كودك و فرزند - وظايف والدين - [درس هایی از قرآن] : كودك و فرزند، وظايف والدين نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : كودك و فرزند، وظايف والدين - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كودك و فرزند - وظايف والدين

بسم الله الرحمن الرحيم

دو جلسه قبل در مورد كودك صحبت كرديم. مراحلي را قدم به قدم جلو آمديم. مثلاً مرحله باردار شدن زن، تغذيه زن حامله، زايمان و عقيقه و نام گذاري و. . . را گفتيم. و حالا درباره‌ي مراحل بعد از نام‌گذاري و عقيقه و. . . مي‌خواهيم با هم صحبت كنيم. امروز موضوع بحثمان وظايف والدين است.

من ديشب وقتي اين فيش برداري‌ها را ديدم، مطالب را دسته بندي كردم. براي كساني كه پاي تلويزيون مي‌خواهند مطالب را يادداشت كنند و يا اگر خواستند منتقل كنند برايشان آسان باشد. چون ما دو رقم بحث داريم. يك بحثي داريم كه آبگوشتي است و يك بحث داريم كه مغز بادامي است. بحث‌هاي آبگوشتي بحث‌هايي است كه پاي ديگ و داغ، داغ خوب است. اما اگر بخواهي آنرا منتقل كني، هم سرد مي‌شود، هم چربيش مي‌ماسد و هم بي مزه مي‌شود. اما بعضي وقت‌ها بحث مغز بادامي است. يعني آدم مي‌تواند در جلسه بحث را بجود و هم در هر جاي كره زمين قابل دسته بندي و بسته بندي است. كار خوبي است كه اگر هرمعلمي بتواند بحث خود را جمع كند. روايات در تمامي زمينه‌ها وجود دارد. ما اگر خواسته باشيم مي‌توانيم در هر زمينه‌اي، آن‌ها را دسته بندي كنيم.

وظايف والدين چند رقم است

1- وظايف تربيتي

2- وظايف روحي و رواني

3- وظايف آموزشي

4- وظايف عبادي

5- وظايف اعتقادي

6- وظايف مربوط به امور بهداشتي و. . .

7- امور جنسي

8- و امور اقتصادي كه در راس همه است.

- اما وظايف اعتقادي

قرآن چهار بار فرموده است: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»(بقره/83) اما در كنار «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» فرموده اگر پدر و مادر خواستند كه شما را منحرف كنند، اينجا گوش ندهيد. «فَلا تُطِعْهُما»(عنكبوت/8) اگر پدر و مادر خواستند تو را منحرف كنند قرآن مي‌گويد: «فَلا تُطِعْهُما» اطاعت نكن. چون گاهي پدر و مادر درست نمي‌فهمند و بچه سالمتر از پدر و مادر است. بچه به طور طبيعي و فطري حق و باطل را مي‌فهمد. اصلاً وقتي پدر در خانه است و به بچه‌اش مي‌گويد: «برو بگو نيست» اين بچه نگاه مي‌كند و مي‌گويد تو كه هستي چرا بگويم نيست؟ بچه اين تضاد و دروغ و بدي دروغ را لمس مي‌كند. بچه اگر گفت اين سيب مرا بگير تا دستم را بشويم و برگردم و بعد وقتي برگشت ديد سيب او را خورده‌اي، گريه مي‌كند و فرياد مي‌زند و مي‌خواهد بگويد: «سيب امانت بود و تو به امانت خيانت كردي» يعني بدي را به طور فطري مي‌فهمد.

قرآن مي‌گويد: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/8) فجور و تقوي را خدا به بشر الهام كرده است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‏ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»(عنكبوت/8) اگر پدر و مادر خواستند تو را به غير خدا بنده كنند، اينجا اطاعت نكن. خدا از پدر و مادرها در سوره اعراف آيه 190 گله مي‌كند. يك ماجرايي است كه در تلويزيون نمي‌توانم بگويم. آيه قرآن است، ولي مسئله جنسي است. عربي آن را مي‌خوانم ولي ترجمه نمي‌كنم. «فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ»(اعراف/189) حالا يك جوري هم مي‌شود ترجمه كرد كه بد نباشد. وقتي كه بچه دار شدند «حَمْلاً خَفيفاً» يعني حمل او خفيف است.

يعني مادر مي‌فهمد كه ماه اول و دوم است، ماه سوم و چهارم است، يعني حالا خفيف است ولي احساس مي‌كند كه دارد بچه دار مي‌شود. «فَمَرَّتْ بِهِ» چند ماهي مي‌گذرد «أَثْقَلَتْ» ثقيل مي‌شود. حملش اول خفيف است بعد ثقيل مي‌شود. «دَعَوَا» پدر و مادر با هم دعا مي‌كنند. «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما» از رب خودشان مي‌خواهند، مي‌گويند‌اي خدا! «انشاالله، انشاالله» «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً». اگر يك بچه خوبي به ما دادي «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» انشاالله همه شكر مي‌كنيم. اسم او را رضا مي‌گذاريم. اسم او را عليرضا مي‌گذاريم، اسم او را محمد، حميد، محمود، عبدالله و. . . مي‌گذاريم. اسم خوب روي او مي‌گذاريم. انشاالله كام او را با. . . برمي داريم و از اين قبيل حرف‌ها مي‌زنند.

«فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(اعراف/190) اما همين كه خدا بچه صالح به آن‌ها داد، پدر و مادر كلك مي‌زنند. « جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ» پدر و مادربراي خدا شريك قائل مي‌شوند. «فيما آتاهُما» در همين بچه‌اي كه خدا به آن‌ها داد براي خدا شريك قائل مي‌شوند. به بچه‌اش مي‌گويد: مي‌داني نمازت را هم بخوان، اما درس هم بخوان. مي‌داني آدم بايد هم خدا را داشته باشد و هم خرما را داشته باشد. از اول اسم كه مي‌خواهد بگذارد، دو تا اسم مي‌گذارد. يك اسم سوپر دولوكس و امروزي و يك اسم خدا و پيغمبري مي‌گذارند.

اگر يك وقت آخوندي به خانه آنها آمد، مي‌گويد: اسم او زهرا است. من خيلي ارادتمند حضرت زهرا هستم. اما اگر يك وقت از اين سوپردولوكس‌ها خانه‌اش آمد، خجالت مي‌كشد بگويد نام او زهراست. نگران است كه بگويد من بنده خدا هستم. اگر يك وقت يك مهمان مذهبي پيدا كرد، مي‌گويد بگو ببينم اصول دين چند تا است؟ (توحيد، عدل، و. . .) اما اگر فرد غير مذهبي آمد مي‌گويد آن شعر‌هاي كذايي را بخوان. به هر حال در زندگي دو راه باز مي‌كنند. اين‌ها كه قبلا به خدا مي‌گفتند: «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» اگر اولاد صالحي به ما بدهي ما شاكر و شكر گذاريم. «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً» همين كه خدا اولاد صالحي به آن‌ها داد، آن وقت نمي‌گذارند اين بنده، فقط مال خدا باشد.

ديشب در منزلمان تلفني به كسي گفتم در فلان كار خير شريك شويد. گفت: خداوند به من بچه‌اي داده كه اين بچه در شكم مادرش كه بود، من گفتم خدايا اين بچه مال اسلام باشد. حالا شما دعا كنيد اين بچه ما بزرگ شود. انشاالله براي اسلام. . . گفتم: خودت زنده‌اي، نفس داري، پول داري، جان داري حالا من صبر كنم 25 سال بعد بچه‌ات بزرگ شود تا. . . گفتم: نمي‌خواهي نباش. اما اين حرف را هم نزن. تو سر مرا به چه چيزي گرم مي‌كني؟ اين‌ها دل خوشي‌هاي كاذب است.

نقل شده يك پيرمرد پولداري در تهران بود، كه پسر هرزه‌اي داشت. همين كه احساس كرد نزديك به مرگش است، به قم آمد و پول هايش را به مرجع تقليد آيت الله العظمي بروجردي در قم داد. گفت: آقا من پير شده‌ام و پولي دارم كه خلاصه عمرم هست. پسرم يك آدم بسيار هرزه‌اي است. نمي‌خواهم خلاصه عمرم دست يك آدم فاسد بيفتد. اين پول‌ها را بگير و يك كتابخانه‌اي، حوزه علميه‌اي، بالاخره در يك راه خير مصرف كن.

پول هايش را به آيت الله بروجردي داد و بعد از مدتي هم مرد. اين پسر هرزه به قم آمد. گفت: من مي‌خواهم حرفي به آيت الله بروجردي بزنم. بالاخره يك خورده معطل شد و وقت ملاقات گرفت و خدمت آقا آمد. گفت: سلام عليك. گفت: آقا من پسر هرزه همان حاج آقا هستم. پول هايش را به شما داده كه به دست من نرسد. چون من يك آدم فاسدي هستم. راست مي‌گويد من خراب هستم. همه گناه‌ها و فساد‌ها را انجام داده‌ام، پدرم راست گفته است. اما شما همه پول‌ها را به من بدهيد، من آدم خوبي مي‌شوم. نقل شده كه مرحوم آقاي بروجردي گفتند: پول‌ها را به او دهيد.

كساني كه آنجا بودند، خيلي ناراحت شدند. زمان آقاي بروجردي حقوق يك طلبه 60 تومان بود. اما ايشان يك مرتبه چند صد هزار تومان پول را به يك آدم لات تحويل داد. اطرافيان گفتند: آقا شما عجله نكنيد، تجديد نظر كنيد. خيلي آقاياني كه آنجا بودند دست و پا زدند كه آقاي بروجردي از عقيده‌اش برگردد. آقاي بروجردي يك بياني كرد. بيان ايشان را همه امشب پاي تلويزيون بشنوند. نقل شد كه آقاي بروجردي چنين فرمود:

« به شما چه شده كه مي‌گوييد پول را ندهم؟ مي‌گوييد از اين پول چه بسازيم؟ يك مدرسه، حوزه علميه خوب و. . . در مدرسه چه كنيم؟ مثلاً مطهري تربيت كنيم. خوب مطهري چه كند؟ كتابي بنويسد. كتاب را چه كنند؟ چاپ شود، بعد بخوانند، بعد تحت تاثير قرار بگيرند، بعد در خط اسلام بيايند. خوب وقتي مي‌خواهيم پول خرج كنيم كه 40 سال بعد نتيجه بدهد، خوب او از حالا مي‌گويد خوب مي‌شوم. چرا 40 سال طول بدهيم، پول را بدهيد او برود.

حالا به اين آقا مي‌گويي بيا كار خوب كن. مي‌گويد: مي‌داني من حالا خودم فعلاً نمي‌رسم. بچه‌ام انشاالله در آينده مال اسلام است. گاهي وقتي پدر و مادر‌ها كلك مي‌زنند. مي‌خواهند هم مذهبي باشند و هم. . . ما مي‌گوييم: مي‌داني آقا، جواني است. بگذار حالا خوش باشد. انشاالله پير كه شد توبه مي‌كند. يك مثلثي در ذهنمان است مي‌گوييم: ببينيد اين خط مستقيم را مي‌دانم چيست. مي‌گويم حالا اول جواني است كاري نداشته باش. يك شب عروسي است، يك شب مهماني است، هر شب كه نمي‌شود. حالا بگذار اين‌ها هر كاري مي‌خواهند بكنند. عوضش پير كه شدند بر مي‌گردند. آدم خوبي مي‌شوند. يك مثلث در مغز ماست.

يكي اينكه وقتي منحرف شدي ديگر بالا نمي‌روي و سقوط مي‌كني. از همه گذشته آخر خط معلوم است، اما آخر عمر معلوم نيست. شما بنويس 60 سال عمرت است، من هم زيرش مي‌نويسم 58 سال آزاد باش و دو سال آخر برگرد. آخر آدم نمي‌داند كه تا چه وقت زنده است. مي‌گويي: حالا آزاد هستم و دو سال آخر عمرم برمي گردم. اما آدم نمي‌داند دو سال آخر عمر چه وقتي است. ممكن است آدم 10 روز ديگر زنده نباشد. پس آخر خط معلوم است. ولي آخر عمر معلوم نيست. شما در روي خط به بالا مي‌روي در گناه آدم رو به پايين مي‌آيد.

از همه گذشته شما زماني كه توبه كني تازه مثل اول مي‌شوي. مثل اينكه يك ماشيني در خيابان اشتباه آمده، حالا تازه سر خانه اول برمي گردد. آدمي هم كه توبه كند سر خانه اول مي‌رود، يعني دوباره نو و تازه مي‌شود. او غير از كسي هست كه در راه بوده، كسي كه در راه بوده صد فرسخ رفته، ولي آدمي كه 50 سال بي راه رفته اگر توبه كند و توبه‌اش قبول شود، تازه به اول خط مي‌رسد. مثل روزي كه از مادر متولد شده باشد. آدم توبه كننده صفر مي‌شود. مثل لباسي كه كثيف مي‌شود و آن را مي‌شوييم. توبه رشد نيست، جبران خسارت است.

مي گويند: يك كسي سه دعاي مستجاب داشت. گفتند كه از اين سه تا دعا استفاده كن. گفت: دعاي اول من اين است كه خدايا شكل زن من زيباترين زن روي كره زمين باشد. دعاي او مستجاب شد. زن او خيلي خوش صورت شد. اسباب دردسر شد. يك وقت ديد زنش كه مي‌خواهد بيرون بيايد، همه صف كشيده‌اند كه خانم او را ببينند. خيلي براي او مشكل شد. ناراحت شد. زندگي برايش تلخ شد. گفت: خدايا دعاي دوم مرا مستجاب كن و شكل زن من بدترين شكل‌ها باشد. دوباره ديد چه شد. اصلا نمي‌شود با او زندگي كرد. گفت: دعاي سوم من اينست كه چهره او مثل اولش باشد. يعني سه تا دعا داشت، ولي هدر داد. يعني هيچ رشدي نكرد. آدمي كه 50 سال منحرف مي‌شود تازه توبه مي‌كند هيچ رشدي نكرده و اين خسارت است.

براي آقاياني كه دير تلويزيون را روشن كرده‌ام به طور خلاصه مي‌گويم كه مسئله چيست. دو هفته است كه ما درباره طفل صحبت مي‌كنيم. امشب درباره وظايف پدر و مادر نسبت به بچه صحبت مي‌كنيم. گفتم چند وظيفه دارند؟ وظيفه اعتقادي، رواني، تربيتي، آموزشي، عبادي، اقتصادي، امور بهداشتي، امور جنسي و. . .

پس گاهي پدر و مادر براي خدا شريك قائل مي‌شوند. «جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ» البته آدم زود شرك پيدا مي‌كند. به هر چيزي غير خدا تكيه كني شرك است. شرك تنها خورشيدپرستي و ماه پرستي نيست و گاهي هم شخص خداپرست، شرك دارد. اما از مرز خدا بيرون مي‌رود، مي‌داند خلاف است ولي مي‌گويد: پول در آن است، نان در آن است، تكيه اگر گاهي غيرخدا باشد شرك است.

مي گوييم: آقا يك آية الكرسي بخوان. مي‌گويد: براي چه؟ مي‌گوييم خوب يك آية الكرسي بخوان ماشين شما در مسافرت حفظ شود. مي‌گويد: برو بابا! ماشينم را ديشب از كمپاني گرفته‌ام. مي‌گوييم: خدا. مي‌گويد: كمپاني. اين شرك است. مي‌گوييم: آقا از خدا بخواه وضعت را خوب كند. مي‌گويد: خدا! بله ولي آدم بايد پول داشته باشد كه وضعش خوب شود. ما مي‌گوييم خدا. او مي‌گويد: پول. مي‌گوييم: از خدا بخواه آدم خوشبخت شود. مي‌گويد: اگر آدم تحصيل كند خوشبخت مي‌شود. غافل از اينكه تحصيل كرده بدبخت هم داريم. پولدار بدبخت هم داريم. نوح به پسرش گفت: ايمان بياور وگرنه خدا غرقت مي‌كند. گفت: فوري سركوه مي‌روم. «قالَ سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ»(هود/43) نوح مي‌گفت: غرق مي‌شوي و قهر خدا تو را مي‌گيرد. مي‌گفت: كوه مرا نجات مي‌دهد.

«سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني» نوح مي‌گفت: خدا غضب مي‌كند. پسر مي‌گفت: كوه مرا نجات مي‌دهد. اين تفكر، شرك است. كه در مقابل خدا آدم تكيه گاه ديگري داشته باشد. و شرك هم خيلي زود در زندگي آدم رخنه مي‌كند. بچه جان لباس هايت را بپوش. اتو كن كه مردم دوستت داشته باشند. خوب اين شرك است. خدا گفته كه لباس تميز را دوست دارد، خداوند آدم نظيف را دوست دارد. بعد اگر مي‌خواهي خدا دوست داشته باشد بگو: خدايا يك كاري كن مردم مرا دوست داشته باشند. نگو نه اين نخ مرا در جامعه عزيز مي‌كند. به هر چيزي غير خدا تكيه كنيم شرك است.

در حديث است كه امام معصوم فرمود: هركس بگويد اگر فلاني نبود، فلج بودم، شرك است. فلاني كيست؟ فلاني خودش از ترس پشه، در پشه بند مي‌رود. پس وظيفه اعتقادي اين است كه بچه را به خدا. . .

در مورد مسائل تربيتي داريم

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا كَانَ ذَكَراً أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهِ وَ يَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ يُعَلِّمَهُ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُطَهِّرَهُ وَ يُعَلِّمَهُ السِّبَاحَةَ»(كافي، ج‏6، ص‏48) يكي از وظايف بچه بر پدر و مادر اين است كه پدر احترام مادر را بگيرد. اين حق است كه پدر احترام مادر را بگيرد. همانطور كه پدر و مادر به بچه حق دارد، بچه هم به پدرش حق دارد. حق بچه بر پدرش اين است كه پدرش، مادرش را خوب صدا بزند.

من از يكي از مدرسه‌هاي تهران بسيار خوشم آمد. بچه را برده بودند اسم بنويسند. روز اول كلاس اول ابتدايي به بچه گفتند بيا. به مادرش گفتند برو بيرون. گفتند: پدر و مادرت در خانه همديگر را چگونه صدا مي‌زنند؟ يعني اينكه پدر و مادر چگونه در خانه با هم حرف مي‌زنند؟ معلم مي‌فهمد كه اخلاق و نظام، فرهنگ خانواده و فضاي خانواده چگونه است. در بعضي از خانواده‌ها پدر و مادر به هم فحش مي‌دهند. خوب اين بچه فحاش بار مي‌آيد. «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها»(اعراف/38) به يكديگر فحش مي‌دهند. خوب اين بچه هم در فضاي فحش، فحش دهنده بار مي‌آيد. اما يك وقت فضاي خانه فضاي بهشت است. قرآن مي‌گويد: در بهشت «إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً»(واقعه/26) خيلي با كرامت همديگر را صدا مي‌زنند. «أَنْ يَسْتَفْرِهَ أُمَّهِ» بايد پدر رو به روي بچه، مادر را محترمانه صدا بزند و اسم او را زيبا ببرد. «وَ يُطَهِّرَهُ وَ يُعَلِّمَهُ السِّبَاحَةَ» بچه را تميز نگه دارد. و شنا به بچه‌اش ياد دهد.

در مورد وظيفه تربيتي داريم كه «ساوي بين اولادكم في العطيه» اگر به بچه هايتان هديه مي‌دهيد، يك جور هديه دهيد. لباس مي‌خريد يك رنگ باشد، جهازيه تهيه مي‌كنيد، يك جور باشد. (ساوي) مساوات را در بين بچه هايتان رعايت كنيد. «اعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلَادِكُمْ»(مكارم‏الأخلاق، ص‏220) به بچه هايتان اگر عيدي كادو مي‌دهيد، يك جور بدهيد. حتي بچه هايتان را مي‌بوسيد، يك جور ببوسيد. اين طور نمي‌شود. يك بچه را يك بار ببوسي و يك بچه را دو بار ببوسي. بچه‌ها مي‌فهمند. بچه خودم سه ساله بود. بچه مهمانم هم سه ساله بود. من بچه مهمانم را بوسيدم، ديدم بچه خودم نگاه مي‌كند، بچه خودم را هم بوسيدم. يك بار گفت: «پدر تو مرا الكي بوسيدي. » خيلي تكان خوردم، من يك خورده ماتم زد. هيجان مرا گرفت كه اين چطور فهميد. بعد گفت: ديدي پدر چه به شما گفتم. چشم هايت را چنين كردي. باز يك تك زد. بايد مواظب باشيم. بچه مي‌فهمد. حديث داريم حتي در بوسيدن بچه مواظب باشيد.

