیاس»، مواردی از قوانین اسلام را كه برخلاف این اصل است، ذكر كرد و فرمود:) - به نظر تو كشتن كسی بناحق مهمتر است، یا زنا؟
- كشتن كسی بناحق.- (بنابراین اگر عمل كردن به قیاس صحیح باشد) پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد كافی است، ولی برای ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟
آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟
- نه. - بول كثیف‏تر است یا منی ؟
- بول.- پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو امر كرده، ولی در مورد دوم دستور داده غسل كنند؟
آیا این حكم با قیاس توافق دارد؟
- نه.- نماز مهمتر است یا روزه؟
- نماز.- پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است، ولی قضای نماز واجب نیست؟
آیا این حكم با قیاس توافق دارد؟
- نه.- آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟
- زن.- پس چرا ارث مرد و برابر زن است؟
آیا این حكم با قیاس سازگاری است ؟
- نه .- چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسی ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود، در صورتی كه اگر كسی دست كسی راقطع كند، دیه آن پانصد درهم است؟
آیا این با قیاس سازگار است؟
- نه.- شنیده‏ام كه این آیه را:
«در روز قیامت به طور حتم از نعمتهای سوال می ‏شوید»(25) چنین تفسیر می ‏كنی كه:
خداوند مردم را در مورد غذاهای لذیذ و آبهای خنك كه در فصل تابستان می ‏خوردند، مواخذه می ‏كند.- درست است، من این آیه را این طور معنا كرده‏ام. - اگر شخصی تو را به خانه‏اش دعوت كند و با غذای لذیذ و آب خنكی از تو پذیرایی كند، وبعد به خاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد، درباره چنین كسی چگونه قضاوت می ‏كنی ؟
- می ‏گویم آدم بخیلی است.- آیا خداوند بخیل است (تا اینكه روز قیامت در مورد غذاهایی كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد)؟
- پس مقصود از نعمتهایی كه قرآن می ‏گوید انسان درباره آن مؤاخذه می ‏شود، چیست؟
- مقصود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است.(26)
تبیین احكام به شیوه خاص شیعی :
در موضوع تاسیس حوزه وسیع علمی و فقهی توسط امام صادق (علیه السلام) چیزی كه از نظر بیشتر كاوشگران زندگی امام پوشیده مانده است، مفهوم سیاسی و معترضانه این اقدام بزرگ امام است. برای آن‏كه جهات سیاسی این عمل نیز روشن گردد، مقدمتاً باید توجه داشته باشیم كه:
دستگاه خلافت در اسلام، از این جهت با همه دستگاه های دیگر حكومت متفاوت است كه این فقط یك تشكیلات سیاسی نیست، بلكه یك رهبری سیاسی - مذهبی است. عنوان «خلیفه» برای حاكم اسلامی نشان دهنده همین حقیقت است كه وی بیش و پیش از آنكه یك رهبر سیاسی و معمولی باشد ، جانشین پیامبر است و پیامبر نیز آورنده دین و آموزنده اخلاق.پس خلیفه در اسلام، بجز تصدی شئون رایج سیاست، متكفل امور دینی مردم و پیشوای مذهبی آنان نیز هست. این حقیقت مسلم، موجب آن شد كه پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی ، زمامداران بعدی كه از آگاهیهای دینی ، بسیار كم نصیب و گاه بكلی بی نصیب بودند، در صدد برآیند كه این كمبود رابه وسیله رجال دینی وابسته به خود تامین كنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حكومت خود، این دستگاه را باز هم تركیبی از دین و سیاست سازند.فایده دیگری كه به كارگیری این گونه افراد برای خلفای وقت در برداشت، آن بود كه اینان طبق میل و فرمان زمامداران ستم پیشه و مستبد، به سهولت می ‏توانستند احكام دین را به بهانه «مصالح روز» تغییر و تبدیل داده و پوششی از استنباط و اجتهاد - كه برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست- حكم خدا را به خاطر مطامع خدایگان دگرگون سازند.مولفان و مورخان قرنهای پیشین، نمونه‏های وحشت انگیزی از جعل حدیث و تفسیر برأی را كه غالباً دست قدرتهای سیاسی در آن نمایان است، ذكر كرده‏اند. عینا همین عمل درباره تفسیر قرآن نیز انجام می ‏گرفت:
تفسیر قرآن بر طبق رأی و نظر مفسر، از جمله كارهایی بود كه می ‏توانست به آسانی حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آنها را به آنچه مفسر خواسته است- كه از نیز اكثر اوقات همان را می ‏خواست كه حاكم خواسته بود- معتقد كند.بدین گونه بود كه از قدیمترین ادوار اسلامی ، فقه و حدیث و تفسیر به دو جریان كلی تقسیم شد:
یكی از جریان وابسته به دستگاه های حكومتهای غاصب كه در موارد بسیاری حقیقتها را فدای مصلحتهای آن دستگاه ها ساخته و به خاطر دستیابی به متاع دنیا حكم خدا را تحریف می ‏كردند؛ و دیگری جریان اصیل وامین كه هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین درست احكام الهی ، مقدم نمی ‏داشت و قهراً در هر قدم، رویارویی دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار می ‏گرفت، و از اینرو، در غالب اوقات شكل قاچاق و غیر رسمی داشت.
مفهوم معترضانه مكتب امام:
با توجه به آنچه گفتیم، به وضوح می ‏توان دانست كه « فقه جعفری» در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق (علیه السلام) تنها تجلی بخش یك اختلاف عقیده دینی ساده نبود، بلكه در عین حال دو مضمون متعرضانه را نیز با خود حمل می ‏كرد:
نخستین و مهمترین آن دو، اثبات بی نصیبی دستگاه حكومت از آگاهیهای لازم دینی و ناتوانی آن از اداره امور فكری مردم - یعنی در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام «خلافت» - بود.و دیگری ، مشخص ساختن موارد تحریف دین در فقه رسمی كه ناشی از مصلحت اندیشیهای غیر اسلامی فقیهان وابسته در بیان احكام فقهی و ملاحظه كاری آنان در برابر تحكم و خواست قدرتهای حاكم بود. امام صادق (علیه السلام) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه‏ای غیر از شیوه عالمان وابسته به حكومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود آن حضرت بدین وسیله تمام تشكیلات مذهبی و فقاهت رسمی را كه یك ضلع مهم حكومت خلفا به شمار می ‏آمد، تخطئه می ‏كرد و دستگاه حكومت را از وجهه مذهبی اش تهی می ‏ساخت. در مذاكرات و آموزشهای امام به یاران و نزدیكانش، بهره‏گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر اینكه از نظر اسلام، آنان را حق حكومت كردن نیست، بوضوح مشاهده می ‏شود؛یعنی اینكه امام همان مضمون متعرضانه‏ای را كه درس فقه و قرآن او را دارا بوده، صریحا نیز در میان می ‏گذارده است. در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است:
«نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تاتمّون بمن لایعذر الناس بجهالته» (27):
«ما كسانی هستیم كه خداوند فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است، در حالی كه شما از كسی تبعیت می ‏كنید كه مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند».یعنی ، مردم كه بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف گشته به راهی جز راه خدا رفته‏اند، نمی ‏توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند كه:
« ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم، این پیشوایان و رهبران ما بودند كه از روی جهالت، ما را به این راه كشاندند!»، زیرا اطاعت از چنان رهبرانی ، خود، كاری خلاف بوده است، پس نمی ‏تواند كارهای خلاف بعدی را توجیه كند.(28)
نمونه‏ای از شاگردان مكتب امام صادق (علیه السلام) :
چنانكه قبلا گفتیم، تربیت یافتگان دانشگاه جعفری بالغ بر چهار هزار نفر بودند و در اینجا مناسب بوددكه حداقل تعدادی از این شخصیتها را معرفی می ‏كردیم، ولی به خاطر رعایت اختصار، فقط به معرفی یك تن از آنها به عنوان نمونه می ‏پردازیم، و او عبارت است از «هشام بن حكم».
عظمت علمی هشام بن حكم :
هشام دانشمند برجسته، متكلمی بزرگ، دارای بیانی شیرین و رسا، و در فن مناظره فوق العاده زیر دست بود. او از بزرگترین شاگردان مكتب امام صادق و امام كاظم (علیه السلام) به شمار می ‏رفت. نامبرده در آن عصر از هر سو مورد فشار سیاسی و تبلیغاتی از ناحیه قدرتها و فرقه‏های گوناگون قرار داشتند، خدمات ارزنده‏ای به جهان تشیع كرد و بویژه از اصل «امامت» كه از اركان اساسی اعتقاد شیعه است، بشایستگی دفاع كرد و مفهوم سازنده آن را در رهبری جامعه، بخوبی تشریح نمود.البته پایه‏های عقیدتی و شخصیت بارز علمی هشام در مكتب امام صادق (علیه السلام) استوار گردید و در این دانشگاه بود كه اساس تكامل فكری و اسلامی او نقشبندی شد، اما از سال 148 به بعد، یعنی پس از شهادت امام صادق(علیه السلام) شخصیت والای او در پرتو رهنمودهای امام كاظم (علیه السلام) تكامل یافت و به اوج ترقی و شكوفایی رسید.

در جستجوی حقیقت‏
 

بررسی تاریخ زندگی هشام نشان می ‏دهد كه وی شیفته دانش و تشنه حقیقت بوده و برای رسیدن به این هدف و سیراب شدن از زلال علم و آگاهی ، ابتدأً علوم عصر خود را فرا گرفته است و برای تكمیل دانش خود، كتب فلسفی یونان را هم خوانده و از آن فلسفه بخوبی آگاهی یافته است، به طوری كه كتابی در رد «ارسطاطالیس» نوشته است. و سپس در سیر تكامل فكری و علمی خود، وارد مكتبهای مختلف شده، ولی فلسفه هیچ مكتبی او را قانع نكرده و فقط تعالیم روشن و منطقی و استوار آیین اسلام، عطش او را تسكین بخشیده است، و به همین جهت، پس از آشنایی با مكتبهای گوناگون، از آنها دست كشیده و به وسیله عمویش، با امام صادق (علیه السلام) آشنا شده و از آن تاریخ مسیر زندگی او در پرتو شناخت عمیق اسلام و پذیرفتن منطق تشیع، بكلی دگرگون شده است.برخی گفته‏اند:
«هشام بن حكم» در آغاز كار مدتی از شاگردان «ابو شاكر دیصانی » (زندیق و مادی مشهور)بوده است و سپس وارد مكتب «جهمیه» گشته و یكی از پیروان «جهم بن صفوان» جبری شده است. آنان این معنا را از نقاط ضعف هشام شمرده او را متهم به انحراف عقیده نموده اند(29).در صورتی كه اولاً، او نه تنها شاگرد ابو شاكر نبوده، بلكه با او مناظراتی داشته كه سرانجام باعث تشرف ابو شاكر به آیین اسلام نیز شده است!(30).و بر فرض این كه این نسبت صحت داشته باشد شركت او در بحثها و انجمنهای پیروان مكتبهای گوناگون، ثابت نمی ‏كند كه حتماً عقاید آنها را نیز قبول داشته است، بلكه تماس با آنان به منظور آگاهی و بحث و مناظره بوده است.ثانیاً، این تحولات، حكم گذرگاهی در سیر تكامل عقلی و فكری او را داشته و برای كسی كه در جستجوی حقیقت است و می ‏خواهد حق را با بینش و آگاهی كامل تشخیص بدهد، نقطه ضعفی شمرده نمی ‏شود، بلكه باید نقطه نهائی سیر فكری و عقیدتی او را در نظر گرفت و بر پایه آن نظر داد(31)، و می ‏دانیم كه هشام تا آخر عمر در راه ترویج اسلام و تشریح مبانی تشیع كوشش كرد و كارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشت.

