نمونه اى از عجايب خلقت - اهمیت تقوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهمیت تقوی - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمونه اى از عجايب خلقت

مسئله خونريزى

يكى از عجايبى كه در علوم پزشكى به آن برخورد كرده اند، مسئله خونريزى است. البته در علوم پزشكى، ميليونها مسئله عجيب پيدا مى شود از جمله همين مسئله خونريزى است. در هنگام خونريزى، اولين چيزى كه اتفاق مى افتد اين است كه بدن، احساس تشنگى مى كند تا جبران كمبود آب بدن را بنمايد.

اين قضيه را هركسى مى تواند تجربه كند، به محض آنكه كمى خون از بدن كسى رفت، تمام اعضاى بدن فرياد مى زنند آب... آب... و شخص، متوجه نمى شود كه علت احساس تشنگى چيست؟ همچنين بدن فورا زرد مى شود يعنى قلب، تمام خونهاى بدن را جمع مى كند تا بتواند به كار خود ادامه دهد. چون اگر قلب از كار بيفتد، بدن مى ميرد ولى زرد شدن دست، صورت، پا و يا سرد شدن آنها، ضررى براى بدن ندارد.

اين موضوع را چه كسى غير از خدا، ايجاد كرده است؟ موضوعى كه پزشكان در آن حيران مانده اند. در كبد (جگر سياه كه در زير ششها قرار دارد)، در حدود دو هزار دستگاه وجود دارد (البته قبل از اين، تصور مى شد كه پانصد ماشين است ولى بعدها معلوم شد، دو هزار تاست)، كه دانشمندان محاسبه كرده اند كه اگر بخواهند نظير آن را با دستگاههاى معمولى ايجاد كنند، پنجاه كيلومتر در پنجاه كيلومتر مساحت لازم دارد. يعنى بايد در تمام اين مساحت، دستگاه نصب شود تا بتواند كار كبد را انجام دهد، و اين كبد با اين ساختمان پيچيده به سرعت دست اندركار ساختن خون مى شود.

حالا هركدام از اين كارها، به دستور چه كسى انجام مى گيرد؟ احساس تشنگى، ضربان سريع قلب و جمع آورى خون، ساخته شدن خون توسط كبد، به دستور چه كسى انجام مى شوند؟ اين مسائل، يكى دوتا و صدتا يا هزارتا نيست، ميليونها از اين چنين حوادثى در بدن اتفاق مى افتد. چه كسى اينها را ايجاد مى كند؟ درست است كه برق در سيم جريان دارد ولى چه كسى و چه مهندسى آن را ايجاد كرده است.

اين شعر مشهور كه: (وفى كل شى له آية تدل على انه واحد) (يعنى در هرچيز نشانه ايست كه بر وحدانيت و يگانگى خدا دلالت مى كند) صد در صد صحيح است زيرا در هر چيزى، نشانه اى از خدا وجود دارد. همان استالينى كه پنجاه سال با اعتقاد به خدا جنگيد، در مغزش خونريزى ايجاد شد و پزشكانش هيچ كارى برايش نتوانستند انجام دهند. و كاملا تحت فرمان خدا بود.

صحبت در مورد تقواست، انسان بايد سعى كند تقوايش را شديدتر و بيشتر بكند و با خدا ارتباط بيشترى پيدا كند و از او بترسد. يكى از امورى كه خيلى مايه تأسف است اين است كه قرآن در جامعه، كم مطرح شده است. نه اينكه به اندازه كافى تفسيرش وجود دارد و نه تجويد، نه قرائت، تدبر و... در قرآن است كه: (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوبهم اقفالها) يعنى: در قرآن تدبر و تعمق نمى كنند؟ آيا بر قلبهاى آنها قفل زده شده است؟

بايد همه كارهايمان را با توجه به خدا انجام دهيم و آن ها را به حساب خود، نزد خدا بگذاريم: البته راست و واقعى نه به دروغ.

حضرت زهرا (ع)، حضرت اميرالمؤمنين (ع)، امام صادق (ع)، و ديگر ائمه كارهايشان را به حساب خود نزد خدا مى گذارند و ارزششان به خاطر همين است. و آنچنان كه خودشان مى گويند: (رضاالله، رضانا اهل البيت) يعنى: رضا خدا، رضاى ما اهل بيت است. و اين كلام پيامبر و تمام ائمه است كه البته ممكن است با عبارات ديگرى هم بيان كرده باشند. كارهايشان همه همين طور بود و مورد رضايت خداوند بوده است. و اينگونه بودن (تقوى داشتن) است.و اگر كسى واقعا متقى شد، در جامعه فرد عجيبى خواهد شد، چون در آن صورت با تمام هستى در رابطه خواهد بود. كسى كه تسبيح به دست مى گيرد و تكرار مى كند: (سبحان الله) بايد ديد كداميك از اين (سبحان الله) ها به قلبش راه پيدا مى كند. موقعى كه در مسجد اموى، در حضور امام زين العابدين (ع) گفتند: (اشهد ان لا اله الا الله)، حضرت فرمودند: (شهد بذلك سمعى و بصرى و جلدى و مخى و شعرى..) يعنى اين كلمه و عقيده، درون من است و ظاهرى نيست.

اين مطلب، مانند مسئله علم است. اگر كسى در جائى بنشيند كه هزاران كتاب در اطرافش باشد، تا وقتى كه كتابها به درون او راه پيدا نكرده اند هيچ فايده اى ندارد ولى اگر يكى از آنها بدرونش راه يافت، ارزش پيدا مى كند. اگر يك آيه قرآن به درون انسان راه پيدا كند، تأثير عجيبى دارد.

حضرت موسى (ع) در حال رفتن به كوه طور بودند. در راه فقيرى را ديدند. فقير به ايشان گفت كه بخدا بفرمايد: گشايشى در كارش ايجاد كند چون خيلى فقير است. حضرت موسى (ع) اين را به خدا فرمودند خدا فرمود: به فقير بگو (جرى قلم القضاء) يعنى قسمت چنان شد كه اين شخص فقير باشد. (البته حضرت موسى در حدود3500 سال پيش بوده است).

حضرت موسى اين را به فقير گفتند. فقير خيلى شخص با ادبى بود، به حضرت موسى گفت، بار ديگر كه نزد خدا مى روى (چون حضرت موسى با خدا صحبت مى كرد (كلم الله موسى تكليما) و اينكه مى گويند موسى كليم الله است، به خاطر همين است البته بايد بدانيد كه خدا زبان ندارد كه صحبت كند بلكه صوت را خلق مى كند كه اين را در شرح تجريد و شرح باب حادى عشر مى خوانيد) به خدا بگو كه خدايا، آيا تو بر قلم حاكم هستى يا قلم بر دست تو حاكم است؟

اگر قلم حاكم بر دست توست، كه هيچ مسئله اى نيست ولى اگر دست تو حاكم بر قلم است، بنويس كه غنى شوم. حضرت موسى (ع) اين را به خدا فرمود. خدا گفت خير، قلم در دست من است و من بر آن تسلط دارم و تقدير مى كنم كه از اين ببعد اين شخص غنى شود و از آن ببعد آن شخص غنى شد. پس قلم در دست خداست. كتاب اعتقادات صدوق، بنام (اعتقادنا) كتاب كوچكى است، هركس آن را نخوانده است، حتما بخواند، در آن تمام اصطلاحات قلم، لوح، عرش، كرسى، توضيح داده شده است و بسيار كتاب جالبى است.

غنى، فقر، عزت، ملك همه در دست خداست.

آن خدائى كه در داستان آن مرد فقير بود، الان هم هست، فقط حضرت موسى است كه نيست كه آن هم نمرده است چون انبيا و صالحين و شهدا نمى ميرند. شنيده ايد كه موقعى كه حضرت امير (ع) مى خواستند حضرت فاطمه (ع) را دفن كنند، بعد از آنكه كفن را بستند، حضرت امام حسن و امام حسين (ع) فرمودند مى خواهيم دوباره به خدمت مادرمان برسيم. حضرت امير مى فرمايند: پس از آنكه امام حسن و امام حسين (ع) بر جنازه مادرشان آمدند، بخدا قسم ناله كرد و آن دو را در بغل گرفت (اشهد الله آنها حنّت و انّت و ضمتهما الى صدرها) با اينكه به ظاهر مرده است. در صورتى كه اينها در واقع مرده ندارند، و اين مائيم كه مى ميريم چون با خدا ارتباط كمىداريم.

حضرت رضا (ع) كه به زيارتش مى رويم همان حضرت رضاى هزار و سيصد سال پيش است. و اين را خداوند مى فرمايد. موقعى كه شهيد عادى زنده باشد، چگونه انبياء و ائمه نباشند؟ پس همه انبياء هستند و از همه مهمتر خدا هست لكن اين ما هستيم كه از خدا دوريم (گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه چيست؟).

خلاصه همه كارىها در دست خداست. نمرود مى خواست قدرت خود رانشان دهد. به حضرت ابراهيم (ع) گفت همان طور كه خدا انسانها را مى كشد و زنده مى كند من هم همين كار را مى كنم. يك نفر را آوردند و گردنش را زدند. گفت ديدى كه اين را كشتم. ديگرى را كه محكوم به اعدام بود آوردند او را عفو كرد گفت ديدى اين را زنده كردم؟ (الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان اتاه الله الملك اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى و يميت قال انا احيى و اميت قال ابراهيم فان الله ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذى كفر).

ابراهيم به او گفت پس تو هستى كه مى كشى و زنده مى كنى حالا آفتاب را كه هر روز از مشرق طلوع مى كند، وادار كن كه از مغرب طلوع كند. نمرود بى جواب ماند. تمام كارها و قلمها و عزتها و ذلتها در دست خداست. آيه قرآن است كه: (قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنـزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى قدير تولج الليل فى النهار و تولج النهار فى الليل و تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى و ترزق من تشاء بغير حساب).

خلاصه اينكه معناى تقوى اين است، خودش و اثرش را گفتيم. اميدواريم كه انشاءالله خدا همه ما را متقى قرار بدهد. و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

/ 21