1ـ بار گران مسئوليت . - تربیت کودک در جهان امروز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تربیت کودک در جهان امروز - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

7.
فـات ذالـقـربـى حـقـه والـمـسكين وابن السبيل ذلك خير للذين يريدون وجهاللّه واولهئك هم المفلحون ((57)) , حق خويشاوندان و مستمند و وامانده سفر را بده كه اين براى كسانى كه مشتاق لقاى خدايند, بهتر است و آنان رستگارند.

در اين آيه , اراده وجه خداوند و اشتياق لقاى او از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

8. اولـهئك حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون ((58)) , آنان حزب خدايند, آگاه باشيد كه حزب خدا رستگارند.

در ايـن آيه , دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا ـ هر چند از خويشان نزديك باشند ـ از نـشـانـه هاى حزب اللّه شمرده شده و سپس يكى از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح را بودن در صف حزب اللّه معرفى كرده است .

9. ومن يوق شح نفسه فاولهئك هم المفلحون ((59)) , آنان كه از بخل نفس حفظ شده اند, رستگارند.

در اين آيه , خوددارى از بخل از اسباب فلاح شمرده شده است .

10. فـاما من تاب وآمن وعمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين ((60)) , اما كسانى كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح كرده اند, از رستگارانند.

در اين آيه , توبه و ايمان و عمل صالح از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

11. واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((61)) , در برابر خدا تقوا پيشه كنيد, شايد رستگار شويد.

در اين آيه , تقوا از عوامل ثبوتى فلاح محسوب شده است .

12. يـا ايـهـا الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا اللّه لعلكم تفلحون ((62)) , اى كسانى كه ايمان آورده ايد, شكيبا باشيد و يكديگر را به صبر و مقاومت سفارش كنيد كه رستگار مى شويد.

در اين آيه , علاوه بر تقوا ـ كه قبلا هم مطرح شد ـ صبر و مصابره و مرابطه از اسباب و عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

صـبر به معناى حبس نفس بر چيزهايى است كه مقتضاى عقل و شرع است و عقل و شرع مقتضى حبس نفس از آنهايند ((63)) .

مصابره به معناى تصبر و تحمل سختى ها به طور دسته جمعى است .

يـعـنـى صـبر يكى بر صبر بقيه افراد افزوده مى شود و قوت و قدرت فزونى مى گيرد و خود صبر شدت مى يابد ((64)) .

مرابطه اعم از مصابره است , چرا كه مرابطه به معناى ايجاد ارتباط ميان نيروها و كارهاى افراد در تمام شوون زندگى دينى است ((65)) .

در جـامـعه تعاون و همكارى در تمام شوون زندگى ضرورت دارد و اين , موجب قدرت و شوكت جامعه مى شود, به خصوص اگر در فضايل اخلاقى باشد.

13. يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وابتغوا اليه الوسيلة وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون ((66)) , اى كسانى كـه ايـمـان آورده ايد, در پيشگاه خدا تقوا پيشه كنيد وبه سوى او وسيله بجوييد و در راهش جهاد كنيد, باشد كه رستگار شويد.

در ايـن آيه , علاوه بر تقوا و جهاد كه در برخى ديگر از آيات نيز مطرح است , توسل و جستن وسيله به سوى خداوند هم از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

14. انـما الخمروالميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون ((67)) , جز اين نيست كه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى گروبندى , پليديى از عمل شيطان است .

از آنها اجتناب كنيد, باشد كه رستگار شويد.

در اين آيه شريفه , برخى از مصاديق پليدى كه از عمل شيطان است , آورده شده , سپس بيان كرده كه اجتناب از پليدى از اسباب فلاح است .

15. فاذكروا آلا اللّه لعلكم تفلحون ((68)) , نعمت هاى خدا را ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد.

در ايـن آيه , پس از ذكر چند مورد از نعمت هاى الهى مانند نزول قرآن و خلافت روى زمين بعد از نوح و افزودن نعمت ها, توصيه كرده است كه بندگان مومن , به ياد نعمت هاى خدا باشند كه خود يكى ديگر از اسباب رستگارى است .

16. اذا لـقـيـتم فئة فاثبتوا واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون ((69)) , هنگامى كه گروهى ازدشمنان را ديدار مى كنيد, ثابت قدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد,باشد كه رستگار شويد.

در ايـن آيـه شـريـفـه , ثبات قدم و استوارى و پايمردى در راه جهاد با دشمنان دين و ذكر كثير از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

17. واعـبـدوا ربـكـم وافـعـلوا الخير لعلكم تفلحون ((70)) , پروردگارتان را پرستش كنيد و كار نيكو به جاى آوريد, باشد كه رستگار شويد.

در اين آيه , عبادت و نيكوكارى از عوامل ثبوتى فلاح شمرده شده است .

18. وتـوبـوا الـى اللّه جميعا ايه المومنون لعلكم تفلحون ((71)) , اى مومنان ! همگى بازگشت به سوى خدا كنيد, باشد كه رستگار شويد.

در اين آيه كه مربوط به تخلق مومنان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى است , بازگشت به سوى خـدا از عـوامل ثبوتى فلاح شمرده شده , هر چندكه قبلا هم به مساله توبه اشاره شده , ولى معلوم مـى شـودكـه قـرآن , تـخـلق مسلمانان در مسائل جنسى به اخلاق اسلامى را از مصاديق بارز و پر اهميت توبه و بازگشت به سوى خدا مى داند.

19. وابـتـغـوا من فضل اللّه واذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون ((72)) , [پس از برگزارى نماز جمعه , در روى زمـيـن پـراكـنـده شويد] و از فضل خدا طلب روزى كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد, باشد كه رستگار شويد.

قبلا هم ذكر كثير به همراه ثبات قدم در راه جهاد مطرح شد.

در اين جا هم ذكر كثير به همراه طلب روزى از فضل خدا مطرح شده است و اين خود اهميت ذكر كثير را به همراه تمام كارهاى مهم دينى افاده مى كند.

اكنون با توجه به آياتى كه در خصوص فلاح ذكر شد, مى توان امور موثر در فلاح را برشمرد: 1. ايمان , 2. سنگينى و ارزشمند بودن عمل , 3. پيروى نور قرآن , 4. جهاد, 5. توسل , 6. تسليم بودن در برابر خدا و رسول , 7. اراده وجه اللّه و طالب لقا اللّه بودن , 8. از حزب خدا بودن , 9. خوددارى از بخل , 10. توبه , 11. صبر و مصابره و مرابطه , 12. اجتناب از رجس , 13. ثبات قدم , 14. عبادت , 15. فعل خير, 16. تقوا, 17. طلب روزى از فضل خداوند, 18. ذكر كثير, 19. عمل صالح وب .

* * * در ايـن جـا مـقـدمـه كتاب را ـ كه قدرى هم طولانى شد ـ به پايان مى بريم , بدان اميد كه تـوانسته باشيم از رهگذر اين اثر و ديگر آثار تربيتى به همين قلم , خدمتى هر چند ناچيز به اسلام و مسلمانان عاشق تعليم و تربيت اسلامى كرده باشيم .

شهريور ماه 1376. احمد بهشتى .

1ـ بار گران مسئوليت .

پيش گفتار.

آنـهـايـى كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم , با كودكان و جوانان اصلى ارتباط دارند و براى اصلاح رفتار و تعيين خط سير اصلى زندگى آنان كوشش مى كنند, يعنى پدر, مادر, معلم و گردانندگان جـرايـد, دسـتگاه هاى فرستنده , سينماها وب همواره بايد دونكته اصلى را در نظر داشته باشند و با رعايت آن , وظيفه خود را به شايستگى انجام دهند.

مسئوليت اجتماعى .

نـخـست اين كه همه افراد به منزله چرخ ها و ابزارهاى ماشين اجتماع هستند كه جامعه را به سمت جـلـو و بـه سوى تكامل و تمدن سوق مى دهند,همين طورى كه در يك واحد صنعتى , اگر يكى از چـرخ هـا و ابـزارهـا و مـهـره هـا از كار بيفتد يا كار خود را به صورت ناقص انجام دهد, كار دستگاه نيزناقص يا متوقف خواهدشد, در واحد خانواده نيز از كار افتادن و يا قصور افراد, بزرگ ترين لطمه را به پيشرفت و تكامل اجتماع وارد مى سازد و اين مساله اى است كه بسيار اهميت دارد.

اگر بخواهيم اين مساله را در سطح محدودترى بررسى كنيم , بايد ملت هايى را كه در يك مملكت زندگى مى كنند مقياس قراردهيم .

در ايـن صورت هرفردى موظف است كه به ملت و مملكت خود, صميمانه و بى دريغ خدمت كند و اسـباب پيشرفت و سربلندى ملت و مملكت خودرا فراهم سازد,لكن بهتراست مساله را در سطحى وسيع تر و درمقياس خانواده بشرى مورد مطالعه قراردهيم .

در ايـن صـورت , هـرفـرد و هرملتى خود را عضو يك خانواده بزرگ سه ميليارد نفرى مى داند كه هدفى جز ترقى و تعالى , نبايد داشته باشد و درچنين شرايطى , كليه ملل جهان , نه تنها بايد مزاحم پـيـشـرفـت و تـرقـى ايـن واحـد بـزرگ نـبـاشـد بـلـكـه بايد از راه تعاون و همزيستى مسالمت آميز,كوشش ترقى خواهانه خود را به ثبوت رسانند.

مـتاسفانه در عصر ما به نام تمدن و پيشرفت , بزرگترين لطمه ها, به حيثيت انسانى وارد مى شود, آنـهـايـى كـه بـا فـرستادن سه انسان به حوزه جاذبه ماه ,جهانى را غرق در اعجاب و حيرت واز اين پـيـروزى بـزرگ احـسـاس غـرور و افـتـخـار مـى كـنـنـد, در صـحـنـه هاى جنگ , پديدآورنده وحـشـتـنـاك ترين خونخوارى وسبعيت هستند! اگر باور نداريد حوادث خاورميانه و خاور دور را مطالعه كنيد.

بدون اين كه اهميت موضوع را انكاركنيم , خاطرنشان مى كنيم كه به گردش درآمدن سه انسان در اطراف ماه , در برابر عظمت اين جهان بزرگ ,چندان كارمهمى نيست .

در منظومه شمسى ما ـبه قول يك منجم هلندى ـچهل بيليون ستاره وجوددارد كه تنها نامگذارى آنـهاـ در صورتى كه هركدام يك ثانيه وقت لازم داشته باشد ـ1700سال طول مى كشد! چه كوتاه فكر اسـت فـضـانـوردى كـه مـى خـواهـد در ايـن مـسـافـرت كـوتـاه و مـحـدود فـضـايـى , خـدارا بنگرد,درحالى كه ديدار خدا با چشم سرامكان ندارد, بلكه با چشم عقل ممكن است .

و باز ملاحظه مى كنيم كه به نام خدمت به تمدن و مملكت چه لطمه ها و زيان هايى به ملت ما وارد كـردنـد: دسـتـه اى بـودنـد كـه عـالـمـا و عـامدا, يا اشتباها به تخدير اعصاب مردم به يژه جوانان مى پرداختند.

كنسرت هاى عمومى ,فيلم هاى سينمايى و تلويزيونى , انواع و اقسام موسيقى ها,مواد افيونى و الكلى صرف نظر از اين كه به اقتصاد مملكت لطمه زد وانرژى ها را خنثى ساخت , سلامت روحى و جسمى افراد را در معرض خطر قرارمى داد.

مراكزى را به يادآوريد كه در تهران در دوران ستم شاهى به نام كاخ جوانان به وجود آمده بود.

روزى كـه ايـن مراكز تاسيس مى شد, تصورمى شد كه راستى به منزله جلوگيرى از سرگردانى و افـسـارگـسـيـختگى نسل جوان , يعنى كودكان ديروز وبه وجودآمدن تفريحات سالم و درنهايت تشويق آنها به مطالعه و شركت در كنفرانس هاى مفيد و آموزنده وببه وجودآمده است , ولى ناگهان ايـن مـراكزدر مسيرى ديگر افتاد و كاخ جوانان ,مركز اجراى كنسرتها و سرگرمى هاى زيان بخش شد.

نـتـيـجـه ايـن طرز رفتار, اين شد كه دختران مملكت ما در حضور يك خواننده بيگانه سينه ها را گشودند و از او تقاضا كردند كه با روژ روى سينه هاى آنها را به عنوان يادبود امضاكند و يا بلوزهاى خـود را در حـالـى كـه بـه اوج هيجان رسيده بودند, به سوى او به وسط صحنه پرتاب كنند و او نيز باهيجانى شديدتر كراوات خود را به سوى آنها پرتاب كند! هر انسان وطن دوستى وقتى مى شنود كه ايـن كراوات , طورى پاره پاره شده بود كه قطعات بزرگ آن از يك سكه دو ريالى بزرگتر نبود و هر قطعه اى ميان دختران به پانصد تومان خريدو فروش مى شد, دچار شديدترين تاثرمى شود.

تازه اينها غير از جيغ و فريادهايى است كه دختران با شنيدن صداى خواننده مذكور, سرمى دادند! كـسـانى بودند كه براى زيارت جمال بى مثال يول براينر شبى تا صبح در اطراف هتل هيلتون بيدار ماندند و بدين وسيله بيشترين عواطف ننگين و آلوده خود را ابراز داشتند! مستمعان دلداده حميرا ـخواننده معروف عرب ـبراى حظ بيشتر پيش از شركت در كنسرت , حشيش مصرف مى كردند و در لـحـظـات طوفانى استماع نواهاى دل انگيز وى , دستمال در دهان خود مى كردند تا بى اختيار جـيـغ نكشند!يكى از اين خودباختگان هم وصيت كرده بود كه در وقت مرگش به جاى كفن ,او را در نـوارهـايـى كـه صـوت حميرا در آن ضبط شده است بپيچند! مردمى كه در چنين محيطهاى مسخ كننده و آلوده اى بارآيند, هرگز نمى توانندداراى زندگى سالم باشند.

در نـظـر چـنـين مردمى , اخلاق پسنديده و عواطف پاك انسانى و مفاهيم مقدسى چون عدالت , شرافتمندى , عفت , وفادارى , همت , جوانمردى ,فداكارى وب الفاظى توخالى بيش نيستند.

كسانى كه عمدا يا اشتباها افراد را به اين صحنه ها مى كشاندند و آنها را از داشتن يك زندگى سالم , بـازمـى داشـتـنـد, در درجـه اول به ملت خود و درجه دوم به جامعه بشرى خيانت مى كردند و در حـقـيـقت , انسانيت را از مسير اصلى خود منحرف يا لااقل پيشرفت و سير آن را كند يا متوقف مى كردند.

طـبـقه اى كه داراى چنين زندگى ناسالم باشند, به انگل هايى مى مانندكه جامعه را با وجود خود رنـج مـى دهـند و به قول دكتر كارل : امروزه با وجودشكست ايدئولوژى ها و آشوب جهانى , عقل و احساسات به ترقى خود ادامه مى دهد.

بلاشك بشريت , جمع بى شمارى از ضعفا و ناقص عقلان و ابلهان اخلاقى و ديوانگان و جنايتكاران و معلولان را به دنبال مى كشد ((73)) .

ولـى شك نيست كه در چنين محيطهايى ناسالم و آشفته , ترقى عقل و احساسات , بسيار به كندى صـورت مـى گـيرد و بشريت با به دنبال كشيدن اين همه ضعيف , ناقص عقل , ابله اخلاقى , ديوانه , جنايتكار و معلول , به خودى خود از پا در مى آيد و فلج مى شود.

قـرآن كـريـم ـكـه سعادت بشر را در داشتن يك زندگى سالم و برانداختن انگل هاى اجتماعى و تـقـويـت روحـى و جـسـمى انسان مى داند و با برنامه هاى جاودانى خويش زمينه را براى ساختن اجتماع سالم و پيشرو فراهم مى سازد ـدرباره آن طبقه اى كه مزاحم ترقى و رشد انسانيت هستند و سـررشـتـه مـفـاسد را به دست دارند و مايلند كه در جامعه , زشتى ها و انحراف هاى اخلاقى رواج داشـته باشد تا خود بهره بردارى هاى بلهوسانه شخصى بنمايند,چنين مى گويد:انالذين يحبون ان تـشـيـع الـفـاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم , كسانى كه دوست دارند در ميان مردم باايمان , زشتى ها شايع شود,براى آنها عذابى دردناك است ((74)) .

مربى وظيفه شناس كسى است كه خود را مديون اجتماع بداند و توجه داشته باشد كه اگر درست بـه وظـيفه تربيتى خود عمل كند و نونهالانى را كه تحت تربيت او هستند, از نظر عقل و عواطف , درسـت بـپـرورانـد و آنـهـا را از يـك زنـدگـى سالم برخودار گرداند, در حقيقت همچون يك مـهـنـدس متخصص ـكه ابزارها و چرخ هاى يك واحد صنعتى را براى حركت صحيح آن , تعمير و اصلاح مى كندـ توانسته است واحد بزرگ يا كوچك اجتماع بشرى را در راه حركت صحيح و ترقى و پيشرفت , يارى و مدد نمايد و براى اين واحد بزرگ ياكوچك انگل و طفيلى و عناصر مخل و سدراه ترقى بارنياورد.

ايـن خـدمـت بـه يـقين بالاتر از خدمت يك پزشك يا مهندس و غيره است , چه اگر ما انسان سالم نداشته باشيم , هيچ يك از صنايع و علوم براى ما مفيدنخواهدبود.

بـررسـى اجمالى و مطالعه سطحى زندگانى پاره اى از ملت ها نشان مى دهد كه زندگى فردى و اجتماعى آنان با شكست هاى بسيار روبه روشده است .

بـه قـول دكـتـر آلـكسيس كارل : نشانه اين شكست ها واضح است : الكليسم عمومى , سستى بنيان خانواده , وفور زن هاى مطلقه و منحرف , فراوانى كودكان بى تربيت و معيوب , حسد و تشتت كامل در قـلـب هـر گـروه اجـتـماعى , در خانواده و كارگاه , و دفتر و كارخانه و شهر و حتى دانشگاه وبيمارستان و موسسات خيريه , و نفاق و ناتوانى در مشاركت براى يك امر اجتماعى .

ايـن نـشـانه ها معرف آشفتگى هاى عميقى در عقل و احساس و نماينده بدى پرورش فعاليت هاى روانى است .

قسمت اعظم مردم دنيا فى الحال نمى توانند خطمشى عاقلانه اى در زندگى اختيار كنند ((75)) .

مسئوليت فردى .

نـكـتـه ديـگـرى كـه بـايد به طور كامل مورد توجه مربى و كليه عوامل تربيتى ومحيط اجتماعى قرارگيرد, مساله سرنوشت كودكان و جوانان است .

بايد توجه داشت كه نمى توان تعيين سرنوشت آنان را به دست قضا وقدر سپرد.

بسيارى از پدران و مادران , اين طور فكر مى كنند كه خوشبختى يا بدبختى طفل ,در آينده مربوط به سرنوشت اوست .

اگـر سرنوشت طفل ,خوشبختى است , هيچ قدرتى نمى تواند سرنوشت او را تغيير داده , از سعادت مـحرومش گرداند و بالعكس اگر سرنوشت طفل بدبختى و شقاوت است , كسى نمى تواند اورا از مسير بدبختى به مسير خوشبختى بكشاند.

راسـتـى اگـر چـنين است پس كوشش هاى پى گير پيامبران و همه مصلحان اخلاقى و اجتماعى براى اصلاح و سعادتمند ساختن افراد و اجتماعات ,بيهوده بوده است ,در حالى كه چنين نيست .

دنياى ما دنياى تلاش و كوشش است .

هرچه بخواهيم شدنى است .

بزرگان گفته اند:خواستن توانستن است به هرچه نرسيديم براى اين است كه نخواسته ايم .

اگـر مـى بـينيم نوباوگان اجتماع آن طور كه بايد و شايد بار نمى آيند و احيانا پشت پا به مقدسات مـى زنـند و يا گرفتار انحرافاتى هستند, براى اين است كه نخواسته ايم آنها را صحيح تربيت كنيم , بلكه آنها را به دست قضا و قدر! سپرده ايم , چه اگر مى خواستيم , بهتر از اين تربيت مى كرديم .

نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را ــــــ برون كن ز سر, باد خيره سرى را.

تـو چـون خـود كـنـى اخـتـر خـويـش را بد ــــــ مدار از فلك , چشم نيك اخترى را ((76)) خونسردى و ملايمت .

آنـهـايـى كه با كودكان تماس مستقيم دارند, براى رسيدن به هدف خود چاره اى جز خونسردى و حفظ آرامش ندارند.

اگر آرامش و خونسردى خود را از كف دهند, احيانا كودك را به لجبازى و طغيان مى كشانند.

تـوسل به خشونت , براى هيچ مقامى زيبنده نيست : زمامداران و رهبران دينى و مربيان اخلاقى و فرماندهان و مديران كارخانه ها وموسسات و دواير,هيچ كدام از اين قاعده مستثنا نيستند.

در عـيـن حـال بـراى آنهايى كه عهده دار وظيفه حساس تربيت شده اند, اهميت اين قاعده خيلى بيشتر است .

قرآن كريم اهميت اين موضوع را به پيشواى اسلام گوشزد مى كند و او را به خونسردى و ملايمت و مـهـربـانـى بـه مـردم فراخوانده مى فرمايد:فبمارحمة مناللّه لنت لهم ولو كنت فظا غليظالقلب لانـفـضـوا مـن حـولـك , بـه واسـطه رحمتى از جانب خداوند با آنان مدارا كردى و اگر خشن و درشت خوبودى , از اطراف تو پراكنده مى شدند ((77)) .

از اين جهت است كه مى بينيم بزرگ ترين مربى و معلم انسانيت ـحضرت محمدر ـ حتى جسارت ها و ستمگرى هاى مردم را به خود ناديده مى گيردو همه را مورد عفو و اغماض قرار مى دهد.

عـربـى بـاديه نشين به منظور دريافت كمك به مدينه آمده بود و به سبب اين كه پيامبر موفق نشد آن طورى كه بايد و شايد رفع احتياجش كند, زبان به جسارت و بى ادبى گشود.

پيشواى اسلام مردم را از تعرض به او بازداشت و او را به مهمانى دعوت كرد.

اووقـتـى كـه زنـدگـى سـاده و بـى پـيـرايه پيامبر خدا را ديد, از گفتار خود نادم شد و زبان به عذرخواهى گشود.

