تبیان، دستیار زندگی
تکفیری های امروز، خودشان خالق دین جدیدی اند و بر اساس روایت: «من نصب دیناً غیر دین الله فهو مشرکٌ»، از مصادیق مشرک هستند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بررسی فقهی اندیشه تکفیر (٢)

استاد فاضل لنکرانی

استاد فاضل لنکرانی

تکفیری‌های امروز، خودشان خالق دین جدیدی‌اند و بر اساس روایت: «من نصب دیناً غیر دین الله فهو مشرکٌ»، از مصادیق مشرک هستند

بخش قبلی را اینجا ببینید

کفر از نظر فقهی

خداوند متعال در آیه 94 سوره «نساء» نیز می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُوْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً»؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید! چون در راه خدا (جهاد) سفر می‌‏کنید، تحقیق کنید به کسى که به شما سلام می‌‏کند، نگویید: «مومن نیستى» که در این کار، متاع دنیا را می‌‏جویید. غنیمت‌هاى بسیار نزد خداست. شما پیش از این چنین بودید و خدا بر شما منت نهاد؛ پس به تحقیق بپردازید که خدا به آنچه می‌‏کنید، داناست.

این آیه، تصریح دارد که اگر کسی به شما سلام می‌کند، یعنی همین نشانه ظاهریِ کوچک را داشت، دیگر حق ندارید به او بگویید تو مومن نیستی، زیرا «سلام» یکی از نشانه‌های اسلام است و پیش از اسلام در میان مردم نبود، ولی این‌ها به این آیات توجه نمی‌کنند و سراغ بافته‌های خودشان می‌روند.

اکنون باید به سراغ روایات برویم و دیدگاه معصومان - علیهم السلام - درباره تکفیر را بررسی کنیم.

در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه (ج5) آمده است: «روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: المسلمون اخوة تتكافی دمائهم و یسعی بذمتهم ادناهم هم ید علی من سواهم»؛

روایت مزبور به این ضابطه اشاره می‌کند: کسی که مسلمان است، دماء و خون او مانند سایر مسلمین است.

هم‌چنین از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت شده است: «من کفر مومناً صار کافرا»؛ کسی که مومنی را تکفیر کند، کافر می‌شود. بنا بر این روایت، خود تکفیری‌ها که مومنان را بی‌جهت تکفیر می‌کنند، در جایگاه کفر هستند.

امام صادق علیه السلام نیز در روایتی فرمودند: «ملعونٌ ملعونٌ مَن رَمی مومناً بکفرٍ و مَن رَمی مومناً بکفرٍ فهو کَقَتَله بحار‌الانوار، ج72، ص209»؛ از رحمت خدا به دور باد، به دور باد! کسی که مومنی را به کفر نسبت می‌دهد. و کسی که مومنی را به کفر نسبت می‌دهد، مانند آن است که او را کشته است.

در کتب عامه (مثل صحیح مسلم [5]) و خاصه آمده است: ابن‌عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند: «أَیُّمَا رَجُلٍ قَالَ لأخِیهِ: یَا كَافِرُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا، فَإن كَانَ كَمَا قَالَ وَ إلا رَجَعَتْ عَلَیْهِ»؛ هر کس برادر (مسلمانش) را کافر خطاب کند، چنانچه شخص (مخاطب) آن‌گونه باشد (یعنی کافر باشد، مشکلی پیش نمی‌آید)، اما چنانچه مخاطب از کفر عاری باشد، صفت کفر به خود او بازمی‌گردد.

«باءَ» به معنای «رجعَ» است؛ همان‌گونه که در قرآن کریم آمده است: «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ كَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ آل‌عمران: 162»؛ آیا آن كس كه خشنودى خدا را پیروى كرده، مانند كسى است كه به خشم خدا بازگشته ـ سزاوار خشم خدا شده ـ و جایگاه او دوزخ است؟ و بد بازگشتگاهى است!

رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند: اگر کسی برادر مومنش را «کافر» خطاب کند، یکی از آن دو کافرند؛ اگر مخاطب کافر باشد که همو کافر است، اما اگر او مسلمان باشد، اگر گوینده تا حالا مسلمان بود، کافر می‌شود. بر اساس این روایت، خود تکفیری‌ها از مصادیق بارز کافران هستند.

ابن‌مسعود از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - روایت کرده است: «ما من مسلمَین إلا بینهما ستر من الله، فإذا قال أحدهما لصاحبه كلمة هجر فقد خرق ستر الله»؛ وقتی انسان کلمه بدی را به برادر مومنش می‌گوید، پرده‌ای که خدا بین دو تا انسان مومن قرار داده است، پاره می‌کند و این آدمی که تا حالا مسلمان بود، کافر می‌شود (صحیح مسلم، کتاب الایمان) [6].

رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - هم‌چنین فرمودند: «من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و اکل ذبیحنا فذلک المسلم له ذمة الله و ذمة رسوله فلا تخفرو الله فی ذمته صحیح بخاری، ج1»؛ کسی که نماز ما را بخواند، رو به قبله ما کند و ذبیحه ما را بخورد و حلال بداند، پس او مسلمان است که عهد و ذمه خداوند متعال بر اوست.

در فقه شیعه، مواردی مانند: انکار خدا، توحید، نبیّ اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم - و... از مصادیق کفر است، اما ابن‌تیمیه در مجموع الفتاوی (ج4، ص383) تمام فلاسفه را محکوم به کفر کرده است: «إن هولاء الفلاسفة کفارٌ یجب قتلهم باتفاق اهل الایمان.» سپس می‌گوید: کسانی که منکر معاد جسمانی‌اند و قائل به عقول عشره و تعدد قدما هستند، کافرند.

در فقه شیعه، اگر انکار معاد جسمانی مستلزم انکار رسالت شود، بدون تردید موجب کفر است، اما ‌بعضی می‌گویند: این انکار، مستلزم انکار رسالت نیست. ابن‌تیمیه در مجموع الفتاوی (ج5، ص306) می‌گوید: اگر کسی اعتقادی پیدا کرد و این اعتقاد، لازمی داشت که مستلزم کفر باشد و او به آن توجه نداشته باشد، کافر نیست. حال باید از ابن‌تیمیه پرسید: پس چرا فلاسفه را محکوم به کفر کردی؟! چون این‌ها با قطع نظر از این لازم، این ادعا را مطرح می‌کنند. فقه شیعه، ضابطه مشخصی برای کفر دارد؛ اعتقاد به اصول ثلاثه: خدا، توحید و نبوت.

حضرت امام در کتاب الطهاره (ج3، ص444)، این کلام شیخ انصاری را نقل می‌کند که: «منکرِ یکی از احکام دین، کافر است.» سپس آن را مورد اشکال قرار ‌داده و می‌فرماید: «و التحقیق أنما یعتبر فی حقیقة الاسلام لیس إلا الاعتقاد بالاصول الثلاثة أو الاربعة.» بعد می‌فرماید: «أی الالوهیة، و التوحید، و النبوة، و المعاد علی احتمالٍ، و سایر القواعد (وجوب نماز، روزه، حج وآنچه در دین آمده)، عبارةٌ عن احکام الاسلام و لا دخل لها فی الماهیة سواءٌ عند الحدوث أو البقاء، فإذا فرض الجمع بین الاعتقاد بتلک الاصول و عدم الاعتقاد بغیرها لشبهةٍ بحیث لا یرجع إلی انکارها یکون مسلما»؛ یعنی واقعاً اگر قابل جمع باشد و مستلزم انکار رسالت یا الوهیت نشود، مسلمان است. البته بعد می‌فرماید: «این از حیث مقام ثبوت است و از حیث مقام اثبات، منکر معاد، به حسب ظاهر محکوم به کفر است.» آیت الله خوئی نیز چنین نظری دارند و به ضابطه اصول ثلاثه معتقدند.

در فقه شیعه، به دلیل این‌که منکر معاد، حتماً رسالت نبیّ اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - را قبول ندارد، کافر است؛ اما در بقیه موارد، اگر کسی یکی از واجبات را انکار یا ترک کند، اما انکارش مستلزم انکار رسالت نباشد، مسلمان است.

حضرت امام - رحمةالله علیه - درباره مسئله «امامت» نیز معتقدند: «إن اصل الامامة کان فی الصدر الاول من ضروریات الاسلام و الطبقة الاولی للمنکرین لإمامة المولی امیرالمومنین صلوات الله علیه و لنص رسول الله علی خلافته و وزارته، کانوا منکرین لضروری من غیر شبهةٍ مقبولةٍ من نوعهم، ثم وقعت الشبهة لطبقات المتأخرة لشدة وثوقهم بالطبقة الاولی»؛ پس اگر کسی بگوید: امامت در صدر اول ضروری بوده، اما در طبقات متأخره برای دیگران، آن هم به خاطر شدّت وثوق به اولین و سابقین در اسلام، شبهه‌ای برایش حاصل شد، نمی‌توانیم بگوییم عنوان کافر را دارد. این نظرِ شریف ایشان است و ندیدم کسی آن را مطرح کرده باشد.

