تبیان، دستیار زندگی
مسلم فرزند عوسجه، فرزند سعد پسر ثعلبه بن دوراناست. او از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است. مسلم چون حبیب بن مظاهر از قبیله بنی اسد بود. او مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مُسلم ابن عَوسَجَه اَسَدی

عاشورا

«مسلم» فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبه بن دوران» است.(1) او از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است.(2) مسلم چون «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود. او مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود.(3)

تاریخ‎نویسان و سیره‎نویسان گفته‎اند مسلم بن عوسجه از کسانی بود که از کوفه به امام نامه نگاشت و سپس به امام وفادار ماند. او از زمره مردانی بود که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، از مردم برای او بیعت گرفت.(4) اگرچه در تاریخ از دوران پر برکت عمر ایشان به تفصیل سخنی وجود ندارد، ولی بنابر بیان زیارت ناحیه مقدسه، او اول شهیدی است که پیمان خویش با امام حسین علیه السلام را به انجام رسانید و در این زیارت نامه امام معصوم به پروردگار کعبه سوگند یاد کرده که او از رستگاران است.(5)

مسلم بن عوسجه در کوفه

مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرده بود. او با مسلم بن عوسجه درباره یک چهارم قبیله «مذحج» و «اسد» پیمان بسته بود که در جنگ با یزید وی را کمک رساند. «ابن قبایل» بر«ابن زیاد» شورید تا این که او را در قصرش زندانی کنند، اما ابن زیاد از راه مکر همه را متفرق ساخت. مسلم از منزل «مختار» خارج شد و به منزل «هانی» رفت. عبیدالله به دنبال کشف محل اختفای مسلم بن عقیل برآمد. بنابراین، به «معقل» غلامش سه هزار درهم داد تا مسلم را بیابد. معقل به مسجد جامع وارد شد و به سوی مسلم بن عوسجه رفت. مسلم بن عوسجه در زاویه مسجد مشغول نماز بود. معقل به انتظار نشست تا نماز مسلم بن عوسجه پایان یافت. به او نزدیک شد و بر او سلام داد و گفت: ای بنده خدا من مردی از اهالی شام غلام ذی کلاع هستم که خداوند به محبت این بیت و محبت دوستانشان بر من منت گذاشته است. اراده کرده‎ام که با این سه هزار درهم ملاقات کنم مردی از اهل‎بیت را که خبردار شده‎ام به کوفه قدم نهاده است تا این که با فرزند رسول خدا بیعت کنم. اما کسی را نمی‎شناسم که مرا به او رهنمون شود. چندی قبل، در مسجد نشسته بودم که کسانی می‎گفتند: این مردی است که نسبت به اهل‎بیت علم دارد. پس من خدمت شما آمدم تا این مال را از من بگیرید و مرا بر دوستتان راهنمایی کنید تا با او بیعت کنم، و اگر می‎خواهید قبل از دیدارشان از من بیعت بگیرید.

مسلم بن عوسجه فرمود: خدای را بر این ملاقات شما سپاس می‎گویم. آری، خوشحال می‎شوم که آن چه خواسته‎ای برآورده سازم تا که به برکت آن، اهل‎بیت رسولش را یاری کند. اما این که تو مرا شناخته‎ای مرا ناراحت می‎کند. پیش از آن، خوف این دارم که اقتدار این طاغوت رشد یابد. پس از آن قبل از او بیعت گرفت و او را قسم‎های بسیار داد که خیرخواهی کند و این سرّ را پوشیده بدارد. مسلم بن عوسجه به معقل گفت: با من چند روز رفت و آمد کن تا برای تو اجازه ملاقات گیرم. معقل هم با مسلم رفت و آمد می‎کرد تا این که برای او اجازه ملاقات گرفت و نزد مسلم بن عقیل آمد. معقل به عبیدالله بن زیاد مخفیگاه مسلم بن عقیل را نشان داد.(6) گفته‎اند: بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل و هانی، مسلم بن عوسجه مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین علیه السلام گریخت تا در کربلا به خدمت امام رسید و جان پاکش را در راه امام فدا کرد.(7)

درسی که می‎توان گرفت: اهل ایمان باید از فریب‎کاری شیاطین - چون ابن زیاد - همیشه آگاه باشند تا گروهی خود فروخته - چون معقل - به اسرار آنها پی نبرند و در راه ریشه‎کن کردن اهل ایمان و رهبران آن به کار نگیرند. ای کاش مسلم بن عوسجه مخفیگاه مسلم بن عقیل را به مزدور ابن زیاد نشان نمی‎داد تا مسلم بن عقیل و هانی شهید نمی‎شدند و خود از کار خویش شرمنده نمی‎بود.

