ما به طورى كلى امورى داريم (صورتى) و امورى داريم (سيرتى) در ضمن امورى هم (ظاهر كننده) امور ديگرى است. مثلا انسان بايد توجه كند كه آيا واقعا از خدا مى ترسد؟ يعنى در باطنش (ترس از خدا) هست؟ نشانه اينكه كداميك از اين دو (ترس واقعى از خدا) يا (ترس ظاهرى و صورى از خدا) در انسان موجود است، بسيار واضح است.اگر در هنگامى كه در مسجد جمعيتى هست و شخص نمازش را سنگين و با وقار مى خواند، يا اينكه هنگامى كه در وضوخانه چند نفر وضو مى گيرند، شخص وضوى محتاطانه اى مى گيرد، ولى اگر كسى نباشد وضوى عادى و نماز معمولى مى خواند، اين شخص دروغ مى گويد و از خدا نمى ترسد. خدا همه جا هست، چطور شده در مقابل ديگران (جانماز آب مى كشد) در صورتى كه براى خودش (جانماز آب نمى كشد).يا اينكه كسى كه به سفر مى رود، اگر همراه چند نفر ديگر باشد، نماز شب مى خواند ولى اگر خودش تنها باشد، تا صبح مى خوابد، اين (نماز شب) دروغ است و اين شخص خودش را فريب مى دهد و همان (يخادعون الله) در اينجا صادق است. چون خدا فريب نمى خورد و اين شخص، خودش را مى فريبد.