نقدی بر نزول دفعی قرآن در شب قدر
آنچه میآید در نقد اجمالی دیدگاه های مشهور در زمینه نزول دفعی حقیقت قرآن در شب قدر و یا تقارن بعثت و نزول قرآن با قلم عضو هیات علمی و دانشیار دانشگاه قم، جعفر نکونام نگارش یافته است.
1. شروع نزول قرآن در ماه رمضان
نظر مشهور بر این است که آیه «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرآن» (بقره، 185) بر نزول دفعی کل قرآن در ماه رمضان دلالت دارد؛ اما این نظر مشکلاتی دارد؛ چون:
اولاً، این آیه در سوره بقره است و در وقتی این سوره نازل شده بود که هنوز بیش از 20 سوره قرآن که اغلب از سوره های بلند و متوسط قرآن اند، نازل نشده بودند. گفتنی است که سوره بقره حاوی آیاتی در زمینه تغییر قبله است و در حدود سال اول و دوم بعثت نازل شده است.
ثانیاً، قرآن به زبان فصیح و بلیغ و برای هدایت عرب عصر پیامبر(ص) نازل شده است. چگونه در حالی که هنوز کل قرآن نازل نشده بود، از لفظ «القرآن» بفهمند که کل قرآن مراد آیه است؟
ثالثاً، قرآن در هیچ یک از آیات بر کل قرآن دلالت ندارد؛ چون هیچ آیه ای بعد از خاتمه نزول قرآن نازل نشده است. وقتی می توان گفت، لفظ «القرآن» بر کل قرآن دلالت دارد که کل قرآن نازل شده باشد.
رابعاً، ملاحظه می شود، در سوره مزمل که سومین یا چهارمین سوره نازله است، لفظ «القرآن» آمده است؛ در حالی که قبل از آن بیش از دو یا سه سوره نازل نشده بود. بنابراین لفظ «القرآن» بر بعض قرآن دلالت دارد، نه کل قرآن. آیات آغازین سوره مزمل چنین است: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً (1-4)؛ اى جامه به خویشتن فروپیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکى، نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه، یا بر آن [نصف] بیفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان».
به این ترتیب، نظر به این که از سویی عرب عصر پیامبر(ص) ملاحظه می کردند، برخی از سوره های قرآن نازل شده است و نه کل سوره های آن، و از سوی دیگر تنها اولین سوره در ماه رمضان نازل شده و سوره های دیگر در ماه های بعدی نازل گردیده، به روشنی می فهمیدند که منظور از نزول قرآن در ماه رمضان، شروع نزول قرآن با نزول اولین سوره در ماه رمضان است؛ نه نزول کل قرآن.
2. تقدم زمانی بعثت بر زمان نزول قرآن
درباره زمان بعثت و نزول قرآن گفتنی است:
اولاً، هیچ دلیلی بر تقارن بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن نیست. می تواند پیامبر(ص) نخست در 27 رجب به پیامبری مبعوث شود و سپس در ماه رمضان قرآن بر او نازل گردد. مگر حضرت موسی(ع) با نزول تورات به پیامبری مبعوث شد؟ آن حضرت نخست قبل از ورود به مصر به پیامبری مبعوث شد (نک: طه، 10؛ قصص، 29) و سپس بعد از خروج از مصر تورات بر او نازل گردید (نک: اعراف، 144-150).
