براي مادرم
حقبا تو بود.
هرگز با تو نزيسته ام.
هرگز سکوت مان رنگي نخواهد گرفت
هرگز دخترکي سفيد با گيسوان طلايي
تو
را به درون خود راه نداد.
و
در بسترت آرام نيافت
هر
شب
چشمانت
بر
روي قابهاي کوچک و بزرگ
تحقير شده من
سرگردان است.
بر
اندوهم مي گريي...
چه
زايش سختي داشته ايي
سد
بار ، زايش پشت زايش
براي تولدي
که
هيچگاه غروري بر تو نيفزود.
و
هر لحظه لحظه اش
دعاهاي شبانه ات را افزون تر کرد.
......
آري ادامه تو اينگونه رقم خورده بود.