• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4148روز قبل
اهل بیت
نویسنده: محمد رضائی
سفرهای معصومین علیهم‏السلام از مهم‏ترین فرازهای درخشان زندگی و تاریخ اهل بیت علیهم‏السلام است. این سفرها در بردارنده حوادث تاریخی و معارف الهی مهمی هستند. هجرت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل بیت از مكه به مدینه، حجة‏الوداع رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، غدیر خم و سفر تاریخی سیدالشهداء به كربلا از سفرهای پر بار تاریخ اسلام هستند.
امام صادق علیه‏السلام در سال 83 ه ق. تولد یافت و در سال 114 ه ق. به امامت رسید و در سال 148 شهید شد. دوران امامت آن حضرت با دوران ضعف امویان (114 ـ 132 هق.) و با سالیان آغازین حكومت عباسیان (132 ـ 148 ه ق.) همراه بود.
در عصر امویان، سراسر عمر آن حضرت در مدینه سپری شد. آن حضرت در عهد امامت پدرش همراه وی از طرف هشام بن عبدالملك اموی به شام احضار و از مدینه خارج شد.
سفرهای امام صادق علیه‏السلام در دوره عباسیان آغاز می‏گردد كه بیانگر اوج تحولات سیاسی در این دوره است.
خلفای عباسی گر چه با شعار اهل بیت علیهم‏السلام به قدرت رسیدند و در مقایسه با بنی امیه، به اهل بیت علیهم‏السلام و علویان نزدیك‏تر بودند اما در ظلم بر معصومین علیهم‏السلام و علویان از امویان جلوتر و یا همانند آن‏ها بودند.(1)
یكی از مهم‏ترین ظلم‏ها و آزارهای خلفای عباسی كه نسبت به ائمه علیهم‏السلام روا داشتند اجبار ائمه علیهم‏السلام به سفر از مدینه به مراكز حكومت، به منظور اذیت آن‏ها بود.
سفرهای اجباری ائمه علیهم‏السلام از عصر امام صادق علیه‏السلام شروع شد و تا شهادت امام عسگری علیه‏السلام تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام زمان علیه‏السلام گردید.

اهداف سفرها

محمد بن عبداللّه اسكندری، از ندیمان خاص منصور دوانقی می‏گوید: روزی از منصور كه غرق غم و تفكر بود، پرسیدم چرا ناراحتی؟ او گفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و یا بیشتر را كشتم اما هنوز سید و پیشوای آنان، جعفر بن محمد علیه‏السلام زنده است. گفتم: عبادت جعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملك باز داشته است. منصور گفت: اما ملك عقیم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتی نمی‏كنم.(2) همین احساس خطر از موقعیت دینی، علمی و اجتماعی امام صادق علیه‏السلام باعث شد كه وی بارها به سفرهای اجباری به مراكز حكومتی برود.گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولی از جزئیات آن‏ها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوان كلی، به بررسی این سفرها می‏پردازیم.

الف ـ سفرهای امام صادق علیه‏السلام در دوران خلافت سفاح

سفاح اولین خلیفه عباسی است كه شهر حیره ـ واقع در نزدیكی كوفه ـ را پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حكومت نكرد. سفاح بیشتر دوران حكومتش را به پاكسازی مخالفان و جنگ‏های پراكنده با امویان پرداخت. او به شدت از امام صادق علیه‏السلام بیم داشت. لذا در اواخر حكومت خود، آن حضرت را به حیره احضار كرد.
كوفه پایگاه تاریخی تشیع بود. حدود 900 راوی حدیث در مسجد كوفه سرود حَدَّثنی جعفر بن محمد(3) می‏سرودند. كوفه پایگاه اصحاب خاص امام صادق علیه‏السلام و پدرش بود، پایگاه زراره، جابر جعفی، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق علیه‏السلام هنگام ورود به كوفه با استقبال عظیم‏مردم مواجه شد. یكی از اصحاب آن حضرت در این باره می‏گوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم تا این كه در روز چهارم ورود آن حضرت به كوفه، ایشان مرا در میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند.(4)
سفر امام صادق علیه‏السلام به درازا كشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضای آزادتری بودند؛ به گونه‏ای كه ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع را كاملا به ضرر حكومت نوپای عباسیان پایان بخشید. متأسفانه اطلاعاتی از این سفر به دست ما نرسیده است. منصور در مجلس سفاح از امام صادق علیه‏السلام پرسید:
ای ابو عبداللّه، چرا شیعیان به راحتی در بین مردم شناخته می‏شوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شیرینی ایمانی كه در سینه‏های آن‏ها ست، آنرا آشكار ساخته، زود شناخته می‏شوند.(5)
از ویژگی‏های این سفر این است كه: امام صادق علیه‏السلام در دوره سفاح كه خفقان كم‏تر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. حضرت فرمود: مرا نزد سفاح در حیره بردند او از من پرسید: در باره روزه امروز چه می‏گویی؟ گفتم: شما پیشوای جامعه هستید، اگر روزه بگیری ما هم روزه می‏گیریم و اگر افطار كنی ما هم افطار می‏كنیم. پس او افطار كرد و من هم مجبور به افطار شدم، با این كه به خدا قسم! می‏دانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضای آن برایم سهل‏تر بود از این كه گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد.(6)
سفاح در اواخر حكومتش امام صادق علیه‏السلام را تحت نظر شدید قرار داد. یكی از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سؤالی شرعی را از آن حضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود كه از چه راهی نزد آن حضرت برود . ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه پوش افتاد. با مبلغی قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش را امانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام صادق علیه‏السلام رفت.(7) سرانجام سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را از مركز شیعه دور كند.
در تمام موارد احضارهای امام، مأموری در كنار منصور یا در راهروی قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل از رسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد.

امام صادق علیه‏السلام و زیارت عتبات

بیشتر زیارت ‏های ائمه علیهم‏السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین و سیدالشهداء علیهما‏السلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آن‏ها از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است. امام صادق علیه‏السلام بارها همراه برخی از اصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهّر امیرالمؤمنین مشرف شد.(8) محدث بزرگوار شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان می‏نویسد: امام صادق علیه‏السلام فرمود:«چون زیارت كنی جانب نجف را، زیارت كنی عظام آدم و بدن نوح علیهما‏السلام و پیكر علی بن ابی طالب علیه‏السلام را. زیرا با این كار زیارت كرده‏ای پدران گذشته و محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خاتم پیغمبران و علی علیه‏السلام و بهترین اوصیا را»(9)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس می‏گوید: صفوان جمال روایت كرده است! «چون با حضرت صادق علیه‏السلام وارد كوفه شدیم آنگاه كه آن حضرت نزد منصور دوانیقی می‏رفتند، فرمود كه ای صفوان شتر را بخوابان كه این نزدیك قبر جدم امیرالمؤمنین علیه‏السلام است. پس فرود آمدند و غسل كردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه كردند و فرمودند: تو نیز چنین كن. پس به جانب نجف روانه شدند و فرمودند كه گامها را كوتاه بردار و سر را به زیر انداز كه حق تعالی برای تو به عدد هر گامی كه بر می‏داری صدهزار حسنه می‏نویسد و صدهزار گناه محو می‏كند و... پس آن حضرت می‏رفتند و من می‏رفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه و تهلیل خدا، تا رسیدیم به تلّها (تپه‏های مورد نظر) پس ایشان به جانب راست و چپ نظر كردند و با چوبی كه در دست داشتند خطی كشیدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب كردم اثر قبری یافتم. پس آب دیده بر روی مباركش جاری شد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و گفت: السلام علیك ایها الوصی... سپس خود را به قبر چسبانیده و گفتند: بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین و... پس برخاست و بالای سر آن حضرت چند ركعت نماز خواند و فرمود:....
صفوان می‏گوید: به آن حضرت گفتم: اجازه می‏دهید اصحاب خود را خبر دهم از اهل كوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلی و درهمی چند هم دادند كه من قبر را مرمت و اصلاح كردم.
همچنین سیف بن عمیره می‏گوید: پس از خروج امام صادق علیه‏السلام از حیره به جانب مدینه، همراه صفوان بن مهران و جمعی دیگر از شیعیان به سوی نجف رفتیم. پس از اینكه از زیارت امیرالمؤمنین علیه‏السلام فارغ شدیم، صفوان صورت خود را به كربلا برگرداند و گفت: از كنار سر مقدس امیرالمؤمنین زیارت كنید حسین علیه‏السلام را كه اینگونه با ایما و اشاره امام صادق زیارت كرد او را. پس صفوان همان زیارت عاشوراء را كه علقمه از امام باقر علیه‏السلام روایت كرده بود، با نمازش خواند و سپس با امیرالمؤمنین علیه‏السلام وداع كرد و سپس به جانب قبر حسین علیه‏السلام اشاره كرد و ایشان را هم وداع كرد به دعاء بعد از زیارت عاشورا.
پس از ختم دعا به صفوان گفتیم: اما علقمه دیگر این را روایت نكرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چیزی است كه امام صادق علیه‏السلام انجام داده بود و مرا به آن سفارش كرده بود.(10)

امام صادق علیه‏السلام در خلافت منصور

تعداد ملاقات‏های امام صادق علیه‏السلام با منصور را از هفت تا حدود بیست مرتبه شمرده‏اند. كه برخی از آنها در سفر حج منصور بود. منصور چند بار امام صادق علیه‏السلام را به كوفه و بغداد احضار كرد. اینك چند مورد از آن‏ها را ذكر می‏كنیم:
پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله محض) مردی قریشی به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمد غلامش، معلی بن خنیس را برای جمع آوری اموال نزد شیعیانش فرستاده است، تا با آن‏ها به یاری محمد بن عبدالله بشتابد. منصور از شدت غضب، به حاكم مدینه دستور داد كه به سرعت امام را به مركز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نكند. حاكم مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر كرد. صفوان جمال می‏گوید: «امام مرا طلبیده، فرمود: وسایل سفر را آماده كن كه فردا عازم می‏شویم و همان ساعت برخاست در حالی كه همراهش بودم به مسجدالنبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رفت، چند ركعت نمازخواند و دست به دعا بلند كرد كه: یا من لیس له ابتداء و انقضاء...، و فردایش عازم عراق شدیم و...»(11)
امام صادق علیه‏السلام درباره این سفر فرمود: پس از شهادت ابراهیم بن عبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبیت را مجبور به سفر به كوفه كردند. آن‏ها را یك ماه آن جا به گونه‏ای نگه داشتند كه هر روز منتظر قتل خود بودند، تا این كه روزی به آنها گفتند: دو نفر از شما به نمایندگی از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من (امام صادق علیه‏السلام ) و حسن بن زید رفتیم و...(12)

دربار منصور

در تمام موارد احضارهای امام، مأموری در كنار منصور یا در راهروی قصر آماده بودند تا با دیدن علامت منصور و یا قبل از رسیدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد.(13) این نقشه هیچگاه پیاده نشد. علت آن را چنین نوشته‏اند:
ربیع خادم و مأمور منصور می‏گوید: روزی منصور مرا مأمور آوردن جعفر بن محمد كرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصیتی یا عهدی داری انجام بده. منصور تو را برای قتل طلبیده است. ایشان را به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصور مشغول ذكر گفتن بود. تا منصور ایشان را دید، بلند شد و احترام عجیبی كرد. آن حضرت را كنار خود نشاند و پس از اندكی صحبت، با احترام ایشان را مرخص نمود. در بازگشت از جعفر بن محمد سرّ این تحول را پرسیدم او فرمود: دعایی خواندم. از ایشان خواستم كه آن دعا را به من هم بیاموزد. آن حضرت هم یاد داد.(14)
آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل می‏شد و آن گاه نزد منصور می‏رفت. این توسل یا در خانه، قبل از حركت به سوی دربار بود و یا در مسیر راه و یا در راهروِ قصر. در همین زمینه دعاهای كوتاه و بلند و متنوعی از آن حضرت در دفع بلایا و شرور رسیده است كه یك نمونه از آن‏ها را كه به فرموده جدش، امام حسین علیه‏السلام در شدائد خوانده می‏شود، نقل می‏كنیم:
یا عدتی عند شدتی و یا غوثی عند كربتی؛ احرسنی بعینك التی لاتنام و اكفنی بركنك الذی لایرام.(15) سید بن طاووس در مهج الدعوات تمام این دعاها را آورده است.
منصور بارها امام صادق علیه‏السلام را به قصرش احضار كرد و اتهاماتی به آن حضرت وارد آورد، همانند این‏كه غائله و فتنه به پا می‏كند،(16) از مردم برای خود بیعت می‏گیرد تا خروج كند،(17) علیه منصور توطئه چینی می‏كند،(18) مدعی است علم غیب می‏داند و...(19)
منصور در موارد متعددی افراد گوناگونی كه مأمور سعایت یا خبرچینی بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفی می‏كرد. بعضی از آن‏ها مأمور رسمی خلیفه بودند و برخی نیز برای تقرب به منصور خبرچینی می‏كردند. امام صادق علیه‏السلام همیشه منكر اتهام‏ها می‏شدند. امام برای این كه حق را اظهار كرده وباطل را معرفی كرده باشد، در این موارد شیوه‏ای بدیع داشتند. امام به مدعی كه قسم خورده بود می‏فرمود: این قسم كافی نیست. در قسم خود ابتدا قسم بخور كه بیرون هستی از حول و قوه الهی و متكی هستی به حول و قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.
سعایتگران از قسم خوردن امتناع می‏كردند اما با تهدید منصور، مجبور به قسم خوردن می‏شدند. پایان قسم پایان عمر طبیعی آن‏ها بود (خود به خود می‏مردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهی از امام كه او را ببخشد.(20)
در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف می‏شد. تحول طبیعی شخص منصور،(21) ترس مأموران از كشتن امام و دچار شدن به فرجام شوم و ندیدن امام(22) كه بر اثر ادعیه كارگشای امام صادق علیه‏السلام بود.
منصور پس از شكست شیوه‏های فوق به راه دیگر متوسل شد. او یك بار 70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حیوانی را تصویر و تصور كنند. سپس امام صادق علیه‏السلام را دعوت كرد تا او را مسخره و رسوا كند اما امام صادق علیه‏السلام تمام سحرها را باطل ساخت.(23) منصور یك بار ابوحنیفه، فقیه معروف اهل سنت را دعوت كرد و از او خواست تا سؤال‏های مشكلی را از امام صادق علیه‏السلام بپرسد. ابوحنیفه 40 مسئله مشكل طرح كرده بود، اما در لحظه نخست رویارویی با امام صادق علیه‏السلام از هیبت امام برخود لرزید. منصور به امام گفت: ای ابوعبدالله! این مرد ابوحنیفه است. امام گفت: او گهگاه نزد ما می‏آید. (بدین گونه منصور و ابوحنیفه رسوا شدند.) منصور به ابوحینفه دستور داد تا سؤالات را از امام بپرسد. امام به یكایك آن سؤال‏ها این گونه جواب می‏داد:
شما (اهل سنت عراق) چنین می‏گویید: اهل مدینه (اهل سنت حجاز) چنین می‏گویند: و ما چنین می‏گوییم. آن حضرت در پایان به ابوحنیفه می‏فرمود: آیا از ما نشنیده‏ای كه داناترین مردم كسی است كه داناترین فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد.(24)
منصور بارها امام صادق علیه‏السلام را مجبور به سفر طولانی به عراق كرد، به او اتهام زد و اذیت‏ها و اهانت‏ها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهی را خاموش كند.
او بارها قصد قتل امام را در سر می‏پرورد. اما هیبت امام مانع می‏شد. او سرانجام سعی كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دور كند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد؛ به شرط این كه تدریس وی در پایتخت حكومت نباشد و فقط برای شیعه باشد (نه جمیع فرقه‏ها).(25)
این سفرهای امام صادق علیه‏السلام را با داستانی از آنچه كه در مسیر بازگشت آن حضرت از بغداد به مدینه، در كوفه روی داد به پایان می‏بریم :
سید حمیری، از شعرا و مدیحه سرایان اهل‏بیت علیهم‏السلام اما پیرو فرقه كیسانیه (امامت محمدبن حنفیه) بود. او در بستر بیماری افتاده زبانش بند آمده، چهره‏اش سیاه، چشمانش بی فروغ و... شده بود. امام صادق علیه‏السلام تازه وارد كوفه شده بود و خود را برای عزیمت به مدینه آماده می‏كرد. یكی از اصحاب امام صادق علیه‏السلام شرح حال سید حمیری را به آن حضرت گفت؛ امام به بالین سید آمد، در حالی كه جماعتی هم آنجا گرد آمده بودند. امام سید حمیری را صدا زد. سید چشمانش را باز كرد، اما نتوانست، حرفی بزند، در حالی كه به شدت سیمایش سیاه شده بود. حمیری گریه‏اش گرفت. التماس گرایانه به امام صادق علیه‏السلام نگاه می‏كرد. امام زیر لب دعائی می‏خواند. سید حمیری گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. آیا با دوستداران این‏گونه رفتار می‏نمایند؟ امام فرمود: سید! پیرو حق باش تا خداوند بلا را رفع كند و داخل بهشتی كه به اولیائش وعده داده است، شوی. او اقرار به ولایت امام صادق علیه‏السلام نمود و همان لحظه از بیماری شفا یافت.(26)

پی نوشت :

1 ـ اگر جنایت عباسیان را با جنایات امویان ـ بدون در نظر گرفتن فاجعه كربلا ـ مقایسه كنیم در بسیاری از موارد عباسیان در مرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آن‏ها به شهادت رسید، در حالی كه امویان تنها 4 امام را شهید كردند.
2 ـ بحارالانوار، ج 47، ص 201.
3 ـ رجال نجاشی، ص 28.
4 ـ موسوعه الامام الصادق علیه‏السلام ، قزوینی، ج 3، ص 231.به نقل از فرحة‏الغری، ص 59.
5 ـ بحارالانوار، ج 47، ص 166.
6 ـ كافی، ج 4، ص 82، حدیث 7.
7 ـ بحارالانوار، ج 47 ص 171.
8 ـ كافی، ج 6، ص 347.
9 ـ مفاتیح الجنان، باب زیارات مخصوصه امیرالمؤمنین.
10 ـ همان، زیارت سوم مطلقه امیرالمؤمنین و ذیل زیارت عاشورا.
11 ـ كافی، ج 6، ص 445. c
12 ـ مقاتل الطالبین، ص 232.
13 ـ بحارالانوار، ج 47، ص 170.
14 ـ الخرائج، ج 2، ص 763.
15 ـ ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
16 ـ ارشاد مفید، ج 2، ص 182.
17 ـ الخرائج، ج 2، ص 763.
18 ـ كافی، ج 2، ص 446.
19 ـ امالی طوسی، ص 461.
20 ـ الخرائج، ج 2، ص 763 و بحارالانوار، ج 47، ص 201 و 164.
21 ـ بحارالانوار، ج 47، ص 162.
22 ـ همان، ص 169.
23 ـ دلائل الامامه، ص 299 و اختصاص، ص 246.
24 ـ تهذیب الكمال، المزی، ج 5، ص 79 و الكامل فی ضعفاء الرجال، ج 2، ص 556.
25 ـ بحارالانوار، ج 47، ص 180.
26 ـ همان، ص 327.


پنج شنبه 20/11/1390 - 12:12
اهل بیت
نویسنده: على تقوى - حسین صادقى

طلیعه سخن:

در هفدهم ربیع الاول سال 83 ه . ق در مدینه منوره فرزندى پاك از سلاله رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله دیده به جهان گشود. نام او جعفر و كنیه‏اش ابا عبدالله بود، پدر ارجمندش امام محمدباقر علیه السلام پیشواى پنجم شیعیان و مادر گرامى‏اش ام فروة مى‏باشد. (1) ایشان كه بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، سرپرستى و امامت‏شیعیان را به عهده داشتند، به القابى همچون صادق، صابر، فاضل و طاهر مشهور بودند.
پیشواى ششم شیعیان مدت 31 سال با پدر زندگى كرد و سرانجام در سال 148 ه. ق در سن 65 سالگى دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در كنار قبور پدرش امام باقر علیه السلام و جدش امام زین العابدین علیه السلام و سبط اكبر رسول خدا امام حسن مجتبى علیه السلام به خاك سپرده شد.
دوران زندگانى آن حضرت با ده نفر از خلفاى اموى و دو نفر از خلفاى عباسى، و مدت 34 سال امامت ایشان با هفت تن از آنان مقارن بوده است كه عبارتند از:
1- هشام به عبدالملك (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید به عبدالملك (125- 126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملك (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملك (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126- 132)
6- عبدالله بن محمد مشهور بن سفاح (132- 137)
7- ابو جعفر مشهور به منصور دوانیقى (137- 158)
دوران امامت آن حضرت با شرایط خاص و ممتاز سیاسى و اجتماعى همراه بود كه زمینه را براى فعالیت‏هاى علمى و مذهبى فراهم آورده بوده از طرفى بنى‏امیه دوران ضعف و ركود خود را سپرى مى‏كردند و دائما در حال نزاع و كشمكش با بنى عباس بودند. لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت‏به امام علیه السلام و شیعیان را نداشتند و از طرف دیگر حكومت نوپاى عباسیان كه با شعار طرفدارى از خاندان رسالت‏به قدرت رسیده بودند، در صدد آزار و اذیت‏شیعیان نبودند.
این موقعیت ممتاز سبب شد كه یك جنبش علمى و فكرى در جامعه اسلامى به وجود آید و امام صادق علیه السلام در راس این جنبش توانست‏به انتشار علوم الهى بپردازد و جهان اسلام را از معارف اسلامى سیراب سازد.
موقعیت علمى ایشان چنان ممتاز بود كه تمام مسلمانان، حتى علماى دیگر مذاهب در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده‏اند. چنان كه ابوحنیفه (مؤسس مذهب حنفى از مذاهب چهارگانه اهل سنت) مى‏گوید: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد (2) ; من كسى را فقیه‏تر [و دانشمندتر] از جعفر بن محمد ندیده‏ام.»
این امور سبب شد كه شاگردان فراوانى در حوزه درس ایشان پرورش یابند كه عدد آنان بالغ بر چهار هزار نفر است. (3) شیخ طوسى در رجال خود بیش از سه هزار نفر از آنان را نام برده كه از برجسته‏ترین آنان مى‏توان به: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، ابو حنیفه و جابر بن حیان، اشاره نمود. (4)

كرامات اولیاء

همانطور كه پیامبران الهى براى اثبات نبوت خویش افعال خارق العاده‏اى به عنوان معجزه انجام مى‏دهند ائمه اطهار و اولیاى الهى هم براى اثبات حقانیت‏خویش، بیدار كردن مردم یا جهات دیگر، كراماتى از خود بروز مى‏دهند و از طرف خداوند به آن‏ها عنایات ویژه‏اى مى‏شود كه باور آن‏ها براى اذهان عمومى خیره كننده و تعجب برانگیز است. هنگامى كه صفحات تاریخ را ورق مى‏زنیم با نمونه‏هاى بسیارى از این امور مواجه مى‏شدیم كه به دو نمونه از آن‏ها از زبان قرآن اشاره مى‏كنیم:
1- یكى از كرامات حضرت مریم، نزول طعام آسمانى از طرف خداوند براى اوست. قرآن كریم مى‏فرماید: «كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لك هذا قالت هو من عندالله‏» (5) ; «هرگاه حضرت زكریا بر مریم در محراب وارد مى‏شد، غذاى مخصوصى نزد او مى‏دید. (آن حضرت سؤال مى‏كرد) اى مریم! این غذا را از كجا آورده‏اى (او پاسخ مى‏داد) : این‏ها از سوى خداوند است.»
2- نمونه دیگر درباره آصف بن برخیا از یاران حضرت سلیمان است كه تخت‏بلقیس را در مدت زمان كمى از مكانى دور حاضر نمود. خداوند متعال مى‏فرماید: «قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتیك به قبل ان یرتد الیك طرفك فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى‏» (6) ; «كسى كه دانشى از كتاب داشت گفت: من آن را پیش از آن كه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد. پس هنگامى كه [سلیمان] آن را نزد خود دید گفت: این از فضل پروردگار من است.»
انجام كرامات به دست اولیاى الهى آن قدر روشن و بدیهى است كه اكثر مسلمین بر جواز آن اتفاق دارند.
تفتازانى از علماى اهل سنت مى‏گوید: «ظهور و روشنى كرامات اولیاى خدا همچون روشنى معجزات انبیاء است و انكار این امور توسط اهل بدعت و گمراهان چیز عجیبى نیست، چرا كه آنان خود توان انجام آن را ندارند و درباره حكام خود هم آن را نشنیده‏اند، لذا دست‏به انكار مى‏زنند.» و در جاى دیگر مى‏گوید: «كرامات حضرت على علیه السلام آن قدر زیاد است كه قابل شمارش نیست‏» . (7)

كرامات امام صادق (علیه السلام)

در ذیل برخى از كرامات امام صادق علیه السلام بیان مى‏گردد.