پيغمبر اكرمر از او خواست كه در مسجد, در حضور جمعيت مسلمين معذرت خود را تكرار كند تا مسلمانان , كينه او را در دل نگيرند.

روز بعد, اعرابى در مسجد زبان به عذرخواهى گشود و اصحاب پيامبر تبسم كردند, آنگاه پيشواى عـالـيـقدر اسلام فرمود:مثل من و اين گونه افراد,مثل همان مردى است كه شترش رميده بود و فرار مى كرد.

مردم به خيال اين كه به صاحب شتر كمك بدهند, فرياد كردند و به دنبال شتر دويدند.

آن شتر بيشتر رم كرد و فرارى تر شد.

صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت : خواهش مى كنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد.

من خودم بهتر مى دانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم .

همين كه مردم را از تعقيب بازداشت , رفت و يك مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بيرون آمد, بدون اين كه نعره اى بزند و فريادى بكشدو بدود, تدريجا در حالى كه علف را نشان مى داد جلو آمد و بعد با كمال سهولت , مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد.

اگـر ديـروز من شما را آزاد گذاشته بودم ,حتما اين اعرابى به دست شما كشته شده بودـو در چه حـال بدى كشته شده بود, در حال كفر وبت پرستى !ـولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملايمت , او را رام كردم ((78)) .

با وظايف حساس خود آشنا شويم .

مـوسـيـه ((79)) , دبير دانشسراى پسران در شهر اتوى فرانسه , در كتاب چگونه روح هاى محكم و زنـده بـسـازيـم مـى نـويـسـد: اشخاصى كه كارشان پرورش كودكان و جوانان است , بيش از تمام اسـتـعـدادهـا و قـواى شـاگردان خود, با عقل و شعور آنان سرو كار دارند و مقصد مستقيم آنان پـرورش و بـى نـيـازكردن روح و قوه عاقله است و اگر منظور عالى ترى دارند, يعنى مى خواهند انـسـان شـرافـتـمند و مرد كامل تربيت كنند, باز هم به دستيارى عقل وروح ,رگ حساس آنها را مـى جـويـنـد و اراده شـان را تحت تاثير قرارمى دهند, بنابراين شناسايى واضح و دقيقى از شرايط اخلاقى و تربيت عقلى و روحى خوب , وظيفه اهم والزم هر مربى و آموزگار است .

مـا نـظرها و افكار خود را راجع به يك موضوع ,تحت مداقه و تجربه آقايان مى گذاريم و آن مساله ايـن اسـت : چـطـور بـراى پرورش كودكان و جوانانى كه در دست ما هستند, آن زندگى روحى و فكرى را خلق كنيم كه بتوان آن را اخلاقا خوب و صحيح دانست ((80)) .

ايـن هـمان مساله اى است كه ما در اين كتاب , دنبال و كوشش مى كنيم كه مربيان و كليه عوامل مـوثـر اجـتماعى را متوجه وظيفه حساس و مسئووليت سنگين خود سازيم , بلكه بايد خاطرنشان كـنـيـم كه هدف عمده و اصلى پرورش , همان پرورش انسان شرافتمند و كامل و به تعبير علماى آموزش وپرورش بسط شخصيت است .

براى رسيدن به چنين هدف مقدسى بايد كودك را از غذاى جسمى و روحى سالم برخوردار سازيم .

بـهداشت جسمى او را به طور كامل رعايت كنيم تا با روح و جسم سالم بارآيد و بتواند قدرت كامل براى به كارانداختن دقت و قواى ديگر خود داشته باشد.

به قول همان نويسنده : دقت كه يكى از نمونه هاى فكرى است , به اوضاع و احوال خارجى و مزاجى بستگى دارد ((81)) .

اوضـاع و احـوال خـارجـى , يعنى امورى كه حواس را تحريك مى كند, از قبيل هياهوى بى مقدمه , تغيير ناگهانى نور, پيدايش بى سابقه اشكال نامانوس ,بوهاى تندى كه به مشام مى رسد و بسيارى از حوادث ديگر كه باعث تفرقه حواس مى شود و انسان را از آموزش و پرورش كامل باز مى دارد.

در محيط مطالعه و محيط تحصيل كودك , بايد آرامش كامل برقرارباشد.

در عين حال براى داشتن روحى سالم , اوضاع و احوال مزاجى نيز بسيار موثر است .

كـودكـى كـه از ضعف عمومى يا كمبود غذا و ويتامين هاى لازم و يا دردهاى عضوى و موضعى يا ضعف شنوايى و بينايى رنج مى برد, نمى تواند به طوركافى , پيشرفت كند.

اصلاح اين عيوب , از وظايفى است كه كار مربى را كاملا آسان مى كند.

به قول موسيه :دقت در تحت سه ركن اساسى بدن , يعنى خون و عضلات و اعصاب قرار مى گيرد, علاوه بر اينها نظم و آهنگ دم زدن نيز درآن تاثيرشديد دارد ((82)) .

هرگاه كودك داراى خونى پاك و سالم باشد, بدون ترديد داراى دقت و فهمى عميق تر است .

مابسلى ((83)) معتقد است :گردش خون در دماغ (مغز) هنگامى كه اين عضو مشغول است ,بسيار زيادتر از حال سكون و آرامش است ((84)) .

كم خونى و كمى اكسيژن مورد لزوم براى تنفس و هواى كثيف , باعث ضعف فهم و دقت مى شود و در چنين مواردى مربى نبايد تصور كند كه عقل ,بيكاره و منحرف شده است .

يـكـى از روان شناسان , به نام ريبو اثبات كرده است كه : دقت هميشه بر روى ماهيچه ها و به وسيله ماهيچه ها عمل مى كند و نوع عمل آنها اساسا به شكل توقف و سكون مى باشد ((85)) .