ثانیاً، هرگز سوره علق یا آیات آغازین آن نمی تواند در آغاز بعثت یعنی 27 رجب نازل شده باشد؛ چون در این سوره سخن از این است که پیامبر(ص) به پیامبری(ص) مبعوث شده بود و حتی مشرکان مکه را دعوت کرده بود و آنان نیز آن حضرت را تکذیب کرده بودند و از نمازگزاردن ایشان جلوگیری می کردند؛ چنان که آمده است: « أَ رَءَیْتَ الَّذِى یَنهَْى * عَبْدًا إِذَا صَلىَّ * أَ رَءَیْتَ إِن کاَنَ عَلىَ الهُْدَى * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى * أَ رَءَیْتَ إِن کَذَّبَ وَ تَوَلىَّ(علق، 9-13)؛ آیا دیدى آن کس را که باز مىداشت، بندهاى را آن گاه که نماز مىگزارد؟ چه پندارى اگر او بر هدایت باشد، یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست]؟ [و باز] آیا چه پندارى [که] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگردانَد [چه کیفرى در پیش دارد]؟»
اگر گفته شود که پنج آیه اول آن در آغاز بعثت نازل شده است، این گفته پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرگز این آیات حاوی پیام کاملی نیست و نمی تواند مستقل از بقیه آیات این سوره نازل شده باشد. در این آیات فقط به پیامبر(ص) خطاب شده است که «بخوان» و هرگز مشخص نشده است که چه چیزی را بخواند. اگر فرض کنیم که این آیات، اولین وحی به پیامبر(ص) بوده، هیچ فصاحت و بلاغتی ندارد و مقصود را مشخص نمی کند؛ مثل این که یکباره خطاب به یک رهگذری گفته شود، «بخوان». او چه پاسخی خواهد داد؟ جز این که بگوید: من چه چیزی را بخوانم؟ آیا وقتی که کسی هیچ چیزی نه در ذهنش هست و نه در پیش رویش، معقول است که به او گفته شود، «بخوان»؟
اگر گفته شود، منظور این است که همین پنج آیه را بخوان، خواهیم گفت: به چه دلیل؟ چه قرینه ای در این پنج آیه وجود دارد که پیامبر(ص) بفهمد، مراد همین پنج آیه است؟ به علاوه، حتی اگر این پنج آیه را هم روی یک پوستی نوشته باشند و به کسی بدهند و بگویند، آن را بخوان، باز خواهد گفت: چه چیزی را بخوانم؟ چه به طور شفاهی به کسی گفته شود، بخوان و چه به صورت کتبی، باز جای این سئوال هست که چه چیزی را بخوانم؟ این پنج آیه را ملاحظه کنید: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (علق، 1-5)؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از عَلَق آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است. همان کس که به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان نمىدانست [بتدریج به او] آموخت».
این آیات نشان می دهد که ناظر به سابقه ای نازل شده است و چیزی قبل از نزول این آیات به پیامبر(ص) تعلیم داده شده بود که اکنون در این آیات به ایشان خطاب شده است که «بخوان». آن هم طبق روایات، عبارت از نماز بوده است. در روایات آمده است که در روز اول بعثت، نماز به پیامبر(ص) تعلیم شد و او به همراه علی(ع) و خدیجه(س) در همان روزهای اول نماز می گزارد. اما با ممانعت مشرکان مکه مواجه شد و در این زمان، پیامبر(ص) به راهنمایی الهی نیاز داشت که چه کار کند. خداوند هم فرمود: نماز را بخوان و از دستور مشرکان مکه اطاعت مکن.
اگر گفته شود، چه شاهدی هست که «اقرû به معنای نماز خواندن است، گفته می شود، شاهد آن، آیه «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلىَ غَسَقِ الَّیْلِ وَ قُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کاَنَ مَشهُْودًا» (اسراء، 78) است که مراد از « قُرْءَانَ الْفَجْرِ» در آن «نماز صبح» است.
به علاوه در خود سوره علق از نماز گزاردن پیامبر(ص) سخن رفته و در پایان سوره نیز عبارت «وَ اسْجُد » (علق، 19) آمده است که به معنای نمازگزاردن است. در اواسط سوره آمده است که پیامبر(ص) را از نمازگزاردن نهی می کردند: «أَ رَءَیْتَ الَّذِى یَنهَْى * عَبْدًا إِذَا صَلىَّ(علق، 9-10)؛ آیا دیدى آن کس را که باز مىداشت، بندهاى را آن گاه که نماز مىگزارد؟» و در پایان سوره آمده است از نهی آنان اطاعت نکن و نماز گزار: « کلاََّ لَا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْترَِب (علق، 19)؛ زنهار! فرمانش مَبَر، و سجده کن، و خود را [به خدا] نزدیک گردان».
3. عدم دلالت آیه منت بر تقارن بعثت و نزول قرآن
این که گفته شده، آیه «لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُۆمِنینَ إذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن أنفُسِهِم» (آل عمران، 164) بر نزول قرآن همزمان با بعثت دلالت دارد، پذیرفتنی نیست؛ زیرا تردیدی نیست که بعثت پیامبر(ص) منّت و نعمت بزرگی است؛ اما چه لزومی دارد که پیامبر(ص) با نزول قرآن به پیامبری مبعوث شود؟ بی تردید، همچنان که بعثت پیامبر(ص) اهمیت داشته، نزول قرآن هم اهمیت داشته است. چرا گفته نشود، به جهت اهمیتی که خود قرآن داشته، نزولش از شب قدر ماه رمضان شروع شده است؟ مگر لازم است، چون بعثت پیامبر(ص) اهمیت داشته، همه رخدادهای مهم از همان زمان شروع شود؟
4. دفاع از نظریه شیخ مفید در زمینه معنای اولین وحی در شب قدر
نظر شیخ مفید که نزول بخشی از قرآن یعنی اولین وحی قرآنی را در شب قدر می داند، هیچ منافاتی با نزول دیگر وحی های قرآنی در ماه های دیگر ندارد. این به مانند آن است که گفته شود، آب قنات در روز جمعه جاری شد و این هیچ منافاتی با این که آب قنات در روزهای دیگر جریان داشته باشد، ندارد و اگر تنها از ماه رمضان نام برده شده، به جهت اهمیت شروع نزول قرآن بوده است.
5. عدم دلالت بیت المعمور بر قلب
در صریح روایات است که مراد بیت المعمور در آسمان دنیاست و هیچ قرینه ای وجود ندارد که دلالت داشته باشد، مراد از بیت المعمور قلب پیامبر(ص) است. به علاوه در روایت نیز هرگز سخن از اجمال و عصاره قرآن نیست و قرآن وقتی بدون قرینه به کار برود، بر همین قرآن معهود دلالت دارد؛ نه بر اجمال و عصاره آن؛ لذا ادعای این که مراد از قرآن در روایت، اجمال و عصاره آن است، بی دلیل است و حق آن است که چنین روایتی به کلی مردود شناخته شود؛ چنان که شیخ مفید آن را رد کرده است. آیت الله جوادی نیز تصریح کردند که به صرف احتمال این که مراد از بیت المعمور قلب پیامبر(ص) باشد، نمی توان روایات نزول قرآن در شب قدر را به نزول قرآن بر قلب پیامبر(ص) معنا کرد.
6. عدم دلالت آیات قرآن بر نزول دفعی
استدلال ها به آیات قرآن در زمینه نزول دفعی قرآن مخدوش است. از جمله، آیه «الر کِتابٌ اُحکِمَت آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیر» (هود، 1) هرگز دلالت صریحی بر دو نوع نزول داشتن قرآن ندارد؛ زیرا:
اولاً، « اُحکِمَت آیاتُهُ » هرگز به معنای حقیقت یگانه و معنای واحد داشتن نیست. ظاهر این آیه دلالت دارد که آیات قرآن ابتدا اِحکام نداشته و سپس اِحکام پیدا کرده است و ناظر به مراحل نزول قرآن است. چنان که از آیات قرآن بر می آید، قرآن در ابتدا که بر پیامبر(ص) نازل می شد، در قلب آن حضرت تثبیت نبود و بعد خداوند آن را در قلب ایشان تثبیت می کرد؛ به همین رو آن حضرت بیم داشتند که مبادا آیات وحی شده را فراموش کنند. گفتنی است که در قرآن اِحکام در مقابل نسخ به کار رفته؛ چنان که آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (حج، 52)؛ و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزى تلاوت مىنمود، شیطان در تلاوتش القاى مىکرد. پس خدا آنچه را شیطان القا مىکرد محو مىگردانید، سپس خدا آیات خود را استوار مىساخت، و خدا داناى حکیم است».
ثانیاً، هرگز «فُصِّلَت» در آیه مورد بحث به معنای فصل فصل قرار دادن نیست؛ بلکه به معنای روشن ساختن است؛ چنان که در سوره فصلت آمده است: «کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (فصلت،3)؛ کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى که مىدانند». نیز در ادامه آمده است: « وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجَْمِیًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ ءَ اعجَْمِىٌّ وَ عَرَبىٌِّ (فصلت، 44)؛ و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم، قطعاً مىگفتند: چرا آیههاى آن روشن بیان نشده؟ کتابى غیر عربى و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟»
بنابراین مراد از «فُصّلت» مُبیََّن و روشن شدن آیات است و این حاکی از آن است که وقتی قرآن نازل می شد، نخست در ذهن پیامبر(ص) صورت مبهمی داشت؛ سپس صورت روشنی پیدا می کرد؛ چنان که در جای دیگر آمده است: «لَا تحَُرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ * ثمَُّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (قیامت، 16-19)؛ زبانت را [در هنگام وحى] زود به حرکت درنیاور تا در خواندن [قرآن] شتابزدگى به خرج دهى. در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست. پس چون آن را برخواندیم [همانگونه] خواندن آن را دنبال کن. سپس روشن ساختن آن [نیز] بر عهده ماست».
گویا هر وحیی که بر پیامبر(ص) نازل می شده، بسان رۆیایی بوده است که در لحظه بیدار شدن، هنوز در ذهن تثبیت نشده و صورت روشنی هم به خود نگرفته است؛ اما بعد از لحظاتی دیگر در ذهن تثبیت می شود و صورت روشنی می یابد. بنابراین آیه مورد بحث ناظر به نزول همین قرآن معهود و موجود است؛ نه حقیقت یگانه و مجرد قرآن.
7. عدم دلالت آیات تأویل قرآن بر حقیقت بسیط کل قرآن
هرگز «تأویل» در ایات اعراف و یونس به معنای حقیقت بسیط کل قرآن نیست؛ بلکه به معنای تحقق خارجی آیات قیامت است؛ زیرا این آیات خطاب به مشرکان مکه است که قیامت را باور نداشتند و انکار می کردند و در این آیات گفته شده است، وقتی قیامت برپا شود و تحقق خارجی قیامت را ببینند، به آن ایمان می آورند و درخواست می کنند که به دنیا بگردند و عمل صالح انجام دهند؛ اما در آن زمان چنین ایمانی برای آنان نفعی ندارد.
صورت کامل آیه اعراف چنین است: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتىِ تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَْ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُْم مَّا کَانُواْ یَفْترَُونَ (اعراف، 53)؛ آیا [آنان] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزى که تأویلش فرا رسد، کسانى که آن را پیش از آن به فراموشى سپردهاند مىگویند: حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانى هست که براى ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] بازگردانیده شویم، تا غیر از آنچه انجام مىدادیم انجام دهیم؟ به راستى که [آنان] به خویشتن زیان زدند، و آنچه را به دروغ مىساختند از کف دادند».
صورت کامل آیه یونس هم این گونه است: « بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یحُِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتهِِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَالِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (39)؛ بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است. کسانى [هم] که پیش از آنان بودند، همین گونه [پیامبرانشان را] تکذیب کردند. پس بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است».
مشرکان مکه حیات پس از مرگ را تکذیب می کردند؛ نه حقیقت بسیط کل قرآن را که هیچ تصوری از آن نداشتند و پیامبر(ص) نیز هیچ سخنی از آن نگفته بود. تکذیب، مُترتِّب بر چیزی است که پیامبر(ص) درباره آن سخنی گفته و از مشرکان مکه خواسته باشد، به آن ایمان بیاورند.
هیچ دلیلی بر تقارن بعثت پیامبر(ص) و نزول قرآن نیست. می تواند پیامبر(ص) نخست در 27 رجب به پیامبری مبعوث شود و سپس در ماه رمضان قرآن بر او نازل گردد.
8. عدم دلالت آیه «ام الکتاب» بر حقیقت بسیط کل قرآن
درباره آیه «حم والکِتابِ المُبین إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلون وإنَّهُ فی اُمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلی حَکیم» (زخرف، 1-4) باید گفت:
اولاً، تردیدی نیست در این که قرآن از علم الهی نازل شده است؛ اما هرگز این آیه دلالت ندارد بر این که کل قرآن موجود یک حقیقت بسیطی دارد و همان بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است.
ثانیاً، این آیه هیچ دلالتی ندارد که پیامبر(ص) به ام الکتاب یعنی علم الهی دسترسی کامل دارد. در قرآن آمده است که آن حضرت تنها به آن علمی از خداوند دسترسی داشته که به او وحی می شده؛ چنان که آمده است: «وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ (احقاف، 9)؛ و نمىدانم با من و با شما چه معاملهاى خواهد شد. جز آنچه را که به من وحى مىشود، پیروى نمىکنم». این در حالی است که در ام الکتاب همه چیز هست؛ چنان که آمده است: «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فىِ کِتَابٍ مُّبِینٍ (انعام، 59)؛ و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى] آن را نمىداند، و آنچه در خشکى و دریاست مىداند، و هیچ برگى فرو نمىافتد مگر [اینکه] آن را مىداند، و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت] است».
9. عدم دلالت آیه مسّ بر حقیقت بسیط داشتن کل قرآن
در سوره واقعه که خطاب در مکه و خطاب به مشرکان قریش نازل شده، چنین آمده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فىِ کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ(واقعه، 75-80)؛ نه [چنین است که مىپندارید]، سوگند به جایگاههاى ستارگان. اگر بدانید، آن سوگندى سخت بزرگ است! که این [پیام] قطعاً قرآنى است ارجمند، در کتابى نهفته، که به آن جز پاکان دسترسی ندارند. وحیى است از جانب پروردگار جهانیان».
این آیات به گواهی سیاقشان ناظر به قرآن است، قبل از آن که بر پیامبر(ص) نازل شود. در این آیات گفته شده است که کسی جز فرشتگان به آن دسترسی ندارند و از طریق آن خواسته است، به این اتهام مشرکان مکه پاسخ داده شود که می گفتند: قرآن را شیاطین و جنیان به پیامبر(ص) القاء می کنند. در این آیات بیان شده است که آنان به وحی دسترسی ندارند؛ چنان که در آیات دیگر آمده است: «وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فىِ السَّمَاءِ بُرُوجًا وَ زَیَّنَّهَا لِلنَّاظِرِینَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِن کلُِّ شَیْطَنٍ رَّجِیمٍ * إِلَّا مَنِ اسْترََقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شهَِابٌ مُّبِینٌ (حجر، 16-18)؛ و به یقین، ما در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى تماشاگران آراستیم. و آن را از هر شیطان راندهشدهاى حفظ کردیم. مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابى روشن او را دنبال مىکند».
مکنون و محفوظ بودن آن هم به همین معناست که شیاطین به آن دسترسی ندارند. در آیات سوره واقعه هرگز از نزول کل قرآن سخن نرفته است و هیچ قرینه ای وجود ندارد که کل این قرآن یک حقیقت واحد دارد که عبارت از ام الکتاب و علم کلی الهی است. این سوره هم وقتی نازل شده است که هنوز قرآن ناقص بوده است و لذا یک قرآن کاملی در اختیار مردم نبوده است تا گفته شود که کل قرآن موجود یک حقیقت واحدی در ام الکتاب دارد.
10. علم نداشتن پیامبر(ص) به محتوای قرآن قبل از نزول
آیات پیش گفته از سوره قیامت و نیز آیه «ولاتَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أن یُقضی إلَیکَ وَحیُهُ» (طه، 114) دلالت ندارند بر این که پیامبر(ص) به آیات قرآن پیش از نزولشان علم داشته است. اگر پیامبر(ص) به محتوای قرآن علم داشت، می توانست پاسخ سئوالات مشرکان مکه و یا مسلمانان را بدهد؛ نه این بفرماید که در زمینه آن سئوالات به من وحی نشده است؛ چنان که چنین پاسخی را در زمینه سه پرسش مشرکان مکه درباره ذوالقرنین و خصر و موسی و اصحاب کهف فرمود. همین طور در زمینه ظهار به زنی که شوهرش او را از ظهار طلاق داده بود و از آن حضرت راهنمایی می خواست.
چنان که آمد، این آیات ناظر به بیم پیامبر(ص) از فراموشی آیاتی است که بر او نازل می شد و در هنگام وحی به قرائت آیات نازله تعجیل می کرد که مبادا فراموش شود.
جعفر نکونام، دانشیار دانشگاه قم
شبکه تخصصی قران تبیان