عاشورا

در شب عاشورا

شب عاشورا امام حسین علیه السلام اصحاب خود را گرد آورد و پس از اتمام حجت، بیعت خود را از گردن همه برداشت، بر اساس آن چه در زیارت ناحیه مقدسه آمده مسلم این گونه امام را پاسخ داد: (8) ما شما را به کدامین عذر و بهانه رها کنیم؟ به خدا قسم، من از شما جدا نخواهم شد تا نیزه‎ام را به سینه دشمن فرو کنم و تا هنگامی که دسته شمشیرم به دستم است آنها را می‎کشم، و زمانی که سلاح با خود ندارم نیز با سنگ ستیزه می‎کنم تا با شما کشته شوم.(9) سخنان مسلم بن عوسجه را ابومخنف به گزارش «ضحاک بن عبدالله همدانی» مشرقی نیز نقل کرده است.(10)

درسی که می‎توان گرفت: وفاداران راه حق، نباید در اعلان وفاداری خود دریغ ورزند، بلکه هرگاه خطر، رهبر و امام را تهدید می‎کند، باید با او تجدید بیعت و میثاق نمایند تا موجب اطمینان خاطر او و دیگر یاران اسلام شود. همانند مسلم بن عوسجه که اولین مرد بیعت کننده با امام بود.

در صبح عاشورا

مرحوم شیخ مفید گزارش فرمود: هنگامی که امام حسین علیه السلام نی‎هایی را در خندق پشت خیمه‎گاه آتش زد، شمر از جلوی امام می‎گذشت، فریاد زد: ای حسین! آیا به آتش قبل از روز قیامت عجله کرده‎ای؟ امام حسین علیه السلام به او فرمود: ای پسر بز چران! تو برای ورود به آتش سزاوارتری.(11) در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در کمان نهاد تا او را هدف گیرد. امام حسین علیه السلام او را از این کار منع فرمود. مسلم گفت: این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است. اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است. امام فرمود: به او تیراندازی مکن که خوش ندارم شروع کننده جنگ باشم.(12)

درسی که می‎توان گرفت: سخن مسلم بن عوسجه درست بود فرصتی به دست آمده بود تا که شمر که خود از ائمه کفر است، کشته شود؛ اما امام نمی‎خواهد شروع کننده نبرد باشد. از اینجا روشن است که رفتار امام تنها از اصول الهی سرچشمه می‎گیرد. البته می‎توان گفت که این برخورد گویای آن است که عمل امام، جهاد ابتدایی نیست؛ بلکه نوعی دفاع، دعوت به خیر، یا گونه‎ای از امر به معروف و نهی از منکر است.

شهادت و سفارش مسلم به حبیب

در روز عاشورا، پس از این  که یاران امام حسین علیه السلام یکی پس از دیگری وارد میدان جهاد شدند و عرصه را بر سپاه شام تنگ کردند، فرمانده تیراندازان «عمرو بن حجاج» به یارانش نهیب شد: آیا شما می‎دانید با چه کسانی در جنگ هستید؟ اگر اینها را سنگباران نکنید همه شما را هلاک خواهند کرد. با شنیدن سخن او، عمر سعد آن را تصدیق کرد.(13)

ابومخنف می‎گوید: درگیری سخت شده بود. جبهه راست سپاه ابن سعد به طرف چپ سپاه امام حسین حمله‎ور شد.(14) حمله آنها به طرف فرات کشیده شد و ساعتی حالت اضطراب و تزلزل ادامه یافت. مسلم بن عوسجه از جنگاوران طرف چپ سپاه امام بود. کشتار شدیدی که مثلش شنیده نشده رخ داده بود. مسلم با آن گروه به سختی درگیر شده بود. پیوسته در بین آن جمع، شمشیر می‎زد. آری «مسلم بن عبدالله ضیائی» و «عبدالرحمن بن ابی خشکاره بجلی» هر دو به «مسلم» حمله‎ور شد و هر دو در کشتن او شراکت داشتند، غبار عظیمی اطرافشان را فرا گرفته بود. همین که گرد و غبار فرو نشست، مسلم به زمین افتاده مشاهده می شد.

