همینطور حرفهای آن روز در ذهنم مرور میشد که ناگهان لبانش، چون غنچه گل شکفت. انگار جان تازهای گرفتم، شوری حماسی در بدنم احساس کردم. از جا بلند شدم و گفتم: «شهید رضا فراتی پدر ندارد! برادر ندارد! سنگرش خالی مانده! اسلحهاش بر زمین افتاده!» با این حرفهای من قیامتی به پا شد. عدهای از بچههای سپاه یکصدا گفتند: «ما سنگرش رو پر میکنیم و سلاحش رو به دوش میگیریم…» دوست داشتم زمان متوقف میشد تا حداقل شبی را کنار پیکرش بیتوته کنم، اما بچههای سپاه آمدند تابوتش را بلند کردند و برای تشییع و تدفین بردند. پیکر پسرم بعد از تشییع باشکوه در روستای فرات دامغان به خاک سپرده شد. از همان عکسهایی که خودش قبل از شهادت آماده کرده بود برای اعلامیه و حجلهاش استفاده کردیم.
راوی: مادر شهید – پاسدارشهید: رضا فراتی – فرزند : محمد – محل تولد : روستای فرات دامغان – تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۰۱/۳۰ – محل
شهادت : جزیره مجنون خط خندق