عشق هشتم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عشق هشتم - نسخه متنی

کمال السید؛ مترجم: حسین سیدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل بيست
و دوم

ساغر خالى ابرها،
چهره نيلى برگ ها

عبور ابرها از آسمان مرو، امرى عادى بود. ديگر كسى به اين تكه هاى
سفيد كه ـ مانند كشتى هاى ره گم كرده ـ از آسمان مى گذشتند، با چشم
اميد نمى نگريست. مردم و به ويژه دهقانان سالخورده، از قحطى ساليان
دور سخن مى گفتند. خشكسالى آرامش و سكوت را از آنان ربوده بود. شب
ها، دور آتش حلقه مى زدند و قصه مى گفتند. آسمان، آب را از آن ها
دريغ داشته بود. در چشم ها، نگرانى و هراس از شبح گرسنگى ديده مى
شد. حال جوانان بهتر از حال سالخورده گان نبود. مسأله جدى بود. مرو
بلكه تمام كشتزاران و رودخانه هاى خشكيده آن، در دستان سرنوشت ساز
ابرها بود. خبرهايى كه از رى و اصفهان مى رسيد، آنان را در انديشه
آينده فرو مى برد. در چنين فضاى آميخته با حسرتى عيد قربان طلوع
كرد. در شب عيد، خليفه نزد امام (ع) آمد و از وى خواست تا با مردم
نماز عيد بخواند. حضرت شرايط پذيرش ولايتعهدى را به مأمون يادآورى
كرد. يكى از آن ها دخالت نكردن در كار دولت بود.

ـ مى دانى ميان
من و شما شروطى است.

ـ بله! اما قصد من اين است كه اين كار
(ولايتعهدى) در دل مردم ولشكر رخنه كند.

ـ آيا اين كار زير پا
نهادن شروط نيست؟

ـ به جان خودم قسمت مى دهم كه بپذيرى.

امام
لحظه اى خاموش ماند و سپس گفت: « اگر چاره اى ندارم، پس بايد بگويم
همان گونه براى نماز خواهم رفت كه نيايم محمد (ص) و پدرم على (ع)
مى رفتند.»

ـ برو! هر گونه كه دوست دارى برو.

خبر در مرو پيچيد و به
فرماندهان لشكر نيز رسيد. هدف خليفه از شركت امام در اين مراسم،
دست كم دو چيز بود:

/ 90