اباعبدالله الحسین به سوی او آمدند. هنوز رمقی از حیات داشت که امام به او فرمود: ای مسلم! خدای تو را رحمت کند، آری برخی از آنها شهید شدند و بعضی دیگر در انتظار شهادت به سر می‎بردند. در حالی که (قضای الهی) تغییر پذیر نیست.(15) پس از آن امام به او نزدیک شدند و سپس «حبیب بن مظاهر» به مسلم نزدیک شد و گفت: ای مسلم! رحلت تو بر من ناگوار است. تو را به بهشت مژده می‎دهم.

«مسلم» با صدایی بی‎رمق و ضعیف پاسخ داد: تو را به خیر بشارت می‎دهم. حبیب ادامه داد: اگر نبود جز این که من خود در همین لحظه پای جای گام تو می‎نهم دوست داشتم که به آن چه بر تو مهم است مرا وصیت کنی تا آن را به انجام رسانم.(16)

مسلم در حالی که به امام اشاره می‎کرد، گفت: تو را به این مرد سفارش می‎کنم، تلاش کن تا در رکاب او جان ببازی.

آری، این بیان او اشاره‎ای به یکی از اسرار غیبی بود که مسلم از امام علی علیه السلام آموخته بود؛(17) یا بشارتی بود که در آخرین لحظات عمر به چشم تیزبین خود می‎دید. حبیب گفت: به پروردگار کعبه همین گونه رفتار خواهم کرد. (18)

در زیارت ناحیه کسانی چون «عبدالله الضبایی» و «عبدالله بن خشکاره البجلی» که در قتل «مسلم» شرکت داشته‎اند، مورد لعن امام قرار گرفته‎اند.(19)

درسی که می‎توان گرفت: یاران امام تنها خود راه مستقیم الهی را طی نمی‎کردند، بلکه دیگران را به سوی این مسیر سوق می‎دادند. دعوت مسلم از حبیب به سوی امام حسین علیه السلام و بیان ظریف حبیب در اعلام وفاداری، گویای این حقیقت است که اصحاب امام به تعارف یا دلخوش کردن این و آن چندان اعتنا نداشتند. رضوان خداوند بر همه آنها باد.

عاشورا

پس از شهادت

ناگهان «عمرو بن حجاج» فرمانده جناح راست سپاه «ابن سعد» و سربازانش فریاد برآوردند: مسلم بن عوسجه را کشتیم. هنوز چیزی از شهادت مسلم بن عوسجه نگذشته بود که کنیز مسلم بن عوسجه از خیمه‎گاه حسینی بیرون دوید و فریاد زد: ای آقای من! ای پسر عوسجه. (20) «شبث بن ربعی» که خود فرمانده پیاده نظام سپاه ابن سعد بود فریاد برآورد: مادرانتان به عزایتان نشیند. شما خود را به کشتن چون مسلم بن عوسجه‎ای خوشحالی می‎کنید؟ آگاه باشید به خدایی که به او اسلام آورده‎ام و تسلیم او هستم؛ او را در چه جایگاه‎های خوبی در بین مسلمین دیده‎ام. این خبر (کشتن مسلم بن عوسجه) چه فخر و مباهاتی دارد؟ در حالی که به خاطر دارم در روز سَلَق آذربایجان دیده‎ام که او شرکت کرده بود و پیش از این که آتش جنگ خاموش گردد، شش تن از مشرکان را از پای در آورده بود. آیا چون شمایی، چون او را می‎کشید و خوشحالی می‎کنید؟(21)

