تبیان، دستیار زندگی
«تعبیر وارونه یک رویا» تازه ترین سریال امنیتی است که پخش آن این هفته تمام شد. سریال برغم همه شایستگی ها در دو قسمت پایانی به مذاق برخی خوش نیامد. فریدون جیرانی به همه انتقادها پاسخ داده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دفاع از تعبیر واورنه یک رویا

«تعبیر وارونه یک رویا» تازه ترین سریال امنیتی است که پخش آن این هفته تمام شد. سریال برغم همه شایستگی ها در دو قسمت پایانی به مذاق برخی خوش نیامد. فریدون جیرانی به همه انتقادها پاسخ داده است.

مصاحبه: احمد رنجبر -بخش سینما و تلویزیون تبیان
 تعبیر واورنه یک رویا

*سریال تا چند قسمت آخر، سیر حرکتی موفقی داشت و تا حدی طبق استانداردی که از فریدون جیرانی انتظار داشتیم جلو می‌رفت اما یک مرتبه همه چیز تغییر کرد. داستان مثل رمبو از همه خطرات می‌گذرد تا تنهایی آنها را نجات دهد. این مسئله در روزهای اخیر با انتقادهای فراوانی روبه‌رو شده. خیلی‌ها معتقدند جیرانی قصد تخریب وزارت اطلاعات را داشته و برخی دیگر قسمت آخر را یک کمدی ارزیابی کرده‌اند. خودتان به عنوان کارگردان، چه دفاعی از این مسائل دارید؟

از ابتدا قرار بود قهرمان مان تنها به این طرف مرز بیاید و مثل یک قهرمان آمریکایی آنها را نجات دهد؛ قهرمانی که ما خیلی دوستش داریم. از ابتدا فکر کرده بودم که شخصیت اصلی داستان، سیاوش مشرقی است. سناریو را باید اینطوری تعریف کرد که «تعبیر وارونه یک رویا» درباره یک بازیگر تئاتر است  که در شرایطی قرار می‌گیرد که باید جای یک مهندس هسته‌ای نقش بازی کند و تا جایی پیش می‌رود که استحاله می‌شود و پای یک آرمانی می‌ایستد. سرانجام هم کشته می‌شود. داستان اصلی همین است اما به تدریج گفته می‌شود. یعنی از اول همه چیز طوری چیده شده بود که مامور اطلاعات تنهایی از مرز رد شود.

*یکی از مهمترین انتقادات دقیقا به همین مسئله وارد شده؛ اینکه چطورممکن است یک مامور اطلاعات پای پیاده از مرز رد شود و بدون هیچ مشکلی خودش را سر بزنگاه به محل حادثه برساند.

از اول می دانستیم که مامور اطلاعات سریال ما، با پای پیاده وسط بیابان راه می‌افتد و از میان کوه ها خودش را به ارمنستان می‌رساند وهیچ وقت با گذرنامه از مرز عبور نمی‌کند. به همه این ها فکر کرده بودیم. حتی به این مسئله که ناصر چطور خودش را به خانه امن برساند. کاربرانی که به این مسئله انتقاد کرده‌اند یک چیزی را متوجه نشدند اینکه سه قسمت قبل تر ژاله موید جی‌پی‌اسی که داخل ساعتش کار گذاشته بودیم را لای مبل خانه امن موساد می‌اندازد. یعنی ما از قبل می‌دانستیم که قهرمان داستان ما می‌تواند به آنجا برسد. اینها را از نظر منطق درست کرده بودیم. حالا قهرمان ما باید تک و تنها برود جلو و آنها را نجات دهد. وارد ارمنستان شدیم اتفاقاتی افتاد که اصلا پیش بینی‌اش را نمی‌کردیم.  20 روز سینه موبیل ما در مرز گیر کرد. به این دلیل که داخل سینه موبیل ما مواد غذایی هم بود و مرز اجازه عبور نمی‌داد. 15 روز هزینه ما بابت نشستن در هتل برای آزاد شدن سینه موبیل هدر شد. ما یک ماه و نیم برآورد داشتیم و زمانی که به فینال رسیدیم پولمان کاملا تمام شده بود. باور کنید دو روز مانده بود به آخر، هتل تهدید کرد اگر پول ندهید بیرونتان می‌کنیم من تماس مستقیم گرفتم با دفتر آقای پورمحمدی و آنها کمک کردند.

*چرا آن صحنه‌‌ها را در تهران نگرفتید؟

چون نمی‌توانستیم در تهران از زن بی‌حجاب فیلم بگیریم. فقط در خارج از ایران چنین اجازه‌ای داریم. اگر این زن را به تهران می‌آوردیم باید یک روسری یا کلاه سرش می‌کردیم.

