• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1171100

پرسش

باسلام وخسته نباشید.مدتی است که یکی ازافرادغامیل به خواستگاریم امده است فردخوب ومناسبی است ولی من هیچ علاقه ای به این اقاندارم پدرم باره به من گفته اندکه این اقامناسب است اما من قبول نکردم هروقت هم خواستگارمی اید پدرم می گویند این اقا ازاین خواستگار بهتر است من احساس خوبی به این اقاندارم وهرچه قدرهم فکرکردم حتی ذره ای هم نظرم عوض نشدلطفا راهنمایم کنیدکه چی کار کنم وچگونه باپدرم صحبت کنم مگرمی شودبه اجبارباکسی ازدواج کرد.باتشکر.

پاسخ

سلام دوست عزیز اگر علاقه‌ای به این آقا ندارید، این موضوع را مشخصاً به پدرتان بگویید. به پدرتان بگویید «من نمی‌توانم با اجبار با کسی زندگی کنم که او را دوست ندارم.» به ایشان بگویید «اگر من با ایشان ازدواج کنم چون ایشان را دوست ندارم و به ایشان علاقه‌ای ندارم، با کوچک‌ترین رفتار به شدت از او عصبانی و ناراحت می‌شوم و این موضوع باعث جنگ اعصاب بین ما می‌شود. همین رفتارهای کوچک باعث دلسردی بیشتر من در زندگی شده و در نهایت مجبور می‌شوم در آینده از رابطه با این فرد به خارج شوم.» پس از گفتن این موارد به پدرتان بگویید «شما دارید با تحت فشار گذاشتن من، زندگی مرا خراب می‌کنید. خواهش می‌کنم اجازه بدهید خودم را در مورد زندگیم تصمیم بگیرم. البته منظورم این نیست که به من کمک نکنید و با من لج بازی کنید. اما من قرار است با ایشان زندگی کنم و خیلی خوب می‌دانم که نمی‌توانم این کار را انجام دهم. اگر شما می‌خواهید من بیچاره شوم و از زندگی خودم لذت نبرم پس مرا تشویق کنید تا این کار را انجام داده و به این آقا بله بگویم» اگر پدرتان به شما گفت علاقه پس از ازدواج ایجاد می‌شود، به ایشان بگویید «من نمی‌توانم به این امید که بعداً رابطه برقرار شود آینده‌ام را خراب کنم، چه تضمینی وجود دارد که بعداً علاقه‌ای به وجود بیاید. هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که بعداً رابطه ما رابطه صمیمانه‌ای باشد. من نمی‌توانم به خاطر نسیه ای در آینده که شاید به دست بیاورم ریسک بزرگی کنم. اگر خدای‌نکرده من مجبور به جدایی شوم این من هستم که باید تاوانش را بدهم نه شما. پس خواهش می‌کنم به جای اینکه به من فشار بیاورید تنها به من کمک کنید و ویژگی‌های مثبت و منفی خواستگار‌های مرا به من بگویید و تصمیم‌گیری را به خودمان بسپارید.» اگر نمی‌توانید این حرف‌ها را مستقیماً به پدرتان بزنید، چند بار این حرف‌ها را جلوی آینه برای خودتان بازگو کنید. البته قبل از آن همه حرف‌های خودتان را کاملاً بنویسید و بارها آن را در مقابل آینه تکرار کنید. بدین‌ترتیب هم ترس شما می‌ریزد و همه در هنگام گفتن حرف‌هایتان دچار اضطراب و لرزش صدا نمی‌شوید و بدین ترتیب می‌توانید قاطعانه احساسات و نظرات خودتان را با پدرتان مطرح کنید. پیروز باشید

مشاور : آقای دکتر غریبی | پرسش : چهارشنبه 12/6/1393 | پاسخ : جمعه 14/6/1393 | | دانشجو | 21 سال | انتخاب همسر | تعداد مشاهده: 361 بار