باطل كردن سحر ساحران

محمد بن سنان مى‏گوید: منصور دوانیقى هفتاد مرد از شهر كابل را فراخواند و به آن‏ها گفت: واى بر شما كه ادعاى ساحر بودن دارید و بین زن و شوهر او فاصله مى‏اندازید ... .
او با وعده‏هاى بسیار آن‏ها را تحریك كرد تا با انجام سحرهاى خود ابا عبدالله را مبهوت و مقهور خود سازند. ساحران به مجلسى كه منصور فراهم كرده بود رفتند و انواع صورت‏ها از جمله صورت‏هاى شیر را به تصویر كشیدند تا هر بیننده‏اى را سحر كنند. منصور بر تخت‏خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان دستور داد كه امام صادق علیه السلام را وارد سازند. وقتى امام ششم وارد شد، نگاهى به آن‏ها كرد و دست‏به دعا برداشت و دعایى خواند كه برخى از الفاظ آن شنیده مى‏شد و قسمتى را هم به طور آهسته خواند، سپس فرمود: واى بر شما به خدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود. سپس با صداى بلند فرمود: اى شیرها آن‏ها را ببلعید، پس هر شیرى به ساحرى كه او را درست كرده بود حمله كرد و او را بلعید. منصور بهت‏زده از تخت‏خود بر زمین افتاد و با ترس مى‏گفت: اى ابا عبدالله! مرا ببخش دیگر چنین كارى نخواهم كرد، حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانیقى از امام علیه السلام درخواست كرد، شیرها ساحرانى را كه خورده بودند برگردانند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر عصاى موسى آنچه را بلعیده بود برمى‏گرداند، این شیرها نیز چنین مى‏كردند. (8)

زنده كردن یكى از یاران

محمد بن راشد از جد خود كه یكى از مسلمانان هم عصر امام صادق علیه السلام است نقل مى‏كند كه روزى به قصد دیدار امام علیه السلام حركت كردم تا از او سؤالى بپرسم، در میان راه مطلع شدم كه آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیرى رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام علیه السلام سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت كردم.
هنگامى كه خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها كرده‏اید. عرض كردم: آیا شما امام و پیشواى امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آرى. عرضه داشتم: دلیل و آیتى مى‏خواهم تا یقین پیدا كنم. آن حضرت فرمود: هرچه مى‏خواهى بپرس، من با اراده الهى جواب تو را خواهم گفت. عرض كردم: برادرى داشتم كه از دنیا رفته و او را در این قبرستان دفن كردیم، از شما مى‏خواهم او را زنده كنید، امام فرمود: برادرت انسان خوبى بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده مى‏كنم، گرچه تو سزاوار چنین كارى نیستى، سپس نزدیك قبر او شد و او را صدا زد، در این هنگام قبر شكافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم كه چنین شد و به من گفت: اى برادر از او (امام صادق علیه السلام) پیروى كن و او را رها مكن. آن گاه به قبر خویش بازگشت. امام علیه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا كسى را از این موضوع مطلع نسازم. (9)

خبر از شهادت برخى یاران

از ابوبصیر نقل شده است: روزى در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه صحبت از «معلى بن خنیس‏» به میان آمد، ایشان فرمودند: «ابا محمد! مطلب مهمى را در مورد او به تو مى‏گویم، آن را از دیگران مخفى نگه‏دار; او به مقام واقعى خود نمى‏رسد مگر زمانى كه از طرف «داود بن على‏» مورد تعرض قرار خواهد گرفت.»
پرسیدم: داود با او چه خواهد كرد؟ فرمودند: «او را دعوت كرده، گردنش را مى‏زند و بدن او را به دار مى‏آویزد.»
عرض كردم: این حادثه در چه زمانى واقع خواهد شد؟ امام فرمودند: «در سال آینده‏» .
ابوبصیر مى‏گوید: سال بعد داود والى مدینه شد و معلى را به پیش خود فراخواند و از او خواست كه اسامى یاران امام صادق علیه السلام را برایش بنویسد، معلى از این كار امتناع ورزید، داود عصبانى شد و گفت: اگر اسامى آن‏ها را كتمان كنى تو را خواهم كشت، معلى بن خنیس گفت: آیا مرا به كشته شدن تهدید مى‏كنى!؟ به خدا قسم هرگز چنین كارى نخواهم كرد. داود خشمگین شد و او را به شهادت رساند و جسد مطهرش را به دار آویخت. (10)

آگاهى از غیب

موارد متعددى در تاریخ نقل شده است كه بیانگر آگاهى و اشراف كامل امام صادق علیه السلام بر امور غیبى است و كلامى را كه ایشان فرموده: «نحن ولاة الامر و خزنة علم الله (11) ; ما والیان امر و خازنان علم خداوند هستیم.» در عمل نشان داده و به اثبات رسانده است. در این نوشتار به ذكر یك نمونه اكتفا مى‏كنیم:
ابراهیم بن مهزم مى‏گوید: از محضر امام صادق علیه السلام جدا شدم و به منزل رفتم، شب هنگام بین من و مادرم مشاجره‏اى رخ داد، بر سر او فریاد زدم و با تندى با او سخن گفتم، صبح شد، نماز را خواندم و بلافاصله نزد امام آمدم، همین كه داخل شدم فرمود: اى پس مهزم! چرا بر سر مادر خود فریاد زدى؟ آیا نمى‏دانى كه او تو را در شكم خود نگهدارى كرد و در دامان خود پروراند و با شیر خود تو را تغذیه نمود؟ عرض كردم: آرى. ایشان فرمودند: پس هیچ وقت‏با تندى با او سخن مگو. (12)

آتش در اطاعت امام

یكى از اصحاب امام صادق علیه السلام بنام مامون رقى نقل كرده است كه: در محضر سرور و مولایم امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن از شیعیان خراسان وارد شد و سلام كرد و نشست، عرض كرد: اى فرزند رسول خدا كرامت و بزرگى از آن شماست، شما خاندان امامت، چرا بر این حق خود سكوت كرده و قیام نمى‏كنید و حال آن كه هزاران نفر از شیعیان شما آماده شمشیر زدن در ركاب شما هستند.
امام علیه السلام فرمود: اى خراسانى! لحظه‏اى درنگ كن. پس امر فرمود كه تنور را روشن كنند، هنگامى كه آتش شعله‏ور شد، به سهل فرمود: داخل تنور شو، سهل گفت: اى پسر رسول خدا مرا از این كار معاف بدار، در این هنگام هارون مكى یكى از اصحاب با وفاى امام علیه السلام وارد شد در حالى كه كفش‏هاى خود را در دست گرفته بود، سلام كرد و جواب شنید، امام به او فرمود: كفش‏هاى خود را بر زمین بگذار و داخل تنور شو، او بدون هیچ درنگى وارد تنور شد و در میان شعله‏هاى آتش نشست. امام صادق علیه السلام رو به خراسانى كرد و از حوادث خراسان براى او گفت، انگار امام علیه السلام در آن جا حاضر بوده است، سپس فرمود: داخل تنور را نگاه كن. مامون رقى مى‏گوید: من هم جلو رفتم و داخل تنور را مشاهده كردم، هارون مكى در میان آتش نشسته بود و برخاست و از تنور خارج شد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر مانند او مى‏شناسى؟ عرض كرد: به خدا قسم احدى را نمى‏شناسم، امام علیه السلام حرف او را تایید نمود و فرمود: در زمانى كه ما حتى پنج نفر از این گونه یاران نداریم چگونه قیام كنیم؟ (13)

شفا یافتن به دعاى امام

عمار سه فرزند به نام‏هاى «اسحاق‏» ، «اسماعیل‏» و «یونس‏» داشت، آن‏ها نقل كرده‏اند كه «یونس‏» به مرض بدى مبتلا شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام رفتیم، امام با مشاهده وضع یونس، دو ركعت نماز خواند و خدا را حمد كرد و بر نبى اكرم صلى الله علیه و آله و آل او درود فرستاد و ذكرهایى بر زبان جارى ساخت و از خداوند چنین خواست: «واصرف عنه شر الدنیا والاخرة واصرف عنه ما به فقد غاظنى ذلك واحزننى; شر دینا و آخرت را از او دور نما و این مرض را از او بر طرف ساز كه عارضه او مرا ناراحت و غمگین كرده است.»
آن سه نفر نقل مى‏كنند كه: به خدا قسم از شهر خارج نشده بودیم كه بیمارى او برطرف شد و شفا یافت. (14)

پی‌نوشت‌ها:

1) ارشاد شیخ مفید، انتشارات علمیه اسلامیه، ج 2، باب 12 و اصول كافى، كلینى، دارالاضواء، ج 1، ص 472.
2) الوافى بالوفیات، صلاح الدین الصفدى، ج 11، ص 127; تهذیب الكمال، جمال الدین مزى، مؤسسة الرسالة، ج 5، ص 79; الكامل فى الضعفاء، جرجانى، دارالفكر، ج 2، ص 132.
3) ارشاد مفید، همان، ص 173.
4) رجال طوسى، فصل شاگردان امام جعفر علیه السلام.
5) آل عمران/ 37.
6) نمل/ 40.
7) شرح المقاصد، تفتازانى، شریف رضى، ج 5، ص 76.
8) مدیند المعاجز، بحرانى، مؤسسه معارف اسلامى، ج 5، ص 246; دلائل الامامة، ابن جریر طبرى، مؤسسة البعثة، ص 298; اختصاص، شیخ مفید، جامعه مدرسین، ص 246.
9) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندى، مؤسسه امام مهدى، ج 2، ص 742; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 78; اثبات الهداة، شیخ حر عاملى، ج 3، ص 121; بحارالانوار، همان، ج 47، ص 118.
10) بحار الانوار، همان، ص 109; الخرائج و الجرائح، همان، ص 647; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 226; مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، ج 4، ص 225.
11) اصول كافى، همان، ص 192.
12) بصائر الدرجات، صفار قمى، منشورات مكتبة آیت الله النجفى، ص 243; مدینة المعاجز، همان، ج 5، ص 314; اثبات الهداة، همان، ج 3، ص 102; الخرائج و الجرائح، همان، ج 2، ص 729.
13) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 237; بحارالانوار، همان، ص 123; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 114.
14) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 232 و مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 109 و بحارالانوار، همان، ص 134.

منبع:مجله مبلغان



پنج شنبه 20/11/1390 - 12:11
اهل بیت
نویسنده: خلیل منتظرقائم
به همراه «مفضّل»، «ابوبصیر» و «ابان» خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدیم و دیدیم كه آن حضرت بر روی خاك‌ها نشسته جامه‌ای خیبری، بی‌یقه و آستین كوتاه بر تن كرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گریه و زاری است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود...
حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) گاه مشتاقانه از زمان ظهور آخرین حجّت خدا صحبت می‌كند و به حال كسانی كه آن زمان را درك می‌كنند، رشك می‌برد و می‌فرماید: فطوبی لمن أدرك ذلك الزّمان.2
خوشا به حال كسی كه آن زمان را دریابد.
گاه نیز عاشقانه آرزوی درك زمان آن حضرت را می‌كند و می‌فرماید: و لو أدركته لخدمته أیّام حیاتی.3
اگر زمان [ظهور] او را درك می‌كردم همة عمرم را در خدمتش می‌گذراندم.
و گاه با مشاهدة شرایط غیبت آن حضرت از خود بی خود شده و سیل اشك از دیدگان جاری می‌سازد:
«سُدَیر صیرفی» می‌گوید: به همراه «مفضّل»، «ابوبصیر» و «ابان» خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدیم و دیدیم كه آن حضرت بر روی خاك‌ها نشسته جامه‌ای خیبری، بی‌یقه و آستین كوتاه بر تن كرده و همانند مادر فرزند مرده در حال گریه و زاری است. سراسر وجود او را حزن و اندوه فرا گرفته بود؛ آثار غم و اندوه در صورتش ظاهر گشته بود؛ رنگ چهرة او به كلّی دگرگون شده بود، سیل اشك از دل پر خون و قلب پر التهاب او برخاسته بود و بر گونه‌هایش فرو می‌ریخت و در این حال این گونه زمزمه می‌كرد:
سیّدی غیبتك نفت رقادی و ضیّقت علیّ مهادی، و ابتزّت منّی راحة فؤادی...
ای آقا و سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده و آسایش و آرامش را از قلبم گرفته است.
سدیر می‌گوید: هنگامی كه امام صادق(علیه السلام) را این چنین پریشان دیدیم، دل‌هایمان آتش گرفت و هوش از سرمان پرید كه چه مصیبت جانكاهی برای حجّت خدا روی داده و چه فاجعة اسفباری بر او وارد شده است.
عرض كردیم:
ای فرزند بهترین خلایق! چه حادثه‌ای بر شما روی آورده كه این چنین سیل اشك از دیدگانتان فرو می‌ریزد و اشك چون باران بهاری بر چهره‌تان سرازیر می‌شود؟ چه فاجعه‌ای شما را این چنین بر سوك نشانده است؟
امام صادق(علیه السلام) چون بید لرزید و نفس‌های مباركش به شماره افتاد، آنگاه آهی عمیق به پهنای قفسة سینه از اعماق دل بركشید و به ما روی كرد و فرمود: صبح امروز كتاب «جَفر» را نگاه می‌كردم و آن كتابی است كه همة مسائل مربوط به مرگ و میرها، بلاها و حوادث را تا پایان جهان در بر دارد. این كتاب را خداوند به پیامبر خویش و پیشوایان معصوم از تبار او اختصاص داده است. در این كتاب، تولد، غیبت، درازی غیبت و دیرزیستی قائم ما و گرفتاری باورداران در آن زمان، راه یافتن شكّ و تردید در دل مردم در اثر طول غیبت و مرتد شدن مردم از آیین مقدّس اسلام را خواندم و دیدم كه چگونه رشتة ولایت را كه خداوند در گردن هر انسانی قرار داده است، می‌گسلند و از زمرة اسلام بیرون می‌روند، دلم به حال مردم آن زمان سوخت و امواج غم و اندوه بر پیكرم فرو ریخت.4
دعای شریف ندبه كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، شاهد دیگری بر سوز و گداز آن حضرت در غیبت و فراق قائم آل محمد(علیه السلام) و منجی موعود جهان اسلام است.
در پایان جا دارد از خود بپرسیم آیا ذرّه‌ای از آن سوز و گداز و اندوه فراق كه در قلب‌های همة معصومان به ویژه امام صادق(علیه السلام) بوده است تا آنجا كه خواب و آرامش را از آنها می‌ربوده و زندگی را بر آنها دشوار می‌ساخته است، در دل ما وجود دارد؟ آیا هیچ شده است كه در خلوت خود بر فتنه‌ها، مصیبت‌ها، انحراف‌ها و... كه در زمان غیبت گریبان‌گیر اهل ایمان می‌شود، گریه كنیم؟ آیا تاكنون اتفاق افتاده است كه با همة وجود سنگینی مصیبت غیبت را درك كنیم و در نبود امام زمانمان از ته دل ناله سر دهیم؛ نالة مادری كه عزیز خود را از دست داده است؟

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعة نمونه‌هایی از ندبه‌های پیشوایان معصوم در فراق امام مهدی(ع) ر ك: مهدی‌پور، علی اكبر، با دعای ندبه در پگاه جمعه، صص 13 ـ 27.
2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 144.
3. نعمانی، ابن ابی زینب محمّد بن ابراهیم، كتاب الغیبة، ص 245.
4. طوسی، محمّد بن حسن، كتاب الغیبة، ص 167.

منبع:ماهنامه موعود



پنج شنبه 20/11/1390 - 12:11
اهل بیت
  • الغیبة حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب. غیبت كردن بر هر مسلمانى حرام است و غیبت گناهى است كه مانند آتشى كه هیزم را مى‏سوزاند كارهاى ثواب و خیر را از میان مى‏برد. مستدرك الوسائل ج 9 ص 117
  • اصل الغیبة متنوع بعشرة انواع: شفاء غیظ، و مساعدة قوم، و تصدیق خبر بلا كشفه و تهمة، و سوء ظن، و حسد، و سخریة، و تعجب، و تبرم، و تزین. ریشه‏هاى غیبت ده چیز است: 1- فرو نشاندن خشم و غضب 2- كمك و یارى مردم (همرنگ جماعت شدن) 3- قبول چیزى بدون تحقیق 4- تهمت و افترا زدن 5- بدگمانى و سوء ظن 6- رشك و حسد بردن 7- مسخره كردن و استهزاء 8- شگفتى و تعجب 9- آزردگى و رنجیدگى خاطر 10- خودنمایى و آراسته نشان دادن خود. مرآة العقول ج 10 ص 414، بحار الانوار ج 75 ص 257
  • سئل النبى (صلی الله علیه واله) ما كفارة الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته. امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كنند از رسول خدا در باره كفاره غیبت سئوال شد حضرت فرمود: كفاره غیبت این است كه براى كسى كه غیب او را كردى، هر وقت به یادش افتادى طلب مغفرت كنى. مرآة العقول ج 10 ص 431
  • خذ لنفسك من نفسك. خذ منها فى الصحة قبل السقم و فى القوة قبل الضعف و فى الحیاة قبل الممات. از خودت براى خودت بهره‏گیر. از تندرستى قبل از بیمارى و از قدرت و نیرو قبل از ناتوانى و از زندگى قبل از فرا رسیدن مرگ. اصول كافى ج 2 ص 455
  • الرغبة فى الدنیا تورث الغم و الحزن و الزهد فى الدنیا راحة القلب و البدن. توجه به دنیا غم و اندوه و بى توجهى به دنیا راحتى جسم و جان را به دنبال دارد. تحف العقول ص 358
  • من بدا بكلام قبل سلام فلا تجیبوه. هر كس كه قبل از سلام شروع به صحبت كرد جواب او را ندهید. تحف العقول ص 360
  • ضحك المؤمن تبسم خنده مؤمن به صورت تبسم است. تحف العقول ص 366
  • من عرف الله خاف الله و من خاف الله سخت نفسه عن الدنیا. هر كس خدا را بشناسد از خدا مى‏ترسد و هر كه از خدا بترسد نفس او از دنیا دورى مى‏كند (دنیا را رها مى‏كند) تحف العقول ص 362
  • الدنیا سجن المؤمن و الصبر حصنه و الجنة ماواه. و الدنیا جنة الكافر و القبر سجنه و النار ماواه. دنیا براى مؤمن زندان است و صبر و بردبارى حریم آن است و جایگاه مؤمن در بهشت است. و اما دنیا بهشت كافر است و قبر زندان او و آتش جایگاه او. تحف العقول ص 263
  • من ساء خلقه عذب نفسه. هر كس بد اخلاقى كند خود را عذاب كرده است. تحف العقول ص 263
  • از اشعار منسوب به آن حضرت: تعصى الاله و انت تظهر حبه هذا لعمرى فى الفعال بدیع در حالى كه اظهار محبت نسبت به خدا دارى، گناه مى‏كنى؟ به جان خودم قسم كه این، كار عجیبى است لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن یحب مطیع اگر محبت تو واقعى بود، باید خدا را اطاعت مى‏كردى زیرا كه عاشق، مطیع كسى است كه به او علاقه دارد. بحار الانوار ج 47 ص 24
    منبع: www.imamalinet.net
  • پنج شنبه 20/11/1390 - 12:10
    اهل بیت
    نویسنده: جواد ذوالجلالى
    جهانى راز، اندر باى قرآن
    نباشد گفته‏اى همتاى قرآن
    نشان‏هاى خدا را مى‏توان دید
    كه دارد جلوه در سیماى قرآن
    جمـال و قدرت و فیـض خـدایى
    تجـلى كـرده در سینـاى قــرآن
    روزى كه رسول خاتم(صلی الله علیه واله) دو وزنه سنگین و دو میراث گرانبها (قرآن‏و عترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك به‏«ثقلین‏» را توصیه فرمود، اهل‏بیت‏خویش را نیز به عنوان قرآن‏شناسان خبیر معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگیرندو شاگردى عترت را با افتخار بپذیرند.
    صادق آل محمد(صلی الله علیه واله)، در باره حبل المتین قرآن و شیوه بهره‏گیرى ازآن و جایگاه كلام الهى، سخنان نغز بسیارى دارد كه در این نوشته‏به اختصار به برخى از محورهاى تعالیم و توصیه‏هاى حضرتش اشاره‏مى‏كنیم، باشد كه جامعه قرآنى و ولایى ما، از حضرت صادق(علیه السلام) سرمشق‏بگیرد و از سرچشمه هدایت قرآنى، جان عطشناك خویش را سیراب‏سازد.

    1- قرآن، تجلى‏گاه خدا

    كلام الهى، جلوه‏اى از قدرت و علم و حكمت‏خداست و آیات قرآن،هریك نشانه‏اى از عظمت الهى است. امام صادق(علیه السلام) در زمینه جلوه‏گاه‏بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى چشم‏هاى بیدار ودلهاى آگاه مى‏فرماید: (لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لایبصرون) (1)
    خداوند بر خلق خویش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدارا نمى‏بینند.

    2- گنجینه كامل

    معارف قرآن بى‏پایان است. به تعبیر خود قرآن (تبیانا لكل شیى‏ء)است; بیانگر هرچیز. هر پند و حكمت، هر حكم و قانون، هر علم ودانش ریشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از سرگذشت پیشینیان وسرنوشت آیندگان و دانشهاى آسمان و زمین باید به قرآن نگریست وبه كمك اهل‏بیت علیهم السلام ، از این منبع و گنجینه كامل بهره‏گرفت. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید:
    «خداوند بى‏همتا و قدرتمند، كتاب خویش را بر شما نازل فرمود واو راستگو و نیكوكار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پیش‏از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند آمد، همچنین خبرآسمان و زمین است...»
    و در سخن (2) دیگرى به جنبه تبیان بودن قرآن چنین اشاره‏مى‏فرماید: (ان الله انزل فى‏القرآن تبیان كل شى‏ء، حتى و الله ما ترك شیئایحتاج العباد الیه الا بینه للناس...) (3)
    خداوند در قرآن، بیان هرچیز را نازل كرده است. به خدا قسم هیچ‏چیزى را كه بندگان به آن نیازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم‏بیان فرموده است.

    3- عهدنامه الهى

    قرآن، عهدى استوار میان خدا و مردم است و آیات این كتاب، متن‏این عهدنامه را بیان مى‏كند. در عهد نامه باید نگریست، به آن‏باید پاى‏بند بود، مفاد آن را نباید زیر پاگذاشت. امام صادق(ع)درباره این عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هرروز، چنین‏مى‏فرماید: «القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظرفى‏عهده و ان یقراء منه فى‏كل یوم خمسین آیه‏» (4)
    قرآن عهد خداوند نسبت‏به بندگان اوست. سزاوار است كه یك انسان‏مسلمان در این عهدنامه الهى بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن رابخواند.
    روشن است كه مرور بر مفاد یك عهدنامه، براى یادآورى از آن قرارداد و رعایت آن در عمل است. میثاق خدا با بندگان برشناختن‏احكام الهى و عبرت گرفتن از حكایات قرآن و عمل به اوامر او وتدبر در آیات است. جالب است كه امام صادق(علیه السلام) وقتى مى‏خواست قرآن‏تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست‏خویش مى‏گرفت، دعایى مى‏خواندكه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد،اشاره دارد. مضمون آن دعا چنین است: «خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این‏كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكر، و تفكرم را عبرت‏آموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در این‏كتاب، پند مى‏گیرند و از نافرمانى‏ات پرهیز مى‏كنند. وقتى كتاب تورا مى‏خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفكن وقرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآیات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل كنم‏و نگاه مرا در این كتاب، غافلانه و قرائتم را بیهوده و بى‏ثمرمساز.» (5)

    4-آینه عبرت

    درخلال آیات قرآن، سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نیكان وصالحان كه در سایه ایمان و عمل و پیروى از حق، سعادتمند شدند،چه عنودان و لجوجان كه با تكذیب انبیا و انكار خدا و طغیان وفساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان نیست،ولى سرشار از قصص و حكایات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس‏گرفتن و الهام و عبرت و پند.
    امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: «علیكم بالقرآن! فما و جدتم آیه نجابها من كان قبلكم فاعملوابه، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه.» (6)
    برشماباد قرآن! هر آیه‏اى را كه یافتید كه گذشتگان، با عمل به‏محتواى آن آیه نجات یافتند، شماهم به آن عمل كنید و هر آیه رادیدید كه بیانگر هلاكت پیشینیان است، شماهم از آن (عامل هلاكت)بپرهیزید.
    این شیوه برخورد با آیات قرآن، سودمندترین شیوه‏اى است كه درعمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مى‏گذارد و قرآن هدایتگر قارى‏مى‏شود.

    5- احكام جاودانه

    دین خدا و آیات قرآن، حاوى یك سلسله احكام الهى است كه تادامنه قیامت استمرار مى‏یابد. آنچه كه حلال الهى و حرام الهى‏است، مشمول مرور زمان نمى‏شود و حكم خدا در اثر «جو» یا«شرایط جدید» یا «تمایلات این و آن‏» عوض نمى‏گردد. امام‏صادق(علیه السلام) در تشریح بعثت‏هاى سلسله نورانى انبیا، به دوره بعثت‏رسول خاتم(صلی الله علیه واله) مى‏رسد و مى‏فرماید: «تا آن كه محمد(صلی الله علیه واله) آمد و قرآن‏را آورد و شریعت و راه و روش قرآن را. پس حلال آن تا روز قیامت‏حلال است و حرام آن تا روز قیامت‏حرام مى‏باشد.»
    و در سخنى (7) دیگر، جریان قرآن را در عصرها و زمان‏ها، همچون‏جریان شب و روز و ماه و خورشید مى‏داند. با بیان امام صادق(علیه السلام) راه‏براندیشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و دوره‏اى مى‏دانند و عصرحاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمى‏دانند و قوانین وحى رابراى تنظیم امور بشریت امروز و جامعه كنونى كافى نمى‏بینند،بسته مى‏شود.

    6- همیشه زنده و شاداب

    غیر از احكام قرآن و حلال و حرام آن كه ابدى است، خود این كتاب‏ژرف و فصیح و متین نیز با گذشت زمان كهنه نمى‏شود و پیوسته‏معارف آن براى همه اقشار در همه زمانها درخشندگى و آموزندگى‏دارد.
    امام صادق(علیه السلام) در حدیثى به رمز و راز این جاودانگى و طراوت‏همیشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى از آن حضرت مى‏پرسد: چراقرآن با نشر و درس و بررسى، تازه‏تر و شاداب‏تر مى‏شود و هرگزكهنه نمى‏شود.؟
    امام صادق(علیه السلام) در پاسخ مى‏فرماید: «لان الله تبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون‏ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامه.» (8)
    براى این كه خداى متعال آن را براى زمانى خاص یا مردمى خاص‏قرار نداده است. از این رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هرقومى شاداب است تا روز قیامت.
    طراوت و تازگى قرآن براى همه و همیشه، به خاطر آن است كه معجزه‏جاوید پیامبر(صلی الله علیه واله) و كلام الهى است و در هر عصرى پاسخگوى نیازهاى‏فكرى، هدایتى و اجتماعى مردم است.

    7- حفظ، آموزش و عمل

    گرچه تلاوت قرآن و حفظ كردن آیات آن ثواب دارد و ارزشمند است،ولى تكلیف مسلمانان در این حد خلاصه نمى‏شود. حفظ كردن بایدهمراه با عمل باشد و یاد دادن و یادگرفتن به قصد اجراى‏فرموده‏هاى خداى متعال. حضرت صادق(علیه السلام) فرموده است: «الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره‏الكرام البرره‏» (9)
    كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفیران‏والامقام و نیكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود.
    ضرورت آموختن قرآن نیز در كلام آن حضرت مطرح است. مى‏فرماید: «ینبغى للمؤمن ان لایموت حتى یتعلم القرآن او یكون فى تعلمه‏» (10)
    سزاوار است كه مؤمن نمیرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، یادر حال و مسیر فراگرفتن قرآن باشد.
    با این حال، پاى بندى به احكام قرآن و عمل به آن در تعبیر امام‏صادق(علیه السلام) چنین بیان شده است:«واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى‏اضاعه حدوده‏» (11)
    بپرهیز از این كه در مسیر اقامه حروف، به اضاعه حدود بیفتى.
    بسیارند آنان كه در شكل و ظاهر به قرآن مى‏پردازند و در وراى‏جلوه‏هاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن مطرح نیست. این گونه برخوردتشریفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام الهى و منشورآسمانى نیست.

    8-ادب و آداب تلاوت

    خواندن قرآن نیز آدابى دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو،ترتیل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام كلام الله و... وهم آداب باطنى و حالت‏هاى روحى و توجه قلبى و عنایت‏به كلام خداو پیداكردن حالت‏خشوع و تذكر و تاثیر پذیرى ازتلاوت، این نكات‏در كلمات امام صادق(علیه السلام) بسیار بیان شده است. به برخى از این‏رهنمودها اشاره مى‏شود:
    امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: هرگاه نزد تو قرآن تلاوت مى‏شود، برتولازم است گوش بدهى و سكوت وتوجه داشته باشى: «اذا قرى‏ء عندك القرآن وجب علیك الانصات و الاستماع‏» (12)
    این همان نكته قرآنى است كه در آیه 204 سوره اعراف آمده است: (و اذا قرى‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا).
    و در سخن دیگرى به نقل ازحضرت رسول(صلی الله علیه واله) مى‏فرماید كه: «راه‏ قرآن‏» را نظیف و پاكیزه كنید. مى‏پرسند: راه قرآن چیست؟
    مى‏فرماید: ‏دهانهایتان. مى‏پرسند: چگونه؟ مى‏فرماید: بامسواك. (13)
    در حدیث دیگر، امام صادق(علیه السلام) فرموده است:
    كسى كه قرآن بخواند، ولى قلبش رقت پیدا نكند و در برابر خداوندخاضع نشود و در درون، حالت‏حزن و خشیت و هراس نیابد، شان وجایگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب پروردگارت راچگونه مى‏خوانى و با منشور لایت‏خویش چه برخوردى دارى و اوامر ونواهى آن را چگونه پاسخ مى‏دهى و حدود و تكالیف آن را چگونه‏امتثال و فرمان بردارى مى‏كنى؟! در آیه‏هاى وعد و وعید، درنگ كن،در امثال و مواعظ قرآن اندیشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت‏ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بیندازد!... (14)
    تلاوت با حزن و حالتى اندوهناك كه نشان دهنده تاثر روحى قارى‏از آیات كلام خداست، ادب دیگرى از آداب تلاوت است. امام صادق(علیه السلام)فرموده است: «ان القرآن نزل بالحزن فاقروه بالحزن‏»
    قرآن با (15) حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزین قرائت كنید.

    9- جوانان و قرآن

    موج مقدس و فراگیر قرآنى كه در كشورمان وجود دارد و این همه‏نوجوانان و جوانان را در جلسات ترتیل و قرائت و مسابقات حفظوخواندن و مفاهیم آیات، برگرد محور نورانى قرآن جذب كرده است،قابل ستایش و مایه شكر و سپاس است. انس با قرآن، دلهاى جوانان‏را روشن و زندگیهاشان را با صفا مى‏كند و عامل جذب آنان به پاكى‏و راه خدا مى‏شود.
    امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید: هرجوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن باگوشت و خون او در مى‏آمیزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوارهمراه مى‏سازد و قرآن روز قیامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهدبود:
    «من قرئى القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله مع السفره‏الكرام البرره و كان القرآن حجیزا عنه یوم‏القیامه.» (16)
    بخصوص، خانه هایى كه نواى خوش قرآن از حنجره‏هاى داوودى از آن‏هابه گوش مى‏رسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمیر، همدم‏كتاب خدایى‏اند و لحظات خویش را با انس با قرآن سپرى مى‏كنند،مشمول رحمت‏خدا و هدایت قرآنى مى‏شوند. این گونه خانه‏هاى نورانى‏از تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام صادق(علیه السلام)مى‏فرماید: خانه‏اى كه یك فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت مى‏كند، براى اهل‏آسمان نورانى دیده مى‏شود، همچنان كه مردم دنیا در آسمان ستاره‏درخشان را مى‏بینند. (17)

    10 - نكته‏هاى دیگر

    همچنان كه یاد شد، در دریاى كلمات حضرت صادق(علیه السلام) گهرهاى فراوانى‏وجود دارد كه در باره قرآن كریم است. نقل آن ها به طول‏مى‏انجامد. عصاره و خلاصه‏اى از آن مضامین را كه در برخى روایات‏دیگر آمده است، تقدیم مى‏كنیم.
    امام صادق(علیه السلام)، قرآن را داراى آیات ناسخ و منسوخ و محكم ومتشابه مى‏داند و بهره‏گیرى از قرآن را براى كسانى روا مى‏شمرد كه‏به این نكات توجه داشته باشند و گرنه گمراه مى‏شوند و گمراه‏مى‏كنند. وى براى فراگیرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بیان‏مى‏كند و مى‏فرماید: قرآنى كه خوانده نمى‏شود و غبار بر آن‏مى‏نشیند، روز قیامت‏به درگاه خدا شكایت مى‏كند. تلاوت راستین راآن مى‏داند كه قرآن خوانان، وقتى به آیات بهشت و جهنم مى‏رسند،مى‏ایستند و تامل مى‏كنند. اهل‏بیت علیهم السلام را وارثان كتاب‏خدا و برگزیدگان خلق مى‏شمرد و از این خاندان به عنوان وجه‏الله،آیات، بینات و حدودالله یاد مى‏كند و ولایت ائمه را قطب و محورقرآن و همه كتب آسمانى معرفى مى‏كند و قرآن را «ثقل اكبر»مى‏نامد و آن را چراغ هدایت و فروغ تاریكى و حیات بخش قلب بیناو گشاینده چشم و دل مى‏شمارد. از دیدگاه آن حضرت، قرآن‏«معیار» و ملاك درستى و حقانیت هر حرف و حدیث است و مى‏فرماید:
    هر چه كه از ما براى شمانقل مى‏شود، در صورتى كه مخالف با قرآن‏باشد ما نگفته‏ایم و شما نپذیرید. او اهل‏بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) را خزانه‏داران علم الهى و بازگوكنندكان وحى خدا مى‏داند و از تفسیر به‏راى نهى مى‏كند و از آن قارى كه كه به خاطر خود نمایى یا كسب‏درآمد، به قرائت مى‏پردازد، نكوهش مى‏كند.
    پایان بخش نوشته را حدیثى از آن حضرت درباره فضیلت‏سوره فجر ودعوت به خواندن آن در نمازها تقدیم امت‏شهید پرور و فجرآفرینان مى‏شود. امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمود:
    «اقروا سوره الفجر فى فرائضكم و نوافلكم، فانها سوره‏الحسین بن‏على من قراءها كان مع الحسین فى درجته من الجنه‏»سوره فجر (18) را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخوانید، چرا كه‏آن، سوره حسین بن على(علیه السلام) است. هركس آن را بخواند، در بهشت‏همراه حسین(علیه السلام) و در رتبه و درجه او خواهد بود.
    «والفجر» كه سوگند خداى ازلى است روشنگر حقى است كه با آل على‏است این سوره به گفته امام صادق(علیه السلام) مشهور به سوره حسین بن على(علیه السلام) است. (19)
    امید است كه در سایه رهنمودهاى حضرت صادق(علیه السلام)، با چشمه وحى الهى‏آشناتر شویم و «قرآنى‏» بیندیشیم و «قرآنى‏» زندگى كنیم.

    پی نوشت :

    1- بحارالانوار، ج‏89، (بیروت)، ص‏107.
    2- كافى، ج 2، ص‏599.
    3- بحارالانوار، ج‏89، ص 81.
    4- وسایل الشیعه، ج 4، ص‏849.
    5- بحارالانوار، ج 95، ص 5.
    6- الحیاه، ج 2، ص‏116.
    7- كافى، ج 2، ص 18.
    8- بحارالانوار، ج‏89، ص 15.
    9- الحیاه، ج 2، ص ص 152.
    10- همان، ص 155.
    11- بحارالانوار، ج 82، ص‏43.
    12- وسائل الشیعه، ج 4، ص 861.
    13- الحیاه، ج 2، ص 158.
    14- بحارالانوار، ج‏89، ص‏207.
    15- وسائل الشیعه، ج 4، ص‏857.
    16- الحیاه، ج 2، ص 164.
    17- كافى، ج 2، ص 610.
    18- تفسیر برهان، ج 4، ص‏457; مجمع البیان، ج، 5، ص 481.
    19- از جواد محدثى.

    منبع: www.imamalinet.net
    پنج شنبه 20/11/1390 - 12:10
    اهل بیت
  • مالك بن انس (امام یكی از چهار مذهب اهل سنت) فقیه مدینه گوید: من خدمت حضرت صادق – علیه السّلام – می رسیدم متّكایی برایم می گذاشت و احترامم می كرد می فرمود: من ترا دوست دارم، من از این لطف خرسند می شدم و شكر خدا می كردم، آنجناب خالی از سه امر نبود یا روزه بود، یا نماز می خواند، و یا ذكر می گفت؛ از بزرگان زهاد و عیادی بود كه از خداوند می ترسند، بسیار حدیث می كرد ، خوش مجلس و پرفایده بود، هرگاه نام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را می برد رنگش تغییر می كرد: گاهی زرد و گاهی سبز می شد بطوری كه شناخته نمی شد، سالی با او به حج رفتم چون به میقات رسید هر چه می خواست لبیك بگوید صدای مباركش در گلو می پیچید و نزدیك بود از مركب بیفتد. گفتم: یا ابن رسول الله چاره ای نیست باید «لبیك» گفت. فرمود: ای پسر ابوعامر با چه جرات بگویم: «لبیك اللهم لبیك» یعنی پروردگارا دعوت ترا اجابت كردم – می ترسم جواب آید نه لبیك و نه سعدیك یعنی خدا مرا نپذیرد.
  • سفیان ثوری گوید: به حضرت صادق – علیه السّلام – عرض كردم: مرا نصیحت كنید. فرمود: سفیان! هر كه عزت بی قوم و قبیله خواهد، و بی نیازی بی مال، و جلال بدون قدرت، از ذلت گناه به عزت طاعت درآید. گفتم: با ابن رسول الله! بیشتر بفرمایید، فرمود: پدرم مرا از سه چیز منع نمود فرمود: پسرجان هر كه با رفیق بد نشیند سالم نماند، هر كه جاهای نامناسب رود متهم شود، هر كه زبانش را نگه ندارد به گناه می افتد. سپس این شعر را خواند:
    عود لسانك قول الحق تحظ به
    ان اللسان لما عودت معتاد
    موكل یتقاضی ما سننت له
    فی الخیر و الشر فانظر كیف تعتاد
    زبان را به سخن حق عادت ده تا اهل حق شوی كه، به هر چه عادتش دادی معتاد شود، به هر نیك و بدی كه آشنا شد همان را طلب كند، بنگر به چه روش عادت می نمایی.
  • هر گاه سه نفر مومن پیش یكی از برادرانشان روند برادری كه از شرش ایمن و از مكرش در امان باشند و امید خیری از او داشته باشند اگر – در آن مجلس – دعایی كنند خداوند اجابت فرماید ، اگر چیزی بخواهند عطا نماید، اگر افزون طلبند زیادش كند ، و اگر مسالت نكنند بی دعا عنایت فرماید (یعنی اجتماع مومنین مطلوب و دعای دسته جمعی آنها مقرون به اجابت است).
  • هر كه سه بار از تو خشمگین شد و حرف زشتی نزد، با او طرح دوستی افكن.
  • آشنایی با مردم را كم كن، آشنایان را هم نشناخته گیر، اگر صد رفیق داری نود و نه تا را به كنار بگذار و از آن یكی هم بر حذر باش (در صورتی كه غالب اهل زمان فاسد و دور از حق باشند).
  • كمال مومن به سه چیز است: بصیرت، صبر در حوادث، و اندازه گیری زندگی.
  • عمل سه كس را خدا بالا نبرد: بنده ی گریخته، زنی كه شوهر از او خشمگین است، و متكبر.
  • سه چیز در هر دوران كمیاب است: برادری در راه خدا، زن شایسته كه در امور دینی با شوهر همكاری كند، و فرزند رشید (كه موافق میل پدر باشد) هر كه یكی از این سه نعمت را یافت خیر دنیا و بخت بلند یافته.
  • سه صفت است در هر كس نباشد هرگز امید خیری به او نیست: ترس از خدا در خلوت، برگشت (از گناه) در پیری، و شرمساری از عیب.
  • هر چشمی در قیامت گریان است جز سه چشم: چشمی كه به حرام نگاه نكرده، یا در راه اطاعت نخوابیده، و یا در دل شب از ترس خدا گریسته.
  • سه چیز است اگر مومن بیاموزد موجب زیادی عمر و دوام نعمت است، راوی پرسید: آنها چیست؟ فرمود : طول دادن ركوع و سجود نماز ، زیاد نشستن بر سر سفره در حضور مهمان، و احسان و نیكی كردن به اهلش یعنی آنها كه شایسته و مستحق احسان اند و شاید مراد نیكی با بستگان و اقوام باشد -.
  • علامت حرامزاده سه چیز است: بد مجلس بودن، تمایل به زنا ، دشمنی با ما اهل بیت پیغمبر – صلّی الله علیه و آله و سلّم -.
  • تقوی سه گونه است: 1- برای خدا و در راه خدا، این عبارت است از ترك قسمتی از حلالها تا چه رسد به شبهه ناك، این تقوی خاص الخاص است. 2- تقوی از خدا یعنی: ترك شبهه ناك تا چه رسد به حرام، این تقوای خاص است. 3- تقوی از ترس آتش و عذاب، یعنی: فقط ترك حرام و این تقوای عام است. تقوی چون نهر جاری است، و این درجات مانند درختان رنگارنگی است كه كنار نهر كاشته اند، همه از یك آب می خورند، اما حقیقت و طعم و لطافت آنها مختلف است و انتفاع مردم هم نسبت به آنها متفاوت است.
  • شیعیان سه دسته اند: 1- دوست دلباخته، اینان از ما هستند. 2- آنها كه ما را زیور خود قرار دهند، و البته ما زینت این گروهیم. 3- كسانی كه ما را وسیله كسب و كار قرار دهند، هر كه ما را اسباب دست كند مستمند شود.
  • شیعیان ما را در سه مورد بیازمایید: وقت نماز، ببینید مواظبت بر وقت دارند یا نه؛ سرپوشی، ببینید اسرارشان را در برابر دشمنان ما حفظ می كنند یا نه؛ و در امور مالی، دقت كنید مالشان را با برادران خود در میان می نهند یا بخل می ورزند.
    منبع: كتاب نصایح آیت الله مشكینی
  • پنج شنبه 20/11/1390 - 12:9
    اهل بیت
    - امام صادق علیه السلام فرمودند:
    أَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ إلَی اللهِ وَ هُوَ ساجِدٌ
    نزدیکترین حالات بنده به پروردگارت حالت سجده است. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
    2- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه.
    براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)
    3- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    اثافى الاسلام ثلاثة: الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها
    سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود. (کافى جلد2، ص 18)
    4- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلی الله علیه واله) من تمام الصلوة
    تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه واله) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221)
    5- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    الـرغبه فـى الـدنیـا تـورث الغم و الحزن والزهـد فـى الدنیا راحه القلب و البـدن.
    رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است. (تحف العقول، ص 358)
    6- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا.
    هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند. (جهاد النفس، ص 83)
    7- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    اَحبّ اخوانى الى من اهدى الى عیوبى
    محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد. (تحف العقول،ص366)
    8- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاة
    هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت. (فروع کافی،ج3،ص270)
    9- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    انَّ العَملَ القَلیل الدّائم علی الیقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیر علی غَیرِ یقین
    عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است. (جهاد النفس،‌ص62)
    10- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ثَلاث مـَن کـُن فیه کـان سَیـدا: کظمُ الغیظ وَالعَفـوُ عَن المَسیىء والصِّله بِـالنَفـسِ وَالمـال.
    سه چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ،گذشت از بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال. (تحف العقول، ص 317)
    11- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ان من اعظم الناس حسره یوم القیامه، من وصف عدلا ثم خالفه الى غیره.
    پشیمان ترین شخص در روز قیامت، کسى است که براى مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد .(وسائل الشیعه،ج15،ص295)
    12- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلما و سترلک عندالجهال.
    عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است (مستدرک ،ج 9، ص17)
    13- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ما عذب الله امه الا عنداستهانتهم بحقوق فقرإ اخوانهم
    خداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند . (مستدرک ،ج 12، ص413)
    14- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ایـاکـم ان یحسـد بعضکـم بعضـا فـان الکفـر اصله الحسـد.
    از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است. (تحف العقول ، ص 315)
    15- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    لاتشـاور احمق و لاتستعن بکذاب و لاتثق بمـوده ملوک
    با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن. (تحف العقول،ص316)
    16- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ما اَقبَحَ بِالمُومنِ اَن تَکونَ لَهُ رَغبةٌ تُذِلهُ
    برای مومن چقدر است که میل و رغبتی داشته باشد که او را به ذلت و خواری بکشاند. (جهاد النفس،ص277)
    17- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    ما عذب الله اُمة الا عند اِستهانتهم بحُقوق فُقَرإِ اِخوانِهِم
    خداوند امتى را عذاب نخواهد کرد، مگر در وقتى که نسبت به حقوق برادران نیازمند خود سستى نمایند.(مستدرک،ج12،ص413)
    18- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    الجبارون ابعد الناس من الله عز و جل یوم القیامة
    دورترین مردم از خداوند عزو جل در روز قیامت سرکشان متکبر هستند.(جهاد النفس، ح589)
    19- امام صادق علیه السلام فرمودند:
    الحسبُ الفِعالُ و الشّرَفُ المالُ و الکرَمُ التَّقوی
    گوهر مرد و بزرگی او اعمال اوست و شرافت و ارجمندی او دارایی او و کرامت و بزرگواری او تقوای اوست .(جهاد النفس، ح180)
    20- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک.
    نفست را به خاطر خودت به زحمت ومشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.(جهاد النفس،ح 2)
    21- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    لایتـم المعروف الا بثلاث خصـال: تعجیله و تقلیل کثیره و ترک الامتنان به.
    احسان و نیکى کامل نباشد،مگر با سه خصلت:شتاب در آن،کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن. تحف العقول،ص323
    ا22- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    اِعمَل بِفرائِض اللهِ تشکن أتقَی النّاس
    به واجبات الهی عمل کن تا پرهیزکارترین مردمان باشی .(جهاد النفس،ح 242)
    23- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلمإ و سترلک عندالجهال.
    عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى ; زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در پیش نادانان پوشش است.(مستدرک الوسایل،ج9،ص17)
    24- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    اِذا رأَیتمُ العَبدَ مُتفُقَّداً لِذُنوبِ النّاس ناسیا لِذنوبه فَاعلُمو اَنَّهُ مُکرَ بهِ
    هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده است بدانید که او فریب شیطان را خورده است.(جهاد النفس،ح 237)
    25- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته.
    به خداوند امیدوار باش،امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس،ح109)
    26- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِ
    برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست. (جهادالنفس،ح53)
    27- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القلیل على الیقین افضل عند اللّه من العمل الکثیر على غیریقین
    بـدان بـه درستى که عمل دایمى اندک،که همراه با یقین باشد،نزد خداوند متعال،افضل از عمل بسیارى است که با یقین همراه نباشد.(بحارالانوار،ج 69ح93)
    28- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ
    یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.(بحارالانوار،ج71ص326)
    29- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا و احیوا امرنا
    به زیارت و دیدار یکدیگر بروید، با هم به سخن و مذاکره بنشینید و امر ما را (کنایه از حکومت و رهبرى) زنده کنید. (بحارالانوار،ج71،ص352)
    30- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    مَن ماتَ و لَم یعرف امام زمانِهِ ماتَ میتةً جاهِلیةً
    هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(کافی،ج1،ص371)
    31- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    الغیبة ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیه
    غیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خداوند آن را پنهان کرده است.(میزان الحکمه،ح۱۵۵۱۰)
    32- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    لایصیر العبد عبداً خالصاًللّه حتى یصیر المدح و الذم عنده سواء؛
    آدمى بنده خالص خدا نمى شود تا آنگاه که ستایش و نکوهش نزد او یکسان شود. (بحارالانوار،ج۷۳ص۲۹۴)
    33- امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
    مَن یَثِقَ بِاللَّهِ یَكفِهِ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنیاهُ و آخِرَتِهِ
    هر كه به خدا اعتماد كند ، خداوند كارهاى دنیا و آخرتش را ، كه او را بى قرار كرده‏اند، كفایت مى‏كند. (تحف العقول، ص 304)
    34- امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
    مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنًٌ
    کسی که نیکو کاری اش او را شادمان کند و بدی اش وی را بد حال گرداند چنین کسی مومن است. (جهادالنفس،ح765)
    35- امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    ایاکم والنّظرة فانّها تزرَع فی القلب الشَهوَة وکفى بها لِصاحبها فِتنَة.‏
    از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهى تخم شهوت را در دل مى‌کارد و ‏همین براى فتنه‌ى صاحب آن دل بس است.(تحف ‏العقول صفحه 305)
    36- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
    اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ
    کسى که به اوضاع زمان خود آگاه باشد، گرفتار هجوم اشتباهات نمى ‏شود.(تحف العقول، ص 356 )
    37- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
    إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَا
    ثروتمندی و عزت سیر و گردش می کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همانجا اقامت می گزینند. (جهاد با نفس ،ح 99)
    38- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
    اِنَّ المُؤمِنَ وَلىُّ اللّه‏ِ یعینُهُ وَ یصنَعُ لَهُ وَ لا یقولُ عَلَیهِ اِلاَّ الحَقَّ وَ لا یخافُ غَیرَهُ
    مؤمن دوست خداست، یاریش مى ‏رساند و براى او کار مى ‏کند و درباره او جز حق نمى ‏گوید و از غیر او نمى‏ ترسد. (کافى، ج 2، ص 171، ح 5)
    39- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
    من اراد الرئاسه هلک
    کسی که ریاست را قصد کند هلاک می گردد.(جهاد با نفس ،ح 503)
    40- امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
    اِذا اَرادَ اللّه‏ُ بِقَومٍ هَلکا ظَهَرَ فیهِمُ الرِّبا
    هنگامى که خداوند بخواهد ملتى را نابود کند، رباخوارى در میان آنان رواج مى‏یابد.(وسائل الشیعه، ج 18، ص 123)
    منبع: سایت شهید آوینی
    پنج شنبه 20/11/1390 - 12:9
    اهل بیت
    نویسنده:مهدى سلطانى ربّانى




    مقدّمه

    یكى از روش‏هاى عقلایى رایج در میان ملل و نحل، «تقیّه» است. این شیوه كه به معنى خوددارى از افتادن به دام خطر و مهلكه مى‏باشد، در اسلام نیز با عمل عمّار بن یاسر و تأیید پیامبراسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، سپرى براى حفظ جان مسلمانان در مواقع خطر شناخته شد و به گفته ائمه معصومین علیهم‏السلام جزء دین و آیین اسلام واقع شد.
    «تقیّه» ازمهم‏ترین عواملى است كه باعث شد شیعیان در طول تاریخ خونبار خود به حفظ مكتب و عقایدشان پرداخته و آن را به دست ما برسانند. به همین جهت، یكى از معتقدات كلامى ـ فقهى شیعه و عملكردهاى تاریخى آن براى حفظ موجودیّتش در برابر اكثریت غیر شیعه یا غیر مسلمان محسوب مى‏گردد.
    نكته قابل توجّه دیگر، آن است كه تقیّه یك رفتار طبیعى بشرى است و در عرف اكثر اقوام و ملل در سراسر تاریخ سابقه دارد و مخصوص مذهب شیعه نبوده است؛ بلكه واكنش فرد یا قوم مقهور یا در اقلیت است كه توان رویارویى و مبارزه مستقیم را نداشته یا اصولاً چنین مبارزه‏اى به صلاحشان نبوده و موجودیّت آنها را تهدید مى‏نموده یا مى‏نماید. نتیجه آن كه، تقیّه سپرى است كه عقل در مقام خطرهاى مهلك از آن بهره مى‏گیرد. و علاوه بر این كه جواز اجتماعى و عرفى دارد، شرع نیز ـ كه عقل كل است ـ آن را امضا نموده و وظیفه دانسته است.
    در این مقاله ما بر آنیم كه با سیرى اجمالى در معناى تقیّه، تاریخچه و جایگاه آن در اسلام، برخى پیچیدگى‏ها و شبهه‏هاى مربوط به آن را رفع نموده و تقیّه را از دیدگاه امام صادق علیه‏السلام مورد بحث و بررسى قرار دهیم. امید است كه خدمتى باشد به آستان مقدّس اهل‏بیت علیهم‏السلام و عرصه علم و دانش.ان‏شاءاللّه.