عصر برخورد اندیشه ها
 

چنانكه قبلاً گفتیم قرن دوم هحری یكی از ادوار شكوفایی علم و دانش و تحقیق و برخورد اندیشه‏ها و پیدایش فرقه‏ها و مذاهب گوناگون در جامعه اسلامی بود.با آنكه آیین اسلام از روز نخست مروج دانش و آگاهی بود، ولی در این قرن از یك سو به علت آشنایی دانشمندان مسلمان با فلسفه یونان و افكار دانشمندان بیگانه ، بحثها و گفتگوهای علمی و مذهبی و مناظره در این زمینه برخاسته بودند كه هر كدام وزنه بزرگی به شمار می ‏رفتند. همچنین ، از آنجا كه اكثر مباحث علمی تا آن روز شكل ثابت و تدوین شده‏ای نیافته بود، زمینه برای بحث و مناظره بسیار وسیع بود(32) در اثر این عوامل، مناظره میان پیروان فرقه‏ها و مذاهب گوناگون اهمیت خاصی پیدا كرده و اینجا و آنجا مناظرات ارزنده و پرهیجان فراوانی رخ می ‏داد كه در خور توجه و جالب بود و امروز بسیاری از آنها در دست است. مجموع این عوامل، مایه شكوفایی دانش و آگاهی و فهم تحلیلی مسائل در میان مسلمانان گردیده بود، به طوری كه برای این موضوع در كتب تاریخ اسلام جای خاصی باز شده است.هشام بن حكم، كه در چنین جوی تولد و پرورش یافته بود، به حكم آنكه از استعداد شگرف و شور و شوق فراوانی برخوردار بود، بزودی جای خود را در میان دانشمندان باز كرد و در صف مقدم متفكران و دانشمندان عصر خود قرار گرفت(33).

نخستین آشنایی
 

ولی او در این سیر علمی ، هنوز گمشده خود را نیافته بود و با آنكه مكتبهای مختلف را بررسی نموده و با بزرگترین رجال علمی و مذهبی عصر خود بحثها كرده بود، هنوز به نقطه مطلوب خویش نرسیده بود، فقط یك نفر مانده بود كه هشام با او روبرو نشده بود و او كسی جز«جعفر بن محمد»، پیشوای ششم شیعیان، نبود.هشام بدرستی فكر می ‏كرد كه دیدار با او دریچه تازه‏ای به روی وی خواهد گشود، به همین جهت از عموی خود كه از شیعیان و علاقه‏مندان امام ششم بود، خواست ترتیب ملاقات او را با امام صادق (علیه السلام) بدهد. داستان نخستین دیدار او با پیشوای ششم كه مسیر زندگی علمی او را بكلی دگرگون ساخت، بسیار شیرین و جالب است.عموی هشام، به نام «عمر بن یزید»، می ‏گوید:
برادر زاده‏ام هشام كه پیرو مذهب «جهمیه» بود، از من خواست او را به محضر امام صادق (علیه السلام) ببرم تا در مسائل مذهبی با او مناظره كند. در پاسخ وی گفتم:
تا از امام اجازه نگیرم اقدام به چنین كاری نمی ‏كنم.سپس به محضر امام (علیه السلام) شرفیاب شده برای دیدار هشام اجازه گرفتم. پس از آنكه بیرون آمدم و چند گام برداشتم، به یاد جسارت و بیباكی برادرزاده‏ام افتادم و لذا به محضر امام باز گشته جریان بیباكی و جسارت او را یادآوری كردم.امام فرمود:
آیا بر من بیمناكی ؟
از این اظهارم شرمنده شدم و به اشتباه خود پی بردم. آنگاه برادرزاده‏ام را همراه خود به حضور امام بردم. پس از آنكه وارد شده نشستیم، امام مسئله‏ای از او پرسید و او در جواب فرو ماند و مهلت خواست و امام به وی مهلت داد. چند روز هشام در صدد تهیه جواب بود و این در و آن در می ‏زد. سرانجام نتوانست پاسخی تهیه نماید. ناگزیر دوباره به حضور امام شرفیاب شده اظهار عجز كرد و امام مسئله را بیان فرمود. در جلسه دوم امام مسئله دیگری را كه بنیان مذهب جهمیه را متزلزل می ‏ساخت، مطرح كرد، باز هشام نتوانست از عهده پاسخ برآید، لذا با حال حیرت و اندوه جلسه را ترك گفت. او مدتی در حال بهت و حیرت به سر می ‏برد، تا آنكه بار دیگر از من خواهش كرد كه وسیله ملاقات وی را با امام فراهم سازم.بار دیگر از امام اجازه ملاقات برای او خواستم. فرمود:
فردا در فلان نقطه «حیره»(34)منتظر من باشد. فرمایش امام را به هشام ابلاغ كردم. او از فرط اشتیاق، قبل از وقت مقرر به نقطه موعود شتافت .«عمر بن یزید» می ‏گوید:
بعداً از هشام پرسیدم آن ملاقات چگونه برگذار شد؟
گفت:من قبلاً به محل موعود رسیدم، ناگهان دیدم امام صادق (علیه السلام) در حالی كه سوار بر استری بود، تشریف آورد. هنگامی كه به من نزدیك شد و به رخسارش نگاه كردم چنان جذبه‏ای از عظمت آن بزرگوار به من دست داد كه همه چیز را فراموش كرده نیروی سخن گفتن را از دست دادم. امام مرتب منتظر گفتار و پرسش من شد، این انتظار توأم با وقار، برتحیر و خود باختگی من افزود. امام كه وضع مرا چنین دید، یكی از كوچه‏های حیره را در پیش گرفت و مرا به حال خود واگذاشت(35)در این قضیه چند نكته جالب وجود دارد:
نكته نخست، وجود نیروی مناظره فوق العاده در هشام است، به طوری كه ناقل قضیه از آن احساس بیم می ‏كند و از توانایی او در این فن به عنوان جسارت و بیباكی نام می ‏برد، حتی (غافل از مقام بزرگ امامت) از رویارویی او با امام احساس نگرانی می ‏كند و مطلب را پیشاپیش با امام در میان می ‏گذارد.نكته دوم، شیفتگی و عطش عجیب هشام برای كسب آگاهی و دانش و بینش افزونتر است، به طوری كه در این راه از پای نمی ‏نشیند و از هر فرصتی بهره می ‏برد، و پس از درماندگی از پاسخگویی به پرسشهای امام، دیدارها را تازه می ‏كند و در دیدار نهائی پیش از امام به محل دیدار می ‏شتابد، و این، جلوه روشنی از شور و شوق فراوان اوست.نكته سوم، عظمت شخصیت امام صادق (علیه السلام) است، به گونه‏ای كه هشام در برابر آن خود را می ‏بازد و اندوخته‏های علمی خویش را از یاد می ‏برد و با زبان چشم و نگاه های مجذوب توام با احترام، به كوچكی خود در برابر آن پیشوای بزرگ اعتراف می ‏كند.باری جذبه معنوی آن دیدار ، كار خود را كرد و مسیر زندگی هشام را دگرگون ساخت:
از آن روز هشام به مكتب پیشوای ششم پیوست و افكار گذشته را رها ساخت و در این مكتب چنان درخشید كه گوی سبقت را از یاران آن حضرت ربود.

تألیفات هشام‏
 

هشام در پرتو بهره‏های علمی فراوانی كه از مكتب امام ششم برد، بزودی مراحل عالی علمی را پیمود و در گسترش مبانی تشیع و دفاع از حریم این مذهب كوششها كرد و در این زمینه میراث علمی بزرگی از خود به یادگار گذاشت. توجه به فهرست آثار و كتابهای او كه بالغ بر 30 جلد است، روشنگر عظمت علمی و حجم بزرگ كارهای او به شمار می ‏رود.
اینك فهرست تألیفات او، در زمینه‏های مختلف:
1- كتاب امامت.2- دلائل حدوث اشیأ3- رد بر زنادقه.4- رد بر ثنویه(دوگانه پرستی ).5- كتاب توحید.6- رد بر هشام جوالیقی .7- رد بر طبیعیون‏8- پیر و جوان.9- تدبیر در توحید(36)10- میزان‏11- میدان.12- رد بر كسی كه بر امامت مفضول اعتقاد دارد(37)13-اختلاف مردم در امامت.14-وصیت، و رد بر منكران آن.15-جبرو قدر.16-حكمین.17-رد بر اعتقاد معتزله در مورد طلحه و زبیر.18-قدر.19-الفاط.20- معرفت (شناخت).21-استطاعت.22-هشت باب.23-رد بر شیطان طارق‏24-چگونه فتح باب اخبار می ‏شود؟
25- رد بر ارسطاطیس در توحید.26-رد بر عقائد معتزله.27-مجالس درباره امامت(38).28-علل تحریم. 29-فرائض (ارث)(39)

فعالیتهای سیاسی امام‏
 

در اینجا تذكر این معنا لازم است كه برخلاف تصور عمومی ، حركت امام صادق (علیه السلام) تنها در زمینه‏های علمی (با تمام وسعت و گستردگی آن) خلاصه نمی ‏شد، بلكه امام فعالیت سیاسی نیز داشت، ولی این بُعد حركت امام، بر بسیاری از گویندگان و نویسندگان پوشیده مانده است. در اینجا برای اینكه بی پایگی این تصور «كه امام صادق (علیه السلام) بنا به ملاحظه اوضاع و احوال آن زمان هرگز در امر سیاست مداخله نمی ‏كرد و هیچ گونه ابتكار عمل سیاسی ‏ای نداشت، بلكه در جهت سیاست خلفای وقت حركت می ‏كرد» روشن گردد، نمونه‏ای از فعالیتهای سیاسی امام را ذیلا می ‏آوریم:
اعزام نمایندگان به منظور تبلیغ امامت‏:
امام به منظور تبلیغ جریان اصیل امامت، نمایندگانی به مناطق مختلف می ‏فرستاد. از آن جمله، شخصی به نمایندگی از طرف امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت او دعوت كرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت كردند و گروهی سرباز زدند و منكر شدند، و دسته‏ای به عنوان احتیاط و پرهیز (از فتنه!) دست نگهداشتند.آنگاه به نمایندگی از طرف هر گروه، یك نفر به دیدار امام صادق (علیه السلام) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با كنیز یكی از همسفران، كار زشتی انجام داد (و كسی از آن آگاهی نیافت).هنگامی كه این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص آغاز سخن كرد و گفت:
شخصی از اهل كوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت تو دعوت كرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت كردند، و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط دست نگهداشتند.اما فرمود:
تو از كدام دسته هستی ؟
گفت:من از دسته احتیاط كار هستم.امام فرمود:
تو كه اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی ، پس چرا در فلان شب احتیاط نكردی و آن عمل خیانت‏آمیز را انجام دادی ؟!چنانكه ملاحظه می ‏شود، در این قضیه، فرستاده امام اهل كوفه، و منطقه مأموریت، خراسان بوده در حالی كه امام در مدینه اقامت داشته است، و این، وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می ‏دهد.

عوامل سقوط سلسله امویان‏
 

از آنجا كه انقراض سلسله امویان در زمان حضرت صادق (علیه السلام) صورت گرفته، به این مناسبت عوامل شكست و سقوط آنها را در اینجا به اختصار مورد بررسی قرار می ‏دهیم:
خلفای اموی یك سلسله بدعتها و انحرافهائی را در حكومت و كشور داری به وجود آورده بودند كه مجموع آنها دست به دست هم داده، خشم و نفرت مردم را برانگیخت و منجر به قیام مسلمانان و موجب انقراض آنان گردید. عوامل خشم و نفرت مردم را می ‏توان چنین خلاصه كرد:
1-نظام حكومت اسلامی از زمان معاویه به بعد، به رژیم استبدادی موروثی فردی مبدل گشت.2-در آمد دولت كه می ‏بایست به مصرف كارهای عمومی برسد و نیز غنیمتهای جنگی وفیئ كه از آنِ مجاهدان بود، خاص حكومت شد و آنان این مالها را صرف تجمل و خوش گذرانی خود كردند.3-دستگیری ، زندانی كردن،شكنجه، كشتار، و گاه قتل عام متداول شد.4-تا پیش از آغاز حكومت امویان گر چه فقه شیعه مورد توجه نبود و ائمه شیعه كه عالم به همه احكام اسلام بودند، مرجع فقهی شناخته نمی ‏شدند، اما موازین فقهی رسمی و رایج تا حدی بر حسب ظاهر رعایت می ‏شد، مثلا اگر می ‏خواستند درباره موضوعی حكمی بدهند نخست به قرآن و سنت پیغمبر رجوع می ‏كردند و اگر چنان حكمی را نمی ‏یافتند از یاران پیغمبر (مهاجر و انصار) می ‏پرسیدند كه آیا در این باره حدیثی از پیغمبر شنیده‏اید یا نه؟
اگر پس از همه این جستجوها سندی نمی ‏یافتند، آنان كه در فقاهت بصیرتی داشتند، با اجتهاد خود حكم را تعیین می ‏كردند، به شرط آنكه آن حكم با ظاهر قرآن و سنت مخالفت كلی نداشته باشد. اما در عصر امویان، خلفا هیچ مانعی نمی ‏دیدند كه حكمی صادر كنند و آن حكم بر خلاف قرآن و گفته پیغمبر باشد، چنانكه بر خلاف گفته صریح پیغمبر، معاویه زیاد را از راه نامشروع فرزند ابوسفیان و برادر خود خواند.!5-چنانكه می ‏دانیم فقه اسلام برای مجازات متخلفان احكامی دارد كه بنام «حدود و دیات» معروف است. مجرم باید بر طبق این احكام كیفر ببیند.

