بهاى بهشت - از اوج آسمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از اوج آسمان - نسخه متنی

علی اکبر مظاهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. و در پيشگاه خداوند، صف در صف مىايستيد.

4. و كتاب [و نامه اعمالتان] را حرف به حرف مىخوانيد.

5. و درباره آنچه عملكردهايد، از نهان و آشكار، بازپرسى مىشويد.

6. سپس، پارسايان و متقيان [با فرحناكى و سرافرازى] گروه گروه روانه بهشت مىشوند.

7. و مجرمان و تبهكاران [با ذلّت و سرافكندگى] كشان كشان به سوى جهنّم رانده مىگردند.

8. و وعده و بشارتها و وعيد و هشدارهاى خداوند [براى هشيارى و اصلاح شمايان] كافى است.

9. و منم «اللّه» [و پروردگار شمايان] پس، مرا بشناسيد.

10. و من نعمت دهندهام; پس، شكرگزارم باشيد.

11. و من بخشايشگرم; پس، از من طلب عفو و بخشايش كنيد.

12. و من مقصود [و هدف نهايى] هستم; پس، مرا هدف نهايى خويش قرار دهيد.

13. و من آگاه و داناى به پنهانها و نهانهايم; پس، از من بپرهيزيد و پارسايى ورزيد.

از عناصر بسيار مؤثّر در اعتدال روح و اصلاح اخلاق آدميان، دو عنصر «خوف» و «رجاء» است; بيم و اميد، خشيت و رحمت.

در تعاليم آسمانى و معارف اديان الـهى، اين دو عنصر اساسى، در كنار يكديگر و پهلو به پهلوى همند. خوف و خشيت از قهر و غضب و كيفر خداوند، انسان را از دست يازيدن به گناهان بازمىدارد و از فروغلتيدن مردمان در باتلاق تباهيها و آلودگيها پيشگيرى مىكند ونيز، اميد به رحمت و مهر پروردگار، شوق به اعمال نيكو و روى آوردن به پاكيها و نيكيها را در آدمى برمىانگيزد و قلب را سرشار از عشق و محبّت مىكند و مانع چيرگى يأس و سرخوردگى بر جانها مىگردد.




  • يارب! ز گناه زشت خود منفعلم
    فيضى به دلم ز عالَم قدس رسان
    تا محو شود خيال باطل ز دلم



  • وز قول بد و فعل بد خود خجلم
    تا محو شود خيال باطل ز دلم
    تا محو شود خيال باطل ز دلم



از ابزارهاى كارآمد پيامبران و اولياى الهى براى اصلاح مردم و جوامع بشرى، يكى «بشارت» به رحمت و نعمتها و پاداشهاى خداوند است، و ديگرى «هشدار» درباره كيفر و عذاب و عقاب او.

بيم و اميد، به سان دو شاهبال نيرومندند براى پرواز آدميان به سوى قلّه كمال و وصول به رضوان خداوند متعال.




  • اگر جادّه اى بايدت مستقيم
    طبيعت شود مرد را بخردى
    به اميد نيكى و بيم بدى



  • ره پارسايان اميد است و بيم
    به اميد نيكى و بيم بدى
    به اميد نيكى و بيم بدى



دين تو، هستى تو

داوند به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. دينُكَ، لَحْمُكَ وَ دَمُكَ; فَإِنْ صَلُحَدينُكَ، صَلُحَ لَحْمُكَ وَ دَمُكَ وَإِنْ فَسَدَدينُكَ، فَسَدَ لَحْمُكَ وَ دَمُكَ.

2. فَلاتَكُنْ كَالْمِصْباحِ: يُضيىءُ لِلنّاسِ وَ يُحْرِقُ نَفْسَهُ بِالنّار.

3. وَأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا عَنْ قَلْبِكَ، فَإِنّي لا أَجْمَعُ حُبّي وَ حُبَّ الدُّنْيا في قَلْب واحد أَبَداً، كَما لايَجْتَمِعُ الْماءُ وَالنّارُ في إِناء واحِد.

4. وَارْفَقْ بِنَفْسِكَ في جَمْعِ الرِّزْقِ، فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ.

5. وَالْحَريصَ مَحْرُومٌ.

6. وَالْبَخيلَ مَذْمُومٌ.

7. وَالنِّعْمَةَ لاتَدُومُ.

8. وَالأَْجَلَ مَعْلُومٌ.

9. وَخَيْرُ الْحِكْمَةِ خَشْيَةُ اللّهِ تَعالى.

10. وَخَيْرُ الْغِنَى الْقَناعَةُ.

11. وَخَيْرُ الزّادِ التَّقْوى.

12. وَشَرُّ صَلاحِكُمُ الْكِذْبُ.

13. وَشَرُّ نَصيحَتِكُمُ النَّميمَةُ.

14. وَما رَبُّكَ بِظَلاّم لِلْعَبيدِ.

اىفرزندآدم!

1. دين تو، [همانند] گوشت و خون تو [و همه هستى تو] است; پس اگر دينت صلاح يابد [و ديندارىات استوار و سلامت گردد] گوشت و خونت [و روح و حياتت] نيز صلاح مىيابند، و اگر دينت فـاسد شـود، گوشت و خونت [و تمامى هستىات] فاسد مىگردند.

2. پس، مانند چراغ مباش كه بر مردمان نور مىافكند و خود را به آتش مىسوزاند [چونان كسى كه در اصلاح ديگران مىكوشد، امّا در انديشه اصلاح خويشتن نيست!].

3. و محبت دنيا را از قلبت بيرون افكن; زيرا من محبّت خودم و محبّت دنيا را هرگز در يك قلب، فراهم نمىآورم; همان گونه كه آب و آتش در يك ظرف جمع نمىشوند.

4. و در جمعآورى روزى [و مال دنيا] با خويشتن مدارا كن [و خود را به رنج و مشقّت نيفكن] زيرا رزقِ [مردمان، ميانشان] تقسيم شده است [و هركس به روزىاش مىرسد].

5. و انسان حريص و آزمند، محروم است.

6. و بخيل، ملامت شده و ناپسند است.

7. و نعمتِ [اين جهان،] ناپايدار است.

8. و اجل [و مدت عمر هر كس نزد خداوند] معلوم و معيّن است.

9. و بهترين حكمت، خشيت خداوند متعال است.

10. و نيكوترين ثروت و بىنيازى، قناعت است.

11. و پسنديدهترين [و كارسازترين] توشه، تقواست.

12. و بدترين مصلحت انديشيهاتان، دروغ گفتن است.

13. و بدترين نصيحت گفتنهاتان، سخن چينى است.

14. و پروردگارت، ستمگر به بندگان نيست [بلكه برابر كردار آنان، پاداش و يا كيفرشان مىدهد].

آفرينش آدمى، بر اساس «فطرت الهى» است. از اين روى، در بينش توحيدى، «انسان» موجودى «خدا محور» و «ديانتمدار» است و سعادت او تنها در اين محور و مدار، قابل تفسير وتأمين است. زندگى فردى و اجتماعى و همه شؤون حيات طيّبه آدميان، در پرتو ايمان عقلى وقلبى به خداوند و بر پايه ديانت، معنا مىيابند; همچنان كه باختن اين «بُنمايه» گرانسنگ ودورى گزيدن از اين «محورِ» استوار، هلاكت و تباهى را در پى دارد.




  • در اين شب سياهم، گم گشته راه مقصود
    از هر طرف كه رفتم، جز وحشتم نيفزود
    اى آفتاب خوبان! مىجوشد اندرونم
    يك ساعتم بگنجان، در سايه عنايت



  • از گوشهاى برون آى، اى كوكب هدايت
    زنهار از اين بيابان، وين راه بىنهايت
    يك ساعتم بگنجان، در سايه عنايت
    يك ساعتم بگنجان، در سايه عنايت






  • خم ابروى كجت، قبله محراب من است
    حاشَ لِلَّهْ كه جز اين ره، رهِ ديگر پويم
    عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است .



  • تاب گيسوى تو خود، راز تب و تاب من است[...]
    عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است .
    عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است .



سنجشى بخردانه

داى رحمان به مردمان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. أَطيعُوني بِقَدْرِ حَوائِجِكُمْ إِلَيَّ.

2. وَاعْصُوني بِقَدْرِ صَبْرِكُمْ عَلَى النّارِ.

3. وَ تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنْيا بِقَدْرِ مَسْكَنِكُمْ فيها.

4. وَ تَزَوَّدُوا لِلاْخِرَةِ بِقَدْرِ مَسْكَنِكُمْ فيها.

5. وَ لاتَنْظُرُوا إِلىآجالِكُمُ الْمُتَأَخِّرَةِ وَأَرْزاقِكُمُالْحاضِرَةِ وَذُنُوبِكُمُ الْمَسْتُورَةِ.

6. وَكُلُّ شىْء هالِكٌ إِلاّ وَجْهي.

7. وَلَوْ خِفْتُمْ مِنَ النّارِ كَما خِفْتُمْ مِنَ الْفَقْرِ، لاََغْنَيْتُكُمْ مِنْ حَيْثُ لاتَحْتَسِبُونَ.

8. وَلَوْ رَغِبْتُمْ فِيالْجَنَّةِ كَما رَغِبْتُم فِي الدُّنْيا، لاََسْعَدْتُكُمْ فِيالدّارَيْنِ.

9. وَلاتُميتُوا قُلُوبَكُمْ بِحُبِّ الدُّنْيا، فَزَوالُها قَرِيبٌ.

اىفرزندانآدم!

1. به قدر نيازهاتان به من، مرا اطاعت كنيد.

2. و به اندازه صبر و تحمّلتان بر آتش دوزخ، مرا معصيت كنيد.

3. و به اندازه ماندنتان در اين جهان، از دنيا توشه برگيريد [و ذخيره كنيد].

4. و به اندازه بودنتان در جهان ديگر، براى آخرت توشه بيندوزيد.

5. و به مهلتهاى داده شدهتان و روزيهاى آمادهتان و گناهان پوشيدهتان منگريد [و دستخوش غرور و غفلت نشويد، زيرا ناگهان اجل فرامىرسد و فرصت جبران را از كفتان مىربايد].

6. و همه چيز و همه كس، هلاك شونده و فناپذير است، مگر وجه و وجود من.

7. و اگر آن گونه كه از «فقر» مىترسيد، از «آتشِ» [دوزخ و كيفر من نيز] مىهراسيديد، شمايان را از راههايى [و به گونههايى ]كه نمىپنداشتيد بىنياز مىكردم.

8. و اگر به همان سان كه به دنيا رغبت مىورزيد، به بهشت ـ نيز ـ ميل و شوق مىداشتيد، در دو جهان، سعادتمندتان مىكردم.

9. و دلهاتان را با دوستى دنيا و[دنيازدگى] نميرانيد; زيرا فناى دنيا، نزديك است!

يافتن معيارهاى مطمئن براى ارزيابى پديدههاى هستى، شرط خردمندى است. در ارزيابى پديدهها و اهميت دادن به آنها، بايد معيار و سنجشى خردمندانه داشت و بهاى هرچيز را به اندازه ارزشمندىاش پرداخت; نه كمتر و نه بيشتر.

آدمى امّا، گاهى براى پارهاى از اشيا، بهايى بسيار بيش از ارزش حقيقىشان مىپردازد و سخت زيان مىبيند، و از سويى، در اِزاى اشياى پربها، منزلتى قائل نمىشود و براى تحصيل آنها تلاشى در خور و شايسته به عمل نمىآورد.

زندگى ناپايدار اين جهان و حيات جاودانه جهان ديگر و نيز كيفر و پاداش خداوند، از مقولاتى هستند كه ارزيابى و تفكّر و تأمّلى جدّى را مىطلبند; بايد نگريست كه كدام عمل، طاعت است و سعادت مىآفريند و كدامين كردار، معصيت است و شقاوت مىافزايد.

نگرشى فكورانه و عالمانه به مسير حيات آدميان و انديشيدن در باب سرنوشت انسان در جهان بىانتهاى آخرت، رُعبى عظيم در دلهاى بيدار مىافكند و تعجّبى بهتآور بر جان عاقبتانديشان مىنشاند، و آن گاه اين رعب و تعجّب فزونى مىيابد كه فراوان مردمانى را مىنگريم كه تمامى همّت و فرصت و توان خويش را تنها مصروف اين جهان مىكنند و گويا از حيات جاودانه آخرت، پاك بىخبرند! و نيز برخى را مىبينيم كه چنان از طاعت خداوند گريزانند و به معصيت او شادمان، كه گويى هيچ نيازى به يپروردگارشان ندارند و از كيفر و عقاب وى كام در امانند!

«عاقل آن است كه انديشه كند پايان را»!

«عاقبتْ بينان» بُوَند اهل رشاددر نگر، وَاللّهُ اَعْلَم بِالسَّداد .

ارادت و رحمت

داوند به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. تُريدُ وَ اُريدُ وَ لايَكُونُ إِلاّ ما أُريدُ.

2. فَمَنْ قَصَدَني، عَرَفَني ، 3. وَ مَن عَرَفَني، أَرادَني ، 4. وَ مَنْ أَرادَني، طَلَبَني ، 5. وَ مَنْ طَلَبَني، وَجَدَني ، 6. وَ مَنْ وَجَدَنْي، خَدَمَني ، 7. وَ مَنْ خَدَمَني، ذَكَرَني ، 8. وَ مَنْ ذَكَرَني، ذَكَرْتُهُ بِرَحْمَتي.

اى فرزند آدم!

1. تو اراده مىكنى و من نيز اراده مىكنم، و [امّا] تحقّق نمىيابد، مگر آنچه من اراده مىكنم.

2. پس، كسى كه مرا قصد كند [و مقصودش من باشم] مرا مىشناسد و به من معرفت مىيابد.

3. و كسىكه مرا بشناسد، مرا ارادهمىكند [و تنها خواستهاو، منمىشوم].

4. و آن كه مرا بخواهد، مرا مىطلبد [و در پى يافتنم بر مىآيد].

5. و آن كه مرا بطلبد، مىيابدم.

6. و آن كه مرا بيابد، خدمتم مىكند.

7. و آن كه مرا خدمت كند، يادم مىكند [ و ذكر و يادم با جانش درمىآميزد].

8. و كسى كه مرا يادكند، من ـ نيز ـ با رحمتخويش، او را يادمىكنم.

خداوند، دستيافتنى است. رابطه انسان و خداى رحمان، رابطهاى نزديك و صميمى است. خداوند، از رگ گردن انسان و حتى از خود او به او، نزديكتر است.




  • كى رفتهاى ز دل كه تمنّا كنم تو را؟
    غيبت نكردهاى كه شوم طالب حضور
    با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
    با صدهزار ديده تماشا كنم تو را



  • !كى بودهاى نهفته كه پيدا كنم تو را؟!
    پنهان نگشتهاى كه هويدا كنم تو را
    با صدهزار ديده تماشا كنم تو را
    با صدهزار ديده تماشا كنم تو را



ميان آدميان و خداى سبحان، حائل و مانعى نيست «ميان عاشق و معشوق، هيچ حائل نيست.» بلى! گاهى آدمى، ميان خود و خداوند، پرده مىافكند و فاصله مىاندازد و مسافت بين خويشتن و پروردگار را بعيد مىگرداند و راه وصول به كوى محبوب را دور و دشوار مىسازد; «تو خود حجاب خودى حافظ، از ميان برخيز!»

رذيلتهاى اخلاقى و هواهاى نفسانى و گناهان و تبهكاريها، غباربرانگيز و فتنهخيز; اينها راه روشن و هموارِ وصول به مقصود را تار و ناهموار مىسازند و رابطه صميمى عابد و معبود را تيره مىگردانند.

ارادتى خالصانه، عزمى جزم، معرفتى آگاهانه، كوششى مجدّانه، خدمتى صادقانه، پرستش و ذكر و يادى عابدانه و عبادتى عارفانه، آدمى را به مقصد مىرساند و رحمت و رأفت پروردگار رحيم و رئوف را بر جان انسان فرو مىبارد.

به فرموده امام عارفان و عابدان، حضرت سجّاد(عليه السلام):

«وَأَنَّ الرّاحِلَ إِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ :

رهپوى به سوى تو، راهش نزديك است». و آن گاه است كه اُنس و جذْبه و صفا و لذّتى دست مىدهد كه انسان، آن را با تمامى جهان مبادله نمىكند:

يي«إِنَّ لِلذِّكْرِ لاََهْ أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيا بَدَ:

همانا اهل ذكر، دنيا را دادهاند و به جاى آن، ذكر را ستاندهاند.» [در مبادله دنيا و ذكر، دنيا را رهانيده و ذكر را برگزيدهاند]

آرى!




  • طفيل هستى عشقند آدمى و پرى
    ارادتى بنما تا سعادتى ببرى .



  • ارادتى بنما تا سعادتى ببرى .
    ارادتى بنما تا سعادتى ببرى .



دعوت و اجابت

داوند سبحان به مردمان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. اُذْكُرُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ.

2. اُدْعُوني بِلاغَفْلَة، أَسْتَجِبْ لَكُمَ بِلامُهْلَة.

3. اُدْعُوني بِالْقُلُوبِ الْخاليَةِ، أَسْتَجِبْ لَكُمْ بِالدَّرَجاتِ الْعاليَةِ.

4. اُدْعُوني بِالاِْخْلاصِ وَالتَّقْوى، أَسْتَجِبْ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ الْمَأْوى.

5. اُدْعُوني بِالْخَوْفِوَ الرَّجاءِ، أَجْعَلْ لَكُمْ مِنْ كُلِّ أَمْر فَرَجاًوَ مَخْرَجاً.

6. اُدْعُوني بِالاَْسْماءِالْعُلْيا، أَسْتَجِبْلَكُمْ بِبُلُوغِالْمَطالِبِالاَْسناءِ.

7. اُدْعُونى في دارِ الْخَرابِ وَالْفَناءِ، أَسْتَجِبْ لَكُمْ في دارِ الثَّوابِ وَالْبَقاءِ.

اىفرزندانآدم!

1. مرا ياد كنيد، تا پاسختان گويم.

2. مرابدون غفلت بخوانيد تا دعايتان را بدونتأخير و مهلت، اجابت كنم.

3. مرا با قلبهاى خالى [از شرك و آلودگى...]بخوانيد، تا شمارا با درجات و مقامهاى عالى اجابت كنم.

4. مرا از سراخلاص و تقوابخوانيد، تا بهبهشتجاودان پاسختانگويم.

5. مرا با بيم و اميد بخوانيد، تا در همه امور برايتان توفيق و گشايش قرارد هم.

6. مرا با نامهاى بلندْمرتبهام بخوانيد، تا شمايان را با وصول به خواستههاى ارجمند پاسخ گويم.

7. مرا در اين وادى خراب و فناپذير بخوانيد، تا شما را در سراى پاداش و جاويدِ آخرت پاسخ گويم.

از نيازهاى حتمى ما آدميان، بلكه لازمترين و عاليترين نيازمان، «نيايش» است; مناجات با خداوند، پيوند با پروردگار، گشودن گره دل و افشاى رازهاى نهان و ابراز نياز در برابر آن مولاى بنده نواز، افكندن خويشتن در دامان پر مهر آفريدگار مهربانتر از مادر، نجواى محرمانه با آن وجود رازدار و رازدان، تضرّع خاشعانه و طلب خاضعانه حوايج خويش از آن ذات اقدس... و آن گاه از لطف بىانتهاى او بهرهمند شدن واز جذْبههاى پرفيض و خلسهآور و سبكبار كننده لقاى محبوب، سرشار گشتن، و جامى از شهد حياتبخش وصال يار نوشيدن، و پر و بال جان را از آلودگيها و غبارها تكاندن، و جانْ آسوده و سبكبال، بال در بال ملائك، از تنگناى خاكستان جهان مادّى، پر كشيدن و بىكرانهها را درنورديدن... و به سرمنزل مقصود رسيدن!

«مرغ روح، در حال نيايش، از تنگناى قفس تن رها گشته; پر و بالى در بىنهايت مىگشايد. اگر اين پرواز، صحيح بوده باشد، ديگر براى روح، برگشتن و محبوس شدن در همين قفس خاكى، امكان پذير نخواهد بود; زيرا پس از چنين پروازى، كالبد خاكى او همچون رصدگاهى است كه به سوى بىنهايت نصب شده و ديده از نظاره به آن بىنهايت نخواهد پوشيد.»

دعا و نيايش و مناجات، شكلهاىگوناگون دارد; هم از راز و نياز عاشق و عابد، سخن مىرود و هم از ناز و عطاى معشوق و معبود.در نيايش،اُنس و محبّت و خوف و خشيت، درهم مىآميزند; هم نيازهاى معيشتى و زندگانى اين جهانى خواسته مىشود و هم مطلوبهاى آرمانى و آن جهانى; هم معرفت پروردگار تحصيل مىگردد و هم كرامت انسانى فراهم مىآيد.

البته، در بخش خواستهها، نبايد توقّع داشت كه هر چه ما از خداوند يطلب مىكنيم، به همان صورت و بى كم و كاست و كام مطابق دلخواه ما، عطايمان فرمايد; بلكه وظيفه ما دعا و تضرّع و نيايش است و امّا اختيار عطا و اندازه و چگونگى آن، به دست خداوند است.

او مصلحت ما را بهتر مىداند. شايد برخى از خواستههاى ما، [به واقع ]به زيانمان باشد و يا اكنون زمان و زمينه برآورده شدنشان نرسيده و فراهم نشده باشد و... امّا آنچه حتمى است، اين است كه اگر دعا و نيايش ما از سر اخلاص و معرفت باشد، قطعاً نتيجه مىدهد; چه دعا براى نيازهاى مادّى و چه معنوى.




  • گفت آن اللّه تو، لبيك ماست
    و آن نياز و درد و سوزت، پيك ماست



  • و آن نياز و درد و سوزت، پيك ماست
    و آن نياز و درد و سوزت، پيك ماست



حيلهها و چاره جويىهاى توجذب ما بود و گشاد اين پاى ت و ترس و عشق تو، كمند لطف ماست زير هر ياربّ تو، لبيكهاست و نيز پارهاى دعاهايمان كه در اين جهان به اجابت نمىرسد، خداوند حكيم آنها را براى آخرتمان ذخيره مىكند و در آن جهان به گونهاى بهتر، عطايمان مىفرمايد. انشاءاللّه.

تو كار بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پرورى داند .

ياد كردى دوسويه

داوند به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

يي1. اُذْكُرْني تَذَلُّ، أَذْكُرْكَ تَفْضُّ.

2. اُذْكُرْني بِمُجاهَدَة، أَذْكُرْكَ بِمُشاهَدَة.

3. اُذْكُرْني في فَوْقِ الاَْرْضِ، اَذْكُرْكَ تَحْتَ الاَْرْضِ.

4. اُذْكُرْني فِي النِّعْمَةِ وَالصِّحَّةِ، أَذْكُرْكَ فِي الشِّدَّةِ وَالْوَحْدَةِ.

5. اُذْكُرْني بِالطّاعَةِ، أَذْكُرْكَ بِالْمَغْفِرَةِ.

6. اُذْكُرْني فِي الصِّحَّةِ وَالْغِناءِ، أَذْكُرْكَ فِي الْفَقْرِ وَالْعَناءِ.

7. اُذْكُرْني بِالصِّدْقِ وَالصَّفاءِ، أَذْكُرْكَ بِالْمَلاَِ الاَْعْلى.

8. اُذْكُرْني بِالاِْحْسانِ إِلَى الْفُقَراءِ، أَذْكُرْكَ بِالْجَنَّةِ الْمَأْوى.

9. اُذْكُرْني بِالْعُبُوديَّةِ، أَذْكُرْكَ بِالرُّبُوبيَّةِ.

10. اُذْكُرْني بِالتَّضَرُّعِ، أَذْكُرْكَ بِالتَّكَرُّمِ.

11. اُذْكُرْني بِالتَّلَفُّظِ، أَذْكُرْكَ بِالتَّلَطُّفِ.

12. اُذْكُرْني بِتَرْكِ الدُّنْيا، أَذْكُرْكَ بِنَعيمِ الْبَقاءِ.

13. اُذْكُرْني فِى الشِّدَّةِ الْهالِكَةِ، أَذْكُرْكَ بِالنَّجاةِ الْكامِلَةِ.

اىفرزندآدم!

1. خاضعانه يادم كن، بزرگوارانه يادت مىكنم.

2. مجاهدانه يادم كن، آشكارا و با مشاهده يادت مىكنم

3. روى زمين يادم كن، زير زمين [در قبر] يادت مىكنم.

4. با نعمت و سلامت يادم كن، در سختى و تنهايى يادت مىكنم.

5. با طاعت يادم كن، با مغفرت يادت مىكنم.

6. در سلامت و ثروت يادم كن، در فقر و تنگنا يادت مىكنم.

7. با صدق و صفا يادم كن، در ملكوت أَعْلى يادت مىكنم.

8. با احسان به بينوايان يادم كن، در آرامشگاه بهشت جاودان يادت مىكنم.

9. به بندگى يادم كن، به پروردگارى يادت مىكنم.

10. با تضرّع و خشوع يادم كن، با كرامت و تجليل يادت مىكنم.

11. ثناگويانه يادم كن، مهربانانه يادت مىكنم.

12. با وانهادن دنيا يادم كن، با نعمتهاى جاودان يادت مىكنم.

13. در تنگناهاى هلاكتبار يادم كن، با حيات كامل و زندگى پايدار يادت مىكنم.

از ارجمندترين الطاف الهى به ما آدميان، فراخواندنمان به سخن گفتن با خداوند است و اذن دادنمان به گفتگويى روياروى با او و گشودن راز دل در محضرش و بيان خواستههامان در پيشگاه كبريايىاش. و همچنين، نويد دادنمان به شنودن رازهامان و برآوردن خواستهامان و اجابت دعاهامان.

به فرموده امام عارفان و ذاكران، حضرت سجّاد(عليه السلام):

«إِلهى! ... مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا، جَرْيانُ ذِكْرِكَ عَلى أَلْسِنَتِنا وَإِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَ تَنْزيهِكَ وَ تَسْبيحِكَ.

خداى من!... از عظيمترين نعمتها بر ما، جارى شدن ذكر تو است بر زبانهامان; و اذن و رخصتى است كه به ما دادهاى تا تو را بخوانيم و دعا كنيم و تنزيهت كنيم و تسبيحت گوييم.» و رود در اين گفت و شنود «دوسويه» و بىواسطه و سپاس اين نعمت و صميمى با خداوند، استوارترين پشتوانه آدمى در زندگى پرتلاطم اين جهان است. گشودن پنجره آسمان به روى آدميان به دست پر مهر خداى رحمان و دادن رخصت براى نگريستن به آفاق كرانْ ناپديد جهان ملكوتيان و شنيدن صداى لطيف بالهاى فرشتگان و نهادن جان در مسير وزش نسيمهاى الطاف روح افزاى خداى سبحان و سرودن نغمههاى عابدانه و عاشقانه به درگاه او و بازشنودن نجواهاى پروردگار مهربان، موهبتى است بىبديل كه حيات مردمان در اين خاكدان طبيعت را تفسير مىكند و بدان معنا مىبخشد.

سپاس اين نعمت و موهبت، آن است كه اين «پنجره رحمت» را همچنان گشوده بداريم و آن رابطه مبارك را پيوسته، استوار داريم و به ناتوانى خويش از سپاسگزارى خداوند بر اين نعمت، اعتراف كنيم و خاضعانه بگوييم: خداوندا! هرچه هست، از آنِ تو است و اين توفيق عبادت و نيايش هم از الطاف تو است.

هم دعا از تو، اجابت هم ز توايمنى از تو، مهابت هم زتو و ملتمسانه از او بخواهيم كه اين باب را به رويمان گشوده بدارد و سعادت همسخنى با خويش را هرگز از ما نستاند و اين عيش مباركِ همنشينى با خويش را هرگز از ما دريغ ندارد.




  • اى خدا اين وصل را هجران مكن
    سرخوشان عشق را نالان مكن .



  • سرخوشان عشق را نالان مكن .
    سرخوشان عشق را نالان مكن .



بهاى بهشت

داوند سبحان به انسان مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. لايَدْخُلُجَنَّتي إِلاّ مَنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتي.

2. وَ قَطَعَ نَهارَهُ بِذِكْري.

3. وَ كَفَّ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ أَجْلي.

4. وَ يُواخِىالْغَريبَ.

5. وَيُواسِيالْفَقيرَ.

6. وَ يَرْحَمُ الْمُصابَ.

7. وَ يُكْرِمُ الْيَتيمَ وَ يَكُونُ لَهُ كَالاَْبِ الرَّحيمِ.

9. وَلِلاَْرامِلِ كَالزَّوْجِ الشَّفيقِ.

10. فَمَنْ كانَ هذِه صِفَتُهُ، يَكُونُ إِنْدَعاني لَبَّيْتُهُ.

11. وَ إِنْ سَأَلَني أَعْطَيْتُهُ.

اىفرزندآدم!

1. به بهشتم راه نمىيابد، مگر كسى كه براى عظمتم فروتنى ورزد.

2. و روز [و روزگار]ش را به يادم بگذراند.

3. و خويشتن را به خاطر من از شهوات باز دارد.

4. و با مردمان غريب، برادرى كند.

5. و با مردمان فقير، مواسات و ايثار نمايد.

6. و به بينوايانِ مصيبتزده، رحمت آرَد.

7. و يتيم [و بى سرپرست] را اكرام و احترام نمايد و براى او چونان پدرى مهربان باشد.

9. و براى بيوه زنان، همانند همسرى دلسوز و مِهروَرز باشد.

10. پس، هركس كه اوصاف [و رفتار]ش چنين باشد، اگر مرا بخواند به ندايش لبّيك و پاسخ مىگويم.

11. و اگر از من درخواست كند عطايش مىكنم.

از الطاف حكيمانه خداوند سبحان به آدميان، آن است كه شوق وصول به سعادت را در نهاد آنان بر مىانگيزد و سپس راه وصول به حيات خجسته را به آنان مىنماياند و آنگاه در طول مسير، راهنماييشان مىكند و در تنگناها و گذرگاههاى خطير، دستگيرى و ياريشان مىنمايد... و سرانجام به سر منزل مقصود و جايگاه موعودشان مىرساند.




  • اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست
    به هواى سر كويش پر و بالى بزنم!



  • به هواى سر كويش پر و بالى بزنم!
    به هواى سر كويش پر و بالى بزنم!



كُرنشى صادقانه در پيشگاه معبود و پيوندى ماندگار با آن محبوب و اُنس هميشگى با ياد و نام او و بازداشتن خويشتن از خواهشهاى ناروا، براى جلب رضاى خداى سبحان، و سپس شفقت ورزيدن با خلق خدا، باريابى به بارگاه كبريايى پروردگار را ثمر مىدهد. و آن گاه است كه لطف بىكران الـهى، آبشارگونه بر سر و جان انسان فرو مىبارد و آدمى به هدف نهايى و كمال مطلوب نائل مىآيد.




  • دست از طلب ندارم تا كام دل برآيد
    يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد



  • يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد
    يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد



هشدار پروردگار!

داوند به آدمى مىفرمايد:

يَابْنَآدَمَ!

1. تَسْأَ لُني فَأَمْنَعُكَ، لِعِلْمي بِما يَنْفَعُكَ.

2. ثُمَّ تُلِـحُّ عَلَيَّ بِالْمَسْأَلَةِ، فَاُعْطيكَ ما سَأَلْتَ.

3. فَتَسْتَعينُ بِهعَلىمَعْصيَـتي.

4. فَأَهُمُّ بِهَتْكِ سِتْرِكَ فَتَدْعُوني، فَأَسْتُرُ عَلَيْكَ.

5. فَكَمْ مِنْ جَميل أَصْنَعُ مَعَكَ، وَ كَمْ مِنْ قَبيح تَصْنَعُ مَعي؟!

6. يُوشِكُ أَنْ أَغْضَبَ عَلَيْكَ غَضْبَةً لاأَرْضى بَعْدَها أَبَداً!

اىفرزندآدم!

1. از من درخواست مىكنى [و خواستههايى مىطلبى] امّا از تو دريغ مىدارم; زيرا من به آنچه برايت سودمند [و يا زيانبار] است آگاهم.

2. سپس بر خواستهات اصرار مىورزى، پس آن گاه آنچه را خواستهاى عطايت مىكنم.

3. سپس از آنچه عطايت كردهام، در راه معصيت من بهره مىبرى [و از آن نعمت، سوء استفاده مىكنى و آنرا در راه نافرمانىام به كار مىگيرى].

4. پس آن گاه به پردهدرى [و مجازات] و رسوايىات همّت مىگمارم; امّا تو مرا مىخوانى [و به تضرع و پوزش، طلب بخشايش و عفو مىنمايى] و من بر تو پردهپوشى مىكنم و رسوايت نمىسازم.

5. چقدر با تو خوبى مىكنم و چقدر با من بدى مىكنى؟!

6. [از خشم و قهر من پروا گير و به راه صلاح و صواب بازگرد، و گرنه] نزديك است كه چنان بر تو خشمناك شوم كه پس از آن ديگر هرگز از تو راضى و خشنود نگردم!

بينش بسيارى از ما آدميان، در باب دعا و نيايش، بينشى ناصواب و نادرست است; به اين گونه كه: مىپنداريم «دعا» يعنى خواستن نيازهاى شخصى و معيشتى از خداوند و بس. و نيز، هرچه ما از خدا خواستهايم بايد به همان گونه و بى كم و كاست عطايمان كند، و اگر نكرد، معلوم مىشود كه به ما عنايتى ندارد و دعايمان مستجاب نگشته و سودى به حالمان ندارد!...

/ 7