شعر و قطعات ادبی
*ای خوش آن روز که با یار سر و کارم بود.
بی سخن با نگهش فرصت گرفتارم بود.
*آن که من بسته ی زنجیری ِمویش بودم.
و چه خوش بود،! که او نیز گرفتارم بود.
*گر چه در خانه ی من بود،ز هر گونه چراغ.
یاد او شمع شب افروز شب تارم بود.
*وقت تابیدن ِخورشیددر آیینه ی آب.
روی او نیز در آیینه ی پندارم بود.
سه شنبه 26/6/1387 - 17:5
شعر و قطعات ادبی
*تا که بودیم نبودیم کسی.
کشت ما را غم بی همنفسی.
*تا که رفتیم همه یار شدند.
خفته ایم و همه بیدار شدند.
*قدر آیینه بدانیم چو هست.
نه در آن وقت که اقبال شکست.
سه شنبه 26/6/1387 - 16:24
رويا و خيال
*خورشید،جاودانه می درخشد در مدار خویش،
مائیم که پا جای پای خود می نهیم.
و غروب می کنیم هر پسین!
آن روشنایی خاطر آشوب در افق های تاریک دور دست،
نگاه ساده فریب کیست،که همراه با زمین...
مرا به طلوعی دوباره می کشاند؟
ای راز!
ای رمز
ای همه ی روزهای مرا اولین و آخرین...............!
!..........مرحوم حسین پناهی..........! دوشنبه 25/6/1387 - 10:47
شعر و قطعات ادبی
*آن حرف که از دلت غمی بگشاید، *در صحبت،دل شکستگان می باید. *هر شیشه که بشکند،ندارد قیمت. *جز شیشه دل،که قیمتش افزاید.
دوشنبه 25/6/1387 - 10:24
خانواده
*کاش می توانستم همچون کبوتری عاشق بال بگشایم و بر فراز بارگاه آسمانی ات به پرواز در آیم.... کاش می توانستم همانند پروانه ای سبک بال،گرد ضریحت طواف کنم و هر صبح و شب،زائر کویت باشم....گرچه راه طولانی است.اما ایمان دارم که صدایم را می شنوی. پس هر لحظه زمزمه می کنم.....سلام بر تو،ای ضامن آهو..........!
دوشنبه 25/6/1387 - 10:4
شعر و قطعات ادبی
*در پناه کوهی،گل سرخی با ناز، خفته بر دامن سبزِ ، گل سرخی دیگر...شب، شبی طوفانی ست. .......حسین پناهی.......
دوشنبه 25/6/1387 - 9:7
خانواده
سلام دوستان خوبم. *راستش نمی خواستم مطلب بنویسم.خواب بودم،یک ساعتی می شه که بیدار شدم.به یاد حرف یکی از بچه های تبیانی افتادم که می گفت: یه سری به فعالان مطالب روزانه بزنید.من هم امروز به این صفحه رفتم......................اولش از اسم های جالبشون خندم گرفت.،اماچند لحظه بعد،خنده روی لبم پژمرد.به صفحه خیره شدم فقط نگاهشون کردم......حس غریبی به من دست داد...بابا اینا کی هستن؟....وای خدای من..نمی دونم،ولی احساس بیهودگی می کنم.......نمی دونم دارم به چی فکر میکنم،شاید دیگه مطلب ننوشتم............... بی خیال بابا بهتره دیگه تمومش کنم چون.........بابا بی خیال.... خیلی دلم گرفته، خیلی..........
يکشنبه 24/6/1387 - 19:59
محبت و عاطفه
*مرا صدبار اگر از خود برانی دوستت دارم. *به زندان خیانت گر کشانی دوستت دارم. *چه سود از مهر ورزیدن،چه حاصل از وفا کردن. *مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم.
يکشنبه 24/6/1387 - 14:12
محبت و عاطفه
*شبی از شبهای زمستانی،مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه می آورد،تنهایش نگذار... شاید در روزهای گرم تابستانی،به خنکی لبخندش محتاج شوی.....
يکشنبه 24/6/1387 - 14:5
محبت و عاطفه
*ای تکیه گاه خستگی هایم،ای قبله گاه مهربانی،ای جان پناه شبهای بی کسی ام،!شانه هایت را برای بغضهای فرو خورده ام و دستهای مهربانت را برای نوازشهای عاشقانه ات می خواهم.چهره مقدست نشان از رنج و ایثار توست،دوستت دارم و دستان پر مهرت را بوسه باران می کنم.....مادر....
يکشنبه 24/6/1387 - 13:56
