• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1169283

پرسش

سلام پسرم امسال (93-94)سال چهارم ریاضی فیزیک میباشد ازنظر درسی نیز تقریبا جزء شاگردان ممتاز به حساب میروداما مشکلی که دارد اینست که در صحبت کردن با اکثریت افرادی که با آنان در ارتباط هست مخصوصا خانمها یا بحثهای جدی حتی خانوادگی،حالت حرکتهای اضافه کل بدن را دارد حتی در بسیاری از موارد دانش زیادی راجع به موضوع بحث دارد وخوب حرف میزند اما حرکات اضافه و حالت تقریبا برافروختگی صورتش ناراحت کننده است.خیلی اجتماعی نیست،بیشتر ترجیح میدهد کارهایش را فرادی انجام دهد(البته اگر نیاز باشد بدون چانه زدن در کارهای جمعی حضوردارد) در حالیکه من همیشه سعی کرده ام دو فرزندم را از بچگی طوری تربیتشان کنم که در عین مودب بودن در بحثها شرکت کنند،انتقاد کنندوهم انتقاد پذیر باشند،اما ظاهرا روشم درست نبوده چون بچه ای که در بچگی از زبان و شیرینی زبانزد فامیل بوده الان تقریبا دو سال است که این مشکل در او نمودپیدا کرده است،راستی مطلب مهمی که باید بگوم اینست که هردو فرزندم در طول مدت عمرشان بیشتر در حال دویدن بوده اند تا راه رفتن.برای همین همیشه به دنبال منزل طبقه اول بوده ایم(گفتم شاید این مطلب در شناخت بیشتر پسرم کمکتان کند).الان دیگر خودش هم برای مشکلش ناراحت است اما حاضر نیست برای مشاوره پیش روانشناس برود .لطفا راهنمایی ام کنید.متشکرم

پاسخ

سلام دوست عزیز   مواردی که مطرح کردید، نیاز به مراجعه حضوری حتمی دارد. چرا که مشکلات فرزند شما نیاز به مصرف دارو دارد و ایشان از نوعی اختلال اضطرابی رنج می‌برد که مشاوره به‌تنهایی به او کمک نمی‌کند. مثل این است که به کسی که اختلال خواندن دارد بگویید جدول ضرب را حفظ کند در صورتی که می‌توانید به جای فشار آوردن بر او، روش استفاده از ماشین حساب را به او بیاموزید! ایشان با مصرف دارو به وضعیت سلامتی نزدیک‌تر می‌شود. کلید واژه انجمن هومیوپاتی را در اینترنت جست‌وجو کنید و به نزدیک‌ترین هومیوپاتی محل زندگی خود مراجعه نمایید. هومیوپاتی با استفاده از داروهای غیر شیمیایی تا حد بسیار زیادی سلامتی فرزندتان را برمی‌گرداند. پیروز باشید

مشاور : خانم دکترحسینی | پرسش : شنبه 1/6/1393 | پاسخ : سه شنبه 4/6/1393 | ارتباط با والدین | ديپلم | 40 سال | مهارت های ارتباطی | تعداد مشاهده: 52 بار

تگ ها : اختلال اضطرابی حرکات اضافی بدن فرزند

مشاوره های مرتبط

سلام خسته نباشید
من میخواستم بدونم که چطور حس تنفر خودم رو نسبت به پدرم ازبین ببرم و حس علاقه ای نسبت به او داشته باشم
پدر من مریضی پارکینسون داره و در مواقعی که قرص میخوره و این قرص اثر میکنه میتونه حرکت کنه و وقتی که اثر این قرص از بین بره نمیتونه حرکت کنه و مثل یک کسی که فلج هست خوابیده و عضلاتش سفت میشه و درد میکشه ولی من اصلا ناراحت نیستم و وقتی پدرم از من میخواد که کاری انجام بدم براش مثل بلند کردن او من عصبانی میشم و بعضی مواقع که میخوام گناه نکرده باشم عصبانیتم رو کنترل میکنم و با حس تنفر او رو بلند میکنم میخواستم بدونم که چه جوری این حس رو از بین ببرم پدرم نسبت به بچه هاش بخصوص من دلسوز هست و وقتی من یک مریضی میگیرم او خیلی ناراحت میشه ولی با این حال من این حس رو نسبت به او دارم
پدرم فقط در بعضی مواقع نسبت به مادرم رفتار بدی داره ووقتی که مادرم از گذشته خودش حرف میزنه که پدرم با بیرون رفتن او مخالف بوده وهست و وقتی که مادرم حامله بوده به مادرم کمک نمبکرده و او رو در مواقع سختی تنهاش میذاشته و مسافرت میرفته و در ابکشیدن چیز های نجس خیلی به مادرم سختگیری میکرده که باید چند بار اب بکشه در همان زمان حاملگی من این حس تنفرم زیاد تر میشه من نمیدونم که چه کار کنم این زفتار های بد پدرم رو فراموش کنم و حس دلسوزی نسبت به او داشته باشم
لطفا کمکم کنید که از این منجلاب گناه بیام بیرون

ابا سلام.سه سالی است که پدرم را در سن 68سالگی از دست داده ام وی فردی بسیار دانا و دانشمند و در عین حال بسیار دلسوز بود.بین 7 خواهر و برادر الفت و موقتی ایجاد کرده بود که نقل همه محافل یود.درحالیکه در جمع افرادخانواده باسواد و کم سواد.هنر جو.قدرت طلب و...بصورت های مختلف وجود داشت.پس از رحلت وی دو نفر از فرزندان بر سر ریاست طلبی و خود خواهی بر سر مسایل جزیی مثل چگونگی مراسم چهلم و... بحث و بگو مگو راه انداختند مسایل ریشه ای تر شده تا آنجا که به دادگاه و... رسید.بنده غافل از دسیسه های شیطانی یکی از دخترها که هم جوار مادر زندگی میکند و بسیار قلدر و قدرت طلب محض است وصیت پدر را مبنا قرار داده و همه را به صلح و آرامش و عدم شکایت و دعوا دعوت کردم.ایشان فرصت را مغتنم شمرده و با عناوین مختلف مرا از مادرم جدا کرد.مادر ما زنی بیوه،کم سواد و متاسفانه بسیار ساده لوح است.تمام اراجیف را ضبط کرده و بسیار رفتار تند و توهین آمیز با بنده و خانواده ام داشته.گاهی داستانهای 30 سال قبل و... را با ظن بسیار غیر واقعی در اذهان اقوام و خویشاوندان. تعریف میکند بطوریکه گویا بنده پدر نازنینم را دل داده ام.دراین وانفسای یتیمی نمکهاست که از طرف افراد مختلف بر زخمی پاشیده میشود خیلی از موارد را نشنیده میگیرم وبه حرمت مادر بودنش سکوت میکنم.فقط نزد افرادی که نقل قول میکننددفاع میکنم ولی به اعصاب و روانم فشار زیادی میاید. مجبور شده ام با خیلی ها ارتباطم را قطع کنم تا کمتر حرف و حدیث بشنوم به امید آنکه دادگاه عدل الهی به سزای عملشان برساند.نیازمند راهنمایی در ارتباط با مادر هستم.

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما.خانم دکتر در خانواده ای زندگی میکنم که ۵ فرزند هستیم.دو برادرم ازدواج کردند و سه خواهر در خانه هستیم.پدر من پسر دوست هستن شدید.ایشون دوست داشتن ما پزشک بشیم ولی خوب علاقه ای به پزشکی نداشتیم برادر بزرگم پزشک شدن.همیشه بین دختر و پسر فرق گذاشتن از وقتی هم برادرام ازدواج کردن ما اصلا دیگه مهم نیستیم.همش برادرام میخورن تو سرمون.به نظر شما ما باید چه کاری انجام دهیم که بتونیم دیده بشیم و از این بدبختی نجات پیدا کنیم؟ممنون میشم اگه راهنماییم کنین.من ۲۶ سالمه از شهرکرد هم هستم.

با عرض سلام و خسته نباشید
من امیر متولد 1374 هستم یک خواهر 13 ساله دارم
پدر و مادرم 6 ماه پیش بصورت کاملا یکدفعه ای از هم جدا شدند
مادرم برای طلاق به شدت بیتابی می کرد.. و در طول 24 ساعت اخلاقیاتش عوض شد.. حتی مهرش رو صفر کرد و کمتر از یک هفته طلاقش رو با پارتی بازی گرفت
ما به اندازه ای با هم صمیمی و خوب بودیم که کسانی که مارو میشناختن طلاق پدر و مادرم رو باور نداشتند و فکر میکردند تبانی و شوخیه.. حتی من و خواهر کوچکترم شوکه شده بودیم... پدرم اصلا راضی به طلاق مادرم نبود و حتی هنوز هم برای تسکین خودش قرص روانشناسی با تجویز دکتر مصرف میکنه... مادرم همیشه آدم با تعصبی بوده و هست و مشکلات اخلاقی نداشته... تنها مشکل زندگی ما این بود ک اول زندگی خونواده ی مادرم به دلایل پوچ حاضر به وصلت نبودند (ازدواج فامیلی بوده و مشکلات به چند نسل قبل برمیگرده) اما پدر و مادرم با زور و فشار به هم رسیدند... این یک دشمنی دیرینه تو دل اقوام مادرم ایجاد کرده بود و همیشه با ما مشکل داشتن.. مادرم خیلی کم اونهارو میدید چون ما ساکن تهران و اونها ساکن خرم آباد بودند.. دلیل عمده جداییشونم همین بود..
خلاصه که الان این همه مدت گذشته من هیچ ارتباطی حتی تلفنی با مادرم نداشتم.. خواستم باش ارتباطمو قطع کنم شاید برگرده ولی بعده این همه مدت کلا بیخیاله ما شده..
پدرم تازه با یه خانومی آشنا شده و جمعه بله برونشونه.. من واقعا نمیخوام این اتفاق بیفته.. میخوام پدر و مادرمو به هم برسونم... از طرف پدرم مشکل زیادی نیست.. نمیدونم چطوری با مادرم ارتباط بزنم و صحبت کنم..
خواهش میکنم کمکم کنید..
اینم شمارمه 09368010855
زندگیم به این موضوع بنده لطفا راهنماییم کنید.. ممنون

UserName