مردی پیش خلیفه دوم رفت و گفت: « من فتنه را دوست دارم و از حق بیزارم و به چیزی كه ندیدهام گواهی می دهم ». خلیفه نیز بدون هیچ سوال و جوابی ، او را زندانی کرد. وقتی حضرت علی – صلوات الله علیه – از جریان آگاه شد، از خلیفه خواست که او را آزاد کند. خلیفه علت را پرسید.
فرمود: « فتنهای که دوست دارد، مال و فرزند است که خدا میفرماید: « انمّا اموالکم و اولادکم فتنه 1» ؛ « اموال و فرزندانتا ن ، وسیله فتنه و آزمایش شما هستند ». و حقی که از آن بیزار میباشد، مرگ است که خداوند میفرماید: « جاءت سکرت الموت بالحقّ 2 » سختی مرگ که حق است ، خواهد آمد . و چیزی که ندیده به آن گواهی میدهد ، خداوند است.
1-تغابن ، 15 . 2-ق ، 19 .
منبع: لطیفهها و ظریفههای قرآنی ، حسام الدین درویش ، ص26 ، انتشارات ندای دوست.
بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسهای را به کوزه گر داد . کوزه گر پرسید : بر کوزه ات چه نویسم ؟
بخیل گفت: بنویس: « فمن شرب منه فلیس منّی » « یعنی هر کس از آن بنوشد از من نیست » !
کوزه گر پرسید: برکاسهات چه نویسم ؟ بخیل گفت بنویس : « و من لم یطعمه فإنّه منّی » « یعنی هر کس از آن نخورد او از من است » ( بقره /249) .
------------- منبع : لطایف قرآنی ،صادق زیّنی لشکاجانی ، دفتر انتشارات زیّنی ، ص11،قم .
شیخ صالح بن عبدالعزیز آل الشیخ، وزیر اوقاف و امور دینی عربستان سعودی گفت: احكام حج نیاز به اجتهادات فقهی متناسب با مصلحت و سلامت حاجیان دارد. شیخ صالح بن عبدالعزیز آل الشیخ، وزیر اوقاف و امور دینی عربستان سعودی گفت: احكام حج نیاز به اجتهادات فقهی متناسب با مصلحت و سلامت حاجیان دارد. وی تاكید كرد: نصوص شرعی در این زیمنه بسیار اندك و غیركافی است و نمی تواند مشكلات عصر حاضر را پاسخگو باشد. وی در ادامه افزود: این امر باعث شده است تا بین علما در مسئله حج اختلاف فراوانی پدید آید. وی گفت: بنابراین توجه به فقه مسائل جدید(فقه النوازل) در حج بسیار لازم و ضروری است و باید علما و فقها در این زمینه تلاش بیشتری كنند. وی در بیان منظور خود از فقه النوازل فی الحج گفت: فقه النوازل دو گونه است: اجتهاد فردی و اجتهاد جماعی. منظور از فقه النوازل در حج، همان بخش اجتهاد جامعی است. منبع: اختصاصی شبكه اجتهاد
آخرین فیلم هریپاتر برای اولین بار در لندن با حضور بازیگران آن به نمایش در آمد و منتقدان در واکنشهای اولیه با وجود محتوای "تاریک و نومیدکننده" فیلم؛ عموما آن را تحسین کردند. به گزارش خبرگزاری فرانسه "هری پاتر و قدیسان مرگ: بخش اول" اولین فیلم از دو فیلمی است که بر اساس کتاب هفتم و نهایی جی کی رولینگ، است، گرچه نقدهای اولیه این فیلم را به خاطر رفتن به طرف سویه تاریک را تحسین میکنند، اغلب افراد این احساس را که صرفا به عنوان عامل جذبکنندهای برای بخش دوم و نهایی فیلم که در ماه ژوئیه به نمایش در میآید، در نظر میگیرند. مجله نمایش هالیوود، ورایتی، این فیلم را فیلمی "تاریک و نومیدکننده" خواند که "پیچشهایهای آن تماشاگران را درگیر خود میکند و مملو از حسی عمیق از تنهایی و فقدان است." روزنامه ایندیپندنت "برخی از صحنههای جذاب فیلم" را تحسین کرد و آن را ورودیهای پیش از مسیر اصلی فیلم در تابستان آینده خواند. اما نقد گاردین به کل فیلم بیاعتنایی میکند. گاردین مینویسد: "قدیسان مرگ به نظر فوقالعاده میآید، به همان طریقی یک نمایش خانگی فوقالعاده به نظر میرسد." فیلمبرداری هر دو بخش فیلم- بخش اول که در اغلب کشورهای جهان از 19 نوامبر آغاز میشود- و بخش دوم در ابتدای امسال به پایان رسید. هزاران مشتاق فیلم پنجشنبه 11 نوامبر در میدان لایسستر گردآمده بودند، تا دانیل رادکلیف، 21 ساله، اما واتسون 20 ساله، و روپرت گرینت 22 ساله را که نقش هری پاتر و بهترین دوستانش - هرمیون و رون- در هر هشت فیلم این سری بازی کردهاند، ببینند. این سه بازیگر اصلی فیلم که اکنون مولتیمیلیونر هستند، اما آیندهای نامعلوم را پس از خارج شدن از کاراکترهای سینماییشان و مواجهه با دنیا به عنوان افرادی بزرگسال را در پیش دارند. تا به حال بیش از 400 میلیون از کتابهای هری پاتر فروخته شدهاند و این کتابها به 69 زبان ترجمه شدهاند.
منبع: تبیان تبر یز
زمانی که اولین تلفنهای همراه در سال 1980 در ابعاد یک آجر وارد بازار شدند تنها مدیران قادر بودند با پرداخت هزاران پوند آن را خریداری کنند و با خرید چنین دستگاهی وزن موقعیت اجتماعی خود را سنگین تر کنند. ارزانترین تلفن همراهی که تاکنون عرضه شده است به قیمت تنها 99 پنس برابر با قیمت یک قرص نان در انگلیس به فروش رفت. به گزارش خبرگزاری مهر، زمانی که اولین تلفنهای همراه در سال 1980 در ابعاد یک آجر وارد بازار شدند تنها مدیران قادر بودند با پرداخت هزاران پوند آن را خریداری کنند و با خرید چنین دستگاهی وزن موقعیت اجتماعی خود را سنگین تر کنند. در حالی که امروز تمام مردم دنیا می توانند تلفنهای همراه اقتصادی و ارزان را خریداری کنند در روزهای اخیر تلفن همراهی در انگلیس عرضه شده است که به قیمت تنها یک قرص نان به فروش می رسد. چارلز دانستون بنیانگذار و رئیس شرکت Carphone Warehouse اعلام کرد که این شرکت ارزانترین موبایلی را که تاکنون به فروش رفته با قیمت تنها 99 پنس (کمتر از یک پوند) در معرض فروش گذاشته است. براساس گزارش تلگراف، وی در این خصوص توضیح داد: "این ارزانترین تلفن همراهی است که ما هرگز فروخته ایم. این تلفن همراه یک مدل از محصولات شرکت آلکاتل است که Alcatel OT-209 نام دارد." هرچند قیمت دستگاه این تلفن همراه 99 پنس است اما کاربر در زمان خرید باید 10 پوند پرداخت کند. درحقیقت این تلفن همراه پیش پرداختی است و این مبلغ اضافی به خریدار امکان ارسال 300 متن را می دهد. Alcatel OT 209 در دو رنگ نقره ای و سیاه عرضه می شود. وزن این تلفن همراه 65 گرم است. رادیو اف. ام و چند بازی ساده تنها امکانات جانبی این دستگاه است. باتری این تلفن همراه 400 ساعت در حالت آماده به کار شارژ می ماند. مهمترین خصوصیت این موبایل داشتن دکمه های مجزا و واضح و نمایشگر درخشان است که به کاربر اجازه می دهد به راحتی متنهای اس. ام. اس را تایپ کند. Alcatel OT 209 از امکاناتی از قبیل دوربین، کارت حافظه، پخش کننده MP3 و اتصالات بلوتوث، وای- فای و نسل سوم برخوردار نیست.
در بازگشت از كلیسا، جك از دوستش ماكس می پرسد: «فكر می كنی آیا می شود هنگام دعا كردن سیگار كشید؟» ماكس جواب می دهد: «چرا از كشیش نمی پرسی؟» جك نزد كشیش می رود و می پرسد: «جناب كشیش، می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم.» كشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.» جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند. ماكس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.» ماكس نزد كشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار كشیدن هستم می توانم دعا كنم؟» كشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناً، پسرم.
منبع: ارسالی از یک دوست
درباره آیین زندگى و خوشبختى، هر كس به گونهاى سخن بر زبان رانده است و قلم بر كاغذ نشانده. ما نیز به زبان رایانهاى و به گونهاى كه خواهید خواند، این آیینِ دوست داشتنى را قلمى كردهایم و البته چشم به راه رهنمودهاى سبزتان نشستهایم. امید است كه پسند و رهنمودهاى شما شود ارمغان ما. 1. در زندگى و معاشرت با دیگران، نرمافزار باشیم نه سختافزار. 2. اهل خالى بندى نباشیم و براى دیگران، این همه كلاس نگذاریم و پِرِستیژ مدارانه رفتار و برخورد نكنیم. مىگویند شخصى به نصب در و پنجرههاى منازل و مغازهها اشتغال داشت. یكى از او پرسید كه به چه كارى مشغول هستى؟ آن شخص یقه خود را درست كرد و بادى در غَبغَب انداخت و پرستیژمدارانه پاسخش داد: «ویندوز نصب مىكنم». 3. براى پسوند فایل زندگىِ اجتماعى و خانوادگى، از سه كاراكترِ «ع» و «ش» و «ق» استفاده كنیم. 4. هیچ گاه قفل سى دىِ قلبِ مردم را نشكنیم كه «تا توانى دلى به دست آور/ دل شكستن هنر نمىباشد». 5. چنان چه در كارى شكست خوردیم، آن را (Shut down)نكنیم؛ بلكه آن را (Restart) كنیم. 6. براى مانیتور زندگىمان بَك گِراندِ (Background) سبز یا آبى را در نظر بگیریم، نه سیاه یا دودى را. 7. براى سیستم قلبمان از مانیتورهاى تخت و صاف (Flat)استفاده كنیم. 8. روى كلیدهاى عیبِ كیبوردِ خودمان انگشت بگذاریم، نه روى كلیدهاى عیب كیبوردِ دیگران. 9. براى فایلهاى اَسرار زندگىمان پَسوُرد (Password)بگذاریم و آنها را مخفى (Hidden) كنیم. 10. همواره پیش از سخن گفتن، سى پى یوىِ فكرمان را به كار بیندازیم. 11. بر صفحه مشكلات مردم، كلید (F1)باشیم و آنان را كمك و راهنمایى (HelP)كنیم. 12. اگر شخصیت ما ژِلهاى نیست و بزرگ و والاست، این نوع شخصیت ما نباید حتى به خود ما اجازه دهد كه با هر كسى چَت كنیم (Chat)و هر كس نیز با ما چت كند. 13. براى باغِ زندگىِ مردم، ویندوز باشیم نه داس. 14. یك معادله ریاضى - رایانهاى به ما مىگوید: «تا به فكر ساپورت دیگران نباشیم، دیگران به فكر ساپورت ما نخواهند بود». 15. اگر از كسى بدى و كم لطفى دیدیم، آن را (Save)نكنیم؛ بلكه آن را (Delete)نماییم و حتى از ریسایكِل بینِ (Recyclebin)قلبمان كاملاً محو كنیم. 16. به دیگران اجازه ندهیم در «سى دى رامِ» زندگىمان هر نوع «سى دى» را كه بخواهند، قرار دهند. 17. خانه و دفترِ كارمان به روى مردمِ نیازمند (OPen)باشد. 18. براى حل اختلافات زناشویى، روى گُزینه «گذشت و ایثار»، دابِل كلیك (Double click) كنیم. 19. تا حرف كسى تمام نشده است، اسپیكرِ (SPeaker) خود را روشن نكنیم. 20. درآمدمان را در اول ماه، پارتیشن بندى كنیم تا در آخر ماه كم نیاوریم. 21. براى رفع گرفتارىهاى مردم، اُتوران (Autorun)باشیم. 22. همان گونه كه دیگران سایتِ «گوگل» را طراحى كردهاند، ما نیز سایتِ «گو - گُل» را براى مردم طراحى كنیم تا در ارتباطات خود با یكدیگر، گُل بگویند و گُل بشنوند. 23. در سایت زندگىِ شخصىمان یك رُوم (Room)به نام مشكل گشا (Moshkelgosha)بسازیم تا دیگران با ما چَت (Chat)كنند. 24. هنگام مشاهده خوبىها و نیكىهاى دیگران، بلافاصله كلیدِ پرینت اِسكرین (Print Screen)را بزنیم و از آنها تصویر بگیریم. 25. در زمان ناتوانى و درماندگى و تاریكى زندگىِ دیگران، كلید(Power) براى آنان باشیم. 26. نگذاریم هر كسى در رُومِ(Room) زندگىمان چَت نماید. در این صورت، او را ایگنور(Ignore) كنیم. 27. چشمهایمان را به روى عیبهاى پنهان مردم، (Close)كنیم. 28. گاه و بى گاه كامپیوتر زندگىِ ما هَنگ (Hang)مىكند كه باید آن را با «فكر» و «مشورت» و «برنامه ریزى» رى استارت (Restart)نماییم. 29. براى كپى گرفتن از دیسكتِ زندگىِ دیگران، نخست آن را ویروس یابى و سپس ویروس كُشى كنیم. 30. مواظب باشیم كه رایانه زندگىِ زناشویىمان ویروس غرور و لجبازى به خود نگیرد. در این صورت، ممكن است هیچ آنتى ویروسى نتواند آن را از بین ببرد. 31. اگر براى شخصیت و تصمیمگیرىهاى خویش ارزش و احترام قائل هستیم، خودمان یكى از (Game)هاى كامپیوتر زندگىِ دیگران نباشیم. 32. فایلهاى مهم زندگىِ خود را گاه به گاه اِسكَن (Scan)كنیم تا اگر به ویروسى آلوده شده باشند، سریعا مشخص شود. 33. در حروفچینى كتاب زندگى، از شیوه «راست چین» استفاده كنیم، نه از شیوه «چپ چین». 34. براى برنامه زندگىِ اجتماعى و به ویژه زندگىِ خانوادگى، همیشه وِرژِنهاى جدید و سازگار را معرفى كنیم. 35. پیش از پرینت گرفتن از سخنانمان، پیش نمایشِ چاپ (Print Preview) آن را مشاهده كنیم. 36. در تجارت و كارهاى مالى و اقتصادى، سرمایهها و دارایىهاى خود را در یك دِرایو(Drive) نریزیم؛ بلكه آنها را در درایوهاى گوناگون پخش كنیم تا اگر به فُرمَتِ (Format)یك درایو مجبور شدیم، درایوهاى دیگر را محفوظ داشته باشیم. 37. اگر روزى رایانه زندگىِ ما با همسرمان هَنگ كرد، سه كلیدِ «كنترل اعصاب»، «آلت انصاف» و «دِلیت عصبانیت» را بزنیم. 38. مكان نماى ارتباطات ما با آدمهاى ناباب و ناجنس به صورت «فِلَش» نباشد؛ بلكه به صورت «وِلِش» باشد. 39. هاردِ مغز خود را از برنامههاى غیر مفید، پُر نكنیم تا فضا را براى نصب برنامههاى مفید تنگ ننماییم. 40. براى این كه از دیدن مانیتور زندگى، بیشتر لذّت ببریم، كارت گرافیك بالا براى آن تهیه كنیم. 41. اگر مانیتور رایانه ما باید داراى رنگهاى متنوع و متعدد باشد، ولى مانیتور ارتباطاتِ ما با مردم باید یكرنگ باشد. 42. براى رایانه زندگىِ دیگران نرم افزارهایى را معرفى كنیم كه حداكثرِ هماهنگى را با سخت افزارهاى موجودشان داشته باشند. 43. در خطاطى كامپیوترى، از برنامه «كِلْك» هم مىتوانیم استفاده كنیم، اما در خطاطى زندگى، از برنامه «كَلَك» نباید استفاده كنیم. 44. بكوشیم خوش اخلاقى را به جاى این كه در رَم(Ram) و حافظه موقت داشته باشیم، در رام (Rom) و حافظه پایدار داشته باشیم تا در هنگامِ آغازِ (Start)ارتباط با دیگران، آن را به كار گیریم. 45. اگر مىخواهیم در زندگى خویش موفق و خوشبخت باشیم، باید خودمان زیر منوهاى (Programs)را دقیقا تنظیم كنیم و نباید بگذاریم كه دیگران براى ما این كار را انجام دهند؛ اگر چه مىتوانیم در این زمینه، با آنان مشورت نماییم. 46. كتاب زندگى را با برنامه «زرنگار» حروفچینى نماییم و در حروفچینى آن، از حروف «سیاه» استفاده نكنیم. 47. در كِیسِ (Case)مستكبران و زورمداران، «سى دى رام» نباشیم؛ بلكه «سى دى نا آرام» باشیم. 48. قانون كپى رایتِ زندگىِ اجتماعى به ما اجازه نمىدهد كه سى دىِ بدىها و عیبهاى دیگران را رایت كنیم. 49. در طراحى كتاب زندگى، از برنامه «فُتوشاد» و «فِرى خَند» و كُرِل مزاح» نیز استفاده كنیم. 50. در سایت زندگى، همیشه لینكِ محبت (Mahabbat) داشته باشیم و هیچ گاه براى این سایت، فیلتر نگذاریم. منبع:http://www.hawzah.net
انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند. » استفان كاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است كه میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه كنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای كوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد كنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض كنید .» او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموستر میكند : « صبح یك روز تعطیل در نیویورك سوار اتوبوس شدم. تقریباً یك سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سكوتی دلپذیر برقرار بود تا اینكه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر كرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میكردند. یكی از بچهها با صدای بلند گریه میكرد و یكی دیگر روزنامه را از دست این و آن میكشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها كه دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، كمی خودش را روی صندلی جابجا كرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم كه همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم كه خودم باید چه كار كنم و ... و بغضش تركید و اشكش سرازیر شد.» استفان كاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اكنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد كه:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم : واقعاً مرا ببخشید . نمیدانستم. آیا كمكی از دست من ساخته است؟ و.... اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم كه این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم كه هر كمكی از دستم ساخته است انجام بدهم .» حقیقت این است كه به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. كلید یا راه حل هر مسئلهای این است كه به شیشههای عینكی كه به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر كنیم. آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلكه تعبیر و تفسیر ما از آن است.
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها ... تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است! بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ... آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ... بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! این چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ... در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم. این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده ؟ گفت : آرى. سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟ گفت : چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ... سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد. آرى او یعقوب لیث صفاری بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاهآباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازماندههای شهر گندی شاپور نیز دیده میشود.