بـه نـظـر وى بـرخـى از جـنبش هاى عضلانى ظاهرا مهمل , از قبيل تكان دادن سر و دست و پا, يا بـازيـهـاى غـيـر ارادى بـا قلم وخطكش وب يا راه رفتن سريع كه بدون دخالت اراده بر سرعت آن افزوده مى شود, وسيله توليد قوايى هستند كه مورد استفاده اعمال فكرى قرارمى گيرند.

اينها زمينه را براى فعاليت فكرى آماده مى سازند.

جـنـبـش هايى هم هستند كه براى تمركز دادن دقت بر روى موضوع معينى به كار مى روند, مثل جنبش صورت و بدن وب, بنابراين براى تقويت وسلامت عضلات , كودك را بايد به ورزشهاى مفيد و متنوع واداركرد.

در مـورد وضـع عـصبى نيز دو موضوع بايد مورد توجه باشد: يكى تحريك بيش از اندازه و ديگرى انحطاط يا فرسودگى عصبى است .

كودكى كه دچار ترس يا غضب يا يكى ديگر از عواطف حاد و مزاحم شده باشد, نمى تواند قوه دقت و فهم خود را به اندازه كافى به كار اندازد.

بايد آن قدر صبر كرد تا به حال عادى بازگردد.

هـمچنين كودكى كه دچار فرسودگى عصبى شده است و در نتيجه خود را غير قابل براى تجمع حـواس نـشـان مـى دهد و دچار برخى تخيلات نارواگرديده است , بايد از كار فكرى ممنوع و به طبيب مراجعه داده شود تا سلامت خود را باز يابد.

انـسـان در موقع دقت سعى مى كند از تعداد تنفس هاى خود بكاهد, در حقيقت , دقت كامل وقتى صورت مى گيرد كه دم زدن تعطيل شود.

پـس سالم نبودن ريه ها و مجارى تنفسى و يك ابتلاى ساده پليپ ممكن است كودكى را تا سرحد كودنى تنزل دهد, در حالى كه واقعا داراى هوشى سرشار است .

رعايت همه اين نكات , براى تامين سعادت كودك , بر مربيان لازم است .

اجـتماع بايد كليه وسايل را براى شكوفا شدن استعدادهاى كودكان فراهم سازد و تمام موانع را از سر راه آنها بردارد.

در اين صورت بارگران مسئوليت به مقصد مى رسد.

كـوشـش مـا در ايـن كتاب اين است كه با شرح و تفصيل بيشترى , جامعه را متوجه اين مسئوليت گردانيم و در اين راه از خداوند بزرگ يارى مى طلبيم .

2 ـ نفوذهاى اجتماعى .

وجـه امـتـياز هر فردى را بايد در منش و شخصيت او و به عبارت ديگر, در واكنشهايى كه در برابر پديده هاى مختلف از خود نشان مى دهد, جستجوكرد.

در روان شـنـاسـى , شـعـبه اى به وجود آمده است كه به نام كاراكترلوژى ((86)) يا خصلت شناسى خوانده مى شود.

اين علم در عين اين كه ناقدان سرسختى دارد, طرفداران پرو پا قرصى نيز دارد.

بديهى است كه اين علم ,سعى مى كند كه افراد را آن چنان كه هستند, بشناسد و اسرار درونى آنها را كشف كند.

يقينا شناسايى دقيق افراد و حتى خويشتن ,فوايد ارزنده اى را در بر دارد.

شـخصى كه خود را بشناسد خيلى بهتر و سريع تر از افرادى كه خود رانشناخته اند, مى تواند در راه ترقى و تكامل , گام بردارد و نيازمندى هاى خودرامرتفع سازد.

جـمله تاريخى خود را بشناس ! در تعليمات سقراط حكيم , همچنان باقى مانده است و از نظر آيين مقدس اسلام خودشناسى مقدمه خداشناسى وخداشناسى وسيله يك زندگى آرام و خوش و دور از نگرانى و اضطراب است .

كاراكترلوژى در آموزش و پرورش , راهنماى خوبى است .

متصديان آموزش و پرورش مى توانند در پرتو اين علم در راه ايجاد دگرگونى مطلوب در افرادى كـه تـحت تربيت هستند گام هاى موثرى بردارند وآنها را به شاهراه سعادت هدايت نمايند, زيرا تا خـصـوصـيـات جـسـمـى و روانـى افـراد شـنـاخـتـه نـشـود و واكنش هاى مختلفى كه در برابر پـديـده هـاى مختلف , از خود نشان مى دهند كشف نشود, آموزش و پرورش آنها به نحو مطلوب و مترقى , امكان پذير نخواهدبود.

عـيـب عـمده كار كسانى كه وظيفه خطير آموزش و پرورش را به عهده گرفته اند, اين است كه مـانند يك فرمانده مستبد همواره با جمله بكن و نكن !قدرت خود را به رخ افرادى كه تحت تربيت آنـهـا هـستند مى كشند و بدون اين كه به شخصيت و خصايل ذاتى و اكتسابى آنها احترام كنند, از آنهامى خواهند كه دستورها و تكاليف را بدون چون وچرا انجام دهند, به همين جهت مى بينيم كه هـمواره شكافى عميق ميان اين دو طبقه ـكه بايد بيش از همه طبقات به يكديگر نزديك بوده و با يكديگر تفاهم داشته باشند ـوجود دارد و نتيجه مطلوب نيز كمتر گرفته مى شود.

براى رفع اين عيب بزرگ است كه كاراكترلوژى در خدمت آموزش و پرورش درآمده است : محيط خانه يا محيط خصايل ارثى , محيط مدرسه يامحيط اكتسابات , محيط اجتماع يا محيط به كار بستن اكـتـسـابـات سـه عـامـل مـهـم تشكيل شخصيت و منش افراد هستند و بر روى خصلت انسانى تاثيربه سزايى مى گذارند.

بـه كار بستن اكتسابات , در عين حال جنبه آموزندگى دارد, يعنى در اين حالت , اكتسابات انسان در نـهاد آدمى رسوخ مى كند و افقهاى تازه اى به روى انسان گشوده مى شود و انسان از خويشتن , مى آموزد.

از نـظـر آمـوزش و پرورش , توصيه مى شود كه انسان همواره تعادل ميان اكتسابات و به كار بستن آنها را حفظ كند, يعنى هم دنبال دانش هاى نو برود وهم آنچه را ياد گرفته است , به كار ببندد.

اگـر صرفا به كار ببندد و اكتساب و آموزش در كار نباشد, تعادل از دست مى رود و ارزش مطالب آموختنى گذشته نيز كم مى شود.

پـيـامـبر اسلام , سفارش مى كند كه از گهواره تا گور دانش بجوييد و كرارا در كلمات پيشوايان اسلام آمده است كه علم بدون عمل , ارزشى ندارد.

خلاصه , عوامل مذكور در حقيقت , سرنوشت انسان را تعيين و مسير زندگى او را رسم مى كنند و بـراى شـناسايى منش و شخصيت افراد و آموزش وپرورش صحيح آنان , ناگزيريم اين عوامل را به طور كامل , مورد توجه و دقت قرار دهيم .

عوامل ديگر.

مـطـلـبى كه ما را نسبت به نوآموزان , نگران مى كند اين است كه , آنها گاهى رو به فساد و تباهى مى روند و دستخوش انحراف مى گردند, بااين كه مدرسه و محيط تشكل خصايل ارثى يعنى خانه , چنين اقتضايى را ندارند.

اين جاست كه ما بايد به سراغ عوامل ديگر برويم و متوجه باشيم كه نفوذ آنها هم شايد دست كمى از عوامل سه گانه مذكور نداشته باشد.

اين عوامل خيلى آسان , بدون توجه مربيان كار خود را مى كنند و مسير زندگى اطفال و جوانان را درست بر خلاف مسيرى كه خانه و مدرسه رسم كرده اند, ترسيم مى كنند.

از همين جا فرق عمده مردم عصر ما با مردم عصرهاى گذشته روشن مى شود.

ايـن كه مى بينيم مردم گذشته كمتر از مقتضيات خانوادگى و تربيتى منحرف مى شدند و مردم امروز, خيلى زياد منحرف مى شوند, علت آن را بايد درارمغان هاى تمدن قرن طلايى جستجوكرد.

انسان از آغاز كودكى با يك سلسله داستان هاى راست يا دروغ سر و كار دارد.

ايـن داسـتـان ها را يا از زبان اين و آن , يا از راديو, تلويزيون و فيلمهاى سينما يا از كتاب ها, جرايد و مجلات فرا مى گيرد.

قـهرمانان داستان هاى شورانگيز, به خصوص اگر در آن داستان ها جنبه هاى هنرى به خوبى به كار رفـته و از ذوقى لطيف و سرشار الهام گرفته باشد,فوق العاده در نظر انسان اهميت پيدا مى كند و انسان مى كوشد تمام خصوصيات زندگى خود را با وضع آنها منطبق سازد.

كمتر كسى پيدا مى شود كه داراى استقامت باشد و تحت تاثير قرار نگيرد.

در هـر اجـتـمـاعـى افـراد زبـده و بـرجسته , مورد توجه قرار مى گيرند و توجه سايرين را به خود جـلـب مـى كنند, طبق اصول روان شناسى رفتار اين قبيل افراد, در روحيه ديگران اثر مى گذارد, ايـنـها نيز به نوبه خود قهرمانانى هستند كه درتعيين مسير زندگى توده مردم نقش مهمى بازى مى كنند.

بـدون تـرديـد, ايـنها اگر واجد صفات عالى و كمالات انسانى باشند, به خوبى مى توانند جامعه را به سوى كمال رهبرى كنند و پيشوايان معنوى و روحانى براى جامعه خويش باشند, ولى بايد به حال جـامـعـه اى تـاسـف خـورد كه افراد سرشناس و معروف آن و به عبارت ديگر, قهرمانان آن جامعه فاقدكمالات انسانى بوده و عناصرى كثيف و آلوده باشند ((87)) .

پيامبر عالى قدر اسلامر با توجه به جنبه هاى روحى انسان ها فرمود: مردم به دين زمامداران خويش هستند.

روان شناسان مى گويند: قهرمان جويى از خصوصيات سنين تكليف و شباب است .

همچنين شركت در دسته هاى اجتماعى باشگاه ها, دوره ها, انجمن هاى سرى وغيره , در اين دوره خيلى رايج است .

اكـنـون بـه تناسب نيازمندى هاى هر طبقه از جامعه , نشريات مخصوصى به وجود آمده است : براى كـودكـان , كـتـاب هـا و مـجـلات مـخـصوصى منتشرمى شود, جوانان هم به نوبه خود كتاب ها و مجلاتى دارند,بانوان نيز از اين رهگذر, بى بهره نمانده اند.

حوادث جالب توجه و اخبار وحشتناك و تكان دهنده اى كه احيانا با زرق وبرق و عكس و تفصيلات در اختيار مردم گذارده مى شود!چيزى نيستند كه بتوان از نظر دور داشت .

مسائل جنسى و جناياتى كه در حوزه امور جنسى رخ مى دهد و به وسيله جرايد و مجلات غربى با آب و تاب در دسترس عموم قرارمى گيرد,بدون ترديد تاثير به سزايى در زندگى انسان دارد.

انتشار اين قبيل مطالب , بشر را در ورطه سقوط قرارداده است .

برخى هنوز ترديد دارند كه آيا اين قبيل مطالب را بايد با وضوح و روشنى براى كودكان بيان كرد, يا به طور كلى آنها را در عالم بى خبرى نگاه داشت .

شايد بهترين راه اين باشد: به جاى اين كه اين قبيل مطالب با آب و تاب نقل شود, نقل آنها به اجمال بـرگـزارگـردد و در عوض , عواقب شوم و ندامت هاو بدبختى هايى كه به دنبال دارد, با وضوح و تفصيل نقل شود, تا درس عبرت شود و جنبه آموزشى و پرورشى پيدا كند.

در مورد جنايات ديگر نيز همين رويه دنبال شود.

هماهنگى كليه عوامل .

بـراى ايـن كـه آمـوزش و پـرورش بـه نـحـو مطلوبى صورت گيرد و نتيجه خوب بدهد, بايد تمام دستگاه هايى كه روى خصلت و شخصيت افراد اثرمى گذارند, به دقت كنترل شوند و با يك برنامه وسـيـع و هـمـه جـانبه , ميان آنها هماهنگى كامل برقرارگردد, تا خانه , مدرسه , راديو, تلويزيون , سينما,كتاب , مجله , روزنامه و سرانجام افراد سرشناس و قهرمان جامعه , يك ايدآل به افراد بدهند و آنها را درراه صلاح و خوشبختى رهنمون گردند.

فـيـلـم هـاى سـينما و كتب و مجلات و روزنامه ها ـبه ويژه آنها كه به نام كودكان يا جوانان منتشر مـى شـونـد ـبايد جنبه تجارت و بازرگانى به خود نگيرند وگردانندگان آنها با انواع دسيسه ها و مـخـالـفـت با دين , وجدان ,اخلاق و مقررات اجتماعى , در صدد بالا بردن تيراژ و جلب مشتريانى بيشتر نباشند وهمواره هدف مقدس اصلاح جامعه را بر تمام منافع شخصى مقدم دارند.

بـرنـامـه هـاى راديـو و تلويزيون بايد بيش از هر چيز, مورد توجه واقع شوند و زير نظر متخصصان آمـوزش و پـرورش قرار گيرند, تا نتيجه مطلوب از كارآنها گرفته شود و به جاى اين كه به عنوان بـهترين وسيله ارشاد و هدايت و تعليم و تربيت صحيح و مترقى از آنها استفاده شود, احيانا وسيله اغوا وسوق دادن نوباوگان اجتماع به سوى فساد و بى بندوبارى نباشند.

در مـورد داستان ها, مخصوصادقت بيشترى لازم است , زيرا اصولا داستان ها براى كودكان و حتى بزرگسالان , تاثير تربيتى فراوانى دارند, از اين روبايد قهرمانان داستان ها, مظاهر كامل انسانيت و نمونه هايى از صميميت و صفا و فداكارى و پاك طينتى و ديندارى باشند.

امروزديگر تنها با اصلاح برنامه مدارس و محيط خانه , نمى توان منتظر بود كه در جامعه ـن طورى كه بايد و شايد ـافرادى شايسته تربيت شوند و درنتيجه منظور مربيان تامين شود.

روسـو معتقد بود كه بايد اشخاص را به طور منفرد به دست معلم تربيت كرد و حتى او را از محيط خـانه جدا نمود تا تحت تاثير هيچ عاملى غير ازمربى خود واقع نشود, در كتاب اميل مى نويسد:هر چيز كه از دست خداوند يا خالق طبيعت بيرون مى آيد, خوب است , فقط دست هاى بشر آن رافاسد و خراب مى كند.

((88)) ولى شك نيست كه اين عقيده نمى تواند جامه عمل به خود بپوشد.

خـواه ناخواه , افراد جامعه از دوران كودكى تا دوران جوانى و پيرى , تحت تاثير عوامل مذكور قرار خواهندگرفت و در شخصيت آنها اثر خواهدگذاشت .

بـديـن تـرتـيب تنها راه علاج تمام نگرانى هايى كه اكنون متفكران را به خود مشغول ساخته است , كنترل تمام دستگاه ها و برقراركردن هماهنگى كامل ميان آنهاست .

3 ـ هماهنگى نيروها.

از آموزش و پرورش چه مى خواهيم ؟.

ب از خانه اى غريو شادى برخاست , دوستان و خويشاوندان به فراخور حال خويش , هديه هايى تقديم كـردنـد, تـبـريك گفتند و در مراسم جشن ,شركت جستند, زيرا نخستين كودك خانواده پس از روزها و ماه ها انتظار, قدم به عرصه زندگى گذاشته بود.

آرى آقـا و بـانو, سرانجام پدر و مادر شدند و به دنبال آن ,وظايف خطيرى در زندگى پيدا كردند, وظـايـفـى كـه بـه سـرنـوشـت , سـعـادت و شـخـصـيت يك انسان بستگى دارد, انسانى ناتوان و نيازمندبه پرستار مهربان و فداكار, ولى دوست داشتنى , نور چشمى و جگر گوشه اى با يك سلسله استعدادهاى مختلف به دنيا آمده , به زندگى پدر و مادر رونقى تازه و صفا و گرمى بخشيده است و ساعتها والدين خود را سرگرم و مشغول مى سازد.

از هـمـين جا طرح آينده يك كودك ريخته مى شود, آموزش و پرورش او آغاز مى گردد, تجربه ها مـى انـدوزد, تـجـربـه هـايـى بـسيار ساده و سطحى ,يادمى گيرد كه پستان مادر را بمكد,هنگام گرسنگى با ناله و گريه ,توجه مادر را به خويش جلب كند, از ديدن قيافه هاى آشنا لبخند بزند,از ديدن قيافه هاى ناآشنا گريه كند, كم كم صدا و قيافه مادر را تشخيص دهد و.

سال هاى اول زندگى سپرى مى شود.  

/ 11