يورش ابرهه به مكه معظمه براي نابودي كعبه - 53 سال پيش از هجرت
ابرهة بن صباح، از فرماندهان نظامي حبشه در سرزمين يمن بود، كه با پشتيباني هاي مستقيم كشور حبشه و حمايت هاي غير مستقيم امپراتوري روم شرقي در آن سرزمين، زمامداري مي كرد و دين مسيحيت را تبليغ مي نمود.
وي، در يمن فشار سنگيني بر اهالي اين منطقه اعمال مي كرد و بسياري از مخالفان خود را از هستي ساقط و بسياري ديگر را دستگير و به عنوان برده به فروش مي رسانيد و به سرزمين هاي حبشه، شمال افريقا و امپراتوري روم منتقل مي كرد.
ابرهه، در "صنعا" پايتخت يمن، كليساي مجلل و زيبايي ساخت و نام آن را "قليس" گذاشت و طي دستورالعملي، به تمامي عرب ها و ساكنان جزيرة العرب فرمان داد كه براي زيارت و عبادت خداوند متعال به اين كليسا رفته و از بت خانه ها و ديگر اماكن مذهبي، از جمله كعبه ] خانه خدا [ دست بردارند. در غير اين صورت با مجازات سنگيني روبرو خواهند شد.
اهالي يمن از ترس جنايت كاري هاي وي، به فرمانش گردن نهادند وليكن ساير عرب هاي جزيرة العرب، به آن اعتنايي نكرده و به عبادت گاه هاي خويش اهميت مي دادند.
مردي از طايفه "بني فقيم" و يا "بني مالك" جهت بي اعتبار كردن كليساي قليس، از سوي برخي از عرب هاي متعصب، ماموريت يافت كه به صنعا رفته و با نجس كردن محيط اين كليسا، بر آن بي حرمتي نمايد و از اعتبارش در نزد مردم بكاهد.
ابرهه، كه براي خون ريزي و انتقام جويي به دنبال بهانه مي گشت، سوژه مهمي يافت و با اين رفتار تحقير آميز عرب ها، خشمگين شد و در صدد انتقام بر آمد.
وي، لشكري آراست و به قصد تخريب خانه خدا ] كعبه معظمه [ راهي مكه شد و در سر راه خويش به قتل و غارت پرداخت و وحشت عظيمي در آن ناحيه پديد آورد و همين كه وارد اراضي اهالي مكه گرديد، چهار پايان آنان، اعم از شتر، اسب و گوسفند را غارت كرد. از جمله دويست شتر، متعلّق به عبدالمطلّب را به تاراج برد.
وي، به اهالي مكه پيام فرستاد كه قصد نابودي كعبه را دارد، اگر مردم مكه به دفاع برخيزند، تمامي آنان را قتل عام و زنان و فرزندانشان را به اسيري خواهد گرفت.
مردم مكه، به گفت و گو و مشورت پرداختند و در آغاز تصميم به دفاع گرفتند، ولي با استدلال ها و مصلحت انديشي هاي عبدالمطلب از اين تصميم منصرف شده و به توصيه وي، به كوه ها و درّه هاي اطراف مكه پناهنده شده و خود را از رويارويي با سپاهيان حبشي دور نگه داشتند.
عبدالمطلب، مهتر و بزرگ قريش و جدّ پيامبر خدا(ص) كه با اين تدبير و دور انديشي، خدمتي بزرگ به مكه و مكيان كرد، معتقد بود كه صاحب خانه، از خانه خويش دفاع و پاسداري خواهد كرد و بيني متجاوزان و سركشان را به خاك خواهد ماليد.