درسی که می‎توان گرفت: از برخورد برخی انسان‎ها، چون «شَبُث» در می‎یابیم همه یاران یزید در یک مرحله و مرتبه ضلالت و گمراهی نیستند؛ گویا گاه طینت و فطرت خدادادی، آنها را به گفتاری حق‎گونه وادار می‎کرده است؛ اما این نیرو آن قدر توان نداشت که بتواند آنان را در صف اولیای خدا قرار دهد. وظیفه مسلمان مجاهد در برخورد با افراد نادان و جاهل صد چندان است و برای ارشاد این گروه باید از هر راه ممکن - چنان که روش امام و یارانشان همین گونه بود - بهره برد. دیگر بار که فطرت «شَبُث» او را قدری تکان داده، شامگاه عاشورا بود. آن هنگام که «شمر» به آتش کشیدن خیمه‎ها را فرمان داد. «شبث» مخالفت کرد. ولی چگونه او هرگز نمی‎تواند خود را از این منجلاب ظلالت برهاند؟ آیا ریاست‎طلبی و این که مسئولیت پیاده نظام سپاه را داشت، او را از حق باز داشته است؟ یا عامل انحرافش را باید در جای دیگر جست و جو کرد؟ چرا وقتی امام نام افرادی که به او نامه نوشته‎اند را در اولین خطبه روز عاشورا در برابر جمع یزیدیان برخواند: مگر شما به من ننوشتید که ای حسین! به سوی ما بیا که در این سرزمین درختانمان سبز است و ثمر داده است، حال که آمده‎ام بر من این گونه لشکر کشی کرده‎اید؟ در پاسخ امام همه به دروغ گفتند ما نامه‎ای ننوشته‎ایم.(22) اما چرا «شبث» شهامت راستگویی نداشت؟ آری، پس از آن دروغ شبث احساس راحتی نمی‎کند. بنابراین، او در تلاش برمی‎آید تا وجدان ناآرام خویش را آرام کند. او به سخن آمد و گفت: آیا شما به حکم پسرعمویت کوتاه نمی‎آیی؟ آنها آنچه شما خوش داری برآورده می‎کنند و هیچ بدی از آنها به شما نخواهد رسید. امام می‎فرمایند: تو برادر برادرت هستی، آیا می‎خواهی که بنی‎هاشم از تو بیش از انتقام خون مسلم بن عقیل طلب کنند؟ برادر «شبث» پیش از آن، در کوفه دست خود را به خون مسلم آلوده ساخته بود. در قرآن مجید آمده است: «ثم کان عاقبة الذین اساء‎وا السوء‎ی ان کذبوا بایات الله»؛ آنها که بدی‎های مکرر انجام می‎دهند، سرانجام آیات خداوند را تکذیب می‎کنند.(23) او پیش از این به وعده‎های ابن زیاد دل خوش می‎داشت و عهد و پیمان با حسین را به فراموشی سپرده، و در قتل مسلم شریک شده، و راه بازگشت را بر خود مسدود کرده است.

پی‎نوشت‎ها:

1- برای مطالعه بیشتر در باب انساب جناب مسلم ر.ک: سماوی، ابصار العین، ص107.

2- مقتل الحسین مقرم، ص 177.

3- رجال شیخ طوسی، ص80.

4- ابصارالعین، ص107.

5- اقبال الاعمال، ج3، ص77- 76.

6- الاخبار الطوال، ص235/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص537/ الارشاد، ج2، ص45؛ مقاتل الطالبیین، ص97.

7- ابصارالعین، ص109.

8- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص419.

9- ناگفته نماند که مسلم بن عوسجه پس از اهل بیت امام اولین صحابی اما بود که این گونه پاسخ داد ولی از اهل بت(ع) اولین کسی که به نطق آمد عباس بن علی(ع) بود که در برابر جمع گفت: چرا این گونه کنیم ما شما را تنها بگذاریم تا بعد از شما باقی بمانیم هرگز! خداوند ما را به شیوه نبیند. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 419.

10- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص419؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص559، الارشاد، ج2، ص92.

11- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص424؛ ابصارالعلین، ص109.

12- ابصارالعین، ص109، و در کتاب الارشاد، ج2، ص96 با اندک اختلاف در برخی از کلمات.

13- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص435؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص565.

14- پیش از این گفته ایم که سمت راست سپاه ابن سعد که «عمروبن حجاج ربیدی» فرماندهی می کرد.

15- احزاب، آیه 23.

16- الارشاد، ج2، ص 103- 104 .

17- مقتل الحسین مقرم ، ص 88 .

18- تاریخ الامم والملوک، ج 5 ص 435/ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 565/ مقتل الحسین مقرم، ص297.

19- اقبال الاعمال، ج3، ص 77- 76.

20- ابصارالعین، ص110، مقصد2.

21- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص436؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص566- 565.

22- مقتل الحسین مقرم، ص280.

23- روم، آیه 10 .

منبع:

ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .