نویسنده:مهدى سلطانى ربّانى
مقدّمه
یكى از روشهاى عقلایى رایج در میان ملل و
نحل، «تقیّه» است. این شیوه كه به معنى خوددارى از افتادن به دام خطر و
مهلكه مىباشد، در اسلام نیز با عمل عمّار بن یاسر و تأیید پیامبراسلام
صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، سپرى براى حفظ جان مسلمانان در مواقع خطر
شناخته شد و به گفته ائمه معصومین علیهمالسلام جزء دین و آیین اسلام واقع
شد.
«تقیّه» ازمهمترین عواملى است كه باعث شد شیعیان در طول تاریخ
خونبار خود به حفظ مكتب و عقایدشان پرداخته و آن را به دست ما برسانند. به
همین جهت، یكى از معتقدات كلامى ـ فقهى شیعه و عملكردهاى تاریخى آن براى
حفظ موجودیّتش در برابر اكثریت غیر شیعه یا غیر مسلمان محسوب مىگردد.
نكته
قابل توجّه دیگر، آن است كه تقیّه یك رفتار طبیعى بشرى است و در عرف اكثر
اقوام و ملل در سراسر تاریخ سابقه دارد و مخصوص مذهب شیعه نبوده است؛ بلكه
واكنش فرد یا قوم مقهور یا در اقلیت است كه توان رویارویى و مبارزه مستقیم
را نداشته یا اصولاً چنین مبارزهاى به صلاحشان نبوده و موجودیّت آنها را
تهدید مىنموده یا مىنماید. نتیجه آن كه، تقیّه سپرى است كه عقل در مقام
خطرهاى مهلك از آن بهره مىگیرد. و علاوه بر این كه جواز اجتماعى و عرفى
دارد، شرع نیز ـ كه عقل كل است ـ آن را امضا نموده و وظیفه دانسته است.
در
این مقاله ما بر آنیم كه با سیرى اجمالى در معناى تقیّه، تاریخچه و جایگاه
آن در اسلام، برخى پیچیدگىها و شبهههاى مربوط به آن را رفع نموده و
تقیّه را از دیدگاه امام صادق علیهالسلام مورد بحث و بررسى قرار دهیم.
امید است كه خدمتى باشد به آستان مقدّس اهلبیت علیهمالسلام و عرصه علم و
دانش.انشاءاللّه.
سیرى در معناى تقیّه
الف) معنى لغوى تقیّه
لغت تقیّه از دو جهت مادّه و هیئت، قابل بحث و بررسى است:
از
جهت مادّه، حروف اصلى آن «وقى» مىباشد كه واو آن به «تا» تبدیل شده است.
بنابراین اصل آن «وقیّه» بوده و از این جهت، هم ریشه با لغت تقوا مىباشد
كه اصل آن «وقوى» بوده است.
مصدر ثلاثى مجرّد آن «وقى» و «وقایة» است به معناى «صیانت» و «نگهدارى».1
همچنین به معناى حفظ نفس از عذاب و گناه به وسیلهّ عمل صالح مىباشد.2
از جهت هیئت و صیغه، كلمه تقیّه بر وزن فعلیة مىباشد و در مصدر یا اسم مصدر بودن آن اختلاف است.3
در
هر صورت، ثلاثى مجرّد مىباشد و تاى آن، تاى وحدت است. چون این نكته را
یادآور مىشود كه همیشگى نیست و در موارد خاصّى انجام مىپذیرد.4
ب)معنى و تعریف اصطلاحى تقیّه
تقیّه
در علوم مختلف همانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول فقه و كلام مورد تعریف
اصطلاحى واقع شده است. اما با توجّه به تشابه فراوان این تعاریف و نیز عدم
تصریح مؤلّفان به مورد نظر قرارگرفتن اصطلاح علمى خاص و نیز ورود آن در
قرآن و استفاده فراوان آن در روایات، این نتیجه حاصل مىشود كه تقیّه
همانند كلماتى چون صلاة، حقیقتى غیر مختص به علمى خاص یافته و شدّت رواج آن
در میان مسلمانان باعث شده كه حقیقتى شرعیّه یا لااقل متشرّعه یابد. پس
منظور از معنا و تعریف اصطلاحى آن، تعریف در عرف مسلمانان و به عبارت دیگر،
معناى آن در عرف متشرّعه ـ اعم از سنّى و شیعه ـ مىباشد.
برخى آن را
مخصوص به علم فقه، اصول و كلام دانستهاند5؛ كه صحیح به نظر نمىرسد، زیرا
چنان كه ذكر گردید، در علوم دیگرى همانند تفسیر و حدیث كاربرد داشته و
تعریف یا مفهوم ذكر شده براى آن باید به گونهاى باشد كه در آن علوم نیز
كار آمد محسوب گردد.
فقهاى شیعه و اهل سنّت از تقیّه مفاهیم و تعاریف مختلفى ارائه نمودهاند كه چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر مىگردد:
1.شیخ
مفید: «تقیّه، پنهان كردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانكارى با
مخالفان حق و پشتیبانى كردن از آنان در آنچه ضرر دین و دنیا را در پى دارد.
هرگاه به «ضرورت تقیّه» ظنّ قوى پیدا كنیم، تقیّه واجب است و هرگاه ندانیم
یا ظنّ قوى نداشته باشیم كه آشكار گردیدن و نمودن حق ضرورى است، تقیّه
واجب نیست.»6
2.امین الاسلام طبرسى: «تقیّه، عبارت است از: خلاف اعتقاد قلبى را به زبان آوردن به جهت ترس بر جان.»7
تعریف فوق، داراى اشكالهایى است:
1.تقیّه منحصر به زبان نیست، بلكه در عمل نیز مىباشد.
2.حق بودن معتقد و باور قلبى در این تعریف بیان نشده است.
3.با انحصار تقیّه به ترس، این تعریف تقیّه مداراتى را در برنمىگیرد.
4.در موارد ترس نیز تقیّه منحصر به ترس بر جان نیست، بلكه ترس در مورد برادران دینى و نیز خود دین را هم شامل مىشود.8
5.شیخ
مرتضى انصارى: «اسم است براى اتقى ـ یتقى و تاء در آن بدل از واو است.
مقصود از آن در فقه، موافقت كردن با دیگرى است در كردار و گفتارى كه مخالف
با حقّ است، براى نگه داشتن جان خویش از زیان او.»9
6.سیّد حسن
بجنوردى: «موافقت كردن با دیگرى است در گفتار، كردار یا رها نمودن كارى كه
انجام دادن آن واجب است و در باور انسان بر خلاف حق است براى نگهدارى خویش
یا كسى كه او را دوست دارد، از زیان.»10
7.آلوسى حنبلى: «تقیّه، حفظ
جان یا آبرو یا مال از شرّ دشمنان است، دشمنانى كه دشمنى آنها مبتنى بر
اختلاف دینى مىباشد؛ مانند كافران و مسلمانان از فرقههاى دیگر، یا
دشمنانى كه دشمنى آنها به جهت اغراض دنیوى مانند مال و سلطنت مىباشد.»11
8.محمّد رشید رضا: «تقیّه، گفتار یا كردار مخالف است با حق، به جهت حفظ از ضرر.»12
9.ابن حجر عسقلانى: «تقیّه، پرهیز از اظهار مسائل درونى همانند باورها و غیر آن براى دیگرى است.»13
تاریخچه تقیّه
الف) تقیّه قبل از اسلام
از
نظر روایات شیعه، مسأله تقیّه پیشینهاى بس كهن دارد. زیرا اوّلین مورد آن
را به دومین پیامبر الهى؛ یعنى شیث (هبةاللّه) فرزند حضرت آدم
علیهالسلام نسبت مىدهند كه پس از قتل هابیل به دست قابیل، از برادرش
قابیل به جهت حفظ جان خود تقیّه نمود.14 پس از آن در بعضى از روایات، تقیّه
به عنوان سنّت حضرت ابراهیم علیهالسلام مطرح شده است15، كه شاید بتوان از
كلمه سنّت مداومت آن نزد آن حضرت را استنباط نمود. چرا كه در سیره آن حضرت
در مواردى همچون: برخورد با پرستندگان ستارگان، ماه و خورشید با گفتن «هذا
ربّى»16 و نیز گفتن «انّى سقیم»17 در مقابل دعوت همشهریان او براى خروج از
شهر و بالاخره بر زبان راندن جمله «بل فعله كبیرهم»18 در مقابل سؤال بت
پرستان از شكننده بتهایشان، گونههایى از تقیّه و توریّه را مىتوان
مشاهده كرد.19
چارهاى كه حضرت یوسف علیهالسلام براى نگه داشتن برادرش
نزد خود اندیشید، به عنوان شاهدى دیگر براى تقیّه پیامبران در روایات شیعه
ذكر شده است.20 در آن مورد ندا دهندهاى از سوى آن حضرت به كاروان برادران
یوسف نسبت دزدى داد21 كه طبق بعضى از روایات، مراد یوسف علیهالسلام از
این خطاب، دزدیدن خود او از سوى برادرانش بوده است، نه دزدى پیمانه
پادشاه.22
مأموریت یافتن حضرت موسى و هارون علیهماالسلام به سخن گفتن
با نرمش «قولاً لیِّناً» با فرعون23 نیز در روایات به عنوان موردى دیگر
براى تقیّه ذكر شده است.24 كه تقیّهاى بودن این عمل یا به جهت اخفاى بخشى
از حقایق و واقعیّات و تكیه بر توحید تنها و یا از باب تقیّه مداراتى بوده
است.
داستان مؤمن آل فرعون؛ یعنى حبیب نجّار در زمانى كه فرعون ادّعاى
خدایى كرده و با خدا پرستان به ستیز برخاسته بود و آنها را به قتل
مىرساند، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعونى هماهنگ بود اما در باطن،
وى خداپرست بود و از موسى علیهالسلام حمایت مىكرد و این امر تا زمانى كه
فرعون تصمیم به قتل موسى علیهالسلام گرفت، ادامه داشت؛ از موارد دیگر
تقیّه بود كه به وسیله آن، جان و ایمان خود را از تجاوز و تعدّى فرعونیان
نجات داد.25 بدیهى است كه مؤمن آل فرعون این سیاست را از كسى نیاموخته بود،
بلكه به اقتضاى عقل و خرد خویش عمل نمود و سیاست عملى او به عنوان «تقیّه»
به دلیل آنكه حكم عقل بود، مورد تأیید «شرع» قرار گرفته و به عنوان رفتارى
معقول و پسندیده به صورت وحى بر پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم
نازل گردید.26
تقیّه اصحاب كهف، در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج تقیّه مطرح شده است.27 زیرا آنان بدین جهت، حتّى اظهار شرك نیز مىنمودند.28
در
حقیقت باید متذكّر شد كه تقیّه از جمله احكام امضایى شارع در طول تاریخ
زندگى عقلا و بشر محسوب مىگردد و اینكه برخى از كماندیشان و معاندان شیعه
آن را نوعى دروغ و نفاق تلقّى نموده و از بدعتهاى شیعه دانستهاند و بدین
منظور پیروان مكتب امام و ولایت را به دورویى و مصلحت اندیشى متّهم
كردهاند، نوعى اهانت به شمار آمده و آنها سخت در اشتباهند.29ـ30
ب) تقیّه در اسلام
با
ظهور اسلام و تجلّى وحى در جزیرةالعرب و گرایش افراد به آن، حسّاسیت قریش
و گروههاى دیگر علیه اسلام و پیروان آن برانگیخته شد و سختگیرىهاى شدید
تا حدّ قتل و كشتار علیه آنها آغاز گردید، چنان كه یاسر و همسر او سمیّه
را به جرم پذیرش «اسلام» به قتل رساندند. ولى فرزند ایشان عمّار با درایتى
خاص، تنها راه نجات جان خود را در آن دید كه به ظاهر مطابق میل آنها سخن
بگوید، از این رو با اظهار تبرّى لفظى از حضرت محمّد
صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، از آسیب آنها در امان ماند. اما یاران پیامبر
او را متّهم به ارتداد نموده و به رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم
گفتند: عمّار، كافر شده است. حضرت فرمود: «هرگز! وجود عمّار از سر تا پا،
پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او درآمیخته است.»
وقتى عمّار
سرافكنده به حضور پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم رسید و با گریه گفت: یا
رسولاللّه! كفّار قریش باعث شدند از تو تبرّى جویم و خدایان آنها را به
نیكى یاد كنم. پیامبر اشكهاى او را پاك كرد و فرمود: «اگر بازهم از تو
چنین خواستند، مطابق درخواست آنها سخن بگو.»31 سپس این آیه نازل شد:
«مَنْ
كفر باللّه مِن بعد ایمانه الاّ من اكره و قلبه مطمئنّ بالایمان»؛ كسى كه
پس از مؤمن شدن كافر شود، مرتد خواهد بود مگر كسى كه مجبور به كفرگویى شود،
در حالى كه قلب او به ایمان قرص و محكم باشد.32
با نزول این آیه و
امضاى عملكرد عمّار توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، «تقیّه» به
عنوان سنّتى عقلایى در جامعه اسلامى و سپرى براى نجات جان افراد مسلمان در
مواقع خطر قرار گرفت. پس «تقیّه» همان گونه كه از نام آن پیداست، حافظ و
نگهبان افراد مبتلا در شرائط دشوار است.
همیشه از تقیّه در مواقع لزوم
استفاده مىشده و تاریخ رواج آن از آغاز بعثت رسول اللّه
صلىاللهعلیهوآلهوسلم تا پایان غیبت صغرى مىباشد.33
از دیدگاه علماى شیعه و سنّى
هرچند
تقیّه شیوهاى عقلایى و فراگیر است و هیچ عاقلى با جواز آن براى حفظ جان
مخالف نیست، اما در موجبات، اهداف، موارد و احكام آن، میان علماى شیعه و
سنّى اختلاف است.