    سیرى در معناى تقیّه

    الف) معنى لغوى تقیّه

    لغت تقیّه از دو جهت مادّه و هیئت، قابل بحث و بررسى است:
    از جهت مادّه، حروف اصلى آن «وقى» مى‏باشد كه واو آن به «تا» تبدیل شده است. بنابراین اصل آن «وقیّه» بوده و از این جهت، هم ریشه با لغت تقوا مى‏باشد كه اصل آن «وقوى» بوده است.
    مصدر ثلاثى مجرّد آن «وقى» و «وقایة» است به معناى «صیانت» و «نگه‏دارى».1
    همچنین به معناى حفظ نفس از عذاب و گناه به وسیلهّ عمل صالح مى‏باشد.2
    از جهت هیئت و صیغه، كلمه تقیّه بر وزن فعلیة مى‏باشد و در مصدر یا اسم مصدر بودن آن اختلاف است.3
    در هر صورت، ثلاثى مجرّد مى‏باشد و تاى آن، تاى وحدت است. چون این نكته را یادآور مى‏شود كه همیشگى نیست و در موارد خاصّى انجام مى‏پذیرد.4

    ب)معنى و تعریف اصطلاحى تقیّه

    تقیّه در علوم مختلف همانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول فقه و كلام مورد تعریف اصطلاحى واقع شده است. اما با توجّه به تشابه فراوان این تعاریف و نیز عدم تصریح مؤلّفان به مورد نظر قرارگرفتن اصطلاح علمى خاص و نیز ورود آن در قرآن و استفاده فراوان آن در روایات، این نتیجه حاصل مى‏شود كه تقیّه همانند كلماتى چون صلاة، حقیقتى غیر مختص به علمى خاص یافته و شدّت رواج آن در میان مسلمانان باعث شده كه حقیقتى شرعیّه یا لااقل متشرّعه یابد. پس منظور از معنا و تعریف اصطلاحى آن، تعریف در عرف مسلمانان و به عبارت دیگر، معناى آن در عرف متشرّعه ـ اعم از سنّى و شیعه ـ مى‏باشد.
    برخى آن را مخصوص به علم فقه، اصول و كلام دانسته‏اند5؛ كه صحیح به نظر نمى‏رسد، زیرا چنان كه ذكر گردید، در علوم دیگرى همانند تفسیر و حدیث كاربرد داشته و تعریف یا مفهوم ذكر شده براى آن باید به گونه‏اى باشد كه در آن علوم نیز كار آمد محسوب گردد.
    فقهاى شیعه و اهل سنّت از تقیّه مفاهیم و تعاریف مختلفى ارائه نموده‏اند كه چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مى‏گردد:
    1.شیخ مفید: «تقیّه، پنهان كردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانكارى با مخالفان حق و پشتیبانى كردن از آنان در آنچه ضرر دین و دنیا را در پى دارد. هرگاه به «ضرورت تقیّه» ظنّ قوى پیدا كنیم، تقیّه واجب است و هرگاه ندانیم یا ظنّ قوى نداشته باشیم كه آشكار گردیدن و نمودن حق ضرورى است، تقیّه واجب نیست.»6
    2.امین الاسلام طبرسى: «تقیّه، عبارت است از: خلاف اعتقاد قلبى را به زبان آوردن به جهت ترس بر جان.»7
    تعریف فوق، داراى اشكال‏هایى است:
    1.تقیّه منحصر به زبان نیست، بلكه در عمل نیز مى‏باشد.
    2.حق بودن معتقد و باور قلبى در این تعریف بیان نشده است.
    3.با انحصار تقیّه به ترس، این تعریف تقیّه مداراتى را در برنمى‏گیرد.
    4.در موارد ترس نیز تقیّه منحصر به ترس بر جان نیست، بلكه ترس در مورد برادران دینى و نیز خود دین را هم شامل مى‏شود.8
    5.شیخ مرتضى انصارى: «اسم است براى اتقى ـ یتقى و تاء در آن بدل از واو است. مقصود از آن در فقه، موافقت كردن با دیگرى است در كردار و گفتارى كه مخالف با حقّ است، براى نگه داشتن جان خویش از زیان او.»9
    6.سیّد حسن بجنوردى: «موافقت كردن با دیگرى است در گفتار، كردار یا رها نمودن كارى كه انجام دادن آن واجب است و در باور انسان بر خلاف حق است براى نگهدارى خویش یا كسى كه او را دوست دارد، از زیان.»10
    7.آلوسى حنبلى: «تقیّه، حفظ جان یا آبرو یا مال از شرّ دشمنان است، دشمنانى كه دشمنى آنها مبتنى بر اختلاف دینى مى‏باشد؛ مانند كافران و مسلمانان از فرقه‏هاى دیگر، یا دشمنانى كه دشمنى آنها به جهت اغراض دنیوى مانند مال و سلطنت مى‏باشد.»11
    8.محمّد رشید رضا: «تقیّه، گفتار یا كردار مخالف است با حق، به جهت حفظ از ضرر.»12
    9.ابن حجر عسقلانى: «تقیّه، پرهیز از اظهار مسائل درونى همانند باورها و غیر آن براى دیگرى است.»13

    تاریخچه تقیّه

    الف) تقیّه قبل از اسلام

    از نظر روایات شیعه، مسأله تقیّه پیشینه‏اى بس كهن دارد. زیرا اوّلین مورد آن را به دومین پیامبر الهى؛ یعنى شیث (هبة‏اللّه) فرزند حضرت آدم علیه‏السلام نسبت مى‏دهند كه پس از قتل هابیل به دست قابیل، از برادرش قابیل به جهت حفظ جان خود تقیّه نمود.14 پس از آن در بعضى از روایات، تقیّه به عنوان سنّت حضرت ابراهیم علیه‏السلام مطرح شده است15، كه شاید بتوان از كلمه سنّت مداومت آن نزد آن حضرت را استنباط نمود. چرا كه در سیره آن حضرت در مواردى همچون: برخورد با پرستندگان ستارگان، ماه و خورشید با گفتن «هذا ربّى»16 و نیز گفتن «انّى سقیم»17 در مقابل دعوت همشهریان او براى خروج از شهر و بالاخره بر زبان راندن جمله «بل فعله كبیرهم»18 در مقابل سؤال بت پرستان از شكننده بت‏هایشان، گونه‏هایى از تقیّه و توریّه را مى‏توان مشاهده كرد.19
    چاره‏اى كه حضرت یوسف علیه‏السلام براى نگه داشتن برادرش نزد خود اندیشید، به عنوان شاهدى دیگر براى تقیّه پیامبران در روایات شیعه ذكر شده است.20 در آن مورد ندا دهنده‏اى از سوى آن حضرت به كاروان برادران یوسف نسبت دزدى داد21 كه طبق بعضى از روایات، مراد یوسف علیه‏السلام از این خطاب، دزدیدن خود او از سوى برادرانش بوده است، نه دزدى پیمانه پادشاه.22
    مأموریت یافتن حضرت موسى و هارون علیهماالسلام به سخن گفتن با نرمش «قولاً لیِّناً» با فرعون23 نیز در روایات به عنوان موردى دیگر براى تقیّه ذكر شده است.24 كه تقیّه‏اى بودن این عمل یا به جهت اخفاى بخشى از حقایق و واقعیّات و تكیه بر توحید تنها و یا از باب تقیّه مداراتى بوده است.
    داستان مؤمن آل فرعون؛ یعنى حبیب نجّار در زمانى كه فرعون ادّعاى خدایى كرده و با خدا پرستان به ستیز برخاسته بود و آنها را به قتل مى‏رساند، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعونى هماهنگ بود اما در باطن، وى خداپرست بود و از موسى علیه‏السلام حمایت مى‏كرد و این امر تا زمانى كه فرعون تصمیم به قتل موسى علیه‏السلام گرفت، ادامه داشت؛ از موارد دیگر تقیّه بود كه به وسیله آن، جان و ایمان خود را از تجاوز و تعدّى فرعونیان نجات داد.25 بدیهى است كه مؤمن آل فرعون این سیاست را از كسى نیاموخته بود، بلكه به اقتضاى عقل و خرد خویش عمل نمود و سیاست عملى او به عنوان «تقیّه» به دلیل آنكه حكم عقل بود، مورد تأیید «شرع» قرار گرفته و به عنوان رفتارى معقول و پسندیده به صورت وحى بر پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل گردید.26
    تقیّه اصحاب كهف، در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج تقیّه مطرح شده است.27 زیرا آنان بدین جهت، حتّى اظهار شرك نیز مى‏نمودند.28
    در حقیقت باید متذكّر شد كه تقیّه از جمله احكام امضایى شارع در طول تاریخ زندگى عقلا و بشر محسوب مى‏گردد و اینكه برخى از كم‏اندیشان و معاندان شیعه آن را نوعى دروغ و نفاق تلقّى نموده و از بدعت‏هاى شیعه دانسته‏اند و بدین منظور پیروان مكتب امام و ولایت را به دورویى و مصلحت اندیشى متّهم كرده‏اند، نوعى اهانت به شمار آمده و آنها سخت در اشتباهند.29ـ30

    ب) تقیّه در اسلام

    با ظهور اسلام و تجلّى وحى در جزیرة‏العرب و گرایش افراد به آن، حسّاسیت قریش و گروه‏هاى دیگر علیه اسلام و پیروان آن برانگیخته شد و سخت‏گیرى‏هاى شدید تا حدّ قتل و كشتار علیه آنها آغاز گردید، چنان كه یاسر و همسر او سمیّه را به جرم پذیرش «اسلام» به قتل رساندند. ولى فرزند ایشان عمّار با درایتى خاص، تنها راه نجات جان خود را در آن دید كه به ظاهر مطابق میل آنها سخن بگوید، از این رو با اظهار تبرّى لفظى از حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، از آسیب آنها در امان ماند. اما یاران پیامبر او را متّهم به ارتداد نموده و به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم گفتند: عمّار، كافر شده است. حضرت فرمود: «هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او درآمیخته است.»
    وقتى عمّار سرافكنده به حضور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رسید و با گریه گفت: یا رسول‏اللّه! كفّار قریش باعث شدند از تو تبرّى جویم و خدایان آنها را به نیكى یاد كنم. پیامبر اشك‏هاى او را پاك كرد و فرمود: «اگر بازهم از تو چنین خواستند، مطابق درخواست آنها سخن بگو.»31 سپس این آیه نازل شد:
    «مَنْ كفر باللّه مِن بعد ایمانه الاّ من اكره و قلبه مطمئنّ بالایمان»؛ كسى كه پس از مؤمن شدن كافر شود، مرتد خواهد بود مگر كسى كه مجبور به كفرگویى شود، در حالى كه قلب او به ایمان قرص و محكم باشد.32
    با نزول این آیه و امضاى عملكرد عمّار توسط پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، «تقیّه» به عنوان سنّتى عقلایى در جامعه اسلامى و سپرى براى نجات جان افراد مسلمان در مواقع خطر قرار گرفت. پس «تقیّه» همان گونه كه از نام آن پیداست، حافظ و نگهبان افراد مبتلا در شرائط دشوار است.
    همیشه از تقیّه در مواقع لزوم استفاده مى‏شده و تاریخ رواج آن از آغاز بعثت رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تا پایان غیبت صغرى مى‏باشد.33

    از دیدگاه علماى شیعه و سنّى

    هرچند تقیّه شیوه‏اى عقلایى و فراگیر است و هیچ عاقلى با جواز آن براى حفظ جان مخالف نیست، اما در موجبات، اهداف، موارد و احكام آن، میان علماى شیعه و سنّى اختلاف است.
    از نظر اهل‏سنّت، تقیّه تنها جهت حفظ نفس جایز است، اما از نظر علماى شیعه، تقیّه براى جلوگیرى از هر مهلكه و زیانى كه مندوحه نداشته باشد، جایز است.34
    از جهت مورد و كاربرد، علماى سنّى تقیّه را تنها در برخورد با غیر مسلمانانِ خطرناك جایز مى‏دانند؛ یعنى هرگاه مسلمانى در جمع غیر مسلمانان قرارگرفت و نتوانست به عقیده و آرمان دینى خود عمل كند، براى رهایى از زیان و ضرر آنها مى‏تواند تقیّه كرده و به ظاهر با آنها هماهنگ شود.35 دلیل آنها این است كه مدرك تقیّه، آیه 106 سوره نحل است.
    ولى علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین علیهم‏السلام تقیّه را به اقتضاى عقل در تمام مواقعى كه مؤمن در مخاطره قرار مى‏گیرد، جایز مى‏دانند، چه این خطر از ناحیه كفّار باشد یا از ناحیه پیروان مذاهب اسلامى كه با عقیده و مذهب او مخالف هستند.
    با نگاهى به تاریخ اسلام در مى‏یابیم كه اوج بحث تقیّه و ملاحظه‏كارى‏هاى شیعه، در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و با سفارش و توصیه آن دو امام بزرگوار بوده كه دلیل آن نیز شرارت‏هاى حكومت‏هاى بنى‏امیّه و بنى‏عباس و حامیان آنها بوده است.
    حاكمان این قوم هرچند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دلیل این كه خطر آنها دست كمى از خطر كفّار نداشت، ائمّه معصومین علیهم‏السلام پیروان خود را توصیه به تقیّه مى‏كردند. بنابر این، از نظر علماى شیعه در هرجا كه خطرى از ناحیه كافر یا مسلمان، مؤمنى را تهدید نماید، تقیّه لازم است.
    اما از نظر حكمى نیز میان علماى شیعه و سنّى اختلاف است. اهل سنّت، تقیّه را به این معنا جایز مى‏دانند كه فرد مسلمان هنگامى كه خود را در خطر مرگ ببیند مى‏تواند در برابر دشمنِ كافر سرسختانه به عقیده خود عمل كند هرچند به قیمت جان او تمام شود و یا مى‏تواند تقیّه كند و با دشمن همگام گردد. ابن كثیر دمشقى مى‏گوید: «اتّفق العلماء على انّ المكره على الكفر یجوز له ان یوالى ابقاء لمهجته و یجوز له ان یأبى كما فعل بلال رضى‏اللّه عنه؛ تمام علما اتّفاق نظر دارند كه شخص مجبور به كفر گویى مى‏تواند براى حفظ جان خود با كفّار دوستى كند و نیز مى‏تواند امتناع نموده و تسلیم آنها نشود، چنان كه بلال(رض) در برابر كفّار تسلیم نشد.»36
    زمخشرى ـ از مفسّران اهل سنّت ـ نیز در این باره مى‏گوید:
    «فان قلت اىّ الامرین افضل، فعل عمّار ام فعل ابویه؟ قلتُ بل فعل ابویه لانّ فى ترك التّقیة و الصّبر على القتل اعزازاً للاسلام؛ اگر بگویى كدام یك از دو عمل بهتر است، كار عمّار یا كار پدر مادر او؟ من مى‏گویم كار پدر و مادر او بهتر است؛ چون در ترك تقیّه و صبر و تحمّل در برابر كشته شدن، عزّت اسلام نهفته است.»37
    بنابراین، حكم تقیّه از نظر علماى سنّى حدّاكثر، ترخیص است نه عزیمت. اما از نظر علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین علیهم‏السلام تقیّه براى حفظ نفس از خطر قتل، واجب است. شیخ طوسى در این باره مى‏گوید: «والتّقیّة عندنا واجبة عند الخوف على‏النّفس؛ تقیّه در نظر علماى شیعه هنگام ترس از كشته شدن واجب است.»38

    تقیّه، عزیمت است نه ترخیص

    با توجّه به این كه عمل به تقیّه و یا ترك آن بستگى به تشخیص فرد گرفتار دارد دیگرجایى براى توهّم باقى نمى‏ماند كه گفته شود «تقیّه، ترخیص است نه عزیمت» و حال آن كه اهل سنّت تقیّه را ترخیص مى‏دانند.39 منشأ این توهّم آن است كه آنها تقیّه را یك وظیفه و حكم تكلیفى نمى‏دانند، بلكه آن را یك عمل مباح تلقّى مى‏كنند. در صورتى كه حفظ نفس، از اهمّ تكالیف است و مؤمن همان گونه كه وظیفه دارد نماز بخواند، موظّف است خود را از خطر مصون بدارد. امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «ولا تلقوا بایدیكم الى التّهلكة»، با دست خود، خویش را به هلاكت نیندازید40؛ مى‏فرماید: این آیه مربوط به تقیّه است.41
    با توجّه به این كه حكم در آیه، نهى است و نهى از نظر اصولى، ظهور در حرمت دارد. پس تقیّه یك حكم تكلیفى است نه این كه ترخیص و اباحه باشد و اگر افرادى مانند میثم تمّار و عبد بن حذافه و شخص گرفتار مسیلمه كذّاب به تقیّه عمل نكردند، دلیل بر نقض تكلیفى تقیّه نیست؛ زیرا تشخیص عمل به تقیّه، مانند هر تكلیف دیگرى، به علم خود مكلّف مربوط مى‏شود و آنها وظیفه خود را آن گونه تشخیص دادند كه عمل كردند.42

    حدّ نهایى تقیّه

    باید دانست كاربرد تقیّه كه در جهت مصلحت مؤمنان و مسلمانان جعل شده است، داراى حدّى است كه فراتر از آن جایز نخواهد بود؛ به این معنا كه تقیّه براى حفظ جان، آرمان و عقیده تجویز شده است. حال اگر تقیّه كارایى خود را از دست بدهد و دشمن به‏گونه‏اى شریر و ستمكار باشد كه در هر حال قصد نابودى مؤمن را داشته باشد، در آنجا تقیّه جایز نیست، بلكه باید مقاومت كرد. امام باقر علیه‏السلام در این باره مى‏فرماید:
    «انّما جعل التّقیّة لیحقن بها الدّم فاذا بلغ الدّم فلیس تقیّة؛ همانا تقیّه قرار داده شده است براى اینكه خون‏ها مصون بماند، پس هرگاه كار به قتل و خونریزى كشید، دیگر تقیّه روا نیست.»43
    یعنى اگر وضعیت به گونه‏اى باشد كه مؤمن و مسلمان با دشمن مماشات كنند یا نكنند، در هر حال كشته مى‏شوند، در این صورت تقیّه جایز نیست و اگر در تاریخ مى‏خوانیم كه افرادى به رغم حكم تقیّه، با دشمن مدارا نكرده و كشته شده‏اند، بر این اساس است؛ یعنى براى آنها ثابت گردیده بود كه دشمن در هر حال آنها را خواهد كشت، از این رو تقیّه نكرده و در جهاد با دشمن كشته شده‏اند. به عنوان نمونه، در ماجراى شهادت امام حسین علیه‏السلام ، براى آن حضرت ثابت شده بود كه یزید به هر صورت او را به شهادت خواهد رساند، لذا آن حضرت تقیّه نكرد.

    تقیّه در زمان معصومان (علیهم‏السلام)

    محدوده تاریخى تقیّه در زمان معصومان علیهم‏السلام ، همان گونه كه ذكر گردید، از ابتداى بعثت پیامبراكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تا پایان غیبت صغرى مى‏باشد و به چهار دسته تقسیم مى‏شود:
    1.تقیّه سیاسى؛
    2.تقیّه اجتماعى؛
    3.تقیّه فقهى؛
    4.تقیّه كلامى؛
    منظور از تقیّه سیاسى، تقیّه معصوم علیه‏السلام در هنگام مواجهه با قدرت‏هاى حاكم است.
    مقصود از تقیّه اجتماعى، تقیّه در هنگام برخورد با عامّه (اهل سنّت) است كه به كیفیت‏هاى مختلفى همچون: مدارات در هنگام معاشرت با آنها، شركت در اجتماعات آنان و نیز پنهان نمودن حق یا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان مى‏باشد.
    منظور از تقیّه فقهى، تقیّه در موارد احكام فقهى است كه معصوم علیه‏السلام به جهت تقیّه، حكمى را پنهان نموده و یا خلاف آن را اظهار مى‏نماید كه به «تقیّه در حكم» نیز معروف است.
    مراد از تقیّه كلامى، تقیّه در مسائل مربوط به ولایت و امامت ائمّه علیهم‏السلام مى‏باشد.
    قابل ذكر است كه منظور از تقسیمات فوق، تقسیم دقیق منطقى نبوده، بلكه به جهت سهولت فهم مطالب به این امر اقدام نمودیم. چرا كه در بسیارى از موارد، امكان تداخل آنها در یكدیگر نیز وجود دارد؛ مثل آن كه امام علیه‏السلام در مقابل قدرت حاكم، در حكمى فقهى تقیّه نماید، كه مى‏توان آن را هم در بخش تقیّه سیاسى و هم در بخش تقیّه فقهى داخل نمود.