منبع:www.maximumtechnic.com
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:50
اهل بیت
نامه ای به امضای عده ای از بزرگان شیعه به دست امام صادق (ع) رسید که چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند. آنان از رفاقت مفضل بن عمر، وکیل امام صادق (ع) در کوفه، با عده ای کبوترباز و به ظاهر بی بند و بار شکایت کرده بودند. امام پس از خواندن نامه، نامه ای در بسته به همراه همان چند نفر برای مفضل فرستاد. از قضا، نامه هنگامی رسید که امضا کنندگان در خانه ی مفضل بودند. او نامه را در حضور آنان باز کرد و خواند و سپس به دست بقیه داد. امام در این نامه تنها دستور چند معامله را به مفضل داده بود که مستلزم رقمی درشت پول نقد بود و مفضل باید آن را تهیه می کرد. چون مسئله ی پول به میان آمد، آن ها سر به زیر اندختند و گفتند: باید برای تهیه ی این پول زیاد، فکری کنیم و بعد هم عذرخواهی کردند.
مفضل که زیرک بود، آن ها را به صرف غذا دعوت کرد و نگذاشت از خانه اش بیرون روند.آنگاه پی کبوتر بازان فرستاد. وقتی آنان آمدند و نامه ی امام را در حضور بزرگان برای آن ها خواند، کبوتربازان بدون عذرتراشی رفتند و هنوز بزرگان مشغول غذا خوردن بودند که آن ها باز گشتند. پول های زیادی از هزار تا دو هزار درهم را جمع کردند و برای مفضل آوردند.
در این موقع، مفضل رو به امضا کنندگان شکایت نامه کرد و گفت: شما می خواهید من با چنین جوانانی رابطه نداشته باشم، با اینکه امکان اصلاح اینان زیاد است و در چنین مواردی باری از دین را به دوش می کشند. شما می پندارید خدا محتاج نماز و روزه شماست که به آن مغرور شده اید، ولی هنگام پرداخت های مالی عذرتراشی می کنید و پاسخ امام را نمی دهید!
بزرگان با اینکه همچنان رفاقت مفضل با کبوتربازان را کار نادرستی می دانستند، چون جوابی نداشتند، از جای خود بلند شدند و رفتند. (1)

پی نوشت:
 

1. استرآبادی، منهج المقال، ص 343.
 

منبع: گلبرگ جوان، شماره ی 113

 

پنج شنبه 20/11/1390 - 11:50
اهل بیت
در روز شنبه، هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری، در خانه ی امام باقر علیه السلام فرزندی مبارک چشم به جهان گشود که او را «جعفر» نامیدند. هفدهم ربیع الاول که سالروز ولادت پیامبر رحمت، حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود نزد اهل بیت علیهم السلام دارای قدر و منزلتی خاص بود. تولد فرزندی که آثار صداقت در چهره ی مبارک او هویدا بود، بر سرور و شادمانی آنها افزود.
صابر، فاضل، طاهر و صادق از جمله القاب او می باشد. مادر بزرگوار آن امام همام، نجیبه جلیله جناب فاطمه، ام فروه می باشد. در فضیلت آن بانوی بزرگوار، همین سخن از امام صادق علیه السلام کافی است که فرمود: «کانت امی ممن آمنت و اتقت و احسنت و الله یحب المحسنین» یعنی مادرم، از جمله زنانی بود که ایمان آورد و تقوی و پرهیزگاری را اختیار کرد و احسان و نیکوکاری نمود و خداوند متعال نیکوکاران را دوست دارد.
امام صادق علیه السلام با توجه به فرصت به دست آمده در زمان خود، سعی در ترویج و تحکیم مبانی و احکام دین مبین اسلام کرد و ثمره این تلاشها و کوشش ها، غنی شده مکتب تشیع می باشد؛ به گونه ای که این مذهب به «مذهب جعفری» معروف شد.
پرورش شاگردان و تربیت افرادی که بتوانند در مقابل تهاجمهای فرهنگی آن زمان از حریم اسلام دفاع کنند، از مهمترین اقدامات آن امام همام به شمار می رود. مکتب حیات بخش او جرعه نوشان تعالیم دین اسلام را سیراب می کرد. حتی کسانی که خود را بنیانگذار مکتبی می دانند، افرادی هستند که در درس امام صادق علیه السلام حضور یافتند و از خرمن و علم او خوشه ای چیدند و وامدار شاگردی آن حضرت هستند.

عفو وگذشت

مکارم اخلاقی آن امام علیه السلام، همچون سایر ائمه علیهم السلام، چراغی فروزان فرا راه افراد گمشده، در بیابان تاریک رذیلت ها می باشد. زهد و ساده زیستی، مدارا با مردم، عفو و گذشت او و ... دعوت عملی آن حضرت به مکارم اخلاق بود، درباره عفو و بخشش آن بزرگوار، نقل شده است که شخصی خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد :«پسر عمویت فلان شخص ، نام شما را برد و هر چه توانست، به شما ناسزا گفت و از شما بدگویی کرد». حضرت به کنیز خود فرمود که آب برایش حاضر کند؛ پس وضو گرفت و مشغول نماز شد. آن شخص می گوید: «با خود گفتم که حضرت به او نفرین خواهد کرد. [اما دیدم که] آن حضرت دو رکعت نماز خواند و فرمود:
ای پروردگار من! این حق من بود که بر او بخشیدم! و جود و کرم تو از من بیشتر است؛ پس او را ببخش و به سبب اعمالش او را مؤاخذه نکن و او را به واسطه کردارش، جزا مده و سپس آن حضرت پیوسته بر او دعا می کرد و از حال او تعجب کردم». (1)
سیره اخلاقی آن بزرگوار، برای شیعیان و پیروانش درس آموز است و کسی می تواند ادعای شیعه بودن نماید، که به سیره و دستورهایش عمل کند.

سفارش به نماز

نماز، رکن و ستون دین اسلام است. انبیاء الهی و ائمه علیهم السلام، سعی کردند که انسان ها به وسیله ی رابطه با خداوند متعال، سعادت دنیا و آخرت را نصیب خود کنند. نماز، بهترین جلوه بندگی در مقابل معبود است.
در لحظات آخر زندگی، به فرمان حضرت امام صادق علیه السلام، خویشان جمع شدند تا آخرین سفارش آن امام همام علیه السلام را بشنوند و با نگاه به چهره ی نورانی او، برای ظلمت های زندگی، نوری برگزید. آن حضرت، نگاهی به آنها نمود و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوه» همانا شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمرد، نمی رسد. (2)

غروب خورشید

آن حضرت، در ماه شوال سال 148 هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی و به سبب انگور زهرآلود به فرمان منصور دوانیقی به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون گردید. رزقنا الله زیارته و شفاعته.

پی نوشت :

1. منتهی الامال، شیخ عباس قمی ، ج 2، باب هشتم، در تاریخ امام صادق علیه السلام.
2. همان

منبع: بر گرفته از ماه نامه ی خلق
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:49
اهل بیت

حل اختلاف

مردی با یکی از بستگان خود بر سر میراثی اختلاف داشت و کارشان به جدال کشید. مُفَضَّل از یاران امام صادق(ع) که از آنجا می گذشت، متوجه درگیری شد و آن دو را به خانه خود برد و با دادن چهارصد درهم، میان آن دو مصالحه برقرار کرد و درهم ها را خودش پرداخت و اختلاف حل شد. آن گاه به آنان گفت: بدانید پولی که برای حل اختلافتان پرداختم، از آنِ خودم نبود و از اموال امام صادق(ع) بود. آن حضرت به من فرمان داده است هر جا دو نفر از شیعیان اختلاف داشتند، با مال آن بزرگوار بین آنها صلح برقرار کنم.

رفتار با فقیر شاکر

یکی از یاران امام صادق(ع) گوید: درمنا نزد حضرت مشغول خوردن انگور بودیم که فقیری آمد و از امام درخواست کمک کرد. امام خوشه ای انگور به او داد، ولی او نپذیرفت و گفت: اگر پول هست، بدهید. امام فرمود: خدا برایت برساند. فقیر رفت و برگشت همان خوشه انگور را خواست، ولی امام فرمود: خدا برایت برساند و چیزی به او نداد. فقیر دیگری آمد. امام سه حبه انگور به او داد. او گرفت و گفت: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و مرا روزی داد. امام هر دو دست را پر از انگور کرد و به او داد. فقیر گرفت و گفت: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. امام فرمود: بایست و از غلام خود پرسید: چه قدر پول همراه داری؟ گویا بیست درهم داشت. آنها را نیز به فقیر داد. او گفت: سپاس خدای را. خداوندا! این نعمت از توست. تو یکتایی و شریکی برای تو نیست. امام فرمود: بمان و پیراهنی به او داد و فرمود: بپوش. سائل پیراهن را پوشید و گفت: سپاس خدای را که به من لباس داد و مرا پوشانید و به امام رو کرد و گفت: خدا به تو جزای خیر دهد. به نظر می آمد اگر این بار هم امام را دعا نمی کرد و فقط به شکر و سپاس خدا می پرداخت، حضرت باز به او عطا می کرد.

تسلیم در برابر خدا

یکی از یاران امام صادق(ع) می گوید: برای عیادت از فرزند بیمار امام، به منزل ایشان رفته بودم. حضرت را جلو منزل دیدار کردم که افسرده و محزون بود. حالِ کودک را جویا شدم، فرمود: «به خدا سوگند، او رفتنی است.» آن گاه داخل منزل شد و پس از مدتی بیرون آمد، درحالی که اندوهش تسکین یافته بود. من امیدوار و خوشحال شدم و گمان کردم بیمار، بهبود یافته است. بار دیگر از حال کودک پرسیدم. فرمود: از دنیا رفت. با شگفتی گفتم: فدایت شوم هنگامی که زنده بود، غمگین و افسرده بودید و اینک که فوت کرده است، اندوهگین نیستید؟ فرمود: «ما خاندانی هستیم که پیش از مصیبت اظهار نگرانی می کنیم، ولی چون قضای الهی وقوع یابد، راضی به رضای خدا و تسلیم امر او هستیم.»

کوشش برای معیشت

هرگاه امام جعفرصادق(ع) در باغستان و مزرعه، بیل در دست می گرفت و مشغول کشاورزی و کارگری می شد، دوستان ایشان می گفتند: یابن رسول الله! چرا در این موقعیت، خود را به زحمت انداخته اید؟ اجازه دهید ما کار کنیم و شما استراحت کنید. حضرت در پاسخ می فرمود: «مرا به حال خود واگذارید. من علاقه مندم که خداوند مرا در حالتی مشاهده کند که با دست خود زحمت می کشم و کار می کنم و جسم خود را برای به دست آوردن روزی حلال به زحمت و مشقت انداخته ام».

خدمت به پدر و مادر

شخصی نزد امام جعفرصادق(ع) آمد و گفت: یابن رسول الله! پدرم پیر و ضعیف شده است، به طوری که همانند بچه کوچک، باید در خدمت او باشم. حضرت فرمود:«چنانچه توان داشته باشی، باید این کار را ادامه دهی. باید با کمال ملاطفت و مهربانی برایش لقمه بگیری و در دهانش بگذاری. انجام این امور، در فردای قیامت، راه ورود به بهشت را برایت آسان می گرداند».
منبع: قدر شماره: 23
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:49
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام علی رهبر
سردبیر و عضو هیئت تحریریه فصلنامه



چکیده :

در این مقاله ما به نهضت علمی رئیس مذهب جعفری امام صادق (ع) پرداخته ایم و این پردازش را با طرح سوالاتی که پاسخ می دهیم به منظرخوانندگان ارائه می نماییم.
1-چرا حضرت امام جعفر صادق (ع) را رئیس مذهب شیعه می نامند؟
2-برخوردها، تصمیمات و موضع گیری های گوناگون پیشوایان عصمت (ع) تابع چه حکمتی است؟
3-علت فزونی روایت های امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به نسبت سایر ائمه اطهار چیست؟
4-آیا روایت های حضرات معصومین از نبی خاتم (ص) تا امام عصر (ع) پاسخگوی نیازهای جامعه ما تا عصر ظهور منجی حضرت حجه بن الحسن هست؟
5- فقهای شیعه در استخراج و استنباط بایدها و نبایدها شرع مقدس چگونه از آیات و روایات بهره می برند؟

پاسخ گویی به پرسش ها :

