عشق هشتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عشق هشتم - نسخه متنی

کمال السید؛ مترجم: حسین سیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل بيست و
چهارم

چهره تو قبله هر
شاعر است

انسان در طبيعت
چه موقعيتى دارد؟ آيا مى توان مسير رسيدن به اين موقعيت را دگرگون
ساخت؟تا چه اندازه؟ چرا گاهى كه انسان در برابر چيزى ناتوان مى شود
و دستانش را به سوى آسمان مى گشايد، سرنوشت به او پاسخ مثبت مى
دهد؟ آيا انسان جزء كوچكى از طبيعت اطراف خويش است و به اندازه خود
در آن تأثير مى گذارد؟ يا محورى از محورها و حتى محور اساسى آن
است؟ چرا تنها در لحظه هاى ناتوانى رو به نقطه اى مى كند كه آسياب
هستى به گرد آن مى چرخد؟

مردم از نگاه كردن به آسمان و ابرها
دست كشيدند. ديگر بوى بادهايى كه درگذشته از شمال به شرق مى
وزيدند، استشمام نمى شد. وقتى يك سوم از زمان بهار به خشكسالى
گذشت، مردم اميدشان را از دست دادند. به زودى خشكسالى مى شد و
گرسنگى مى آمد. بعد دغدغه ها و هراس بود و لرزش پايه هاى كاخ
اخلاق. به مرور تمام قضيه هاى مدفون در ژرفاى بشر آشكار مى شدند؛
غريزه هايى هم چون حرص وآز، سرقت، نيرنگ بازى و...

در دل تاريكى
اين شب سراسر ظلمانى و نااميدى، خبر تصميم امام براى خواندن نماز
باران در روز دوشنبه، هم چون آفتابى بود كه نور و گرما پراكند. پيش
از آن روز، مردم زير لب كرامت هاى اين خاندان بزرگ را نجوا مى
كردند.

وقتى در روز دوشنبه آفتاب بالا آمد، مردم مرو و آبادى
هاى اطراف به سوى صحرا روانه شدند. آن ها منبرى از چوب گردو هم با
خود آوردند.

امام (ع) آمد. چهره اش آينه پيامبران بود. از
چشمانش عشق و مهربانى مى تراويد.

در نزديكى منبر، مردى ايستاده
بود كه ذره اى از شخصيت سياسى مرد دوم ـ و بعدها شخصيت اول ـ در وى
ديده نمى شد. او، حامل بسيارى از رازهاى هستى بود. يكى از شاعران،
(123) از ديدن چهره اى كه نورهاى آسمانى بر جبينش طواف مى كردند،
حيرت زده شد. ناگهان صداهايى به آسمان اوج گرفتند كه از دل ها مى
جوشيدند و نه از حنجره ها:

الله اكبر... الله اكبر... لا اله
الا الله.

/ 90