اخلاق وفقه (1):عناصر اخلاقى و عرفانى در فقه شيعه - رابطه اخلاق با علوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رابطه اخلاق با علوم - نسخه متنی

داود الهامی، عنایت الله شریفی، محمد عابد جابری، ناصر قربان نیا؛ مترجم: مسیحا مهرآیین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخلاق وفقه (1):عناصر اخلاقى و عرفانى در فقه شيعه

داود الهامى

اگرچه «فقه اصطلاحى » در چارچوب خاص خود محصور است و فقط درباره صحت و فساد اعمال مكلفين بحث مى كند و آنچه از آداب وشرايط و احكام كه متعلق به ظاهر اعمال است وظيفه علم فقه است،ولى فقهاى شيعه نوعا خود را در چارچوب تنگ آن محصور نكرده وعناصر اخلاقى و عرفانى و اعتقادى را نيز به فقه افزوده اند و آن را از جمود و تحجر خارج ساخته و بدان رونق و شكفتگى خاصى بخشيده اند و به همين جهت شيعه را از گرايش به عرفان كاذب وصوفيگرى باز داشته اند.

فقهاى شيعه با مطرح كردن شرط بودن «نيت » در صحت اعمال عبادى، فقه را از بحث ظاهر به باطن كشانده اند و «نيت » راامرى اختيارى و متعلق تكليف دانسته اند. و گفته اند: نماز و هرعبادت ديگر را بايد به قصد قربت يعنى براى اطاعت از فرمان خداانجام داد و لازم نيست «نيت » را به زبان آورد و يا در اول هرعبادت از قلب بگذراند، همين اندازه از اول تا آخر بداند كه اين عمل را براى خدا انجام مى دهد، كافى است. فى المثل «نيت » بايدتا آخر نماز ادامه داشته باشد و اگر طورى غافل شود كه نداند چه مى كند، نمازش باطل است. هركس براى «ريا» يعنى نشان دادن به مردم نماز يا عبادت ديگرى را انجام دهد، علاوه بر اين كه عبادتش باطل است، گناه كبيره نيز انجام داده است و اگر خدا و مردم هردو را در نظر بگيرد، باز عملش باطل و شرك به خداست و گناه كبيره است. اگر قسمتى از نماز را به قصد ريا انجام دهد نمازباطل است. خواه قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره، يا مستحب مانندقنوت. اگر اصل نماز را براى خدا بخواند ولى به قصد ريا آن رادر مسجد يا در اول وقت يا با جماعت بجا آورد، باز هم گفته اندنمازش باطل است (1) . فقها نوعا فصلى را به عنوان مقدمه به فضيلت نماز يوميه اختصاص داده اند و آيات و رواياتى در اين باره نقل كرده اند و گفته اند: نماز رابطه انسان با خداست و مايه صفاى روح و پاكى دل و پيدايش روح تقوى و تربيت انسان و پرهيز از گناهان است.

خداوند در قرآن مى فرمايد:(...ان الصلاه تنهى عن الفحشاء والمنكر...) (2) «نماز انسان را از كارهاى زشت و ناشايست بازمى دارد» .

نماز مهمترين عبادات است. پيامبر اكرم(ص)فرمود: «نماز ستون دين است كه اگر قبول درگاه خداوند شود، عبادتهاى ديگر هم قبول مى شود و اگر قبول نگردد اعمال ديگر نيز قبول نخواهد شد» .

و نيز طبق روايات كسى كه نمازهاى يوميه را انجام دهد، ازگناهان پاك مى شود همانگونه كه اگر شبانه روز پنج مرتبه در نهرآبى شستشو كند اثرى از آلودگى در بدنش باقى نمى ماند. به همين جهت در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى و وصايا و سفارشهاى پيامبراكرم(ص)و ائمه هدى(عليهم السلام)از مهمترين كارهائى كه روى آن تاكيد شده همين نماز است و لذا ترك نماز از بزرگترين گناهان كبيره محسوب مى شود.

البته بايد دانست كسى كه نماز مى خواند ولى به آن اهميت نمى دهد، مانند كسى است كه نماز نمى خواند. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:(ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون) «واى برنمازگزارانى كه از ياد خدا غفلت مى كنند» .

در حديث آمده است: روزى پيامبر اكرم(ص)مردى را در مسجد مشغول نماز ديد كه ركوع و سجود را به طور كامل انجام نمى دهد، فرمود:

اگر اين مرد از دنيا برود در حالى كه نمازش اين گونه باشد، به دين من از دنيا نخواهد رفت. (3)

توصيه كرده اند: سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواندو به آن زياد اهميت بدهد و از تند خواندن نماز كه ممكن است مايه خرابى نماز گردد، جدا بپرهيزد.

شارع مقدس اسلام به قدرى به نماز اهميت داده كه در هر حال حتى در حال احتضار نماز را برايشان واجب كرده است و اگر نتواند حمدو سوره و ذكرهاى نماز را به زبان بياورد، بايد از قلب بگذراندو اگر در نماز از ايستادن عاجز شود، بايد نشسته بخواند و اگراز نشستن هم عاجز باشد، بايد نماز را خوابيده بخواند. غرض نمازدر هيچ حالى برداشته نمى شود و در حال جنگ و ترس از دشمن يااضطرار و ناچارى كه نمى تواند رو به قبله نماز بخواند، توجه به قبله ساقط مى شود و به هر حال كه هست، بايد نماز را انجام دهد.

گفته اند: روح نماز «حضور قلب » است و آن عبارت است از فارغ ساختن دل از غير كارى كه او مشغول است كه نماز باشد تا اين كه بداند كه چه مى كند و چه مى گويد و فكر او به جايى ديگر نرود وتوجه به نماز خود داشته باشد و سزاوار است نمازگزار از آنچه مايه پراكندگى حواس مى شود بپرهيزد، معانى كلمات نماز را بفهمدو در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع اخلاص نماز را انجام دهد و بداند با چه كسى سخن مى گويد و خود رادر مقابل عظمت و بزرگى خداوند بسيار كوچك احساس كند در حالات معصومين(عليهم السلام)آمده است. به هنگام نماز آنچنان غرق يادخدا مى شدند كه از خود بى خبر مى گشتند تا آنجا كه پيكان تيرى درپاى اميرالمومنين على(ع)مانده بود درحال نماز بيرون آوردند وآن حضرت متوجه نشد. (4)

شرط صحت و شرط قبولى

فقهاى شيعه بين صحت عمل و قبولى آن فرق گذاشته اند و گفته اندعملى كه واجد شرايط صحت باشد، آن عمل صحيح است و اسقاط تكليف مى كند ولى ممكن است همان عمل واجد شرايط قبولى نباشد، و مقبول درگاه احاديث قرار نگيرد و لذا هر مكلف موظف است علاوه بر فراهم آوردن شرايط صحت عمل، شرايط قبولى آن را هم فراهم آورد تا اين كه عمل صحيحش مورد قبول قرار بگيرد و لذا براى قبولى هر عملى شرايطى ذكر كرده اند مثلا گفته اند: براى قبولى نماز و كمال وفضيلت آن علاوه بر شرائط واجب بايد امور زير را نيز مراعات كند:

قبل از نماز از گناهان خود توبه و استغفار نمايد از خوردن مال حرام و آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و زكات و هرگناه ديگربپرهيزد. از حرص، حسد، و تكبر و ساير صفات ناپسند و زشت بركنارباشد مسلم است كه منشا همه بديها اين صفات رذيله است و اگرنمازگزار خود را از صفات بركنار كند، مسلما از همه زشتيها وبديها بركنار خواهد بود. و اگر بعضى از مردم با اين كه نمازمى خوانند، مرتكب كارهاى زشت و ناپسند مى شوند، علتش اين است به دستورهاى لازم نماز رفتار نمى كنند در نتيجه نمازشان قبول حق نمى شود و از ثمرات عالى آن استفاده نمى كند.

همچنين سزاوار است كارهائى كه ارزش نماز و حضور قلب را كم مى كند انجام ندهد مثلا در حال خواب آلودگى، و خوددارى از بول، ودر ميان سرو صداها و در برابر مناظرى كه جلب توجه مى كند به نماز نايستد و كارهائى كه ثواب نماز را زياد مى كند انجام دهد.

از اميرالمومنين على(ع)روايت شده است كه فرمود: «خوشا به حال كسى كه دل و عبادت خود را براى خدا خالص سازد و به آنچه دوچشم او مى بيند مشغول نگردد و به آنچه گوش او مى شنود ياد خدا رافراموش نكند و به آنچه خداوند به ديگرى عطا فرموده است، تنگدل نگردد». (5)

امام باقر(ع)فرمود: «نمازهاى بنده گاهى نصف آن بالا مى رود وگاهى ثلث آن، و گاهى ربع آن، و گاهى همه آن. و بالا نمى رود مگرآنچه دل او رو به آن آورد و امر به نماز نافله شد تا نقصانى كه به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد، تمام كند». (6)

به حضرت امام سجاد(ع)عرض كردند كه: «شما چرا هر وقت وضومى سازيد رنگ مبارك شما زرد مى شود؟ فرمود: آيا نمى دانيد كه درخدمت كه مى ايستم؟». (7)

ابو حمزه ثمالى مى گويد كه: آن حضرت را ديدم كه نماز مى خواندپس عباى مبارك آن حضرت از دوشش افتاد و آن را درست نكرد تا ازنماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض كردم فرمود: آيا مى دانى كه در خدمت كه بودم؟ به درستى كه نماز بنده به درجه قبول نمى رسدمگر به قدرى كه دل او متوجه باشد». (8)

مرحوم ملا احمد نراقى صاحب «معراج السعاده » مى گويد: آنچه ازاخبار مذكور مستفاد مى شود كه: «نماز بدون حضور قلب قبول نيست » مراد از «قبول » حصول ثواب كامل آخرت و قرب حضرت رب العزه است، پس منافاتى نيست ميان آنچه مذكور شد و ميان آنچه فقها مى گويند كه: نماز، صحيح است اگرچه خالى از حضور قلب باشدو معنى صحيح آن است كه تكليف خود را بجا آورده و عقاب تارك نماز از او ساقط شده و اگرچه مرتبه قرب و ثواب از براى اونباشد». (9)

و برخى از فقها كه گرايش عرفانى داشته اند جداگانه درباره اسرار نماز و روزه كتابها نوشته اند (10) . و علاقمندان را به ابعادمعنوى و اسرار و آداب باطنى نماز و ساير عبادات آشنا ساخته اند.

در نظر آنها نمازى معراج مومن است كه از سر ذوق، حضور قلب وخشوع و تسليم باشد و روزه اى به صفت «مقرب » موصوف است كه پيوسته با ذكر بارى و مجاهدت با نفس و شفقت بر خلق و تطهير دل از بيگانه و جوارح از محرمات همراه باشد

مسائل اخلاقى در مكاسب محرمه

البته فقهاء به تناسب مسائل فقهى به بعضى از مسائل اخلاقى نيزاشاره كرده اند و بعضا درباره آنها به تفصيل سخن گفته اند.

فى المثل مرحوم شيخ انصارى در مكاسب محرمه از پاره اى از مسائل اخلاقى نيز به روش فقهى بحث كرده است و يكى از نويسندگان مبحث آفات زبان را از مكاسب محرمه ترجمه كرده و آن را به نام «اخلاق اسلامى » ناميده است او: 1 - غيبت; 2 - دروغ; 3 - سخن چينى; 4 -دشنام گوئى;5-اشعار عاشقانه يا تشبيب; 6 - مدح نالايق; 7 نوحه باطل; 8 - هجو مومن; 9-فحش را از آفات زبان شمرده است. وى درباره «غيبت » مانند علماى اخلاق به تفصيل بحث كرده و شش فصل بدين ترتيب به آن اختصاص داده است:

1 - فصل اول: بحثهاى مقدماتى، آيات و روايات، بحثى در باره گناه كبيره يا صغيره بودن غيبت.

فصل دوم: غيبت چيست؟ تعريف غيبت نزد ارباب لغت، معنى غيبت درروايات.

فصل سوم: كفاره غيبت.

فصل چهارم: مستثنيات غيبت.

فصل پنجم: استماع غيبت.

فصل ششم: حقوق مسلمانان.