*حتی در صحنه‌های داخلی؟

بله هیچ کس اجازه ندارد در ایران کسی را بی‌حجاب کند. یعنی شما نمی‌توانید بازیگر خارجی را به ایران بیاورید و بی‌حجاب جلوی دوربین ببرید. آن خانه یک هفته فیلمبرداری لازم داشت اما ما مجبور شدیم فینال را در یک روز بگیریم. قرار این بود که قهرمان ماشین بدزدد خودش را به آن خانه برساند، تعداد زیادی آدم بکشد و بعد به مرحله نجات برسد اما نشد. قرار بود با بدلکار خارجی کار کنیم که در دقیقه آخر نشد. بعد قرار شد بدلکار ایرانی پیدا کنیم که او هم سر قیمت مشکل پیدا کرد و رفت. یک افسر پلیس ارمنستان که دوستمان بود و اطلاعات فنی راجع به اسلحه گرفتن داشت به عنوان مشاور کنار گروه قرار گرفت و کمکمان کرد. تمام صحنه‌های اکشن دنیا در پلاتو و در زمان کافی گرفته می‌شود اما به خاطر موقعیتی که داشتیم فقط سعیمان این بود که صحنه‌های اکشن، خنده‌دار از آب در نیاید. من عمدا کشت و کشتار را حذف کردم که خنده دار نشود. تنها چیزی که طبق خواسته‌مان پیش رفت این بود که مرد سکته کند و بیفتد و تیر توی سر زن بخورد.

*نمی‌توانستید دوباره برگردید و همین صحنه‌ها را از نو در ارمنستان بگیرید؟

به این نتیجه رسیدیم که اگر بتوانیم پایان را دوباره با بازیگران در ارمنستان بگیریم به تلویزیون هم گفتیم که پخش ما را عقب بیندازید تا این اتفاق بیفتد اما یکمرتبه اعلام کردند که زمان پخش سوم مرداد است و چنین امکانی ندارد. ده بار گفتیم که آقا این سریال چیزی نیست که ما مونتاژ روزانه کنیم و شما روی آنتن ببرید. سریالی است که ما باید 24-25 یا هر تعداد قسمتی هست کامل مونتاژ کنیم بعد شما با خیال راحت آن را پخش کنید. گفتیم در قسمتهای آخر نیاز به رفتن به ارمنستان داریم حتی دنبال این بودیم که هزینه‌اش را جور کنیم و برویم ارمنستان اما نشد. بنابراین مواردی مثل اینکه مامور اطلاعات چرا از توی بیابان می‌رود و گذرنامه نشان نمی‌دهد اصلا مشکل نیست. چون ماموران اطلاعات دقیقا همینطوری می‌توانند از مرز بگذرند. همه اینها واقعی است. اینکه آدرس را از روی جی‌پی‌اس پیدا می‌کند هم دقیقا درست است.فکر ما این بود بازیگر تئاتر که نماینده قشر روشنفکری در جامعه به حساب می‌آید دارد در شرایطی حرف از آرمان می‌زند که به نظر من آرمانگرایی در میان بخش مهمی از نسل جوان از بین رفته. تنها چیزی که طبق میل ما در نیامد همان صحنه ورود به خانه بود. کما اینکه صحنه هلی‌کوپتر ما هم قرار نبود اینطوری باشد. ما فقط سه ساعت هلی‌کوپتر داشتیم و نمی‌توانستیم مطابق میل همه کار را انجام دهیم.

شانس بزرگ مان این بود كه آقای صالحی سعه صدر (رئیس سازمان انرژی اتمی) داشت وگرنه دچار مشكل می‌شدیم. هیچ سازمانی به این شكل نیست كه رئیس آن خودش مستقیم زنگ بزند تشكر كند.

*پس معتقدید همه مشکلات به این شرایط برمی گردد؟

شما ببینید در فیلم‌های خارجی هم یک منطق‌هایی وجود دارد که اگر نگاه کنید متوجه می‌شوید یک جایش می‌لنگد اما به نحوه‌ای اجرا می‌شود که شما سوال نمی‌کنید چرا منطقش این است. در یکی از فیلمهایی که من به شدت دوستش دارم به اسم «اسلحه مرگبار 1» مل گیبسون را دستگیر کرده‌اند و در زندان است. اگر من و شما اینجا داشتیم سناریو را می‌نوشتیم ساعتها فکر می کردیم که مل گیبسون چطوری باید دستش را باز کند و نجات پیدا کند. آنجا اما به چنین چیزی فکر نمی‌کنند. می گویند اکشن است و باید در بیاید. چرا؟ برای اینکه طوری آن صحنه فرار را می‌گیرد که تو سوال نمی‌کنی. قهرمانش را باور می‌کنی در این صحنه. تمام صحنه‌های اکشن دنیا را می‌توانم برایتان روی کاغذ بیاورم که منطق‌های صحنه‌های اکشنشان می‌لنگد اما پرداختها جوری است که منطق به چشم نمی‌آید.اگر ساختار بلنگد شما از منطق سوال می‌کنی. اکشن را ساختار نجات می‌دهد نه قصه. اکشن‌ها قصه ندارند فقط ساختار درونشان مهم است.

*اما شما اکشن نساختید.

بله ولی انتهای ما به یک اکشن قوی نیاز داشت.

*شما حرفه‌ای این کار هستید و می‌دانید که این محدودیت‌ها وجود دارد. بنابراین باید راهی پیدا می‌کردید که این محدودیت‌ها را دور بزنید.

ما از اول طراحی مان غلط نبود. فقط آخر به این مشکل رسیدیم.

*اما مشکل فقط در قسمت آخر نبود. از زمانی که مامور اطلاعات شیشه ماشین را پایین می‌کشد و ترور می‌شود به سریال ایراد وارد است.

آن هم اشکال ندارد. دقیقا مثل همین واقعیت اتفاق افتاده. ترور که قرار نیست در خانه اتفاق بیفتد قرار است در خیابان باشد. قرار بوده یک نفر مراقب دم خانه باشد. عین تمام مراقب‌هایی که در واقعیت توی چنین شرایطی کشته شده‌اند مامور ما هم هم شیشه را میدهد پایین و کشته می‌شود. ما اشتباه نکردیم. ما دو تا مرگ پشت سر هم داشتیم و اینطور به نظر آمد که ما داریم نیروهای اطلاعاتی را ضعیف می‌شماریم. در صورتی که اینطور نبود. نیروهای اطلاعاتی باید رودست می‌خوردند تا ما ته داستان به هدف اصلی‌مان می‌رسیدیم. ما به این فکر کرده بودیم که اینجا باید ربایش صورت بگیرد. حالا من ربایش را نشان نمی‌دهم. در طراحی اولمان هم این بود که نشان ندهیم. آن مردی که دم در می‌میرد از واقعیت گرفته شده. واقعا ما اشتباه نکردیم که مامور را بکشیم. واقعا ماموری در چنین شرایطی کشته شده. اینها پشت سر هم مثل پازل قرار می‌گیرند. حالا این پازل یک وقتهایی یک جاهاییش هم اشکال پیدا میکند.

 تعبیر واورنه یک رویا

*در ارتباط با ماجرای همین شیشه ماشین دو قسمت قبل می‌بینیم که برازنده وقتی یک لحظه شیشه را پایین می‌دهد ناصر بهش می‌توپد اما خود مامور اطلاعات نمی‌داند که نباید این کار را انجام دهد؟

برای اینکه ترور قرار بوده در خیابان انجام شود. می‌گوید تروریست ممکن است همان باشد که دارد شیشه ماشینت را پاک میکند. چون تمام تجربه اطلاعاتی‌ها این بوده که ترورها در خیابان انجام می‌شود. ربایش در آخرین لحظه اتفاق می‌افتد. وقتی جاوید کشته می‌شود از بالا تصمیم می‌گیرند که ربایش توسط رویا انجام شود. قرار نبوده رویا این کار را بکند. ربایش در برنامه‌شان بوده اما نه توسط رویا. نکته اینجاست که ترور در خیابان انجام می‌شود و تا به حال هیچ کدامشان ربوده نشده‌اند. بنابراین اطلاعات فکر نمیکند چنین شرایطی پدید بیاید. حالا شاید پرداختش ضعف داشته باشد اما منطق‌اش درست است. تمام مواردی که انتقاد کرده‌اند در واقعیت وجود دارد. ترور ساختگی، جابه‌جایی، عبور از سنگلاخها و ... همگی واقعی است ما فقط یک مقدار ادویه‌اش را زیاد کردیم.

*بخش اول سریال خیلی با قدرت جلو می‌رود و وارد حیطه‌هایی می‌شود كه در تلویزیون زیاد سراغ نداشته‌ایم اما قهرمان بازی قسمت آخر را بیننده‌ایرانی زیاد دیده و توقع دارد چیز متفاوتی ببیند.

اشكال ندارد. آشنا زدایی نكردیم، قسمت اول هم آشنا زدایی نكردیم و فقط قسمت دوم یك جاسوس جذاب گذاشتیم. آن هم به خاطر این بود كه یك شانس بزرگ آوردیم. شانس بزرگ مان این بود كه آقای صالحی سعه صدر (رئیس سازمان انرژی اتمی) داشت وگرنه دچار مشكل می‌شدیم. هیچ سازمانی به این شكل نیست كه رئیس آن خودش مستقیم زنگ بزند تشكر كند.

*آقای صالحی سناریو را خوانده بود یا بعد از پخش زنگ زد و تشكر كرد؟

تلویزیون یك مقدار ترسیده بود؛ مرتضی اصفهانی (نویسنده) به طور ضمنی مسئله را مطرح كرده بود. 9 قسمت سریال دیده شد،‌از طرف تلویزیون گفتند یك چیزهایی را اصلاح كنید؛‌كردیم و تحویل دادیم.

*پس برای همین است كه در سازمان انرژی هسته‌ای مامور خیانتكار و جاسوس می‌بینیم.

بله برای همین است كه می‌گویم آقای صالحی سعه صدر داشت. ما با وحشت و هراس این شخصیت را در سریال گذاشتیم. انصافا آقای اصفهانی هم پای این مسئله ‌ایستاد و حتی ابعاد آن را گسترده‌تر كرد. معتقدم اگر سازمانی دیگر بود حتما گیر می‌داد چرا مامور ما را جاسوس نشان داده‌اید. اگر سعه صدر باشد خیلی اتفاقات خوب در تلویزیون می‌افتد.