از نظر اهلسنّت، تقیّه تنها جهت حفظ نفس جایز است،
اما از نظر علماى شیعه، تقیّه براى جلوگیرى از هر مهلكه و زیانى كه مندوحه
نداشته باشد، جایز است.34
از جهت مورد و كاربرد، علماى سنّى تقیّه را
تنها در برخورد با غیر مسلمانانِ خطرناك جایز مىدانند؛ یعنى هرگاه مسلمانى
در جمع غیر مسلمانان قرارگرفت و نتوانست به عقیده و آرمان دینى خود عمل
كند، براى رهایى از زیان و ضرر آنها مىتواند تقیّه كرده و به ظاهر با آنها
هماهنگ شود.35 دلیل آنها این است كه مدرك تقیّه، آیه 106 سوره نحل است.
ولى
علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین علیهمالسلام تقیّه را به اقتضاى
عقل در تمام مواقعى كه مؤمن در مخاطره قرار مىگیرد، جایز مىدانند، چه این
خطر از ناحیه كفّار باشد یا از ناحیه پیروان مذاهب اسلامى كه با عقیده و
مذهب او مخالف هستند.
با نگاهى به تاریخ اسلام در مىیابیم كه اوج بحث
تقیّه و ملاحظهكارىهاى شیعه، در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام
و با سفارش و توصیه آن دو امام بزرگوار بوده كه دلیل آن نیز شرارتهاى
حكومتهاى بنىامیّه و بنىعباس و حامیان آنها بوده است.
حاكمان این
قوم هرچند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دلیل این كه خطر آنها دست كمى از
خطر كفّار نداشت، ائمّه معصومین علیهمالسلام پیروان خود را توصیه به تقیّه
مىكردند. بنابر این، از نظر علماى شیعه در هرجا كه خطرى از ناحیه كافر یا
مسلمان، مؤمنى را تهدید نماید، تقیّه لازم است.
اما از نظر حكمى نیز
میان علماى شیعه و سنّى اختلاف است. اهل سنّت، تقیّه را به این معنا جایز
مىدانند كه فرد مسلمان هنگامى كه خود را در خطر مرگ ببیند مىتواند در
برابر دشمنِ كافر سرسختانه به عقیده خود عمل كند هرچند به قیمت جان او تمام
شود و یا مىتواند تقیّه كند و با دشمن همگام گردد. ابن كثیر دمشقى
مىگوید: «اتّفق العلماء على انّ المكره على الكفر یجوز له ان یوالى ابقاء
لمهجته و یجوز له ان یأبى كما فعل بلال رضىاللّه عنه؛ تمام علما اتّفاق
نظر دارند كه شخص مجبور به كفر گویى مىتواند براى حفظ جان خود با كفّار
دوستى كند و نیز مىتواند امتناع نموده و تسلیم آنها نشود، چنان كه
بلال(رض) در برابر كفّار تسلیم نشد.»36
زمخشرى ـ از مفسّران اهل سنّت ـ نیز در این باره مىگوید:
«فان
قلت اىّ الامرین افضل، فعل عمّار ام فعل ابویه؟ قلتُ بل فعل ابویه لانّ فى
ترك التّقیة و الصّبر على القتل اعزازاً للاسلام؛ اگر بگویى كدام یك از دو
عمل بهتر است، كار عمّار یا كار پدر مادر او؟ من مىگویم كار پدر و مادر
او بهتر است؛ چون در ترك تقیّه و صبر و تحمّل در برابر كشته شدن، عزّت
اسلام نهفته است.»37
بنابراین، حكم تقیّه از نظر علماى سنّى حدّاكثر،
ترخیص است نه عزیمت. اما از نظر علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین
علیهمالسلام تقیّه براى حفظ نفس از خطر قتل، واجب است. شیخ طوسى در این
باره مىگوید: «والتّقیّة عندنا واجبة عند الخوف علىالنّفس؛ تقیّه در نظر
علماى شیعه هنگام ترس از كشته شدن واجب است.»38
تقیّه، عزیمت است نه ترخیص
با
توجّه به این كه عمل به تقیّه و یا ترك آن بستگى به تشخیص فرد گرفتار دارد
دیگرجایى براى توهّم باقى نمىماند كه گفته شود «تقیّه، ترخیص است نه
عزیمت» و حال آن كه اهل سنّت تقیّه را ترخیص مىدانند.39 منشأ این توهّم آن
است كه آنها تقیّه را یك وظیفه و حكم تكلیفى نمىدانند، بلكه آن را یك عمل
مباح تلقّى مىكنند. در صورتى كه حفظ نفس، از اهمّ تكالیف است و مؤمن همان
گونه كه وظیفه دارد نماز بخواند، موظّف است خود را از خطر مصون بدارد.
امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه شریفه «ولا تلقوا بایدیكم الى
التّهلكة»، با دست خود، خویش را به هلاكت نیندازید40؛ مىفرماید: این آیه
مربوط به تقیّه است.41
با توجّه به این كه حكم در آیه، نهى است و نهى
از نظر اصولى، ظهور در حرمت دارد. پس تقیّه یك حكم تكلیفى است نه این كه
ترخیص و اباحه باشد و اگر افرادى مانند میثم تمّار و عبد بن حذافه و شخص
گرفتار مسیلمه كذّاب به تقیّه عمل نكردند، دلیل بر نقض تكلیفى تقیّه نیست؛
زیرا تشخیص عمل به تقیّه، مانند هر تكلیف دیگرى، به علم خود مكلّف مربوط
مىشود و آنها وظیفه خود را آن گونه تشخیص دادند كه عمل كردند.42
حدّ نهایى تقیّه
باید
دانست كاربرد تقیّه كه در جهت مصلحت مؤمنان و مسلمانان جعل شده است، داراى
حدّى است كه فراتر از آن جایز نخواهد بود؛ به این معنا كه تقیّه براى حفظ
جان، آرمان و عقیده تجویز شده است. حال اگر تقیّه كارایى خود را از دست
بدهد و دشمن بهگونهاى شریر و ستمكار باشد كه در هر حال قصد نابودى مؤمن
را داشته باشد، در آنجا تقیّه جایز نیست، بلكه باید مقاومت كرد. امام باقر
علیهالسلام در این باره مىفرماید:
«انّما جعل التّقیّة لیحقن بها
الدّم فاذا بلغ الدّم فلیس تقیّة؛ همانا تقیّه قرار داده شده است براى
اینكه خونها مصون بماند، پس هرگاه كار به قتل و خونریزى كشید، دیگر تقیّه
روا نیست.»43
یعنى اگر وضعیت به گونهاى باشد كه مؤمن و مسلمان با دشمن
مماشات كنند یا نكنند، در هر حال كشته مىشوند، در این صورت تقیّه جایز
نیست و اگر در تاریخ مىخوانیم كه افرادى به رغم حكم تقیّه، با دشمن مدارا
نكرده و كشته شدهاند، بر این اساس است؛ یعنى براى آنها ثابت گردیده بود كه
دشمن در هر حال آنها را خواهد كشت، از این رو تقیّه نكرده و در جهاد با
دشمن كشته شدهاند. به عنوان نمونه، در ماجراى شهادت امام حسین علیهالسلام
، براى آن حضرت ثابت شده بود كه یزید به هر صورت او را به شهادت خواهد
رساند، لذا آن حضرت تقیّه نكرد.
تقیّه در زمان معصومان (علیهمالسلام)
محدوده
تاریخى تقیّه در زمان معصومان علیهمالسلام ، همان گونه كه ذكر گردید، از
ابتداى بعثت پیامبراكرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم تا پایان غیبت صغرى
مىباشد و به چهار دسته تقسیم مىشود:
1.تقیّه سیاسى؛
2.تقیّه اجتماعى؛
3.تقیّه فقهى؛
4.تقیّه كلامى؛
منظور از تقیّه سیاسى، تقیّه معصوم علیهالسلام در هنگام مواجهه با قدرتهاى حاكم است.
مقصود
از تقیّه اجتماعى، تقیّه در هنگام برخورد با عامّه (اهل سنّت) است كه به
كیفیتهاى مختلفى همچون: مدارات در هنگام معاشرت با آنها، شركت در اجتماعات
آنان و نیز پنهان نمودن حق یا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان مىباشد.
منظور
از تقیّه فقهى، تقیّه در موارد احكام فقهى است كه معصوم علیهالسلام به
جهت تقیّه، حكمى را پنهان نموده و یا خلاف آن را اظهار مىنماید كه به
«تقیّه در حكم» نیز معروف است.
مراد از تقیّه كلامى، تقیّه در مسائل مربوط به ولایت و امامت ائمّه علیهمالسلام مىباشد.
قابل
ذكر است كه منظور از تقسیمات فوق، تقسیم دقیق منطقى نبوده، بلكه به جهت
سهولت فهم مطالب به این امر اقدام نمودیم. چرا كه در بسیارى از موارد،
امكان تداخل آنها در یكدیگر نیز وجود دارد؛ مثل آن كه امام علیهالسلام در
مقابل قدرت حاكم، در حكمى فقهى تقیّه نماید، كه مىتوان آن را هم در بخش
تقیّه سیاسى و هم در بخش تقیّه فقهى داخل نمود.
یادآورى
در
این تحقیق به جهت گستردگى بحث و بدین منظور كه اوّلاً موضوع تحقیق ما
«بررسى تقیّه از دیدگاه امام صادق علیهالسلام و جایگاه آن در عصر ایشان»
بوده، ثانیاً بیشترین موارد تقیّه و حمل بر تقیّه در روایات، در دوران آن
حضرت مشاهده مىشود، ما از پرداختن به ابعاد دیگر خوددارى مىكنیم. اما قبل
از هر چیز، لازم است كه این شبهه، پاسخ داده شود:
امام صادق علیهالسلام كه در عصر عزّت اسلام مىزیست، چه نیازى به تقیّه و توصیّه به آن داشت؟44
پاسخ: با بررسى دوران امامت امام صادق علیهالسلام (114 ـ 148 ق.) در مىیابیم كه این دوران را مىتوان به سه بخش تقسیم نمود:
اوّل: دوره استقرار دولت بنى امیه (114 ـ 125 ق.).
دوم: دوره درگیرىهاى بنى امیه و بنىعباس و نیز درگیرىهاى بنى عباس در آغاز حكومت با مخالفان خود (125ـ145 ق.)
سوم: دوران تثبیت دولت عباسى (145 ـ 148 ق.).
امام
صادق علیهالسلام از بخشى از دوره اوّل و تمام دوره دوم توانست به خوبى
استفاده نموده و به نشر معارف اسلام و شیعه بپردازد. به همین جهت و با
توجّه به سهم فراوان آن امام در نشر مذهب شیعه، این مذهب با نام «جعفرى»
مشهور گشت. اما در دوره سوم به شدّت تحت فشار حكومت عباسى قرارگرفت كه
بیشتر مواردِ تقیّه آن حضرت و نیز روایات سفارش و ذكر فضائل تقیّه، مربوط
به این دوره است. در واقع آن دوره نه دوران عزّت اسلام، بلكه دوره اقتدار
بنىعباس بود؛ زیرا در حقیقت یكى از تاریكترین دورههاى اسلام مىباشد، به
خصوص با فشار و اختناقى كه منصور دوانیقى در عصر خلافت خود ایجاد كرده
بود، به گونهاى كه امام صادق علیهالسلام حتّى نتوانست وصىّ خود را با
صراحت اعلام كند و «وصیّت» بین پنج نفر مردّد ماند كه یكى از آنها خود
منصور بود تا جان وصىّ واقعى در خطر نیفتد.45
امام صادق (علیهالسلام) و تقیّه
همان
طور كه بیان شد، اكثر روایات فقهى شیعه از زبان امام صادق علیهالسلام
صادر شده است. هم چنان كه بیشترین موارد تقیّه، به ویژه تقیّه فقهى و نیز
حمل بر تقیّه را در روایات آن حضرت مشاهده مىكنیم. همچنین دوره امامت آن
حضرت یكى از طولانىترین دورانهاى امامت ائمّه علیهمالسلام به شمار
مىرود. امام صادق علیهالسلام اگرچه در مقطعى از دوره امامت خود ـ به خصوص
پس از حكومت هشام تا دهه اوّل حكومت منصور ـ یعنى از سال 125 تا 145 ق.
توانست آزادانه به نشر حقایق و معارف بپردازد، اما عواملى باعث صدور روایات
تقیّهاى از آن حضرت شد؛ همچون:
1.تقیّه از حكومت در دوران هشام و منصور.
2.پراكندگى اصحاب آن حضرت از جهت مذهب كه در مواردى ایشان، طبق مذهب فقهى پرسشگران جواب مىداد.
3.حفظ جان اصحاب خود.
4.شكّاك
بودن بعضى از اصحاب. بنابر اظهارات فوق، احتمال تقیّه در روایات آن حضرت
حتى اگر ناقل آن، اصحاب خاصّى همانند زراره باشد، فراوان است. همچنین اگر
بخواهیم با ترسیم یك منحنى روایات تقیّه را بررسى كنیم، باز به این نتیجه
مىرسیم كه دوره امامت امام صادق علیهالسلام بلندترین نقطه این منحنى را
به خود اختصاص مىدهد. براى روشنتر شدن این مطلب، ذكر یك نكته كافى است كه
53 روایت از 106 روایات مربوط به تقیّه (با حذف مكرّرات) كه در كتاب
بحارالانوار جمعآورى شده، از امام صادق علیهالسلام نقل شده است.46 یعنى
حدود 50 درصد روایات تقیّه را شامل مىشود و این رقم غیر از احادیث مربوط
به تقیّه است كه امام صادق علیهالسلام از قول امامان پیش از خود نقل
مىكند.
علت فراوانى این روایات را تنها در بُعد سیاسى، مىتوان معلول
فشارهاى سهمگین حكومتهاى مركزى در دوران اوّل و سوم و تا حدودى دوره دوم
امامت آن حضرت دانست.
رشد روایات در بخشهاى دیگر را نیز مىتوان در
عللى همچون: 1. طولانى بودن دوران امامت ایشان، 2. توفیق فراوان آن حضرت در
نشر معارف و احكام اسلام، 3. از سوى دیگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار
شاگرد و راوى از آن حضرت، 4. شدّت اختلاط اقلیّت شیعیان با اكثریّت سنّى ـ
كه افراد متعصّب فراوانى را در خود جاى داده بود ـ جست و جو نمود.47
همچنین
فعّالیّت شدید غالیان كه در این دوره به نقطه اوج خود رسیده بودند و
بهرهبردارى آنان از شخصیّت و روایات ائمه علیهمالسلام را نیز نباید از
نظر دور داشت. این امر موجب مىشد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند
شیعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بیان آنها تقیّه نمایند.48 اینك به
بررسى مواردى از روایات حضرت در این زمینه مىپردازیم:
1.تقیّه سیاسى
مواردى از تقیّه سیاسى در سیره امام صادق علیهالسلام و یارانش را مىتوان این گونه برشمرد:
1.
پوشیدن لباس سیاه در فقه شیعه مكروه است، اما این لباس در زمان قیام
عباسیان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاریخ با عنوان
«مسودة» (سیاه جامگان) معروف شدند. در روایتى آمده است هنگامى كه امام صادق
علیهالسلام در «حیره» به سر مىبرد، فرستاده ابوالعبّاس سفّاح براى او
لباس بارانى فرستاد كه یك طرف آن سفید و طرف دیگر آن سیاه بود. امام
علیهالسلام آن را پوشید و فرمود: «اما انّى البسه و انا اعلم انّه لباس
اهلالنّار49؛ من آن را مىپوشم در حالى كه مىدانم لباس اهل آتش است.» در
روایت دیگرى به همین مضمون چنین وارد شده است كه امام علیهالسلام حتى آستر
و پنبه لباس هاى خود را سیاه كرده بود.50
2.امام صادق علیهالسلام در حدیثى مىفرمایند:
«كلّما تقارب هذا الأمر كان أشدّ للتقیّة؛ هرچه به این امر نزدیكتر مىشویم، تقیّه شدیدتر مىگردد.»51
علاّمه
مجلسى هذاالأمر را به «خروج قائم علیهالسلام » تفسیر كرده است. اما شاید
بتوان آن را به قصد امام علیهالسلام براى قیام و نزدیك شدن زمان آن نیز
تفسیر نمود كه البته به علّت دگرگونى شرایط محقّق نشد.
3.با آن كه
زیارت امام حسین علیهالسلام در كربلا در آن زمان براى شیعیان خطراتى را
دربرداشت، اما به جهت خاموش نشدن این مشعل فروزان، امام صادق علیهالسلام
شیعیان را به زیارت بسیار مختصرى كه مخصوص حال تقیّه است، توصیه مىنمایند.
بدین قرار: این زیارت پس از غسل و پوشیدن لباس تمیز، فقط بر سه مرتبه گفتن
«صلّى اللّه علیك یا ابا عبداللّه» مشتمل است.52 در روایت دیگرى، امام
صادق علیهالسلام ضمن بیان آداب زیارت، سفارش به تقیّه را یادآور مىشوند و
مىفرمایند: «وَ یلزمك التّقیّة الّتى هى قوام دینك بها؛ لازم است
تقیّهاى كه قوام دین به آن است را رعایت كنى.»53
2.تقیّه اجتماعى
در
زمان امام صادق علیهالسلام تقیّه اجتماعى نیز ابعاد گستردهترى مىیابد و
با بررسى سیره امام و اصحاب او، به موارد فراوانى از این نوع تقیّه برخورد
مىكنیم. از جمله درباره آن حضرت داستانى بیان شده است، بدین گونه كه: آن
حضرت هنگام شنیدن دشنام به على علیهالسلام از بعضى از مخالفان، خود را در
پشت ستون مخفى كرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وى
سلام كرده و با او مصافحه نمود.54
در روایات فراوانى آن حضرت دستور تقیّه اجتماعى را براى اصحاب و یاران خود صادر مىفرماید كه به چند مورد آن اشاره مىنماییم:
1.
«كظم الغیظ عن العدو فى دولاتهم تقیّة حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التعرّض
للبلاء فىالدّنیا؛فرو بردن خشم از دشمن در زمان حكومت آنها به جهت تقیّه،
احتیاط است براى كسى كه آن را عمل كند و دورى جستن از بلا در دنیا
مىباشد.»55
2. امام صادق علیهالسلام در حدیثى ضمن تفسیر آیهاى از
قرآن چنین مىفرماید: ««قولوا للنّاس حسناً»56، اى للنّاس كلّهم مؤمنهم و
مخالفهم، امّا المؤمنون فیبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فیكلّمهم
بالمداراة لاجتذابهم الى الایمان فانّه بأیسر من ذلك یكفّ شرورهم عن نفسه و
عن اخوانه المؤمنین؛ این كه خداوند مىفرماید: «با مردم به نیكویى سخن
گویید.» یعنى با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده
رویى برخورد مىكند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ایمان جذب نماید،
كه به آسانتر از این مىتوان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع
كند.»57
3.نیز مىفرماید: «انّ مداراة اعداءاللّه من افضل صدقة المرء
على نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقههاى انسان براى حفظ
خود و برادرانش مىباشد.»58
4.امام در روایت دیگرى نتیجه عالى «مدارا»
را چنین بیان مىفرماید: «من كفّ یده عن النّاس فانّما یكفّ عنهم یدا
واحدة و یكفون عنهم ایادى كثیرة؛ كسى كه (با مردم مدارا كند و) از برخورد
شدید با مردم دورى گزیند، در حقیقت او تنها یك دست (یك نفر) را از آزار
مردم دور داشته، اما دستهاى (افراد) فراوانى را از اذیّت و آزار خود باز
داشته است.»59
5.امام صادق علیهالسلام در روایتى مفصّل، در بیان فرق
بین حكومت بنىامیه و امامت ائمه علیهمالسلام مىفرماید: «انّ امارة بنى
امیّة كانت بالسّیف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و
الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فى دینكم و
فیما انتم فیه؛ حكومت بنى امیه با شمشیر، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت
ما با نرمى، الفت با همدیگر، وقار، تقیّه، خوش برخوردى، پرهیزكارى و اجتهاد
همراه است. پس مردم را در دینتان و در آنچه شما برآنید (امامت و ولایت)،
تشویق كنید.»60
3.تقیّه فقهى
«فقه شیعه» در
دوران 34 ساله امامت امام صادق علیهالسلام به نقطه اوج بالندگى و شكوفایى
خود رسید، به گونهاى كه به «فقه جعفرى» معروف شد. روایات فقهى تقیّهاى
نیز رشد روز افزونى پیدا كرد. گستردگى تقیّه و روایات تقیّهاى به گونهاى
بود كه بعضى از یاران در استفتاى مكاتبهاى خود تصریح مىكنند كه مسأله
تقیّه در میان نیست و خواستار بیان حكم در حالت عادى مىشوند؛61 از جمله:
1.ابوبصیر
از امام صادق علیهالسلام درباره جواز سجده بر گلیم مىپرسد و امام
علیهالسلام جواب مىدهد: «اذا كان فى تقیّة فلابأس به؛ اگر در حالت تقیّه
باشد، اشكالى ندارد.»62
2.امام صادق علیهالسلام درباره كیفیت برگزارى
نماز خود با اهل سنّت چنین مىفرماید: «فامّا أنا فاُصَلّى معهم و اریهم
انّى اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز مىخوانم و چنین وانمود مىكنم كه
سجده مىنمایم، در حالى كه سجده نمىكنم.»63
3.امام صادق علیهالسلام
در روایتى سوگند دروغین به جهت تقیّه را مجاز شمرده و براى شكستن آن
كفّارهاى قائل نمىشوند: «لاحنث و لاكفّارة على من حلف تقیّة یدفع بذلك
ظلماً عن نفسه؛ كسى كه به جهت تقیّه و براى دفع ظلم از خود، سوگند بخورد (و
بعد خلاف آن عمل كند) این سوگند شكسته نمىشود و كفّارهاى ندارد.»64
4.تقیّه كلامى
به
موازات رشد و بالندگى فقه شیعه به وسیله امام صادق علیهالسلام ، كلام و
معارف شیعه نیز در این زمان توسّط آن حضرت به نقطه اوج شكوفایى رسید و
توانست در میان همه مذاهب كلامى رایج در آن روزگار، راه خود را پیموده و
خود را در صدر مذاهب كلامى كه در ضمن مبتنى بر اصول و قواعد قطعى بود، قرار
دهد. لذا در میان اصحاب امام صادق علیهالسلام به چهرههاى كلامى متبحّرى
همانند «هشام بن حَكم» برخورد مىكنیم كه در مبارزات كلامى خود با دیگر
مذاهب كلامى، همیشه بر آنها پیروز است؛ به طورى كه امام علیهالسلام هشام
را با آنكه جوان نورسى است، در صدر مجلس خود جاى مىدهد. با مراجعه به
ابواب مختلف كلامى مشاهده مىكنیم كه قسمت عمده روایات كلامى شیعه و همچنین
تقیّه كلامى از زبان امام صادق علیهالسلام نقل شده است. حال با این
توضیحات، به چند نمونه از تقیّههاى كلامى امام، اشاره مىنماییم:
1.از
امام صادق علیهالسلام پرسیدند: زده شدن گردنها براى شما محبوبتر است.
یا برائت از على علیهالسلام . حضرت فرمود: «رخصت (یعنى استفاده از تقیّه)
براى من محبوبتر است.» و آنگاه به آیه نازل شده در شأن عمّار استناد
نمود.65
2.در روایتى امام صادق علیهالسلام چنین مىفرماید: «ایّا كم و
ذكر علىّ و فاطمة علیهماالسلام فانّ النّاس لیس شىء ابغض الیهم من ذكر
علىّ و فاطمة علیهماالسلام ؛ از آوردن نام على و فاطمه علیهماالسلام نزد
مردم بپرهیزید، زیرا آنها یادآورى این دو را از هرچیز دیگر ناخوشتر
مىدارند.»66
علاوه بر تقسیمبندى مذكور، به حسب استفاده از آیات شریفه و روایات وارده، «تقیّه» داراى تقسیمبندى دیگرى نیز مىباشد:67
1.تقیّه اكراهیه: عمل نمودن شخص مجبور هنگام اكراه و اجبار، براى حفظ جان و سایر شئون خود.
2.تقیّه
خوفیه: انجام اعمال و عبادات بر طبق فتاواى رؤساى علمى اهل سنّت (در محیط
آنها) و احتیاط كامل گروه اقلیت در روش زندگى و معاشرت باگروه اكثریت، براى
حفظ جان و سایر شئون خود و هم مسلكان.
3.تقیّه كتمانیه: كتمان مرام و
حفظ مسلك و اختفاى مقدار عدّه و قدرت جمعیّت هم مسلكان و فعّالیت سرّى در
پیشبرد اهداف در موقع ضعف و هنگام مهیّا نبودن براى انتشار مرام كه مقابل
فعالیّت علنى در موقع قدرت و تهیّه قواى كافى است.
4.تقیّه مداراتیه:
حُسن معاشرت و زندگى با اهلسنّت (اكثریت جامعه اسلامى) و حضور در مجامع و
محافل عبادى و اجتماعى آنان، براى حفظ وحدت، اتّحاد اسلامى و تشكیل یك دولت
با قدرت.
اینك به ذكر روایاتى از امام صادق علیهالسلام در هریك از انواع تقیّه مىپردازیم:
تقیّه اكراهیه
عمر
بن مروان خزاز روایت كرده: از حضرت صادق علیهالسلام شنیدم كه فرمود: رسول
اكرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: چهارچیز از امت من برداشته شده است:
اوّل: امرى كه در انجام آن مضطر باشند.
دوم: كارى كه فراموش نمایند.
سوم: امرى كه اجبار بر آن شده باشند.
چهارم: فعلى كه فوق طاقت آنهاست.
و
فرمود: این امر از كتاب خدا استفاده مىشود68: «ربّنا لا تؤاخذنا ان نسینا
او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علینا اصراً كما حملته على الذین من قبلنا ربّنا
و لاتُحمّلنا ما لا طاقةَ لنا به»69، «الاّ من اكره و قلبه مطمئن
بالایمان»70.
در این روایت شریف حضرت امام صادق علیهالسلام از
نبىّاكرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل نموده، یكى از امور برداشته شده از
این امت، امرى است كه به انجام آن اكراه و اجبار شوند گرچه ترك واجب و فعل
حرام باشد. حضرتش ذیل این حدیث به آیهاى كه درباره عمّار نازل شده تمسّك
فرمودهاند.
از اطلاق این روایت چنین استفاده مىشود كه حرمت یا وجوب
امرِ مورد اكراه و اجبار، گرچه در نهایت اهمّیت و لزوم براى شخص مورد اكراه
و یا براى محیط اسلامىاش باشد، برداشته شده و مىتواند در فرض اوّل انجام
داده و در فرض دوم ترك نماید. تقیّه براى افرادى كه قلباً ایمان دارند، در
مواقع اضطرار و خطر جانى جایز است و تقیّه اكراهیه، مطابق روش عقلا، براى
حفظ هدف و غرض مسلكى و ترجیح اهم بر مهم است.
تقیّه خوفیه
1.حسن
بن زید بن على از حضرت امام صادق علیهالسلام ، از پدرش نقل مىنماید:
رسول اكرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مكرّراً مىفرمود: «لا ایمان لمن
لاتقیّة له؛ كسى كه تقیّه نكند، داراى ایمان نیست.» و مىفرمود: خداى تعالى
فرموده: «الاّ أن تتّقوا منهم تُقاة»71.
نبىاكرم
صلىاللهعلیهوآلهوسلم ذیل كلامش لزوم تقیّه را مطرح نموده و جهت بیان
آن، متمسّك به آیه 28 سوره آل عمران شدهاند، كه خداوند فرموده: فقط در
مورد ترس از محذور و به خاطر دفع ضرر، تقیّه خوفیه نمایید و در ظاهر
باكفّار دوستى و همبستگى كنید.
2.حضرت صادق علیهالسلام مىفرماید:
«استعمال التّقیة لصیانة الاخوان فان كان هو یحمى الخائف فهو من اشرف خصال
الكرام؛ عمل به تقیّه، براى حفظ برادران ایمانى است. و اگر عمل مذكور
بیمناكى را از هراس رهانده و حفظ نماید، شریفترین علائم كرم و بزرگوارى
است.»72
3.شیخ طوسى مسنداً از حضرت صادق علیهالسلام نقل كرده: «علیكم
بالتقیّة فانّه لیس منّا من لم یجعلها شعاره و دثاره مع من یأمنه لتكون
سجیّته مع من یحذره73؛ موالیان ما! همیشه ملازم با تقیّه باشید. همانا كسى
كه در حال ایمنى و نزد افراد بىآزار تقیّه را شعار و لباس خود ننماید تا
عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمكار فراموش نكند، از ما نیست.»
در
این روایت، امام صادق علیهالسلام شیعیان خود را دستور به تمرین وظیفه
تقیّه مىفرماید تا در مورد خوف و پیش آمد ناگهانى، به طور طبیعى مهیّاى
انجام وظیفه باشند.
تقیّه كتمانیه
1.معلّى بن
خنیس روایت كرده: حضرت صادق علیهالسلام فرمود: «یا معلّى! اكتم امرنا و
لاتذعه فانّه من كتم امرنا و لم یذعه اعزّهاللّه به فىالدّنیا و جعله
نوراً بین عینیه فىالآخرة یقوده الى الجنّة. یا معلّى! من اذاع امرنا و لم
یكتمه اذّلهاللّه به فىالدّنیا و نزع النّور من بین عینیه فىالآخرة
و...؛ اى معلّى! طریقه ما را مخفى دار (سرّاً ترویج نما) و به طور آشكار
منتشر منما، چه هركس امر ما را مكتوم داشته و نزد عامّه مردم آشكار ننماید،
روش او را خدا در دنیا موجب عزّتش نموده و در آخرت به شكل نورى بین دو چشم
او ظاهر مىنماید تا او را به سوى بهشت رهسپار كند. اى معلّى! هركس ولایت و
امر ما را آشكار نموده و از كتمان و مستورى خارج نماید، خدا روش او را
موجب خوارى او در دنیا و برطرف شدن روشنایى بین دو چشمش در آخرت مىنماید و
روش او به شكل تاریكى بین دو چشمش در آمده تا او را به سوى آتش رهسپار
نماید. اى معلّى! تقیّه از دین من و دین پدران من است. كسى كه روشش تقیّه
نیست، بهرهاى از دین ندارد. اى معلّى! همان طور كه خدا دوست دارد آشكار
(هنگامى كه اهل حق واجد اكثریت و قدرتمند هستند) عبادت شود، همچنین دوست
دارد (هنگام ضعف و اقلیت اهل حق) مخفى و به روش سرّى اطاعت گردد.»74
با
تفكّر و دقّت در این روایت (صدراً و ذیلاً) گفتار ما در باب این نوع تقیّه
نیز روشن شده و این قسم تقیّه هم به كیّفیّت مذكور استفاده مىشود؛ زیرا
در صدر روایت، رئیس مذهب جعفرى به گروه خود دستور داده، به طریقه و مسلك او
و پدرانش كه در آن زمان در اقلیت و ضعف بودند، به طور سرّى عمل نموده و از
عامّه مردم (اهل سنّت) مخفى نگه دارند. در اثناى روایت، تقیّه را از دین
خود و پدران بزرگوارش معرّفى كرده و در ذیل روایت، از این عمل به «عبادت
سرّى» تعبیر فرموده است. اضافه بر این، از تعبیر ایشان از روش مذكور به
«روشنایى دو چشم» استفاده مىشود: این روش، طریق عمل به دین، راهنما و
رساننده ما به واقعیّات مذهب است و تقیّه باید متكفّل عمل به تمام احكام یا
مُعْظَم (اكثریت) آن باشد كه این مقصود، انحصار به تقیّه كتمانیه (اتّخاذ
طریق سرّى مطمئن در عمل به تمام احكام و ترویج آن) دارد. لذا مىتوان گفت:
تمام روایاتى كه در آن اطلاق دین بر تقیّه شده، دلالت بر تشریع این نوع و
این نحوه تقیّه دارد.75
2.حضرت صادق علیهالسلام از پدران بزرگوارش، از
حضرت امیرمؤمنان علیهمالسلام نقل فرموده: «التّقیّة دینى و دین اهلبیتى؛
تقیّه، دین من و دین اهل بیت من است.»76
تقیّه مداراتیه
1.مُدرك
از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت كرده كه فرمود: «رحم اللّه
عبداً اجتر مودّة النّاس الى نفسه فحدّثهم بمایعرفون و ترك ما ینكرون؛ خدا
بندهاى را رحمت كند كه دوستى مردم را (به واسطه حُسن معاشرت و صحّت روش)
به خود جلب نماید و سپس در حدود فهم و درك آنها نقل احادیث نموده و از نقل
امورى كه مورد انكار آنهاست، خوددارى كند.»77
2.معاویة بن وهب روایت
كرده: از حضرت امام صادق علیهالسلام سؤال كردم: وظیفه ما در معاشرت باگروه
خود و با فرقههاى دیگر اسلامى كه در محیط ما هستند و ما با آنها سر و كار
و آمیزش داریم، چیست و چه نحوه معاشرتى سزاوار ماست؟ فرمود:«تؤدّون
الامانة الیهم و تقیمون الشّهادة لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون
جنائزهم78؛ امانات همه آنان را مسترد داشته، در موقع مخاصمه و ترافع نزد
حاكم، بر نفع درستكار و ضرر گناهكار و نادرست، اقامه شهادت نموده،
بیمارانشان را عیادت كرده و در مراسم تدفین مردگانشان شركت كنید.»
دلیل
بر تشریع «تقیّه مداراتیّه» در روایات مذكور از محضر اهل بیت علیهمالسلام
، به ویژه حضرت امام صادق علیهالسلام ، مطابق آیات عدیده قرآنى: دستور به
اتّحاد مسلمانان، كنار گذاردن اختلافات و موجبات تفرقه، اجتناب از دوستى
حقیقى و همكارى مسلمانان با كفّار و اجانب مىباشد.79
نتیجه
با
ذكر نمونهاى چند از احادیث امام صادق علیهالسلام در باب انواع تقیّه و
جایگاه آن در زمان آن حضرت، به خوبى آشكار مىگردد كه «تقیّه» به معنى
خوددارى و حفظ نفس در مواقع خطر، از شیوههاى عقلائى است كه در هر زمان
براى بشر مطرح بوده است و در دوران امامت امام صادق علیهالسلام شدیدترین
حال خود را داشته است و مهمترین دلیل براى كاربرد آن اصولاً حفظ جان و
تثبیت اعتقادات دینى و احكام الهى مىباشد. همچنین ذكر گردید كه تشخیص مورد
تقیّه، به این كه ضرورت و ناچارى باشد، با خود شخص است.80
پی نوشت ها:
1. معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 377.
2. لسان العرب، ج 15، ص 378.
3. ر.ك: النحو الوافى، حسن عباسى، ج 3، ص 209 و 210.
4. این مطلب با استفاده از درس تفسیر آیةاللّه جوادى آملى نقل گردیده است. ذیل تفسیر آیه 28 سوره آل عمران.
5. القواعد الفقهیّه، ناصرمكارم شیرازى، ج 1، ص 386.
6. شرح عقائد الصدوق، شیخ مفید، ص 241.
7. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسى، ج 2، ص 729.
8. جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، نعمت اللّه صفرى، ص 47 و 48.
9. مكاسب، رسالة التّقیّه، شیخ انصارى، ص 320.
10. القواعد الفقهیّه، سیّد بجنوردى، ج 5، ص 43.
11. روح المعانى، ابوالفضل آلوسى، ج 3، ص 121.
12. المنار، سیدمحمد رشید رضا، ج 3، ص 280.
13. فتح البارى فىشرح صحیح البخارى، ابن حجر عسقلانى، ج 12، ص 136.
14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 75، ص 419، ح 74، به نقل از امام صادق(ع).
15. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 11، ص 463، ح 16، به نقل از امام صادق(ع).
16. انعام / 76 ـ 79.
17. صافّات / 89.
در
بعضى از روایات، این كلام از باب «توریّه» دانسته شده و توجیهات مختلفى از
سوى علامه مجلسى(ره) در ذیل آن بیان شده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح
4.)
18. انبیاء / 62.
19. ر.ك: الكشّاف، ابوالقاسم زمخشرى، ج 3، ص 124؛ المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، ج 14، ص 300.
20. بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسایل الشیعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18.
21. یوسف / 70.
22. المیزان، ج 11، ص 238.
23. طه / 43 و 44.
24. بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18.
25. وسائل الشیعه، ج 11، ص 18، ح 8 و ر.ك: مجمع البیان، امین الاسلام طبرسى، ج 8، ص 512.
26. مؤمنون / 28.
27. بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88.
28. همان، ج 14، ص 425، ح 5.
29. الكشّاف، ص 170.
30.
ر.ك: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 61 ـ 70 و مقاله تقیّه و جایگاه آن
در احكام عبادى و حقوقى، سید هاشم بطحائى، مجلّه مجتمع آموزش عالى قم، ش
12 (ویژه حقوق) سال چهارم، بهار 1381.
31. مجمع البیان، ج 6، ص 389.
32. نحل / 106.
33. ر.ك: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 70 و 71.
34. التفسیر الكبیر، فخرالدّین رازى، ج 8، ص 12.
35. المنار، ج 3، ص 281.
36. تفسیر القرآن العظیم، ابن كثیر دمشقى، ج 2، ص 609.
37. الكشّاف، ص 637.
38. التبیان فى تفسیر القرآن، طوسى، ج 2، ص 435.
39. الكشّاف، ص 637.
40. بقره / 195.
41. وسائل الشیعه، ج 11، ص 467.
42. ر.ك: مقاله تقیّه و جایگاه آن در احكام عبادى و حقوقى.
43. وسائل الشیعه، ج 11، ص 483.
44. ر.ك: مسألة التقریب بین اهل السنة والشیعه، القسم الاوّل، ص 330.
45. براى آشنایى از جنایات منصور دوانیقى، ر.ك: مروج الذّهب، مسعودى، ج 3، ص 301 ـ 317.
46. بحارالانوار، ج 75، ص 393 ـ 443.
47. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 179.
48. ر.ك: غالیان، كاوشى در جریانها و برآیندها، نعمت اللّه صفرى.
49. وسائل الشیعه، ج 3، ص 279، ح 6.
50. همان، ص 280، ح 9.
51. بحارالانوار، ج 75، ص 434، ح 97.
52. وسائل الشیعه، ج 10، ص 357، ح 3.
53. همان، ص 413، ح 1.
54. بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61.
55. همان، ص 399، ح 38.
56. بقره / 83.
57. بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42.
58. همان.
59. همان، ص 419، ح 73.
60. وسائل الشیعه، ج 5، ص 430، ح 9.
61. همان، ج 3، ص 251، ح 4.
62. همان، ص 596، ح 3.
63. همان، ج 5، ص 385، ح 8.
64. بحارالانوار، ج 75، ص 394، ح 10.
65. وسائل الشیعه، ج 11، ص 479، ح 12.
66. همان، ص 486، ح 2.
67. ر.ك: تقیّه در اسلام، على تهرانى، چاپ فیروزیان، مشهد 1354 ش.
68. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 25.
69. بقره / 286.
70. نحل / 106.
71. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 24.
72. همان، باب 28.
73. همان، باب 24.
74. همان، باب 31.
75. تقیّه در اسلام، ص 59 ـ 65.
76. مستدرك الوسائل، میرزا حاجى نورى، كتاب امر به معروف، باب 23.
77. وسائل الشیعه، كتاب امر به معروف، باب 26. 78. همان، كتاب حجّ، باب 1 از ابواب احكام العشرة.
79. ر.ك: تقیّه در اسلام، ص 84 ـ 93؛ رسالهاى در تقیّه، عبدالرضا ابراهیمى.
80.
ر.ك: میزان الحكمه، محمدى رىشهرى، ج 14، (ترجمه فارسى)، باب تقیّه؛
مكاسب، شیخ مرتضى انصارى؛ مناقب آل ابىطالب، ابن شهر آشوب، ج 4؛ اصول
كافى، كلینى، ج 2؛ مبانى تكملة المنهاج، موسوى خویى، ج 2؛ جواهرالكلام،
محمدحسن نجفى، ج 32 و مبانى و جایگاه تقیّه در استدلالهاى فقهى، محمدحسین
واثقىراد.
منبع: پایگاه حوزه
/خ
پیشواى ششم شیعیان، حضرت ابوعبدالله جعفر بنمحمد صادق علیه السلام، در
سپیده دم روز دوشنبه،17 ربیعالاول سال83 ق در مدینة الرسول از دامان پاك -
ام فروه - بانوى بزرگ از خاندانى شرافتمند، دختر قاسم بنمحمد بنابىبكر
از فقهاى هفتگانه مدینه، پا به عرصه وجود نهاد.
معروفترین لقب آن
بزرگوار «صادق» است كه به علت متمایز شدن از جعفر كذاب - برادر امام حسن
عسكرى علیه السلام - انتخاب شده است. صدوق المحدثین ابنبابویه قمى در این
باره به سند خویش از پیامبر اكرم روایت كرده است كه: «هنگامى كه فرزندم
جعفر بنمحمد بن على بنالحسین به دنیا آمد، او را «صادق» بنامید. زیرا در
نسل او همنامش به وجود خواهد آمد كه بدون حق ادعاى امامتخواهد كرد و او
نزد خدا، جعفر كذاب است.»
امام سجاد علیه السلام پس از نقل این گفتار پیامبر گریست و فرمود:
گویا مىبینم جعفر كذاب را كه خلیفه بناحق زمان خویش را بر جستجوى امام پنهان و بر حق (امام مهدى علیه السلام) برانگیخته است.
مدت زندگى و امامتحضرت
امام
صادق(علیه السلام) در سن 31 سالگى، پس از شهادت امام باقر(7 ذیحجة الحرام
114 ق) از سوى خداوند به امامت امت و جانشینى پیامبر برگزیده شد و به مدت
34 سال رهبریش به طول انجامید و سرانجام در سن 65 سالگى به وسیله زهر منصور
دوانیقى در 25 شوال 148 ق به شهادت رسید.
عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
آنچه
به دوره امامت حضرت امام صادق(علیه السلام) ویژگى خاصى بخشیده,استفاده
ازعلم بى كران امامت, تربیت دانش طلبان و بنیان گذارى فكرى و علمى مذهب
تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف ـ دانش امام.
ب ـ ویژگى هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پایه ریزى نهضت علمى شد.
ج ـ اولویت ها در نهضت علمى.
د ـ شیوه ها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
دانش امام
شیخ
مفید مى نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده اند كه به تمام شهرها
منتشر شده وكران تا كران جهان را فراگرفته است و ازهیچ یك از علماى اهل بیت
(علیهم السلام) به اندازه امام صادق(علیه السلام) حدیث نقل نشده است .
اصحاب
حدیث, راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عدد شان به
چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانه هاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه
دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال كرده است.
سید مومن شافعى نیز مى نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن.
ابوحنیفه مى گوید: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد(علیه السلام) ندیده ام و او حتما داناترین امت اسلامى است.
حسن بن زیاد مى گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظرتوچه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد(علیه السلام).
روزى منصوردوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفربن محمد (علیه السلام) پیدا كرده اند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است.
پرسشهایى
دشوار آماده كن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل
مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم, دیدم امام در سمت راست
منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم.
من
یك یك سوال مى كردم و حضرت در جواب مى فرمود: درمورد این مسئله, نظر شما
چنین و اهل مدینه چنان است وفتواى خود را نیز مى گفتند كه گاه موافق و گاه
مخالف ما بود.
ویژگى هاى عصر آن حضرت
عصر امام
صادق(علیه السلام) همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضییق
ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى شد بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود,
به تبعید مى بردند . ازجمله یكبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر
عباسى به عراق رفت.
یكبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره, كوفه و بغداد رفت.
با
این بیان, این تحلیل كه حكومت گران به دلیل نزاع هاى خود, فرصت آزار امام
را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت, به صورت
مطلق پذیرفتنى نیست , بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر
نوع فرصتى استفاده مى كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده
رویكرد حضرت, بسته بودن راه هاى دیگر بود.
چنان كه امام از ناچارى عمدا روبه تقیه مىآورد. زیرا خلفا درصدد بودند با كوچكترین بهانه اى حضرت رااز سرراه خود بردارند.
لذا
منصورمى گفت: جعفربن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى توان فرو برد
ونه مى توان بیرون افكند. برهمین اساس خلفا درصدد بودند ولو به صورت توطئه,
حضرت را گرفتار و در نهایت شهید كنند.
همانگونه كه درتاریخ نیز ثبت می
باشد ، منصورتا بدانجا پیش می رود كه جاسوسانی در لباس دوست برای فریب
امام (علیه السلام) روانه می گرداند تا شاید بتواند با نیرنگ روابط سیاسی
امام و شیعیانشان درخراسان را آشكار ساخته وامام رادركام توطئه اندازد،
اماعلم لدنی وعنایت پروردگار درایت و فراست امام رابرانگیخته وموجبات
رسوائی هرچه بیشتر منصور را فراهم می سازد .
آرى این همه نشان از
اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه حكومت وقت مى شد, لذا
امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(علیه
السلام) بود, روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
اولویت ها در نهضت علمى
حقیقت
این است كه جریان نفاق,خطرناك ترین انحرافى است كه اززمان پیامبراكرم(صلّی
الله علیه وآله) شروع شده ودرآیات مختلفى بدان اشاره شده است, مانند آیات 7
و 8 سوره منافقین. این حركت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى
بروز یابد, اما از اولین لحظات رحلت, تمام هجمه هاى منافقان به یكباره
برسراهل بیت علیهم السلام فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایى (رحمت
الله علیه) مى نویسد: هنگامى كه خلافت ازاهل بیت (علیهم السلام) گرفته شد,
مردم روى این جریان از آن ها روى گردان شدند و اهل بیت (علیهم السلام) در
ردیف اشخاص عادى بلكه به خاطر سیاست دولت وقت, مطرود از جامعه شناخته شدند و
در نتیجه مسلمان ها از اهل بیت (علیهم السلام) دور افتادند و از تربیت
علمى وعملى آنان محروم شدند.
البته امویان به این هم بسنده نكردند وبا
نصب علماى سفارشى خود, كوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار (علیهم السلام) از
این طریق نیز جلوگیرى كنند.
چنانچه معاویه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست, عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد:
كسى
جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود, عبدالله بن نجیع فتوا دهد, از سوى
دیگر مردم از تفسیرقرآن نیزچون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با
داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل
گرفت.
رفته رفته كه قیامهاى شیعى اوج گرفت وگاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد, دونظریه قیام مسلحانه ونهضت فرهنگى دراذهان مطرح شد.
چون
قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو
مى شد, نهضت امام صادق(علیه السلام) به سوى حركتى علمى مى توانست سوق پیدا
كند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى,
اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود.
لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
تربیت راویان
از
گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى , احساس نیاز
شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(صلّی الله علیه وآله) , امیر مومنان(علیه
السلام)، امام(علیه السلام) را وامى داشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف
آن روى آورد .
لذا اینك از آن امام در هر زمینه اى روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به (جعفرى).
آرى,
راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومى چون تفسیر , فقه, تاریخ , مواعظ ,
اخلاق , كلام , طب , شیمى و... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آن ها را از من روایت كنید.
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.
و حسن بن على و شامى گفت : من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مى گفتند: جعفر بن محمد (علیه السلام) برایم چنین گفت.
این
حجم گسترده از راویان در واقع, كمبود روایت از منبع بى پایان امامت را در
طى دوره هاى مختلف توانست جبران كند و از این حیث امام(علیه السلام) به
موفقیت لازم دست یافت.
آرى, روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل
سنت نیز روایات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در كتاب
رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى داده اند كه مجموعا راویان از
امام به چهار هزار نفر مى رسند و اكثر اصول اربعمإئه از امام صادق (علیه
السلام) است و همچنین اصول چهار صدگانه اساسى كتب اربعه شیعه ( كافى , من
لا یحضره الفقیه, التهذیب, الاستبصار) را تشكیل دادند.
تربیت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه
بر ایجاد خزأن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مى شدند, حضرت به
ایجاد شبكه اى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن
اختلاط و التقاط همت گمارند وشبهات را ازچهره دین بزدایند.
هشام بن حكم, هشام بن سالم, قیس, مومن الطاق, محمد بن نعمان, حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند.
تاجائی
كه امام (علیه السلام) در ضمن برخی مناظراتشان شاگردان خودراتشویق می
نمایند تا در حضورامام در فنی كه تخصص یافته و در آن متبحر شده اند با
دیگران رودررو شده و این جرات وقدرت بیان را به نمایش بگذارند.
جالب تر
آنكه امام(علیه السلام) درهر فنی از یكی از ایشان درخواست مطلب می نماید و
توان تخصصی افراد را به صحنه مناظره كشیده تا همه بدانند مبلغ دین درفنون
تخصصی و ویژه ای كه آموزش دیده می بایست به پاسخ بپردازد.
برخورد با انحرافات ویژه
امام
علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیزمىكوشید، مانند
آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیانرا گرفته بود، یعنى مذهب
قیاس. چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىكردند و باسنىها از
حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیرى از
قیاس وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كهمىتوانستشیعیان را تهدیدكند، لذا
امام در محو مبانى مذهب قیاسو استحسان تلاش كرد. مبارزه با برداشتهاى
جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز درمكتب امام جایگاه ویژهاى داشت و
حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیراصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه
مىكرد. از جمله آنها حكایت معروفى است كه باهم مىخوانیم:
حضرت مردى
را دید كه قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان
از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد
انار از میوه فروشى سرقت كردو به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید،
آنها را به اوداد. امام صادق(علیه السلام) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه
مىكنى؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردمو
خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزى الامثلها); هركس كاربدى بكند
كیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم. از طرف دیگر چون خدا
مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هركس یك كار نیك انجام دهد،
برایش ده برابر ثوابهست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به
فقیردادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم،36حسنه برایم
مىماند! امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك واحاطه
كامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انمایتقبل الله من
المتقین); خداوند كار نیك را از متقین قبولدارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع
شد، ثوابى بر آن نمىتواندمترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار
اهلبیت رسالت، سبب شد مردانىپاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز
مبانى فكرى قرآنو دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود
وپیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند.
امام صادق (علیه السلام) از دیدگاه مورخان و محدثان
شخصیت
امام صادق (علیه السلام) همچون اجداد بزرگوارش اگر چه تنها متعلق به شیعه
نبوده بلكه مربوط به كل جهان انسانیت است و خاورشناسان غیر مسلمان نیز به
مطالعه ابعاد مختلف زندگى و شخصیت این امام بزرگوار پرداختهاند، لیكن با
كمال تأسف آنان زندگانى امام را تنها از زاویه دید محدود مادى نگریستهاند!
شناخت
چهره واقعى امام و بررسى حیات پر بار و مملو از اسرار این پیشواى بر حق در
تمام ابعاد آن فقط در صلاحیت علما و دانشمندانى است كه از هرگونه تنگ نظرى
و غرض ورزى و كوردلى بدورند، و ما در این فصل شخصیت برجسته امام صادق
(علیه السلام) را از دیدگاه بعضى مورخان، محدثان، تراجم نگاران مسلمان،
حاكمان و سلطه گران وقت و حتى زنادقه و ملاحده عصر، نظاره مىكنیم .
هدف
از گردآورى و ارائه این اسناد آن است كه اجمالاً معلوم شود برخى نویسندگان
مغرب زمین و همفكران شرقى شان چگونه وقتى امام و شخصیت ملكوتى او را با
عینك مادیت صرف نگریستهاند دچار لغزشهاى غیر قابل گذشت شده و آنجا كه
نتوانستهاند آن همه معارف و دانشهاى امام را منكر شوند او را شاگرد مع
الواسطه بطلمیوس معرفى كردهاند. 1
اینك نظرات گوناگون برخى دانشمندان و نویسندگان جهان اسلام درباره شخصیت بى مثال ششمین پیشواى معصوم شیعه:
«حافظ محمد شمس الدین دمشقى» معروف به ذهبى 673 - 748 ق. در كتاب «میزان الاعتدال»، ج 1، ص 192:
«ابو عبدالله جعفر بن محمد بن على بن الحسین هاشمى، امامى بزرگوار و نیكمردى صادق و داراى شأن و مقامى بس والا بوده است.»
«حافظ ابوزكریا محى الدین بن شرف الدین نووى» در گذشته به سال 676 ق. در كتاب «تهذیب الاسماء و الصفات»، ج 1، ص 149:
«روایان
و محدثان مشهورى مانند محمد بن اسحاق، یحیى انصارى، مالك، ابن جریح، شعبه،
یحیى قطان و سفیانها و دیگران از امام صادق (علیه السلام) روایت كردهاند و
جملگى بر امامت، سیاست و جلالت شأن او متفق القول بودهاند. عمروبن مقدام
مىگفته: من هر وقت به جعفر بن محمد (علیه السلام) نظر مىانداختم
مىدانستم كه او از نسل و ذریه پیغمبران است.»
«احمد بن محمد» مشهور به ابن خلكان متوفى به سال 681 ق. در «وفیات الاعیان»، ج 1، ص 327:
«...
او یكى از امامان دوازده گانه بر مذهب امامیه است و از سادات اهل بیت بوده
و به صادق ملقب گشته است، چون همیشه راستگو بوده است و فضائل و مناقب او
مشهورتر از آن است كه ذكر شود. از جمله شاگردان امام، جابربن حیان صوفى
طرطوسى است. او كتابى در یكهزار برگ و مشتمل بر پانصد رساله از رسالههاى
علمى امامتألیف كرده است . امام صادق (علیه السلام) پس از وفات، در
گورستان بقیع كنار قبر پدرش حضرت محمد باقر (علیه السلام) به خاك سپرده شد؛
همان مقبرهاى كه جدش امام سجاد و عموى جدش سبط اكبر، حسن بن على علیهم
السلام هم در آنجا مدفونند، چه آرامگاه مقدس و شریفى.»
«شبلنجى مؤمن مصرى» متولد 1250 ق. در «نورالابصار»، ص 131:
«فضائل
و صفات پسندیده امام صادق (علیه السلام) آن اندازه فراوان است كه تحت هیچ
محاسبه عادى در نمىآید و نویسنده هر قدر هوشیار و چیره دست باشد از عهده
بررسى و قلمفرسائى درباره آنها بر نمىآید.»
«دمیرى محمد بن موسى» 742 - 808 ق. در كتاب «حیوة الحیوان»، ج 1، ص 279:
«ابن
قتیبه در ادب الكاتب مىنویسد: كتاب جفر كه جعفر بن محمد آن را نوشته،
تمام مایحتاج انسانها و همه دانشهاى بشرى را تا روز قیامت در بر دارد،
«ابوالعلاء» در اشاره به همین كتاب سروده است:
لقد عجبوا لآل البیت لما
اتاهم علمهم فى جلد جفر
فمرآة المنجم و هى صغرى
تریه كل عامرة وقفر
مردم در شگفتند كه چگونه دانشهاى اهل بیت
در جلد جفر گردآمده است !
آئینه منجم و ستارهشناس با آن حجم كوچكش
هر جاى خراب و آباد را به او نشان مىدهد.»
«محمد بن على صبان شافعى» در كتاب» «اسعاف الراغبین» چاپ شده در حاشیه «نورالابصار»، ص 208:
«امام
جعفر بن محمد (علیه السلام) پیشوائى بوده بزرگوار و مستجاب الدعوه. هرگاه
از خداوند چیزى درخواست مىكرد، تا سخنش پایان نیافته حاجتش را برآورده
مىدید.»
«ابوالمواهب عبدالوهاب شافعى مصرى» معروف به شعرانى در «لواقح الانوار»:
«امام
صادق (علیه السلام) هر موقع به درگاه الهى دست بلند مىكرد و عرض حاجت
مىنمود و مىگفت: خدایا! من نیازى چنین و چنان دارم، هنوز دعایش به پایان
نرسیده، خداوند حاجت او را بر مىآورد.»
«سبط ابن جوزى ابومظفر شمس الدین »واعظ مشهور حنفى 582 - 654 ق. در كتاب «تذكرة خواص الامة»:
«علماى
تاریخ و اهل سیره نوشتهاند: امام صادق (علیه السلام) همیشه به عبادت و
بندگى خدا و نیایش به درگاه الهى روزگار مىگذرانید و از جاهطلبى و
دنیادارى رویگردان بود و از جمله مكارم اخلاق او چیزى است كه «زمخشرى» در
كتاب «ربیع الابرار» از «شقراوى» نقل كرده است. وى مىگوید: به روزگار
منصور عباسى به همه مردم از بیت المال سهم و عطائى مىدادند و من به علت
نداشتن واسطه و معرف در كنار خانه امام صادق (علیه السلام) نومیدانه
ایستاده بودم. وقتى امام از خانه بیرون آمد حاجت خویش به او باز گفتم. امام
به خانه برگشت و براى من هدیه و عطائى آورد و فرمود: اى شقراوى! كار نیك و
عمل نیكو از هر كس سر زند خوب و پسندیده است، ولى از توبهتر؛ چون با ما
نسبت و خویشى دارى. و كار قبیح و عمل زشت از همه كس زشت و ناپسند است ؛لیكن
از تو زشتتر و ناپسندتر، زیرا به ما منسوبى.
شقراوى از بستگان امام
بوده و متأسفانه اعتیاد به مىخوارگى و بدمستى داشته است و ازنشانههاى
بزرگوارى امام آنكه او را از صله و احسان خویش محروم نساخت و با كنایه به
پند و اندرزش پرداخت و راستى كه این از اخلاق انبیا است.»
«محمد بن طلحه شافعى كمال الدین» متوفى به سال 654 ق. در كتاب «مطالب السؤل»، ص 81:
«امام
صادق (علیه السلام) از بزرگان و سروران اهل بیت و داراى دانشهاى بسیار
بوده است. همیشه با عبادت ونیایش روزگار مىگذارند و براى اوقات فراغتش
اوراد و اذكارى ویژه داشت. او مردى زاهد بود و قرآن بسیار تلاوت مىكرد و
به هنگام خواندن قرآن در آیههاى آن دقت و تفكر مىنمود و از اقیانوس
بیكران دانشهاى آن، گوهرهاى گرانبها و ارزنده بیرون مىكشید و رازهاى نهان
كشف مىنمود. امام اوقات خود را تقسیم مىكرد و نفس خود را به محاسبه
مىكشید. رؤیت او انسان را به یاد آخرت مىانداخت و سخنان دلنوازش شنونده
را نسبت به دنیا بى رغبت مىكرد. پیروى از راه و روش او آدمى را به بهشت
رهنمون مىشد و سیماى نورانىاش نشانگر آن بود كه او از ذریه رسول خدا است.
كردار و رفتارش با صراحت تمام، دلیل بر آن بود كه او از خاندان رسالت است.
فضائل و مناقبش فوق العاده و بیش از حد و حصر بوده است و نویسندگان تیزهوش
و زبردست هم ازشمارش همه آنها عاجز و ناتوان هستند.»
«شهاب الدین احمد هیثمى مكى» معروف به «ابن حجر» در «الصواعق المحرقه»:
«مردم
آن اندازه از جعفر بن محمد (علیه السلام) علم و دانش اندوخته و نقل
كردهاند كه آوازه آنها شهرها را پر كرده و محموله كاروانهارا تشكیل
مىداده است و محدثان همچون بازرگانان، آن علوم و دانشها را به اینجا و
آنجا به ارمغان مىبردهاند.»
«سلیمان قندوزى» در كتاب «ینابیع الموده»، ص 380:
«ابو
عبدالله جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) از ائمه اهل بیت و از سادات و
بزرگان ایشان بوده و در «طبقات صوفیه» آمده است: جعفر صادق (علیه السلام)
در عصر خود بر همه سادات اهل بیت تقدم و پیشى داشته و داراى علم و دانش
بیكران بوده است. او نسبت به دنیا بى رغبت و از شهوات و هوىها به طور جدى
به دور و مردى حكیم و انسانى كامل بوده است.»
«حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى» متوفى به سال 430 ق. در كتاب «حلیة الاولیاء»:
«...
و از آن جمله است امام بحق، ناطق و پیشواى برجسته ولایق ابوعبدالله جعفر
بن محمد صادق (علیه السلام) كه همواره به عبادت و بندگى خدا روزگار
مىگذرانیده و داراى مقام خشیت از پروردگار خویش بوده است. او بر كنار از
هرگونه قیل و قال بى ثمر و رویگردان از ریاستطلبى وجاه پرستى، زندگى
مىكرده است...»
«نورالدین على بن محمد» معروف به «ابن صباغ مالكى» 786 - 855 ق. در كتاب «الفصول المهمه»:
«امام
در میان برادرانش تنها وصى و جانشین پدر گردید و به امامت و پیشوائى شیعه
رسید و بر تمام سادات اهل بیت تقدم و پیشى جست. او شرافت نسب و جلالت حسب
را یكجا داشت و دانشهاى گوناگوى از وى منقول است و حتى سالهاى سال كالاى
(برخى) قافلهها را علوم جعفرى تشكیل مىداده و آوازه شهرتش همه نقاط جهان
آن روز را فرا گرفته بود و به طور خلاصه فضائل و مناقب ابى عبدالله (علیه
السلام) فراوان و شكوه و جلالش در حد كمال بوده است و سیل منقبتهایش به هر
سو روان و مجالس بزرگان وسرشناسان با ذكر نام و بزرگى وبزرگواریهاى او
عطرآگین بوده است».
«محمد امین بغدادى سویدى» در «سبائك الذهب»، ص 72:
«از
امام صادق (علیه السلام) وصى و جانشین پدرش امام محمد باقر (علیه السلام)
علوم و دانشهائى منقول است كه نظیر آنها از دیگران نقل نشده است. او در
دانش حدیث از پیشوایان و امامان مىباشد.»
«نسابه» مشهور به «جمال الدین احمد بن على داودى حسنى» متوفى به سال 828 ق. در كتاب «عمدة الطالب»، ص 184:
«...
او را كانون شرف و منبع فضیلت دانستهاند. مناقب او زبانزد همگان بوده و
عوام و خواص به جلالت شأن و ارجمندى مقام او معترف بودهاند منصور دوانیقى
چندین بار قصد ریختن خون او كرد، لیكن خداوند امام را از گزند و آسیب آن
شخص پست و سفاك نگه داشت.»
«ابو الفتح محمد بن ابى القاسم شهرستانى» متوفى به سال 548 ق. در «ملل و نحل»، ج 1، ص 166:
«او
در حكمت و علوم ادبى و دینى تبحر داشته و فوقالعاده زاهد و پرهیزگار بوده
است. در مدینه سكونت داشت و شیعیان و هوادارانش و دیگران از وجود پر فیض
او بهره مىبردند و توشه علمى بر مىگرفتند. امام صادق (علیه السلام)
شاگردان ممتاز و برجستهاى تربیت كرده و علوم و اسرارى به آنها تعلیم داده
است. او بعداً به عراق آمد و مدتها در آنجا بسر برد و هرگز به فكر ریاست و
حكومت از آنگونه كه طالبان دنیا و شیفتگان مظاهر فریباى جهان گذرا براى
رسیدن به آن دست و پا مىشكنند، نیفتاد و در موضوع خلافت و براى به دست
آوردن آن (كه به صورت سلطنت و حكومت طاغوتى درآمده بود) با احدى به نبرد
برنخاست؛ زیرا آن كس كه در اقیانوس زلال معرفت شناور است كى به جویبارى
كثیف و گندیده رغبت و علاقه نشان مىدهد؟! و آنكه بر بلنداى قله حقیقت دست
یافته چگونه ممكن است به پستى تن در دهد، و كسى كه با پروردگار خویش مأنوس
گردد، بى شك از اهل دنیا مىگریزد؛اما آن كس كه با غیر خدا انس گیرد و به
جز او دل بیندد، نگرانیهاى خاطر، او را از پاى درآورد.»
«یافعى ابو محمد عبدالله بن سعد یمانى» متوفى به سال 767 ق. در «مرآة الجنان»، ج 1، ص 304:
«در
این سال (سنه 148 ق.) مولى و سرور جلیل القدر، ذریه پیامبر اطهر، چكیده
جوانمردى و خلاصه انسانیت، ابوعبدالله جعفر صادق (علیه السلام) رخت از این
جهان بر بست و در آرامگاه بقیع كنار مراقد پدرش، باقرالعلوم و نیایش امام
سجاد و عموى جدش حسن مجتبى علیهم السلام به خاك سپرده شد؛ چه آرامگاه مقدس و
چه مزار و بارگاه شكوهمندى! او لقب صادق یافت چون هرگز لب به دروغ و خلاف
حقیقت نگشود و در دانشهاى توحیدى و غیر آن سخنانى بس والا و گرانقدر فرمود و
از شاگردان بزرگ و معروف او جابربن حیان است. او كتابى هزار برگى نوشته كه
محتوى پانصد رساله از رسالههاى علمى امام مىباشد.»
«محمد بن على بن بابویه قمى» مشهور به «شیخ صدوق» متوفى به سال 381 ق. در كتاب «امالى»:
«محمد
بن زیاد گوید: شنیدم كه مالك بن انس مىگفت: من، جعفر بن محمد (علیه
السلام) را همیشه روزهدار و در حال ذكر خدا مىدیدم. براستى كه او از
عابدان بزرگ و از زاهدان با حقیقت و با عظمت بود. مدام در خشیت الهى بسر
مىبرد و حدیث فراوان مىدانست و مردى بود خوش مجلس و جلساتش، پر فایده و
سودمند. هرگاه از رسول خدا مطلبى نقل مىكرد، رنگ رخسارش گاهى سبز و گاهى
زرد مىشد، طوریكه آن كس كه او را نمىشناخت از این وضع وحشتزده مىشد. من
یك سال در خدمت او حج گزاردم؛ هنگامى كه پس از پوشیدن لباس احرام مىخواست
تلبیه (لبیك) گوید صدا در گلویش قطع مىشد و حالى پیدا مىكرد كه نزدیك
مىشد از مركبش پائین افتد.
مالك بن انس 2: اى فرزند رسول خدا! چرا لبیك نمىفرمائید؟
امام
صادق (علیه السلام): اى ابن عامر (مالك)! چگونه جسارت كنم و بگویم «لبیك
اللهم لبیك» و بیم آن دارم كه در پاسخ بشنوم كه نه لبیك و نه سعدیك.»
باز
شیخ صدوق 3 از سلیمان بن داود معروف به «ابن شاذكونى»، و او از «حفص بن
غیاث» نقل كرده كه به هنگام روایت مىگفته است: حدیث كرد مرا بهترین جعفرها
و على بن غراب نیز مىگفته است: حدیث كرد مرا جعفر بن محمد صادق (علیه
السلام) كه از سوى خدا سخن مىگوید و جز راست و صدق بر زبان نمىآورد.
«رشیدالدین
محمد بن على مازندرانى» معروف به «ابن شهر آشوب»، شیخ الشیعه و فقیه
برجسته طایفه جعفریه، شاعر و سخنور و نویسنده در كتاب«مناقب»:
«از انس
نقل شده كه وى مىگفته است: شخصیتى با فضیلتتر از جعفربن محمد (علیه
السلام) را هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و از خاطره احدى نگذشته است.
او دانش بسیار داشت و فوق العاده عابد و پرستشگر و پرهیزگار و خداترس بود.»
شیخ صدوق در مجلس هشتاد و یك از «امالى» چنین اضافه مىكند:
«...
به خدا سوگند، او هر موقع لب به سخن مىگشود جز راست نمىگفت و ابوحنیفه 4
در پاسخ اینكه فقیهترین مردم كیست؟، پاسخ داد: جعفر بن محمد (علیه
السلام). و مىگفت: هنگامى كه منصور عباسى او را به عراق احضار كرد كسى را
نزد من فرستاد و پیغام داد كه ما گرفتار جعفر بن محمد (علیه السلام)
شدهایم؛ چندین مسئله مشكل از مسائل فقهى آماده كن تا او را بیازمائى. و من
چهل مسئله از سختترین مسائل را فراهم كردم و در حیره نزد منصور رفتم. سپس
جعفر صادق (علیه السلام) را به مجلس آوردند، منصور مرا به او معرفى كرد.
امام: او را مىشناسم.
منصور خطاب به ابوحنیفه: مسائل خود را مطرح كن و هر چه مىخواهى از ابى عبدالله سؤال كن.
ابو
حنیفه گوید: من مسئلهها را یكى یكى عنوان مىكردم و امام پاسخ هر یك را
بیدرنگ مىفرمود و شرح مىداد كه نظر شما چنین است، نظر فقهاى مدینه چنان
است و نظر ما هم این است؛ گاهى با شما موافقیم و گاهى با فقهاى مدینه و
گاهى هم نظر ما مخالف نظر هر دو است .
آیا آن كس كه به همه آراء و نظرات فقهى مسلط و از موارد اختلاف كاملاً آگاه است، فقیهترین و دانشمندترین نیست؟!»
منصور
عباسى این دشمن سرسخت امام صادق (علیه السلام) كه از تمایل و علاقه مردم
نسبت به اهل بیت رنج مىبرده و از توجه و گرایش مسلمین به خاندان عصمت و به
شخص امام به سبب علم و تقوایش، ناراحت بوده و این علاقه و توجه را آشوب
نام مىگذاشته است، گاهى با اینهمه بغض و كین، حق را به زبان مىآورده و
مىگفته است: این شخصیت بزرگ كه همچون استخوانى در گلوى من گیر كرده
داناترین مردم زمان خویش است .
و در مورد یگر گفته است: همیشه در میان
اهل بیت آگاهانى از اسرار و رازهاى غیبى وجود داشتهاند و جعفر بن محمد
(علیه السلام) در عصر ما یگانه شخصیتى است از اهل بیت كه از اسرار نهان
جهان و رازهاى الهى مطلع و به اصطلاح محدث است .
روزى در حضور خود امام و
درباره شخصیت او چنین اظهار داشت: ما از دریاى فضل و دانش لایزال شما جرعه
مىنوشیم و به مقام والایتان تقرب مىجوئیم و شما چیزهائى را در جهان
مشاهد مىكنید كه ما از دیدن آنها عاجزیم. نور وجود شما تاریكیها و تیرگیها
را روشن ساخته و دست و اراده گره گشاى شما، مشكلات را از سر راه انسانها
بر مىدارد. ما زیر سایه پر بركت شما زندهایم و از اقیانوس ژرف جود و كرم و
سخاى شما بهرهور.
یك روز خطاب به پیشكار خود ربیع گفت: حق بنى فاطمه
را جز نادانان و بى خردان كسى منكر نمىشود و نسبت به مقام و منزلت ایشان
جز اشخاص پست و بى مقدار كسى بى احترامى نمىكند.5
اسماعیل نواده ابن
عباس مىگوید: «روزى نزد ابوجعفر منصور آمد، دیدم آنقدر گریسته كه موى ریش
از سرشك چشمش خیس شده است و پیش از آنكه من لب به سخن بگشایم گفت: مىدانى
چه مصیبتى عظیم بر شما خاندان وارد گردیده است؟
گفت: چه مصیبتى ؟
گفت: سرور آنان و دانشمندترینشان و بازمانده نیكانشان از دنیا رفت.
گفتم: آن كیست؟
گفت: جعفر بن محمد (علیه السلام) را مىگویم.
گفتم: خداوند به شما صبر عطا كند و بر عمر شما بیفزاید.
آنگاه
منصور گفت: جعفر صادق (علیه السلام) در حقیقت از مصادیق بارز و بر حق این
آیه است: «ثم أَورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا». 7 راستى كه او
برگزیده خدا بود و در اعمال خیر پیشقدم.» 8
ملاحده و زنادقه عصر امام
صادق (علیه السلام) نیز با اینكه با اسلام و مسلمین و به طور كلى با دین،
دشمنى و خصومت آشكار داشتهاند، ولى گاهى در بزرگداشت امام و اقرار به فضل و
دانش آن حضرت، ره انصاف پیش مىگرفتند و او را با ملكات قدسى و صفات
برجسته روحانى ممتاز دانسته و زبان به ستایش او مىگشودند.
روزى «ابن
مقفع» با گروهى از همكیشانش در مسجد الحرام دور هم نشسته بودند و امام هم
در مسجد حضور داشت. ابن مقفع ضمن اشاره به مردمى كه دور كعبه طواف
مىكردند، گفت: «در میان این جمعیت، تنها كسى كه شایسته عنوان انسان است
همین پیر مرد مىباشد(یعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
«ابن ابى
العوجاء»: «او اصلا از سنخ بشر عادى نیست و اگر یك روحانى در دنیا باشد كه
هرگاه بخواهد به صورت آدمى در مىآید و هر موقع كه بخواهد به شكل فرشتگان
ظاهر مىگردد، همین مرد است، (یعنى جعفر بن محمد (علیه السلام).»
گاهى
ابن ابى العوجاء به عنوان آزمایش و یا ایجاد شك و تردید در دل مسلمانان
ساده و كم اطلاع، سؤالاتى از شیعیان مىپرسید و آنان از وى مهلت مىخواستند
كه پاسخهاى خود را بعداً به او بدهند و وقتى كه جواب تهیه كرده و به او
مىگفتند، و او هم پاسخها را مىپسندید مىگفت: این جواب از حجاز آمده
(یعنى از سوى جعفربن محمد (علیه السلام).8
این بود شمهاى از نقطه
نظرهاى برخى مورخان، محدثان، اهل سیره، تراجم نگاران و حتى برخى حاكمان و
زنادقه عصر كه به منزله قطرهاى است از دریاى بیكران فضائل امام صادق (علیه
السلام).
شمه ای از سیره امام صادق علیه اسلام
کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام
نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش می کرد ، بلکه خود نیز با وجود
مجالس درس ، مناظرات و... در روزهای داغ تابستان ، در مزرعه اش کار می کرد.
یکی از یاران حضرت می گوید : آن حضرت را در باغش دیدم ، پیراهن زبر و خشن
بر تن و بیل در دست ، باغ را آبیاری می کرد و عرق از سر و صورتش می ریخت ،
گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود : من کسی را دارم که این کارها را
انجام دهد ولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن حلال از گرمی آفتاب ،
آزار ببیند و خداوند نظاره گر تلاش من که در پی روزی هستم ، باشد.
امام
در نهایت علاقه به کار و تلاش ، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نگردید و
می دانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است .
امام درباره باغ خود می فرمود : وقتی خرماها می رسد ، می گویم دیوارها را
بشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. ده نفر دیگر بیایند و هر یک ، یک مد
خرما بخورند. آنگاه برای تمام همسایگان باغ ( پیرمرد ، پیرزن ، مریض ، کودک
و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته )، یک مد خرما ببرند. سپس مزد
باغبان و کارگران و.. را می دهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین
نیازمندان تقسیم می کنم و در آخر از محصول چهار هزار دیناری ، چهارصد درهم
برایم می ماند.
ساده زیستی امام
امام علیه السلام همانند
مردم معمولی لباس می پوشید و در زندگی رعایت اقتصاد ( میانه روی ) را می
کرد. می فرمود : بهترین لباس در هر زمان ، لباس معمول همان زمان است.
پس
گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن می کرد. لذا وقتی سفیان ثوری به وی
اعتراض می کرد که : پدرت علی لباسی چنین گرانبها نمی پوشید ، می فرمود :
زمان علی علیه السلام ، زمان فقر و اکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن
آن لباس در این زمان ، لباس شهرت است و حرام. پس آستین خود را بالا زد و
لباس زیر را که خشن بود ، نشان داد و فرمود : لباس زیر را برای خدا و لباس
نو را برای شما پوشیده ام.
حضرت صادق علیه السلام همیشه همگام با مردم
بود و اجازه نمی داد ، امتیازی برای وی و خانواده اش در نظر گرفته شود. و
این ویژگی هنگام بروز بحران های اقتصادی و اجتماعی بیشتر نمایان می گشت .
از جمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد ، در آن سال امام (علیه السلام)
دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان ، نان مخلوط از
آردجو و گندم که خوراک بقیه مردم بود ، تهیه کنند و فرمود :" خدا می داند
که می توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام را تهیه کنم ، اما دوست
دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند."
علم امام
آنچه
به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگی خاص بخشیده ، استفاده از
علم بی کران امامت ، تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع
است.
شیخ مفید می نویسد : آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که
به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته و از احدی از
علمای اهل بیت علیهم السلام به اندازه امام این مقدار حدیث نقل نشده است.
اصحاب حدیث ، راویان آن حضرت را با اختلاف آراء و مذاهبشان گرد آورده که عددشان به چهار هزا تن رسیده است.
سید مومن شافعی نیز می نویسد : مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جا که شمارشگر حساب از آن ناتوان می باشد.
ابو حنیفه می گوید : من هرگز فقیه تر از جعفر بن محمد [ع] ندیده ام و او حتماً داناترین امت اسلامی است. (9)
جوانان و امام صادق علیه السلام
نگاه
مهربان امام به جوانان ، که با بزرگداشت شخصیت ، تکریم استعداد و صلاحیتها
، احترام به نیازها و توجه به قلبهای پاک و زلال آنان همراه بود و اقبال
جمع جوانان به سوی امام علیه السلام ، که فرآیند عملکرد و رفتار متین ،
محبت آمیز ، حکیمانه و سرشار از خلوص و عاطفه آن حضرت بود ، همواره جلوه
نمایی می کرد.
امام در مورد جوانان می فرمود:
"جوانان زودتر از دیگران به خوبیها روی می آورند."
جوانی
فرصت نیکو و زودگذر است که باید به خوبی از آن بهره جست و با زیرکی ،
ذکاوت و تیزبینی ، این نعمت خداد را پاس داشت ؛ زیرا این فرصت "ربودنی"
و"رفتنی" است وضایع ساختن آن ، چیزی جز غم و پشیمانی برای دوران پس از آن
به ارث نمی گذارد.
- امام صادق در این مورد می فرماید :" به هر کس فرصت
دست دهد و او به انتظار به دست آوردن فرصت کامل ، آن را به تأخیر اندازد ،
روزگار همان فرصت را نیز از او برباید ، زیرا کار ایام ، بردن است و روش
زمان ، از دست رفتن."
انسان با ورود به دوران جوانی به دنبال"هویت"
جدیدی می گردد. در این مرحله هویت یابی ، نقش " آگاهی و بینش" بسیار مؤثر و
کارساز بوده ، بر"رفتار و عمل" پیشی دارد ، در این دوران ، ممکن است
سرگردانی در هویت سبب گردد که او به بحران هویت کشیده شود . در این شرایط ،
جوان باید رنگ خدایی گیرد تا هویتش خدایی گردد ، دین همان " رنگ خدا " است
، امام صادق علیه السلام می فرماید:
" مقصود از رنگ خدایی همان دین اسلام است."
دین به انگیزه جوان در بنا کردن و آراستن هویت او پاسخ می دهد ، زیرا آدمی دارای عطشی است که فقط با پیمودن راه خدا فرو می نشیند.
از این رو امام صادق علیه السلام ، یادگیری باید ها و نبایدها و اندیشه های سبز دین را از ویژگیهای دوران جوانی می داند.
امام نسبت به آن دسته از جوانانی که علم دین نمی دانند و در پی آن نمی روند ، رنجیده خاطر می گردد.
جوانان و یافتن دوست
دوست
خوب یکی از سرمایه های بزرگ زندگی و از عوامل خوشبختی آدمی است. رفیق
شایسته برای جوان جایگاه خاص خود را دارد و اهمیت آن به گونه ای است که
درشکل دهی شخصیت او نقش بزرگی ایفا می نماید.
امام دوستان را سه نوع می داند:
1. کسی که مانند غذا به آن نیاز است که آن " رفیق عاقل" است.
2. کسی که وجود او برای انسان به منزله بیماری مزاحم و رنج آور است که آن " رفیق احمق" است.
3. کسی که وجودش به منزله داروی شفا بخش است که آن " رفیق روشن بین و اهل خرد" است.
و
نیز رفاقت ، حدودی دارد ، کسی که تمام آن حدود را دارا نیست ، کامل نیست و
آن کس که دارای هیچ یک از آن حدود نیست ، اساساً دوست نیست:
1- ظاهر و باطن رفیق، نسبت به تو یکسان باشد.
2- زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
3- دست یافتن به مال یا رسیدن به مقام، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ندهد.
4- در زمینه رفاقت ، از آنچه در اختیار دارد، نسبت به تو مضایقه ننماید.
5- تورا در مواقع گرفتاری و مصیبت ، ترک نگوید.
جوانان و آموزش
امام صادق علیه السلام می فرماید:
دوست ندارم یکی از شما جوانان را ببینم ، مگر در یکی از دو حال : یا دانا (عالم) یا در حال یادگیری و دانش اندوزی.
جوانان و قرآن
امام می فرماید : جوان مومنی که به قرائت قرآن بپردازد ، قرآن با گوشت و خونش در می آمیزد.
گزیدهای از احادیث اخلاقی امام صادق علیه السلام
غیبت كردن بر هر مسلمانی حرام است و غیبت گناهی است كه مانند آتشی كه هیزم را میسوزاند كارهای ثواب و خیر را از میان میبرد.10
▪ ریشههای غیبت ده چیز است:
۱. فرو نشاندن خشم و غضب
۲. كمك و یاری مردم (همرنگ جماعت شدن)
۳.قبول چیزی بدون تحقیق
۴. تهمت و افترا زدن
۵.بدگمانی و سوء ظن
۶. رشك و حسد بردن
۷.مسخره كردن و استهزاء
۸. شگفتی و تعجب
۹. آزردگی و رنجیدگی خاطر
۱۰.خودنمایی و آراسته نشان دادن خود.11
***
سئل
النبی صلی الله علیه و آله ما كفارهٔ الاغتیاب؟ قال: تستغفر الله لمن
اغتبته كلما ذكرته. امام صادق علیه السلام نقل میكنند از رسول خدا درباره
كفاره غیبت سئوال شد حضرت فرمود: كفاره غیبت این است كه برای كسی كه غیبت
او را كردی، هر وقت به یادش افتادی طلب مغفرت كنی.12
***
از خودت برای خودت بهره گیر. از تندرستی قبل از بیماری و از قدرت و نیرو قبل از ناتوانی و از زندگی قبل از فرا رسیدن مرگ.13
***
الرغبهٔ
فی الدنیا تورث الغم و الحزن و الزهد فی الدنیا راحهٔ القلب و البدن؛ توجه
به دنیا غم و اندوه و بی توجهی به دنیا راحتی جسم و جان را به دنبال
دارد.14
***
هر كس كه قبل از سلام شروع به صحبت كرد جواب او را ندهید.15
***
ضحك المؤمن تبسم ؛ خنده مؤمن به صورت تبسم است.16
***
هر كس خدا را بشناسد از خدا میترسد و هر كه از خدا بترسد نفس او از دنیا دوری میكند (دنیا را رها میكند).17
***
الدنیا
سجن المؤمن و الصبر حصنه و الجنهٔ ماواه. و الدنیا جنهٔ الكافر و القبر
سجنه و النار ماواه؛ دنیا برای مؤمن زندان است و صبر و بردباری حریم آن است
و جایگاه مؤمن در بهشت است. و اما دنیا بهشت كافر است و قبر زندان او و
آتش جایگاه او.18
***
من ساء خلقه عذب نفسه؛ هر كس بد اخلاقی كند خود را عذاب كرده است.19
كتابشناسی امام صادق علیه السلام
الف) كتابهای منتشر شده
1. اصحاب امام صادق
علی محدث زاده (1340ـ 1396ق), تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون مسجد جامع تهران, 1373, وزیری, 512ص.
2. امام صادق
عبدالمنتظر قدوسیان, تهران, 1353, رقعی, 53ص.
3. امام صادق
[حسن سعید (1337ـ 1416ق)], تهران, كتابخانه مدرسه چهلستون 1351,جیبی, 16ص.
4. امام صادق مؤسس مذهب جعفری
گروه نویسندگان, تهران, كتابخانه دوشیزگان اسلامی, 1351, رقعی, 30ص.
5. امام صادق یا قهرمان علم
احمد خدایی, مرودشت, انتشارات ولی عصر, 1350, رقعی, 25ص.
6 . امام صادق و مذاهب چهارگانه
شیخ اسد حیدر (م1408ق), ترجمه حسن یوسفی اشكوری, تهران, شركت سهامی انتشار, 1369ش, وزیری, 455 ص(ج1).
7. امام صادق یك شخصیت تاریخی
حسین قاضی, تهران, 1359, 432ص.
8. امام جعفر صادق رئیس مذهب شیعه
عبدالامیر فولادزاده, تهران, انتشارات اعلمی, 1359, وزیری, 36ص (مصور, ویژه كودكان).
9. امام جعفر صادق پیشوا و رئیس مذهب
عبدالرحیم عقیقی بخشایشی, قم, انتشارات نسل جوان, 1361, جیبی, 319ص.
10. امام جعفر صادق
سید كاظم ارفع, تهران, مؤسسه انتشاراتی فیض كاشانی, 1370, رقعی, 89ص (از سری سیره عملی اهلبیت).
11. امام جعفر صادق
گروه نویسندگان مؤسسة البلاغ, ترجمه واحد تدوین و ترجمه, تهران, سازمان تبلیغات اسلامی, 1366, جیبی, 67ص (از سری سرچشمههای نور).
12. بحر اللئالی (زندگانی حضرت صادق )
میرزا علی اكبر نواب شیرازی, چاپ سوم, شیراز, 1381ق, وزیری, 520ص.
13. پیشوای ششم امام جعفر صادق
گروه نویسندگان, چاپ مكرر, قم, مؤسسه در راه حق, 1369, رقعی, 78ص (این كتاب به عربی و اردو ترجمه شده است).
14. پیشوای صادق
آیت اللّه سید علی خامنه ای, چاپ دوم, تهران, انتشارات سید جمال, 1361.
15. تاریخ عصر جعفری, (پیرامون زندگی امام صادق )
ابوالقاسم سحاب (1304 ـ 1376ق), تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1374ق, 2ج.
16. ترجمه جلد یازدهم بحار الانوار (قسم دوم) (زنـدگـانی امام صـادق )
علامه مولا محمد باقر مجلسی (1037ـ1110ق), ترجمه موسی خسروی, تهران, كتابفروشی اسلامیه, 1355ش/1396ق, وزیری, 300ص.
17. حضرت صادق
فضل اللّه كمپانی (م1414ق), تهران, دارالكتب الاسلامیه, 1351, وزیری, 271ص.
18. حقایق علمی در اسلام (از فرمایشات حضرت امام جعفر صادق)
[؟], دورود, شركت سهامی سیمان فارس و خوزستان, 1353, جیبی, 24ص.
19. حكمت صادق (سخنان امام جعفر صادق)
سید محمد باقر برقعی, تهران, كتابفروشی معرفت, 1331.
20. حیاة الصادق یا زندگانی جعفر بن محمد
شیخ محمد محدث خراسانی, مشهد,1379ق, وزیری, 280ص.
21. خورشید نمیمیرد (داستان زندگی امام صادق )
رضا شیرازی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات پیام آزادی, 1376ش1418/ق, رقعی, 136ص (مصوّر, ویژه نوجوانان).
22. داستانهایی از امام جعفر صادق
سید عبدالرسول مجیدی, قم, كانون نشر اندیشههای اسلامی, 1370ش/1412ق, رقعی, 160ص.
23. در پیشگاه امام صادق
سید محمد صحفی, دورود, شركت سیمان فارسیت, 1356, جیبی, 176ص (بخشی از این كتاب اقتباس از مغز متفكر جهان شیعه است).
24. درسهایی از مكتب امام صادق
سید محمد تقی حكیم, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, 1369, رقعی, 216ص.
25. زندگانی حضرت امام جعفر صادق
حسین عماد زاده (1325 ـ 1410ق), تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1339, وزیری, 2ج,504«492ص.
26. زندگانی جعفر بن محمد الامام الصادق
عبدالعزیز سیّد الاهل, ترجمه حسین وجدانی, تهران, انتشارات محمدی, 1336, رقعی, 216ص.
27. زندگی و سیمای امام جعفر صادق
سید محمد تقی مدرسی, ترجمه محمد صادق شریعت, تهران, مؤسسه انصارالحسین 1370, وزیری, 70ص.
28. شخصیت حضرت صادق
احمد مغنیه, ترجمه سید جعفر غضبان, چاپ سوّم, تهران, انتشارات اردیبهشت, 1360, رقعی, 223ص.
29. شرح زندگانی و سخنان ششمین امام شیعیان, جعفر بن محمد الصادق
تهیه و تدوین: علی پناه, تهران, انتشارات فروغی, 1358, رقعی, 208ص.
30. شیوه خداشناسی از دیدگاه امام صادق
تهران, واحد فرهنگی بنیاد شهید, 1361, رقعی, 67ص.
31. صادق آل محمد
محمود منشی, چاپ دوم, تهران, انتشارات اشرفی, 1357, وزیری, 377ص.
32. صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق
محمد حسین مظفر (1312ـ 1389ق), ترجمه سید ابراهیم سیدعلوی, تهران, انتشارات رسالت قلم, 1368, وزیری, 452ص.
33. طبّ الصادق
محمد خلیلی, ترجمه نصیرالدین امیر صادقی تهرانی, چاپ پنجم, تهران, انتشارات عطایی, 1349, وزیری, 183ص.
34. كتابنامه امام صادق
رضا استادی, تهران, جامعة الامام الصادق, 1403ق, رقعی, 79ص.
35. گنج حقایق (پانصد سخن از امام صادق)
سید ابوالفضل رضوی قمی, تهران, شركت سهامی طبع كتاب, 1378ق, جیبی, 288ص.
36. گوشهای از چهره درخشان امام صادق
گروه نویسندگان, ترجمه محمدرضا انصاری, تهران, انتشارات محمدی, 1357, رقعی, 180ص.
37. مردان پاك از نظر امام جعفر صادق
شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق) ترجمه مصطفی زمانی (1356 ـ 1410ق), قم, انتشارات پیام اسلام, 1358, جیبی, 168ص.
38 . مشعلهای شعله ور (پیام امام صادق به عبداللّه بن جندب)
ترجمه تقی متقی, قم, موسسه دارالحدیث, 1375, رقعی, 41ص.
39. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
احمد سیاح, تهران, انتشارات اسلام, جیبی, 130ص.
40. معصوم هشتم, حضرت امام جعفر صادق
سید
مهدی آیت اللهی (دادور), نقاشی, علی مظاهری, تهران, انتشارات جهان آرا,
1368, وزیری, 34ص (مصور, ویژه نوجوانان) (این كتاب به عربی, اردو, تركی,
انگلیسی, فرانسه و تاجیكی ترجمه شده است).
41. مغز متفكر جهان شیعه
مركز
مطالعات اسلامی استراسبورك, ترجمه و اقتباس: ذبیح اللّه منصوری (م 1410ق),
چاپ ششم, تهران, انتشارات جاویدان, 1359ش1400/ق, وزیری, 476ص.
42. مفاهیم انسانی از دیدگاه امام صادق
شیخ محمد جواد مغنیه (م1400ق), ترجمه محمد رسول دریایی, تهران, انتشارات اسلامی, 1358, رقعی, 174ص.
43. منهج الیقین (شرح وصیت امام صادق )
سید علأ الدین محمد حسینی گلستانه اصفهانی (م 1110ق), بمبئی, 1313ق.
الذریعه, ج23, ص200.
44. نامه امام جعفر صادق (به عامل اهواز: عبداللّه نجاشی)
ترجمه م.ع, دزفول, كتابفروشی تدین, جیبی, 43ص.
45. نامه حضرت صادق به استاندار اهواز
علیرضا مدرس غروی, چاپ دوم, مشهد, 1352, رقعی, 199ص.
46. نگاهی برزندگی امام صادق
محمد محمدی اشتهاردی, تهران, نشر مطهر, 1374, رقعی, 144ص.
47. نور درخشان (پیرامون زندگانی حضرت صادق )
شیخ قوام الدین محمد وشنوی قمی (م1418ق) ترجمه و اضافات: اسماعیل نوروزی, قم, چاپخانه مهر,
1357ش1398/ق, رقعی, 184ص.
48. وصایای جعفر بن محمد الصادق
بمبئی, 1303ق, 268ص. الذریعه, ج25, ص97.
ب) كتابهای خطی فارسی
1. ترجمه (عوالم العلوم): زندگی امام صادق
ملاعبداللّه بن نوراللّه بحرانی اصفهانی, ترجمه سید احمد بن محمد حسینی اردكانی (1175ـ بعد 1242ق).
2. حدایق الجنان (در تاریخ امام جعفر صادق )
محمد حسن بن محمد ابراهیم . رك: نسخههای خطی فارسی, ص4452.
3. زندگانی امام صادق
شیخ ولی اللّه بابلی (1297ـ 1374ق).
الذریعه, ج12, ص54.
4. اللآلی السنیة و الصحیفة الجعفریه
جمع
و تألیف و ترجمه: شیخ محمد حسین شریعتمدار تبریزی (م1320ق) (نسخه خطی آن
در 222 ورقه, در كتابخانه آیت اللّه مرعشی به ش5223 موجود است). فهرست
كتابخانه مرعشی, ج14, ص22.
5. مختصری از زندگانی حضرت صادق
سید محمد رادمنش, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1332, 79ص.
6. منتخب رساله امام جعفر صادق (در چهل فصل و شامل مطالب عرفانی)
حمید غریب (نسخه خطی آن در 28صفحه در یكی از كتابخانههای مصر موجود است).
7. نظریات امام جعفر صادق در تعلیم و تربیت
محمد شریفی تهرانی, رساله فوق لیسانس دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران, 1314.
پی نوشت :
1-
مراجعه به كتاب مغز متفكر جهان شیعه و بررسى اجمالى صفحات آن این ادعا را
بوضوح تمام ثابت مىكند. متأسفانه از این كتاب به عنوان كتابى خوب جهت
شناخت امام صادق (علیه السلام) نام برده مىشود و تاكنون چندین بار چاپ شده
است؛ اما ما در حسن نیست گردآورندگان آن و اصولاً در صلاحیت مركز مطالعات
اسلامى استراسبورگ حرفها داریم. «مترجم».
2- مالك بن انس مدنى
پایهگذار نخستین مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت است كه به مذهب مالكى
معروف مىباشد و بیشتر اهل حجاز بر این مذهبند. او از جمله شاگردان امام
جعفر صادق (علیه السلام) مىباشد.
3- شیخ جلیل القدر و صاحب تصنیفات
گرانبهائى بالغ بر 300 جلد. او در سال 352 ق. وارد بغداد شد و بزرگان شیعه
از خرمن دانش او توشهها گرفتند و روایتها شنیدند. او در رى بدرود حیات
گفته است.
4- نعمان بن ثابت مشهور به ابوحنیفه مؤسس دومین مذهب از
مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت است. او در جلسات درسى امام صادق (علیه
السلام) حاضر مىشده و دو سال تمام در نزد امام براى تعلم زانو زده و این
جمله از اوست كه گفته است: »لولا السنتان لهلك النعمان».
5- نگاه كنید به مناقب، ج 4، ص 255 و 275 ؛ كشف الغمه، ج 2، ص 421؛ اثبات الوصیه مسعودى؛ خرائج و جرائج و اصول كافى، ج 1، ص 475.
6- فاطر /32.
7- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 383، چاپ بیروت.
8- مناقب، ج 4، ص 250.
9- الامام الصادق وابوزهره، ص 224.
10- مستدرك الوسائل، ج ۹، ص ۱۱۷ .
11- مرآهٔ العقول ج ۱۰ ص ۴۱۴/ بحار الانوار ج ۷۵ ص ۲۵۷ .
12- مرآهٔ العقول، ج ۱۰ ص ۴۳۱ .
13- اصول كافی، ج ۲، ص ۴۵۵.
14- تحف العقول، ص ۳۵۸ .
15- تحف العقول، ص ۳۶۰ .
16- تحف العقول، ص ۳۶۶ .
17- تحف العقول، ص ۳۶۲ .
18- تحف العقول، ص ۲۶۳ .
19- تحف العقول ص ۲۶۳
منابع:
صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (علیه السلام)، محمد حسین مظفر
كتابنامه ائمه اطهار (علیهم السلام)، ناصر الدین انصاری قمی
www.imam-sadiq.net
www.hawzah.net
www.aftab.ir
/س