تبیان، دستیار زندگی
جهانبخش صادقی ، کسی که در در شب تولد امام حسین ع در حین چراغانی در یک سانحه رانندگی دچار ضایعه ی نخاعی 85 درصد می شود . ما او را زمانی دیدیم که 39 سال است با 15 درصد توانایی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم طالبی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دردهایی که زیبا کشیده می شود


شاید خیلی وقت ها  از زمین و زمان طلبکار بوده اید . همه ی ما با غر ولند های زیر لب آشناییم .با زمزمه هایی که پر از گله و شکایت است . وقتی در زنگی همه  چیز آروم  و خوب است ، سکوت می کنیم و گمان می کنیم این یعنی روال عادی زندگی و اگر خیلی با معرفت باشیم ، گهگاهی می گوئیم : خدایا شکرت اما با کوچکترین مشکلی که پیش می آید از عدم قبولی در دانشگاه گرفته تا شکست در ازدواج و بیماری و ورشکستگی و ... اگر باز هم خیلی با معرفت باشم ، زبان به ناشکری باز نمی کنیم اما در دلمان فقط خدا می داند که چه می گذرد.

هر موسی ،فرعونی دارد

بزرگی می گفت ظرفیت دل آدم ها با هم فرق می کند. برخی دلشان اندازه ی یک انگشت دانه است و برخی به اندازه ی یک دریا . آنهایی که دل انگشت دانه ای دارند ، با ذره ای متلاطم می شوند اما آنها که دل دریایی دارند ند برابر آن ذره کوچکترین تاثیری بر آنها نمی گذارد.

و ما امروز مهمان یکی از آنهایی بودیم که دل دریایی داشت ، جهانبخش صادقی ، متولد 1335 از شهرستان بافت کرمان  کسی که در 29/6/51 در شب تولد امام حسین علیه السلام  در حین چراغانی به مناسبت تولد ایشان ، در یک سانحه رانندگی دچار ضایعه ی نخاعی 85 درصد می شود .

ما او را زمانی دیدیم که 39 سال است  با 15 درصد توانایی زندگی می کند.

خودش در جواب تبیان که چگونه با این موضوع کنار آمد ، چنین می گوید:

بعد از اینکه این اتفاق پیش آمد، گویا دکترها همان ابتدا تشخیص قطع نخاع دادند. من را به تهران آوردند  چیزی به من نگفته بودند، امید داشتم که با عمل جراحی خوب شوم که یک سوپروایزر حقیقت را به من گفت و گفت که با این وضعی که داری امکان عمل نیست و باید با شرایط فعلی کنار بیایی. خیلی برام سخت بود. چون ذهنیتم یک چیز دیگه بود. امیدوارم بودم عمل کنم و دوباره تواناییم را بدست آوردم .

چند روز  با خودم کلنجار رفتم تا پذیرفتم . چون ما جزء عشایر بودیم امکان نگه داری در کنار خانواده  نبود. من را بردند یک آسایشگاه معلولین که بچه‌های قطع نخاعی زیادی آنجا بودند این باعث شد بیشتر با موضوع کنار بیایم. دیدن افرادی که شرایط مشابهی با من داشتند ، روحیه بخش بود . آنجا بود که  شروع به خواندن کتاب کردم. زندگی هلن کلر که نه می‌دید نه می‌شنید نه حرف می‌زد ،  زندگی یک نقاشی فرانسوی که نیم تنه‌اش مثل من بود خیلی در روحیه ام و پذیرش واقعیت تاثیر گذار بود.

هر موسی ،فرعونی دارد

این کتاب‌ها رو که می خوندم بیشتر آرامش می‌گرفتم و سه سال بعد همان جا با دوستی آشنا شدم که برام وسایل نقاشی رو آورد و من اولین تابلو رو کشیدم. همین دوست این تابلو رو از من خرید  و این تشویق بزرگی برای من بود. البته سالها بعد دوباره آن را به من داد اما این کار او اثر خودش را گذاشت.

توصیه و تشویق و صحبت‌های دیگران باعث شد این کار را ادامه بدهم. در آسایشگاه همه جور معلولیتی بود و ما همه به هم کمک می‌کردیم تا نقص عضو یکدیگر را جبران کنیم. کسی بود که اصلاً دست نداشت امّا روحیه‌اش مثل کوه بود. دیدن این افراد به من امید به زندگی می‌داد.

- والدین تون چطور با این سانحه کنار اومدن؟

در هر حال انسان تابع شرایط است . اونها هم پذیرفتن مخصوصاً بعد از جنگ که جانبازان زیاد شدن، دیدن اینکه جوانانی به خاطر دفاع از وطن دراوج قدرت و جوانی ، جانباز شده و دچار نقص عضو شده اند ، روحیه ی آنها را عوض می کرد. آنها به مرور فهمیدند که تنها کسانی نیستند که چنین مشکلی دارند.

- کمکی بوده که تا به حال در زندگی خیلی لمس کرده باشید:

دوستی داشتم که در حال سفر به سوریه بود .من خیلی دوست داشتم سوریه برم اما جور نمی شد . نامه ای برای حضرت زینب نوشتم  و دادم که ایشان داخل حرم بیاندازند .داخل نامه از زندگیم نوشتم  و گفتم دوست دارم بیام زیارت شما امّا ممکنه هیچ وقت پیش نیاد. دو ماه بعد نمایشگاه لبنان مرا دعوت کردند.و با پروازی رفتم که سوریه هم مشرف شدم

بعد از آن 9 سال متوالی به سوریه رفتم.

دردهایی که زیبا کشیده می شود

اولین  تابلویی که  آقای صادقی بعد از معلولیت  کشیدند ،بدون اینکه مربی داشته باشند و نقطه ی شروع  فعالیت هنری ایشان بود.

- سبک شما در نقاشی  بیشتر رئال است . دلیل خاصی داشته که چنین سبکی را انتخاب کردید؟

چون من اهل عشایرم با کوچه باغ و گوسفند و کوه و آب و ... آشنا هستم. همیشه این ذهنیت برای من  بوده در این سبک بیشتر جواب خواهم گرفت، بازارهای قدیم، کوچه‌های گذشته ، چند نفری که در حال کارهستند، این‌ها برای من آشناست و مردم این روزها به خاطر زندگی ماشینی به دنبال چنین صحنه ایی هستند.

نقاشی هم در زندگی به من خیلی کمک کرد زیرا حس خاصی  این هنر دارد .وقتی قلم روی بوم قرار می‌گیرد تا چیزی را بکشی، هیچ چیزی دیگر جز هدفت در ذهنت نیست. از نظر روانی به تو خیلی کمک می‌کند. در کلاس من خیلی‌ها افسردگی داشتن امّا بعد از چند جلسه کار کردن روحیه‌شان عوض شده.

- شما کلاس آموزش نقاشی هم رفتید؟

من کلاس آکادمیک ندیدم امّا با آقایی به نام کرمی آشنا شدم که خودش معلول بود. هر دو دستش مانند انبر بود و دو پایش از زانو قطع بود و نقاشی‌اش فوق‌العاده بود. یک مدت ایشان با من خیلی کار کرند، 5 ماهی با ایشان کار کردم که خیلی مؤثر بود.چند نفری در طول زندگی ام بودند که هر کدام در زمینه ی نقاشی به من چیزی آموختند اما به صورت پیوسته نبوده است.

هر انسانی در کنار نعمت‌ها یک سری مسائل منفی دارد که آزارش می‌دهد. خلاصه زندگی بدون مشکل نیست. درست است من مشکلات خاصی دارم امّا اگر خوش بین باشم و شاکر، راحت‌ترم تا طلبکار

-دلمشغولی دیگری جز نقاشی دارید؟

هر موسی ،فرعونی دارد

گاهی سخنرانی می کنم .در دانشگاه و زندان و جاهای مختلف صحبت می‌کنم راجع به زندگی، امید، مشکلات و... و از من سوالات بسیاری پرسیده می شود .

جواب شما چیه؟

خوب  گاهی فکر می‌کردم. اینکه چرا برای من این شرایط ایجاد شده. امّا خودم خیلی زود پاسخم رو پیدا می‌کنم با دیدن زندگی اونهایی که از من شرایط سخت‌تری دارند. اولاً من توکّلم به خداست و دوماً به این آیه ان الله مع الصابرین اعتقاد دارم. و اعتقاد دارم شما که دارید و من که ندارم همه باید بگذاریم و برویم . من معتقدم فرصت یک موهبت است که یک‌بار بیشتر نیست اگر از آن استفاده نکنی چیزی نمی‌شود. فقط از جیب خودت رفته است پس چه بهتر خوش بین باشی. بزرگی می‌گوید: هر موسایی یک فرعون دارد. بالاخره هر انسانی در کنار نعمت‌ها یک سری مسائل منفی دارد که آزارش می‌دهد. خلاصه زندگی بدون مشکل نیست. درست است من مشکلات خاصی دارم امّا اگر خوش بین باشم و شاکر، راحت‌ترم تا طلبکار .

روی همین حساب من هم سعی کردم توکل داشته باشم و با شرایطی که دارم کنار بیایم.  اگر بدبین باشم به خودم سخت می‌گذرد. می‌توانستم شرایط بدتری داشته باشم اما به لطف خدا الآن می‌توانم روزی 8 ساعت کار کنم، مطالعه کنم.

آرزویی که دارید؟

آرزو دارم که زنده باشم و زندگی کنم .

و مثل همیشه سخن پایانی شما برای کاربران ما

امیدوارم همه‌ی اونایی که اندیشه‌شان خدایست قدم‌هایشان مستدام‌تر باشد و آرزو می‌کنم همه بتوانیم برای این مملکت تلاش کنیم چون برای حفظ این مملکت خون بهای زیادی پرداخته شده است. همیشه امیدوار باشیم و تلاش کنیم برای زندگی بهتر.

مصاحبه : مریم طالبی

بخش خانواده ایرانی تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.