قَالَ الصَّادِقُ(ع): «دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَيْرَ فِيهِ»(من‏لايحضره‏الفقيه، ج‏3، ص‏492). حديث داريم بچه را 7 سال آزاد بگذار، كه بازي كند. نبايد بگوييم كه: «بچه بنشين و شيطاني نكن» اسلام مي‌گويد بچه را 7 سال آزاد بگذار كه بازي كند. مي‌زند، مي‌شكند، آزادش بگذاريد. نگو دو زانو بنشين، پايت را بينداز و. . . «وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ» از 7 سالگي تا 14 سالگي وقت ادب است.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَحِبُّوا الصِّبْيَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَيْئاً فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ إِلَّا أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ»(كافي، ج‏6، ص‏49). قول داديد به قولتان عمل كنيد. به بچه نگوييد چيزي برايت مي‌خرم. اگر گفتي مي‌خرم حتماً برايش بخريد. و در غير اين صورت از اول قول ندهيد. «فَإِنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ إِلَّا أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ». آن‌ها، رازق را شما مي‌دانند. بچه رازقش را پدر و مادرش مي‌داند. به قولتان عمل كنيد. نگوييد حالا بچه بود يك چيزي گفتيم. خوب بچه باشد.

تلقين بد به بچه نكنيد. آقا بيرون بروي لولو است. خوب در يك لحظه مي‌ترسد و بيرون نمي‌رود. اما بعد كه مي‌خواهد تنهايي در خانه بخوابد، مي‌ترسد. اين تلقين‌ها كه پدر و مادر‌ها مي‌كنند مخرّب است. اصلاً ترس بچه‌ها به خاطر اين تلقين‌هاي غلط است. و متاسفانه چه قدر هنوز در خانه‌هاي ما اين تلقين‌ها هست. من خودم يادم است بچه كه بودم چه طوري مرا مي‌ترساندند. ديگ را برمي داشتند و كله‌شان را در ديگ مي‌كردند، پوستين را سرشان مي‌انداختند، با پوستين برعكس و ديگ سياه وارد اتاق مي‌شدند و ما از ترس خشك مي‌شديم. اين كار ما، كار‌هاي غلطي است.

در مورد تلقين بد پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «لا تلقنوا الكذب فتكذبوا فإن بني يعقوب لم يعلموا أن الذئب يأكل الإنسان حتى لقنهم أبوهم»(قصص‏الأنبياءجزائري، ص‏159) پسران يعقوب اصلا نمي‌دانستند گرگ آدم را مي‌درد. پدرشان حضرت يعقوب يك دسته گل آب داد، نه اينكه گناه كرده باشد، پيامبر گناه نمي‌كند. اما بالاخره يك مسائلي هست. اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد كه حضرت يعقوب گفت: مي‌ترسم يوسف را به بازي ببريد و در آنجا گرگ او را بخورد. آمدند و گفتند: گرگ او را خورد. اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد: اگر پدر آن‌ها به آن‌ها نمي‌گفت گرگ او را مي‌خورد، آن‌ها به مغزشان نمي‌آمد كه بگويند گرگ او را خورد. گاهي وقت‌ها بچه اصلاً نمي‌فهمد و پدر و مادر يادش مي‌دهند.

درقم، قديم كه مثل شهر‌هاي ديگر ماشين نبود. افراد، روي الاغ گچ بار مي‌كردند و مي‌بردند. يك نفر 10 الي 20 الاغ گچ بار كرده بود و براي بنايي مي‌برد. كسي كه همراه الاغ مي‌رفت ديد بچه‌هاي قمي دارند بازي مي‌كنند. خودش دويد و گفت: «بچه‌ها كاري به الاغ من نداشته باشيد» اين‌ها داشتند بازي مي‌كردند، تا كه گفت به الاغ من كار نداشته باشيد، آمدند گچ الاغ‌ها را ريختند. اصلاً گاهي وقت‌ها با تلقين شما چيزي كه نمي‌خواهيد، به ذهن بچه‌ها مي‌رود. «الانسانُ حَرِيصٌ عَلَي مُنِع» انسان نسبت به چيزي كه از آن منع شده باشد، حريص است.

خود ما بچه را حسود بار مي‌آوريم. سر سفره مي‌گوييم: بخور! مي‌گويد: نمي‌خورم! مي‌گوييم اگر نخوري مي‌دهيم برادرت بخورد. اين از ترس اينكه برادرش نخورد، مي‌خورد. ضمن اينكه د هانش غذا مي‌گذاريم او را حسود هم بار مي‌آوريم. يعني براساس ترسي كه او نخورد من مي‌خورم، به بچه غذا مي‌دهيم. اين‌ها تربيت‌هاي خطرناكي است. مسئله ديگر اين است كه گاهي آدم بچه هايش را دوست ندارد. البته آدم بايد همه را دوست داشته باشد ولي حالا به دليلي دوستش ندارد.

اما صادق(ع) فرمود كه پدرم گفت: من بعضي از بچه هايم را دوست ندارم. اما اگر اين مطلب را اظهار كنم، حسادت آن‌ها بيشتر مي‌شود. و لذا: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُصَانِعُ بَعْضَ وُلْدِي وَ أُجْلِسُهُ عَلَى فَخِذِي(وَ أُفْكِرُ لَهُ فِي الْمِلْحِ) وَ أُكْثِرُ لَهُ الشُّكْرَ وَ إِنَّ الْحَقَّ لِغَيْرِهِ مِنْ وُلْدِي»(تفسيرعياشي، ج‏2، ص‏166). من گاهي وقت‌ها صحبت مي‌كنم در حاليكه اين بچه لياقت مرا ندارد. اما مي‌بينم اگر اين محبت را به او نكنم، نسبت به برادر ديگر كينه پيدا مي‌كند.

بچه‌ها را مثل خودتان بار نياوريد. بچه هميشه بايد يك قدم جلوتر باشد. اصولاً چون بچه براي آينده است، بچه را به تناسب زمان و به روز بار بياوريد. مثل اين كه زماني براي خودت خانه مي‌سازي، خودت ماشين نداري ولي مهمان هايت ماشين دارند و لذا در خانه بايد بزرگ باشد. پدرانمان باخبر آمده‌اند و رفته‌اند. خدا آن‌ها را بيامرزد ولي پسران شما با ماشين مي‌آيند و مي‌روند.

بايد به فكر آينده باشيم. ما اصولاً اين سياست را در خيابان كشي هم رعايت نمي‌كنيم. آقا حالا خيابان 50-40 متري مي‌خواهد چه كند؟ اصولاً فكر بايد بزرگ باشد. آدم غصه‌اش مي‌گيرد. بعضي از كشور‌هاي 45 سال پيش خيابان كشيدند و هنوز جايشان تنگ نيست. قربان خودمان بشوم، 7 سال پيش خيابان كشيديم الان تنگ است. يعني همان كوچه و خيابان بندي ما به مقتضاي همين زندگي امروز ماست.

اميرالمومنين علي(ع) مي‌فرمايد: بچه هايتان و زندگيتان را جوري بار بياوريد و تربيت كنيد كه براي آينده هم خوب باشند. خدا شهيد مظلوم بهشتي را رحمت كند و خدا آيت الله حائري را رحمت كند. اين دو عالم بزرگوار دو تا نصيحت به من كردند. 20 سال پيش من تصميم گرفتم بروم پاي تخته سياه و براي بچه‌ها قصه و قرآن و اصول دين بگويم. اين مطلب را براي اين دو بزرگوار مطرح كردم كه در اين كار افتاده‌ام. هر دو يك جمله گفتند. فرمودند: آقاي قرائتي طوري حرف بزن كه ديگران بيايند و رويش را بسازند. يعني پايه را محكم بگير. طوري بچه را تربيت نكن كه ديگران بيايند و با بلديزر خاك برداري كنند.

بعضي خانه‌هاي حتي يك طبقه را چنان با نقشه و سيستم خوبي مي‌سازند كه هركس خريد مي‌گويد خدا هر كسي را كه اين خانه را ساخته، رحمت كند. ولي بعضي از خانه‌ها را طوري مي‌سازند كه 10 سال بعد خود صاحبخانه پايه‌اش را از ريشه مي‌كند. اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايد: كه بچه را طوري تربيت كنيد كه براي آينده‌تان خوب باشد.

سفارش بسيار داريم كه در مسائل تربيتي كه يك كاري بكنيد كه بچه هايتان علاقمند به عبادت شوند. و لذا حديث داريم كه امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّا نَأْمُرُ الصِّبْيَانَ أَنْ يَجْمَعُوا بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مَا دَامُوا عَلَى وُضُوءٍ قَبْلَ أَنْ يَشْتَغِلُوا»(كافى، ج‏6، ص‏47) با اينكه خود امام نماز مغربش را مي‌خواند و بعد از حدود يك ساعت و نيم نماز عشايش را مي‌خواند. ظهرش را ظهر مي‌خواند و نماز عصر را عصر مي‌خواند. ولي مي‌گفت: براي اينكه بچه‌ها دوباره وضو نگيرند و دوباره به مسجد نيايند و به آن‌ها سخت نگذرد، من به بچه‌ها مي‌گويم نماز مغرب و عشايشان را با هم بخوانند و ضمناً معلوم مي‌شود ما ايراني‌ها مثل بچه‌ها هستيم. يعني پيداست كه حال اينكه دوبار به مسجد برويم را نداريم.

- مسائل آموزشي

«وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَةَ وَ يُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ»(مكارم‏الأخلاق، ص‏220). حتماً به بچه‌ها ياد بدهيد و آموزش بدهيد. اصلاً يكي از مشكلات ما در نهضت سوادآموزي اين است كه هنوز در بعضي قسمت‌هاي ايران به بچه‌اش مي‌گويد برو كاسبي كند. 10 تومان 20 تومان و 30 تومان. . . البته فقر مادي است. ولي حساب نمي‌كند كه اگر بچه‌اش امروز 30 تومان كمكش مي‌كند. اين تا آخر عمرش 30 تومانش مي‌شود 100 تومان ولي اگر باسواد باشد 100 تومان او 700 تومان مي‌شود. اين به خاطر اين است كه امروز را مي‌بيند و فردا را نمي‌بيند.

امام مي‌فرمايد: «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَةَ» به همه بچه‌ها چيزهايي را ياد بدهيد. بعد هم مي‌فرمايد كه: «وَ يُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ». همين كه رشد كرد زود خواستگار را رد نكنيد. نشانه پدر باسعادت و سعادتمند و پدر خوب اين است كه دخترش را زود شوهر دهد. خواستگار را رد نكنيد. و در مورد پسر هم پدر اگر وضع مالي او خوب است، زود پسر را داماد كند. و بعد هم فرمود: «من بلغ ولده نكاح» اگر كسي دختر بزرگ و پسر بزرگ دارد و پول دارد اين را داماد كند، و دختر را عروس كند و جهاز دهد. «ثم احدث حدثا» بعد اين دختر و پسر بزرگ كه پدر و مادر پولدار دارد، اگر رهايش مي‌كنند و مي‌گويند: «دهانت هنوز بوي شير مي‌دهد» اگر تفره مي‌روند و قدم جلو نمي‌گذارند. اين بچه يك گناهي كرد، گناه او به گردن پدر و مادر است. چه بسا پدرها و مادرهايي كه گناه نمي‌كنند، ولي حق العمل كاري گناهشان را دريافت مي‌كنند. در حديث داريم: «بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ»(كافي، ج‏6، ص‏47) مواظب باشيد و ببينيد كه در جامعه افكار انحرافي چيست. در هر زماني فكر انحرافي وجود دارد. فوراً بچه‌ها را واكسينه كنيد كه در مقابل آن فكر انحرافي بتوانند جوابگو باشد.

اگر معلم اولين كلمه‌اي كه به بچه ياد مي‌دهد «بسم الله الرحمن الرحيم» باشد، خداوند براي آن بچه و پدر و مادرش و معلم او، برائت از آتش جهنم امضاء مي‌كند.

1- آموزش شناوتيراندازي كه حتما آموزش دهيد و بسيار سفارش شده است.

2- آموزش قلم آ(موزش نوشتن كه اين حداقل آموزش است و تخصص هم حسابش جداست)

3- آموزش تفكرات

در مورد تخصص داريم كه: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»(نساء/141) كفار نبايد راه نفوذ بر مومنين را داشته باشند و اگر مومنين متخصص نباشند راه نفوذ كفار بر آنان باز است. معني آيه اين است خدا براي كفار، برگردن مومنين راهي قرار نداده است. كفار نبايد راه نفوذ بر مومنين داشته باشند. و اگر مومنين متخصص نداشته باشند كفار به اسم كارشناس و دكتر و مهندس و. . . مي‌آيند و زمين ما را، منابع ما را، افكار ما را، كتب خطي ما را، عتيقه‌هاي ما را و. . . را جذب مي‌كنند. ما بايد پيشقدم باشيم و از پيامبرمان ياد بگيريم. هيچ مي‌دانيد پيامبر براي چه به معراج رفت؟ چون وقتي مردم با آپولو به كره ماه مي‌روند، وقتي مردم سوار هواپيما مي‌شوند و. . . كسي كه مي‌خواهد پيامبر هواپيماسوار باشد بايد خودش به معراج برود. پيامبري كه شتر سوار مي‌شود كه نمي‌تواند پيامبر هواپيما سوار باشد.

اين خودش يك الهام به ما مي‌دهد. يعني امت هواپيماساز بايد پيامبرش به معراج رفته باشد وگرنه زير بار نمي‌رود. در دنياي علم و تخصص ما كه مي‌گوييم نه شرقي نه غربي مگر مي‌توانيم اطلاعات شرق و غرب را نداشته باشيم؟ ما بايد علوم آن‌ها را داشته باشيم بعد بگوييم كاري به شما نداريم.

- علاقه و محبت

علاقه و محبت چيزي نيست كه آدم بگويد پدر و مادر ما ديگر علاقه ندارند. علاقه بايد خط و مسير داشته باشد. و بچه اگر شيطاني مي‌كند او را نزنيد. چون امام كاظم(ع) فرمود: هرقدر بچه شر باشد، ارزش است. چون بچه اگر در بچگي شر باشد در بزرگي روحش بزرگ است. بچه‌هايي كه همينطور مثل گوني كاه يكجا مي‌نشينند، اين‌ها خاصيتي ندارند. بچه بايد شر باشد. اصولا آدم‌هايي كه در بزرگي، قهرماني‌هايي دارند، آثار قهرماني آن‌ها در بچگي هم بايد باشد. يكي از علماي قم آيت الله بهاء الديني است كه الان هم زنده هستند، خدا سلامتشان بدارد. ايشان با امام از جواني با هم بودند. هفته گذشته ما به ديدن اين آقا رفتيم. يك چيزي از امام نقل كردند.