روایت معروف: «ارتد الناس بعد رسول‌الله إلا ثلاثة» [7] یا چهار نفر و یا بیشتر، نیز یکی از روایات مشکل در مسئله امامت است. چند احتمال در این‌جا وجود دارد: یکی این‌که مراد از ارتداد مردم، شکستن عهد ولایت است، نه انکار خدا و توحید؛ به عبارت دیگر، ارتداد از اسلام نیست، اما شکستن عهد ولایت است.

اگر برای کسی شبهه‌ای درباره واجبات حادث شد و گفت: نماز در صدر اسلام واجب بود تا مردم مقداری تقرّب پیدا کنند و الآن وجوبی ندارد، باز هم از نظر فقهی نمی‌توان او را محکوم به کفر کرد. فقهای شیعه و اهل‌سنت هردو به این امر معتقدند؛ هم در مسائل عملی و هم در مسائل اعتقادی. جالب این‌جا است که اهل‌سنت در عمل، با این اعتقادشان مخالفت می‌کنند. از سویی ابن‌تیمیه در مجموع فتاوا می‌گوید: کسی را که از روی اجتهاد، حکمی را تأویل می‌کند، هرچند خطا هم کرده باشد، نمی‌توان محکوم به کفر کرد؛ یا کسی که قصدش پیروی از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است و در اجتهادش خطا کند، مثلاً حکمی را تغییر بدهد و بگوید: این حکم مخصوص آن زمان بوده، نمی‌توان او را تکفیر کرد. و از سوی دیگر، این‌گونه عمل می‌کنند. بنابراین، آن‌ها ضابطه مشخصی ندارند. آن‌ها حتی در عمل، به روایت: «من تشبّه بقومٍ فهو منهم» استناد می‌کنند و می‌گویند: اگر کسی به حسب ظاهر، تشبه به کفار پیدا کرد و لباس و کفش کافر را پوشید، کافر می‌شود!

عجیب این است که آن‌ها به کسی که با اجماع و یا با خبر متواتری مخالفت کند، کافر می‌گویند! حتی بعضی‌ می‌گویند: اگر کسی حجّیت خبر واحد را منکر باشد، فهو کافر! این‌ها بر اساس چه ملاکی است؟

بنابراین، مطابق قرآن کریم و سنت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - اگر کسی ذات خدا، توحید، رسالت، معاد و هر چیزی که مستلزم انکار این‌ها باشد را انکار کند، از دین خارج شده است.

امروز در یکی از روزنامه‌ها می‌خواندم: یکی از همین وهابی‌ها فتوا داده که رفتنِ به کشورهای غربی حرام است! این‌ها بر اساس میل و فکر شخصی خودشان سخن می‌‌گویند. مگر در زمان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، مسلمین به بلاد کفر رفت‌و‌آمد نمی‌کردند؟! مگر با یهودی‌های سایر مناطق تجارت نداشتند؟! و... . حتی ابن‌تیمیه می‌گوید: «لایقصد السفر إلی قبر النبی دون المسجد إلا الجاهل أو الکافر» [8]؛ کسی که برای زیارت قبر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -، قصد مسجد‌النبی می‌کند، کافر است! کسی که قصد مسجد النبی می‌کند، خدا، توحید، پیامبر و معاد را قبول دارد؛ پس با چه ملاکی می‌گوییم کافر است؟!

تکفیری‌های امروز، خودشان خالق دین جدیدی‌اند و بر اساس روایت: «من نصب دیناً غیر دین الله فهو مشرکٌ» [9]، از مصادیق مشرک هستند.

ما باید از این فرصت استفاده کنیم و بحث فقهیِ تکفیر و کفر را محققانه و به صورت استدلالی در حوزه‌ها مورد بحث قرار بدهیم

پرسش و پاسخ

پرسش: وظیفه حوزه علمیه در مقابل جریان تکفیر چیست؟

پاسخ: ما باید از این فرصت استفاده کنیم و بحث فقهیِ تکفیر و کفر را محققانه و به صورت استدلالی در حوزه‌ها مورد بحث قرار بدهیم، وگرنه ممکن است زمانی گروهی از خودِ ما، بخواهد گروه دیگری را بدون ضابطه‌ محکوم به کفر کند. وظیفه حوزه این است که این بحث را منقح کند و به نسل امروز ارائه دهد.

پرسش: حکم تکفیری‌ها و وهابیت از نظر فقهی چیست؟

پاسخ: بر اساس همین روایتی که خواندیم، این‌ها مشرک و از اسلام خارجند.

پرسش: آیا اهل‌سنت نیز در مقابل اهل‌ تکفیر جبهه می‌گیرند؟

پاسخ: یکی از مشکلات اصلیِ اهل‌سنت این است که ضابطه فقهی قوی‌ای ندارند؛ لذا نمی‌توانند موضع محکمی بگیرند. آن‌ها هم‌چنین تحت تأثیر حکومت‌های وقت هستند و حکومت‌های وقت هم غالباً در اختیار اهل‌سنت است.

پرسش: آیا می‌توان منکر امامت را کافر دانست؟

پاسخ: به حسب ادله فقهی روشن است، کسی که بداند امامت به نصّ قرآن کریم و رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است و انکار کند، مسلماً کافر است. امامت از اصول دین است، و این‌که بین اصول دین و اصول مذهب تفکیک کردند، صحیح نیست. بر اساس آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ‌تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ مائده: 67»، اگر خود رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - مسئله امامت را مطرح نکند، رسالت خدا را انجام نداده است؛ یعنی مسلّماً کسی که بداند این آیه بر این معنا دلالت دارد ـ که مسلّماً دلالت دارد ـ و انکار کند، قطعاً کافر است.


پانوشت‌ها:

[5] ج1، ص 57 به نقل از عبدالله بن عمر.

[6] الادب المفرد، ص 98، ح440؛ مجمع الزوائد: ج8، ص66.

[7] الاختصاص: ص 6 و 10؛ اختیار معرفة الرجال: ص11. متن روایت این چنین است: «قال أبو جعفر 7:‏ ارتد الناس إلا ثلاثة نفر سلمان و أبوذر الغفاری و المقداد. قال: فقلت: فعمار؟ فقال: قد كان جاض‏ جیضة ثم رجع. ثم قال: إن أردت الذی لم یشك و لم یدخله شی‏ء فالمقداد. فأما سلمان فإنه عرض فی قلبه عارض أن عند ذا یعنی أمیرالمومنین (ع) اسم الله الأعظم لو تكلم به لأخذتهم الأرض و هو هكذا فلبب و وجئت فی عنقه حتی تركت كالسلعة و مر به أمیرالمومنین (ع) فقال: یا أباعبد الله هذا من ذاك بایع فبایع. و أما أبوذر الغفاری فأمره أمیرالمومنین (ع) بالسكوت و لم یكن تأخذه فی الله لومة لائم فأبی إلا أن یتكلم فمر به عثمان فأمر به ثم أناب الناس بعد فكان أول من أناب أبوساسان الأنصاری و أبوعمرة و فلان حتی عقد سبعة و لم یكن یعرف حق أمیرالمومنین(ع) إلا هولاء السبعة»

[8] عمر عبدالسلام این عبارت را به نقل از کتاب الرد علی الاخانی ص 24 آورده است. (ن.ک: مخالفة الوهابیة للکتاب و السنة: ص 43) اما عبارت در مجموع فتاوای ابن تیمیه این چنین است: «و لو نقلوا الاجماع علی السفر للزیارة فمعلوم أن المسلمین یقصدون المسجد و القبر، لایقصد القبر دون المسجد الا جاهل». (مجموع الفتاوی: ج27، ص 292)

[9] الکافی: ج2، ص 383. متن کامل روایت این چنین است: «عن زرارة عن أبی جعفر (ع) قال: و الله إن الكفر لأقدم من الشرك و أخبث و أعظم قال‏: ثم ذكر كفر إبلیس حین قال الله له اسجد لآدم فأبی أن یسجد فالكفر أعظم من الشرك فمن اختار علی الله عز و جل و أبی الطاعة و أقام علی الكبائر فهو كافر و من‏ نصب‏ دینا غیر دین المومنین فهو مشرك»

مأخذ: پایگاه اطلاع‌رسانی نشست دوره‌ای اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان