حَجّاج بن مَسرُوق، جُعفِی مُذحَجی
حجاج بن مسروق(1) جعفی مذحجی
«حجاج» پسر «مسروق جعفی» از قبیله «مذحج» از شیعیان مشهور امیرمومنان علیه السلام است. او از صحابه حضرت علی علیه السلام بود که در کوفه زندگی میکرد. چون از حرکت امام حسین علیهالسلام به سوی کربلا با خبر شد، خود به استقبال امام از کوفه خارج شد و رو به جانب مکه، حرکت کرد و در بین راه به امام ملحق شد.(2) وقتی امام حسین علیه السلام با لشکر حُر برخورد نمودند و وقت نماز ظهر شد، امام به وی امر نمودند تا اذان بگوید(3) و تا کربلا لحظهای از امام جدا نشد تا این که روز عاشورا، به شهادت نائل آمد.
نمایندگی از طرف امام
در «قصر بنی مقاتل» که بیستمین منزل در راه کربلاست، امام، خیمهای برافراشته دید. فرمودند: این از آن کیست؟ پاسخ داده شد که آن برای «عبیدالله بن حر جعفی» است. امام به «حجاج بن مسروق» امر فرمود که عبیدالله بن حر جعفی را دعوت کند تا با او و یارانش همراه شود. حجاج وارد خیمه ابن حر شد، پس از تعارفات معمولی، ابن حر پرسید: چه خبر؟ حجاج پاسخ گفت: برای تو یک هدیه و گرامیداشتی دارم، اگر پذیرای آن باشی! این حسین است که تو را برای یاری فراخوانده، اگر (دشمنانش) را بکشی، اجر و پاداش نصیب تو میشود و اگر خود کشته شوی به مقام شهادت نائل آمدهای. ابن حر گفت: به خدا قسم از کوفه خارج نشدهام مگر بدین سبب که فراوان دیدم افرادی را که برای جنگ با او خارج شدهاند و شیعیان او به ذلت کشیده شدهاند، پس از آن دانستم که او کشته خواهد شد و من قادر به یاری او نخواهم بود و البته مایل نیستم که او مرا ببیند و من او را ببینم. (4)
درسی که میتوان گرفت: این نکته اهمیت بسیار دارد که واژه شهادت نزد حجاج بن مسروق عبارتی شناخته شده است. او کشته شدن در رکاب امام را شهادت میداند. از اشعار حماسی او پیداست که او با شهادت آشنا است.
دیگر این که یاران امام خود را «بین احدی الحسنیین» میدیدند، یعنی بر این باور بودند که اگر کشته شوند در هر حال به مقامی رفیع دست یافتهاند، و اگر بکشند و پیروز شوند باز هم اجر و ثواب احیای دین را کسب خواهند کرد. پس هرگز احساس ضرر و خسارتی نداشتند تا عقب نشینی کنند. در حالی که طرف مقابل نه به خیر دنیا دست یافت و نه به رضای الهی.
شهادت حجاج
ابن شهر آشوب و دیگران گفتهاند: وقتی که روز دهم محرم شد و جنگ آغاز شد، حجاج بن مسروق جعفی به نزد امام حسین علیه السلام آمد و برای ورود به میدان اجازه خواست. امام به او اجازه داد.(5) پس از شهادت انس، حجاج وارد میدان جهاد شد، و پس از نبردی خونین در حالی که محاسن شریفش به خون چهرهاش رنگین شده بود، به نزد امام بازگشت و گفت:
اقدم حسینا هادیا مهدیا الیوم تلقی جدک النبیا
ثم اباک ذالندی علیا ذاک الذی نعرفه و صیا
ای حسین! ای امامی که هم هدایت یافتهای و هم دیگران را هدایت میکنی و امروز جدت پیامبر را ملاقات خواهی کرد،
سپس پدرت علی را که صاحب فضل و جود و احسان است، آن عزیزی که ما او را وصی رسول و جانشین بر حق او میدانیم.(6)
سپس امام به او فرمودند: آری، من هم آن دو (بزرگوار) را پس از شما ملاقات خواهم کرد. او بار دگر رهسپار میدان رزم شد و پس از نبردی افتخار آفرین به شهادت رسید.(7) در زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده: السلام علی الحجاج بن مسروق الجعفی.(8)
درسی که میتوان گرفت: در این که برخی از یاران قدری میجنگیده اند و سپس باز به سوی امام باز میگشتهاند، سری نهفته است؛ از جمله:
1. علاقه وافر نسبت به امام، آنها را به مرکز و قطب عشق فرا میخواند؛
2. این بازگشت را برای تجدید عهد و میثاق انجام میدادند؛
3. و خود تجدید قوا با رویت امام را آرزو میکردند که برآورده میشد؛
4. غرض برخی چون عابس این بود که امام او را به شمار آورد، و جهاد و شهادت او را بپذیرد.
پینوشتها:
1. شیخ مفید به جای مسروق، مسرور ضبط کرده است. (الارشاد، ج 2، ص78)
2. ابصار العین، ص151.
3. الارشاد، ج2، ص78/ تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص401.
4. مقتل الحسین مقرم، ص 224.
5. ابصارالعین، ص152.
6. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص103.
7. مقتل الحسین مقرم، ص224.
8. اقبال الاعمال، ج3، ص345.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .