قواعد حقوقى و اخلاقى در روابط افراد خانواده - رابطه اخلاق با علوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رابطه اخلاق با علوم - نسخه متنی

داود الهامی، عنایت الله شریفی، محمد عابد جابری، ناصر قربان نیا؛ مترجم: مسیحا مهرآیین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قواعد حقوقى و اخلاقى در روابط افراد خانواده

داود الهامى

برخلاف آنچه بعضيها تصور كرده اند، خانواده تنها يك سازمان حقوقى نيست و قانون توانائى ايجادنظم را در آن ندارد. خانواده سازمانى است مخلوط از قواعد حقوقى و اخلاقى كه نمى توان آن دو را از هم جدا ساخت. در اين اختلاط نيز غلبه با اخلاق است.زيرا نه تنها بيشتر قوانين راجع به آن ضمانت اجراى موثر ندارد، بلكه آنچه هست از اخلاق مذهبى و اجتماعى ناشى شده و در مقررات دولتى نفوذ كرده است (1) .

در تنظيم روابط زن و شوهر اخلاق بيش از حقوق حكومت مى كند. در اين رابطه سخن ازعواطف انسانى و عشق و صميميت و وفادارى است و حقوق براى حكومت كردن بر آنهاناتوان است. به زور اجرائيه نه مرد را مى توان به حسن معاشرت با زن واداشت، نه زن را به اطاعت از شوهر و وفادارى به او مجبور كرد. بر اين اتحاد معنوى تنهااخلاق مى تواند حكومت كند و حقوق ناگزير است به جاى اتكاء به قدرت دولت، دست نيازبه سوى اخلاق دراز كند (2) .

قرآن مجيد هدف از مزاوجت زن و شوهر را سكون و آرامش تعيين كرده است و فرموده:

(و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه...) (3) .

«از جمله آيات الهى اين است كه از جنس خود شما همسرانى براى شما آفريد تا دركنار آنها آرامش بيابيد».

و از آنجا كه ادامه اين پيوند در ميان همسران خصوصا. و در ميان همه انسانهاعموما، نياز به يك جاذبه و كشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى كند:

«و در ميان شما مودت و رحمت برقرار ساخته است ».

به راستى وجود همسران با اين ويژگيها براى انسانها كه مايه آرامش زندگى آنهاست، يكى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود. اين آرامش از اينجا ناشى مى شود كه اين دو جنس مكمل يكديگر و مايه شكوفائى و نشاط و پرورش يكديگر مى باشند به طورى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است و طبيعى است كه ميان يك موجود و مكمل وجود اوچنين جاذبه نيرومندى وجود داشته است.

و در آيه ديگر مى فرمايد: (هن لباس لكم و انتم لباس لهن) (4) .

«زنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباس هستيد».

مراد اين است كه زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصال ناپسند يكديگر مى شوند و همچنان كه لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجى حفظ مى كند، زن و مرد هم حافظ يكديگر در مقابل حوادث خارجى هستند و عفاف يكديگررا محفوظ مى دارند و بايد مايه آرامش يكديگر باشند.

بنابراين فلسفه نكاح در مرحله اول، توليد نسل است. لكن ازدواج تنها مبتنى براين فلسفه نيست چه حتى اگر زن يا مرد يا هر دو عقيم باشند، باز استقرار علاقه زوجيت موجب حفظ عفاف و تشكيل خانوده وايجاد همفكرى و مصاحبت تواند بود.

به تعبير استاد شهيد «مطهرى »: «قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به يكديگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه اى كه به اشياء دارند. علاقه اى كه انسان به اشياء دارد از خودخواهى او ناشى مى شود، يعنى انسان اشياء را براى خودمى خواهد به چشم ابزار به آنها نگاه مى كند، مى خواهد آنها را فداى خود و آسايش خود كند، اما علاقه زوجيت به اين شكل است كه هر يك از آنها سعادت و آسايش ديگرى را مى خواهد، از گذشت و فداكارى درباره ديگرى لذت مى برد» (5) .

دانشمند سويسى «مارسل بوازار» درباره «برابرى و حقوق زن » مى نويسد:

«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتى «تقريبابرابر» رفتار مى كند. عموما هدف مشخص شريعت اسلام، حمايت است.شريعت تعريفهاى دقيقى از حقوق زن به دست مى دهد و به تضمين آن توجه فراوان مبذول مى دارد، قرآن كريم و سنن نبوى دستور مى دهد كه با زوجه با عدالت و مهربانى و حسن نيت رفتارشود، بدين ترتيب از ازدواج مفهومى اخلاقى تر را اراده مى كنند و سرانجام با اعطاى بعضى مزاياى حقوقى به اعتلاى مقام زن مسلمان مى پردازد بنابر حديث نبوى حقوق زن «مقدس » است و ذاتا مشتمل است بر برابرى در مقابل قانون، مالكيت شخصى خصوصى وحق وراثت » (6) .

در ميان هر ملت، خانواده نماينده و مظهر اخلاق عمومى است. احساسات پاك انسانى و درندگيهاى حيوانى، هر دو در اين كانون به اوج خود مى رسند. آنچه در خا نواده بايد به وجود آيد، عشق و مهربانى و حسن نيت است، و هيچ نيروئى جز اخلاق و ايمان نمى تواند بر اين عواطف حكومت كند. الزام مرد به تامين معاش خانواده و تربيت فرزندان و تكليف زن و فرزندان نسبت به خوشروئى بامرد و اطاعت او، از قواعداخلاقى است كه حقوق به عاريت گرفته. اخلاق حكم مى كند كه زن پس از فوت شوهر، به احترام يادگارهاى او، مدتى عده نگه دارد. و به مرد فرمان مى دهد كه در اداره خانواده با زن همكارى كند و اين كانون را بيهوده ترك نگويد (7) .

غرض، محيط خانواده كانون احساسات و عواطف است و طبعا مقياسى كه در اين محيطبايد به كار رود، با مقياس ساير محيطها متفاوت است، يعنى همانگونه كه در«دادگاههاى جنائى » نمى توان با مقياس محبت و عاطفه كار كرد، در محيط خانواده نيز نمى توان تنها با مقياس خشك قانون و مقررات بى روح گام برداشت، در اينجا بايدحتى الامكان اختلافات را از طريق اخلاقى و عاطفى حل كرد و لذا قرآن مجيد دستورمى دهد كه (و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما) (8) .

«اگر ترس از پيدايش شقاق و اختلاف بسيار بين زن و شوهر داشته باشيد، يك داوراز جانب خانواده شوهر و يك داور از جانب خانواده زن معين كنيد، تا به اختلاف رسيدگى كند، اگر زن و شوهر يا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند ميان آنان سازگارى و توفيق برقرار مى سازد».

در محاكم قضاى طرفين دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هرگونه اسرارى كه دارند،فاش سازند. مسلم است كه اگر زن و مرد در برابر افراد بيگانه اسرار زناشوئى رافاش سازند، احساسات يكديگر را آنچنان جريحه دار مى كنند كه اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه باز گردند، ديگر از آن صميميت و محبت سابق خبرى نخواهد بود وهمانند دو فرد بيگانه مى شوند كه به حكم اجبار بايد وظائفى را انجام دهند. ولى در محكمه صلح فاميلى يا اينگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمى شود و يا اگربشود چون در برابر آشنايان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.

بيشتر فقها نظر حكمين را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف ميان دو همسر،لازم الاجراء دانسته اند و حتى معتقدند اگر حكمين شرائطى بر زن يا شوهر بكنند،اخلاقا لازم الاجراء است اما در مورد جدائى، حكم آنها به تنهاى نافذ نيست (9) .

سرپرستى در نظام خانواده در قرآن مجيد مى خوانيم كه : (الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله...) (10) .

«مردان به جهت فضيلت طبيعى كه نوعا دارند، و به واسطه آن كه نفقه و هزينه زندگانى زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. يعنى حق سلطه و وظيفه حمايت دارند. شايسته زنانى هستند كه مطيع بوده و در غياب شوهر حافظ عفت خود و مال شوهران خويش باشند كه حفظ آنها را خداوند خواسته است...».

از اين آيه شريفه چند حكم استفاده مى شود:

الف ) رياست خانواده با مردان است و اين حق براى مردان از جهت نوعى فضيلت جسمانى و روانى و همچنين از جهت وجوب تكليف انفاق لازم گرديده است. در ذيل اين آيه، احاديث زيادى وارد شده است كه به موجب آنها زنان بايد نسبت به شوهران خودفرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هيچ عملى جز افعال واجب نمى توانند انجام دهند.

ب ) براى زنان شايسته، دو صفت مذكور است: يكى اطاعت كامل كه از آن به «فتوت » كه به معنى خضوع و نهايت فروتنى است، تعبير شده و ديگر حفظ غيب درحديثى از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است كه :

«ما استفاد امرء مسلم بعد الاسلام فائده اعظم من امراه مسلمه تسره اذا نظراليها و تطيعه اذا امرها و تحفظه فى نفسها و ماله اذا غاب عنها» (11) .

«براى مرد مسلمانى پس از افتخار تدين به دين اسلام، هيچ فائده اى بزرگتر ازفائده زن مسلمان نيست كه هرگاه به او نظر افكند با نگريستن در روى او وبامعاشرت وى خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نمايد و چون از او دورباشد نفس و عفت خود و مال شوهرش را حفظ كند».

ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و بايد مناسب با وسع خود هزينه زندگى او رابپردازد.

د ) بنابر مطالب مندرج در آيه شريفه و حديث شريف، زن طبعا در مرد، جوياى حمايت و قدرت نمائى و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف وحفظ مال مى خواهد. اگر هر يك از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنيان خانواده محكم و استوار مى ماند و اگر هركدام بعضى از اين هدفها را ملحوظ ندارد،صلح و صفا از خانواده رخت بر مى بندد و هر دو ناراضى مى شوند و نفرت و گريز، جاى سازش و حسن معاشرت را مى گيرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن برمرد، موجب نافرمانى فرزندان نسبت به پدر و مادر مى شود افراد خانواده كه ضعف پدررا در سلطه حس كنند، مادر را صالح براى فرماندهى نمى شناسند و د رنتيجه طغيان مى كنند و عليه مصالح خويش و منافع خانواده قيام مى نمايند يا كانون خانواده راترك مى گويند. به همين دليل در روايات، از زن سليطه يعنى مسلط بر مرد بسيارنكوهش شده است (12) .

در مواردى كه حقوق دستورهاى كلى مى دهد مثلا به موجب مواد 1103 و 1104 قانون مدنى، زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگرند و بايد در تشييد مبانى خانواده و تربيت اولاد خود همكارى كنند و يا بر طبق ماده 1177 «طفل بايد مطيع ابوين خودبوده و در هر سنى كه باشد بايد به آنها احترام كند» مصاديق آن نوعى الزام اخلاقى است.

ولى آيا تكليف زن را در پرستارى از شوهر بيمارش، يا الزام مرد را در رساندن فرزندانش به مدرسه، مى توان تنها الزام حقوقى دانست؟ بدون شك انجام اين كارهالازمه حسن معاشرت و همكارى صميميانه زن و شوهر در تربيت اولاد است، اما براى الزام به هر يك از آنها نمى توان در دادگاه اقامه دعوى كرد. همچنين اگر طفلى پاس احترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خوددارى كرد، چگونه حقوق مى تواند اجراى آن را تضمين كند؟ و برفرض كه از لحاظ نظرى بتوان از قواى عمومى در چنين مواردى يارى خواست، آيا عملا نيز قدرت دولت مى تواند روابط بين زن و شوهر يا پدر و فرزندرا به طور شايسته منظم كند؟

پس در اينگونه امور، جنبه اخلاقى بر آثار حقوقى آنها غلبه دارد. پس در خانواده نمى توان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بين قواعد آن دو را به دقت ترسيم كرد (13) .

1- فلسفه حقوق، ج 1، ص 417.

2- فلسفه حقوق، ج 1، ص 417، دكتر كاتوزيان.

3- سوره روم، آيه 21.

4- سوره بقره: 187.

5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.

6- انساندوستى در اسلام، ص 81 و 82.

7- فلسفه حقوق، ج 1، ص 418.

8- سوره نساء: 34.

9- تفسير نمونه، ج 3، ص 376.

10- سوره نساء: 34.

11- با كمى تفاوت، كنزالعمال، ج 16، ص 272، ح 44410.

12- خزائلى، احكام قرآن، ص 65 و 66.

13- فلسفه حقوق، ج 1، ص 418 و 419.

/ 11