    یادآورى

    در این تحقیق به جهت گستردگى بحث و بدین منظور كه اوّلاً موضوع تحقیق ما «بررسى تقیّه از دیدگاه امام صادق علیه‏السلام و جایگاه آن در عصر ایشان» بوده، ثانیاً بیشترین موارد تقیّه و حمل بر تقیّه در روایات، در دوران آن حضرت مشاهده مى‏شود، ما از پرداختن به ابعاد دیگر خوددارى مى‏كنیم. اما قبل از هر چیز، لازم است كه این شبهه، پاسخ داده شود:
    امام صادق علیه‏السلام كه در عصر عزّت اسلام مى‏زیست، چه نیازى به تقیّه و توصیّه به آن داشت؟44
    پاسخ: با بررسى دوران امامت امام صادق علیه‏السلام (114 ـ 148 ق.) در مى‏یابیم كه این دوران را مى‏توان به سه بخش تقسیم نمود:
    اوّل: دوره استقرار دولت بنى امیه (114 ـ 125 ق.).
    دوم: دوره درگیرى‏هاى بنى امیه و بنى‏عباس و نیز درگیرى‏هاى بنى عباس در آغاز حكومت با مخالفان خود (125ـ145 ق.)
    سوم: دوران تثبیت دولت عباسى (145 ـ 148 ق.).
    امام صادق علیه‏السلام از بخشى از دوره اوّل و تمام دوره دوم توانست به خوبى استفاده نموده و به نشر معارف اسلام و شیعه بپردازد. به همین جهت و با توجّه به سهم فراوان آن امام در نشر مذهب شیعه، این مذهب با نام «جعفرى» مشهور گشت. اما در دوره سوم به شدّت تحت فشار حكومت عباسى قرارگرفت كه بیشتر مواردِ تقیّه آن حضرت و نیز روایات سفارش و ذكر فضائل تقیّه، مربوط به این دوره است. در واقع آن دوره نه دوران عزّت اسلام، بلكه دوره اقتدار بنى‏عباس بود؛ زیرا در حقیقت یكى از تاریك‏ترین دوره‏هاى اسلام مى‏باشد، به خصوص با فشار و اختناقى كه منصور دوانیقى در عصر خلافت خود ایجاد كرده بود، به گونه‏اى كه امام صادق علیه‏السلام حتّى نتوانست وصىّ خود را با صراحت اعلام كند و «وصیّت» بین پنج نفر مردّد ماند كه یكى از آنها خود منصور بود تا جان وصىّ واقعى در خطر نیفتد.45

    امام صادق (علیه‏السلام) و تقیّه

    همان طور كه بیان شد، اكثر روایات فقهى شیعه از زبان امام صادق علیه‏السلام صادر شده است. هم چنان كه بیشترین موارد تقیّه، به ویژه تقیّه فقهى و نیز حمل بر تقیّه را در روایات آن حضرت مشاهده مى‏كنیم. همچنین دوره امامت آن حضرت یكى از طولانى‏ترین دوران‏هاى امامت ائمّه علیهم‏السلام به شمار مى‏رود. امام صادق علیه‏السلام اگرچه در مقطعى از دوره امامت خود ـ به خصوص پس از حكومت هشام تا دهه اوّل حكومت منصور ـ یعنى از سال 125 تا 145 ق. توانست آزادانه به نشر حقایق و معارف بپردازد، اما عواملى باعث صدور روایات تقیّه‏اى از آن حضرت شد؛ همچون:
    1.تقیّه از حكومت در دوران هشام و منصور.
    2.پراكندگى اصحاب آن حضرت از جهت مذهب كه در مواردى ایشان، طبق مذهب فقهى پرسشگران جواب مى‏داد.
    3.حفظ جان اصحاب خود.
    4.شكّاك بودن بعضى از اصحاب. بنابر اظهارات فوق، احتمال تقیّه در روایات آن حضرت حتى اگر ناقل آن، اصحاب خاصّى همانند زراره باشد، فراوان است. همچنین اگر بخواهیم با ترسیم یك منحنى روایات تقیّه را بررسى كنیم، باز به این نتیجه مى‏رسیم كه دوره امامت امام صادق علیه‏السلام بلندترین نقطه این منحنى را به خود اختصاص مى‏دهد. براى روشن‏تر شدن این مطلب، ذكر یك نكته كافى است كه 53 روایت از 106 روایات مربوط به تقیّه (با حذف مكرّرات) كه در كتاب بحارالانوار جمع‏آورى شده، از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است.46 یعنى حدود 50 درصد روایات تقیّه را شامل مى‏شود و این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیّه است كه امام صادق علیه‏السلام از قول امامان پیش از خود نقل مى‏كند.
    علت فراوانى این روایات را تنها در بُعد سیاسى، مى‏توان معلول فشارهاى سهمگین حكومت‏هاى مركزى در دوران اوّل و سوم و تا حدودى دوره دوم امامت آن حضرت دانست.
    رشد روایات در بخش‏هاى دیگر را نیز مى‏توان در عللى همچون: 1. طولانى بودن دوران امامت ایشان، 2. توفیق فراوان آن حضرت در نشر معارف و احكام اسلام، 3. از سوى دیگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار شاگرد و راوى از آن حضرت، 4. شدّت اختلاط اقلیّت شیعیان با اكثریّت سنّى ـ كه افراد متعصّب فراوانى را در خود جاى داده بود ـ جست و جو نمود.47
    همچنین فعّالیّت شدید غالیان كه در این دوره به نقطه اوج خود رسیده بودند و بهره‏بردارى آنان از شخصیّت و روایات ائمه علیهم‏السلام را نیز نباید از نظر دور داشت. این امر موجب مى‏شد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند شیعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بیان آنها تقیّه نمایند.48 اینك به بررسى مواردى از روایات حضرت در این زمینه مى‏پردازیم:

    1.تقیّه سیاسى

    مواردى از تقیّه سیاسى در سیره امام صادق علیه‏السلام و یارانش را مى‏توان این گونه برشمرد:
    1. پوشیدن لباس سیاه در فقه شیعه مكروه است، اما این لباس در زمان قیام عباسیان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاریخ با عنوان «مسودة» (سیاه جامگان) معروف شدند. در روایتى آمده است هنگامى كه امام صادق علیه‏السلام در «حیره» به سر مى‏برد، فرستاده ابوالعبّاس سفّاح براى او لباس بارانى فرستاد كه یك طرف آن سفید و طرف دیگر آن سیاه بود. امام علیه‏السلام آن را پوشید و فرمود: «اما انّى البسه و انا اعلم انّه لباس اهل‏النّار49؛ من آن را مى‏پوشم در حالى كه مى‏دانم لباس اهل آتش است.» در روایت دیگرى به همین مضمون چنین وارد شده است كه امام علیه‏السلام حتى آستر و پنبه لباس هاى خود را سیاه كرده بود.50
    2.امام صادق علیه‏السلام در حدیثى مى‏فرمایند:
    «كلّما تقارب هذا الأمر كان أشدّ للتقیّة؛ هرچه به این امر نزدیك‏تر مى‏شویم، تقیّه شدیدتر مى‏گردد.»51
    علاّمه مجلسى هذاالأمر را به «خروج قائم علیه‏السلام » تفسیر كرده است. اما شاید بتوان آن را به قصد امام علیه‏السلام براى قیام و نزدیك شدن زمان آن نیز تفسیر نمود كه البته به علّت دگرگونى شرایط محقّق نشد.
    3.با آن كه زیارت امام حسین علیه‏السلام در كربلا در آن زمان براى شیعیان خطراتى را دربرداشت، اما به جهت خاموش نشدن این مشعل فروزان، امام صادق علیه‏السلام شیعیان را به زیارت بسیار مختصرى كه مخصوص حال تقیّه است، توصیه مى‏نمایند. بدین قرار: این زیارت پس از غسل و پوشیدن لباس تمیز، فقط بر سه مرتبه گفتن «صلّى اللّه علیك یا ابا عبداللّه» مشتمل است.52 در روایت دیگرى، امام صادق علیه‏السلام ضمن بیان آداب زیارت، سفارش به تقیّه را یادآور مى‏شوند و مى‏فرمایند: «وَ یلزمك التّقیّة الّتى هى قوام دینك بها؛ لازم است تقیّه‏اى كه قوام دین به آن است را رعایت كنى.»53

    2.تقیّه اجتماعى

    در زمان امام صادق علیه‏السلام تقیّه اجتماعى نیز ابعاد گسترده‏ترى مى‏یابد و با بررسى سیره امام و اصحاب او، به موارد فراوانى از این نوع تقیّه برخورد مى‏كنیم. از جمله درباره آن حضرت داستانى بیان شده است، بدین گونه كه: آن حضرت هنگام شنیدن دشنام به على علیه‏السلام از بعضى از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفى كرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وى سلام كرده و با او مصافحه نمود.54
    در روایات فراوانى آن حضرت دستور تقیّه اجتماعى را براى اصحاب و یاران خود صادر مى‏فرماید كه به چند مورد آن اشاره مى‏نماییم:
    1. «كظم الغیظ عن العدو فى دولاتهم تقیّة حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التعرّض للبلاء فى‏الدّنیا؛فرو بردن خشم از دشمن در زمان حكومت آنها به جهت تقیّه، احتیاط است براى كسى كه آن را عمل كند و دورى جستن از بلا در دنیا مى‏باشد.»55
    2. امام صادق علیه‏السلام در حدیثى ضمن تفسیر آیه‏اى از قرآن چنین مى‏فرماید: ««قولوا للنّاس حسناً»56، اى للنّاس كلّهم مؤمنهم و مخالفهم، امّا المؤمنون فیبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فیكلّمهم بالمداراة لاجتذابهم الى الایمان فانّه بأیسر من ذلك یكفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنین؛ این كه خداوند مى‏فرماید: «با مردم به نیكویى سخن گویید.» یعنى با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده رویى برخورد مى‏كند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ایمان جذب نماید، كه به آسان‏تر از این مى‏توان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع كند.»57
    3.نیز مى‏فرماید: «انّ مداراة اعداءاللّه من افضل صدقة المرء على نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقه‏هاى انسان براى حفظ خود و برادرانش مى‏باشد.»58
    4.امام در روایت دیگرى نتیجه عالى «مدارا» را چنین بیان مى‏فرماید: «من كفّ یده عن النّاس فانّما یكفّ عنهم یدا واحدة و یكفون عنهم ایادى كثیرة؛ كسى كه (با مردم مدارا كند و) از برخورد شدید با مردم دورى گزیند، در حقیقت او تنها یك دست (یك نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دست‏هاى (افراد) فراوانى را از اذیّت و آزار خود باز داشته است.»59
    5.امام صادق علیه‏السلام در روایتى مفصّل، در بیان فرق بین حكومت بنى‏امیه و امامت ائمه علیهم‏السلام مى‏فرماید: «انّ امارة بنى امیّة كانت بالسّیف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فى دینكم و فیما انتم فیه؛ حكومت بنى امیه با شمشیر، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت ما با نرمى، الفت با همدیگر، وقار، تقیّه، خوش برخوردى، پرهیزكارى و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دینتان و در آنچه شما برآنید (امامت و ولایت)، تشویق كنید.»60

    3.تقیّه فقهى

    «فقه شیعه» در دوران 34 ساله امامت امام صادق علیه‏السلام به نقطه اوج بالندگى و شكوفایى خود رسید، به گونه‏اى كه به «فقه جعفرى» معروف شد. روایات فقهى تقیّه‏اى نیز رشد روز افزونى پیدا كرد. گستردگى تقیّه و روایات تقیّه‏اى به گونه‏اى بود كه بعضى از یاران در استفتاى مكاتبه‏اى خود تصریح مى‏كنند كه مسأله تقیّه در میان نیست و خواستار بیان حكم در حالت عادى مى‏شوند؛61 از جمله:
    1.ابوبصیر از امام صادق علیه‏السلام درباره جواز سجده بر گلیم مى‏پرسد و امام علیه‏السلام جواب مى‏دهد: «اذا كان فى تقیّة فلابأس به؛ اگر در حالت تقیّه باشد، اشكالى ندارد.»62
    2.امام صادق علیه‏السلام درباره كیفیت برگزارى نماز خود با اهل سنّت چنین مى‏فرماید: «فامّا أنا فاُصَلّى معهم و اریهم انّى اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز مى‏خوانم و چنین وانمود مى‏كنم كه سجده مى‏نمایم، در حالى كه سجده نمى‏كنم.»63
    3.امام صادق علیه‏السلام در روایتى سوگند دروغین به جهت تقیّه را مجاز شمرده و براى شكستن آن كفّاره‏اى قائل نمى‏شوند: «لاحنث و لاكفّارة على من حلف تقیّة یدفع بذلك ظلماً عن نفسه؛ كسى كه به جهت تقیّه و براى دفع ظلم از خود، سوگند بخورد (و بعد خلاف آن عمل كند) این سوگند شكسته نمى‏شود و كفّاره‏اى ندارد.»64

    4.تقیّه كلامى

    به موازات رشد و بالندگى فقه شیعه به وسیله امام صادق علیه‏السلام ، كلام و معارف شیعه نیز در این زمان توسّط آن حضرت به نقطه اوج شكوفایى رسید و توانست در میان همه مذاهب كلامى رایج در آن روزگار، راه خود را پیموده و خود را در صدر مذاهب كلامى كه در ضمن مبتنى بر اصول و قواعد قطعى بود، قرار دهد. لذا در میان اصحاب امام صادق علیه‏السلام به چهره‏هاى كلامى متبحّرى همانند «هشام بن حَكم» برخورد مى‏كنیم كه در مبارزات كلامى خود با دیگر مذاهب كلامى، همیشه بر آنها پیروز است؛ به طورى كه امام علیه‏السلام هشام را با آنكه جوان نورسى است، در صدر مجلس خود جاى مى‏دهد. با مراجعه به ابواب مختلف كلامى مشاهده مى‏كنیم كه قسمت عمده روایات كلامى شیعه و همچنین تقیّه كلامى از زبان امام صادق علیه‏السلام نقل شده است. حال با این توضیحات، به چند نمونه از تقیّه‏هاى كلامى امام، اشاره مى‏نماییم:
    1.از امام صادق علیه‏السلام پرسیدند: زده شدن گردن‏ها براى شما محبوب‏تر است. یا برائت از على علیه‏السلام . حضرت فرمود: «رخصت (یعنى استفاده از تقیّه) براى من محبوب‏تر است.» و آنگاه به آیه نازل شده در شأن عمّار استناد نمود.65
    2.در روایتى امام صادق علیه‏السلام چنین مى‏فرماید: «ایّا كم و ذكر علىّ و فاطمة علیهماالسلام فانّ النّاس لیس شى‏ء ابغض الیهم من ذكر علىّ و فاطمة علیهماالسلام ؛ از آوردن نام على و فاطمه علیهماالسلام نزد مردم بپرهیزید، زیرا آنها یادآورى این دو را از هرچیز دیگر ناخوش‏تر مى‏دارند.»66
    علاوه بر تقسیم‏بندى مذكور، به حسب استفاده از آیات شریفه و روایات وارده، «تقیّه» داراى تقسیم‏بندى دیگرى نیز مى‏باشد:67
    1.تقیّه اكراهیه: عمل نمودن شخص مجبور هنگام اكراه و اجبار، براى حفظ جان و سایر شئون خود.
    2.تقیّه خوفیه: انجام اعمال و عبادات بر طبق فتاواى رؤساى علمى اهل سنّت (در محیط آنها) و احتیاط كامل گروه اقلیت در روش زندگى و معاشرت باگروه اكثریت، براى حفظ جان و سایر شئون خود و هم مسلكان.
    3.تقیّه كتمانیه: كتمان مرام و حفظ مسلك و اختفاى مقدار عدّه و قدرت جمعیّت هم مسلكان و فعّالیت سرّى در پیشبرد اهداف در موقع ضعف و هنگام مهیّا نبودن براى انتشار مرام كه مقابل فعالیّت علنى در موقع قدرت و تهیّه قواى كافى است.
    4.تقیّه مداراتیه: حُسن معاشرت و زندگى با اهل‏سنّت (اكثریت جامعه اسلامى) و حضور در مجامع و محافل عبادى و اجتماعى آنان، براى حفظ وحدت، اتّحاد اسلامى و تشكیل یك دولت با قدرت.
    اینك به ذكر روایاتى از امام صادق علیه‏السلام در هریك از انواع تقیّه مى‏پردازیم:

    تقیّه اكراهیه

    عمر بن مروان خزاز روایت كرده: از حضرت صادق علیه‏السلام شنیدم كه فرمود: رسول اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: چهارچیز از امت من برداشته شده است:
    اوّل: امرى كه در انجام آن مضطر باشند.
    دوم: كارى كه فراموش نمایند.
    سوم: امرى كه اجبار بر آن شده باشند.
    چهارم: فعلى كه فوق طاقت آنهاست.
    و فرمود: این امر از كتاب خدا استفاده مى‏شود68: «ربّنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علینا اصراً كما حملته على الذین من قبلنا ربّنا و لاتُحمّلنا ما لا طاقةَ لنا به»69، «الاّ من اكره و قلبه مطمئن بالایمان»70.
    در این روایت شریف حضرت امام صادق علیه‏السلام از نبىّ‏اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل نموده، یكى از امور برداشته شده از این امت، امرى است كه به انجام آن اكراه و اجبار شوند گرچه ترك واجب و فعل حرام باشد. حضرتش ذیل این حدیث به آیه‏اى كه درباره عمّار نازل شده تمسّك فرموده‏اند.
    از اطلاق این روایت چنین استفاده مى‏شود كه حرمت یا وجوب امرِ مورد اكراه و اجبار، گرچه در نهایت اهمّیت و لزوم براى شخص مورد اكراه و یا براى محیط اسلامى‏اش باشد، برداشته شده و مى‏تواند در فرض اوّل انجام داده و در فرض دوم ترك نماید. تقیّه براى افرادى كه قلباً ایمان دارند، در مواقع اضطرار و خطر جانى جایز است و تقیّه اكراهیه، مطابق روش عقلا، براى حفظ هدف و غرض مسلكى و ترجیح اهم بر مهم است.

    تقیّه خوفیه

    1.حسن بن زید بن على از حضرت امام صادق علیه‏السلام ، از پدرش نقل مى‏نماید: رسول اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مكرّراً مى‏فرمود: «لا ایمان لمن لاتقیّة له؛ كسى كه تقیّه نكند، داراى ایمان نیست.» و مى‏فرمود: خداى تعالى فرموده: «الاّ أن تتّقوا منهم تُقاة»71.
    نبى‏اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ذیل كلامش لزوم تقیّه را مطرح نموده و جهت بیان آن، متمسّك به آیه 28 سوره آل عمران شده‏اند، كه خداوند فرموده: فقط در مورد ترس از محذور و به خاطر دفع ضرر، تقیّه خوفیه نمایید و در ظاهر باكفّار دوستى و همبستگى كنید.
    2.حضرت صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «استعمال التّقیة لصیانة الاخوان فان كان هو یحمى الخائف فهو من اشرف خصال الكرام؛ عمل به تقیّه، براى حفظ برادران ایمانى است. و اگر عمل مذكور بیمناكى را از هراس رهانده و حفظ نماید، شریف‏ترین علائم كرم و بزرگوارى است.»72
    3.شیخ طوسى مسنداً از حضرت صادق علیه‏السلام نقل كرده: «علیكم بالتقیّة فانّه لیس منّا من لم یجعلها شعاره و دثاره مع من یأمنه لتكون سجیّته مع من یحذره73؛ موالیان ما! همیشه ملازم با تقیّه باشید. همانا كسى كه در حال ایمنى و نزد افراد بى‏آزار تقیّه را شعار و لباس خود ننماید تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمكار فراموش نكند، از ما نیست.»
    در این روایت، امام صادق علیه‏السلام شیعیان خود را دستور به تمرین وظیفه تقیّه مى‏فرماید تا در مورد خوف و پیش آمد ناگهانى، به طور طبیعى مهیّاى انجام وظیفه باشند.

    تقیّه كتمانیه

    1.معلّى بن خنیس روایت كرده: حضرت صادق علیه‏السلام فرمود: «یا معلّى! اكتم امرنا و لاتذعه فانّه من كتم امرنا و لم یذعه اعزّه‏اللّه به فى‏الدّنیا و جعله نوراً بین عینیه فى‏الآخرة یقوده الى الجنّة. یا معلّى! من اذاع امرنا و لم یكتمه اذّله‏اللّه به فى‏الدّنیا و نزع النّور من بین عینیه فى‏الآخرة و...؛ اى معلّى! طریقه ما را مخفى دار (سرّاً ترویج نما) و به طور آشكار منتشر منما، چه هركس امر ما را مكتوم داشته و نزد عامّه مردم آشكار ننماید، روش او را خدا در دنیا موجب عزّتش نموده و در آخرت به شكل نورى بین دو چشم او ظاهر مى‏نماید تا او را به سوى بهشت رهسپار كند. اى معلّى! هركس ولایت و امر ما را آشكار نموده و از كتمان و مستورى خارج نماید، خدا روش او را موجب خوارى او در دنیا و برطرف شدن روشنایى بین دو چشمش در آخرت مى‏نماید و روش او به شكل تاریكى بین دو چشمش در آمده تا او را به سوى آتش رهسپار نماید. اى معلّى! تقیّه از دین من و دین پدران من است. كسى كه روشش تقیّه نیست، بهره‏اى از دین ندارد. اى معلّى! همان طور كه خدا دوست دارد آشكار (هنگامى كه اهل حق واجد اكثریت و قدرتمند هستند) عبادت شود، همچنین دوست دارد (هنگام ضعف و اقلیت اهل حق) مخفى و به روش سرّى اطاعت گردد.»74
    با تفكّر و دقّت در این روایت (صدراً و ذیلاً) گفتار ما در باب این نوع تقیّه نیز روشن شده و این قسم تقیّه هم به كیّفیّت مذكور استفاده مى‏شود؛ زیرا در صدر روایت، رئیس مذهب جعفرى به گروه خود دستور داده، به طریقه و مسلك او و پدرانش كه در آن زمان در اقلیت و ضعف بودند، به طور سرّى عمل نموده و از عامّه مردم (اهل سنّت) مخفى نگه دارند. در اثناى روایت، تقیّه را از دین خود و پدران بزرگوارش معرّفى كرده و در ذیل روایت، از این عمل به «عبادت سرّى» تعبیر فرموده است. اضافه بر این، از تعبیر ایشان از روش مذكور به «روشنایى دو چشم» استفاده مى‏شود: این روش، طریق عمل به دین، راهنما و رساننده ما به واقعیّات مذهب است و تقیّه باید متكفّل عمل به تمام احكام یا مُعْظَم (اكثریت) آن باشد كه این مقصود، انحصار به تقیّه كتمانیه (اتّخاذ طریق سرّى مطمئن در عمل به تمام احكام و ترویج آن) دارد. لذا مى‏توان گفت: تمام روایاتى كه در آن اطلاق دین بر تقیّه شده، دلالت بر تشریع این نوع و این نحوه تقیّه دارد.75
    2.حضرت صادق علیه‏السلام از پدران بزرگوارش، از حضرت امیرمؤمنان علیهم‏السلام نقل فرموده: «التّقیّة دینى و دین اهل‏بیتى؛ تقیّه، دین من و دین اهل بیت من است.»76

    تقیّه مداراتیه

    1.مُدرك از حضرت امام جعفر صادق علیه‏السلام روایت كرده كه فرمود: «رحم اللّه عبداً اجتر مودّة النّاس الى نفسه فحدّثهم بمایعرفون و ترك ما ینكرون؛ خدا بنده‏اى را رحمت كند كه دوستى مردم را (به واسطه حُسن معاشرت و صحّت روش) به خود جلب نماید و سپس در حدود فهم و درك آنها نقل احادیث نموده و از نقل امورى كه مورد انكار آنهاست، خوددارى كند.»77
    2.معاویة بن وهب روایت كرده: از حضرت امام صادق علیه‏السلام سؤال كردم: وظیفه ما در معاشرت باگروه خود و با فرقه‏هاى دیگر اسلامى كه در محیط ما هستند و ما با آنها سر و كار و آمیزش داریم، چیست و چه نحوه معاشرتى سزاوار ماست؟ فرمود:«تؤدّون الامانة الیهم و تقیمون الشّهادة لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم78؛ امانات همه آنان را مسترد داشته، در موقع مخاصمه و ترافع نزد حاكم، بر نفع درستكار و ضرر گناهكار و نادرست، اقامه شهادت نموده، بیماران‏شان را عیادت كرده و در مراسم تدفین مردگان‏شان شركت كنید.»
    دلیل بر تشریع «تقیّه مداراتیّه» در روایات مذكور از محضر اهل بیت علیهم‏السلام ، به ویژه حضرت امام صادق علیه‏السلام ، مطابق آیات عدیده قرآنى: دستور به اتّحاد مسلمانان، كنار گذاردن اختلافات و موجبات تفرقه، اجتناب از دوستى حقیقى و همكارى مسلمانان با كفّار و اجانب مى‏باشد.79

    نتیجه

    با ذكر نمونه‏اى چند از احادیث امام صادق علیه‏السلام در باب انواع تقیّه و جایگاه آن در زمان آن حضرت، به خوبى آشكار مى‏گردد كه «تقیّه» به معنى خوددارى و حفظ نفس در مواقع خطر، از شیوه‏هاى عقلائى است كه در هر زمان براى بشر مطرح بوده است و در دوران امامت امام صادق علیه‏السلام شدیدترین حال خود را داشته است و مهم‏ترین دلیل براى كاربرد آن اصولاً حفظ جان و تثبیت اعتقادات دینى و احكام الهى مى‏باشد. همچنین ذكر گردید كه تشخیص مورد تقیّه، به این كه ضرورت و ناچارى باشد، با خود شخص است.80

    پی نوشت ها:

    1. معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 377.
    2. لسان العرب، ج 15، ص 378.
    3. ر.ك: النحو الوافى، حسن عباسى، ج 3، ص 209 و 210.
    4. این مطلب با استفاده از درس تفسیر آیة‏اللّه جوادى آملى نقل گردیده است. ذیل تفسیر آیه 28 سوره آل عمران.
    5. القواعد الفقهیّه، ناصرمكارم شیرازى، ج 1، ص 386.
    6. شرح عقائد الصدوق، شیخ مفید، ص 241.
    7. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسى، ج 2، ص 729.
    8. جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، نعمت اللّه صفرى، ص 47 و 48.
    9. مكاسب، رسالة التّقیّه، شیخ انصارى، ص 320.
    10. القواعد الفقهیّه، سیّد بجنوردى، ج 5، ص 43.
    11. روح المعانى، ابوالفضل آلوسى، ج 3، ص 121.
    12. المنار، سیدمحمد رشید رضا، ج 3، ص 280.
    13. فتح البارى فى‏شرح صحیح البخارى، ابن حجر عسقلانى، ج 12، ص 136.
    14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 75، ص 419، ح 74، به نقل از امام صادق(ع).
    15. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 11، ص 463، ح 16، به نقل از امام صادق(ع).
    16. انعام / 76 ـ 79.
    17. صافّات / 89.
    در بعضى از روایات، این كلام از باب «توریّه» دانسته شده و توجیهات مختلفى از سوى علامه مجلسى(ره) در ذیل آن بیان شده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح 4.)
    18. انبیاء / 62.
    19. ر.ك: الكشّاف، ابوالقاسم زمخشرى، ج 3، ص 124؛ المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، ج 14، ص 300.
    20. بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسایل الشیعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18.
    21. یوسف / 70.
    22. المیزان، ج 11، ص 238.
    23. طه / 43 و 44.
    24. بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18.
    25. وسائل الشیعه، ج 11، ص 18، ح 8 و ر.ك: مجمع البیان، امین الاسلام طبرسى، ج 8، ص 512.
    26. مؤمنون / 28.
    27. بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88.
    28. همان، ج 14، ص 425، ح 5.
    29. الكشّاف، ص 170.
    30. ر.ك: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 61 ـ 70 و مقاله تقیّه و جایگاه آن در احكام عبادى و حقوقى، سید هاشم بطحائى، مجلّه مجتمع آموزش عالى قم، ش 12 (ویژه حقوق) سال چهارم، بهار 1381.
    31. مجمع البیان، ج 6، ص 389.
    32. نحل / 106.
    33. ر.ك: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 70 و 71.
    34. التفسیر الكبیر، فخرالدّین رازى، ج 8، ص 12.
    35. المنار، ج 3، ص 281.
    36. تفسیر القرآن العظیم، ابن كثیر دمشقى، ج 2، ص 609.
    37. الكشّاف، ص 637.
    38. التبیان فى تفسیر القرآن، طوسى، ج 2، ص 435.
    39. الكشّاف، ص 637.
    40. بقره / 195.
    41. وسائل الشیعه، ج 11، ص 467.
    42. ر.ك: مقاله تقیّه و جایگاه آن در احكام عبادى و حقوقى.
    43. وسائل الشیعه، ج 11، ص 483.
    44. ر.ك: مسألة التقریب بین اهل السنة والشیعه، القسم الاوّل، ص 330.
    45. براى آشنایى از جنایات منصور دوانیقى، ر.ك: مروج الذّهب، مسعودى، ج 3، ص 301 ـ 317.
    46. بحارالانوار، ج 75، ص 393 ـ 443.
    47. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 179.
    48. ر.ك: غالیان، كاوشى در جریان‏ها و برآیندها، نعمت اللّه صفرى.
    49. وسائل الشیعه، ج 3، ص 279، ح 6.
    50. همان، ص 280، ح 9.
    51. بحارالانوار، ج 75، ص 434، ح 97.
    52. وسائل الشیعه، ج 10، ص 357، ح 3.
    53. همان، ص 413، ح 1.
    54. بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61.
    55. همان، ص 399، ح 38.
    56. بقره / 83.
    57. بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42.
    58. همان.
    59. همان، ص 419، ح 73.
    60. وسائل الشیعه، ج 5، ص 430، ح 9.
    61. همان، ج 3، ص 251، ح 4.
    62. همان، ص 596، ح 3.
    63. همان، ج 5، ص 385، ح 8.
    64. بحارالانوار، ج 75، ص 394، ح 10.
    65. وسائل الشیعه، ج 11، ص 479، ح 12.
    66. همان، ص 486، ح 2.
    67. ر.ك: تقیّه در اسلام، على تهرانى، چاپ فیروزیان، مشهد 1354 ش.
    68. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 25.
    69. بقره / 286.
    70. نحل / 106.
    71. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 24.
    72. همان، باب 28.
    73. همان، باب 24.
    74. همان، باب 31.
    75. تقیّه در اسلام، ص 59 ـ 65.
    76. مستدرك الوسائل، میرزا حاجى نورى، كتاب امر به معروف، باب 23.
    77. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 26. 78. همان، كتاب حجّ، باب 1 از ابواب احكام العشرة.
    79. ر.ك: تقیّه در اسلام، ص 84 ـ 93؛ رساله‏اى در تقیّه، عبدالرضا ابراهیمى.
    80. ر.ك: میزان الحكمه، محمدى رى‏شهرى، ج 14، (ترجمه فارسى)، باب تقیّه؛ مكاسب، شیخ مرتضى انصارى؛ مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهر آشوب، ج 4؛ اصول كافى، كلینى، ج 2؛ مبانى تكملة المنهاج، موسوى خویى، ج 2؛ جواهرالكلام، محمدحسن نجفى، ج 32 و مبانى و جایگاه تقیّه در استدلالهاى فقهى، محمدحسین واثقى‏راد.

    منبع: پایگاه حوزه
    پنج شنبه 20/11/1390 - 12:5
    اهل بیت
    پیشواى ششم شیعیان، حضرت ابوعبدالله جعفر بن‏محمد صادق علیه السلام، در سپیده دم روز دوشنبه،17 ربیع‏الاول سال‏83 ق در مدینة الرسول از دامان پاك - ام فروه - بانوى بزرگ از خاندانى شرافتمند، دختر قاسم بن‏محمد بن‏ابى‏بكر از فقهاى هفتگانه مدینه، پا به عرصه وجود نهاد.
    معروفترین لقب آن بزرگوار «صادق‏» است كه به علت متمایز شدن از جعفر كذاب - برادر امام حسن عسكرى علیه السلام - انتخاب شده است. صدوق المحدثین ابن‏بابویه قمى در این باره به سند خویش از پیامبر اكرم روایت كرده است كه: «هنگامى كه فرزندم جعفر بن‏محمد بن على بن‏الحسین به دنیا آمد، او را «صادق‏» بنامید. زیرا در نسل او همنامش به وجود خواهد آمد كه بدون حق ادعاى امامت‏خواهد كرد و او نزد خدا، جعفر كذاب است.»
    امام سجاد علیه السلام پس از نقل این گفتار پیامبر گریست و فرمود:
    گویا مى‏بینم جعفر كذاب را كه خلیفه بناحق زمان خویش را بر جستجوى امام پنهان و بر حق (امام مهدى علیه السلام) برانگیخته است.

    مدت زندگى و امامت‏حضرت

    امام صادق(علیه السلام) در سن 31 سالگى، پس از شهادت امام باقر(7 ذیحجة الحرام 114 ق) از سوى خداوند به امامت امت و جانشینى پیامبر برگزیده شد و به مدت 34 سال رهبریش به طول انجامید و سرانجام در سن 65 سالگى به وسیله زهر منصور دوانیقى در 25 شوال 148 ق به شهادت رسید.

    عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

    آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده,استفاده ازعلم بى كران امامت, تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى فكرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
    الف ـ دانش امام.
    ب ـ ویژگى هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پایه ریزى نهضت علمى شد.
    ج ـ اولویت ها در نهضت علمى.
    د ـ شیوه ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.

    دانش امام

    شیخ مفید مى نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده اند كه به تمام شهرها منتشر شده وكران تا كران جهان را فراگرفته است و ازهیچ یك از علماى اهل بیت (علیهم السلام) به اندازه امام صادق(علیه السلام) حدیث نقل نشده است .
    اصحاب حدیث, راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عدد شان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانه هاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال كرده است.
    سید مومن شافعى نیز مى نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن.
    ابوحنیفه مى گوید: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد(علیه السلام) ندیده ام و او حتما داناترین امت اسلامى است.
    حسن بن زیاد مى گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظرتوچه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد(علیه السلام).
    روزى منصوردوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد (علیه السلام) پیدا كرده اند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است.
    پرسشهایى دشوار آماده كن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم, دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم.
    من یك یك سوال مى كردم و حضرت در جواب مى فرمود: درمورد این مسئله, نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است وفتواى خود را نیز مى گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود.

    ویژگى هاى عصر آن حضرت

    عصر امام صادق(علیه السلام) همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضییق ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى شد بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود, به تبعید مى بردند . ازجمله یكبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت.
    یكبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره, كوفه و بغداد رفت.
    با این بیان, این تحلیل كه حكومت گران به دلیل نزاع هاى خود, فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت, به صورت مطلق پذیرفتنى نیست , بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مى كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویكرد حضرت, بسته بودن راه هاى دیگر بود.
    چنان كه امام از ناچارى عمدا روبه تقیه مىآورد. زیرا خلفا درصدد بودند با كوچكترین بهانه اى حضرت رااز سرراه خود بردارند.
    لذا منصورمى گفت: جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى توان فرو برد ونه مى توان بیرون افكند. برهمین اساس خلفا درصدد بودند ولو به صورت توطئه, حضرت را گرفتار و در نهایت شهید كنند.
    همانگونه كه درتاریخ نیز ثبت می باشد ، منصورتا بدانجا پیش می رود كه جاسوسانی در لباس دوست برای فریب امام (علیه السلام) روانه می گرداند تا شاید بتواند با نیرنگ روابط سیاسی امام و شیعیانشان درخراسان را آشكار ساخته وامام رادركام توطئه اندازد، اماعلم لدنی وعنایت پروردگار درایت و فراست امام رابرانگیخته وموجبات رسوائی هرچه بیشتر منصور را فراهم می سازد .
    آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه حكومت وقت مى شد, لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) بود, روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.

    اولویت ها در نهضت علمى

    حقیقت این است كه جریان نفاق,خطرناك ترین انحرافى است كه اززمان پیامبراكرم(صلّی الله علیه وآله) شروع شده ودرآیات مختلفى بدان اشاره شده است, مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حركت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد, اما از اولین لحظات رحلت, تمام هجمه هاى منافقان به یكباره برسراهل بیت علیهم السلام فرو ریخت.
    لذا مرحوم علامه طباطبایى (رحمت الله علیه) مى نویسد: هنگامى كه خلافت ازاهل بیت (علیهم السلام) گرفته شد, مردم روى این جریان از آن ها روى گردان شدند و اهل بیت (علیهم السلام) در ردیف اشخاص عادى بلكه به خاطر سیاست دولت وقت, مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمان ها از اهل بیت (علیهم السلام) دور افتادند و از تربیت علمى وعملى آنان محروم شدند.
    البته امویان به این هم بسنده نكردند وبا نصب علماى سفارشى خود, كوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار (علیهم السلام) از این طریق نیز جلوگیرى كنند.
    چنانچه معاویه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست, عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد:
    كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود, عبدالله بن نجیع فتوا دهد, از سوى دیگر مردم از تفسیرقرآن نیزچون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل گرفت.
    رفته رفته كه قیامهاى شیعى اوج گرفت وگاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد, دونظریه قیام مسلحانه ونهضت فرهنگى دراذهان مطرح شد.
    چون قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مى شد, نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حركتى علمى مى توانست سوق پیدا كند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى, اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود.
    لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.

    شیوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى

    تربیت راویان
    از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى , احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلّی الله علیه وآله) , امیر مومنان(علیه السلام)، امام(علیه السلام) را وامى داشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد .
    لذا اینك از آن امام در هر زمینه اى روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به (جعفرى).
    آرى, راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر , فقه, تاریخ , مواعظ , اخلاق , كلام , طب , شیمى و... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند.
    امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آن ها را از من روایت كنید.
    محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.
    و حسن بن على و شامى گفت : من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مى گفتند: جعفر بن محمد (علیه السلام) برایم چنین گفت.
    این حجم گسترده از راویان در واقع, كمبود روایت از منبع بى پایان امامت را در طى دوره هاى مختلف توانست جبران كند و از این حیث امام(علیه السلام) به موفقیت لازم دست یافت.
    آرى, روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیز روایات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده اند كه مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مى رسند و اكثر اصول اربعمإئه از امام صادق (علیه السلام) است و همچنین اصول چهار صدگانه اساسى كتب اربعه شیعه ( كافى , من لا یحضره الفقیه, التهذیب, الاستبصار) را تشكیل دادند.
    تربیت مبلغان و مناظره كنندگان
    علاوه بر ایجاد خزأن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مى شدند, حضرت به ایجاد شبكه اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند وشبهات را ازچهره دین بزدایند.
    هشام بن حكم, هشام بن سالم, قیس, مومن الطاق, محمد بن نعمان, حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند.
    تاجائی كه امام (علیه السلام) در ضمن برخی مناظراتشان شاگردان خودراتشویق می نمایند تا در حضورامام در فنی كه تخصص یافته و در آن متبحر شده اند با دیگران رودررو شده و این جرات وقدرت بیان را به نمایش بگذارند.
    جالب تر آنكه امام(علیه السلام) درهر فنی از یكی از ایشان درخواست مطلب می نماید و توان تخصصی افراد را به صحنه مناظره كشیده تا همه بدانند مبلغ دین درفنون تخصصی و ویژه ای كه آموزش دیده می بایست به پاسخ بپردازد.
    برخورد با انحرافات ویژه
    امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمى‏كوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان‏را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس. چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مى‏كردند و باسنى‏ها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كه‏مى‏توانست‏شیعیان را تهدیدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس‏و استحسان تلاش كرد. مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقه‏اى از دین نیز درمكتب امام جایگاه ویژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مى‏كرد. از جمله آن‏ها حكایت معروفى است كه باهم مى‏خوانیم:
    حضرت مردى را دید كه قیافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامه‏اش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت كردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏كنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم‏و خدا مى‏فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هركس كاربدى بكند كیفر نمى‏بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم. از طرف دیگر چون خدا مى‏فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هركس یك كار نیك انجام دهد، برایش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36حسنه برایم مى‏ماند! امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه كامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند كار نیك را از متقین قبول‏دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواندمترتب باشد.
    آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بیت رسالت، سبب شد مردانى‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن‏و دین را به خوبى نفهمیده‏اند و از این روى همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند.
    امام صادق (علیه السلام) از دیدگاه مورخان و محدثان
    شخصیت امام صادق (علیه السلام) همچون اجداد بزرگوارش اگر چه تنها متعلق به شیعه نبوده بلكه مربوط به كل جهان انسانیت است و خاورشناسان غیر مسلمان نیز به مطالعه ابعاد مختلف زندگى و شخصیت این امام بزرگوار پرداخته‏اند، لیكن با كمال تأسف آنان زندگانى امام را تنها از زاویه دید محدود مادى نگریسته‏اند!
    شناخت چهره واقعى امام و بررسى حیات پر بار و مملو از اسرار این پیشواى بر حق در تمام ابعاد آن فقط در صلاحیت علما و دانشمندانى است كه از هرگونه تنگ نظرى و غرض ورزى و كوردلى بدورند، و ما در این فصل شخصیت برجسته امام صادق (علیه السلام) را از دیدگاه بعضى مورخان، محدثان، تراجم نگاران مسلمان، حاكمان و سلطه گران وقت و حتى زنادقه و ملاحده عصر، نظاره مى‏كنیم .
    هدف از گردآورى و ارائه این اسناد آن است كه اجمالاً معلوم شود برخى نویسندگان مغرب زمین و همفكران شرقى شان چگونه وقتى امام و شخصیت ملكوتى او را با عینك مادیت صرف نگریسته‏اند دچار لغزشهاى غیر قابل گذشت شده و آنجا كه نتوانسته‏اند آن همه معارف و دانشهاى امام را منكر شوند او را شاگرد مع الواسطه بطلمیوس معرفى كرده‏اند. 1
    اینك نظرات گوناگون برخى دانشمندان و نویسندگان جهان اسلام درباره شخصیت بى مثال ششمین پیشواى معصوم شیعه:
    «حافظ محمد شمس الدین دمشقى» معروف به ذهبى 673 - 748 ق. در كتاب «میزان الاعتدال»، ج 1، ص 192:
    «ابو عبدالله جعفر بن محمد بن على بن الحسین هاشمى، امامى بزرگوار و نیكمردى صادق و داراى شأن و مقامى بس والا بوده است.»
    «حافظ ابوزكریا محى الدین بن شرف الدین نووى» در گذشته به سال 676 ق. در كتاب «تهذیب الاسماء و الصفات»، ج 1، ص 149:
    «روایان و محدثان مشهورى مانند محمد بن اسحاق، یحیى انصارى، مالك، ابن جریح، شعبه، یحیى قطان و سفیانها و دیگران از امام صادق (علیه السلام) روایت كرده‏اند و جملگى بر امامت، سیاست و جلالت شأن او متفق القول بوده‏اند. عمروبن مقدام مى‏گفته: من هر وقت به جعفر بن محمد (علیه السلام) نظر مى‏انداختم مى‏دانستم كه او از نسل و ذریه پیغمبران است.»
    «احمد بن محمد» مشهور به ابن خلكان متوفى به سال 681 ق. در «وفیات الاعیان»، ج 1، ص 327:
    «... او یكى از امامان دوازده گانه بر مذهب امامیه است و از سادات اهل بیت بوده و به صادق ملقب گشته است، چون همیشه راستگو بوده است و فضائل و مناقب او مشهورتر از آن است كه ذكر شود. از جمله شاگردان امام، جابربن حیان صوفى طرطوسى است. او كتابى در یكهزار برگ و مشتمل بر پانصد رساله از رساله‏هاى علمى امام‏تألیف كرده است . امام صادق (علیه السلام) پس از وفات، در گورستان بقیع كنار قبر پدرش حضرت محمد باقر (علیه السلام) به خاك سپرده شد؛ همان مقبره‏اى كه جدش امام سجاد و عموى جدش سبط اكبر، حسن بن على علیهم السلام هم در آنجا مدفونند، چه آرامگاه مقدس و شریفى.»
    «شبلنجى مؤمن مصرى» متولد 1250 ق. در «نورالابصار»، ص 131:
    «فضائل و صفات پسندیده امام صادق (علیه السلام) آن اندازه فراوان است كه تحت هیچ محاسبه عادى در نمى‏آید و نویسنده هر قدر هوشیار و چیره دست باشد از عهده بررسى و قلمفرسائى درباره آنها بر نمى‏آید.»
    «دمیرى محمد بن موسى» 742 - 808 ق. در كتاب «حیوة الحیوان»، ج 1، ص 279:
    «ابن قتیبه در ادب الكاتب مى‏نویسد: كتاب جفر كه جعفر بن محمد آن را نوشته، تمام مایحتاج انسانها و همه دانشهاى بشرى را تا روز قیامت در بر دارد، «ابوالعلاء» در اشاره به همین كتاب سروده است:
    لقد عجبوا لآل البیت لما
    اتاهم علمهم فى جلد جفر
    فمرآة المنجم و هى صغرى‏
    تریه كل عامرة وقفر
    مردم در شگفتند كه چگونه دانشهاى اهل بیت
    در جلد جفر گردآمده است !
    آئینه منجم و ستاره‏شناس با آن حجم كوچكش‏
    هر جاى خراب و آباد را به او نشان مى‏دهد.»
    «محمد بن على صبان شافعى» در كتاب» «اسعاف الراغبین» چاپ شده در حاشیه «نورالابصار»، ص 208:
    «امام جعفر بن محمد (علیه السلام) پیشوائى بوده بزرگوار و مستجاب الدعوه. هرگاه از خداوند چیزى درخواست مى‏كرد، تا سخنش پایان نیافته حاجتش را برآورده مى‏دید.»
    «ابوالمواهب عبدالوهاب شافعى مصرى» معروف به شعرانى در «لواقح الانوار»:
    «امام صادق (علیه السلام) هر موقع به درگاه الهى دست بلند مى‏كرد و عرض حاجت مى‏نمود و مى‏گفت: خدایا! من نیازى چنین و چنان دارم، هنوز دعایش به پایان نرسیده، خداوند حاجت او را بر مى‏آورد.»
    «سبط ابن جوزى ابومظفر شمس الدین »واعظ مشهور حنفى 582 - 654 ق. در كتاب «تذكرة خواص الامة»:
    «علماى تاریخ و اهل سیره نوشته‏اند: امام صادق (علیه السلام) همیشه به عبادت و بندگى خدا و نیایش به درگاه الهى روزگار مى‏گذرانید و از جاه‏طلبى و دنیادارى رویگردان بود و از جمله مكارم اخلاق او چیزى است كه «زمخشرى» در كتاب «ربیع الابرار» از «شقراوى» نقل كرده است. وى مى‏گوید: به روزگار منصور عباسى به همه مردم از بیت المال سهم و عطائى مى‏دادند و من به علت نداشتن واسطه و معرف در كنار خانه امام صادق (علیه السلام) نومیدانه ایستاده بودم. وقتى امام از خانه بیرون آمد حاجت خویش به او باز گفتم. امام به خانه برگشت و براى من هدیه و عطائى آورد و فرمود: اى شقراوى! كار نیك و عمل نیكو از هر كس سر زند خوب و پسندیده است، ولى از توبهتر؛ چون با ما نسبت و خویشى دارى. و كار قبیح و عمل زشت از همه كس زشت و ناپسند است ؛لیكن از تو زشت‏تر و ناپسندتر، زیرا به ما منسوبى.
    شقراوى از بستگان امام بوده و متأسفانه اعتیاد به مى‏خوارگى و بدمستى داشته است و ازنشانه‏هاى بزرگوارى امام آنكه او را از صله و احسان خویش محروم نساخت و با كنایه به پند و اندرزش پرداخت و راستى كه این از اخلاق انبیا است.»
    «محمد بن طلحه شافعى كمال الدین» متوفى به سال 654 ق. در كتاب «مطالب السؤل»، ص 81:
    «امام صادق (علیه السلام) از بزرگان و سروران اهل بیت و داراى دانشهاى بسیار بوده است. همیشه با عبادت ونیایش روزگار مى‏گذارند و براى اوقات فراغتش اوراد و اذكارى ویژه داشت. او مردى زاهد بود و قرآن بسیار تلاوت مى‏كرد و به هنگام خواندن قرآن در آیه‏هاى آن دقت و تفكر مى‏نمود و از اقیانوس بیكران دانشهاى آن، گوهرهاى گرانبها و ارزنده بیرون مى‏كشید و رازهاى نهان كشف مى‏نمود. امام اوقات خود را تقسیم مى‏كرد و نفس خود را به محاسبه مى‏كشید. رؤیت او انسان را به یاد آخرت مى‏انداخت و سخنان دلنوازش شنونده را نسبت به دنیا بى رغبت مى‏كرد. پیروى از راه و روش او آدمى را به بهشت رهنمون مى‏شد و سیماى نورانى‏اش نشانگر آن بود كه او از ذریه رسول خدا است. كردار و رفتارش با صراحت تمام، دلیل بر آن بود كه او از خاندان رسالت است. فضائل و مناقبش فوق العاده و بیش از حد و حصر بوده است و نویسندگان تیزهوش و زبردست هم ازشمارش همه آنها عاجز و ناتوان هستند.»
    «شهاب الدین احمد هیثمى مكى» معروف به «ابن حجر» در «الصواعق المحرقه»:
    «مردم آن اندازه از جعفر بن محمد (علیه السلام) علم و دانش اندوخته و نقل كرده‏اند كه آوازه آنها شهرها را پر كرده و محموله كاروانهارا تشكیل مى‏داده است و محدثان همچون بازرگانان، آن علوم و دانشها را به اینجا و آنجا به ارمغان مى‏برده‏اند.»
    «سلیمان قندوزى» در كتاب «ینابیع الموده»، ص 380:
    «ابو عبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از ائمه اهل بیت و از سادات و بزرگان ایشان بوده و در «طبقات صوفیه» آمده است: جعفر صادق (علیه السلام) در عصر خود بر همه سادات اهل بیت تقدم و پیشى داشته و داراى علم و دانش بیكران بوده است. او نسبت به دنیا بى رغبت و از شهوات و هوى‏ها به طور جدى به دور و مردى حكیم و انسانى كامل بوده است.»
    «حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى» متوفى به سال 430 ق. در كتاب «حلیة الاولیاء»:
    «... و از آن جمله است امام بحق، ناطق و پیشواى برجسته ولایق ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) كه همواره به عبادت و بندگى خدا روزگار مى‏گذرانیده و داراى مقام خشیت از پروردگار خویش بوده است. او بر كنار از هرگونه قیل و قال بى ثمر و رویگردان از ریاست‏طلبى وجاه پرستى، زندگى مى‏كرده است...»
    «نورالدین على بن محمد» معروف به «ابن صباغ مالكى» 786 - 855 ق. در كتاب «الفصول المهمه»:
    «امام در میان برادرانش تنها وصى و جانشین پدر گردید و به امامت و پیشوائى شیعه رسید و بر تمام سادات اهل بیت تقدم و پیشى جست. او شرافت نسب و جلالت حسب را یكجا داشت و دانشهاى گوناگوى از وى منقول است و حتى سالهاى سال كالاى (برخى) قافله‏ها را علوم جعفرى تشكیل مى‏داده و آوازه شهرتش همه نقاط جهان آن روز را فرا گرفته بود و به طور خلاصه فضائل و مناقب ابى عبدالله (علیه السلام) فراوان و شكوه و جلالش در حد كمال بوده است و سیل منقبتهایش به هر سو روان و مجالس بزرگان وسرشناسان با ذكر نام و بزرگى وبزرگواریهاى او عطرآگین بوده است».
    «محمد امین بغدادى سویدى» در «سبائك الذهب»، ص 72:
    «از امام صادق (علیه السلام) وصى و جانشین پدرش امام محمد باقر (علیه السلام) علوم و دانشهائى منقول است كه نظیر آنها از دیگران نقل نشده است. او در دانش حدیث از پیشوایان و امامان مى‏باشد.»
    «نسابه» مشهور به «جمال الدین احمد بن على داودى حسنى» متوفى به سال 828 ق. در كتاب «عمدة الطالب»، ص 184:
    «... او را كانون شرف و منبع فضیلت دانسته‏اند. مناقب او زبانزد همگان بوده و عوام و خواص به جلالت شأن و ارجمندى مقام او معترف بوده‏اند منصور دوانیقى چندین بار قصد ریختن خون او كرد، لیكن خداوند امام را از گزند و آسیب آن شخص پست و سفاك نگه داشت.»
    «ابو الفتح محمد بن ابى القاسم شهرستانى» متوفى به سال 548 ق. در «ملل و نحل»، ج 1، ص 166:
    «او در حكمت و علوم ادبى و دینى تبحر داشته و فوق‏العاده زاهد و پرهیزگار بوده است. در مدینه سكونت داشت و شیعیان و هوادارانش و دیگران از وجود پر فیض او بهره مى‏بردند و توشه علمى بر مى‏گرفتند. امام صادق (علیه السلام) شاگردان ممتاز و برجسته‏اى تربیت كرده و علوم و اسرارى به آنها تعلیم داده است. او بعداً به عراق آمد و مدتها در آنجا بسر برد و هرگز به فكر ریاست و حكومت از آنگونه كه طالبان دنیا و شیفتگان مظاهر فریباى جهان گذرا براى رسیدن به آن دست و پا مى‏شكنند، نیفتاد و در موضوع خلافت و براى به دست آوردن آن (كه به صورت سلطنت و حكومت طاغوتى درآمده بود) با احدى به نبرد برنخاست؛ زیرا آن كس كه در اقیانوس زلال معرفت شناور است كى به جویبارى كثیف و گندیده رغبت و علاقه نشان مى‏دهد؟! و آنكه بر بلنداى قله حقیقت دست یافته چگونه ممكن است به پستى تن در دهد، و كسى كه با پروردگار خویش مأنوس گردد، بى شك از اهل دنیا مى‏گریزد؛اما آن كس كه با غیر خدا انس گیرد و به جز او دل بیندد، نگرانیهاى خاطر، او را از پاى درآورد.»
    «یافعى ابو محمد عبدالله بن سعد یمانى» متوفى به سال 767 ق. در «مرآة الجنان»، ج 1، ص 304:
    «در این سال (سنه 148 ق.) مولى و سرور جلیل القدر، ذریه پیامبر اطهر، چكیده جوانمردى و خلاصه انسانیت، ابوعبدالله جعفر صادق (علیه السلام) رخت از این جهان بر بست و در آرامگاه بقیع كنار مراقد پدرش، باقرالعلوم و نیایش امام سجاد و عموى جدش حسن مجتبى علیهم السلام به خاك سپرده شد؛ چه آرامگاه مقدس و چه مزار و بارگاه شكوهمندى! او لقب صادق یافت چون هرگز لب به دروغ و خلاف حقیقت نگشود و در دانشهاى توحیدى و غیر آن سخنانى بس والا و گرانقدر فرمود و از شاگردان بزرگ و معروف او جابربن حیان است. او كتابى هزار برگى نوشته كه محتوى پانصد رساله از رساله‏هاى علمى امام مى‏باشد.»
    «محمد بن على بن بابویه قمى» مشهور به «شیخ صدوق» متوفى به سال 381 ق. در كتاب «امالى»:
    «محمد بن زیاد گوید: شنیدم كه مالك بن انس مى‏گفت: من، جعفر بن محمد (علیه السلام) را همیشه روزه‏دار و در حال ذكر خدا مى‏دیدم. براستى كه او از عابدان بزرگ و از زاهدان با حقیقت و با عظمت بود. مدام در خشیت الهى بسر مى‏برد و حدیث فراوان مى‏دانست و مردى بود خوش مجلس و جلساتش، پر فایده و سودمند. هرگاه از رسول خدا مطلبى نقل مى‏كرد، رنگ رخسارش گاهى سبز و گاهى زرد مى‏شد، طوریكه آن كس كه او را نمى‏شناخت از این وضع وحشتزده مى‏شد. من یك سال در خدمت او حج گزاردم؛ هنگامى كه پس از پوشیدن لباس احرام مى‏خواست تلبیه (لبیك) گوید صدا در گلویش قطع مى‏شد و حالى پیدا مى‏كرد كه نزدیك مى‏شد از مركبش پائین افتد.
    مالك بن انس 2: اى فرزند رسول خدا! چرا لبیك نمى‏فرمائید؟
    امام صادق (علیه السلام): اى ابن عامر (مالك)! چگونه جسارت كنم و بگویم «لبیك اللهم لبیك» و بیم آن دارم كه در پاسخ بشنوم كه نه لبیك و نه سعدیك.»
    باز شیخ صدوق 3 از سلیمان بن داود معروف به «ابن شاذكونى»، و او از «حفص بن غیاث» نقل كرده كه به هنگام روایت مى‏گفته است: حدیث كرد مرا بهترین جعفرها و على بن غراب نیز مى‏گفته است: حدیث كرد مرا جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) كه از سوى خدا سخن مى‏گوید و جز راست و صدق بر زبان نمى‏آورد.
    «رشیدالدین محمد بن على مازندرانى» معروف به «ابن شهر آشوب»، شیخ الشیعه و فقیه برجسته طایفه جعفریه، شاعر و سخنور و نویسنده در كتاب«مناقب»:
    «از انس نقل شده كه وى مى‏گفته است: شخصیتى با فضیلت‏تر از جعفربن محمد (علیه السلام) را هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و از خاطره احدى نگذشته است. او دانش بسیار داشت و فوق العاده عابد و پرستشگر و پرهیزگار و خداترس بود.»
    شیخ صدوق در مجلس هشتاد و یك از «امالى» چنین اضافه مى‏كند:
    «... به خدا سوگند، او هر موقع لب به سخن مى‏گشود جز راست نمى‏گفت و ابوحنیفه 4 در پاسخ اینكه فقیه‏ترین مردم كیست؟، پاسخ داد: جعفر بن محمد (علیه السلام). و مى‏گفت: هنگامى كه منصور عباسى او را به عراق احضار كرد كسى را نزد من فرستاد و پیغام داد كه ما گرفتار جعفر بن محمد (علیه السلام) شده‏ایم؛ چندین مسئله مشكل از مسائل فقهى آماده كن تا او را بیازمائى. و من چهل مسئله از سخت‏ترین مسائل را فراهم كردم و در حیره نزد منصور رفتم. سپس جعفر صادق (علیه السلام) را به مجلس آوردند، منصور مرا به او معرفى كرد.
    امام: او را مى‏شناسم.
    منصور خطاب به ابوحنیفه: مسائل خود را مطرح كن و هر چه مى‏خواهى از ابى عبدالله سؤال كن.
    ابو حنیفه گوید: من مسئله‏ها را یكى یكى عنوان مى‏كردم و امام پاسخ هر یك را بیدرنگ مى‏فرمود و شرح مى‏داد كه نظر شما چنین است، نظر فقهاى مدینه چنان است و نظر ما هم این است؛ گاهى با شما موافقیم و گاهى با فقهاى مدینه و گاهى هم نظر ما مخالف نظر هر دو است .
    آیا آن كس كه به همه آراء و نظرات فقهى مسلط و از موارد اختلاف كاملاً آگاه است، فقیه‏ترین و دانشمندترین نیست؟!»
    منصور عباسى این دشمن سرسخت امام صادق (علیه السلام) كه از تمایل و علاقه مردم نسبت به اهل بیت رنج مى‏برده و از توجه و گرایش مسلمین به خاندان عصمت و به شخص امام به سبب علم و تقوایش، ناراحت بوده و این علاقه و توجه را آشوب نام مى‏گذاشته است، گاهى با اینهمه بغض و كین، حق را به زبان مى‏آورده و مى‏گفته است: این شخصیت بزرگ كه همچون استخوانى در گلوى من گیر كرده داناترین مردم زمان خویش است .
    و در مورد یگر گفته است: همیشه در میان اهل بیت آگاهانى از اسرار و رازهاى غیبى وجود داشته‏اند و جعفر بن محمد (علیه السلام) در عصر ما یگانه شخصیتى است از اهل بیت كه از اسرار نهان جهان و رازهاى الهى مطلع و به اصطلاح محدث است .
    روزى در حضور خود امام و درباره شخصیت او چنین اظهار داشت: ما از دریاى فضل و دانش لایزال شما جرعه مى‏نوشیم و به مقام والایتان تقرب مى‏جوئیم و شما چیزهائى را در جهان مشاهد مى‏كنید كه ما از دیدن آنها عاجزیم. نور وجود شما تاریكیها و تیرگیها را روشن ساخته و دست و اراده گره گشاى شما، مشكلات را از سر راه انسانها بر مى‏دارد. ما زیر سایه پر بركت شما زنده‏ایم و از اقیانوس ژرف جود و كرم و سخاى شما بهره‏ور.
    یك روز خطاب به پیشكار خود ربیع گفت: حق بنى فاطمه را جز نادانان و بى خردان كسى منكر نمى‏شود و نسبت به مقام و منزلت ایشان جز اشخاص پست و بى مقدار كسى بى احترامى نمى‏كند.5
    اسماعیل نواده ابن عباس مى‏گوید: «روزى نزد ابوجعفر منصور آمد، دیدم آنقدر گریسته كه موى ریش از سرشك چشمش خیس شده است و پیش از آنكه من لب به سخن بگشایم گفت: مى‏دانى چه مصیبتى عظیم بر شما خاندان وارد گردیده است؟
    گفت: چه مصیبتى ؟
    گفت: سرور آنان و دانشمندترینشان و بازمانده نیكانشان از دنیا رفت.
    گفتم: آن كیست؟
    گفت: جعفر بن محمد (علیه السلام) را مى‏گویم.
    گفتم: خداوند به شما صبر عطا كند و بر عمر شما بیفزاید.
    آنگاه منصور گفت: جعفر صادق (علیه السلام) در حقیقت از مصادیق بارز و بر حق این آیه است: «ثم أَورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا». 7 راستى كه او برگزیده خدا بود و در اعمال خیر پیشقدم.» 8
    ملاحده و زنادقه عصر امام صادق (علیه السلام) نیز با اینكه با اسلام و مسلمین و به طور كلى با دین، دشمنى و خصومت آشكار داشته‏اند، ولى گاهى در بزرگداشت امام و اقرار به فضل و دانش آن حضرت، ره انصاف پیش مى‏گرفتند و او را با ملكات قدسى و صفات برجسته روحانى ممتاز دانسته و زبان به ستایش او مى‏گشودند.
    روزى «ابن مقفع» با گروهى از همكیشانش در مسجد الحرام دور هم نشسته بودند و امام هم در مسجد حضور داشت. ابن مقفع ضمن اشاره به مردمى كه دور كعبه طواف مى‏كردند، گفت: «در میان این جمعیت، تنها كسى كه شایسته عنوان انسان است همین پیر مرد مى‏باشد(یعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
    «ابن ابى العوجاء»: «او اصلا از سنخ بشر عادى نیست و اگر یك روحانى در دنیا باشد كه هرگاه بخواهد به صورت آدمى در مى‏آید و هر موقع كه بخواهد به شكل فرشتگان ظاهر مى‏گردد، همین مرد است، (یعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
    گاهى ابن ابى العوجاء به عنوان آزمایش و یا ایجاد شك و تردید در دل مسلمانان ساده و كم اطلاع، سؤالاتى از شیعیان مى‏پرسید و آنان از وى مهلت مى‏خواستند كه پاسخهاى خود را بعداً به او بدهند و وقتى كه جواب تهیه كرده و به او مى‏گفتند، و او هم پاسخها را مى‏پسندید مى‏گفت: این جواب از حجاز آمده (یعنى از سوى جعفربن محمد (علیه السلام).8
    این بود شمه‏اى از نقطه نظرهاى برخى مورخان، محدثان، اهل سیره، تراجم نگاران و حتى برخى حاكمان و زنادقه عصر كه به منزله قطره‏اى است از دریاى بیكران فضائل امام صادق (علیه السلام).

    شمه ای از سیره امام صادق علیه اسلام

    کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
    امام نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش می کرد ، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس ، مناظرات و... در روزهای داغ تابستان ، در مزرعه اش کار می کرد. یکی از یاران حضرت می گوید : آن حضرت را در باغش دیدم ، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست ، باغ را آبیاری می کرد و عرق از سر و صورتش می ریخت ، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود : من کسی را دارم که این کارها را انجام دهد ولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن حلال از گرمی آفتاب ، آزار ببیند و خداوند نظاره گر تلاش من که در پی روزی هستم ، باشد.
    امام در نهایت علاقه به کار و تلاش ، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نگردید و می دانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است . امام درباره باغ خود می فرمود : وقتی خرماها می رسد ، می گویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. ده نفر دیگر بیایند و هر یک ، یک مد خرما بخورند. آنگاه برای تمام همسایگان باغ ( پیرمرد ، پیرزن ، مریض ، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته )، یک مد خرما ببرند. سپس مزد باغبان و کارگران و.. را می دهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می کنم و در آخر از محصول چهار هزار دیناری ، چهارصد درهم برایم می ماند.
    ساده زیستی امام
    امام علیه السلام همانند مردم معمولی لباس می پوشید و در زندگی رعایت اقتصاد ( میانه روی ) را می کرد. می فرمود : بهترین لباس در هر زمان ، لباس معمول همان زمان است.
    پس گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن می کرد. لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض می کرد که : پدرت علی لباسی چنین گرانبها نمی پوشید ، می فرمود : زمان علی علیه السلام ، زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن آن لباس در این زمان ، لباس شهرت است و حرام. پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را که خشن بود ، نشان داد و فرمود : لباس زیر را برای خدا و لباس نو را برای شما پوشیده ام.
    حضرت صادق علیه السلام همیشه همگام با مردم بود و اجازه نمی داد ، امتیازی برای وی و خانواده اش در نظر گرفته شود. و این ویژگی هنگام بروز بحران های اقتصادی و اجتماعی بیشتر نمایان می گشت . از جمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد ، در آن سال امام (علیه السلام) دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان ، نان مخلوط از آردجو و گندم که خوراک بقیه مردم بود ، تهیه کنند و فرمود :" خدا می داند که می توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام را تهیه کنم ، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند."
    علم امام
    آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگی خاص بخشیده ، استفاده از علم بی کران امامت ، تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع است.
    شیخ مفید می نویسد : آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته و از احدی از علمای اهل بیت علیهم السلام به اندازه امام این مقدار حدیث نقل نشده است.
    اصحاب حدیث ، راویان آن حضرت را با اختلاف آراء و مذاهبشان گرد آورده که عددشان به چهار هزا تن رسیده است.
    سید مومن شافعی نیز می نویسد : مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جا که شمارشگر حساب از آن ناتوان می باشد.
    ابو حنیفه می گوید : من هرگز فقیه تر از جعفر بن محمد [ع] ندیده ام و او حتماً داناترین امت اسلامی است. (9)
    جوانان و امام صادق علیه السلام
    نگاه مهربان امام به جوانان ، که با بزرگداشت شخصیت ، تکریم استعداد و صلاحیتها ، احترام به نیازها و توجه به قلبهای پاک و زلال آنان همراه بود و اقبال جمع جوانان به سوی امام علیه السلام ، که فرآیند عملکرد و رفتار متین ، محبت آمیز ، حکیمانه و سرشار از خلوص و عاطفه آن حضرت بود ، همواره جلوه نمایی می کرد.
    امام در مورد جوانان می فرمود:
    "جوانان زودتر از دیگران به خوبیها روی می آورند."
    جوانی فرصت نیکو و زودگذر است که باید به خوبی از آن بهره جست و با زیرکی ، ذکاوت و تیزبینی ، این نعمت خداد را پاس داشت ؛ زیرا این فرصت "ربودنی" و"رفتنی" است وضایع ساختن آن ، چیزی جز غم و پشیمانی برای دوران پس از آن به ارث نمی گذارد.
    - امام صادق در این مورد می فرماید :" به هر کس فرصت دست دهد و او به انتظار به دست آوردن فرصت کامل ، آن را به تأخیر اندازد ، روزگار همان فرصت را نیز از او برباید ، زیرا کار ایام ، بردن است و روش زمان ، از دست رفتن."
    انسان با ورود به دوران جوانی به دنبال"هویت" جدیدی می گردد. در این مرحله هویت یابی ، نقش " آگاهی و بینش" بسیار مؤثر و کارساز بوده ، بر"رفتار و عمل" پیشی دارد ، در این دوران ، ممکن است سرگردانی در هویت سبب گردد که او به بحران هویت کشیده شود . در این شرایط ، جوان باید رنگ خدایی گیرد تا هویتش خدایی گردد ، دین همان " رنگ خدا " است ، امام صادق علیه السلام می فرماید:
    " مقصود از رنگ خدایی همان دین اسلام است."
    دین به انگیزه جوان در بنا کردن و آراستن هویت او پاسخ می دهد ، زیرا آدمی دارای عطشی است که فقط با پیمودن راه خدا فرو می نشیند.
    از این رو امام صادق علیه السلام ، یادگیری باید ها و نبایدها و اندیشه های سبز دین را از ویژگیهای دوران جوانی می داند.
    امام نسبت به آن دسته از جوانانی که علم دین نمی دانند و در پی آن نمی روند ، رنجیده خاطر می گردد.
    جوانان و یافتن دوست
    دوست خوب یکی از سرمایه های بزرگ زندگی و از عوامل خوشبختی آدمی است. رفیق شایسته برای جوان جایگاه خاص خود را دارد و اهمیت آن به گونه ای است که درشکل دهی شخصیت او نقش بزرگی ایفا می نماید.
    امام دوستان را سه نوع می داند:
    1. کسی که مانند غذا به آن نیاز است که آن " رفیق عاقل" است.
    2. کسی که وجود او برای انسان به منزله بیماری مزاحم و رنج آور است که آن " رفیق احمق" است.
    3. کسی که وجودش به منزله داروی شفا بخش است که آن " رفیق روشن بین و اهل خرد" است.
    و نیز رفاقت ، حدودی دارد ، کسی که تمام آن حدود را دارا نیست ، کامل نیست و آن کس که دارای هیچ یک از آن حدود نیست ، اساساً دوست نیست:
    1- ظاهر و باطن رفیق، نسبت به تو یکسان باشد.
    2- زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
    3- دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.
    4- در زمینه رفاقت ، از آنچه در اختیار دارد، نسبت به تو مضایقه ننماید.
    5- تورا در مواقع گرفتاری و مصیبت ، ترک نگوید.
    جوانان و آموزش
    امام صادق علیه السلام می فرماید:
    دوست ندارم یکی از شما جوانان را ببینم ، مگر در یکی از دو حال : یا دانا (عالم) یا در حال یادگیری و دانش اندوزی.
    جوانان و قرآن
    امام می فرماید : جوان مومنی که به قرائت قرآن بپردازد ، قرآن با گوشت و خونش در می آمیزد.
    گزیده‏ای از احادیث اخلاقی امام صادق علیه السلام
    غیبت كردن بر هر مسلمانی حرام است و غیبت گناهی است كه مانند آتشی كه هیزم را می‏سوزاند كارهای ثواب و خیر را از میان می‏برد.10
    ▪ ریشه‏های غیبت ده چیز است:
    ۱. فرو نشاندن خشم و غضب
    ۲. كمك و یاری مردم (همرنگ جماعت شدن)
    ۳.قبول چیزی بدون تحقیق
    ۴. تهمت و افترا زدن
    ۵.بدگمانی و سوء ظن
    ۶. رشك و حسد بردن
    ۷.مسخره كردن و استهزاء
    ۸. شگفتی و تعجب
    ۹. آزردگی و رنجیدگی خاطر
    ۱۰.خودنمایی و آراسته نشان دادن خود.11

    ***

    سئل النبی صلی الله علیه و آله ما كفارهٔ الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته. امام صادق علیه السلام نقل می‏كنند از رسول خدا درباره كفاره غیبت سئوال شد حضرت فرمود: كفاره غیبت این است كه برای كسی كه غیبت او را كردی، هر وقت به یادش افتادی طلب مغفرت كنی.12

    ***

    از خودت برای خودت بهره ‏گیر. از تندرستی قبل از بیماری و از قدرت و نیرو قبل از ناتوانی و از زندگی قبل از فرا رسیدن مرگ.13

    ***

    الرغبهٔ فی الدنیا تورث الغم و الحزن و الزهد فی الدنیا راحهٔ القلب و البدن؛ توجه به دنیا غم و اندوه و بی توجهی به دنیا راحتی جسم و جان را به دنبال دارد.14

    ***

    هر كس كه قبل از سلام شروع به صحبت كرد جواب او را ندهید.15

    ***

    ضحك المؤمن تبسم ؛ خنده مؤمن به صورت تبسم است.16

    ***

    هر كس خدا را بشناسد از خدا می‏ترسد و هر كه از خدا بترسد نفس او از دنیا دوری می‏كند (دنیا را رها می‏كند).17

    ***

    الدنیا سجن المؤمن و الصبر حصنه و الجنهٔ ماواه. و الدنیا جنهٔ الكافر و القبر سجنه و النار ماواه؛ دنیا برای مؤمن زندان است و صبر و بردباری حریم آن است و جایگاه مؤمن در بهشت است. و اما دنیا بهشت كافر است و قبر زندان او و آتش جایگاه او.18

    ***

    من ساء خلقه عذب نفسه؛ هر كس بد اخلاقی كند خود را عذاب كرده است.19

    كتابشناسی امام صادق علیه السلام

    الف) كتابهای منتشر شده
    1. اصحاب امام صادق
    علی محدث زاده (1340ـ 1396ق), تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون مسجد جامع تهران, 1373, وزیری, 512ص.
    2. امام صادق
    عبدالمنتظر قدوسیان, تهران, 1353, رقعی, 53ص.
    3. امام صادق
    [حسن سعید (1337ـ 1416ق)], تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون 1351,جیبی, 16ص.
    4. امام صادق مؤسس مذهب جعفری
    گروه نویسندگان, تهران, كتابخانه دوشیزگان اسلامی, 1351, رقعی, 30ص.
    5. امام صادق یا قهرمان علم
    احمد خدایی, مرودشت, انتشارات ولی عصر, 1350, رقعی, 25ص.
    6 . امام صادق و مذاهب چهارگانه
    شیخ اسد حیدر (م1408ق), ترجمه حسن یوسفی اشكوری, تهران, شركت سهامی انتشار, 1369ش, وزیری, 455 ص(ج1).
    7. امام صادق یك شخصیت تاریخی
    حسین قاضی, تهران, 1359, 432ص.
    8. امام جعفر صادق رئیس مذهب شیعه
    عبدالامیر فولادزاده, تهران, انتشارات اعلمی, 1359, وزیری, 36ص (مصور, ویژه كودكان).
    9. امام جعفر صادق پیشوا و رئیس مذهب
    عبدالرحیم عقیقی بخشایشی, قم, انتشارات نسل جوان, 1361, جیبی, 319ص.
    10. امام جعفر صادق
    سید كاظم ارفع, تهران, مؤسسه انتشاراتی فیض كاشانی, 1370, رقعی, 89ص (از سری سیره عملی اهلبیت).
    11. امام جعفر صادق
    گروه نویسندگان مؤسسة البلاغ, ترجمه واحد تدوین و ترجمه, تهران, سازمان تبلیغات اسلامی, 1366, جیبی, 67ص (از سری سرچشمه‌های نور).
    12. بحر اللئالی (زندگانی حضرت صادق )
    میرزا علی اكبر نواب شیرازی, چاپ سوم, شیراز, 1381ق, وزیری, 520ص.
    13. پیشوای ششم امام جعفر صادق
    گروه نویسندگان, چاپ مكرر, قم, مؤسسه در راه حق, 1369, رقعی, 78ص (این كتاب به عربی و اردو ترجمه شده است).
    14. پیشوای صادق
    آیت اللّه سید علی خامنه ای, چاپ دوم, تهران, انتشارات سید جمال, 1361.
    15. تاریخ عصر جعفری, (پیرامون زندگی امام صادق )
    ابوالقاسم سحاب (1304 ـ 1376ق), تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1374ق, 2ج.
    16. ترجمه جلد یازدهم بحار الانوار (قسم دوم) (زنـدگـانی امام صـادق )
    علامه مولا محمد باقر مجلسی (1037ـ1110ق), ترجمه موسی خسروی, تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1355ش/1396ق, وزیری, 300ص.
    17. حضرت صادق
    فضل اللّه كمپانی (م1414ق), تهران, دارالكتب الاسلامیه, 1351, وزیری, 271ص.
    18. حقایق علمی در اسلام (از فرمایشات حضرت امام جعفر صادق)
    [؟], دورود, شركت سهامی سیمان فارس و خوزستان, 1353, جیبی, 24ص.
    19. حكمت صادق (سخنان امام جعفر صادق)
    سید محمد باقر برقعی, تهران, كتابفروشی معرفت, 1331.
    20. حیاة الصادق یا زندگانی جعفر بن محمد
    شیخ محمد محدث خراسانی, مشهد,1379ق, وزیری, 280ص.
    21. خورشید نمی‌میرد (داستان زندگی امام صادق )
    رضا شیرازی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات پیام آزادی, 1376ش1418/ق, رقعی, 136ص (مصوّر, ویژه نوجوانان).
    22. داستانهایی از امام جعفر صادق
    سید عبدالرسول مجیدی, قم, كانون نشر اندیشه‌های اسلامی, 1370ش/1412ق, رقعی, 160ص.
    23. در پیشگاه امام صادق
    سید محمد صحفی, دورود, شركت سیمان فارسیت, 1356, جیبی, 176ص (بخشی از این كتاب اقتباس از مغز متفكر جهان شیعه است).
    24. درسهایی از مكتب امام صادق
    سید محمد تقی حكیم, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, 1369, رقعی, 216ص.
    25. زندگانی حضرت امام جعفر صادق
    حسین عماد زاده (1325 ـ 1410ق), تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1339, وزیری, 2ج,504«492ص.
    26. زندگانی جعفر بن محمد الامام الصادق
    عبدالعزیز سیّد الاهل, ترجمه حسین وجدانی, تهران, انتشارات محمدی, 1336, رقعی, 216ص.
    27. زندگی و سیمای امام جعفر صادق
    سید محمد تقی مدرسی, ترجمه محمد صادق شریعت, تهران, مؤسسه انصارالحسین 1370, وزیری, 70ص.
    28. شخصیت حضرت صادق
    احمد مغنیه, ترجمه سید جعفر غضبان, چاپ سوّم, تهران, انتشارات اردیبهشت, 1360, رقعی, 223ص.
    29. شرح زندگانی و سخنان ششمین امام شیعیان, جعفر بن محمد الصادق
    تهیه و تدوین: علی پناه, تهران, انتشارات فروغی, 1358, رقعی, 208ص.
    30. شیوه خداشناسی از دیدگاه امام صادق
    تهران, واحد فرهنگی بنیاد شهید, 1361, رقعی, 67ص.
    31. صادق آل محمد
    محمود منشی, چاپ دوم, تهران, انتشارات اشرفی, 1357, وزیری, 377ص.
    32. صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق
    محمد حسین مظفر (1312ـ 1389ق), ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی, تهران, انتشارات رسالت قلم, 1368, وزیری, 452ص.
    33. طبّ الصادق
    محمد خلیلی, ترجمه نصیرالدین امیر صادقی تهرانی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات عطایی, 1349, وزیری, 183ص.
    34. كتابنامه امام صادق
    رضا استادی, تهران, جامعة الامام الصادق, 1403ق, رقعی, 79ص.
    35. گنج حقایق (پانصد سخن از امام صادق)
    سید ابوالفضل رضوی قمی, تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1378ق, جیبی, 288ص.
    36. گوشه‌ای از چهره درخشان امام صادق
    گروه نویسندگان, ترجمه محمدرضا انصاری, تهران, انتشارات محمدی, 1357, رقعی, 180ص.
    37. مردان پاك از نظر امام جعفر صادق
    شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق) ترجمه مصطفی زمانی (1356 ـ 1410ق), قم, انتشارات پیام اسلام, 1358, جیبی, 168ص.
    38 . مشعلهای شعله ور (پیام امام صادق به عبداللّه بن جندب)
    ترجمه تقی متقی, قم, موسسه دارالحدیث, 1375, رقعی, 41ص.
    39. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
    احمد سیاح, تهران, انتشارات اسلام, جیبی, 130ص.
    40. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
    سید مهدی آیت اللهی (دادور), نقاشی, علی مظاهری, تهران, انتشارات جهان آرا, 1368, وزیری, 34ص (مصور, ویژه نوجوانان) (این كتاب به عربی, اردو, تركی, انگلیسی, فرانسه و تاجیكی ترجمه شده است).
    41. مغز متفكر جهان شیعه
    مركز مطالعات اسلامی استراسبورك, ترجمه و اقتباس: ذبیح اللّه منصوری (م 1410ق), چاپ ششم, تهران, انتشارات جاویدان, 1359ش1400/ق, وزیری, 476ص.
    42. مفاهیم انسانی از دیدگاه امام صادق
    شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق), ترجمه محمد رسول دریایی, تهران, انتشارات اسلامی, 1358, رقعی, 174ص.
    43. منهج الیقین (شرح وصیت امام صادق )
    سید علأ الدین محمد حسینی گلستانه اصفهانی (م 1110ق), بمبئی, 1313ق.
    الذریعه, ج23, ص200.
    44. نامه امام جعفر صادق (به عامل اهواز: عبداللّه نجاشی)
    ترجمه م.ع, دزفول, كتابفروشی تدین, جیبی, 43ص.
    45. نامه حضرت صادق به استاندار اهواز
    علیرضا مدرس غروی, چاپ دوم, مشهد, 1352, رقعی, 199ص.
    46. نگاهی برزندگی امام صادق
    محمد محمدی اشتهاردی, تهران, نشر مطهر, 1374, رقعی, 144ص.
    47. نور درخشان (پیرامون زندگانی حضرت صادق )
    شیخ قوام الدین محمد وشنوی قمی (م1418ق) ترجمه و اضافات: اسماعیل نوروزی, قم, چاپخانه مهر,
    1357ش1398/ق, رقعی, 184ص.
    48. وصایای جعفر بن محمد الصادق
    بمبئی, 1303ق, 268ص. الذریعه, ج25, ص97.
    ب) كتابهای خطی فارسی
    1. ترجمه (عوالم العلوم): زندگی امام صادق
    ملاعبداللّه بن نوراللّه بحرانی اصفهانی, ترجمه سید احمد بن محمد حسینی اردكانی (1175ـ بعد 1242ق).
    2. حدایق الجنان (در تاریخ امام جعفر صادق )
    محمد حسن بن محمد ابراهیم . رك: نسخه‌های خطی فارسی, ص4452.
    3. زندگانی امام صادق
    شیخ ولی اللّه بابلی (1297ـ 1374ق).
    الذریعه, ج12, ص54.
    4. اللآلی السنیة و الصحیفة الجعفریه
    جمع و تألیف و ترجمه: شیخ محمد حسین شریعتمدار تبریزی (م1320ق) (نسخه خطی آن در 222 ورقه, در كتابخانه آیت اللّه مرعشی به ش5223 موجود است). فهرست كتابخانه مرعشی, ج14, ص22.
    5. مختصری از زندگانی حضرت صادق
    سید محمد رادمنش, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1332, 79ص.
    6. منتخب رساله امام جعفر صادق (در چهل فصل و شامل مطالب عرفانی)
    حمید غریب (نسخه خطی آن در 28صفحه در یكی از كتابخانه‌های مصر موجود است).
    7. نظریات امام جعفر صادق در تعلیم و تربیت
    محمد شریفی تهرانی, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1314.

    پی نوشت :

    1- مراجعه به كتاب مغز متفكر جهان شیعه و بررسى اجمالى صفحات آن این ادعا را بوضوح تمام ثابت مى‏كند. متأسفانه از این كتاب به عنوان كتابى خوب جهت شناخت امام صادق (علیه السلام) نام برده مى‏شود و تاكنون چندین بار چاپ شده است؛ اما ما در حسن نیست گردآورندگان آن و اصولاً در صلاحیت مركز مطالعات اسلامى استراسبورگ حرفها داریم. «مترجم».
    2- مالك بن انس مدنى پایه‏گذار نخستین مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است كه به مذهب مالكى معروف مى‏باشد و بیشتر اهل حجاز بر این مذهبند. او از جمله شاگردان امام جعفر صادق (علیه السلام) مى‏باشد.
    3- شیخ جلیل القدر و صاحب تصنیفات گرانبهائى بالغ بر 300 جلد. او در سال 352 ق. وارد بغداد شد و بزرگان شیعه از خرمن دانش او توشه‏ها گرفتند و روایتها شنیدند. او در رى بدرود حیات گفته است.
    4- نعمان بن ثابت مشهور به ابوحنیفه مؤسس دومین مذهب از مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت است. او در جلسات درسى امام صادق (علیه السلام) حاضر مى‏شده و دو سال تمام در نزد امام براى تعلم زانو زده و این جمله از اوست كه گفته است: »لولا السنتان لهلك النعمان».
    5- نگاه كنید به مناقب، ج 4، ص 255 و 275 ؛ كشف الغمه، ج 2، ص 421؛ اثبات الوصیه مسعودى؛ خرائج و جرائج و اصول كافى، ج 1، ص 475.
    6- فاطر /32.
    7- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 383، چاپ بیروت.
    8- مناقب، ج 4، ص 250.
    9- الامام الصادق وابوزهره، ص 224.
    10- مستدرك الوسائل، ج ۹، ص ۱۱۷ .
    11- مرآهٔ العقول ج ۱۰ ص ۴۱۴/ بحار الانوار ج ۷۵ ص ۲۵۷ .
    12- مرآهٔ العقول، ج ۱۰ ص ۴۳۱ .
    13- اصول كافی، ج ۲، ص ۴۵۵.
    14- تحف العقول، ص ۳۵۸ .
    15- تحف العقول، ص ۳۶۰ .
    16- تحف العقول، ص ۳۶۶ .
    17- تحف العقول، ص ۳۶۲ .
    18- تحف العقول، ص ۲۶۳ .
    19- تحف العقول ص ۲۶۳

    منابع:

    صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (علیه السلام)، محمد حسین مظفر
    كتابنامه ائمه اطهار (علیهم ‌السلام)، ناصر الدین انصاری قمی
    www.imam-sadiq.net
    www.hawzah.net
    www.aftab.ir

    پنج شنبه 20/11/1390 - 12:4
    اهل بیت
    نویسنده: جواد ذوالجلالی




    روزی که رسول خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) دو وزنه سنگین و دو میراث گرانبها (قرآن‏و عترت) را به مردم معرفی کرد و برای نجات از گمراهی، تمسک به‏«ثقلین‏» را توصیه فرمود، اهل‏بیت‏خویش را نیز به عنوان قرآن‏شناسان خبیر معرفی کرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگیرندو شاگردی عترت را با افتخار بپذیرند.
    صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ، در باره حبل المتین قرآن و شیوه بهره‏گیری ازآن و جایگاه کلام الهی، سخنان نغز بسیاری دارد که در این نوشته‏به اختصار به برخی از محورهای تعالیم و توصیه‏های حضرتش اشاره‏می‏کنیم، باشد که جامعه قرآنی و ولایی ما، از حضرت صادق(علیه السلام) سرمشق‏بگیرد و از سرچشمه هدایت قرآنی، جان عطشناک خویش را سیراب‏سازد.

    1- قرآن، تجلی‏گاه خدا

    کلام الهی، جلوه‏ای از قدرت و علم و حکمت‏خداست و آیات قرآن،هریک نشانه‏ای از عظمت الهی است. امام صادق(علیه السلام) در زمینه جلوه‏گاه‏بودن قرآن برای ذات مقدس خدا البته برای چشم‏های بیدار ودلهای آگاه می‏فرمایند: (لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لایبصرون) (1)
    خداوند بر خلق خویش در کلام خودش تجلی کرده است، ولی آنان خدارا نمی‏بینند.

    2- گنجینه کامل

    معارف قرآن بی‏پایان است. به تعبیر خود قرآن (تبیانا لکل شیی‏ء)است; بیانگر هرچیز. هر پند و حکمت، هر حکم و قانون، هر علم ودانش ریشه در قرآن دارد. حتی برای آگاهی از سرگذشت پیشینیان وسرنوشت آیندگان و دانشهای آسمان و زمین باید به قرآن نگریست وبه کمک اهل‏بیت علیهم السلام ، از این منبع و گنجینه کامل بهره‏گرفت. امام صادق(علیه السلام) می‏فرمایند:
    «خداوند بی‏همتا و قدرتمند، کتاب خویش را بر شما نازل فرمود واو راستگو و نیکوکار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان که پیش‏از شما بودند و آنان که پس از شما خواهند آمد، همچنین خبرآسمان و زمین است...»
    و در سخن (2) دیگری به جنبه تبیان بودن قرآن چنین اشاره‏می‏فرمایند:
    (ان الله انزل فی‏القرآن تبیان کل شی‏ء، حتی و الله ما ترک شیئایحتاج العباد الیه الا بینه للناس...) (3)
    خداوند در قرآن، بیان هرچیز را نازل کرده است. به خدا قسم هیچ‏چیزی را که بندگان به آن نیازمندند، فروگذار نکرده و برای مردم‏بیان فرموده است.

    3- عهدنامه الهی

    قرآن، عهدی استوار میان خدا و مردم است و آیات این کتاب، متن‏این عهدنامه را بیان می‏کند. در عهد نامه باید نگریست، به آن‏باید پای‏بند بود، مفاد آن را نباید زیر پاگذاشت. امام صادق(علیه السلام)درباره این عهدنامه و لزوم تلاوت بخشی از آن در هرروز، چنین‏می‏فرمایند:
    «القرآن عهدالله الی خلقه، فقد ینبغی للمرء المسلم ان ینظرفی‏عهده و ان یقراء منه فی‏کل یوم خمسین آیه‏» (4)
    قرآن عهد خداوند نسبت‏به بندگان اوست. سزاوار است که یک انسان‏مسلمان در این عهدنامه الهی بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن رابخواند.
    روشن است که مرور بر مفاد یک عهدنامه، برای یادآوری از آن قرارداد و رعایت آن در عمل است. میثاق خدا با بندگان برشناختن‏احکام الهی و عبرت گرفتن از حکایات قرآن و عمل به اوامر او وتدبر در آیات است. جالب است که امام صادق(علیه السلام) وقتی می‏خواست قرآن‏تلاوت کند، قرآن را که به دست راست‏خویش می‏گرفت، دعایی می‏خواندکه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد،اشاره دارد. مضمون آن دعا چنین است:
    «خداوندا! من عهد و کتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این‏کتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفکر، و تفکرم را عبرت‏آموزی. خدایا! مرا از آنان قرار بده که از مواعظ تو در این‏کتاب، پند می‏گیرند و از نافرمانی‏ات پرهیز می‏کنند. وقتی کتاب تورا می‏خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفکن وقرائت مرا خالی از تدبر مگردان، بلکه مرا چنان قرار بده که درآیات و احکامش ژرف بنگرم، دستورهای دین تو را بگیرم و عمل کنم‏و نگاه مرا در این کتاب، غافلانه و قرائتم را بیهوده و بی‏ثمرمساز.» (5)

    4- آینه عبرت

    درخلال آیات قرآن، سرگذشت اقوامی از گذشته آمده است. چه نیکان وصالحان که در سایه ایمان و عمل و پیروی از حق، سعادتمند شدند،چه عنودان و لجوجان که با تکذیب انبیا و انکار خدا و طغیان وفساد، گرفتار عذاب الهی گشتند. قرآن، کتاب قصه و داستان نیست،ولی سرشار از قصص و حکایات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس‏گرفتن و الهام و عبرت و پند.
    امام صادق(علیه السلام) می‏فرمایند:
    «علیکم بالقرآن! فما و جدتم آیه نجابها من کان قبلکم فاعملوابه، و ما وجدتموه هلک من کان قبلکم فاجتنبوه.» (6)
    برشماباد قرآن! هر آیه‏ای را که یافتید که گذشتگان، با عمل به‏محتوای آن آیه نجات یافتند، شماهم به آن عمل کنید و هر آیه رادیدید که بیانگر هلاکت پیشینیان است، شماهم از آن (عامل هلاکت)بپرهیزید.
    این شیوه برخورد با آیات قرآن، سودمندترین شیوه‏ای است که درعمل فردی و اجتماعی مسلمانان اثر می‏گذارد و قرآن هدایتگر قاری‏می‏شود.

    5- احکام جاودانه

    دین خدا و آیات قرآن، حاوی یک سلسله احکام الهی است که تادامنه قیامت استمرار می‏یابد. آنچه که حلال الهی و حرام الهی‏است، مشمول مرور زمان نمی‏شود و حکم خدا در اثر «جو» یا«شرایط جدید» یا «تمایلات این و آن‏» عوض نمی‏گردد. امام‏صادق(علیه السلام) در تشریح بعثت‏های سلسله نورانی انبیا، به دوره بعثت‏رسول خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‏رسد و می‏فرمایند: «تا آن که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و قرآن‏را آورد و شریعت و راه و روش قرآن را. پس حلال آن تا روز قیامت‏حلال است و حرام آن تا روز قیامت‏حرام می‏باشد.»
    و در سخنی (7) دیگر، جریان قرآن را در عصرها و زمان‏ها، همچون‏جریان شب و روز و ماه و خورشید می‏داند. با بیان امام صادق(علیه السلام) راه‏براندیشه کسانی که احکام خدا را مقطعی و دوره‏ای می‏دانند و عصرحاضر را برای اجرای احکام قرآن مناسب نمی‏دانند و قوانین وحی رابرای تنظیم امور بشریت امروز و جامعه کنونی کافی نمی‏بینند،بسته می‏شود.

    6- همیشه زنده و شاداب

    غیر از احکام قرآن و حلال و حرام آن که ابدی است، خود این کتاب‏ژرف و فصیح و متین نیز با گذشت زمان کهنه نمی‏شود و پیوسته‏معارف آن برای همه اقشار در همه زمانها درخشندگی و آموزندگی‏دارد.
    امام صادق(علیه السلام) در حدیثی به رمز و راز این جاودانگی و طراوت‏همیشگی در کلام خدا اشاره دارد. مردی از آن حضرت می‏پرسد: چراقرآن با نشر و درس و بررسی، تازه‏تر و شاداب‏تر می‏شود و هرگزکهنه نمی‏شود.؟
    امام صادق(علیه السلام) در پاسخ می‏فرمایند:
    «لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون‏ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامه.» (8)
    برای این که خدای متعال آن را برای زمانی خاص یا مردمی خاص‏قرار نداده است. از این رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هرقومی شاداب است تا روز قیامت.
    طراوت و تازگی قرآن برای همه و همیشه، به خاطر آن است که معجزه‏جاوید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و کلام الهی است و در هر عصری پاسخگوی نیازهای‏فکری، هدایتی و اجتماعی مردم است.

    7- حفظ، آموزش و عمل

    گرچه تلاوت قرآن و حفظ کردن آیات آن ثواب دارد و ارزشمند است،ولی تکلیف مسلمانان در این حد خلاصه نمی‏شود. حفظ کردن بایدهمراه با عمل باشد و یاد دادن و یادگرفتن به قصد اجرای‏فرموده‏های خدای متعال. حضرت صادق(علیه السلام) فرموده است: «الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره‏الکرام البرره‏» (9)
    کسی که حافظ قرآن و عمل کننده به آن باشد، همراه با سفیران‏والامقام و نیکوکار الهی (فرشتگان مقرب) خواهد بود.
    ضرورت آموختن قرآن نیز در کلام آن حضرت مطرح است. می‏فرمایند:
    «ینبغی للمؤمن ان لایموت حتی یتعلم القرآن او یکون فی تعلمه‏» (10)
    سزاوار است که مؤمن نمیرد، تا آن که قرآن را آموخته باشد، یادر حال و مسیر فراگرفتن قرآن باشد.
    با این حال، پای بندی به احکام قرآن و عمل به آن در تعبیر امام‏صادق(علیه السلام) چنین بیان شده است:«واحذر ان تقع من اقامتک حروفه فی‏اضاعه حدوده‏» (11)
    بپرهیز از این که در مسیر اقامه حروف، به اضاعه حدود بیفتی.
    بسیارند آنان که در شکل و ظاهر به قرآن می‏پردازند و در ورای‏جلوه‏های ظاهری قرآنی، عمل به قرآن مطرح نیست. این گونه برخوردتشریفاتی و مراسمی و شکلی با قرآن، در شان کلام الهی و منشورآسمانی نیست.

    8- ادب و آداب تلاوت

    خواندن قرآن نیز آدابی دارد، هم آداب ظاهری همچون مسواک، وضو،ترتیل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام کلام الله و... وهم آداب باطنی و حالت‏های روحی و توجه قلبی و عنایت‏به کلام خداو پیداکردن حالت‏خشوع و تذکر و تاثیر پذیری ازتلاوت، این نکات‏در کلمات امام صادق(علیه السلام) بسیار بیان شده است. به برخی از این‏رهنمودها اشاره می‏شود. امام صادق(علیه السلام) می‏فرمایند:
    هرگاه نزد تو قرآن تلاوت می‏شود، برتولازم است گوش بدهی و سکوت وتوجه داشته باشی:
    «اذا قری‏ء عندک القرآن وجب علیک الانصات و الاستماع‏» (12)
    این همان نکته قرآنی است که در آیه 204 سوره اعراف آمده است:
    (و اذا قری‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا).
    و در سخن دیگری به نقل ازحضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) می‏فرماید که: «راه‏قرآن‏» را نظیف و پاکیزه کنید. می‏پرسند: راه قرآن چیست؟
    می‏فرمایند: دهان‏دهان‏یتان. می‏پرسند: چگونه؟ می‏فرمایند: بامسواک. (13)
    در حدیث دیگر، امام صادق(علیه السلام) فرموده است: کسی که قرآن بخواند، ولی قلبش رقت پیدا نکند و در برابر خداوندخاضع نشود و در درون، حالت‏حزن و خشیت و هراس نیابد، شان وجایگاه والای خدا را سبک شمرده است. بنگر که کتاب پروردگارت راچگونه می‏خوانی و با منشور لایت‏خویش چه برخوردی داری و اوامر ونواهی آن را چگونه پاسخ می‏دهی و حدود و تکالیف آن را چگونه‏امتثال و فرمان برداری می‏کنی؟! در آیه‏های وعد و وعید، درنگ کن،در امثال و مواعظ قرآن اندیشه کن. مبادا اقامه حروف و قرائت‏ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بیندازد!... (14)
    تلاوت با حزن و حالتی اندوهناک که نشان دهنده تاثر روحی قاری‏از آیات کلام خداست، ادب دیگری از آداب تلاوت است. امام صادق(علیه السلام)فرموده است: «ان القرآن نزل بالحزن فاقروه بالحزن‏»
    قرآن با (15) حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزین قرائت کنید.

    9- جوانان و قرآن

    موج مقدس و فراگیر قرآنی که در کشورمان وجود دارد و این همه‏نوجوانان و جوانان را در جلسات ترتیل و قرائت و مسابقات حفظوخواندن و مفاهیم آیات، برگرد محور نورانی قرآن جذب کرده است،قابل ستایش و مایه شکر و سپاس است. انس با قرآن، دلهای جوانان‏را روشن و زندگیهاشان را با صفا می‏کند و عامل جذب آنان به پاکی‏و راه خدا می‏شود.
    امام صادق(علیه السلام) می‏فرمایند: هرجوان مومنی که قرآن بخواند، قرآن باگوشت و خون او در می‏آمیزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوارهمراه می‏سازد و قرآن روز قیامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهدبود:
    «من قرئی القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله مع السفره‏الکرام البرره و کان القرآن حجیزا عنه یوم‏القیامه.» (16)
    بخصوص، خانه هایی که نوای خوش قرآن از حنجره‏های داوودی از آن‏هابه گوش می‏رسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمیر، همدم‏کتاب خدایی‏اند و لحظات خویش را با انس با قرآن سپری می‏کنند،مشمول رحمت‏خدا و هدایت قرآنی می‏شوند. این گونه خانه‏های نورانی‏از تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام صادق(علیه السلام)می‏فرمایند:
    خانه‏ای که یک فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت می‏کند، برای اهل‏آسمان نورانی دیده می‏شود، همچنان که مردم دنیا در آسمان ستاره‏درخشان را می‏بینند. (17)

    10- نکته‏های دیگر

    همچنان که یاد شد، در دریای کلمات حضرت صادق(علیه السلام) گهرهای فراوانی‏وجود دارد که در باره قرآن کریم است. نقل آن ها به طول‏می‏انجامد. عصاره و خلاصه‏ای از آن مضامین را که در برخی روایات‏دیگر آمده است، تقدیم می‏کنیم.
    امام صادق(علیه السلام)، قرآن را دارای آیات ناسخ و منسوخ و محکم ومتشابه می‏داند و بهره‏گیری از قرآن را برای کسانی روا می‏شمرد که‏به این نکات توجه داشته باشند و گرنه گمراه می‏شوند و گمراه‏می‏کنند. وی برای فراگیری هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بیان‏می‏کند و می‏فرمایند: قرآنی که خوانده نمی‏شود و غبار بر آن‏می‏نشیند، روز قیامت‏به درگاه خدا شکایت می‏کند. تلاوت راستین راآن می‏داند که قرآن خوانان، وقتی به آیات بهشت و جهنم می‏رسند،می‏ایستند و تامل می‏کنند. اهل‏بیت علیهم السلام را وارثان کتاب‏خدا و برگزیدگان خلق می‏شمرد و از این خاندان به عنوان وجه‏الله،آیات، بینات و حدودالله یاد می‏کند و ولایت ائمه را قطب و محورقرآن و همه کتب آسمانی معرفی می‏کند و قرآن را «ثقل اکبر»می‏نامد و آن را چراغ هدایت و فروغ تاریکی و حیات بخش قلب بیناو گشاینده چشم و دل می‏شمارد. از دیدگاه آن حضرت، قرآن‏«معیار» و ملاک درستی و حقانیت هر حرف و حدیث است و می‏فرمایند: هر چه که از ما برای شمانقل می‏شود، در صورتی که مخالف با قرآن‏باشد ما نگفته‏ایم و شما نپذیرید. او اهل‏بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را خزانه‏داران علم الهی و بازگوکنندکان وحی خدا می‏داند و از تفسیر به‏رای نهی می‏کند و از آن قاری که که به خاطر خود نمایی یا کسب‏درآمد، به قرائت می‏پردازد، نکوهش می‏کند.
    پایان بخش نوشته را حدیثی از آن حضرت درباره فضیلت‏سوره فجر ودعوت به خواندن آن در نمازها تقدیم امت‏شهید پرور و فجرآفرینان می‏شود. امام صادق(علیه السلام) می‏فرمودند:
    «اقروا سوره الفجر فی فرائضکم و نوافلکم، فانها سوره‏الحسین بن‏علی من قراءها کان مع الحسین فی درجته من الجنه‏»سوره فجر (18) را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید، چرا که‏آن، سوره حسین بن علی(علیه السلام) است. هرکس آن را بخواند، در بهشت‏همراه حسین(علیه السلام) و در رتبه و درجه او خواهد بود.
    «والفجر» که سوگند خدای ازلی است روشنگر حقی است که با آل علی‏است این سوره به گفته امام صادق(علیه السلام) مشهور به سوره حسین بن علی(علیه السلام) است.
    امید است که در سایه رهنمودهای حضرت صادق(علیه السلام)، با چشمه وحی الهی‏آشناتر شویم و «قرآنی‏» بیندیشیم و «قرآنی‏» زندگی کنیم.

    پی نوشت :

    1.بحارالانوار، ج‏89، (بیروت)، ص‏107.
    2.کافی، ج 2، ص‏599.
    3.بحارالانوار، ج‏89، ص 81.
    4.وسایل الشیعه، ج 4، ص‏849.
    5.بحارالانوار، ج 95، ص 5.
    6.الحیاه، ج 2، ص‏116.
    7.کافی، ج 2، ص 18.
    8.بحارالانوار، ج‏89، ص 15.
    9.الحیاه، ج 2، ص ص 152.
    10.همان، ص 155.
    11.بحارالانوار، ج 82، ص‏43.
    12.وسائل الشیعه، ج 4، ص 861.
    13.الحیاه، ج 2، ص 158.
    14.بحارالانوار، ج‏89، ص‏207.
    15.وسائل الشیعه، ج 4، ص‏857.
    16.الحیاه، ج 2، ص 164.
    17.کافی، ج 2، ص 610.
    18.تفسیر برهان، ج 4، ص‏457; مجمع البیان، ج، 5، ص 481.

    منبع: www.hawzah.net
    پنج شنبه 20/11/1390 - 12:1
    مورد توجه ترین های هفته اخیر
    فعالترین ها در ماه گذشته
    (0)فعالان 24 ساعت گذشته