تگ ها : خواستگار اصرار پدر دوست نداشتن

مشاوره های مرتبط

سلام
پسری 27 و مجرد و مذهبی هستم 2 سال پیش با خانمی عقد کردم اما بنا بر مشکلاتی که بینمون و اختلافات فرهنگی خانواده ها سر 5 ماه از هم به صورت توافقی جدا شدیم
الان برای ازدواج اقداماتی دارم سوالی که ذهنمم را مشغول کرده اینه که آن ازدواج ناموفق را چه زمانی بیان کنیم قبل از خواستگاری (توسط مادر با خانواده منتخب)؟ یا در جلسه اول گفتگو؟ یا در جلسات دوم، سوم؟
توسط چه کسی اولین بار این موضوع بیان شود؟
متشکرم

سلام اگر خواستگاری داشته باشیم که البته هنوز مراحل خواستگاری انجام نشده ولی به علت اینکه فرد معتقدی هستم از مادرشون که سوال شده که پسرتون اهل نماز وروزه هست گفتن نماز میخونه به نظرتون ایا کسی که نماز میخونه اگه روزه نگیره میشه روزه دارش کرد یا همچین شخصی از لحاظ اعتقادی مشکل نداره نمیدانم اجازه خواستگاری بدم یا نه ممنون اگر راهنمایی فرمایید.

سلام وعرض ادب وخسته نباشید.پسری 32ساله هستم.قصدازدواج دارم.توسط خانواده دونفرکه به نظرشون مناسب هستندبه صورت موازی به من معرفی شدندکه درنگاه کلی یکیشون چهره وکمالات بهتری داره ولی توی خانواده ی کم جمعیتی زندگی میکنه.یعنی درکودکی پدرش متارکه کرده ودرادامه فوت کرده وازکودکی بامادروخواهرش زندگی میکرده که خواهرهم اکنون ازدواج کرده.مورددوم دارای یه خانواده ی بسیارعالی وپدرومادرخوب ودلنشین هست که خودش یه مقداراون وجاهت رفتاری موردنظرمنونداره.شاید به این دلیله که سن کمتری هم داره.واقعا توی اقدام اولیه درمانده شده ام که بایدچکارکنم.که برای کدومشون اقدام کنیم ومراحل آشنایی راطی کنیم؟نسبت به مورداول درموردخانواده اش خیلی شک دارم ونسبت به مورددوم درموردکلیات شخصیت خودش.البته همونظور که درابتداعرض کردم اطلاعات من درحدکلیات ودیدن ازدوره.ممنون میشم باتوصیه هاوراهنماییتون به بنده کمک بفرمایید.ضمنا آیا میتونم اگه سوال مجددی داشته باشم بازهم سوالم راخدمتتون مطرح کنم؟باسپاس

سلام
من دانشجوی ترم8(ترم آخر)شیمی ام.پدرم کارمندومهندس مادرم معلم هستن.ولی بابام 20ساله که ویلچرنشین شده
هفته پیش واسم خواستگاراومدکه خانواده مذهبی بودن مخصوصا پسرشون منم مذهبی هستم ازطرفی هم خیلی خیلی خوش قیافه وخوش اندام و متین
بعددیدارباپسره که منوپسندیدن دوشب واس آشنایی اومدن که شب اول آقاپسر بمن گف که پارسال باخواهرزن عموش قراربوده ازدواج کنه ولی بخاطرپوششی که دختره داشته ردش کرده.اماوقتی پیگیرشدیم دیدیم که 1ماه صیغه محرمیت بینشون بوده بعدشم دختره بایکی دیگه فرارکرده خلاصه اینوخودشون تکذیب کردن که قسم به مکه ای که رفتیم وفلان و....
منم کمی دلسرد شدم به همین خاطر .لی پسره خیلی خوب ومومنه همه جاتعریفشوکردن تواذان رتبه آورده و...بعدشم که اومدن واس نعیین مهریه بابام اینا450سکه تعیین کردن که اصلاپدرشون قبول نکردماهم توفامیل کمتراز450نداریم ولی بابا بالاخره کوتاه اومدو400تا کردولی باباش فقط میگف114تاچون واس دخترم اینهمه هس ازطرفی هم توشهرما یعنی مراغه اکثرایه چنتاقلم از جهیزیه رو پسره تهیه میکنه اولش بابام 4تامیگف ولی پدره زیر باراونم نرفت وگف که چون من واس دخترم نگرفتم اینوقبول نمیکنم بعدم قرارشدفک کنن وزنگ بزنن که بابام گف اینااهل پول خرج کردن نیستن اذیتت میکنن منم قبول کردم وخیلی زودپیش حلقه رو پس دادیم(قبل جواب اونا)
اماحالا احساس میکنم بهم سخت میگذره.هرجامیرم یه لحظه عطرادکلن اونواحساس میکنم خودمم جامیخورم.بنظرم بهش دل بستم اونم خودش گف که نسبت بمن احساس عشق کم کم داره سراغش میادولی همش میگم پس چرا نخواس قبول کنه.یعنی من حتی ارزش چنتاسکه درحدحرفوندارم!!!؟
سوالم اینه که:حالاشمابگین چیکارکنم؟
شمارشودارم.زنگ بزنم باهاش حرف بزنم؟اگه موافقین چی بگم؟
اصلا حرفای مامنطقی بودیااونا؟خصوصا که اصلا پدره نمیخواس پشت پسرش وایسته چون میگف خودش حقوق داره ولی خونه وماشین و...نداش
مسئله صیغه اون دختره بیشترجلوموگرف که کوتاه نیام.بنظرتون این مشکل بزرگیه واقعا؟
توروخدا خانم ابوالحسنی دلم درد میکنه خوب وبد این قضیه رو شمابگین.
مرسی

سلام
بنده یه دختر 19 ساله را به مدت 8 سال دوستش دارم و از آشنایان دور می باشد فاصله بین شهرمون 6 ساعتی می باشد و هم اکنون دانشجوی سال اول ارشد می باشم که به فاصله 12 ساعت تا شهرمان فاصله دارد و تا شهر عشقم هم 6 ساعت و شغل درآمد زایی ندارم با توجه به آشنایی خانوادگی که با عشقم دارم دختر مذهبی، خانواده مذهبی، وضع مالی هم در حد همدیگه می باشیم.
یه مشکل اساسی که دارم اینه که من میترسم که خواستگار برایش بیایید و از ترس دیگرم اینه که اگه بهش درخواست با توجه به عرف خانوادگی و شهری در صورت قبولی بایس تا دو سه ماه دیگه عقد کنیم.که هنوز من یه سال دیگه دانشگاه دارم و کار هم ندارم! ولی کارت پاین خدمت دارم
به نظرت درخواست بدم یا نه؟چیکار کنم!؟؟؟؟؟؟
شماره تلفنش هم دارم !!ولی تا الان باهاش تماس نگرفتم.
به نظر شما نامه بهتر از تلفن نیست؟میترسم فکر کنه درخواست دوستی و ... دارم.
یه مشکل دیگه هم فکر کنم داره واسه کنکور میخونه یه دوماه دیگه داره میخونه. بد موقعی نیست؟

سلام من دوست ندارم برای من خواستگار بیاید اصلاکلا از خواستگاری هایی که سنتی است و اول مادر میاید سپس بعد از پسند مادرپسر میایدمتنفرم ولی مسله اولی که هست من از ان دخترهایی نیستم که در بیرون یا در مهمانی های شبانه و یا انچنانی باشم پس اولین ایراد این است که من را راهنمایی کنیدچیکار کنم.من حدود3ماه قبل بالاخره تسلیم اصرار مادرم شدم و به یک خواستگار اجازه ورود دادم ان هم به شرط امدن پسر در اولین دیدار انها امدند و پسند کردند و ما حدود 2 ماه بایکدیگر صحبت کردیم و قرارمان براین شدکه درعید جواب بدهیم در این مدت مادرش به مادرم از علاقه او به من می گفت و من هم در رفتار و گفتارش تا حدودی می دیدم در حدود1 هفته قبل ازعیدبه او 2 مسله ای که من را اذیت می کرد و به نظرم عیب بود را قبلش مختصر گفته بودم ولی این بار خواستم رک هم بگویم و گفتم که من دختر پر مویی هستم و این ارثی است وهم در بیشتر مواقع جوش می زنم بعد از این مطالب به هم فرصت چند روزه دادیم که از هم فاصله بگیریم و فکر کنیم بعد از حدود 2 روز تماس گرفت و من بیشتر برایش از مشکلاتم گفتم و توضیح دادم و او هم قبول کرد و گفت مسله ای نیست او گفت مادرش می خواهند انگشتر بیاورند اماسفر لعنتی من باعث شدکه این قضیه عقب بیافتددر تهران بودم خبردادکه نمی تواند وارد زندگی مشترک با من شود وقتی علتش را پرسیدم گقت که حیف ان 2 هفته اول عید که به هم فرصت دادیم باید انجاتمام می کردیم ومن تو را دوس ندارم و تو در این 2 هفته چرا نفهمیدی که من سرد شدم ومن دوس ندارم روی توعیب بگذارم ولی فکرو خیالاتم زیادشده ونمی تونم واردزندگی مشترک شوم من واقعا ان لحظه مردم کلا ماندم ان همه عشق اوکه می گفت قبل ازعید انگشتر بیاوریم کجااین حرف ها کجاالان هم باور نمی کنم من به او دل بسته ام ولی او من را رد کرد ما از هر لحاظ با یکدیگر هم کفو و هماهنگ بودیم به حدی که به مادرم می گفتم من به قدری که با این خواستگارم هماهنگی دارم با برادرم ندارم الان 2 هفته است که خانواده ها و او از من خداحافظی کرده است و من مانده ام با سوالات بی شماربی پاسخ چرا من را رد کردمشکلات من قابل حل بودن اگر دوستم داشت می ماندمن همچنان به امید بازگشت دوباره او هستم و روزوشب فقط ازخدا می خواهم او دوباره من را بخواهدو من هم در جلو خانواده ام نقش بازی می کنم که برایم مهم نیست ولی واقعا دوستش دارم چطور می توانم خاطراتش را پاک کنم و به کس دیگری فکرکنم