درباره «دروغ » در دو مقام بحث كرده: مقام اول آيا دروغ گناه كبيره است؟ خلف وعده. دروغ در مقام شوخى مبالغه و توريه.

مقام دوم: مجوزات دروغ. مجوز اول دروغ در هنگام ضرورت. دليل اول: قرآن ; دليل دوم: سنت. دليل سوم: اجماع. دليل چهارم: عقل.

آيا توريه در هنگام ضرورت با وجود قدرت واجب است يا نه؟ سوگنددروغين و سپس درباره ساير آفات زبان با تفصيل كمترى بحث كرده است. (11)

سرايت دادن مسائل اخلاقى به فقه

از اينها معلوم مى شود فقهاى شيعه چندان خود را مقيد به «فقه اصطلاحى »با معناى تنگ آن ندانسته اند و هركجا لازم ديده اندبه طور گذرا به بعضى از مسائل اخلاقى نيز اشاره كرده اند به خصوص آنهائى كه در علوم جامع بوده اند و علاوه بر فقه به رشته هاى سايرعلوم نيز تسلط داشته اند و اين نوع فقها سعى كرده اند مسائل اخلاقى و معنوى و عرفانى را به «فقه » سرايت دهند. نقش چند تن از بزرگان فقها و متكلمين از اين لحاظ حائز اهميت است:

1 - سيد بن طاووس(589 - 664ه)

ابن طاووس با آن كه در علم فقه درياى مواجى بود و به دقايق آن علم آگاه بود ولى در آن رشته جز يك كتاب تاليف نكرد و دراوائل اجازات خويش آورده است كه: من در علم فقه بر تاليف كتاب «غياث الورى » كه در بيان قضاء صلات از اموات است، اختصارنمودم و هرگز در پى تقرير سئوال و جواب و مسائل آن علم نگرديدم زيرا در مسائل فقهى به قدرى اختلاف آراء زياد است كه تحقيق صواب از خطا و تميز حق از باطل در نهايت اشكال است، لاجرم صلاح دنيا وآخرت خود را در آن ديدم كه از فتوى در احكام شرعى خوددارى نمايم و خود را از خطر اين آيه شريفه كه خطاب به رسول اكرم(ص)است، حفظ كنم: «لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين » «يعنى اگر پيغمبر(ص)بعضى سخنان بر ما به دروغ نسبت دهد، دست راست او را گرفته قطع كنيم » .

اينك خود را در پناه لطف و عنايت الهى از هر خطر در امان مى دانم و اگر در فقه تاليفى مى كردم هرگز خويشتن را از آن خطردر امان نمى دانستم زيرا احتمال داشت كه در بيان فتاوا راه خطاپيموده باشم در نتيجه مسلمانان به غير ما انزل الله عمل كرده باشند بدين وسيله نقصى در ورع من پديد آيد، پس در اين صورت دررديف كسانى قرار مى گرفتم كه نسبت دروغ و باطل به خداى جل شانه داده باشند. (12)

سيد ابن طاووس به سبب پارسائى و پرهيز از فتوا در «فقه »چيزى ننوشت و ليكن كتابهاى بسيارى در ادعيه و عبادات و تهذيب نفس و ديگر آداب و وظائف دينى تاليف كرد. او در زهد و عبادت وتقوا و رياضت مقام بلندى داشت چنانكه شيعه و سنى بالاتفاق درباره او گفته اند كه وى ازهد و اورع اهل زمان و اتقى و اعبدمردم روزگار خود بود و در كلمات بزرگان به «قدوه العارفين » و«مصباح المتهجدين » موصوف است.

علامه حلى مى گويد: رضى الدين على مستجاب الدعوه بود و كرامات بسيار از آن سيد بزرگوار به ظهور پيوست، من بعضى از اين كرامات را از پدر خويش و پاره اى را از ديگران استماع نمودم. (13)

در آن روزگارى كه تصوف به خاطر مهجور افتادن فقه آخرت درميان فقهاى اهل سنت و اقبال آنها به فقه دنيا رونق بيشترى يافته بود و اقطاب صوفيه با ادعاهاى عجيب و غريب صوفيانه خودتوجه مسلمانان را به خود جلب كرده بودند، سيد ابن طاووس آن فقيه توانا با ارائه بعد معنوى و عرفانى و اخلاقى تعاليم تشيع توجه شيعيان را به مكتب اهل بيت(عليهم السلام)جلب نمود و آنان را از گرايش به تصوف باز داشت.

2 - محمد بن مكى جزينى عاملى(شهيداول)مقتول به سال 786همحمد بن مكى كه فقها او را «شهيد اول » لقب داده اند، دامنه اطلاعاتش آنچنان وسيع بود كه در دمشق حوزه درس داشت و مرجع مذاهب پنجگانه فقهى بود (14) .

رشته هايى كه شهيد در آنها تبحر داشت، آنقدر متنوع بود كه حتى شامل علم سحر نيز مى شد چنانكه گفته اند: وى جادوى يك مدعى پيغمبرى را در جبل عامل باطل كرد. (15) با اين درجه وسعت اطلاعات،قهرى است با تصوف نيز آشنا بوده است به او ابياتى منسوب است كه وى در آن به صوفى نمايان خشك مقدس صاحب سبحه و خرقه و تبرزين مى تازد و مى گويد:




  • ليس التصوف عكازا و مسبحه
    وان تروح و تغدو فى مرقعه
    و تظهر الزهد فى الدنيا و انت على
    الفقر سر و عنك النفس تحجبه
    فارفع حجابك تجلو ظلمه التلف..



  • كلا و لا الفقر رويا ذلك الشرف
    و تحتها موبقات الكبر والسرف
    عكوفها كعكوف الكلب والجيف
    فارفع حجابك تجلو ظلمه التلف..
    فارفع حجابك تجلو ظلمه التلف..



يعنى: «تصوف تبرزين و تسبيح نيست، هرگز، و نه فقر به خواب ديدن آن افتخار است. يا اين كه با لباس پينه زده اى راه بيفتى وبگردى، درحالى كه زيرش منجلابى از كبر و خودپسندى و افراط نهان كرده باشى، خود را در مورد مال دنيا زاهد بنمائى و در همان حال به آن چنان چسبيده باشى كه سگ به لاشه.

فقر رازى است كه نفس تو از تو پوشيده مى دارد، حجاب را بردارتا گمراهى و تباهيت را ببينى. ترك شهوت گوى و جان به دم بربندو از دايره حس به در آى و اشگ حسرت فرو ريز و چون آهنگ يادمحبوب كردى قرآن بخوان.. ». (16)

مرحوم شيخ حر عاملى اشعار بسيار لطيفى از وى نقل كرده است كه حكايت از روح لطيف و شور و هيجان معنوى او دارد از آن جمله:




  • عظمت مصيبه عبدك المسكين
    الاولياء تمتعوا بك فى الدجى
    فطردتنى عن قرع بابك دونهم
    اوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم
    ان لم يكن للعفو عندك موضع
    للمذنبين فاين حسن ظنونى



  • فى نوعه من مهر حورالعين
    بتهجد و تخشع و حنين
    اترى لعظم جرائمى سبقونى
    ام اذنبوا فعفوت عنهم دونى
    للمذنبين فاين حسن ظنونى
    للمذنبين فاين حسن ظنونى



«مصيبت بنده اى بى چاره ات در ميان هم نوعان خود بزرگ شده است.دوستانت در ظلمت شب با شب زنده دارى و ناله و زارى از تو كام برگرفتند و تنها مرا از درت راندى؟ آيا به خاطر سنگينى گناهانم آنان از من پيش افتادتند آيا آنان را بى گناه ديدى كه برايشان رحمت آوردى؟ يا اين كه آنان نيز گنهكار بودند و آمرزيدى و تنهابر من نبخشودى؟! اگر در پيشگاهت براى گنهكاران جاى عفو نيست،پس اين حسن من چه مى شود؟!» .

همه اينها شكل معينى از عرفان را كه شهيد اول در نظر داشته،مشخص مى سازد و تاثير عرفان و اخلاق را در او كه فقيهى از رتبه ابن بابويه و شيخ مفيد و سيد مرتضى بود، نشان مى دهد.

3- احمد بن محمد بن فهد اسدى(756 - 841ه)

معروف به «ابن فهد» از فقهاى بزرگ اماميه قرن نهم هجرى است. ابن فهد طبق گفته ارباب تراجم عارف مسلك و رياضتكش و اهل ذوق و حال بوده است و به توصيف شيخ يوسف نجرانى وى «فقيه فاضل، مجتهد زاهد و عابد، پرهيزگار پاكدامن و پارسا بود، جز آن كه گرايشى به روش صوفيه داشت حتى در بعضى كتبش صوفيانه سخن گفته است ». (17)

البته تصوفى كه به اين بزرگان نسبت داده مى شود غير از تصوف وصوفيگرى رسمى است، تصوف از نظر بزرگان شيعه به معنى بريدن ازخلق و پيوستن به خالق و زهد ورزيدن در دنيا و فانى شدن در محبت بارى تعالى است و اين بسيار ممدوح و ثمره اعتقاد و ايمان صحيح مى باشد و اين غير از آن است كه به صوفيه نسبت داده مى شود ازقبيل: اتحاد و حلول و وحدت وجود و موجود و سقوط تكليف و رقص وغنا و امثال اينها كه ناشى از بد اعتقادى آنهاست.

تاليفات او بهترين معرف مقامات علمى و عملى وى مى باشد مانند«آداب الداعى » ، و «عده الداعى و نجاح الساعى » كتاب «التحصين و صفات العارفين » و كتاب «اسرار الصلاه » و«ترجمه الصلاه » در بيان معانى اقوال و افعال نماز و كتابهاى ديگر. (18)

ابن فهد در كتابهاى خود به خصوص در كتاب «التحصين » به عناصر عرفانى و اخلاقى تشيع نيز توجه داشته و از روايات معصومين(عليهم السلام)مطالبى استفاده كرده است كه براى اهل ذوق و خواهان سير و سلوك خالص شرعى بسيار ارزشمند است.

ابن فهد در آن عصرى كه مرزهاى تشيع و تصوف به روى هم گشوده شده بود، تعصب به خرج نداده و به سخنان بعضى از صوفيان رسمى نيز -كه مفيد تشخيص داده- اشاره اى داشته است به اين معنى اواصول تصوف را مورد آزمايش قرار داده و هركدام موافق سنت و سيره پيشوايان دين بوده قبول كرده و انعطاف نشان داده است و باعناصر نامعقول و نامشروع تصوف به شدت برخورد كرده است.

به علاوه ابن فهد، قسمتهائى از كتاب زهد النبى ابن بابويه قمى را در كتاب خود آورده كه مربوط به فتن آخرالزمان و گمراه شدن مسلمانان است، گوئى ابن فهد جامعه معاصر خود را توصيف مى كند ودر زمانى كه حفظ جان و دين و فضائل اخلاقى مشكل مى نمايد، او درآن شرايط مسلمان واقعى را به عزلت فرا مى خواند. ابن فهد، دعارا از ضرورتهاى زندگى مى شمارد و دعا كننده را در طريق انتخاب دعاى مناسب و اصرار و مواظبت بر آن را (19) به منزله «مجاهد وحج كننده و عمره گزار و مريض » مى داند. (20)

وى براى تحقق حاجتهاى مختلف دعاهاى مناسب نقل كرده است براى تكميل بيان جنبه هاى معنوى شخصيت ابن فهد بجاست كه از اشعارزاهدانه وى نيز ياد كنيم از آن جمله اين قطعه شعر است:




  • يا من يرى ما فى الضمير و يسمع
    يا من يرجى للشدائد كلها
    يا من خزائن حكمه فى قول كن
    مالى سوى فقرى اليك وسيله
    ما لى سوى قرعى لبابك حيله
    و من الذى ادعو و اهتف باسمه
    حاشا لمجدك ان تقنط عاصيا
    الفضل اجزل و المواهب اوسع (21) .



  • انت المعد لكل ما يتوقع
    يا من اليه المشتكى و المفزع
    امنن فان الخير عندك اجمع
    بالافتقار اليك فقرى ادفع
    فلئن رددت فاى باب اقرع؟
    ان كان فضلك من فقيرك يمنع
    الفضل اجزل و المواهب اوسع (21) .
    الفضل اجزل و المواهب اوسع (21) .



اى بينا و شنواى رازهاى نهان، توئى كه برآورنده همه آرزوهائى. اى كه در همه سختيها اميدگاهى، اى كه همه به درگاهت مى نالند و شكوه مى كنند اى كه كلمه «كن » كليد همه خزائن تست بر من منت گذار زيرا تمام نيكوئيها نزد تو است جز فقر و نادارى وسيله اى به درگاه تو ندارم و با ابراز نياز در پيشگاه تو فقرم را چاره مى كنم. مرا تدبيرى جز كوبيدن در خانه تو نيست، اگربرانى به كدام در روى آورم؟! و اگر فضل تو مانع اين فقير شود،پس نام چه كسى را بخوانم و ترنم كنم؟ حاشا از بزرگواريت كه گنهكارى را نوميد سازى، فضل و انعام تو بزرگ تر و گسترده تر است (22) .

خلاصه ابن فهد، ظاهر و باطن شرع و فقه و اخلاق و عرفان را باهم داشت و شيعيان را از گرايشهاى احساساتى صوفيانه باز داشت ونمايانگر راه مستقيم تشيع اماميه گرديد و عرفانى مطابق با آئين صحيح و حنيف و قابل قبول اهل بيت براى شيعيان پديد آورد.

آرى فقهاى بزرگ شيعه و سالكان طريق فقه جعفرى به راستى راه دين را مى پيمودند و همچنانكه علم به احكام را بر خود فرض مى دانستند به فضائل اخلاقى، صبر، شكر، و رضا و زهد و قناعت وسخاء و حسن خلق و صدق و اخلاص اهميت مى دادند و فقه را براى سلوك اخلاقى و عرفانى لازم و ضرورى تلقى مى كردند ولى بعدها «فقه » وعلوم وابسته به آن چنان توسعه يافت كه جاى ديگر علوم را گرفت فقيه كمتر مجال يافت به مسائل اخلاقى و عرفانى و معنوى بپردازدبدين جهت از جاذبه فقه و فقاهت كاسته شد و اين حربه به دست ملحدان افتاد كه فقها را اهل دنيا و آلوده به ريا و خودنمائى ودو روئى معرفى كنند.

بر اهل فضل پوشيده نيست كه ما چقدر رواياتى داريم كه مى تواندمبانى احكام فقهى قرار گيرد، متاسفانه با بردن آنها به باب «اخلاق » و گفتن اين كه اينها اخلاقى است، فقه را از آنها محروم كردند و در اينها بايد تجديد نظر شود.

1) العروه الوثقى: ص 21، فصل فى النيه.

2) عنكبوت: 45.

3) العروه الوثقى: كتاب الصلاه.

4) محجه البيضاء: ج 1، ص 398.

5) كافى: ج 2، ص 16، ح 3.

6) من لا يحضره الفقيه: ج 1، ص 209.

7) بحارالانوار: ج 46، ص 78 ح 75.

8) بحارالانوار: ج 84، ص 237.

9) معراج السعاده، ص 850 - چاپ انتشارات هجرت.

10) مرحوم شيخ آقا بزرگ در الذريعه از 17 كتاب به نام(اسرارالصلاه) نام برده است(الذريعه: ج 2، ص 47 به بعد) .

11) اخلاق اسلامى، مبحث آفات زبان از مكاسب محرمه، شيخ اعظم انصارى تاليف حسين ميزاخانى، چاپ دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

12) فوائد الرضويه، ص 335 به نقل از محدث نورى، روضات الجنات، ج 4، ص 326.

13) ريحانه الادب: ج 8، ص 77.

14) روضات الجنات: ج 7، ص 4 - مجالس المومنين، ص 241.

15) روضات الجنات: ج 7، ص 17.

16) همان.

17) لولوه البحرين، ص 106.

18) كتابهاى ابن فهد بالغ بر 24 عنوان است، ريحانه الادب، ج 8،ص 146 - روضات الجنات، ج 1، ص 72.

19) مى گويد خداوند اصرار در سئوال را دوست دارد عده الداعى ص 111.

20) عده الداعى، ص 92.

21) عده الداعى، ص 20.

22) ترجمه از ذكاوتى، تشيع و تصوف، ص 284.

/ 11