گفت: امام(بنيان گذار جمهوري اسلامي) 25 سالش بود. و زمان رضاشاه بود. يك كسي تقريبا 75 ساله بود كه بند به توليت قم هم بود. توليت قم هم زمان قديم خيلي زور داشت، يعني شخص اول قم بود. ايشان هم از بستگان او بود. آدم محترم، متشخص، 75 ساله اما يك حرف زشتي به روحانيت زد. نه اينكه زمان رضاشاه اكثراً ضد آخوند بودند، او هم حالا جو زده شده بود و يك چيزي و يا متلكي به آخوندها گفتند. مي‌گفت: امام 25 ساله چنان تو صورت ايشان گذاشت كه عينكش چهار تكه شد. آخر مگر الكي است كه يك كسي بلند شود و بگويد: «آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند. » آن كسي كه به شاپور بختيار مي‌گويد: «من تو دهن اين دولت مي‌زنم» اين بايد يك رگش در 25 سالگي باشد.

حضرت موسي در كوچه چنان در گوش كسي زد كه قرآن مي‌گويد: «فَوَكَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ»(قصص/15) يعني يك مشت خورد و مرد. حالا ايشان كجا تمرين كرده بود، نمي‌دانم. البته بعدا معلوم شد كه حضرت موسي خيلي هم كارش درست نبوده است. زدن درست نيست.

خيلي راحت مي‌شود جلوي بي حجابي را گرفت. آقا يك بخشنامه مي‌شود كرد كه ما مدرك ديپلم به دختران بدحجاب نمي‌دهيم. حالا هرجوري مي‌خواهي بيرون بيا. بچه‌هاي كميته هم كاري با شما ندارند. حالا كه بي حجابي بي آزادي است، من هم آزادم مدرك ديپلم به تو ندهم. كبوتر پسري رفته بود بالاي پشت بام، به او گفتند بابا زن و بچه ما لخت است. مي‌آيي بالاي پشت بام يا الله بگو. گفت پشت بام خانه خودم است، آزادي است. گفت خيلي خوب ايشان هم يك چوب و يك حلبي برداشت و هروقت كبوتر هايش جمع مي‌شدند(تق- تق) مي‌زد و كبوتر‌ها پر مي‌زدند و مي‌رفتند. مي‌گفت بابا كبوتر‌ها را پراندي. مي‌گفت: بالاپشت بام خودم است و طبل هم مال خودم دوست دارم بزنم. آزادي تو در مقابل آزادي من.

در مورد اين دختر خانم‌ها و خانم‌ها كه بي حجاب هستند

اول از همه اينكه با خدا لج هستند. اصلاً آدمي چنان تحفه‌اي نبوده كه اولش يك نطفه گنديده بوده و بعد هم يك لاشه مرده گنديده مي‌شود و حالا هم شكمش نجاست است. اين سخن حضرت امير است. به متكبر‌ها، به مرد‌ها و زن‌ها مي‌گويد: «مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ»(نهج‏البلاغه، حكمت 454) اولش كه چيزي نبودي! اولت نطفه، آخرت لاشه، وسطت هم چيزي نيست.

دوم اينكه حالا مثلاً مي‌خواهي دل چه كسي را خوش كني؟ مي‌خواهي دل شاپور و بختيار را خوش كني؟ شاه رفت- كارتر رفت- غرب رفت و همه‌شان گورشان را گم كردند. اين‌ها در جامعه ما آبرويي ندارند، وليكن بي غيرتي مرد‌ها است. اگر واقعا بازاري‌هاي ما به يك زن بدحجاب بگويند كه از فروش جنس معذوريم. از فروش جنس به خانم‌هاي بدحجاب معذوريم. شايد اوضاع خيلي از اين بهتر باشد. اين‌ها بايد در جامعه تحقير شوند.

زني كه مو هايش را بيرون مي‌گذارد، مي‌خواهد كه نگاهش كنند اگر شما رسيدي تف انداختي در زمين، اين پيش مي‌كشد. چون نگاهش مي‌كني مو هايش را بيرون مي‌گذارد. اين‌ها بايد تحقير شوند. چون اين‌ها انقلاب را تحقير مي‌كنند. قرآن فرموده: حجاب واجب است. رسول خدا فرموده: حجاب واجب است. امام مي‌فرمايد: حجاب واجب است. وصيت شهدايي كه قطعه قطعه شده‌اند اين است كه حجاب واجب است.

آخر با چه كسي مي‌خواهي لج كني؟ مملكتي كه اين همه شهيد دارد. آخر غيرتتان كجا رفته است؟ بهرحال ما ناراحت از بي حجاب‌ها نيستيم. چون مي‌دانيم يك لحظه مقام معظم رهبري يك اشاره كند، بچه‌هاي حزب اللهي روزگار اين‌ها را سياه مي‌كنند. اما نمي‌خواهد به آنجا بكشد. اين‌ها دل چه كساني را مي‌خواهند زخم كنند و به چه كساني مي‌خواهند پشت كنند، من نمي‌دانم. بي حجابي يعني چراغ سبز به اروپا و آمريكا. بي حجابي يعني دهن كجي به انقلاب. بي حجابي يعني مخالفت با اسلام. اين كار را نكنيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

/ 1