با عرض ادب و خسته نباشید
شدید در مورد انتخاب دختر خانم درخواست کمک دارم
تعداد فرزندان خانواده من و او هر کدام 3 نفر
محل سکونت تهران
وضعیت اقتصادی متوسط
هر دو مذهبی
2 ماهی است به خواستگاری دختر خانومی 23 ساله رفتم و سن من 28 سالی هست. تمامی افراد خانواده دختر و پسر باهم مچ و بسیار خواهان همدیگر هستیم. از لحاظ تفکرات دینی، سیاست، سطح تحصیلات (هر دو لیسانس مهندسی) ،هر دو عاشق سفر و طبیعت و طبقه اجتماعی هر دو متوسط و همسان هستیم . همچنین هر دو همدیگر را پسندیده ایم ، ولی از لحاظ های شباهت در خلق وخو و وقت گذرانی باهم متفاوت هستیم با تست های روانشناسی متوجه این شدم که آدم برونگرا، از نوع آدم بصری-جنبشی هست و در مقابل او من آدم درونگرا و از نوع لمسی هستم. در زیر این موارد را در او یافتم که شاید برای ازدواج کم اهمیت نباشه:
1- اون گفته " نمیتونم زیاد یکجا بشینم و دیگران به من میگن شیطون و از دیوار راست بالا میروم." او اگر به بیرون خانه برود نیومده اگه دوستاش قرار بزارند دوباره میره بیرون ؛ در حالی که من برم بیرون نیاز به چند ساعت استراحت دارم یعنی جنب جوش او بیشتر از منه که فکر میکنم از نظر او تنبل به نظر بیام
2- با اعتماد به نفس تر اجتماعی و خوش برخوردتر و به گفته خودش باهوش تره . مثلا در کلاس دانشگاه همیشه نفر اولی هست که به پای تخته سیاه میرود اما من همیشه کنج کلاس بودم و نفر آخری بودم که تمایل به پای تخته رفتن را داشتم– میترسم توی زندگی اقتدار مردانم بشکنه. او که 6سال کوچکتر از من هست رئیس شه و من مرئوس
3- او خیلی خیلی زیاد اهل مهمانی و گردش و تفریح و خوشگذرانی است و دوستدارد همه درآمدش را هزینه سفر و رستوران ،خرید لباس کند. در حالیکه به او گفتم بعضی روزها نیاز به خانه نشینی و خلوت کردن با خودم دارم و او در این باره به فکر فرو رفته و نگران است- میترسم روزی تعطیلی که جایی نبردمش غوغا کنه جالبه بدانید او در سن نوجوانی پدر خود را از دست داده و فرزند اول و متولد آبان 1370 هست . به نظر من او هنوز در تب و تاب نوجوانیست و هنوز افکار دخترانه دارد و بعد ازدواج کمی بهتر میشود

4-خیلی خیلی مهم: احتمال میدم هوش هیجانی من نسبت به او ضعیف باشه چون او برونگرا و من درونگرام. او از نوع بصری و جنبشی است و من از نوع لمسی

واقعا نمیدونم چقدر این درونگرا و برونگران بودن و نوع لمسی و بصری و جنبشی و ... چقدر برای ازداواج مهم است؟

سلام
من دختری18ساله هستم ک بعد از جداشدن از عشقم و درگیری های ذهنی و تصادف بدی ک داشتم واسه رفع این درگیری ها اومدم تو نت و تو یکی از فضاهای مجازی ثبت نام کردم اونجا با ی پسری 22ساله اشنا شدم ک لیسانس روانشناسی داشت
کمکم کرد تا حالم خوب بشه
کم کم بهم گیر داد ک با هیشکی نباید حرف بزنی تو تازه جدا شدی و وابسته میشی از این حرفا ک همش بخاطر خودته بعد ی مدت با هرکی دوست میشدم میومد گیر میداد ک من باید تنها پسری باشم ک باهاش حرف میزنی هر چقد دوس داری با دخترا حرف بزن ولی فقط من پسری باشم باهاش حرف میزنی
از نظر مذهبو اعتقاداتمون خیلی شبیه هستیم و تو ی استان زندگی میکنیم و فقط دو شهرستان جدا از هم
حالا اون خیلی دوسم داره و هر دفه دارم کارایی ازش میبینم ک اگه من بودم از روی دوس داشتن انجام میدادن ب تبع چون خیلی پسر خوبیه منم دوسش دارم ولی خب عاشقش نیستم اینم طبق حرفایی هست ک خودش بهم یاد داد عاشق نشم تا قبل ازدواج
و الان همش درمورد خواستگاری حرف میزنه ولی نمیدونم چیکار کنم اون کار نداره ولی خب خیلی مشتاقه ک هرچه زودتر بیاد خواستگاری میشه راهنماییم کنین چیکار کنم سر درگمم دوسش دارم ولی خونوادم اینجوری قبول نمیکنن اونم میگه هرکاری میکنم
اصلا ارتباط نتی درست هست؟یعنی میشه پایه ی زندگی رو از اینجا ساخت؟

UserName