کد:
785360
پرسش
با سلام
من حدود 1سال است ازدواج کرده ام احساس تنهایی میکنم حوصله ندارم دائم احساس دلتنگی میکنم باهمه رفتار خوبی دارم و از اینکه مادرشوهرم غیرمستقیم با حرفاش منو میرنجونه خیلی ناراحتم ایشون همیشه منو دست کم میگیره و خودشا خیلی بالا میبره من فکر میکنم بی حوصلگی من به دلیل رفتار مادرشوهرم است لطفا به من بگوئید با او چطور رفتار کنم که منو باور کنه واقعا از رفتارش خسته شدم خیلی وقتا وقتی یادم به رفتارش می افتد بی اختیار گریه میکنم آیا افسردگی نگرفته ام؟ کمکم کنید
باتشکر از شما
پاسخ
با سلام. دوست عزیز در بسیاری از اوقات احساس های منفی ما در پی صحبت مادر شوهر به دلیل پیش زمینه ذهنی است که از این شخصیت از پیش از ازدواج در ذهنمون نقش بسته شده لذا داشتن تصور مثبت و خوش بینی می تونه کمک زیادی به ما داشته باشه .
بالاخره ایشان سنی ازشون گذشته و شما در ابتدای جوانی هستید لذا برتر بینی ایشان می تونه تا حدودی جا داشته باشه اما نباید عنوان بشه و یا در کلام مشخص بشه . من توصیه می کنم از این بعد به قضیه نگاه کنید که قرار نیست تام وجوه شخصیت انسان های اطرافمان را بپسندیم همان طور که ما از همه جهت برای دیگرا ایده ال نیستیم آنها هم مسلما ضعف هایی دارند .
آیا ما باید در قبال ضعف دیگران افسرده شویم.؟ اگر خود را باور داشته باشی و بر این موضوع واقف باشی دیگر این موضوع باعث آزار ذهنی شما نمی شه . باید سعی کنید به جای رنجش از او انتقاد های مثبت و بجایش را بپذیرید و در اصلاح خود به کار ببرید و انتقاد های نابجا را در تصور خود در آب روانی بریزید و به حاشیه بسپارید .
فراموش نکنید که دو ابزار مورد نیاز شما اعتماد به نفس و احترام به ایشان است . اگر این دو مسئله را حفظ کنید مانند یک انسان ضد ضربه به زندگی ادامه می دهید . سعی کنید از زاویه ای متفاوت او را ببینید . مثل یک بزرگتر خیر خواه یا یک مادر یا ... آیا باز هم انتقال تجارب را برتربینی تجسم می کنید ؟
بالاخره او از تجربه ای بالاتر برخوردار است و تمایل دارد تا برای بهبود کیفیت زندگی شما انها را به شما انتقال دهد لذا اگر شما هم زاویه دید را کمی مثبت تر کنید کمتر اذیت می شید . سنت تقابل مادر شوهر وعروس را کنار بگذار از دید یک خیرخواه و بزرگتر به او نگاه کن .
مشاور :
خانم کهتري
| پرسش :
دوشنبه 25/5/1389
| پاسخ :
شنبه 30/5/1389
|
|
دانشجو
|
20
سال
|
دیگر موضوعات
| تعداد مشاهده:
43 بار