با اين حال، عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان قريش به نزد ابرهه رفت و او را از تخريب خانه خدا بازداشت و از او خواست كه به ديار خود برگردد و اموالي كه از مردم غارت كرده است، به آنان برگرداند. ولي ابرهه، به هيچ وجه راضي به بازگشت بدون دستيابي به مقصودش نبود و اصرار بر تخريب خانه خدا داشت. عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه، به مسجدالحرام برگشت و در كنار خانه خدا به نماز و مناجات پرداخت و سپس حلقه در خانه خدا را گرفت و با سرودن شعري حماسه اي از خداي منان درخواست كرد كه شرّ ابرهه را به خودش برگرداند و نگذارد آن نابكار، آسيبي به كعبه وارد سازد.
ابرهه، پس از آن كه از عدم مقاومت مردم اطمينان حاصل كرد، دستور پيش روي و تخريب خانه خدا را صادر كرد و در اندك مدتي، هزاران نفر از سپاهيان فيل سوار حبشي به سوي خانه خدا به راه افتادند و با سر و صداي خويش و نعره اسبان و نفير شتران و فيل هاي خود وضعيت عجيبي پديد آوردند.
ولي هنوز به كعبه نزديك نشده بودند، كه يك باره مشاهده كردند فوجي پرنده از سمت دريا پديدار شده و بر بالاي سرشان به پرواز درآمدند و آنان را از آسمان سنگ باران كردند.
هر پرنده اي بر منقار و پاهاي خود، چند عدد سنگريزه حمل كرده و هر يك از آن ها را بر سر يكي از سپاهيان ابرهه مي انداخت و او را از هستي ساقط مي كرد.
سپاهيان ابرهه، مات و مبهوت شده و به يكديگر پناهنده و سپس پراكنده مي شدند و هر كدام به جانبي پناه مي آوردند، ولي نمي توانستند از حملات بي امان پرندگان سنگ انداز رهايي يابند.
در اندك مدتي، سپاهيان ابرهه متلاشي گرديد و تعداد زيادي از آنان به هلاكت رسيدند و عده اي اندك موفق به فرار شده و به سوي يمن عقب نشيني كردند. ابرهه نيز از جمله فراريان بود كه با بدن زخمي و خون آلود، به سوي يمن برگشت و در آن جا حالش وخيم تر شد و قلبش در سينه اش بشكافت و با سرافكندگي تمام به هلاكت رسيد.
بدين گونه، همان طوري كه عبدالمطلب پيش بيني كرده بود، صاحب كعبه از خانه خود محافظت كرد و گردنكشان و جباران را درس فراموش نشدني آموخت و معجزه اي بزرگ را آشكار ساخت، تا دليلي بر وحدانيت آفريننده جهان باشد.
اين واقعه، چون اهميت به سزايي در نزد عرب ها داشت، آن را مبدا تاريخ خود قرار داده و آن سال را "عام الفيل" ناميدند.
در آن هنگام، حضرت محمد(ص) در رحم مادرش حضرت آمنه(س) بود و پس از دو ماه و هفده روز بعد، ديده به جهان گشود و بدين جهت، سال تولد آن حضرت را، نخستين سال عام الفيل بر شمرده اند. (1)
خداوند متعال در قرآن كريم به ماجراي ابرهه و فيل سواران حبشه، اشاره كرد و سوره ويژه اي با نام "سورة الفيل"، نازل فرمود. (2)
به راستي داستان اصحاب فيل، عبرتي براي تمامي هواپرستان و دنيا طلباني است كه براي چند صباحي زندگي ظالمانه و ستمگرانه خويش، هر ارزشي را زير پا نهاده و به هر عمل ننگيني اقدام مي كنند.
1- نك: بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج 65، ص 230؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص 64؛ مجمع البيان (علامه طبرسي)، ج 10-9، ص 820؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام ص (جعفر سبحاني)، ص 46؛ المبعث و المغازي (أبان بن عثمان احمر)، ص 36
اين سوره كوچك، 5 آيه دارد و يكصد و پنجمين سوره قرآن كريم است و در آغاز آن آمده است: اَلَم تَرَكَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ باَصحابِ الفيلِ …