-ج-1 : شیعه، اهل سنت واقعی

دکتر محمد تیجانی (عالم معروف تونسی) که تشیع را بعد از کاوش و کنکاش فراوان برگزید، اهل سنت واقعی را (شیعه ها) می داند زیرا فرمان های پیامبر خاتم (ص) را در یک جا پذیرفته اند و می توان آنها را اهل سنت واقعی رسول اکرم (ص) نامید، چه کسی جرائت دارد که ادعا کند آگاهتر از اهل البیت (ع) به سنت رسول خدا (ص) وجود دارد؟ همانان که آیه تطهیر و ده ها آیه دیگر در شأن آنها است و برادران اهل سنت، مقام علمی و زهد و پارسایی آنها را پذیرفته اند. با مثالی مطلب را روشن تر می کنیم. اگر خبرنگاران بخواهند از تصمیمات هیئت وزراء و رئیس جمهور در جلسه ای سر بسته آگاه بشوند،از کسانی جویا می شوند که بیرون جلسه اند یا آنان که داخل جلسه حضور داشته اند؟
کسی مانند علی بن ابیطالب (ع) که از دوران طفولیت در دامن رسول الله (ص) رشد یافته و برادر اُخوتی و پسر عمو و داماد او و رازبان سینه سینایی رسول سرمد است، به ما گفته است که چنین وضو بگیرید و چنان نماز بخوانید و چنین و چنان سهم خمس و زکات را پرداخت کنید.
هر امامی از شیعیان که احساس شهادت می نمود، همه ودیعه های امامت و رازهای سر به مهر را به امام بعدی منتقل می کرد و سنت امروز شیعه همان سنت رسول خدا است. هر امامی که بعد از امام علی بن ابیطالب، زمام امامت را به کف می گرفت، به فراخور کشش و نیاز مردم زمانه خود، احکام خدایی را بیان می فرمود تا نوبت به امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) رسید.
در این دو عصر بهم متصل، رخدادهایی اتفاق افتاد که متون خارج از حوزه اسلام، ترجمه شد، مسلک های کلامی و مذهب های فقهی نضج یافت. فعالیت های شبه عرفانی در قالب تحرکات صوفیان، آغاز شد و لازم بود که عمده فرصت این دو امام صرف گسترش بخشیدن به مذهب شیعه شود.
گرچه عصر امام صادق (ع) تفاوت های ظریفی با زمان پدر بزرگوارشان دارد و آنچه در عصر امام محمد باقر (ع) اوج یافت. از این رو است که امام صادق (ع) را رئیس مذهب شیعه می دانند و اگر بخواهیم قاطع بگوییم، رئیس کل مذهب تشیع شخص رسول خدا (ص) است که پیروان بی چون و چرای آن حضرت، تبعیت از امامان را پیشه خود کردند.

- ج-2: حکمت تصمیمات و موضع گیری های گوناگون ائمه اطهار (ع):

امت اسلامی مانند پیکره آدمی است که در سانحه ای آسیب دیده است،گاهی تنفس نیاز دارد و گاه خون و وقت دیگر غذا و یک زمان هم خواب و گاهی تحرک. امام علی (ع) به دنبال فرمان حضرت رسول (ص) به پیکار با معاویه و تقابل با اندیشه و پیکار براندازی اسلام می روند و به دنبال تعصب جاهلانه برخی از همراهان، آتش بس را می پذیرند و دو جنگ دیگر هم که ناکثان عهد شکن بودند و نهروانی های جامد و فتنه گر، مقابل امام می ایستند که حضرت، فتنه آنها را خاموش می سازد. در عین حال به تعبیر مسعودی بیش از 480 سخنرانی از آن حضرت صادر شده و می دانید که در نهج البلاغه نیمی از این میزان آورده شده است. امام مجتبی (ع) نیز به دنبال همان فرمان رسول خدا (ص) و فتنه انگیزی شامیان و انقضاء مدت آتش بس و بعد از شهادت پدر، حدود 12 هزار نفر را برای مقابله با معاویه فراهم می کنند که 8 هزار نفر دنیا طلب شبانگاه به سپاه ظلم ملحق و بقیه پراکنده می شوند و آن امام یکه و تنها،مصلحتاً قرار داد آتش بس را با مفادی که عزت آمیز بود، امضاء می کنند.
عهد حضرت سید الشهداء هم عصر مقاومت برای بیعت نکردن بایزید است و فشار دشمن برای بیعت و دعوت کوفیان و وجود تفاوت ظاهری میان برخوردهای معاویه و یزید و آماده شدن امت برای شناخت عمق هدف براندازی اسلام از سوی آل ابی سفیان و سرانجام شهادت حضرت به همراه یاران بی بدیل.
از امام مجتبی (ع) و امام حسین (ع) خطب و نامه و سخنان قصار فراوان نقل شده است که در مجموعه و موسوعه ها بعضاً به چاپ رسیده است. بعد از شهادت سید الشهداء تا دو سال دیگر حادثه های تخریب کعبه و یورش به مدینه الرسول از سوی یزید بن معاویه، شکل می گیرد و اختناق وحشتناکی تا پایان عمر امام سجاد (ع) حاکم می شود.
درعصر امامت حضرت، ایثار و شهادت، پاسخگوی نیاز اصیل امت نیست بلکه پاسداری از حرمت و پیام عاشورا، ضرورت اول پاسداری امام سجاد (ع) قرار می گیرد. در عین حال مجموعه معارف آن حضرت در قالب مناجات و دعاهای صحیفه، نیازهای زمان های بعدی را پاسخگو است.
عصر دو امام باقر (ع) و امام صادق (ع) عصر شروع نهضت علمی و اوج گیری آن است. با شهادت امام صادق(ع) و بعد با فشارهای هارون الرشید و زندانی شدن امام موسی (ع) و انتقال از زندانی به زندان دیگر و فشارهای سنگین دیگر، دست حضرت برای قیام بسته شد و اصولا یاورانی که چونان بدریان و عاشورائیان باشند، پشتیبان آن حضرت نبودند، اگر هم بودند امام، مصلحت را در نبرد نمی دیدند.
مامون با سیاست استثنائی خود امام رضا (ع) را به طوس کشانید که باز به دلیل فراهم شدن زمینه، مناظره های علمی، کلمات و تفسیرهای حضرت در کتاب های معتبر شیعه آمده است. مامون در نوع خود بی نظیر بود زیرا با اظهار تشیع تیشه بر ریشه می زد و نهایتاً امام را به شهادت رسانید.
عصرهای امامان دیگر (امام جواد(ع)، امام هادی (ع)، امام حسن عسگری(ع) شباهت فراوان به یکدیگر داشت و لذا برخوردهای آنان نیز، نظیر یکدیگر بود. خلاصه این که هم حاکمان و نیزمردمان گوناگون بودند و نیاز هر دوره به چیزی بود و مساعدت و یاری راست قامتان به ائمه اطهار اندک بود.
خداوند نیز به هر کدام از پیشوایان، حکم مأموریتی ویژه داده بود که بر اساس آن عمل می نمودند. هر کدامیک از امامان را که از جایگاه تاریخی خود، جدا کرده و در جایگاه امام دیگری بگذاریم، دقیقاً مانند همان امام عمل می کرد.

-ج-3: فرصت باقرین (علیهما السلام) برای نهضت علمی:

بر اساس رسالت الهی و خلافت و امامت ائمه (علیهم السلام) ضرورت داشت که آنان از هر فرصتی برای توسعه فرهنگ ناب اسلامی و پاسخ گویی به نیاز توده ها، استفاده کنند. در عصر درگیری بنی عباس و بنی امیه، مجال خوبی برای دو امام بزرگ (باقرین (ع) پدید آمد که ناگفته های پیام وحی، تبیین و تفسیر شود و تربیت شاگردان در این دوران محقق شود. اگر همین مجال برای امام موسی (ع) یا امام هادی (ع) پدید می آمد، آنان نیز چنین می کردند. تا سال 260 هجرت که آغاز امامت مهدی (عج) است. روایات ائمه شیعه به اصول چهار صدگانه رسید و بعد از آن علمای بزرگ شیعه به بررسی انبوه آن روایات می پرداختند و تألیف کتب فقه و اصول و عقاید و تفسیر شدت یافت.

-ج-4و5 : روایت های پاسخگو و نقش فقهای امین در تبیین آن:

1-پیش بینی نیاز گسترده مردم از سوی رسول اکرم (ص) و خلفای آسمانی آن حضرت از علی بن ابیطالب (ع) تا امام مهدی (عج) و القای معارف احادیث و خطب و توقیع ها و نامه ها و دعاها و هشدارهای شفاهی و کتبی و صحه گذاشتن ها که در محضر آنان رخ می داده است.
به گونه ای بوده که گاهی امام صادق (ع) یا پیشوایان دیگر، هنگام بیان یک حکم می فرمودند که کتاب علی (ع)، همان کتاب ودیعه ای که احکام توسط رسول خدا (ص) در آن بیان شده است، را بیاورید که حکم این مورد خاص در آن کتاب است. با اینکه حضرت حکم را می دانستند اما می خواستند به شاگردان و مردم بفهمانند که همه این احکام به صورت ودیعه ای توسط رسول خدا (ص) بیان شده است. ضمناً ائمه اطهار برخوردار از روایات مستند پیامبر (ص) بودند و نیز ملهم به الهام های گسترده خداوند،گرچه وحی با رحلت رسول خدا (ص) پایان یافت. ماجرای آمدن جبرئیل بعد از رحلت رسول خدا (ص) تا آنگاه که حضرت زهرا(س) زنده بودند و دادن خبرهای غیبی تا دامنه قیامت، حساب جدایی دارد اما تفسیر وحی و ملهم بودن سینه های سینایی ائمه (ع) به الهام های تفسیری خدا و راهیابی آنان به بطون و اسرار درونی قرآن کریم و ترکیب آیات با فرمول های خاصی که آنان داشتند و علوم سینه به سینه از پیامبر (ص) تا امام مهدی (ع)، کار را سهل می کند و لازم نیست به بحث انقطاع وحی آسیب وارد شود.
2-جامعیت قرآن و دانستن فرمول های ترکیبی آیات از سوی ائمه اطهار(ع)
3-باز بودن اجتهاد از سوی فقهای جامع الشرایط و رجوع آنها به منابع چهارگانه و این که آنان حجت از سوی امام مهدی (ع) بر مردم هستند، همه نیازهای جامعه را پوشش می دهد و باید به اشتباه بیفتیم که علوم و زمانه و مردم که در حال توسعه چشم گیرهستند پس چگونه با روایات گذشته می توان پاسخ این همه نیازهای نوین را ارائه نمود.
مثلاً قابیل، بیماری حسادت داشت و مرتکب قتل برادر شد، امروز هم در قالب های دیگر همین روحیه وجود دارد. در فرعون و نمرود طغیان گری و قوم لوط و ثمود نشر فساد به صورتی بود که صورت های دیگر آن امروز هم وجود دارد. و حکم تحریم فساد همه آنان را پوشش می دهد. قواعدی در فقه تشیع وجود دارد که دست فقهاء را برای حل معضلات باز می کند.

نتیجه

ای نسل نوخاسته و ای طلاب و دانشجویان جوان! همان خدایی که جهان و انسان را آفرید، قرآن را نازل نمود و رسول را فرستاد و پاسداران و تفسیرگران وحی را برانگیخت، همان آیات تشریع و تکوین خود را منطبق با نیازها و رازهای تکامل انسان مقرر داشته است.
کدام دانشمند می تواند ادعا کند که انسان و راز حقیقت او را کاملاً شناخته است؟ طرح های جامع زندگی که از سوی اندیشمندان صادر می شود به هیچ وجه قابل اعتماد نیست، الا این که با وحی خدایی مرتبط باشد، نباید نام های لاتین و پر طمطراق بیگانگان و تزهای روان کاوان ما را به خود معطوف کند و از میراث ماندگار و جاودانه وحیانی غافل بمانیم. قال الصادق هاست که ملهم از سرچشمه زلال کتاب ماندگار خداست و تاکنون هیچ اندیشه ای آن را تحت الشعاع خود قرار نداده است. کافی است که فقط یک بار کلمات کوتاه امام علی (ع) در غررالحکم را بررسی کرده و بر آنان که با مکتب ها و اندیشه های معرفتی و اخلاقی آشنا هستند عرضه کنید تا قدر و اندازه این میراث را بدانید به امید رویکرد جدی تر به وحی و آثار وحی و برداشتن گام هایی در جهت صادقی شدن معرفت ها و دانش ها.
والسلام
منبع:نشریه کوثر،شماره 32
پنج شنبه 20/11/1390 - 11:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته